آموزش فلسفه
جلد دوم

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۲۸ -


درس پنجاه و هشتم - حركت در اعراض

شامل: مقدمه حركت مكانى حركت وضعى حركت كيفى حركت كمى

مقدمه

حركاتى كه عموم مردم مى‏شناسند حركات مكانى و وضعى است مانند حركت انتقالى زمين به دور خورشيد و حركت وضعى آن حول محور خودش اما فلاسفه مفهوم حركت را به هر گونه تغيير تدريجى توسعه داده و دو نوع ديگر از حركت را اثبات كرده‏اند يكى حركت كيفى مانند تغيير تدريجى حالات و كيفيات نفسانى و رنگ و شكل اجسام و ديگرى حركت كمى مانند اينكه درخت تدريجا رشد مى‏يابد و بر مقدارش افزوده مى‏شود و بدين ترتيب حركت را بر حسب مقوله‏اى كه به آن نسبت داده مى‏شود به چهار قسم تقسيم كرده‏اند كه همگى آنها به مقولات عرضى نسبت داده مى‏شوند حركت مكانى حركت وضعى حركت كيفى حركت كمى .

فلاسفه پيشين حركت در جوهر را جايز نمى‏دانسته‏اند و تنها از بعضى از فلاسفه يونان باستان سخنانى نقل شده كه قابل تطبيق بر حركت در جوهر مى‏باشد در ميان فلاسفه اسلامى مرحوم صدر المتالهين حركت در جوهر را تصحيح و دلايل متعددى بر وجود آن اقامه كرد و از زمان وى مسئله حركت جوهريه در ميان فلاسفه اسلامى شهرت يافت .

ما در اينجا نخست به بررسى اقسام چهارگانه حركت عرضى مى‏پردازيم و سپس حركت جوهريه را بصورت مستقلى مورد بحث قرار خواهيم داد

حركت مكانى

چنانكه اشاره شد محسوسترين انواع حركت‏حركت مكانى است كه بستر آن مكان اجسام مى‏باشد و فلاسفه مقوله اين را بعنوان مسافت آن معرفى كرده‏اند ولى همچنانكه قبلا گفته شد مقوله اين مانند ديگر مقولات نسبى ماهيت نوعى يا جنسى نيست بلكه مفهومى است اضافى و نسبى كه از نسبت‏شى‏ء به مكان انتزاع مى‏شود و خود مكان هم از عوارض تحليليه اجسام است و مابازاء عينى ندارد و در واقع مكان هر چيزى جزئى از حجم كل جهان مادى است كه جداگانه در نظر گرفته مى‏شود نه اينكه وجود منحازى داشته باشد . به هر حال حركت مكانى يا ارادى است مانند اينكه انسان به اراده خودش از جايى به جاى ديگر منتقل شود و يا غير ارادى است مانند حركات مكانى اجسام بى جان حركت غير ارادى به نوبه خود به حركت طبيعى و قسرى منقسم مى‏گردد زيرا يا مقتضاى طبيعت‏شى‏ء است و يا در اثر نيروى قاسرى پديد مى‏آيد .

اما حركت ارادى كه مستند به نفس اراده كننده مى‏باشد در واقع فعلى است تسخيرى كه بدون واسطه از نفس سر نمى‏زند بلكه نفس حيوان و انسان يك عامل طبيعى را براى تحريك بدن يا جسم ديگرى بكار مى‏گيرد پس فاعل قريب و بى‏واسطه حركت ارادى هم طبيعت است .

از سوى ديگر حركت قسرى هم خواه مستند به قاسر باشد چنانكه ما آن را تاييد كرديم و خواه مستند به مقسور آنچنانكه اكثر فلاسفه قائل شده‏اند بالاخره از طبيعت جسم صادر مى‏شود پس هر حركتى مستند به طبيعت مى‏باشد و بر اين اساس طبيعت به عنوان مبدا فاعلى براى حركت اجسام معرفى شده است به ديگر سخن هر حركتى مبدا ميلى دارد كه يا از خواص طبيعت جسم است و يا به واسطه تاثير طبيعت ديگرى در آن پديد مى‏آيد .

