اينك برخى از شبهات ايده آليسم
ما هر چه دستبسوى واقعيت دراز مىكنيم بجز ادراك فكر چيزى بدست ما نخواهد
آمد پس بجز خودمان و فكر خودمان چيزى نداريم و بعبارت ديگر هر واقعيتى كه به
پندار خودمان اثبات كنيم در حقيقت انديشه تازهاى در ما پيدا مىشود پس چگونه
مىتوان گفت واقعيتى خارج از خودمان و فكر خودمان داريم در صورتى كه همين جمله
خودش انديشه و پندارى بيش نيست . و بعبارت ديگر راههائى
كه بشر به خيال خود براى رسيدن به واقع فرض كرده راه رسيدن به واقع نيستبلكه
راه وصول بيك رشته انديشهها و افكار است .
مثلا انسان از راه حس و مشاهده مستقيم مىخواهد از عالم آسمانها مطلع شود و
يا از راه تجربه و آزمايش مىخواهد يك قانون كلى را در طبيعت كشف كند و يا از
راه عقل و فكر مىخواهد وجود يك حقيقتى را ثابت نمايد آيا پس از آنكه مدتى پشت
تلسكوپ به مشاهده پرداخت و يا در آزمايشگاه عمليات آزمايشى را انجام داد و يا
مقدار زيادى بمغز خود فشار آورد آخر كار جز بيك مشت ادراكات و صور ذهنى كه در
حافظه خود جمع نموده به چيز ديگرى نائل شده است پس اين راهها كه بشر آنها را
راه رسيدن بواقعيتخارجى مىپندارد فقط راه
وصول بيك رشته افكار و
انديشههاى ذهنى است نه راه وصول به واقع خارجى
پاسخ
چنانكه روشن است در ضمن شبهه واقعيتى فى الجمله اثبات شده و آن واقعيت
ما و فكر ما است كه معلوم ما است و البته اين سخن راست است چيزى كه هست اين است
كه كسى كه اين استدلال را ساخته تصور نموده است كه اگر ما راستى واقعيتى داشته
باشيم در صورت تعلق علم بوى بايد واجد واقعيتخود واقعيتبوده باشيم نه واجد
علم بواقعيت و حال آنكه قضيه بعكس است و آنچه بدست ما مىآيد علم است نه معلوم
واقعيت .
و اين تصورى استخام زيرا اگر چه پيوسته علم دستگير ما مىشود نه معلوم ولى
پيوسته علم با خاصه كاشفيت
شبهات ايده آليسم
شبهات ايده آليسم هر چند از آن جهت كه مىخواهد بر خلاف بديهى و حقايق مسلمه
نتيجه بگيرد فاقد ارزش است و هر كس مىداند مغلطه است و معمولا در پاسخ اين
شبهات بوضوح و بداهت مطلب قناعت مىكنند لكن حل علمى و فلسفى اين مغلطهها دقت
زيادى لازم دارد و موقوف بر اين است كه حقيقتا علم ادراك و ارزش معلومات دانسته
شود و اين دو مطلب در مقاله 3 و مقاله 4 مفصلا گفته خواهد شد و در نكته 3 همين
مقاله خواهد آمد كه فلسفه ماترياليسم ديالكتيك كه خود را نقطه مقابل ايده آليسم
مىداند در بيان حقيقت علم نظريهاى را اتخاذ كرده است كه صد در صد ايدهآليستى
است .
فعلا در مقام پاسخ علمى بشبهه بالا همين مقدار كه در متن اشاره شده كافى است
و خلاصه آن اينكه علم داراى خاصه كاشفيت از خارج استبلكه علم عين كشف از خارج
است و ممكن نيست علم باشد و صفت كشف نباشد يا علم و كشف باشد واقع مكشوف وجود
نداشته باشد و اگر فرض شود واقع مكشوف وجود ندارد كاشفيت وجود ندارد و اگر
كاشفيت وجود ندارد پس
علم وجود ندارد و حال آنكه باقرار خصم علم وجود
دارد
خود دستگير مىشود نه بى خاصه و گرنه علم
نخواهد بود و كسى نيز مدعى نيست كه ما با علم بخارج خود واقعيتخارج را واجد
مىباشيم نه علم را .
شبهه 2
حواس ما كه قويترين وسائل علم بواقعيتخارج مىباشند
پيوسته خطا مىكنند مثلا حس باصره جسم را از دور كوچك مىبيند و از خيلى نزديك
بزرگتر از آنچه هست نشان مىدهد و يا آتش آتش چرخان را در حال گردش به شكل
دايره و قطره باران را كه از آسمان فرود مىآيد به شكل خط نشان مىدهد و همچنين
ساير حواس مثلا گرمى و سردى بوسيله حس لامسه دانسته مىشود اگر فرض كنيم يكدست
ما گرم و دست ديگرى سرد باشد و هر دو را در آب نيم گرم فرو ببريم با يكدست آن
آب را سرد و با دست ديگر آنرا گرم احساس مىنماييم .
