[الفصل الخامس]
و أنتم ألان تزعمون أن لا ارث لنا «أفحكم الجاهليه يبغون و من أحسن من الله حكما
لقوم يوقنون» [مائده، 50.] أفلا تعلمون؟! بلى، تجلى لكم كالشمس الضاحيه أنى ابنته
أيها المسلمون، أأغلب على ارثيه؟! (167)
يابن أبى قحافه، أفى كتاب الله أن ترث أباك و لا أرث أبى؟! «لقد جئت شيئا فريا
(168)» [مريم، 27.] أفعلى عمد ترتكم كتاب الله و نبذتموه موراء ظهوركم اذ يقول: «و
ورث سليمان داود» [نحل، 16.]؟! و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا (ع) اذ قال:
رب «هب لى من لذنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب»
و اكنون شما مى پنداريد ميراثى براى ما نيست «آيا حكم جاهليت را مى جويند چه
حكمى بهتر از حكم خداست براى آنان كه باور دارند.»
آيا نمى دانيد؟ آرى چون روز روشن مى دانيد كه من دختر پيامبرم. اى مسلمانان آيا
بايد ميراث مرا به زور ببرند؟
اى پسر ابى قحافه (ابوبكر) آيا در كتاب خدا نگاشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى و
من از پدرم ارث نبرم؟ «سوگند، كه تو پديده ى شگفت و ناروايى به وجود آورده اى؟» آيا
به عمد، كتاب خدا را وانهاده ايد و پشت سرانداخته ايد؟ زيرا خدا مى فرمايد: «و
سليمان از داوود ارث برد.» و در حكايت داستان يحيى مى گويد: زكريا گفت: خدايا، «به
من فرزندى بده تا از من و دودمان يعقوب ارث برد». و قال: «و أولوا الأرحام بعضهم
أولى ببعض فى كتاب الله» [احزاب، 6.]، و قال: «يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظ
الانثيين» [نساء 11.] و قال «ان ترك خيرا الوصيه للوالدين و الأقربين بالمعروف حقا
على المتقين» [بقره، 180.] و زعمتم أن لا حظوه (169) لى و لا أرث من أبى و لا رحم
بيننا، أفخصكم الله بايه أخرج منها أبى صلى الله عليه و آله؟! أم هل تقولون أهل
ملتين لا يتوارثان؟!، أولست أنا و أبى من أهل مله واحده؟! أم أنتم أعلم بخصوص
القرآن و عمومه من أبى و ابن عمى؟! فدونكها (170) مخطومه (171) مرحوله (172) تلقاك
يوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعيم محمد، و الموعد القيامه و عند الساعه يخسر
المبطلون، و لا ينفعكم اذ تندمون، و «لكل نبأ مستقر» [انعام، 67.] و «سوف تعلمون من
يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم» [هود، 39.] و فرمود: «در كتاب خدا بعضى از
خويشاوندان بر بعضى اولويت دارند.» و هم او فرمود: «خداوند درباره ى فرزندانتان
توصيه دارد براى پسر نصيب دو دختر است.» و فرمود: در هنگام مرگ «اگر كسى مالى به
جاى مى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان خود به گونه اى شايسته وصيت كند.» و شما
چنين خيال مى كنيد كه من هيچ بهره اى ندارم و از پدرم ارث نمى برم؟ و خويشاوندى با
او ندارم؟ آيا خداوند، آيه اى را ويژه ى شما كرده كه پدرم مشمول بر يك دين و عقيده
نمى دانيد؟ يا آن كه شما به خاص قرآن و عام آن از پدرم و پسرعمويم آشناتريد؟
پس اين شتر لگام زده و زين كرده را بگير تا روز رستاخيز تو را ملاقات كند.
خداوند، داور خوبى و محمد صلى الله عليه و آله عهددار اين جريان است. و وعدگاه
ما قيامت و در روز رستاخيز زيان خواهيد ديد. و چون پشيمان شويد سودتان نخواهد داد و
«براى هر خبرى موقعى است» و «به زودى درمى يابيد به چه كسى عذاب خوار كننده مى رسد
و بر وى عذاب هميشگى وارد مى شود.»
