«و اين مثل خديجة.صدقتنى حين كذبنى الناس» (1)
(حديثشريف)
چنانكه مىدانيم فاطمه (ع) دختر محمد (ص) ،رسول خدا،پيغمبر اسلام،و مادر
او خديجه دختر خويلد است.از زندگانى خديجه پيش از آنكه بازدواج پيغمبر (ص)
در آيد،جز اشارتهائى كوتاه در دست نداريم.در مصادر دست اول گاه بگاه نام
او و پدر و عموزاده او بمناسبت ارتباط آنان با پارهاى حادثهها ديده
ميشود.خويلد بن اسد بن عبد العزى بن-قصى بن كلاب،از تيرهاى معروف و از
محترمان قريش است.خويلد در دوره جاهليت مهتر طائفه خود بود.در جنگ فجار
(2) دوم،در روزى كه بنام شمطه معروف است،و در آن روز قريش آماده جنگ
با كنانه شد،رياست طائفه اسد را داشت. (3) نوشتهاند هنگامى كه
تبع مىخواستحجر الاسود را به يمن ببرد،خويلد با او به نزاع برخاست
(4) اين ايستادگى نشان دهنده موقعيت ممتاز او در آن عصر است.پسر عموى
خديجه ورقة بن نوفل از كاهنان عرب بوده است و چنانكه نوشتهاند از كتابهاى
اديان پيشين اطلاع داشت.چون رسول اكرم بهنگام نزول نخستين دستههاى وحى
مضطرب گرديد،خديجه او را نزد ورقه،برد.ورقه پس از آنكه از او پرسشهائى كرد
به خديجه مژده داد كه او پيغمبر اين امتخواهد بود (5) خديجه
پيش از ظهور اسلام از زنان بر جسته قريش بشمار مىرفته است تا آنجا كه او
را طاهره و سيده زنان قريش مىخواندند.پيش از آنكه به عقد رسول اكرم در آيد
نخست زن ابو هاله هند بن نباش بن زراره (6) و پس از آن زن عتيق
بن عائذ از بنى مخزوم گرديد (7) وى از ابو هاله صاحب دو پسر و
از عتيق صاحب دخترى گرديد.اينان برادر و خواهر مادرى فاطمه (ع) اند.
پس از اين دو ازدواج،با آنكه زنى زيبا و مالدار بود و خواهان فراوان
داشت،شوى نپذيرفت و با مالى كه داشتبه بازرگانى پرداخت.تا آنگاه كه ابو
طالب از برادرزاده خود خواست او هم مانند ديگر خويشاوندانش عامل خديجه
گردد،و از سوى او به تجارت شام رود و چنين شد.پس از اين سفر تجارتى بود كه
به زناشوئى با محمد (ص) مايل گرديد،و چنانكه ميدانيم او را به شوهرى
پذيرفت.چنانكه بين مورخان شهرت يافته و سنت نيز آنرا تاييد ميكند،خديجه
بهنگام ازدواج با محمد (ص) چهل سال داشت.ولى با توجه به تعداد فرزندانى كه
از اين ازدواج نصيب او گشت،مىتوان گفت،تاريخ نويسان رقم چهل را از آنجهت
كه عدد كاملى است انتخاب كردهاند.در مقابل اين شهرت،ابن سعد باسناد خود از
ابن عباس روايت مىكند كه سن خديجه هنگام ازدواج با محمد (ص) بيست و
هشتسال بوده است. (8)
جز ابراهيم كه از كنيزكى آزاد شده بنام ماريه قبطيه متولد شد،ديگر
فرزندان پيغمبر:زينب. رقيه.ام كلثوم.فاطمه (ع) قاسم و عبد الله (9)
همگى از خديجهاند.قاسم در سن دو سالگى پيش از بعثت و عبد الله در
مكه پيش از هجرت مرد.اما دختران به مدينه هجرت كردند و همگى پيش از فاطمه
(ع) زندگانى را بدرود گفتند.خديجه نخستين زنى است كه به پيغمبر ايمان
آورد.هنگامى كه پيغمبر دعوت خود را آشكار كرد و ثروتمندان مكه رودرروى او
ايستادند،و بآزار پيروان او و خود وى نيز برخاستند،ابو طالب برادر زاده خود
را از گزند اين دشمنان سرسختحفظ مىكرد،اما خديجه نيز براى او پشتيبانى
بود كه درون خانه بدو آرامشو دلگرمى مىبخشيد.براى همين خوى انسانى و خصلت
مسلمانى است كه رسول خدا پيوسته ياد او را گرامى مىداشت. (10)
فاطمه اطهر بانوى بزرگ اسلام،از چنان پدر و چنين مادرى زائيده شد.كى و
در چه تاريخ؟، روز و بلكه سال آن بدرستى روشن نيست.يعنى تاريخ نويسان در آن