فلاسفه پيشين براى مبدا ميل در اجسام متحرك بياناتى داشته‏اند كه در درس سى و هشتم به بعضى از آنها اشاره شد ولى اين بيانات مبتنى بر فرضيه‏هاى علوم طبيعى سابق بوده و با نظريات علمى جديد وفق نمى‏دهد اما بطور كلى مى‏توان گفت كه حركت اجسام از دو حال خارج نيست‏يا مقتضاى طبيعت موجود متحرك است و در اين صورت تا مانعى براى آن پديد نيايد ادامه مى‏يابد و يا ذات موجود متحرك اقتضائى براى حركت ندارد بلكه در اثر عامل خارجى تحقق مى‏يابد و اگر آن عامل خارجى هم ذاتا اقتضائى نسبت به حركت نداشته باشد عامل ديگرى خواهد داشت و سرانجام به يك عامل مادى منتهى خواهد شد كه ذاتا اقتضاى حركت داشته باشد اين عامل قابل انطباق بر چيزى است كه در فيزيك جديد بنام انرژى ناميده مى‏شود و انتقال انرژى به اجسام است كه موجب حركت آنها مى‏گردد ولى بايد توجه داشت كه اعتبار اين تطبيق هم در گرو اعتبار نظريه علمى مربوط است اما وجود عامل طبيعى كه ذاتا اقتضاى حركت داشته باشد نظريه‏اى است فلسفى كه صحت و سقم نظريات علمى تغييرى در آن پديد نمى‏آورد

حركت وضعى

تقريبا همه آنچه در باره حركت مكانى گفته شد در باره حركت وضعى هم جارى است و اساسا مى‏توان حركت وضعى را به حركت مكانى باز گرداند زيرا هر چند در حركت وضعى مكان كل جسم تغييرى نمى‏يابد ولى اجزاء جسم متحرك تدريجا جابجا مى‏شوند و مثلا جزئى كه در سمت راست واقع شده به سمت چپ مى‏رود يا جزئى كه در بالا واقع شده به پائين مى‏آيد .

سخن در باره مقوله بودن وضع هم نظير مقوله اين است و تقسيم حركت وضعى به ارادى و غير ارادى هم نظير تقسيم حركت مكانى به اين اقسام مى‏باشد .

نكته قابل توجه اين است كه فلاسفه حركت دورى را مقتضاى طبيعت نمى‏دانند و نظير آن در فيزيك جديد گفته مى‏شود كه حركت در غير خط مستقيم برآيند چند نيرو مى‏باشد و قضاوت نهائى در اين گونه مسائل به عهده علوم تجربى است

حركت كيفى

سومين مقوله‏اى كه حركت در آن اثبات شده مقوله كيف است كه با توجه به انواع آن مى‏توان اقسام جزئى‏ترى را براى حركت كيفى در نظر گرفت مانند حركت در كيف نفسانى و حركت در كيفيات محسوسه و حركت در كيفيات مخصوص به كميات و حركت در كيف استعدادى .

اما حركت در كيف نفسانى از قطعى‏ترين اقسام حركت كيفى بلكه يقينى‏ترين نوع حركت است زيرا با علم حضورى خطا ناپذير درك مى‏شود مثلا هر كسى در درون خود مى‏يابد كه نسبت به چيزى يا شخصى علاقه و محبت پيدا مى‏كند و تدريجا علاقه‏اش شدت مى‏يابد يا نسبت به چيزى يا كسى كراهت و نفرت پيدا مى‏كند و تدريجا كراهتش شدت مى‏يابد و يا بر عكس حالت غضب و عصبانيت‏شديدى پيدا مى‏كند و تدريجا رو به كاهش مى‏نهد يا حالت انبساط و شادى شديدى پيدا مى‏كند و تدريجا از بين مى‏رود اين تغييرات تدريجى از ديدگاه فلسفى حركت‏شمرده مى‏شود .

نظير اين حركات را در كيفيات محسوسه مانند رنگها مى‏توان در نظر گرفت ولى مى‏دانيم كه حقيقت رنگ و كيفيت‏شدت و ضعف يافتن آن هنوز هم در ميان فيزيكدانان محل بحث و گفتگو است و از اين جهت وجود اين قسم از حركت كيفى به اندازه قسم سابق يقينى نخواهد بود .

قسم سوم از حركت كيفى حركت در اشكال است چنانكه اگر دو سر نخى را كه در امتداد خط مستقيم قرار گرفته است تدريجا بهم نزديك كنيم به گونه‏اى كه بحالت انحناء در آيد در اينجا سطح مستوى و خط مستقيم آن اگر داراى خط بالفعلى باشد تدريجا بصورت منحنى در مى‏آيد ولى اگر اين تبديل شدن واقعا تدريجى باشد تابع حركت وضعى خود نخ يا حركت مكانى اجزاء آن خواهد بود .