[الفصل السادس ]
.. ثم رمت بطرفها نحو الأنصار فقالت: يا معشر (173) الفتيه (174) و أعضاد (175)
المله، و أنصار الاسلام، ما هذه الغميزه (176) فى حقى، و السنه (177) عن ظلامتى
(178)، أما كان رسول الله صلى الله عليه و آله أبى يقول: «المرء يحفظ فى ولده»،
سرعان (179) ما أحدثتم، و عجلان (180) ذا اهاله (181) و لكم طاقه بما أحاول، و قوه
على ما أطلب و أزوال (182)، أتقولون مات محمد صلى الله عليه و آله، فخطب (183) جليل
استوسع (184)، وهيه (185)، و استهز فتقه، و انفتق (186) رتقه، و اظلمت الأرض
لغيبته، و كسفت (187) النجوم لمصيبته، و أكدت (188) الامال، و خشعت الجبال و اضيع
الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته، فتلك و الله النازله (189) الكبرى، و المصيبه
العظمى، لا مثلها نازله، و لا بائقه (190) عاجله.
آنگاه، حضرت نگاهى به انصار كرد و فرمود: اى گروه جوانمردان، بازوان مذهب و
ياران اسلام، اين چه سستى است كه در حق من روا مى داريد؟ و چه غفلت از ظلمى است كه
به من مى رود؟ آيا پدرم همواره نمى فرمود: «حرمت مرد در فرزندانش پاس داشته مى شود»
وه چه با شتاب و چه زود و پيش از وقت آنچه مى خواستيد كرديد. شما توان همراهى با من
را داريد ومى توانيد مرا در رسيدن به هدفم يارى رسانيد. آيا مى گوييد: پيامبر مرده
است؟ اين مشكل بزرگ شكافش گسترش يافت و شيرازه اش گسست و پيوندش گشوده شد. و زمين
با رفتن پيامبر تاريك گرديد و نور ستارگان در اين مصيبت خاموش شد. آرزوهااندك گشت و
كوهها فرو افتاد و حريم پيامبر و حرمت او به هنگام مرگش از بين رفت.
به خدا سوگند اين سختى بزرگ و مصيبت عظمى، بلايى بى مانند و حادثه ى نابهنگامى
است كه نظير ندارد.
أعلن بها كتاب الله جل ثناؤه فى أفنيتكم (191) فى ممساكم و مصبحكم، هتافا (192)
و صراخا (193) و تلاوه (194) و الحانا (195)، و لقبله ما حل بأنبياء الله و رسله
حكم (196) فصل و قضاء حتم «و ما محمد الا رسول قد خلت (197) من قبله الرسل أفان مات
أو قتل انقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله
الشاكرين» [آل عمران، 144.]
أيها (198) بنى قيله (199)! أأهضم (200) تراث (201) أبى و أنتم بمرأى (202) منى
و مسمع، و منتدى (203) و مجمع؟ تلبسكم (204) الدعوه (205) و تشملكم الخبره (206) و
أنتم ذووالعدد و الاداه القوه و عندكم السلاح والجنه،توافيكم الدعوه فلا تجيبون، و
تأتيكم الصرخه فلا تغيثون، وانتم موصوفون بالكفاح (207)، معروفون بالخير و الصلاح،
و النجبه (208) التى انتجبت، و الخيره (209) التى اختيرت، قاتلتم العرب، و تحملتم
الكد و التعب، و ناطحتم (210) الامم و كافحتم (211) البهم.
كتاب خدا، اين مصيبت بزرگ را در آستانه ى خانه هايتان در عصرگاهان و صبحگاهان
فرياد كرد. و در گذشته هم درباره ى همه ى پيامبران اتفاق افتاده است. حكمى است قطعى
و تقديرى است حتمى.
«محمد فقط فرستاده خداست و پيش از پيامبرانى آمده اند آيا اگر او مرد يا كشته شد
شما به عقب واپس مى گراييد (و به جاهليت رو مى كنيد) هر كس كه واپس گرايد به خدا
ضررى نمى رساند و خداوند سپاس گذاران را پاداش عنايت مى كند.»
