واژه ادراكات فطرى
واژه ادراكات فطرى در اصطلاحات فلسفى در موارد مختلفى استعمال مىشود :
الف- ادراكاتى كه همه اذهان در آنها يكسان هستند يعنى همه اذهان واجد
آنها هستند و همه اذهان مانند يكديگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن
و واجد نبودن و نه از جهت كيفيت واجد بودن آنها در ميان اذهان اختلافى نيست
از قبيل اعتقاد بوجود دنياى خارج كه حتى سوفسطائى نيز در حاق ذهن خود
نمىتواند منكر آن باشد ما در مقاله 2 كلمه فطرى را باين معنا استعمال
كرديم رجوع شود به پاورقى مقاله دوم جلد اول اين سنخ ادراكات تصورى و
تصديقى را مىتوان ادراكات عمومى ناميد .
ب- ادراكاتى كه بالقوه در ذهن همه كس موجود است هر چند بالفعل در ذهن
بعضى موجود نيستيا خلاف آن موجود است از قبيل معلوماتى كه با علم حضورى
براى نفس معلوم هستند ولى هنوز به علم حصولى معلوم نشدهاند به عقيده صدر
المتالهين فطرى بودن معرفتبذات حق از اين قبيل است .
ج- در باب برهان منطق به قضايايى كه برهانشان همواره همراه آنها است و
هيچ وقت در نفس حضور آن قضايا از حضور براهين و قياسات آنها منفك نيست
فطريات مىگويند قضايا قياساتها معها .
د- ادراكات و تصوراتى كه خاصيت ذاتى عقل است و هيچگونه استنادى به غير
عقل ندارد .
در اين مقاله آنجا كه ادراكات فطرى مورد انكار قرار مىگيرد معناى چهارم
مقصود است و همين معنا است كه دكارت و پيروانش بان قائلند و حسيون منكرند
ما با اينكه تصورات فطرى بمعناى چهارم را منكريم بتصورات و تصديقات فطرى
بمعناى اول يعنى ادراكاتى كه تمام اذهان خواه و ناخواه در آنها
علىالسويهاند اعتقاد داريم و راه آنرا در طى خود مقاله بيان مىكنيم ولى
تا آنجا كه ما تفحص كردهايم در فلسفه اروپا بين اين دو جهت تفكيك نشده
يعنى قائلين بتصورات فطرى به معناى اول همانها هستند كه به فطريات بمعناى
چهارم قائلند و تمام كسانى كه منكر فطريات بمعناى چهارم هستند منكر فطريات
بمعناى اول نيز هستند و آن دانشمندان چنين پنداشتهاند كه تصورات و تصديقات
عمومى و يكسان براى همه بشر راهى جز اينكه آنها را خاصيت ذاتى عقل بدانيم
ندارد و اگر تصورات ذاتى عقل را انكار كنيم چارهاى نيست از اين كه تصورات
عمومى و يكسان براى همه بشر را نيز انكار كنيم ولى در اين مقاله اين دو
قسمت از يكديگر تفكيك شده و در عين اين كه تصورات ذاتى عقل فطرى بمعناى
چهارم مورد انكار قرار گرفته تصورات و تصديقات عمومى و يكسان براى همه بشر
فطرى بمعناى اول اثبات شده و راه آن نيز بيان گرديده توضيح بيشتر در طى خود
مقاله خواهد آمد .
4- ماديين جديد خود را پيرو نظريه حسيون قلمداد مىكنند و مدعى هستند كه
تمام عناصر اوليه فكر بشر از مجراى يكى از حواس وارد ذهن شده است و تمام
محتويات ذهنى انسان را همان عناصر حسى يا تركيب يافته و تكامل يافته آن
عناصر تشكيل مىدهد .
اين جمله در كلمات ماديين از انگلس تا لنين و استالين بسيار مكرر مىشود
دنياى سوبژكتيو ذهنى انكعاسى است از دنياى اوبژكتيو عينى .
ماديين كوشش مىكنند كه تمام تصورات و مفاهيم را از مجراى يكى از حواس
توجيه كنند على هذا تمام ايراداتى كه بر حسيون وارد است مبنى بر وجود يك
سلسله عناصر بسيط ذهنى كه از مجراى مستقيم هيچيك از حواس قابل توجيه
نيستبر ماديين نيز وارد استبعلاوه يك سلسله ايرادات ديگر نيز وارد است
مبنى بر اينكه حسيون كه فقط بحس تكيه كردهاند حدود حس را فى الجمله تشخيص
دادهاند و لهذا مسائل اولى را كه از راه حس و آزمايش عملى قابل تحقيق نيست
از قلمرو مداخله خود خارج ساختهاند و اظهار داشتهاند كه اين مسائل نفيا و
اثباتا از حدود قضاوت فكر بشر خارج است ولى ماديين اين معنى را تشخيص
ندادهاند حقيقت اينست كه اگر كسى با نظريات بزرگان فلاسفه شرق و غرب در
باب علم و معلوم و عقل و معقول و بالاخره در باره ذهن و ادراكات ذهنى درست
آشنا شود و درك كند كه آنها در چه عمقى سير مىكردهاند و در صدد حل چه
مشكلاتى بودهاند آنگاه نظرى هم به گفتارهاى ماديين بيفكند بخوبى درك
مىكند كه پيشوايان ماديين اساسا از اين مراحل دورند ماديين پيش خود خيال
كردهاند با گفتن جمله دنياى ذهنى انعكاسى از دنياى عينى است تمام مشكلات
حل مىشود در صورتى كه هزارها نكته باريكتر ز مو در مسائل ادراكى وجود دارد
كه ماديين بكلى از آنها بىخبرند .