يكى ديگر از مصاديق اين نوع از حركت كيفى را مى‏توان تند شدن و كند شدن هر حركتى دانست از اين جهت كه كيفيتى مخصوص به كميت‏سرعت آن است چنانكه در درس قبلى توضيح داده شد .

قسم چهارم از حركت كيفى حركت در كيفيت استعدادى و شدت و ضعف يافتن تدريجى آن است اما در درس چهل و هشتم روشن شد كه مفهوم استعداد از قبيل مفاهيم انتزاعى است كه از كم و زياد شدن شرايط تحقق يك پديده انتزاع مى‏شود بنا بر اين در صورتى كه تحقق شرايط واقعا تدريجى باشد مى‏توان حركت در كيف استعدادى را مفهومى منتزع از چند حركت تلقى كرد چنانكه اگر فرض شود كه تحقق پديده‏اى تنها منوط به يك شرط باشد و شرط مزبور هم واقعا بصورت تدريجى حاصل گردد مى‏توان حركت در كيف استعدادى را در چنين موردى مفهومى منتزع از حركت همان شرط بحساب آورد

حركت كمى

حركت در مقوله كميت‏يا در كميت منفصل و عدد فرض مى‏شود و يا در كميت متصل و مقدار جسم متحرك اما عدد علاوه بر اينكه وجود حقيقى ندارد تغيير تدريجى هم براى آن معنى ندارد زيرا تغيير در عدد تنها بوسيله افزايش و كاهش واحد يا واحدهايى حاصل مى‏شود و اين افزايش و كاهش بصورت دفعى پديد مى‏آيد هر چند احيانا متوقف بر مقدمات تدريجى و حركات مكانى باشد .

و اما حركت در كميت متصل اگر در خط فرض شود تغيرات آن تابع تغيرات سطح است و تغير سطح هم به نوبه خود تابع تغير حجم مى‏باشد و تا حجم چيزى افزايش يا كاهش نيابد مقدار سطوح و خطوط آن هم افزايش و كاهش نمى‏يابد .

اما افزايش حجم يا در اثر ضميمه شده جسم ديگرى حاصل مى‏شود و يا در اثر انبساط و امتداد اجزاء خود آن و همچنين كاهش حجم جسم يا در اثر جدا شدن بخشى از آن روى مى‏دهد و يا در اثر فشردگى اجزاء موجود در آن اما تغييرى كه در اثر تجزيه و تركيب و اتصال و انفصال حاصل مى‏شود معمولا تغييرى دفعى است هر چند مقدمات آن تدريجا تحقق يابد ولى مى‏توان موردى را براى تجزيه و تركيب تدريجى در نظر گرفت به اين صورت كه مثلا دو مايعى را كه هر كدام على الفرض داراى وحدت شخصى حقيقى باشند تدريجا روى هم بريزيم به طورى كه تدريجا با يكديگر ممزوج شده بصورت مايع واحد شخصى ديگر در آيد اما با توجه به اينكه هر مايعى مركب از ملكولهاى بى‏شمارى است اثبات وحدت شخصى براى هر يك از دو مايع مفروض و همچنين براى مجموع مركب از آنها بسيار دشوار است و در حقيقت اينگونه تجزيه و تركيبها مجموعه‏اى از اتصالات و انفصالات آنى است كه به دنبال حركت مكانى اجزاء پديد مى‏آيد .

اما افزايش و كاهش حجم جسم در اثر گسترش يا فشردگى اجزاء آن در واقع تعبير ديگرى از حركات مكانى و وضعى ملكولها و اتمهاى آن است مثلا هنگامى كه آب به جوش مى‏آيد و تبديل به بخار مى‏شود بر حجم آن افزوده مى‏گردد ولى اين افزايش حجم بر حسب آنچه فيزيكدانان اثبات كرده‏اند چيزى جز دور شدن ملكولهاى آب از يكديگر نيست و همچنين تبديل شدن بخار به آب و گاز به مايع هم چيزى جز نزديك شدن آنها به يكديگر نمى‏باشد .

از اين روى مصداق روشن حركت كمى را رشد گياهان و جانوران دانسته‏اند كه هر چند با ضميمه شدن اجسام ديگرى مانند آب و مواد غذائى حاصل مى‏شود ولى على الفرض هر كدام داراى صورت نوعيه واحدى هستند كه مقدار آن تدريجا افزايش مى‏يابد .