شگفتا از شما اى پسران قيله (انصار) آيا مظلومانه از ارث پدرم محروم شوم؟ با آن
كه شما را مى بينم و صدايتان را مى شنوم و شما در يك محفل پيروانم گرد آمده ايد
پيامم شما را فرا گرفته و خبرم به شما رسيده است شما داراى نيروى انسانى و امكانات
مادى هستيد ابزار و توان داريد سلاح و سپر پيش شماست. فرياد دادخواهانه ى من به شما
مى رسد ولى دادرسى نمى كنيد با اينكه به جنگ آوران بى باك موصوف شده ايد و به خير و
صلاح شهرت يافته ايد و نجيبان شناخته شده و خوبان برگزيده اند. با عرب جنگيديد و
زحمت و رنج به دوش كشيديد با امت ها درگير شديد و بدون هيچ ضعفى با شجاعان مقابله
كرديد.
فلا نبرح (212) أو تبرحون، نأمركم فتاتمرون، حتى اذا دارت (213) بنا رحى
الاسلام، و در (214) حلب (215) الأيام، و خضعت ثغره (216) الشرك، و سكنت فوره (217)
الافك، و خمدت (218) نيران الكفر، و هدأت (219) دعوه الهرج (220)، و استوسق (221)
نظام الدين، فأنى حرتم (222) بعد البيان و اسررتم بعدالاعلان، و نكصتم (223) بعد
الاقدام، و أشركتم بعد الايمان «ألا تقالون قوما نكثوا أيمانهم و هموا باخراج
الرسول و هم بدؤكم أول مره أتخشونهم فالله أحق أن تخشوه ان كنتم مؤمنين» [توبه،
13.] ألا قد أرى أن قد أخلدتم (224) الى الخفض (225)، و أبعدتم من هو أحق بالبسط و
القبض، و خلوتم بالدعه (226)، و نجوتم من الضيق باسعه، فمججتم (227) ما وعيتم
(229)، و دسعتم الذى تسوغتم (230)، ف «ان تكفروا أنتم و من فى الأرض جميعا فان الله
لغنى حميد». [ابراهيم، 8.]
گام برنمى داشتيم مگر اينكه شما هم گام برمى داشتيد. فرمان مى داديم و شما مى
پذيرفتيد. تا آن كه آسياى اسلام بر محور ما چرخيد و روزگاران به كام افتاد و شرك در
پيشگاه اسلام گردن نهاد. و خيزش دروغ پردازى، فرو نشست و آتش كفر از شعله افتاد. و
دعوت به آشفتگى آرام گرفت و نظام دين پيوند يافت. پس از آشكار شدن حق، چگونه برمى
گرديد؟ و چرا آن را پنهان مى سازيد؟
پس از اقدام و پيشتازى به عقب برمى گرديد؟ «آيا نمى جنگيد با گروهى كه سوگندهاى
خود را شكستند و در پى بيرون كردن پيامبر برآمدند و اينان آغازگر بودند آيا از
اينان مى ترسيد؟ خداوند به ترس از او سزاوارتر است اگر با ايمان هستيد.»
هشداريد، مى بينم كه به رفاه زندگى پاى بسته ايد و آن كس را كه به حاكميت
سزاوارتر بود دور ساخته ايد و با آسايش، خلوت كرده و با گشايش از سختى زندگى خود را
رهانيده ايد. در نتيجه هر چه را آموخته ايد از سر بيرون ريختيد و هر چه را كه خورده
بوديد قى كرديد. «اگر شما و زمينيان همه يا هم كافر شوند حقا كه خداوند، بى نياز و
شايسته ى ستايش است».
ألا و قد قلت ما قلت على معرفه منى باخدله (231) التى خامرتكم (232)، و الغدره
(233) التى استشعرتها (234) قلوبكم، و لكنها فيضه (235) النفس، و نفثه (236) الغيظ،
و خور (237) القنا (238)، و بثه (239) الصدر، و تقدمه الحجه، فدونكموها فاحتقبوها
(240) دبره (241) الظهر، نقبه (242) الخف، باقيه العار، موسومه بغضب الله. شنار
(243) الأبد، موصوله ب: «نار الله الموقده- التى تطلع على الأفئده» [همزه، 6 و 7.]
