[1].
رشاد، علياكبر، «آب حيوان به
ظلمت بردن! تأملي در لوازم فلسفي ـ كلامي پلوراليسم ديني»،
قبسات،
ش 4، تابستان 1376.
[2].
ضميمهي مقالهي «مباحثه با جان هيك»،
قبسات، ش
4، پاييز 1384.
*.
ضميمهي مقالهي «مباحثه با جان هيك»،
قبسات، ش
37، پاييز 1384.
*.
مقالهای را که پرفسور هیک در
این جلسه قرائت کرد، در فصل سوم از بخش اول همین کتاب ملاحظه كنيد. مباحثه
بین آقای هیک و آقای رشاد، در جلسهی دوم که در تاریخ 4/11/83 در دفتر آقای
رشاد برگزارشد ادامه یافت، سپس در پی درخواست مکرر آقای هیک، نقد تفصیلی
نظریه نیز برای ایشان ارسال شد، که در صفحات 55 ـ 122 همین کتاب درج شده
است، و آقای هیک نیز پاسخ اجمالی آنرا نوشت و برای مؤلف فرستاد که در 123
همين کتاب مندرج است، اما جواب تفصیلی وی به دست نیامده بود که فوت او
اتفاق افتاد؛ روشن نیست آیا هیک پاسخ تفصیلی اين نقدها را نوشته بوده، یا
اجل مجال اتمام و ارسال آنرا از او سلب کرد! او در یادداشتش دربارهی سفر
به تهران که با همین عنوان در مجلهی مدرسه، شماری دوم، آذر 1384، درج شده،
گفته بود: یکی از کارهای ناتمام که در این روزها به آن اشتغال دارم نگارش
پاسخ نقدهایی است که آقای رشاد به نظریهام وارد کرده است. یادداشت سفر به
تهران به عنوان پيوست ششم همين کتاب در صفحهي 207 مندرج است.
[3].
Rumi, Poet and Mystic trans. R. A. Nicholson London and Boston: Unwin,
p. 166
[4].
Intimate Conversations trans. W. Thackston, New York: Paulist
Press London SPCK, pp. 183- 203.
[5].
شایان ذکر است که مترجم به علت نارسایی در ترجمهي انگلیسی فصوص الحکم،
برگردان این قسمت را از متن اصلی گزینش و عیناً درپاورقی بیان میکند و
عبارات داخل پرانتز افزودههای مترجم است و همچنین است پاورقی دوم.
«ثمّ انّ الذات لو تعّرت عن هذه النسب لم تکن الهاً و هذه النّسب احدثتها
اعیاننا. فنحن جعلناه بمألوهیّتنا الهاً فلا یعرف حتی نعرف.»
[6].
و بالجمله فلابدّ لکلّ شخص من عقیدهًْ فی ربّه یرجع بها الیه و یطلبه فیها.
فاذا تجلّی له الحقّ فیها عرفه و اقرّ به، و ان تجلّی له فی غیرها انکره و
نعوّذ منه و اساء الادب علیه فی نفسالامر و هو عند نفسه انه قد تأدّب معه.
فلا یعتقد معتقد الهاً الا بما جعل فینفسه، فالإله فی الاعتقادات بالجعل.
[7].
Summa Theologica II/ II Q.1 art.2.
*.
این مطلب که بخش اصلی سلسله مکاتبات و مذاکرات انتقادی ـ علمی میان مؤلف و
جان هیک قلمداد میشود، ضمن اشاره به پیشینهی این مراودهی علمی، و بیان وجوه
نقدپذیر نظریهي پلورالیسم ديني هیک، آنرا از نظر ابهامات مفهومشناختی،
روششناختی و معرفتشناختی به نقد کشیده است.
[9].
هر چند جناب آقای سروش،
در ملاقات و مصاحبهی مورخ پنجم آگوست 2005 با شما، که در بیرمنگام
،
در منزل شخصیتان اتفاق افتاده است، گفتهاند: «اندیشههای پلورالیستی در
ذهن من، 9 ـ 8 سال پیش جوانه زد، آن موقع کتاب شما را نخوانده بودم، بعداً
خواندم و در کتاب خود به آن اشاره کردم»
(سروش، 1384)،
ايشان در مقالهي «صراطهاي مستقيم» كه
نخستين نوشتهاش در طرح و شرح پلوراليسم ديني
"پلوراليسم ديني" است، با
استناد به مقالهي شما با نام «آيا ما مسلمانان، مسيحيان، و يهوديان خداي
واحدي را پرستش ميكنيم؟»، طي چند صفحه به توضيح نظريهي شما پرداخته، از
مباني آن دفاع كرده، دلايل تازهاي را در تحكيم آن ارائه ميدهد. سپس ميان
نظريهي inclusivism
آقاي كارل رانر (Rahner)
و نظريهي پلوراليسم ديني شما تفاوت مينهد.