اما بنظر مى‏رسد كه اثبات حركت كمى حقيقى در اين گونه موارد هم مشكل است زيرا بدون شك رشد نباتى در اثر انضمام مواد خارجى است كه از خارج با حركت مكانى به درون آنها منتقل مى‏شود و اتصال و انفصال اجزاء آنها بصورت دفعى پديد مى‏آيد چنانكه دو جسمى كه به طرف يكديگر حركت مى‏كنند يا يكى از آنها بسوى ديگرى مى‏رود گر چه تدريجا بهم نزديك مى‏شوند اما اتصال آنها در يك آن و بدون فاصله زمانى انجام مى‏پذيرد و بعد از آنكه اجزاء جديد در جاى خود قرار گرفتند هر چند فعل و انفعالات شيميايى و فيزيولوژيكى آنها تدريجا انجام مى‏گيرد اما دليلى وجود ندارد كه صورت نوعيه درخت‏يا حيوان هم تدريجا گسترش يابد تا اينكه جزء جديد را فرا گيرد و جاى چنين احتمالى هست كه تبديل كميت‏سابق به كميت جديد بصورت دفعى و از قبيل كون و فساد باشد نه بصورت تدريجى و از قبيل حركت در كميت .

حاصل آنكه اثبات حركت در كيميت بمراتب مشكلتر از ساير اقسام حركت مى‏باشد و چنين احتمالى وجود دارد كه آنچه حركت در كميت ناميده مى‏شود در واقع مجموعه‏اى از حركات مكانى و اتصالات و انفصالات آنى يا كون و فسادهاى دفعى باشد

خلاصه

1- حركت مكانى محسوسترين انواع حركت است و فلاسفه مقوله اين را مسافت آن دانسته‏اند ولى بايد توجه داشت كه مفهوم اين مانند ديگر مفاهيم نسبى از قبيل مفاهيم ماهوى نيست همچنين مكان از عوارض تحليليه وجود جسم بشمار مى‏رود .

2- حركت مكانى را مى‏توان به ارادى و غير ارادى و حركت غير ارادى را به طبيعى و قسرى تقسيم كرد ولى فلاسفه فاعل قريب در همه اين اقسام را طبيعت دانسته‏اند .

3- بطور كلى مى‏توان گفت‏يا اينكه حركت مقتضاى ذات موجود متحرك است و يا در اثر عامل خارجى پديد مى‏آيد و ناچار به عاملى منتهى مى‏شود كه ذاتا اقتضاى حركت را داشته باشد و مى‏توان انرژى را مصداق اين عامل بحساب آورد .

4- حركت وضعى در واقع همان حركت مكانى اجزاء متحرك و جابجا شدن آنها است و از اين روى همه احكام حركت مكانى را خواهد داشت .

5- فلاسفه حركت دورى را مقتضاى طبيعت نمى‏دانند نيز فيزيكدانان حركت در غير خط مستقيم را برآيند چند نيرو مى‏شمارند .

6- حركت كيفى را مى‏توان بر حسب اقسام كيفيت به چهار قسم جزئى تقسيم كرد .

7- حركت در كيف نفسانى قطعى‏ترين انواع حركت بشمار مى‏رود زيرا با علم حضورى درك مى‏شود .

8- حركت در كيفيات محسوسه نيازمند به براهين تجربى است .

9- حركت در شكلهاى هندسى و كيفيت‏خط و سطح و حجم تابع حركت وضعى و مكانى اجسام است .

10- تند شدن و كند شدن حركات را مى‏توان نوعى حركت در كيفيت مخصوص به كميت تلقى كرد از اين نظر كه به كميت‏سرعت نسبت داده مى‏شود .

11- حركت در كيف استعدادى حركتى حقيقى نيست زيرا مابازاء عينى ندارد ولى در صورتى كه منشا انتزاع آن واقعا تدريجى التحقق باشد مى‏توان حركت در كيف استعدادى را تعبيرى از حصول تدريجى آن بحساب آورد .

12- تغيرات عدد دفعى است و حركت در آنها معنى ندارد .

13- تغيرات خطوط و سطوح تابع تغيرات حجم مى‏باشد .

14- اگر تغير حجم در اثر تجزيه و تركيب حاصل شود در واقع دفعى خواهد بود گر چه بنظر سطحى امرى تدريجى تلقى گردد .

15- اگر تغير حجم در اثر گسترش و فشردگى اجزاء و بدون انضمام جزء يا انفكاك جزئى حاصل شود منوط به حركت مكانى اجزاء خواهد بود .

16- فلاسفه مصداق روشن حركت كمى را رشد گياهان و جانوران دانسته‏اند كه بعد از حركت مكانى اجزاء جديد و تحولات كيفى آنها حاصل مى‏گردد اما اثبات اينكه صورت نوعيه تدريجا گسترش كمى مى‏يابد در گرو برهان است