خطبه ى دوم: متن عربى خطبه به همراه ترجمه فارسى
حدثنا احمد بن الحسن القطان قال: حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسينى قال: حدثنا
أبوالطيب محمد بن الحسين بن حميد اللخمى قال: حدثنا ابوعبدلله محمد بن زكريا قال:
حدثنا محمد بن عبدالرحمان المهبلى قال حدثنا عبدالله بن محمد بن سليمان، عن أبيه،
عن عبدالله ابن الحسن، عن أمه فاطمه بنت الحسين عليه السلام قالت: لما اشتدت عله
فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و غلبها اجتمع عندها نساء الهاجرين و
الأنصار فقلن لها: يا بنت رسول الله كيف أصحبت عن علتك؟
عبدالله بن الحسن بن الحسن نواده ى امام حسن مجتبى عليه السلام از مادرش فاطمه
دختر امام حسين عليه السلام روايت كرده است:
آنگاه كه بيمارى حضرت فاطمه دختر رسول خدا سخت شد و بر او چيره گشت، زنان مهاجر
و انصار- به قصد عيادت- نزد فاطمه عليهاالسلام گردآمدند و به او گفتند: اى دختر
رسول خدا، با اين بيمارى چه مى كنيد؟
فقالت عليهاالسلام: أصبحت و الله عائفه (1) لدنياكم قاليه (2) لرجالكم لفظتهم
(3) قبل أن عجمتهم (4) و شنئتهم (5) بعد أن سبرتهم (6) فقبحا (7) لفلول (8) الحد
(9) و خور (10) القناه (11) و خطل (12) الرأى و «بئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط
الله عليهم و فى العذاب هم خالدون» [مائده، 80.] لاجرم (13) لقد قلدتهم ربقتها (14)
و شننت (15) عليهم غارها (16) فجدعا (17) و عقرا (18) و سحقا (19) للقوم الظالمين و
يحهم (20) أنى زحزحوها (21) عن رواسى (22) الرساله و قواعد (23) النبوه و مهبط
الوحى الأمين و الطبين (24) بأمر الدنيا والدين «ألا ذلك هو الخسران المبين» [زمر،
15.] و ما نقموا (25) من أبى الحسن؟ نقموا و الله منه نكير (26) سيفه و شده و طئه
(27) و نكال (28) وقعته (29) و تنمره (30) فى ذات (31) الله عزوجل.
حضرت فرمود: سوگند به خدا دنياى شما را ناگوار مى دانم و با مردانتان بغض و كينه
دارم. آنان را به سان لقمه اى كه هنوز دندان بر آن ننهاده اى از دهان بيرون افكنده
ام و پس از آزمودن آنان كينه ى ايشان را به دل گرفته ام.
چه زشت است به كندى گراييدن تيزى شمشير و از كار افتادن نيزه و تزلزل انديشه «چه
بد است آن خشم الهى كه خود براى خويش فراهم آورده اند آنان هميشه در عذاب خواهند
بود»
به ناچار آنان را در بند كارهاى زشتشان مى دانم و ننگ اين رخداد بر آنان است.
بردگى، نابودى و نفرين بر قوم ستمگر باد.
شگفتا از آنان، چگونه خلافت را از سنگ پايه هاى رسالت و پايه هالى پيامبرى و
جايگاه وحى و آنكه در امر دنيا و دين، دانا و روشن بود دور ساختند. «آرى به راستى
اين زيان فراوان و آشكار است».