فبعين الله ما تفعلون «و سيعلم الذين ظلموا أى منقلب ينقلبون» [شعراء 277.] و أنا
ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد ف «اعملوا... انا عاملون» [هود 127.] «و انتظروا
انا منتظرون». [هود، 122.]
هشداريد آنچه را كه گفتم با علم به آن است كه مى دانم مرا يارى نمى كنيد و اين
آميخته ى وجود شما شده است و نيز از بى وفايى اى كه دل هاى شما را فراگرفته باخبرم.
ولى اين گلايه ها درد سر ريز شده از جان من و آه برآمده از روان خشمناك و ناله هاى
دردمندانه ايست كه از زخم نيزه ها پديد آمده است. اين اندوهى است كه سينه ام توان و
تاب پنهان كردنش را نداشت و اين اتمام حجت من است.
پس بگيريد اين شتر خلافت را و آن را آماده ى سوارى سازيد در حالى كه پشتش مجروح
و سمش ساييده شده است. ننگ اين غصب، پايدار و داغ خشم الهى و ننگ ابدى بر او زده
شده و به «آتش برافروخته اى كه بر دل ها مى زند» متصل خواهد شد. آنچه مى كنيد در
برابر چشم الهى است» و به زودى ظالمان جايگاه خود و فرجام كار خويش رامى فهمند.» و
من دختر كسى هستم كه شما را عذاب سختى كه در پيش رو داشتيد بيم مى داد.
پس «هر چه مى خواهيد بكنيد ما هم كار خويش را پى مى گيريم» «و انتظار بكشيد ما
هم منتظريم»
فأجابها أبوبكر عبدالله بن عثمان فقال: يا بنه رسول الله صلى الله عليه و آله!
لقد كان أبوك بالمؤمنين عطوفا كريما، رؤوفا رحيما و على الكافرين عذابا أليما، و
عقابا عظيما، فان عزوناه وجدناه أباك دون النساء و أخا لبعلك دون الأخلاء، آثره على
كل حميم، و ساعده فى كل أمر جسيم لا يحبكم الا كل سعيد، و لا يبغضكم الا كل شقى،
فأنتم عتره رسول الله صلى الله عليه و آله الطيبون، و الخيره المنتجبون، على الخير
أدلتنا، و الى الجنه مسالكنا، أنت يا خيره النساء و ابنه خير الأنبياء صادقه فى
قولك، سابقه فى وفور عقلك غير مردوده عن حقك، و لا مصدوده عن صدقك، و والله ما عدوت
رأى رسول الله صلى الله عليه و آله و لا عملت الا باذنه، و ان الرايد لا يكذب أهله،
و انى اشهد الله و كفى به شهيدا أنى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: نحن
معاشر الأنبياء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا دارا و لا عقارا و انما نورث الكتب و
الكحمه و العلم و النبوه، و ما كان لنا من طعمه فلولى الأمر بعدنا أن يحكم فيه
بحكمه، و قد جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح يقاتل به المسلمون و يجاهدون
الكفار، و يجادلون المرده، ثم الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين، لم أتفرد به وحدى،
و لم أستبد بما كان الرأى فيه عندى، و هذه حالى و مالى هى لك بين يديك لا نزوى عنك
و لا ندخر دونك و أنت سيده أمه أبيك و الشجره الطيبه لبنيك، لا يدفع مالك من فضلك،
و لا يوضع من فرعك و أصلك، حكمك نافذ فيما ملكت يداى، فهل ترين أن أخالف فى ذلك
أباك صلى الله عليه و آله؟!
پس از خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام، ابوبكر در تكاپوى پاسخ افتاد و درخواست تا
دروغ آشكار خويش را به پيامبر نسبت دهد و بازگيرى فدك و منع حضرت از ارث را به
پيامبر اسناد دهد و....
فقالت عليهاالسلام: سبحان الله! ما كان رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب
الله صادفا (244)، و لا لأحكامه مخالفا، بل كان يابع أثره (245)، و يقفو (246) سوره
(247)، أفتجمعون الى الغدر اعتلالا (248) عليه بالزور (249)، و هذا بعد وفاته شبيه
بما بغى (250) له من الغوائل (251) فى حياته، هذا كتاب الله حكما عدلا، و ناطقا
فصلا، يقول: «يرثنى و يرث من آل يعقوب» [مريم، 6.]» و ورث سليمان داود» [نحل، 16.]
