مقدمهي پژوهشگاه
پلوراليسم،
دارای مأخذ لاتینی و به معنای کثرتگرویست. ریشهشناسیِ تاریخی پلوراليسم از
حیث معنایی، تعابیری چون باور به تعدد خدایان و ارباب انواع و نیز احزاب و
مسلکهای گوناگون را فراروی مینهد. این درحالی است که ظرفیتهای مفهومی
پلوراليسم، انضمام آن به عناوینی چون معرفتی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و دینی،
انواع تکثرگرایی در عرصههای معرفت و مناسبات را صورت میبندد. اما گوناگونیِ
تفاسیر و معانی موجود از تعبیر پلوراليسم دینی با عنایت به پراکندگی رهیافتها
به مقولات دین و فلسفه، مدلل میشود. فراوانیِ بطونِ حقایق متکثر و به تبع آن،
تبلور جلوهای از حقیقت در ادیان مختلف، از جمله تعابیر و معانی مذکور است.
در کل،
دیدگاههای بنیادین مطرحشده پیرامون کثرت دینی یا «مسئلهي دیگر ادیا ن»، در چهار
عنوان و رویکرد ذیل، طبقهبندی و تدوین شدهاند. این عناوین، در سنت کلامیِ
مسیحی، از کیفیت مواجههي مسیحیت با دیگر ادیان، پرده برمیدارند. رویکردهایی
که بنا به مشی و محتوایشان، یا طریق تأیید و توجیه را پیموده و یا کثرت دینی را
برنتافتهاند.
نخستین
نظرگاه یعنی «طبیعتگراییِ تحولگرا»، از تنوع ادیان به فرافکنی بشری تعبیر
نموده و آنرا مطرود میانگارد.
دیدگاه دوم،
زیر عنوان «حصرگرایی»، تنها یک دین را حق مطلق دانسته و از بطلان سایر ادیان،
سخن میراند. اینان به زعم هیک ساحل نجات کشتی
دین را سنت مسیحی دانسته و بهشتیان را مسیحیان میپندارند. مسیح محوری،
کانون انحصارگرایی است و اتحاد انسانیت و خداوند از رهگذر مسیحشناسی تبیین
میشود.
دیدگاه سوم،
«شمولگرایی» است. هیک، آن
را شکل دیگری از کاتولیک دانسته که مقبول پروتستانتیزم میباشد. شمولگرایان،
حقیقت مطلقِ یک دین را پیش میکشند، حقیقتی که ادیان دیگر در حکم مداخل آنند.
در جغرافیای کلام مسیحی، اعتقاد به این ایده که خدایی واحد، کانون پرستش ادیان
بوده اما کاملترین معرفت به حق را در مسیحیت باید یافت، یعنی زیستن در وادی
شمولگرایی. به دیگر بیان، اینان، پیروان سایر ادیان را اهل نجات و
واجد حیات مقدس میدانند، مشروط به متابعت از ضوابط مسیحیت.
اما واپسین
نظرگاه، «پلوراليسم» دینی است. این دیدگاه، بر مقصدی واحد اصرار میورزد که بر
طرقی متفاوت، مترتب است، بدین معنا که واقعیت مطلق، در تمامی ادیان، به اشکال
مختلف، تجربه و درک میشود.
پلوراليسم
دینیِ هیک،
مولود جریانی است که با شاخصههایی چون تلقی غیرسنتی از کتاب مقدس و اعتقادات و
نیز تأثیرپذیری از اصول اخلاقی مدرن، زیر عنوان پروتستانتیزم لیبرال، تعریف
میشود. از دیگر مآخذ پلوراليسم دینی هیک، الگوی معرفتشناختیِ نوین کانت است
که تمایز نومن و فنومن را پیش
میکشد. در عین حال، تأملات هیک در باب عقلانیت ایمان دینی در کنار فعالیتهای
سیاسی او نیز در باروری درخت پلوراليسم، ایفای نقش نمودند. از دیگر مصادر و
مناشیِ مشی پلورالیستی هیک، تأکید مسیحیت بر انحصار کمال و نجات در
یک دین، به رغم مشاهده صدق و خلوصِ سایر ادیان است. هیک با رویکردی تحلیلی، بر
تجربهي دینی به جای اعتقادات دینی، تأکید مینمود. اما در مقام برشمردن
پارهای از خاستگاههای فرعی پلوراليسم دینی هیک، موارد ذیل، مورد استنادند:
بسط پوزیتیویسم، فلسفهي تحلیلی زبان و هرمنوتیک و نیز توسعهي ارتباطات جهانی
و آگاهی بیش از پیش از سایر ادیان.
جان هیک، بر
این باور بود که از رهگذر پلوراليسم دینی میتوان به همزیستی ادیان، نائل شد.
این در حالی است که دعاوی مطلق در سننِ بزرگ دینی، دیدگاه مذکور را که مأخوذ از
رویّهي کانتی است، برنمیتابند. از سوی دیگر، خود او به رهیافت
مطلقگرایانهاش از مسیحیت در اوان تفکر، اذعان ميدارد. خدا و جهان ادیان،
فلسفه دین و شر و خدای عشق، از آثار مهم هیک میباشند. او مشیِ
پلورالیستی را در آکسفورد، مقارن با دومین جنگ جهانی، میآغازد. البته، ریشهي
طرح چنین مباحثی را باید در کانونیترین مسألهي مطرح نزد فیلسوفان دین قرن
بیستم یعنی مقوله عقلانیت ایمان دینی، جست. پلوراليسم، دیدگاهی است در تبیین و
واکاوی آموزهي «نجات».
این آموزه ـ چنانکه
گذشت ـ در متن الهیات مسیحی، کانون نگرشهای حصرگرایانه و شمولگرا نیز بوده
است. او مفهوم نجات را متکثر انگاشته و در طریق شلایرماخری، از اَشکال متفاوت
مفهوم حاضر در سنن بزرگ، سخن میراند. دیدگاه هیک، ارائهي تفسیری نوین از
رستاخیز مسیح را ایجاب مینماید و این چیزی نیست جز گونهای مسیحشناسی جدید.