از ابوالحسن- على عليه السلام- چه چيزى را نپسنديدند؟
به خدا سوگند، آنان بى پروايى شمشير ابوالحسن، استوارى گامها، سختى كارزار و خشم
خدايى او را خوش نداشتند. و الله لو تكافوا (32) عن زمام (33) نبذه (34) رسول الله
صلى الله عليه و آله اليه لا عتلقه (35) و لساربهم سيرا سجحا (36) لا يكلم (37)
خشاشه (38) و لا يتعتع (39) راكبه و لأوردهم منهلا (40) نميرا (41) فضفاضا (42)
تطفح (43) ضفتاه (44) و لأصدرهم بطانا (45) قد تحير (46) بهم الرى (47) غير متحل
(48) منه بطائل (49) الا بغمر (50) الماء وردعه (51) شرره (52)الساغب (53) و لفتحت
عليهم بركات من السماء و الأرض و سيأخذهم الله بما كانو يكسبون. ألا هلم (54) فاسع
و ما عشت أراك الدهر العجب و ان تعجب فقد أعجبك الحادث الى أى سناد (55) استندوا و
بأى عروه تمسكوا استبدلوا الذنابى (56) و الله بالقوادم (57) و العجز (58) بالكاهل
(59) فرغما (60) لمعاطس (61) قوم «يحسبون أنهم يحسنون صنعا» [كه ف، 104.] «ألا انهم
هم المفسدون و لكن لا يشعرون» [بقره، 12.] «أفمن يهدى الى الحق أحق أن يتبع أمن لا
يهدى (62) الا أن يهدى فمالكم كيف تحكمون». [يونس، 35.]
به خدا سوگند، اگر آنان از مركب خلافتى كه پيامبر به على سپرده بود، دست مى
كشيدند، وى با آن دمساز مى گشت و مردم را نرم و آسان راه مى برد، آنگونه كه نه بينى
شتر خلافت آسيبى بيند و نه سوارش به رنج افتد و مردم را به چشمه ى همواره جوشان، و
سرشار و سرريز مى رساند و آنان را سيرآب باز مى گرداند به گونه اى كه شگفت زده مى
شدند، وليكن او خود جز كفى از آب و جز به قدر فرونشاندن آتش تشنگى بر نمى گرفت كمتر
از آنكه او را سيرآب كند.
آنگاه، تحقيقا بركت هاى آسمان و زمين بر آنان گشوده مى گشت.- ليكن اكنون- خداوند
آنان را به زودى در دام كرده هاى خويش، گرفتار خواهد نمود.
أما لعمر (63) الهك لقد لقحت (64) فنظره (65) ريث (66) ما تنتج ثم احتلبوا طلاع
(67) القعب (68) دما عبيطا (69) و ذعافا (70) ممقرا(71) هنالك «يخسر المبطلون»
[جائيه، 27.] و يعرف التالون غب (72) ما سن الاولون ثم طيبوا (73) عن أنفسكم أنفسا.
طأمنوا (74) للفتنه جأشا (75) و أبشروا بسيف صارم (76) و هرج (77) شامل و استبداد
من الظالمين يدع فيئكم (78) زهيدا (79) و زرعكم حصيدا (80) فياحسرتى لكم و أنى بكم
و قد «عميت (81) عليكم أنلز مكموها و أنتم لها كارهون». [هود، 28.]
قال سويد بن غفله: فأعادت النساء قولها عليهاالسلام على رجالهن فجاء اليها قوم
من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين و قالوت: يا سيده النساء لو كان أبوالحسن ذكر
لنا هذا الأمر قبل أن نبرم العهد و نحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره فقالت
عليهاالسلام: اليكم عنى فلا عذر بعد تعذيركم و لا أمر بعد تقصيركم.
آگاه باش، سوگند به معبودت كه تحقيقا شتر خلافت آبستن حوادث است دمى درنگ تا
فرزندش را به دنيا آورد. آنگاه از پستان شتر خلافت جامى لبريز از خون تازه و زهرى
تلخ بدوشند «آن هنگام است كه باطل پيشه گان زيانمند مى شوند» و آيندگان پيامد آنچه
را پيشينيان بنياد نهادند در خواهند يافت.
آنگاه، بايد از خود دست بشوييد و خود را به فتنه بسپاريد و بر شما بشارت باد به
شمشيرى برنده و از هم گسستگى اى فراگير و بيداد ستمگران، كه اموالتان را كم ارزش
خواهد كرد و كشته ى شما را براى خويش درو خواهد كرد.
اندوه بر شما، و با شما چه بايد كرد كه «امر روشن بر شما مشتبه شده است آيا مى
توان حقيقت روشن را بر شما تحميل كرد با اينكه خود نمى خواهيد.