همداستان نيستند.روشن كردن زاد روز و يا سال مرگ شخصيتهاى بزرگ (زن يا
مرد) هر چند از نظر تاريخى با ارزش و قابل بحث است،و ما نيز در اين باره به
جستجو خواهيم پرداخت،اما از نظر تحليل شخصيتها چندان مهم بنظر
نمىرسد.آنچه از زندگانى مردمان برجسته و استثنائى براى نسلهاى بعد اهميت
دارد،اينستكه بدانند آنان كه بودند؟چگونه تربيتشدند؟چگونه زيستهاند.؟چه
كردهاند؟چرا كردند؟چه اثرى در محيط خود،و پس از خود نهادند.اما كى زادند؟و
كى مردند؟اينان مىپرسند چرا در اين زمينه بايد جستجو كرد؟معلومست روزى
بدنيا آمدهاند،و در روزى در گذشتهاند.شايد هم حق بطرف اينان باشد.چنين
شخصيتها هرگز نمىميرند و هميشه با تاريخ زندهاند.اما تاريخ نويس تعيين
سال زادن و مردان چنين كسان را جزء پيشه خود ميداند.هم بخاطر پيروى از سنتى
كه مورخان و يا نويسندگان سيره و شرح حال،خود را موظف به پيروى آن
مىبينند.و هم بدان جهت كه اين تاريخها با همه حوادثى كه در زندگانى
قهرمان تاريخ پديد شده بنوعى مربوط مىشود.
در اين كتاب،اگر چنين ضرورتى در كار باشد،بايد بگويم با همه كوششى كه
بكار رفته است متاسفانه درباره سال تولد دختر پيغمبر (ص) اطلاع درست و
دقيقى نمىتوان داد.تنها زاد روز دخترپيغمبر نيست كه تاريخ نويسان در آن
همداستان نيستند،تاريخ پيشوايان دين و ائمه معصومين و نيز تاريخ تولد و مرگ
رسول اكرم،هيچيك مورد اتفاق مورخان نيست.اينهمه اختلاف براى چه پديد آمده
است؟در فصل نخستين،پاسخى كوتاه داده شد.
در آن دورهها ضبط وقايع و نوشتن آن معمول نبود.راويان آنچه مىشنيدند
بخاطر مىسپردند،و مردم آنچه سالخوردگان قوم مىگفتند مىپذيرفتند.گاهى
رويدادهاى مهم و يا حادثههائى كه تازگى داشت مبدا تاريخى مىشد و آنرا زاد
روز يا سال مرگ شخصيتهاى بزرگ به حساب مىگرفتند.چنانكه ما،در زندگانى خود
از بزرگتران شنيدهايم:سالى كه فلان سيل آمد.سال خرابى فلان شهر.سال
گرانى.سال وبائى و همچنين...معلوم است كه مردم معاصر با اين حادثه و نيز تا
ساليانى چند پس از آن،اين تاريخ را بخاطر داشته و حساب خود را بر پايه آن
مىنهادهاند اما پس از گذشت مدتى دراز،خود آن حادثه نيز در شمار مجهولات
قرار ميگيرد.
مورخان نوشتهاند پيغمبر (ص) در عام الفيل متولد شد،سالى كه ابرهه با
پيلان خود براى ويران كردن خانه كعبه به مكه آمد.عام الفيل تا ساليانى براى
مردم مكه معلوم بوده است،اما براى ما كه مىخواهيم بدانيم اين حادثه در چه
سالى رخ داده خود مسالهاى است.تازه اگر پيش آمدها را كه مبدا تاريخ مىشود
درستبدانيم و فراموش شدن تاريخ دقيق آنها را براى شاهدان عينى ناديده
بگيريم،اين پرسش پيش مىآيد:مگر حافظه راويان هر چند هم نيرومند باشد براى
هميشه از اشتباه مصون مىماند؟بر فرض كه دسته نخست راويان اشتباه نكنند،در
طول يكصد سال تقريبا سه نسل جاى خود را بديگرى مىدهد،چه كسى ضمانت مىكند
كه همه راويان اين سلسلهها از قوت حافظه به درجه كمال برخوردار
باشند؟اينكه دو پا چند گواه مورد اعتماد،كسى را به قوت حفظ بستايند،شايد از
نظر علم روايت و يا درايت و يا از جنبه كارفقيه و يا اصولى دليلى بحساب
آيد،ولى در رويدادها كه اثر عملى ندارد،چنين ضابطهها كافى نيست.اين دو سبب
كه نوشتيم براى پيدا شدن اختلاف در ضبط حادثههاى تاريخى كافى است،چه رسد
كه سببهاى ديگر نيز بدان افزوده شود.و اتفاقا چنانكه خواهيم ديد در مورد
شخصيت مورد بحث ما چنين است.