اما
پلوراليسم هیک،
هجمهایست تمامعیار به مبانی انحصارگرایی. او وحدت وجودشناختی مسیح با خدا را
وانهاده و درغلطیدن در ایدهي رستگاری بر محور مسیحیت را، برنمیتابد. هیک با
شمولگرایی نیز سر سازش نداشته و کانون نقدهایش بر این رویّه را بر تمثیل هیأت
بطلمیوسی، برساخته میکند. اما مبانی نظرگاه پلورالیستی هیک در قلمرو دین، بر
چهار رکن اساسی، مبتنی است؛ ارکانی که ریشه در دیدگاه واقعگرایی انتقادی او
دارند: «تنوع انکارناپذیر باورهای دینی»، «گرایش ذاتی انسانها به دین» یا به
تعبیر دیگر، اینکه انسانها ذاتاً دینی هستند، «وهمی و خیالی نبودن اعتقادات
دینی» و در نهایت اینکه، «تمامی سنن دینی»، وقوع تغییرات مثبت در زندگانی
پیرواتشان را دنبال کرده و داعیهدارِ آنند. حال، موضع واحد هیک در قبال سه
جریان پیشین که میتوان از آنها با عناوین جدید طبیعتگرایی، غیرواقعگرایی و
مطلقگرایی یاد نمود، تلقی از ادیان به عنوان گونههای مختلف تجربه، دریافت و
زیست در ارتباطِ پویای با واقعیتی برتر یعنی خداوند است.
جان هیک در
ایران، فیلسوف شناختهشدهای است. سروش از او تأثیر
پذیرفته و نصر نیز
در باب نظرات هیک، اظهارات همدلانهای دارد. اما نظریهي پلوراليسم دینی هیک،
با نقدهای فراوانی مواجه شده که در عمدهترین آنها، ابهام، اشتباه مقولی، تهافت
و تناقض و دور معرفتشناختی، دستمایه شبهات تفصیلی، قرار گرفتهاند.
از جامعترین
و در عین حال متقنترین نقدهای مطرح دربارهي پلوراليسم دینی جان هیک،
مجموعهي نقدهای جناب استاد علیاکبر رشاد است؛ نقدهایی که از مقالهي ایشان
تحت عنوان «آب حیوان به ظلمت بردن»[1]،
ـ ناظر به مقالهي «صراطهای مستقیم» دکتر سروش، آغاز
شده و در
فاصلهي سالهای 2002م/1381ش تا/2012 م/1390ش، طی چندین مواجههي انتقادی حضوری
و کتبی میان
استاد و جان هیک
ادامه یافته است.
شایان گفت
است که خلاصهي مذاکرات نخستین دیدار که به تاریخ دوازدهم دسامبر سال 2002م؛
21/9/1381ش، در دانشگاه بیرمنگام انگلستان
اتفاق افتاد با عنوان «پلورالیسم دینی و چالش معیار»[2]
انتشار یافت؛ نتیجهي مذاکرهي دوم که به تاریخ 21 فوريه 2005
م؛ 3/12/1383ش، در
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهي اسلامی در تهران صورت بست، نيز تحت عنوان «مباحثه با
جان هیک»
چاپ شد.
اصلیترین
بخش این مواجههي انتقادی دهساله، نقد تفصیلی استاد بر نظریهي جان هیک است که به درخواست آقای هیک نوشته و برای وی ارسال داشته است و جان هیک نیز
پاسخ اجمالی آن را نوشته و برای ایشان فرستاده است، و در حالی که استاد رشـاد
در انتظار پاسخ تفصیلی آن بود با فوت پروفسور جان هیک در نهم فوريه
2012/ بيستم بهمن 1390،
پروندهي این مناظرات ناتمام برای همیشه بسته شد. و اینک حاصل مکاتبات و
مذاکرات مزبور، به ضمیمهي مطالب مرتبط به آنها در قالب اثری که در محضر آنیم،
سامان بسته است و در دسترس همگان قرار میگیرد. پژوهشگاه و مؤلف محترم از نقدها
و نظرات اهل نظر دربارهي مطالب فراهم آمده در اثر حاضر، صمیمانه استقبال
میکنند.
پژوهشکده دینپژوهی
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
يادداشت مؤلف
محتوای
این کتاب به طور عمده در فرایند مذاکرات و مکاتبات انتقادی دهسالهای که در
فاصلهی 2002م/1381ش تا 20012م/1390ش، میان مؤلف و پروفسور جان هیک، صاحب
نظریهی پلورالیسم دینی، جریان داشته، فراهم آمده است.
چنانکه
ملاحظه میفرمایید، این اثر از سه بخش صورت بسته كه بخش نخست آن شامل سه فصل
به شرح زير است،
1. گزارش
فشردهی مفاد مناظرهای که در تاریخ دوازدهم دسامبر 2002م (21/9/81 ش) در
دانشگاه بیرمنگام، میان مؤلف و جان هیک، رخ داده است،
2. گفتار
انتقادی مؤلف در نشست علمیای که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهي اسلامی در تهران
و با حضور هیک و عمدتاً در باب نقد نظریهی وی، به تاریخ بيستويكم
فوريهی 2005م(3/12/83 ش)، تشکیل یافته بود،
3. مقاله
و سخنان ارائه شده از سوی جان هیک، که در نشست یادشده و ناظر به نظرات مطرح شده
در این جلسه، بوده است.
بخش دوم
آن دربردارندهی سه فصل در نقد تفصیلی نظریهی پلورالیسم دینی، به ترتیب زیر
است:
1. تبیین ابهامات مفهومشناختی نظريه،
2. نقد روششناختي نظريه،
3. نقد معرفتشناختي نظريه.
این سه فصل،
بخشی از نقد مشبعی است که مؤلف بنا به تقاضای جان هیک، دربارهی نظریه نگاشته و
برای او ارسال داشته است.
پاسخ جان هیک به نقدهای فوق نیز فصل چهارم این بخش را تشکیل داده است.
بخش سوم کتاب
نیز از مجموعهی مقالات و مقالتهای مکمل مفاد دو بخش پیشین، و نیز مکاتبات
مؤلف و جان هیک، سامان پذیرفته است.