سخن فاطمه ى زهرا عليهاالسلام خطاب به زنان مهاجر و انصار، در اينجابه پايان
رسيد. سويد بن غفله- يكى از راويان اين خطابه- گفته است زنان، پيام زهرا
عليهاالسلام را بر مردان خويش باز گفتند. پس گروهى از سران مهاجر و انصار براى
عذرخواهى به نزد آن حضرت آمدند و گفتند:
اى سرور زنان، اگر ابوالحسن على عليه السلام پيش از آنكه ما پيمان خويش را با
ديگران محكم سازيم از ما خواسته بودند هرگز از او به ديگرى نمى پيوستيم.
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام فرمود: از من دست بداريد بعد از اين كار زشت جاى پوزش
نيست و بعد از كوتاهى كردن شما جاى كارى نيست (چه مى شود كرد).
نكته ها: چهارده نكته در ارتباط با خطبه ى حضرت
نكته ها:
در ارتباط با خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام و درگيرى آن حضرت با ابوبكر درباره ى
فدك نكاتى چند قابل ذكر است كه هم اكنون نظر خوانندگان محترم را به آن جلب مى كنيم.
اكثر اين نكته ها برگرفته از كتابهايى است كه بدان اشاره خواهيم كرد.
1- يك سئوال
2- حقيقت روشن ارث برى فرزندان پيامبران
3- كلام جاحظ
4- سه حق ثابت حضرت زهرا عليهاالسلام
5- دليل بى جواب
6- فدك چيست؟
7- تايخ فدك
8- مناظره عمومى و علنى با ابوبكر درباره فدك
9- «بلى كانت فى أيدينا فدك»
10- طرح فدك در راستاى دفاع از ولايت
11- تناقضات ابوبكر در برخورد با فدك
12- «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم على
أعقابكم
13- فدك در نگاه ديگران
14- تحليل محقق ارزشمند مرحوم سيدهاشم معروف الحسنى درباره فدك و حديث مجعول
يك سئوال
«اهل سنت در كتب صحاحشان روايات بسيارى در اين باره كه هر كس با امام زمان خويش
مخالفت كند و از اطاعت او خارج شود و از جماعت مسلمانان جدا گردد و امام خويش را
نشناسد مرگش مرگ جاهليت است، آورده اند.»
در كتاب جامع الاصول از كتاب صحيح مسلم و صحيح نسايى آمده كه: ابوهريره از
پيامبر، نقل مى كند: «هر كس از اطاعت، بيرون رود و از جماعت جدا گردد و بميرد به
مرگ جاهليت مرده است.» و بخارى و مسلم هر دو در كتاب صحيح خود از ابن عباس نقل كرده
اند كه پيامبر فرمود: هر كس از امام خويش ناخوشايندى ديد صبر پيشه سازد چرا كه هر
كس از اطاعت حاكم، يك وجب بيرون رود به مرگ جاهليت مرده است.
اين بخشى از روايات اهل تسنن پيرامون موضوع مخالفت با حاكم و امام وقت است و در
اين زمينه، روايات شيعه بيش از حد شمارش است.
با توجه به اين مقدمه و مقدمه ى ديگرى كه در جاى خود آمده است و روايات شيعه و
سنى آن را تأييد مى كند و آن شدت خشم و غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام بر حاكمان آن
زمان و اعتقاد وى به گمراهى و كفر آنان و بى اعتقادى كامل به امامت آنان و اطاعت از
آنان است و اضافه كنيد كه بر اين خشم و اعتقاد تا هنگام شهادت پايدار ماند.
هم اكنون از كسانى كه امامت حاكمان آن زمان را پذيرفته اند؛ مى پرسيم: آيا شما
معتقديد كه زهراى مرضيه عليهاالسلام، بانويى كه سرور زنان عالم است و خداوند، در
قرآن مجيد در آيه ى تطهير او را از پليدى پيراسته است و پيامبر، در شأن او آن فضائل
و ارجمندى ها را بيان داشته آيا چنين بانويى به مرگ جاهليت يعنى مرگ كفر و گمراهى
مرده است؟
نمى پنداريم كسى به اين گفته تن دهد در نتيجه، اين نظر راست مى آيد كه: آنان
حاكمان راستين نبوده اند تا مخالفت با آنان و جدايى از آنان و خشم و نفرت از آنان
انسان را به جاهليت بكشاند.