در حالى كه عموم نويسندگان سيره و مورخان اهل سنت و جماعت،تولد فاطمه
(ع) را نجسال پيش از بعثت نوشتهاند،تذكره نويسان و علماى بزرگ شيعه
معتقدند وى سال پنجم بعثت متولد شده است.
ابن سعد در طبقات (11) و طبرى در تاريخ (12) و
بلاذرى در انساب الاشراف (13) و ابن اثير در كامل (14)
و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين (15) و محمد بن
اسحاق (16) و ابن عبد البر در استيعاب (17) و جمعى
ديگر تاريخ نخست را پذيرفتهاند و عموما نوشتهاند:آن سالى بود كه قريش
خانه كعبه را مىساختند.بلاذرى چنين روايت كند:
روزى عباس بن عبد المطلب نزد على رفت،على (ع) و فاطمه در گفتگو بودند كه
كدام يك از ديگرى بسال بزرگتر است.عباس گفت تو على!ساليانى چند پيش از
ساختن كعبه متولد شدى.اما دخترم (زهرا) سالى بدنيا آمد كه قريش خانه كعبه
را مىساختند (18) و نيز طبرى و ديگران تصريح كردهاند كه سن
زهرا (ع) بهنگام وفات در حدود بيست و نه سال بوده (19) ليكن
يعقوبى كه در بيشتر روايتهاى خود متفرد استسن زهرا (ع) را بهنگام مرگ
بيست و سه سال نوشته است (20) و بنا بر نوشته وى تولد فاطمه (ع)
سال بعثت پيغمبر بوده است.
در مقابل اين شهرت دانشمندان و محدثان شيعه چون كلينى در كافى (21)
و ابن شهر آشوب در مناقب (22) و على بن عيسى اربلى در كشف
الغمه (23) و مجلسى در بحار از دلائل الامامه و كتب ديگر
(24) ،نوشتهاند كه زهرا (ع) پنجسال پس از آنكه محمد (ص) به پيغمبرى
مبعوث گرديد متولد شده است.تنها نوشته شيخ طوسى در مصباح المتهجد (25)
با اين شهرت مخالف است.چه او سن فاطمه (ع) را هنگام ازدواج با امير
المؤمنين سيزده سال نوشته است.و اگر ازدواج او را پنج ماه پس از هجرت
بدانيم تولد وى سال اول بعثتخواهد بود.و اين راى با آنچه يعقوبى نوشته
مطابقت دارد.با چنين اختلاف در نقل روايات،پذيرفتن سندى و رها كردن سند
ديگر،بسيار دشوار مىنمايد.اين جاست كه چنانكه در مقدمه اشارت شد،بايد
قرينههاى خارجى را نيز از نظر دور نداشت،شايد بتوان با استفاده از آن
قرينهها كفه اختيار يكى از دو دسته را سنگينتر كرد و در نتيجه آنرا مرجح
دانست.
قرينهاى قابل توجه و قوى در عموم روايتهاى علما و محدثان شيعه وجود
دارد و نشان دهنده اينست كه ولادت دختر پيغمبر پس از بعثتبوده است.اين
قرينه ارتباط زادن زهرا (ع) ،با معراج رسول اكرم است.ضمن روايتهاى
معراج،رسول خدا فرموده است در شب معراج سيب بهشتى بمن دادند و نطفه دخترم
زهرا از آن ميوه تكوين يافت. (26)
اگر مورخان،تاريخ معراج را بطور دقيق معين كرده بودند كه مثلا سال چندم
بعثتبوده است،مشكلى نداشتيم،اما باز اين پرسش پيش مىآيد كه معراج رسول
اكرم در چه سالى بوده است؟پاسخ اين پرسش نيز بدرستى روشن نيست.ابن سعد
بروايتى آنرا هجده ماه پيش از هجرت به مدينه،و بروايتى يكسال پيش از هجرت
(27) و ابن اثير سه سال و بروايتى يك سال پيش از هجرت دانسته است.