بر خود
فرض میدانم، پس از شکر به بارگاه بلند باری که توفیقْ رفیق این بیبضاعت
فرمود، از همهی همکاران ارجمندی که به هر نحو در پدیدایی، سامانیابی و نشر این
مجموعه سهمی داشتهاند، از جمله رییس پژوهشکده دینپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و
اندیشهي اسلامی، مدیر سازمان انتشارات پژوهشگاه، اعضای گروه کلام و اعضای
انجمن جهانی فلسفهی دین اسلامی، ارزیابان علمی اثر، نیز حجت الإسلام بهمنپور،
دکتر رعایت جهرمی و خاصه امیرحسین حیدری که با شکیبایی ستودنیاش کار تدوین اثر
را به فرجام برد، از صمیم جان سپاسگزاری نمایم.
(وفّقنا اللهم لماتحبّ وترضي، ولاتجعلنا من
الذين يحسبون أنهم يحسنون صنعاً، وإهدنا إلى السّداد،
فإنك خيرموفِّق وهـاد).
علیاکبررشاد
تهران/ اردیبهشت نود و یک
بخش اول: دو مناظره با جان هيك
فصل اول پلوراليسم دينى و چالش معيار*
اشاره: (گزارش مذاكرات انتقادي در دانشگاه بيرمنگام)
در تاريخ
22/9/81 برابر با 2002.Dec.13،
در حاشيهى كنفرانسى كه در دانشگاه بيرمنگام انگليس برگزار گرديده بود، ميان مؤلف اثر
و جناب آقاي جان هيك گفتوگوى نسبتاً مشبعی صورت بست كه چكيدهي آنرا در ذیل ملاحظه ميكنيد.
رشـاد:
چندى است جنابعالى نظريهى پلوراليسم دينى را مطرح كردهايد. من مترصد فرصتى
بودم پرسشهايى را كه پيرامون اين نظريه قابل طرح است با شما عنوان كنم. اينك
كه اين فرصت پيش آمده است اگر آمادگى داشته باشيد پارهاى از آنها را طرح
مىكنم. با اينكه كسالت داريد اما از آنجا كه مدتهاست من در انتظار چنين
مجالى بودهام، ساعتى نيز شما حوصله بفرماييد.
هيـك:
من
اين ديدگاه را مطرح نكردهام، در گذشتهها كسانى چون مولاناي رومى آن را عنوان كرده بودند.
رشاد:
اخيراً با دوست شما آقاى آلوين پلانتينگا در تهران جلسهى بحثى داشتيم، ايشان مىگفت: آقاى هيك،
پلوراليسم دينى را مطرح كرد كه همه را راضى كند، امّا اين نظريه باعث شد همه از
او ناراضى بشوند!
هيك:
(همراه با خنده) آرى، با او اختلاف نظر داريم.
رشاد:
نگاه عرفانى را با نگرش كلامى يا فلسفهي دين نبايد
خلط كرد، مولوى در ذيل همان ابياتى كه مورد نظر جنابعالى است، صريحاً بر شمولگرايى
تأكيد مىكند با اين بيت كه:
نام احمد نام جملهى انبياست
چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
در هر حال
اگر تكثرگرايى به معنى حقانيت متساوى مكاتب، اديان و آراى متعارض و متناقض باشد
يا بايد حقيقت را اعتبارى و غيرحقيقى انگاشت يا به امكان اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين تن در
داد؛ زيرا مثلاً (با فرض پذيرش پلوراليسم دينى) اگر گزارههاى «خدا هست» و «خدا
يكى است» معنادار، واقعنما و صادق باشند با گزارههاى «خدا نيست»، «خدا
دوتاست» و «خدا سه تاست» سازگار نخواهند بود، در نتيجه يا بايد همهى اين
گزارهها كاذب باشند كه در اين صورت خدا كه بزرگترين حقيقت است اعتبارى و
غيرحقيقى خواهد بود، و همچنين به ارتفاع نقيضين نيز تن در دادهايم، و اگر اين
گزارهها، صادق باشند اجتماع نقيضين را پذيرفتهايم! جنابعالى در قبال اين
چالشهاى عقلى و فلسفى كه نظريهى شما با آن مواجه است چه پاسخى داريد؟
هيك:
من نمىگويم حقيقتى نيست، بلكه مىگويم حقيقت چندگانه است، حقيقت متعدد است و
هركس به يكى از آنها پى مىبرد و از آن گزارش مىكند.
رشاد:
آيا هركس هرچه مىگويد از حقيقت سخن مىگويد؟ آنكه مىگويد خدا يكى است با
آنكه مىگويد خدا دوتاست و با آنكه مىگويد خدا سه تاست، چگونه از يك حقيقت
گزارش مىكنند؟ اينكه مىشود نسبيتگرايى، بلكه نيستانگارى!
هيك:
من از نسبيت دفاع نمىكنم، من مىگويم حقيقتى هست كه همه تلاش مىكنند آنرا كشف
كنند، امّا آن حقيقت بسيار متعالى است و فراتر از حد فهم بشر است و هر كسى چيزى
دربارهي او مىگويد.
رشاد:
آيا اينكه بودائيان مىگويند: «خدايى نيست» و بتپرستان سنگ و چوب و اشياء را
خدا مىنامند و اديان ديگر به يك يا دو يا سه خدا باور دارند، همه از يك حقيقت
سخن مىگويند؟ چگونه ممكن است بودائيان كه معتقد به خدا نيستند با ديگران كه
عقيده به وجود خدا دارند و تفاوت اين دو نظر، نفى و اثبات است، از يك حقيقت خبر
بدهند!
هيك:
بودائيان معتقد به امر نهايى و متعالىاند، آنها هم خدا را قبول دارند، خدا را
نفى نمىكنند. اصلاً اگر گروهى به خدا معتقد نباشند ديندار محسوب نمىشوند.
رشاد:
بودا كه از خدا سخن نگفته است، آنها مىگويند: خود انسان تعالى پيدا مىكند و پس
از طى مراحل مختلف تناسخ، بودا مىشود و جاودانه مىگردد.