خطاهاى حواس بسيار زياد است و انواعى دارد و در كتب علمى و فلسفى مسطور
استبعضى از دانشمندان معتقدند انواع خطاهاى حواس بالغ بر هشتصد نوع
مىباشد و همچنين وسائل و طرق ديگر غير حواس
گرفتار اغلاط زياد هستند چنانكه دانشمندانى كه با هر گونه وسائل تحرز از خطا
خودشان را مجهز كردهاند از خطا مصون نمانده و يكى پس از ديگرى از پاى
درآمدهاند پس چگونه مىتوان بوجود واقعيتى وثوق و اطمينان پيدا كرد .
پاسخ
كسى وقوع خطا در بعضى موارد سبب نمىشود كه ما از
جميع معلومات خود حتى از فطريات و حقايق مسلمه سلب اعتماد نموده و منكر جميع
واقعيتهاى خارج كه از راه علم بانها رسيدهايم بشويم بلكه خود همين پى بردن
بخطا دليل بر اين است كه ما يك سلسله حقايق مسلمه داريم كه آنها را مقياس قرار
دادهايم و از روى آنها باين خطاها پى بردهايم و اگر نه پى بردن بخطا معنى
نداشت زيرا با يك غلط غلط ديگرى را نمىتوان تصحيح كرد .
و بعلاوه دانشمند ايده آليستبا همه خطاهائى كه از حس ديده هيچگاه نشده كه
چشم خود را ببندد و در كوچه و خيابان راه برود يا راه و چاه را كه مىبيند هر
دو در نظرش مساوى باشند و هر دو را بعنوان دو انديشه تلقى نمايد و همچنين با
همه خطاهائى كه از عقل ديده هيچگاه نشده از استدلال عقلى لب ببندد بلكه خود
همين شبهات ايده آليسم بصورت استدلال عقلى بيان شده است و اگر استدلال عقلى
باطل باشد خود اين استدلال هم باطل استنمىتواند
مدعى شود كه ما در جهان معلومات خطا و لغزش نداريم و يا هر چه مىفهميم
راست و درست است و فلسفه نيز اين دعوى را ندارد بلكه دعوى فلسفه اينست كه ما
واقعيتى خارج از خودمان فى الجمله داريم و خود بخود فطرتا اين واقعيت را اثبات
مىكنيم زيرا اگر اثبات نمىكرديم نسبتبموضوعات ترتيب اثر منظم نمىداديم
پيوسته پس از گرسنگى به خيال خوردن نمىافتاديم پيوسته پس از احساس خطر فرار
نمىكرديم پيوسته پس از احساس نفع تمايل نمىنموديم پيوسته و پيوسته با اينكه
انديشه خالى در دستخودمان و اثر خودمان مىباشد و همه وقت مىتوانيم به دلخواه
خودمان انديشههائى بكنيم .
شبهه 3
اگر كاشفيت علم و فكر از خارج يك صفت واقعى بود و تنها انديشه و پندار نبود
هيچگاه تخلف نمىكرد و ما به اين همه افكار پر از تناقض و معلومات پر از خطا
گرفتار نمىشديم زيرا تحقق خطا و غلط در واقعيتخارج از ما قابل تصور نيست
چنانكه وجود ما و فكر ما هيچگاه نمىتواند غلط بوده باشد پس بجز ما و افكار ما
چيزى را نمىتوان اثبات كرد و كاشفيت علم از خارج پندارى بيش نيست .
پاسخ
اين شبهه نمىتواند غرض ايده آليست را تامين نموده و سفسطه را نتيجه بدهد
تنها كارى كه اين شبهه ميتواند انجام بدهد اينست كه اين پرسش را پيش مىآورد كه
در صورتى كه علم و ادراك ذاتا خاصه كاشفيت داشته و نشان دهنده مىباشند بايد
هيچگاه خطا نكرده و پيوسته خارج از خود را نشان دهد پس اين همه خطاها از كجا
است و آيا خطاى مطلقند يا نسبى و ما پاسخ اين پرسش را در يك مقاله جداگانه
مقاله چهارم خواهيم داد .
برمىگرديم به آغاز سخن چنانكه در آغاز سخن بيان نموديم سخنان سوفسطى اگر چه
به شكل انكار واقعيت چيده شده است ولى حقيقتا براى انكار وجود علم ادراك جازم
مطابق با واقع سوق داده شده چه اگر انكار واقعيت را با تسليم وجود علم فرض كنيم
ميدانيم چيزى نيست نتيجهاش اثبات علم به عدم واقعيتخواهد بود و اين خود يك
واقعيتى است كه اثبات مىشود من علم خاصه كاشفيت علم از عدم واقع و با تسليم
خاصه كشف در اين علم و ادراك خاصه كاشفيت را از ساير افراد علم سلب نمىتوان
كرد و اين بيان چند نكته زير را نتيجه مىدهد