جناب
سروش، يك سال بعد از انتشار مقالهي مزبور، با ضميمه كردن آن به يك يادداشت
و دو مصاحبهاش در زمينهي پلوراليسم ديني، نيز
«مقالهي پلوراليسم ديني در ترازوي
معرفتشناسي»(The
Epistemological Challenge of Religious Pluralism) شما،
كه خود به فارسي ترجمه كرده است، و دو مقالهي «دفاعي از انحصارگرايي ديني»
(A Defence of Religious Exclusivism) و
«اندر باب هيك» (AD Hick)
آقاي الوين
پلانتينگا (Alvin
Plantinga)،
همچنين مقالهي «معرفتشناسي اصلاح شده و كثرتگرايي ديني هيك»
(Reformed Epistemology and Hick’s Religious Pluralism)
نوشتهي آقاي ديويد بازينجر (Basinger).
كتابي را با حجم سيصد و سي صفحه و همنام مقالهاش فراهم آورد و انتشار داد.
[10].
يادآوري ميكنم شما خود صريحاً كونگ فوتزو (كنفوسيوس)
را «يك متفكر اجتماعي كه نسبتاً خود را از اعمال مذهبي رايج روزگار خود دور
نگاه داشت» ميدانيد (Hick,
2005, p 67).
[11].
این بحث میتواند در نقد مبانی فلسفهی دینی یا کلامی و درون دینی شما نیز،
طرح شود.
[12].
فلوطین در ادامه، چنین استدلال میکند: «ولی اگر کسی چیزی ـ اعم از جوهر و عقل و
زیبایی ـ به او بیافزاید، «نیک بودن» را از او سلب کرده است، و حال آنکس
همچون حال مداحانی است که از هنر مدح بیگانهاند، اینان چون سخنی را که
سزاوار ممدوح است نمی یابند صفاتی به ممدوح نسبت میدهند که دون شأن اوست و
بدین سان از مقام او میکاهند... زیرا او بر فراز همهی آنها
]چیزها[
و علت همهی آنهاست (فلوطين، 1366، ج 2، / انئاد پنجم، رسالهی پنجم، بند
13)
[13]. همچنين در سورهي
اسراء / 110 تأكيد شده است: اَيّاًما تدعوا فَلَهُ الاسماءُ الحسنيَْ
. در سورهي طه / 20، آيهي 7 نيز آمده است: اَللهُ لا اِلهَ
اِلّاهُوَ، لَهُ الاسماءُ الحُسنيَْ. در سورهي حشر / 59، آيهي 24
هم ميخوانيم: هوالله الخالقُ البارئُ المصوِّر لَهُ الاسماءُ الحسنيَْ.
[14].
مولوی نیز بر این نکته تصریح میکند:
فرق و اشکالات آید زین مقال
فرقها بیحد بود از شخص شیر
لیک در وقت مثال، ای خوش نظر
کان دلیر آخر مثال شیر بود |
|
زان که نبود « مثل»، این باشد «مثال»
تا به شخص آدمیزاد دلیر
اتحاد از روی جانبازی نگر
نیست مثل شیر در جملهی حدود |
یعنی با
تمثیل و تشبیه نمیتوان مثلیت میان مشبه، و مشبهٌبه را اثبات کرد، زیرا
تفاوتهای بسیاری مثلاً میان آدم دلیر، که به شیر تشبیه میشود، با شیر
وجود دارد، تشبیه و تمثیل فقط میتواند شباهت در یک چیز را که شجاعت است،
بین آن دو بیان کند، اما تفاوتهاي آن دو بيحد است، لهذا با تشبیه، همهي
احکام شیر بودن را نمیتوان برای انسان دلیر اثبات کرد. (مولوي،
1387 مثنوی،
ص 570.)
[15].
نکتهی مورد توجه و عنایت خود من که چنانچه زبان نظریهی تجسّد و حلول
الهی را زبانی مجازی و استعاری یا اساطیری، در نظر بگیریم، برای مسیحیان
این امکان به وجود میآید که پلورالیسم دینی را به طور حقیقی و اصیل
بپذیرند. (Hick, 1985, p 12)
[16].