هيك:
يكى از دو فرقهى عمدهى بوديسم مشخصاً به امر قدسى و غايت كه همان خداست اعتقاد دارد، در هر حال من نمىگويم هر گروهى
مدعى دينى بوده است، ديندار است. مثلاً ديدگاههاى دان كيوپيت
(Don Cupitt) را
من صحه نمىگذارم، به نظر من دان كيوپيت ديندار نيست، كسى كه حقايق دينى را
ناواقعى مىپندارد نمىتواند متدين قلمداد شود.
رشاد:
كارى به گروه خاصى مانند بودائيان نداريم كه قايل به وجود خدا هستند يا نه، اگر
گروهى مدعى ديندارى بود، امّا صريحاً خدا را انكار كرد، براساس پلوراليسم دينى
بايد گفت آنها نيز درست فكر مىكنند، سخنشان حق و صادق است، خداپرستان نيز كه
اثبات خدا مىكنند درست فكر مىكنند، در اين صورت اجتماع نقيضين را پذيرفتهايم!
هيك:
من پلوراليسم دينى را مطرح كردهام براى تبيين نسبت اديان با همديگر، اگر كسى
خدا را قبول ندارد ديندار نيست، چگونه ممكن است اصل وجود خدا را نفى كنيم و دين
را كه آموزههاى الاهى است قبول داشته باشم؟
رشاد:
پس پلوراليسم مطلق را نمىتوانيم قبول كنيم، امّا تا كجا مىتوانيم تن به تكثر
بدهيم؟ چندخدايى؟ يكخدايى؟ آيا تكثر حد يقف دارد؟
هيك:
بله، حد يقف دارد، كسانى را كه معتقد به خدا نباشند داخل در دايرهى پلوراليسم
دينى نمىدانيم.
رشاد:
اين معيار از كجا آمده، مگر معيارگذار ما هستيم؟ ما چه حقى داريم كه خطكشى
كنيم و به ديگران بگوييم از اين خط به آنسوتر نرويد! اگر كسى معيار ما را قبول
نداشت با او چه مىكنيم؟ مثلاً همان آقاى دان كيوپيت را كه الهيات ناواقعگرا را مطرح
مىكند چگونه مىتوانيم از دايرهي پلوراليسم دينى خارج كنيم؟
هيك:
تجربههاى دينى مختلف وجود امر متعالى را اثبات كرده است، كسى نمىتواند آن را انكار كند،
حتى كسانى كه خيال مىكنند معتقد به خدا نيستند ناخودآگاه خداپرستند، من عقايد
دان كيوپيت را داخل در ديندارى نمىدانم. واقعگرايى و اعتقاد به خداى واقعى شرط ديندارى است.
رشاد:
شما كه فيلسوف دين هستيد نبايد دغدغهى دروندينى داشته باشيد و چونان يك
متألّه سخن بگوييد، دان كيوپيت هم ممكن است به ما بگويد: من هم شما را ديندار نمىدانم، زيرا دين همانگونه
است كه من مىگويم، اين حاصل تجربهى دينى من است! وانگهى پلوراليسم، بر مبناى
فلسفى عامى مانند ديدگاه معرفتشناختى كانت مبتنى است اگر آن مبانى را بپذيريم نمىتوانيم در هيچجا متوقف بشويم،
پلوراليسم دينى مانند ساير شاخههاى تكثرگرايى، بر پلوراليسم معرفتى بنا شده است، لذا هرچه را به عنوان معيار معرفى كنيم
پلوراليسم به سراغ همان معيار ميرود، يعنى يك فرد پلورال به معيارها نيز
پلوراليستيك مىنگرد! به چه دليلى بايد يكى از معيارها را بپذيريم و معيارهاى
ديگر را كنار بگذاريم، اين ترجيح بلامرجح است.
هيك:
من پلوراليسم دينى را مطرح كردهام براى حوزهي دين، من مطلق پلوراليسم را طرح
نمىكنم و با نسبيتگرايى نيز مخالفم.
رشاد:
مبانى و دلايل پلوراليسم، معطوف به اعم از مقولهى دين و ساير مقولههاست، اگر
به مبانى آن تن در دهيم بايد همهى لوازم آن را بپذيريم، در اينجا شروع بازى
با ماست، اما اتمام آن در اختيار ما نيست.
فصل دوم : مباحثه با جان هيك
: (نقد اجمالي نظريه، به تاريخ 13/11/83)اشاره
در تاريخ
3/11/83، بنا به دعوت قبلي، پروفسور جان هيك
، در جمع اعضاي هيأت علمي پژوهشگاه و شماري از استادان فلسفه و الاهيات دانشگاه
حضور يافت. در اين نشست، نخست حجتالاسلام والمسلمين علياكبر رشاد، ضمن
خوشآمدگويي به پروفسور هيك و دانشوران حاضر در جلسه، طي بحثي فشرده به نقد
اجمالي نظريهي پلوراليسم ديني پرداخت. سپس جان هيك ضمن پاسخگويي به برخي نقدها، مقالهاي را با عنوان «پلوراليسم ديني و اسلام»
قرائت كرد كه در شمارهي 37 فصلنامهي قبسات درج شده است. پس از سخنراني پروفسور جان هيك
، اساتيد حاضر نقدها و نظريههاي خود را در باب تكثرگرايي ديني مطرح كردند و
جان هيك نيز به اختصار به پاسخگويي آنها مبادرت كرد.
ابتناي
نظريهي پلوراليسم ديني بر مدل معرفتشناختي كانت و
طبعاً تسري نقد و نقضهاي وارد بر كانت به نظريه هيك؛ بيهودگي دغدغه حقيقت دين و دين
حقيقي با فرض
پذيرش تكثرگرايي ديني؛ ناسازگاري پلوراليسم ديني با مواضع انحصارگرايانه اديان
و ناروا بودن تمسك به شواهدي در اديان براي توجيه نظريه؛ چالش معيار در دايرهي شمول پلوراليسم ديني؛ خلط سنت ديني و حقيقت ديني؛
ناكارآمدي تكثرگرايي ديني در تأمين دغدغه همزيستي مسالمتآميز پيروان اديان
و... ازجملهي كاستيهاي نظريه است كه آقاي رشاد آنها را در اين نشست، مورد
تأكيد قرار داده است.