اين نتيجه گيرى آنقدر روشن و آشكار است كه برخى را واداشته تا بنويسند: حضرت
زهرا عليهاالسلام از حاكمان آن زمان در نهايت، راضى شد با اين كه روايات سنى و شيعه
از دوام نارضايتى و خشم پايدار آن حضرت دارد.
خود سنى ها روايت كرده اند كه: تا حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام زنده بودند نه
امام على عليه السلام و نه هيچ يك از بنى هاشم با ابوبكر بيعت نكرد. بيعت امام على
عليه السلام و بنى هاشم پس از شهادت زهرا عليهاالسلام صورت گرفت.
حضور زهرا عليهاالسلام پشتوانه اى براى اميرالمؤمنين بود كه با شهادت حضرت زهرا
عليهاالسلام و در نبود او مردم، ديگر حريم امام على را همچون گذشته نگاه نمى داشتند
و در نتيجه، حضرت على عليه السلام پس از مرگ زهرا عليهاالسلام جبراً تن به بيعت
داد. [بحارالأنوار، ج 29، ص 330.]
حقيقت روشن ارث برى فرزندان پيامبر
ابوبكر، در يك پاسخ به حق ارث برى حضرت زهرا عليهاالسلام، از پيامبر نقل كرد كه:
پيامبران، براى فرزندان خويش چيزى به ارث نمى گذارند و هر چه از پيامبران باقى مى
ماند صدقه است.
در رد اين گفته ى ابوبكر جوابهاى بسيارى از سوى حضرت زهرا عليهاالسلام و
طرفداران آن حضرت در طول تاريخ داده شده است.
ما به چند جواب در اين ارتباط اشاره كنيم:
قرآن و ارث برى عموم فرزندان، از پدران و مادران
آيات كلى ارث كه ارث برى فرزندان، اعم از دختر و پسر را به صراحت ذكر مى كند و
ارث برى دختران را مسلم مى گيرد و براى پسران دو برابر دختران حق ارث قائل است.
اين آيات با اين عموم و فراگيرى خود، بر حق ارث برى فرزندان انبياء از پدران و
مادران خويش دلالت دارد.
در راستاى استدلال به آيات عام [«يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظ الانثيين»
نساء، 11 «و أولوا الأحام بعضهم أولى ببعض فى كتاب الله» انفال، 75 «كتب عليكم اذا
حضر أحدكم ان ترك خيرا الوصيه للوالدين و الأقربين بالمعروف حقا على المتقين» بقره،
180.] ارث براى فرزندان از پدران و مادران و پس از طرح يك يك اين آيات است كه حضرت
زهرا عليهاالسلام مى فرمايد: اگر اين عموم آيات ارث در حق فاطمه تنها تخصيص خورده
باز گوييد كجا اين عموم ثابت و روشن تنها در حق زهرا عليهاالسلام تخصيص خورده است.
«أأنزل الله فى الكتاب الا فاطمه عليهاالسلام بنت محمد صلى الله عليه و آله فتدلنى
عليه فأقنع به.» [بحارالأنوار، ج 29، ص 246، ح 9.]
محروميت فرزندان انبياء از ارث چه حكمتى دارد؟
چه حكمتى در نفى ارث برى فرزندان انبياء از اموال شخصى پدران پيامبر خويش است.
چرا نبايد فرزندان انبياء در طول تاريخ از پدران خويش ارث ببرند. استثناء چرا؟
در نتيجه، نقل ابوبكر كه مى گويد: آنچه از پيامبران مى ماند صدقه است و مشمول
ارث نيست ناتمام است.