در مباحث پلوراليسم (كتاب)" ديني
گفتهاید: «زبان دینی فینفسه زبان خاص و یا بازیِ زبانی اساساً مستقلی را
تشکیل میدهد که معیارهای درونی صدق و کذب خاص خویش را دارد، و از دسترس
معارضه یا انتقاد کسانی که در این قاعدهي زبانی خاص شرکت نمیکنند به دور
است. از دید و منظر دینی، از اجزای جالب چنین موضعی این است که حق شخص مؤمن
را نسبت به باورها و اعمال دینی وی مورد تصدیق قرار میدهيد. هرچند که، با
این کار (به اعتقاد من)، از آن طرف، اصل و مغز آن اعتقاد و عمل دینی را از
بین میبرد. زیرا اهمیت باورهای دینی نزد دینداران در نهایت به خاطر این
فرض است که آنها اساساً ارجاعاتی واقعی به ذات حقیقت میباشند؛
و اهمیت اعمال و آداب دینی نزد برگزارکنندگان آنها نیز در این فرض نهفته
است که مجرای اعمال مزبور، يعني انسان به تجدید یا تعمیق رابطهی خویش با
حقیقت الهی متعال میپردازد.» (Hick, 1985, p 16)
[17].
در جمعبندی چنین آمده است: «پس در این صورت پیشنهاد من این است که مفهوم
«دیدار هدفدار» (معرفت باطنی) [و یا
دیدنِ از نوع دوم] ویتگنشتاین،
وقتی به مفهوم بزرگتر «تجربه کردن آنچنانی» [یا تجربه از نوع دوم] گسترش
پیدا کند، به تمام تجربیات آگاهانه از محیط پیرامونمان، و از جمله شیوههای
دینی تجربه این محیط، قابل تطبیق است. چنین دیدگاهی نسبت به سرشت مبهم
سیستماتیک جهان، که بهگونهای است که قادر است به هر دو صورت دینی و
طبیعتگرایانه تجربه شود، انصاف روا میدارد. اینها اشکال کاملاً متفاوتی
از تجربه کردن آنچنانی عالم میباشند. چنین دیدگاهی، حتی نسبت به این حقیقت
که خودِ تجربهی دینی حیات میتواند صورتهای مختلفی به خود بگیرد، نیز
برخورد درستی دارد. عالم وجود را میتوان به عنوان ساخته و پرداختهی دستان
خدای متعال، یا صحنهی کارزار خیر و شر، و یا رقص کیهانی شیوا،
و یا فرایند لازم و ملزمِ بیابتدا و بیانتهای ساموتپادا
که در داخل آن ممکن است به تجربهی نیروانا بپردازیم، و سایر شیوههای
دینی، تجربه نمود. اینها همگی صورتهای مختلف تجربه کردن از نوع دوم
میباشند. بدینترتیب مفهوم اصلی ویتگنشتاین، وقتی در ارتباط با اَشکال
دینی ملموس حیات قرار گیرد، میتواند به طرقی شاید غیرمنتظره مفید فایده
باشد.» (هيك، 1387 مباحث
پلورالیسم دینی، ص 57)
*. مؤلف در هیچجا اشاره
نكرده است كه پنج سال برای نقد نظریه صرف وقت کرده است! وی در نامه به جان
هيك نوشته است که از او به خاطر تأخیر در نگارش و ارسال نقد، به علت تراکم
اشتغالات علمی برنامهریزیشدهاش، پوزشخواهی میکند.
*.
رشاد، علياكبر، «آب حيوان به
ظلمت بردن! تأملي در لوازم فلسفي ـ كلامي پلوراليسم ديني»،
قبسات،
ش 4، تابستان 1376.
[18]. سروش "سروش" ،
عبدالكريم، «صراطهاي مستقيم»،
كيان، ش
36، فروردين و ارديبهشت 1376.
[19].
به قول حافظ
"حافظ"
:
«توبهفرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند؟» شگفتا! آنانكه مدعي ادبگذاري و
آدابدانياند، چرا...!
[20].
گاه در بررسي نظرات حضرات، انسان بياختيار به ياد ضربالمثل «خسن و خسين
سه دختران معاويهاند» ميافتد!
[21].
طرّار: كيسهبر (منتهيالادب) و (مجمل اللّغهًْ) به معني عيار است كه كيسهبر باشد. (برهان)، گره بر
(غياثاللّغات) (آنندراج). دزد (غياث اللّغات) دزد كه آستين تا گريوان
بشكافد (مهذب الاسماء)/ لغتنامهي دهخدا.
[22].