درآمد
خيرمقدم
عرض ميكنم به محضر استادان و دانشوران ارجمند به ويژه فيلسوف دينِ برجستهي
معاصر پروفسور جان هيك
؛ و از ايشان به خاطر پذيرش دعوت ما به رغم كسالت و كهولت سن تشكر ميكنم.
جان هيك
براي فرهيختگان كشور ما نامي آشنا است؛ طي نيمهي دوم قرن بيستم او از جمله
چهرههاي فعال قلمرو فلسفهي دين و
دينشناسي تطبيقي بوده كه در اين عرصهها قلم زدهاند و نظريهپردازي كردهاند.
به نظر من جان هيك يك مصلح برجستهي ديني در عالم مسيحيت است و او را بايد با مرداني چون كالوين و
ولتر مقايسه كرد، زيرا او دينداري دانشمند و دانشمندي منصف است و با اينكه يك مسيحي
مؤمن است، با دقت و انصاف علمي پارهاي از مشهورترين و مهمترين باورداشتهايي
را كه از مسلمات سنت مسلط مسيحي قلمداد ميشود به نقد كشيد و تاوان اين نقدها
را هم پرداخت و براي عدول از اين مشهورات ديني، طي دهههاي اخير رنجها كشيد و
سختيها چشيد. به رغم آنكه من در دنيا دوستان غيرمسلمان فراواني دارم و با
اينكه سالهاي طولاني است كه در نقاط مختلف جهان در كنفرانسهاي گوناگون،
خصوصاً همانديشيها و گفتوگوهاي بينادياني حضور يافتهام و با ارباب اديان
گوناگون مواجه شدهام، پس از ملاقاتي كه دو سال پيش در دانشگاه بيرمنگام اتفاق افتاد و پس از بحثي كه بين ما و پروفسور هيك گذشت به او علاقهاي خاص
يافتم و اكنون تصور ميكنم هيچ مسيحيي را به اندازه او دوست نميدارم.
نام جان
هيك
، نظريهي پلوراليسم ديني
را تداعي ميكند و كاملاً طبيعي بود كه در جلسهاي كه به
انگيزهي حضور ايشان تشكيل يافته است نظراتي در پيرامون اين نظريه مطرح شود.
نياز به توضيح نيست كه علاقه و احترام علمي و اخلاقي به پروفسور جان هيك
و توجه به اهميت علمي و ديني نظريه پلوراليسم ديني، نميتواند مانع طرح
پرسشها و ابهاماتي گردد كه پيرامون اين نظريه وجود دارد؛ بلكه طرح اشكالات و
مشكلات نظريه حاكي از اهميت آن است و قطعاً ايشان نيز علاقهمند هستند كه هرچه
بيشتر به رخنههاي نظريه خويش آگاه بشوند، از چالشهاي پيش روي اين نظريه اطلاع
بيشتري به دست آورند و از نظر و نگاه ديگران به ديدگاه خود مطلع گردند.
طي كمتر
از ده سال گذشته در ايران، حدود سي جلد كتاب و شمار معتنابهي مقاله، دربارهي
پلوراليسم ديني كه طبعاً تحليل ديدگاههاي پرچمدار اين نظر، آقاي جان هيك
است، تأليف و انتشار يافته. رويكرد عمدهي اين كتابها و مقالات، نقادانه است
و بنده هم اينجا ضمن كمال احترام و علاقه به پروفسور جان هيك
و اذعان به اينكه ايشان نظريهي پلوراليسم ديني را با نيتي خيرخواهانه و به
قصد كمك به همزيستي مسالمتآميز اصحاب اديان طرح كردهاند، برخي از اشكالات و
ابهامات را كه به خاطرم خطور كرده، در حد مجال ملحوظ، فهرستوار عرض ميكنم، چه
بسا ايشان در ضمن سخنراني و پس از سخنراني به برخي از آنها
پاسخ بدهند. همچنين به ايشان حق ميدهيم در صورت ميل و علاقه حتي بعدها هم از
طريق اينترنت پاسخ اين پرسشها را ارائه بفرمايند.
پلوراليسم
ديني
، پيش از جان هيك
، اگر تنها يك مسأله يا نظريه در الهيات، عرفان،
فلسفهي دين و معرفت
ديني، قلمداد
ميگشت؛ به اهتمام و اصرار او به مبنايي براي تأسيس يك مكتب در زمينهي فلسفهي
دين بدل شد.
تكثرگرايي ديني جان هيك پارادايم فلسفهي دين اوست.
ابعاد نقدپذير نظريه
اگر
پلوراليسم ديني را حتي همچنان يك نظريه بينگاريم (با نظرداشت اركان يك نظريه،
يعني مباني و دلايل، منطق و روششناسي، درونمايه و مدعيات، كاركردها و
پياوردها) اين نظريه از جهات گوناگوني دچار كاستي و كژي است.
پروفسور
هيك، نظريهي خويش را بر پارهاي مباني فلسفي، معرفتشناختي و ديدگاههاي
فلسفهي ديني و كلامي، استوار ساخته است كه سخت آسيبپذيرند. آقاي جان هيك
در تبيين نظريهي خويش، از حيث روششناسي نيز دچار خبط و خطاهاي بسياري گشته
است. چنانكه به لحاظ كاركرد و دستآورد نيز پلوراليسم ديني چندان قابل دفاع
نيست و نتايج متوقع را برآورده نميكند!
همچنين
مدعيات و درونمايهي آن درخور تأمل بسيار است؛ كما اينكه دلايل اقامهشده
نتوانسته است نظريههاي رقيب را حذف كند؛ من به ناچار به لحاظ رعايت ضيق وقت
فشردهاي از نقد و نقضهاي وارد را اينجا مطرح ميكنم.