فبين عزوجل فيما وزع (252) عليه من الأقساط (253)، و شرع من الفرائض و الميراث، و
أباح (254) من حظ الذكران و الاناث ما أزاح (255) عله (256) المبطلين، و أزال
التظنى و الشبهات فى الغابرين (257)، كلا! «بل سولت (258) لكم أنفسكم أمرا فصبر
(259) جميل و الله المستعان على ما تصفون». [يوسف، 18.]
آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: سبحان الله رسول گرامى اسلام از كتاب خدا
روى گردان نبود و او با احكام خدا مخالفتى نداشت پيامبر در پى قرآن و به دنبال آيه
هاى آن بود آيا مى خواهيد با پشتوانه ى دروغ، خيانت كنيد. اين خيانت پس از رحلت
پيامبر به سان خيانت هاى است كه در زمان او برايش مى شد اين كتاب خدا داورى عادل و
گوينده اى جداسازنده ى حق از باطل است كه مى گويد: زكريا گفت فرزندم از من و از
دودمان يعقوب ارث ببرد» و مى گويد «سليمان از داود ارث برد» خداوند بهره هايى كه
تقسيم شده و سهم ها و ميراثى كه تشريع شده و نصيب پسران و دختران را به گونه اى
بيان داشته كه عذار باطل گويان زا از بين ببرد و ريشه ى شبهه و گمان را در
بازماندگان خشك كند.
هرگز چنين نيست و شما پس از روشنگرى قرآن در ابهام و شبهه نيستيد «بلكه خودتان
باطل را براى خويش تزيين كرده ايد سپس بايد كه شكيب زيبايى پيشه كنم و خداوند بر
آنچه كه مى گوييد ياور ماست»
فقال أبوبكر: صدق الله و صدق رسوله و صدقت ابنته، أنت معدن الحكمه، و موطن الهدى
و الرحمه، و ركن الدين، و عين الحجه، لا أبعد صوابك، و لا أنكر خطابك، هؤلاء
المسلمون بينى و بينك قلدونى ما تقلدت، و باتفاق منهم أخذت ما أخذت، غير مكابر و لا
مستبد و لا مستأثر، و هم بذلك شهود. فالتفتت فاطمه عليهاالسلام الى الناس و قالت:
معاشر الناس! المسرعه الى قيل (260) الباطل، المغضيه (261) على الفعل القبيح الخاسر
«أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفاها» [محمد صلى الله عليه و آله، 24.]، كلا بل
ران (262) على قلوبكم، ما أسأتم من أعمالكم، فأخذ بسمعكم و أبصاركم، و لبئس ما
تأولتم (263)، و ساء ما به أشرتم (264)، و شر (265) ما منه اعتضتم (266)، لتجدن و
الله محمله ثقيلا، و غبه (267) و بيلا (268)، اذا كشف لكم الغطاء و بان ما وراءه
الضراء (269)، و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون «و خسر هنالك المبطلون».
[غافر، 78.]
ابوبكر باز با تأييد مجدد از شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و تزوير فزونتر و
اسناد كار خويش به مردم خواست تا پاسخى در جواب سخنان رسا و دارسى حضرت زهرا
عليهاالسلام ببافد ولى حضرت زهرا عليهاالسلام رو به مردم داشت و فرمود : اى مردم اى
كسانى كه به سوى گفته ى باطل شتاب مى كنيد و چشم بر كار زشت و زيان بار مى پوشيد
«آيا در قرآن نمى انديشيد يا اينكه قفل ها بر دلهايشان زده شده است» نه چنين است
كارهاى زشتتان دل هايتان را مهر زده و گوش وچشماهايتان را ربوده و بد توجيه مى كنيد
و به بد چيزى نظر داريد و بد چيزى به عوض گرفته ايد سوگند به خدا به زودى سنگينى
حمل اين كار و فرجام بد آن را احساس مى كنيد آن زمان كه پرده به كنار رود و سختى
هاى پشت پرده آشكارتان شود و ظاهر شود از سوى خدا آنچه كه نمى پنداشتيد «و در آن
زمان باطل پيشگان زيان خواهند كرد».