5- چنانكه از اشاراتى كه در اين مقدمه گذشت و تفصيلا در خود مقاله خواهد
آمد اساس نظريه اين مقاله بر اينست كه ادراكات جزئى مقدم استبر ادراكات
كلى و ما احيانا در تعبيرات خود مىگوييم ادراكات حسى مقدم استبر ادراكات
عقلى .
البته نبايد از اين تعبيرات استفاده كرد كه منظور ما از حواس خصوص همين
حواس ظاهره و باطنه معمولى است كه همه آنها را مىشناسند زيرا ما در اينجا
در صدد استقصاء حواس عمومى افراد بشر و يا در صدد بيان اينكه ممكنستبعضى
از افراد بشر حسى علاوه بر حسهاى معمولى داشته باشند نيستيم .
و همچنانكه در متن مقاله خواهد آمد ما از يك فرمول كلى پيروى مىكنيم و
آن اينكه هر علم حصولى مسبوق به علم شهودى حضورى استخواه آن علم شهودى
حضورى بوسيله يكى از حواس ظاهره يا باطنه معمولى كه همه آنها را مىشناسند
حاصل شود و يا بوسيله ديگر .
و از اينرو اين نظريه با القائاتى كه به اولياء وحى و الهامات و مكاشفات
مىشود منافاتى ندارد زيرا آن القائات نيز از يكنوع علوم شهوديه حضوريه
سرچشمه مىگيرد و بعبارت ديگر بوسيله حسى ما وراء حواس معمولى صورت مىگيرد
عرفا در زمينه آن حس سخنان زيادى دارند روانشناسى جديد نيز كه متكى
بتجربيات و آزمايشهاى عملى است وجود چنين حس مرموزى را تصديق مىكند .
ويليام جمز روانشناس و فيلسوف معروف امريكايى 1842 - 1910 مىگويد آنچه
انسان آن را من مىخواند و خود آگاهى دارد در احوال عادى دايرهاش محدود و
مسدود است و از خود او تجاوز نمىكند و ليكن اين دايره محدود حريمى دارد كه
بيرون از دايره خود آگاهى است و شخص در احوال عادى از آن آگاهى ندارد و چون
باب آن حريم به روى من باز شود با عالم ديگرى آشنا مىگردد و بسى چيزها بر
او مكشوف مىشود كه در حال عادى درش به روى او بسته است .
مرحوم فروغى مىگويد اين فقره را كه انسان گذشته از ضمير خود آگاه ضمير
ديگرى دارد كه معمولا از آن آگاه نيست و لكن بعضى اوقات آثارى از آن بروز
مىكند و معلوماتى بانسان مىدهد كه از عهده حس و عقل بيرون است پيش از
ويليام جمز نيز دانشمندان ديگر كه در روانشناسى كار كرده بودند بان
برخوردند و آنرا من ناخود آگاه ناميده بودند ويليام جمز در اين باب تحقيقات
مبسوط نموده و معتقد شد كه مواردى هست كه انسان از دائره محدود و مسدود من
بان حريم كه گفتيم پا مىگذارد و در من ناخود آگاه وارد مىشود و با من هاى
ديگر كه در حال عادى درشان به روى او بسته است مرتبط مىگردد و به اين طريق
ضماير بيكديگر مكشوف و در يكديگر مؤثر مىشوند و شخص بدون واسطه حس و عقل
به حقايقى برمىخورد و در عوالمى سير مىكند كه تمتعات روحانى درمىيابد و
به كمال نفس نزديك مىشود و خود را به خدا متصل مىبيند و درمىيابد كه
حدود زندگانىاش بالا رفته و اطمينان نفس حاصل نموده روحش بزرگ و شريف شده
و از غيب مدد مىگيرد و از بيماريهاى تن يا روان شفا مىيابد.
مولوى مىگويد:
جسم ظاهر روح مخفى آمده است جسم همچون آستين جان همچو دست
باز عقل از روح مخفىتر بود حس بسوى روح زودتر ره برد
روح وحى از عقل پنهانتر بود زانكه او غيب است و او زان سر بود
آن حسى كه حق بدان حس مظهر است نيستحس اين جهان آن ديگر است
حس حيوان گر بديدى آن صور بايزيد وقتبودى گاو و خر