سستی بنیاد معرفتی نظریه
نظريهي
پلوراليسم ديني با مدل معرفتي كانت گره خورده است. مدل معرفتي كانت كه مبتني بر تفكيك «نومن» از «فنومن» است ميتواند، در معرض نقدهاي بسياري باشد و ابتناي نظريه بر اين مدل
معرفتي، خواه و ناخواه موجب ميشود هر نقدي كه بر آن مبنا وارد باشد، مستقيم و
غيرمستقيم متوجه اين نظريه ـ به عنوان بناء ـ نيز بشود. نظريهي معرفتي كانت
مطلقاً راه را بر تماس با حقيقت ميبندد، او هيچ گزارهاي را واقعنما نميداند
از آنجا كه اين نگرش در مورد فرآيند تحقق معرفت اصلي بشر، شامل و استثناناپذير
قلمداد ميشود، نظريهي كانت خودشكن است، لاجرم خودِ گزارههايي كه اركان و
اجزاي نظريهي كانت را تشكيل ميدهند نيز مشمول همين رخنه و خدشه خواهند شد.
همچنين گزارههاي حاكي از تكثرگرايي ديني نيز از حيث واقعنمايي مخدوش خواهند
شد، گزارههاي «همهي اديان داراي ارزش يكسان هستند»، «همهي تجربههاي ديني حاكي از حقيقت واحدي هستند»، «همهي سنتهاي ديني بشر را از خودمحوري به
حقمحوري راه ميبرند»، «انحصارگرايي
خطا است»، «طبيعتگرايي
باطل است»، همه و همه، گزارههايي مخدوش خواهند بود. اصولاً طي دو قرن گذشته
اين پرسشِ بزرگ بيپاسخ مانده است كه اگر همهي آحاد انساني در تمام تاريخ و در
گسترهي خاك، مسافر قطار معرفتي خطاي روشمنداند، و هركس و هر گروهي در درون
يكي از واگنهاي اين قطار نشسته است، اما همه مسافران اين قطار به سوي
ناكجاآباد در حركت هستند، چهسان كانت و فقط كانت سر از يكي از پنجرههاي اين
قطار بيرون آورد و فهميد بشريت مبتلا به چنين معضلي است؟ اما خود كانت از خطاي
ازلي و ابدي و فراگير بشري مستثنا شده و به چند گزارهي طلايي استثنايي دست
يافته است كه محكوم به حكم عام مزبور نيستند! گزارههاي طلايي كه بر تمام
گزارهها حاكمند! هرچند پروفسور در كتاب «مباحث
پلوراليسم» ، امكان
علم به شيئي فيذاته را براساس پارهاي از نظريههاي فيزيكي پذيرفتهاند و
گفتهاند ممكن است ما به واقع پي ببريم! از ايشان ميپرسم: آيا احكام معرفتي
كانت تنها دربارهي گزارههاي قدسي و معنوي
جاري است يا همهي گزارههاي معرفتي و علمي را دربر ميگيرد؟ به رغم اينكه گاه
پروفسور توصيه ميكند كه چندان دغدغه حقيقت نداشته باشيد (هيك، 1387،
ص126).
اما خود البته به شدت دغدغهمند حقيقت است! عمر سراسر مبارزهي علمي ايشان كه
بس پرفراز و نشيب بوده است براي طرح و ترويج و دفاع از ديدگاههايي كه خود
ايشان به آن رسيدهاند، حكايت از اين دارد كه دغدغهي حقيقت دارند و فقط آنچه
را خود فراچنگ آوردهاند حقيقت ميدانند و طبعاً براي ابطال ديدگاههاي رقيب
تلاش ميكنند! شكي نيست كه معرفتهاي متهافت و متفاوتي در چنگ آحاد آدمي است و
شكي نيست كه بسياري از معرفتها با هم متعارض هستند و آيا اين حكايت از آن
نميكند كه پارهاي از معرفتها باطل و خطا هستند و ارباب و اصحاب آن نظرات،
خاطي هستند؟ آيا روا است كه تاوان خطاي خطاپويان و فهم غلط خاطيان را، «حقيقت»
بپردازد؟ يا بگوييم: اصولاً حق و باطلي مطرح نيست، حتا در نفسالامر نيز حق و
باطلي نيست! يا اينكه نبايد دغدغهي حق و باطل داشت حتي اگر در واقع حق و باطلي
وجود داشته باشد و يا اينكه لزوماً دايرهي حق را آنچنان وسيع قلمداد كنيم كه
همهي باورها هرچند يكسر خطا يا آميخته به خطا نيز در آن بگنجد! من تصور ميكنم
لازم نيست بر همگانحقانيانگاري اصرار كنيم، كه در اين صورت از حق صيانت
نكردهايم كه باطل را بر كرسي حق نشاندهايم.
نسبتهای ناصواب
وانگهي
همهي اديان و اكثر اشخاصي كه به عبارات و گزارههايي از آنها بلكه براي اثبات
پلوراليسم ديني استشهاد شده است، خود صريحاً پلوراليسم ديني را انكار ميكنند!
اديان، عموماً خود را حق مطلق و منحصر ميدانند. قرآن
اولين و معتبرترين مدرك ديني ما مسلمانان است و معتقديم واژه به واژهي آن از
سوي خدا فرود آمده است؛ وحيي زباني است و تمام الفاظ آن وحياني است، آنچنان كه
حتا در عهد نزول كه در تلفظ بعضي واژگان قرآني اختلاف بوده ثبت شده است. دهها
آيه در همين قرآن به شدت تكثرگرايي ديني و يكسانانگاري اديان را مردود
ميداند و بر انحصار حقيقت در اسلام تأكيد ميورزد، يا حداقل اسلام را حقِ شامل
ميداند و اديان ديگر را ممسوخ و منسوخ ميانگارد. با اين حال چگونه ميتوان به
پارهاي آيات آن جهت اثبات اصالت كثرت در اديان و يكساني اسلام با سنتهاي
ديني ديگر استشهاد كرد؟ و ديگر اديان از جمله مسيحيت نيز همينگونه است.