ثم عطفت على قبر النبى صلى الله عليه و آله و قالت:
قد كان بعدك أنباء و هنبثه |
|
لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب |
انا فقدناك الأرض و ابلها |
|
و اختل قومك فاشهدهم و لا تغب |
كل أهل له قربى و منزله |
|
عند الاله على الادنين مقترب |
أبدت رجال لنا نجوى صدورهم |
|
لما مضيت و حالت دونك الترب |
تجهمتنا رجال و استخف بنا |
|
لما فقدت و كل الأرض مغتصب |
و كنت بدرا و نورا يستضاء به |
|
عليك تنزل من ذى العزه الكتب |
و كان جبريل بالايات يؤنسنا |
|
فقد فقدت فكل الخير محتجب |
فليت قبلك كان الموت صادفنا |
|
لما مضيت و حالت دونك الكثب |
انا رزينا بما لم يزر ذو شجن |
|
من البريه لا عجم و لا عرب |
سپس حضرت زهرا عليهاالسلام به قبر پيامبر توجه كرد و فرمود:
اى پيامبر، پس از تو خبرها و سختى بزرگى رخداد كه اگر تو بودى و مى ديدى چندان
بزرگ نمى نمود
ما تو را از دست داديم چونان زمينى كه باران سرشارش را از دست بدهد و يارانت از
هم فروپاشيدند آنان را بنگر و غايب مباش
هر بازمانده ى پيامبرى نزديكى و موقعيت والاترى
پيش خدا بر ديگران دارد كه با اين پيوند به خدا نزديكى مى يايد.
مردانى آنچه از كينه كه در سينه هايشان داشتند آشكار ساخته
آن زمانى كه تو رفتى و خاك ها بين ما و تو فاصله شد
مردانى با روى زشت به ما مواجه شدند و جون تو نبودى ما را سبك گرفتند و همه ى
زمين، هم اكنون در چنگ ديگران است
تو ماه تمام و نورى هستى كه مى درخشد و از سوى خداوند عزيز بر تو كتابهاى آسمانى
فرو فرستاده مى شد
جبرئيل با آيات قرآنى اش با ما انس مى گرفت و اكنون كه تو رفته اى همه ى خيرها
بر ما پرده آويخته است
پس از اى كاش پيش از تو مرگ ما را مى برد
اكنون كه تو رفته اى و تپه اى از سنگ ميانمان حائل شده است
ما مصيبت ديديم به گونه اى كه هيچ غم زده اى
از عرب و عجم و خلق خدا بدان گرفتار نيامد.
خطبه ى حضرت صديقه ى كبرى در بستر شهادت
1- مدارك خطبه
2- متن عربى خطبه به همراه ترجمه ى فارسى
3- واژه نامه ى عربى
4- واژنامه ى فارسى
مدارك خطبه ى دوم
در اينجا به برخى از مدارك اين خطبه اشاره داريم.
بحارالأنوار ج 43 ص 158 سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام در جمع زنان مهاجر و انصار
را از كتابهاى زير نقل كرده است.
1- معانى الاخبار تأليف شيخ صدوق ره ص 365 به دو سند يكى از اميرالمؤمنان على
عليه السلام و ديگرى از عبدالله بن الحسن نواده ى امام حسن مجتبى عليه السلام.
2- احتجاج تأليف مرحوم طبرسى ره ج 1 ص 108.
3- امالى شيخ طوسى ره ج 1 ص 348.
4- كشف الغمه تأليف على بن عيسى اربلى ره ج 2 ص 147.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 16 ص 233.
ملحقات احقاق الحق ج 10 ص 306 اين سخنان زهرا عليهاالسلام را از كتابهاى زير
آدرس داده است.
1- بلاغات النساء ص 19 تأليف ابوالفضل احمد بن ابى طاهر بغدادى متوفاى 280.
2- اعلام النساء ج 3 ص 1219 تأليف عمر رضا كحاله.
3- شرح نهج البلغه ابن ابى الحديد ج 16 ص 233.
4- تفحات اللاهوت ص 96 تأليف شيخ على بن عبدالعالى كركى.