(28)
در حاليكه علماى شيعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پيش از
هجرت نوشتهاند و چون با اختلاف روايات مواجه شدهاند،گفتهاند اين اختلاف
بخاطر اين است كه پيغمبر چند بار بآسمان رفته است (29) اما
قرينهاى كه گفته مورخان و محدثان سنت و جماعت را تاييد مىكند اين است كه
آنان نوشتهاند فاطمه (ع) سالى متولد شد كه قريش خانه كعبه را مىساختند.
داستان تجديد بناى خانه كعبه در همه تاريخها آمده است.و همه آشنايان
بتاريخ زندگانى پيغمبر (ص) آنرا مىدانند،خلاصه آنكه سالى خانه كعبه بر اثر
سيل ويران گرديد،و بنياد آنرا از نو نهادند.همينكه كار بنا بجائى رسيد كه
بايد حجر الاسود را نصب كنند،بزرگان قريش بر سر گذاشتن سنگ در جاى آن،با
يكديگر به رقابتبرخاستند.مهتر هر دسته مىخواست اين افتخار نصيب او گردد و
نزديك شد كار به درگيرى برسد.سرانجام پذيرفتند كه هر كس از در داخل شود
داور آنان باشد،و نخستين كسى كه در آمد محمد (ص) بود.همه گفتند او امين است
و ما وى را بداورى مىپذيريم.چون ما جرا را بدو گفتند محمد (ص) فرمود:ردائى
يا پارچهاى بگسترانند،سپس حجر الاسود را ميان آن پارچه گذاشت و چهار مهتر
قبيله را گفت تا هر يك گوشهاى از ردا را بگيرد و از زمين بردارد.و چون
آنان چنين كردند خود سنگ را از ميان ردا برداشت و بر جاى آن گذاشت.و با
چنين ابتكار از خونريزى بزرگ و دامنهدارى جلوگيرى كرد.داستان داورى كردن
محمد (ص) و نصب حجر الاسود،اگر با چنين مقدمات باشد مسلما پيش از بعثتبوده
است،زيرا سال پنجم بعثت،قريش با پيغمبر (ص) التخصمانه داشتند و چنين داورى
را بدو نمىدادند.
قرينههاى خارجى ديگر نيز بطور خلاصه چنين است:
1:روزى بدستور ابو جهل فضولات شتر را بر دوش پيغمبر (ص) ريختند.چون
فاطمه (ع) آگاه شد به مسجد رفت و آن فضولات را از جامه پدر پاك كرد
(30) اين گونه بىاحترامىها سبتبه پيغمبر ظاهرا پيش از سال دهم
بعثت و پيش از هجرت رسول خدا به طائف و نيز پيش از محاصره در شعب ابو طالب
بوده است.و اگر تولد فاطمه (ع) را سال پنجم عثتبدانيم،سن وى در اين وقت از
سه تا پنجسال افزون نبوده و بعيد است دخترى خردسال به مسجد رود و چنين
وظيفهاى را تعهد كند.
2:در روز احد چون فاطمه (ع) شنيد چهره پدرش آسيب ديده استبا گروهى از
زنان نزد او رفت و چون پدر را ديد دست در گردن او انداخت و گريست،سپس آن
خون را شست (31) اگر معراج را پيش از سال پنجم بعثتبدانيم
هيچگونه استبعادى در انجام اين تعهد ديده نمىشود،ولى اگر روايت هجده ماه و
يا شش ماه پيش از هجرت درستباشد،بايد پذيرفت كه فاطمه بهنگام جنگ احد
پنجسال و يا كمتر از پنجسال داشته است،در صورتيكه خواهيم ديد عروسى زهرا
در ذو الحجه سال دوم و پيش از جنگ احد است.يعنى نه سال و يا بيشتر داشته
است.
3:در روايتهاى شيعى چنانكه خواهيم نوشت،آمده است كه فاطمه (ع) پنجسال
پس از بعثت متولد شد و آن سالى بود كه قريش خانه كعبه را مىساخت.داورى
پيغمبر در كار مهتران قريش مسلما پيش از بعثتبوده است زيرا سال پنجم بعثت
و سالهائى پيش او پس از آن قريش به رسول خدا روى خوش نشان نمىدادند،چه
رسد بدانكه او را امين بداند و به داورى او،آنهم در چنان كار بزرگى گردن
نهد.