اشخاصي كه
به كلماتي از آنها براي تبيين و اثبات پلوراليسم ديني استشهاد ميشود خود بر
شمولگرايي يا انحصارگرايي تصريح ميكنند. مولوي از جمله كساني است كه گاه به كلمات و اشعار او از زبان پروفسور تمسك شده است،
درحاليكه در ابيات فراواني در سراسر مثنوي مولوي بر انحصارگرايي يا شمولگرايي تأكيد و تصريح ميكند، از جمله:
نـام احمــد نام جملـه انبياسـت
چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
اين يعني
شمولگرايي. او ميگويد: «اسلام صد است و باقي اديان زير صدند، وقتي اديان و مكاتب،
نظرات روشني برخلاف پلوراليسم ديني ارائه كرده باشند، آيا ميتوان براي اثبات
پلوراليسم و از سر خيرخواهي حتا براي سهيم كردن آنها در حقانيت مشاع و به نفع
آنها، به بعضي گزارهها و پارهاي عبارات استشهاد كرد؟
مرز دایرهی پلورالیسم کجاست؟
اصولاً
روشن نيست كه دايرهي پلوراليسم تا كجاست؟ ايشان گاهي ميفرمايند: «سنتهاي
بزرگ ديني مشمول دايرهي پلوراليسم دينياند». ملاك سنت بزرگ قلمداد شدن يك سنت
ديني چيست؟ آيا داشتن متن وحياني اصيل است؟ آيا قدمت تاريخي آن است؟ آيا كثرت
پيروان آن دين است؟ پراكندگي جغرافيايي يا گسترهي نفوذ آن است؟ چه چيزي است؟ و
اصولاً چرا سنتهاي بزرگ؟ اگر ما دغدغهي حقيقت داشته باشيم چه بسا حقيقت از
آنِ يك سنت كوچك ديني و يك مذهب كوچك باشد، بيآنكه چندان شناخته و از پيروان
بسيار و گسترش جغرافيايي قابل توجه برخوردار باشد. پس دليلي وجود ندارد كه
دايرهي پلوراليسم را به سنتهاي بزرگ منحصر كنيم، زيرا اين خودْ نوعي
انحصارگرايي است! و اين در حالي است كه سنتهاي بزرگ نيز با هم به شدت در تعارض هستند.
وقتي سنتهاي بزرگ در اصليترين مسئله كه كانون معارف ديني است، مانند وجود خدا
و چگونگي وجود خدا و عدد خدايان با هم در تعارضند، آيا ميتوانيم آنها را زير
يك چتر بگنجانيم؟ آنكه قائل به وجود خدا نيست مانند بوديسم، (هرچند كه بعضي از گرايشهاي بودايي عقايدي را طرح ميكنند كه ما به
نحوي آنها را عقيده به امر قدسي و وجود
متعالي تفسير ميكنيم) و آنكه سنگ و چوب را به عنوان خدا ميپرستد و آنكه به
خدا معتقد است اما به يك خدا، و آن ديگري كه به خدا عقيده دارد اما به ثنويت قائل است و آنكه به سه مبدأ و خدا معتقد است و آنكه به بيشمار خدا
باور دارد! همهي اينها چهسان ميتوانند حق و واقعنما باشد؟ چگونه ميتوان
همگي اين سنتهاي متعارض را جلوههاي حقيقت واحد قلمداد كرد؟ نفي و اثبات، هرگز
حكايت از يك حقيقت نميكنند. انكارِ خدا با اعتقاد به خدا، عقيده به خداي واحد
با باور به دو يا سه خدا، چگونه ممكن است كنار هم بنشيند، برابر
باشند و از يك
واقعيت حكايت كنند؟ اصرار بر چنين ديدگاهي چيزي جز مكابره نمیتواند نامیده
شود.
پلورالیسم؛ نسبیت و ناواقعگرایی
من نگرانم
پلوراليسم ديني ما را به ورطهاي كه خود پروفسور به شدت با آن مخالف هستند
بكشاند، يعني به نسبيت دين يا ناواقعيانگاشتن گزارههاي ديني! از زبان ايشان من شخصاً در
بيرمنگام شنيدهام كه هرگز دان كيوپيت را ـ كه
به الاهيات ناواقعگرا معتقد
است ـ مؤمن نميدانند، چون او خدا را واقعي نميداند درحاليكه دان كيوپيت خود
مدعي است كه يك مسيحي مؤمن است.
در شواهدي
كه آقاي جان هيك براي اثبات مدعاي خود ميآورند،
از نوع مناسك ديني و عادات و رسوم شبهدينيِ نوعاً محقق و رايج در بين تودهها
است و خوب است حين مطالعهی اديان به واقع اديان توجه كنيم و به منابع اصيل
آنها ـ اگر همه دارا باشند ـ مراجعه كنيم؛ بسا كه در مقايسهي ميان صورت اصولي
و اصيل اديان به سادگي بتوان به ترجيح دين حق يا برتر دست يافت. دين حقيقي و حقيقتِ
دين نيز
قابل شناخت است و اگر معتقد باشيم بشر مطلقاً نميتواند به واقع دين و دينِ واقعي
دست پيدا كند و آنچه را كه خدا اراده فرموده است، كه به صورت يك دين در دسترس
بشر قرار گيرد، دور از دسترس اوست يا فهمپذير نيست، خدا را متهم كردهايم.
زيرا يا تصور ميكنيم خدا بشر را آنچنان آفريده است كه نميتواند حقيقت را درك
كند و يا دين را آنچنان فرستاده است كه بشر نميتواند با واقع او تماس بگيرد و
هر دو بدين معناست كه خدا قصد هدايت بشر را نداشته! شايد به جز طبيعتگرايي،
انحصارگرايي و تكثرگرايي، راه چهارمي نيز باشد (كه ايشان نيز گاه بدان اشاره كردهاند) كه
همهي مزاياي كثرتگرايي را داشته، مضار آن را نداشته باشد و به نظر ما آن راه،
شمولگرايي است. شمولگرايي بيآنكه انكار كند كه بسياري از افكار و مكاتب، اديان و
دينوارهها (كه خود نيز معتقد نيستند دين هستند) ميتوانند حائز سهمي از حقيقت
باشند، ولي ميگويد به هرحال جامع حقيقت، يك دين است و اين نگاه با همزيستي
مسالمتآميز نيز هيچ منافات ندارد.