قرآن و ارث برى فرزندان پيامبران
در نفى گفته ى ابوبكر همين بس كه آيات قرآنى از ارث برى فرزندان انبياء حكايت مى
كند.
به صراحت در سوره ى نحل آيه ى 16 مى خوانيم: «و ورث سليمان داود» سليمان، از پدر
خويش، داود ارث برد. و در سوره ى مريم آيه ى 9 مى خوانيم كه زكريا از خداوند، خواست
تا فرزندى به ا و دهد كه از وى ارث برد.
با وجود اين آيات كه مستقيماً بر ارث برى فرزندان انبياء دلالت دارد، چگونه مى
توان پذيرفت كه اموال شخصى پيامبران، ميراث فرزندان خويش قرار نمى گيرد. و هر چه از
پيامبرى باز مى ماند، صدقه است.
دلالت اين آيات، آنقدر روشن و واضح است كه تاكنون استدلال گوياى زهرا
عليهاالسلام به اين آيات بى جواب مانده است. آرى بعدها در دفاع از ابوبكر عده اى
گفته اند كه: اين ارث برى در قرآن، مربوط به اموال نيست و ارث برى علم و پيامبرى و
مانند آن است كه البته خود حضرت زهرا عليهاالسلام پيشاپيش اين سخن را بى جواب
نگذاشته و در خطبه خويش فرموده است: «و قد علمت أن النبوه لا تورث و انما يورث ما
دونها» [بحارالأنوار، ج 29، ص 246. ح 9.]
پيامبرى كه ارثى و موروثى نيست تا سليمان از داوود و يا فرزند زكريا از پدرش به
ارث ببرد. اين همان ارث برى مال است.
چرا حكم محروميت از ارث، براى زهرا بيان نشد؟! [بحارالأنوار، ج
29، ص 363.] ]
اگر آنچه از پيامبر مى ماند صدقه بود و حضرت زهرا عليهاالسلام
از آن هرگز بهره اى نداشت پيامبر، قطعاً اين حكم را براى حضرت زهرا عليهاالسلام به
وضوح بيان مى داشت چرا كه اين حكم در ارتباط با ايشان بوده و اگر اين حكم براى حضرت
زهرا عليهاالسلام از سوى پيامبر بيان شده بود هرگز حضرت زهرا عليهاالسلام ادعاى ارث
نمى كرد.
هيچ كس شك ندارد كه اگر اين حكم از سوى پيامبر براى صديقه
طاهره و بزرگ بانوى اسلام بيان شده بود ايشان ارث براى خويش را مطرح نمى ساخت، و آن
گونه به مسجد نمى آمد و به حاكمان وقت اعتراض نمى كرد.
اين خروش زهرا و فرياد اعتراض دختر پيامبر و دفاع حضرت
اميرالمومنين، على بن ابى طالب عليه السلام از او همه حاكى است كه هرگز ادعاى
ابوبكر مبنى بر محروم بودن فرزندان انبياء از ارث، حقيقت نداشته و چنين چيزى را
پيامبر براى حضرت زهرا عليهاالسلام بيان نكرده است. مگر اين كه كسى بگويد: اين حكم،
ثابت بوده ولى پيامبر در رساندن آن به فرزند خويش كوتاهى كرده است. به ديگران گفته
ولى فرزند خويش را آگاه نساخته است. و اين سخنى است هيچ كس بدان تن نخواهد داد با
اين توجه به دست مى آيد كه: اين حكم ادعا شده از سوى ابوبكر ريشه اى نداشته وگرنه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پاره تن خويش را از آن باخبر مى ساخت و اگر براى
او گفته بود هرگز آن بهترين زنان، ارث خويش را نمى طلبيد.
تاريخ و ارث برى فرزندان پيامبران [بحارالانوار، ج 29، ص 364.]
]
با تأملى كوتاه درمى يابيم كه: گفته ابوبكر دروغ محض است.
بنگريد در تاريخ بشر امور غير عادى، مورد توجه همگان بوده است. به ويژه وقتى كه در
طول تاريخ مكررا صورت مى گرفته اين امور غيرعادى به گسترده نقل مى شده و همگان از
آن باخبر مى گرديدند.