4:مىدانيم كه سن خديجه را هنگام ازدواج با پيغمبر چهل سال
نوشتهاند،اگر بگوئيم فاطمه (ع) در سال پنجم بعثت متولد شده باشد گفتخديجه
در اين تاريخ شصتساله بوده است و اين موضوع هر چند محال نمىنمايد اما
بعيد بنظر مىرسد.از طرفى مجلسى از امالى صدوق روايتى بدين مضمون آورده
است:
«چون خديجه به رسول خدا شوهر كرد،زنان مكه از وى دورى كردند.نه بديدن او
مىرفتند و نه بر وى سلام مىكردند و نه مىگذاشتند زنى از او ديدن كند.چون
ولادت فاطمه (ع) نزديك شد،خديجه از زنان قريش و بنى هاشم يارى خواست.ليكن
آنان نپذيرفتند و گفتند تو نصيحت ما را نشنيدى و به يتيم ابو طالب شوهر
كردى (32) » اگر اين روايت را بهمين صورتيكه هستبپذيريم،و تولد
دختر پيغمبر را سال پنجم بعثتبدانيم فاصله ازدواج خديجه با پيغمبر (ص) و
ولادت زهرا (ع) بيستسال خواهد بود.در اين بيستسال گروهى از آن زنان ملامت
گو مرده و زنان جوان پير شده و دختركان به جوانى رسيدهاند و داستان رنگ
ديگرى بخود گرفته است.محمد (ص) در اين تاريخ ديگر يتيم ابو طالب
نيست.پيغمبرى است كه گروهى از جان و دل پيرو او هستند.مردان قريش آرزو
مىكنند وى دست مساعدت به سوى آنان دراز كند و چنين استمداد را مغتنم
مىشمارند،تا بگمان خود آنرا مقدمهاى براى سازش به حساب آورند.
آنگاه زنان قريش كه شوهران آنان دشمن پيغمبراند،ممكن استخواهش خديجه را
نپذيرند، اما زنان بنى هاشم چرا؟و اصولا خديجه چه نيازى به يارى زنان كافر
و بت پرست قريش داشت؟.مگر زنان مسلمان نمىتوانستند در اين كار كوچك او را
يارى دهند.اينجاست كه بايد گفتبه نقل روايت راويانى كه تنها بر حافظه خود
اعتماد كردهاند نمىتوان تكيه كرد.
در كشف الغمه روايت ديگرى آورده است:فاطمه پنجسال پس از بعثت پيغمبر
(ص) متولد شد،و آن سالى بود كه قريش خانه كعبه را مىساختند... (33)
بنظر مىرسد راوى نخستين يا يكى از راويان اين حديث را اشتباهى دست
داده و كلمه پيش از بعثت را بعد از بعثتبخاطر سپرده است زيرا چنانكه گفتيم
تجديد ساختمان خانه كعبه پنجسال پيش از بعثتبود.و بر فرض كه بگوئيم بناى
خانه كعبه پس از آن تاريخ نيز چند بار تجديد شده (چنانكه بعض از متاخران
احتمال دادهاند) مسلم است كه دوباره داستان درگيرى قبيلهها پيش
نمىآمده،و اگر اين داستان هم تجديد مىشده چنانكه نوشتيم ديگر در اين
تاريخ محمد (ص) را بداورى نمىخواندهاند.و اگر هيچيك از اين اتفاقات با
تجديد بنا همراه نبوده ديگر تجديد بنا اهميتى نمىيافته كه مبدا تاريخ
گردد.بهر حال آنچه مسلم است اينكه همزمانى ولادت زهرا (ع) با نوسازى خانه
كعبه در چند روايت از روايتهاى شيعه و سنى ديده مىشود.
چنانكه نوشته شده بحث در اين روايات جز از نظر روشن شدن تاريخ،فايدهاى
ندارد.دختر پيغمبر پنجسال پس از بعثت،يا پيش از بعثت متولد شده باشد،نه سال
شوهر كرده باشد يا هجده ساله،هجده ساله بجوار پروردگار رفته باشد يا بيست و
هشتساله،او دختر پيغمبر اسلام و نمونه كامل زن تربيتشده و برخوردار از
اخلاق عالى اسلامى است.آنچه هر زن و مرد مسلمان بايد از زندگانى دختر
پيغمبر بياموزد،پارسائى او،پرهيزگارى او،بردبارى،فضيلت، ايمان به خدا و ترس
از پروردگار و ديگر خصلتهاى عالى انسانى است كه در خود داشت و در جاى خويش
خواهيم نوشت.
اين بحث را از آن رو با تفصيل بيشترى نوشتيم تا سنت تاريخ نويسان و
محدثان رعايتشده باشد.