راهکار رفع منازعات دینی؛ حقوقی یا اخلاقی!
دغدغهي
اصلي پروفسور جان هيك همزيستي مسالمتآميز اصحاب اديان است و اين دغدغهي ارزشمندي است و مصلحان و
فرهيختگان بشريت امروز، همگي اين دغدغه را دارند، ولي راه حل اين مشكلِ اجتماعي
و عرفي اين نيست كه ما حقيقت را نسبي كنيم و حق و باطل را برابر بنشانيم. من
فكر ميكنم نزاعها و كشمكشهاي ميان ملل و اقوام، بيش از آنكه امري حقوقي
باشد و راهحل حقوقي داشته باشد معضلي اخلاقي است و با تعاليم اخلاقي و روشهاي
اخلاقي نيز قابل حل است. هيچ منافاتي ندارد كه گروهها و افرادي هر يك بر
حقانيت خويش پاي بفشارند اما جز خود را نيز تحمل كنند. كم نيست آموزههاي
اخلاقي در متن سنتهاي بزرگ ديني و معنويِ انحصارگرا كه همهي انسانها را به
جد به همزيستي مسالمتآميز فرا ميخواند. تاريخ نيز حاكي از آن است كه بيش از
آنكه افرادي با سوء استفاده از دين و با تمسك به احساسات ديني مردم، آنان را به
جان هم بياندازند و نزاعها و جنگهايي را پديد آورند ـ
كه گاه چنين نيز بوده است ـ
دين و تعاليم معنوي موجب وحدت و مايهي صلح و عامل همزيستي انساني بوده است؛ و
اين افتراء بزرگي است كه بعضي غيرمؤمنان آگاه و مؤمنان ناآگاه به دين و دينداري
ميبندند كه دين موجب اختلاف است. مگر كفر مايهي ائتلاف بشر بوده كه دين باعث
اختلاف بشريت گردد؟ هر عقيده و انگيزهاي، از جمله كفر، دين، وطنپرستي و...
ميتوانند حربهي اختلاف و سوءاستفادهي مفسدان قرار گيرند، اما همهي عواملي
كه موجب نفاق و شقاق هستند نميتوانند باعث وداد و وفاق باشند؛ درحاليكه دين
اين امكان را به بشر ميدهد، پس به جاي اينكه به قصد حل نزاع بين اجتماعات ديني
انساني از اديان تفاسيري ارائه بدهيم كه مطابق واقع آن اديان نيست و طبعاً موجب
تحريف حقيقت و باعث جريحهدار شدن عواطف پيروان اديان ميگردد كه اثر معكوس
خواهد داشت، بياييد به تعاليم صلحآميز اديان تمسك كنيم كه ميتواند بسيار
كارآمد باشد؛ والا پلوراليسم ديني نيز خود يك گرايش خاص و يك ايدئولوژي ويژه در
عرض گرايشها و ايدئولوژيهاي رقيب است و اصرار بر حقانیت انحصاری آن خلاف
تكثرگرايي است و بدينجهت پلوراليسم يك نظريهي خودبرانداز و خودشكن است، چرا
كه پلوراليسم ديني در مقام نفي انحصارگرايي ديني و نيز شمولگرايي ديني و طبيعتگرايي
است، يعني در عرض آن نظريهها و ناقض آنها است، لذا هرگز يك فرد پلورال بر
مبناي نگاه پلوراليستيك تا جايي پيش نميرود كه حقيقتاً و در عمل همهي اديان و
سنتهاي ديني را برابر بداند و به بهانهي اينكه تفاوتي بين سنتهاي ديني
نميداند از سنت ديني كه به آن معتقد است دست بردارد و به سنت ديني ديگري معتقد
و ملتزم گردد؛ آيا خود پروفسور حاضر است از مسيحيت دست برداشته مثلاً به اسلام
بگرود؟ اگر ايشان امتيازي براي مسيحيت نسبت به ديگر اديان قائل است و از آن دست
برنميدارد پس پلوراليسم ديني نقض ميشود و اگر به تفاوت و تمايزي ميان اديان
قائل نباشد چرا به اعتقاد و التزام به دين خاصي اصرار ميورزد؟!
بگذاريد
به عنوان يك مسلمان باز تكرار كنم كه تصويري نامناسب از پروفسور جان هيك
در ذهن ايرانيان پديد آمده است، من وقتي با او مواجه شدم ديدم كه آن جان هيكي
كه گاه در مقالات نويسندگان ايراني مطرح ميشود با آقاي جان هيكي كه با او آشنا
شدهام متفاوت است! او مرد انصاف و خيرخواهي است و خيرخواهانه نظريهاي را مطرح
كرده است و آنگاه كه نظريه او نقد ميشود بسيار عالمانه و منصفانه نقدها را
ميپذيرد، بسيار از اين خصلت ايشان خوشم آمد، به همين جهت بود كه در آغاز سخن
گفتم به رغم اينكه دوستان مسلمان و مسيحي فراواني در سطح جهان دارم هيچ مسيحي
را به اندازهي جان هيك دوست نميدارم و اين نيست مگر به خاطر خصلت علمي و خيرخواهانه و حقيقتجويانه
ايشان.
پروفسور جان هيك:
از آقاي رشاد تشكر ميكنم. ايكاش از قبل متن سخنراني ايشان را داشتم و
ميتوانستم نكاتي را در پاسخ به آن ارائه كنم؛ قبلاً قصد داشتم مقالهای را که
تهیه کرده بودم، كامل بخوانم اما بخشهايي از آن را خدمت حضار محترم ارائه
ميكنم و بخشي از نقدها را نيز پاسخ ميدهم.
بعضي از
انتقادهايي كه به نظريهي من شده انتقادات واردي نيست. من ميخواهم مطالب خود
را به سمت پاسخ نقدها جهت بدهم و آماده هستم كه انتقادات را بشنوم. تقاضا
ميكنم آقاي رشاد متن كامل مقالهشان را در اختيار من قرار دهند تا در حد مقدور
پاسخ آنها را بنويسم.*