از سوى ديگر تاريخ انبياء و رسم و راه زندگى آنان و حوادث پس
از مرگشان و حالات فرزندانشان و ويژگيهاى انبياء و فرزندانشان مورد توجه همگان بوده
است.
از ابتداى آفرينش، فرزندان از پدران و مادران خويش ارث مى
بردند و اين مرام عمومى انسانها بود.
در نتيجه اگر بنا بود فرزندان انبياء از اين حالت عمومى انسان
ها جدا باشند و حق ارث برى از فرزندان را نداشته باشند در طول تاريخ پنهان نمى ماند
و چنين نبود كه تنها ابوبكر ادعا كند كه فرزندان انبياء از پدران خويش ارث نمى
برند. بايد همه، اين موضوع استثنايى و غيرعادى را بدانند. تاريخ نشان دهد و كتابها
نوشته باشند كه: فرزندان انبيا هيچ كدام در طول تاريخ از پدران خويش ارثى نبرده اند
و همه محروم از ارث بوده اند.
ارث براى فرزندان پيامبران در اديان و ملت هاى گذشته
[بحارالانوار ، ج 29، ص 365.] ]
اگر آنچه از انبيا به جا مى ماند به رسم صدقه در بين مردم
تقسيم مى شد آنگونه كه ابوبكر ادعايش را دارد و اين رسم از زمان حضرت آدم عليه
السلام اولين پيامبر تا زمان حضرت خاتم آخرين پيامبر بود و هرگز فرزندان پيامبران
از پدران خويش آنگونه كه ديگران ارث مى برند ارث نمى بردند. بايد پرسيد: آيا
پيامبران ديگر، اين حكم الهى را بيان كردند و تنها پيامبر ما اين حكم را روشن بيان
نكرد يا همه ى پيامبران و حتى پيامبر ما اين حكم را بيان كردند.
اگر مى گوييد: پيامبران ديگر اين حكم را كه فرزندانشان از آنان
ارث نمى برند بيان كردند و تنها پيامبر ما بيان نكرد، اين چگونه است كه هيچ يك از
اديان گذشته به اين نكته اشاره نكرد و در طول تاريخ از هيچ پيامبرى نقل نشده و هيچ
كس نقل نكرده كه: فرزندان انبيا از پدران خويش ارث نمى برند و تنها ابوبكر اين ادعا
را دارد. هيچ كس نگفته كه: اموال شخصى موسى، سليمان، داوود، ابراهيم و... به
فرزندانشان نرسيده و فرزندان انبيا از فيض ارث برى محروم بوده اند. بعلاوه كه اين
فرض، مستلزم قصور پيامبر در تبليغ احكام الهى است. و اگر مى گوييد: همه ى پيامبران
و حتى پيامبر ما اين حكم عدم ارث برى فرزندان انبيا را براى امت خويش و فرزندان خود
بيان كرده اند؛ با اين سؤال مواجه مى شويد كه: پس چگونه است تاريخ از درگيرى هيچ يك
از فرزندان انبياء در اين زمينه حكايت ندارد و تنها اين صديقه ى طاهره، فاطمه ى
عالمه است كه در اين راستا درگير مى شود آيا باوركردنى است كه همه ى فرزندان انبياء
به اين حكم الهى تن دهند و تنها صديقه طاهره و برترين زن عالم و فاطمه ى طاهره اين
حكم الهى را نپذيرد. همه ى اينها گواه اين حقيقت است كه: حديث نفى ارث برى فرزندان
انبياء جعلى و ساختگى است و حقيقت ندارد.
چرا اين حكم كه همه ى فرزندان انبياء را شامل مى شود چنين
پنهان مانده و كسى در طول تاريخ از آن خبر ندارد و هيچ دينى و ملتى آن را نمى شناسد
و تنها ابوبكر آن هم پس از پيامبر ادعا دارد كه پيامبر فرمود: فرزندان پيامبران ارث
نمى برند و آنچه از پيامبران مى ماند صدقه است. بايد بپذيريم كه اين ادعا حقيقت
ندارد و در طول تاريخ، همه ى فرزندان انبياء از پدران خويش ارث مى برده اند.