اما بيان تأويلناپذير قرآن خلاف اين نتيجه است: «هُوَ الذي يُنزَلُ عَلي عَبدِهِ آياتٍ بينّاتٍ
لِنُخرِجَكُمْ مِن الظّلُماتِ اِلي النُّور» (حديد/ 9)
[23].
در سطور بالا، عبارات و جملات و مضاميني از مؤلف ـ در مقالهي «صراطهاي
مستقيم»، كيان 36؛ و يادداشت «از سوي ديگر»، تضمين شده است.
[24].
محمد بن مسلم به روايت صحيح از امام صادق(ع) نقل داشته كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «الحمدالله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي بينت
للامهًْ جميع ما تحتاج اليه» «سپاس خداي را كه مرا از دنيا خارج نساخت تا
آنكه بيان كردم همهي آنچه را كه مورد نياز امت بود.» (تهذيبالاحكام، ج 6، ص 319).
*.
این مقاله در کنفرانس «مولانا
"مولوي"
» که در تاریخ
18
نوامبر 2007 مطابق با 27 آبان 86 در یونان (آتن) برگزار گردید، ارائه شده است.
[26].
برای مطالعهي بیشتر نگاه كنيد به: رشاد، علیاکبر، «مبانی و موانع نوفهی و
نظریهپردازی دینی»،
قبسات، ش
34.
[27].
براي مطالعهي مجموعهي احتمالات و آراء متوقع در باب پلورالیسم دینی، نگاه
كنيد به صفحات 61ـ62 همين اثر.
[28].
هرچند گهگاه در تاریخ، به بهانههایی میان اصحاب ادیان، نزاعهایی درگرفته
است، اما تلاقی دینها بر اثر ترابطِ تنگاتنگ جوامع بشری، در عصر ما به یکی
از مسألههای عمده بدل شده است. هم از اینرو، برخی فیلسوفان دین مانند
آقای جان هیک،
انگیزهي ارائهي نظریهي پلورالیسم دینی را همین شرايط اعلام داشتهاند
(هیک، 1387)
[29].
جان هیک،
بارها، در کتابهای خویش،
به این تمثیلها استناد کرده است.
[30].
فرق و اشکالات آید زین مقال
فرقها بیحد بود از شخص شیر
لیک در وقت مثال، ای خوش نظر
کان دلیر آخر مثال شیر بود |
|
زان که نبود « مثل»، این باشد «مثال»
تا به شخص آدمیزاد دلیر
اتحاد از روی جانبازی نگر
نیست مثل شیر در جملهی حدود |
(مولوي،
1387، ص570)
[31].
همچو آن یک نور خورشید سما
لیک یک باشد همهي انوارشان
چون نماند خانه ها را قاعده |
|
صد بود نسبت به صحن خانه ها
چون که برگیری تو دیوار از میان
مؤمنان مانند نفس واحده |
(همان)
در خور ذکر است که مؤمن در زبان مولانا معادل مسلمان است، چنانکه گفته است:
از نظرگاه است ای مغز وجود
تا بود خورشید تابان بر افق
باز چون خورشید جان آفل شود |
|
اختلاف مؤمن و گبر و یهود
هست در هر خانه نور او قُنُق
نور جمله خانه ها زائل شود |
(همان، ص
572)
[32].
ده چراغ ار حاضر آید در مکان
فرق نتوان کرد نور هر یکی |
|
هر یکی باشد به صورت غیر آن
چون به نورش روی آری بی شکی |
(همان، ص 34)
[33].
باز از هندوی شب، چون ماه زاد
نورِ آن صد خانه را تو یک شمر |
|
در سر هر روزنی نوری فتاد
که نماند نور این بی آن د گر |
(همان، ص 572)
*.
مصاحبه با ماهنامهي زمانه، ش
25 [پياپي، 111]، خرداد 1391. [در دست انتشار]
*.
Lecture delivered to the Institute for Islamic Culture and Thought,
Tehran, in February 2005
*. متن گفتوگوهاي مؤلف و
آقاي جان هيك در فصل چهارم همين کتاب با عنوان «پلوراليسم ديني و چالش معيار»
آمده است.
*.
اين گزارش در
فصلنامهي مدرسه، ش 2، پاييز 1384، به ترجمهي رضا
خجستهي رحيمي به چاپ رسيده است.
[34]. احتمالا اشاره جان هيك به اين بيت شعر مولانا است:
اين سفال این پلیته ديگر است / ليك نورش نيست ديگر زآن سر است
مثنوي، دفتر سوم، بيت 1255