حديث ابوبكر برخلاف قرآن [بحارالأنوار، ج 29، ص 360.] ]
با توجه به شش دليل گذشته، دليلى ديگر پا مى گيرد كه آيا مى
توان آيات روشن قرآن و حكم ارث برى فرزندان از پدران را با اين حديث پر دغدغه تشخيص
زد؟
آيات عام ارث برى فرزندان و آيات ويژه ى ارث برى فرزندان
انبياء به قوت خود باقى است و ارث برى حكم روشن قرآن و همه ى اديان الهى است. و
هرگز با اين حديث ساختگى و به دور از حقيقت و ناسازگار با مبانى دينى نمى توان حتى
آيات عمومى ارث را تخصيص زد تا چه رسد به آياتى كه از ارث برى فرزندان انبياء حكايت
دارد. و اساساً اگر اين حديث، مخالف قرآن نيست پس چه حديثى را مى توان مخالف قرآن
معرفى كرد. آيه ى قرآن مى گويد: «و ورث سليمان داود» و اين حديث اعلام مى دارد:
«نحن معاشر الانبياء لانورث».
در نتيجه بايد پذيرفت كه حاكمان آن زمان به جاهليت خويش برگشته
بودند و مى خواستند كه دختر پيامبر بزرگ اسلام را از ارث مسلم خويش محروم سازند،
آنگونه كه در جاهليت، دختران را از ارث محروم مى كردند.
چند استدلال ديگر
در اينجا مناسب است به استدلال هاى ديگرى كه در ارتباط فدك شده
است اشاره اى بكنيم.
فدك در تصرف حضرت زهرا عليهاالسلام بود و هيچ كس در اين،
ترديدى ندارد و اين تصرف، در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله شكل گرفت و با
تأييد آن حضرت، علاوه بر اين كه تصرف اماره ى مالكيت است هيچ وجه ديگرى براى تصرف
حضرت زهرا عليهاالسلام كسى ذكر نكرده است. پس مالكيت مقبول و مأذون از سوى رسول خدا
صلى الله عليه و آله تصرف عدوانى دانسته شد. و فعل و تقرير پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله ناديده گرفته شد و گويا حضرت زهرا عليهاالسلام نعوذ بالله متجاوز در «فى
ء» دانستند.
استدلال ديگر: «نحن معاشر الانبياء لانورث». آيا تنها فرزندان
را فرامى گيرد و زنان را فرانمى گيرد. يا همه را فرامى گيرد؟ اگر همه را فرامى گيرد
چرا زنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را از ارث محروم نساختند؟ آنان كه زنده
بودند پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سال ها در خانه ى آن حضرت باقى ماندند
و از ميراث آن حضرت، استفاده كردند. و حتى پدران خويش را بر اساس همين حق در خانه ى
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاك سپردند.
استدلال ديگر: اگر گفته ى ابوبكر صحت داشت و مستند بود چرا
خلفاى اهل تسنن، چندين بار اقدام به بازگرداندن آن به اهل البيت كردند؟
استدلال ديگر: اگر فدك مال حضرت زهرا عليهاالسلام نباشد نعوذ
بالله حضرت رسول صلى الله عليه و آله خداوند را نافرمانى كرده است چون خداوند
فرموده! « و آت ذاالقربى حقه» [اسراء، 26.] ليكن حضرت رسول صلى الله عليه و آله
چيزى به ايشان نداده است.
استدلال ديگر: ندادن فدك، تكذيب عملى دختر پيامبر، امير مؤمنان
و برخى از اصحاب ديگر بود.
استدلال ديگر: ندادن فدك، حكم برخلاف ما انزل الله بود. چون در
آن محكمه ادعاى مالك همراه با بينه بود و منكر بايد سوگند بخورد وگرنه ادعا را
بپذيرد ولى نپذيرفت.
كلام جاحظ
سيدمرتضى علم الهدى قدس سره در كتاب شافى در پاسخ به اين پرسش
كه اگر ابوبكر در منع فاطمه از ارث خطا رفته بود پس چرا امت هيچ نگفت و كسى با
ابوبكر به مخالفت برنخاست.
فرموده اند كه همه جا سكوت، علامت رضا و پذيرفتن نيست و تنها
در صورتى سكوت، نشانه ى قبول است كه هيچ وجه ديگرى براى سكوت تصور نشود.
مرحوم سيدمرتضى مى نويسد: ما اين قضيه را در جاى خويش به خوبى
توضيح داديم ولى در اين جا كلام جاحظ را كه لفظ و معنا استوار است مى آوريم آنگاه
كلام جاحظ را در پاسخ به اين اشكال مى آورد.
جاحظ مى نويسد:
گروهى مى پندارند كه: يكى از ادله ابوبكر و عمر بر صدقشان در
خبرى كه از پيامبر درباره ى منع ميراث نقل كرده اند اين است كه: اصحاب پيامبر صلى
الله عليه و آله در برابر ابوبكر نايستادند و مخالفتى ابراز نكردند. جاحظ مى نويسد:
ما به آنان مى گوييم: اگر عدم ابراز مخالفت با گفته ى ابوبكر و عمر دليل راستى
گفتار آن دو باشد هر آيينه مخالفت نكردن مردم با حضرت زهرا عليهاالسلام و على عليه
السلام و أم أيمن و أسماء و حسن و حسين عليهماالسلام در موضوع فدك نيز دليل بر صدق
گفتار آنان است. به ويژه كه درگيرى و نزاع طول كشد و پى گيرى گفتار دو طرف به درازا
انجاميد و زهرا عليهاالسلام به شدت از آن دو ناراحت شد تا آنجا كه سفارش كرد ابوبكر
بر او نماز نخواند و باز به هنگام مطرح ساختن ارث خويش، زهرا عليهاالسلام فرمود: چه
كسى از تو ارث مى برد گر بميرى اى ابوبكر؟ ابوبكر پاسخ داد: همسر و فرزندانم. حضرت
فرمود: پس چرا ما از پيامبر ارث نمى بريم و چون ابوبكر ارث را به زهرا نداد و حق
زهرا را گرفت و بهانه آورد و آشكارا با زهرا عليهاالسلام درگير شد و حضرت ديد كه به
او ظلم مى شود و مأيوس از رفع ظلم شد و ضعف و كمى يار را احساس كرد، فرمود: به خدا
سوگند، اى ابابكر، نفرينت مى كنم. ابوبكر پاسخ داد: به خدا سوگند، دعايت
مى كنم. حضرت فرمود: به خدا سوگند ديگر تا ابد با تو سخن نخواهم گفت. ابوبكر پاسخ
داد: من از شما دورى نمى كنم.
جاحظ مى افزايد:
اگر انكار نكردن مردم بر ابوبكر دليلى بر درستى كار او باشد، عدم انكار بر فاطمه
عليهاالسلام نيز دليل هست چرا كه مردم بر فاطمه اعتراض نكردند و اين دليل درستى
درخواست فاطمه عليهاالسلام است. و كمترين كارى كه جهت اعتراض بر مردم لازم بود كه
فاطمه را آگاه سازند و يادآورى كنند و از لغزش باز دارند و از سخن زشت منعش كنند و
از اينكه به عادلى نسبت جور دهد و از قطع پيوند با كسى كه پيوند خويش را حفظ مى كند
بازش دارند. و چون مردم به هيچ كدام اعتراضى نكردند پس عدم انكار بر ابوبكر دليل
درستى رفتار او نيست چرا كه اين سو نيز بر حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز انكارى صورت
نگرفته است و در چنين صورتى اصل ارث برى حاكم است و ما و شما بايد به آن تن بدهيم.
كلام جاحظ در اين زمينه همچنان ادامه دارد و قابل توجه است ولى ما به همين
اندازه اكتفا مى كنيم. گفتنى است ما اين كلام را از شرح نهج البلاغه ابن ابى
الحديد، ج 16، ص 263 آورده ايم.