زخم خورشيد
كاوشى در زندگى حضرت زهرا (س)

مهدى حسينيان قمى

- ۹ -


خطبه ى اول: متن عربى خطبه به همراه ترجمه فارسى

[و اژه هايى كه در خطبه نيازمند تفسير و توضيح بوده شماره گذارى شده است و پس از خطبه در پايان كتاب دو فهرست در اين ارتباط داريم فهرست اول تفسير واژه هاى عربى برگرفته شده از كتاب بحارالأنوار و فهرست دوم تفسير واژه ها به فارسى است. كسانى كه با عربى آشنايند مى توانند از تفسير واژه ها به عربى بهره گيرند و آنان كه فارسى را خوشتر مى دانند مى توانند از تفسير واژه ها به فارسى ساده، بهرمند گردند.]

روى عبدالله بن الحسن باسناده عن آبائه عليهم السلام: أنه لما أجمع (1) أبوبكر على منع فاطمه عليهاالسلام فدك (2)، و بلغها ذلك لاثت (3) خمارها (4) على رأسها و اشتملت بجلبابها (5) وأقبلت فى لمه (6) من حفدتها (7) و نساء قومها تطا (8) ذيولها(9) ما تخرم (10) مشيتها (11) مشيته رسول الله صلى الله عليه و آله حتى دخلت على أبى بكر- و هو فى حشد (12) من المهاجرين و الأنصار و غيرهم- فنيطت (13) دونها ملاءه (14)، فجلست ثم أنت أنه أجهش (15) القوم لها بالبكاء فارتج (16) المجلس، ثم أمهلت هنيئة (17) حتى اذا سكن نشيج (18) القوم و هدأت (19) فورتهم (20)، افتتحت الكلام بحمد الله والثناء عليه والصلاة على رسول الله صلى الله عليه و آله فعاد القوم فى بكائهم فلما أمسكوا عادت فى كلامها.

عبدالله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام از امامان معصوم عليهم السلام روايت مى كند: آن زمان كه حضرت زهرا عليهاالسلام از تصميم ابوبكر مبنى بر گرفتن فدك، مطلع شدند مقنعه بر سر كردند و خود را در چادر پوشاندند و همراه با گروهى از نزديكان و زنان خويشاوند- از خانه به سوى مسجد- حركت كردند. دامنشان به زمين مى كشيد و همچون پيامبر خدا گام برمى داشتند. تا بر ابوبكر- كه با گروهى از مهاجران و انصار و ديگر مسلمانان نشسته بود- وارد شدند.

پرده اى آويخته شد و حضرت زهرا عليهاالسلام نشستند. آنگاه از دل ناله اى كشيدند كه مردم را به گريه واداشت. مردم برآشفتند. آنگاه حضرت اندكى آرام گرفتند تا شور گريه ى مردم فرو نشيند و هيجان مردم آرام گيرد. سپس سخن خويش را با ستايش خدا و درود بر رسول خدا آغاز كردند. مردم دوباره گريستند و آنگاه كه از گريه افتادند حضرت فاطمه ى زهرا، صديقه ى كبرى عليهاالسلام سخن خويش را ادامه دادند و چنين فرمودند:

[الفصل الأول:]

فقالت عليهاالسلام: الحمد لله على ما انعم، و له الشكر على ما الهم، و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ (21) الاء (22) أسداها (23)، و تمام منن (24) والاها (25). جم (26) عن الاحصاء عددها، و نأى (27) عن الجزاء أمدها (28)، و تفاوت (29) عن الادراك أبدها (30)، و ندبهم (31) لاستزادتها بالشكر لاتصالها، واستحمد الى الخلائق باجزالها (32)، و ثنى (33) بالندب الى امثالها. و أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تأويلها (34)، و ضمن القلوب موصولها (35)، و أنار فى الفكره معقولها (36)، الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته.

ستايش خدا را بر نعمت هايش و سپاس او را بر الهاماتش و مدحش باد بر داده هايش همان نعمتهاى فراگيرى كه آنها را در آغاز بدون درخواست ما مرحمت فرمود و احسان هاى سرشارى كه به ما بخشيد و بخشش هاى كاملى كه پى درپى ارزانى داشت.

عدد داده هايش فراتر از شمارش و كرانه هايش دورتر از سپاس و جبران ما و پيوستگى آن نعمت ها از دست يافت انديشه و خرد ما به دور است.

خداوند، مرد را فراخواند تا براى گسترش نعمت هايش و پايدارى آنها او را سپاس گويند.

خواست تا مردم او را بستايند كه نعمت هايش را افزون كند و مجددا دعوت به سپاسگزارى كرد تا داده هايش را چند برابر سازد.

گواهى مى دهم كه: جز خداى يگانه خدايى نيست. او شريك ندارد، اين سخنى است كه خداوند واقعيتش را رهايى از شرك ها قرار داده و آرمانش را در دل ها نهفته و انديشه اش را در خردها برافروخته است.

خدايى كه ديدارش با چشم ها محال و وصفش با زبان ها ناممكن و درك ويژگى هايش از تصورها به دور است.

ابتدع الأشياء لا من شى ء كان قبلها و انشأها بلا احتذاء (37) أمثله (38) امتثلها (39)، كونها بقدرته، و ذرأها (40) بمشيته (41)، من غير حاجة منه الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها، الا تثبيتاً لحكمته، و تنبيهاً على طاعته، و اظهاراً لقدرته، و تعبداً لبريته، و إعزازا (42) لدعوته، ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته، ذياده (43) لعباده عن نقمته و حياشه (44) منه الى جنته. و أشهد أن أبى محمداً صلى الله عليه و آله عبده و رسوله، اختاره وانتجبه قبل أن أرسله، و سماه قبل أن اجتبله (45)، واصطفاه قبل أن ابتعثه، إذ الخلائق بالغيب مكنونة، و بستر الاهاويل (46) مصونة، و بنهاية العدم مقرونة، علما من الله تعالى بمايل (47) الأمور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بواقع المقدور، ابتعثه الله تعالى اتماما لأمره، و عزيمه (48) على امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير حتمه.

به خلقت بديع اشياء آغازيد، بدون آن كه چيزى قبلا وجود داشته باشد. و آنها را آفريد، بى آن كه از نمونه هاى پيشينى كه آفريده پيروى كند. با قدرت خويش آنها را آفريد و به خواست خود پديدشان آورد. بى آن كه نيازى به ايجاد آنها داشته باشد و يا آن كه از شكل دادن به آنها سودى برد. تنها بدان جهت كه حكمت او بر همه نمايان شود و همه بر لزوم اطاعت او آگاه گردند و قدرت خويش را بر همه آشكار سازد و خلق او به بندگى او تن دهند و دعوت او را بزرگ گيرند.

آن گاه براى طاعت، ثواب و بر معصيت، عقاب مقرر داشت تا بندگان را از آنچه بد مى داند دور دارد و به سوى بهشت بكشاند. و گواهى مى دهم: پدرم، محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او بود. او را برگزيد پيش از آنكه به پيامبرى بفرستد. و ناميدش پيش از آنكه او را بيافريند و پاك و خالص ساخت قبل از آن كه او را برانگيزد، آن زمان كه خلايق در پس پرده ى غيب مستور بودند و پرده هاى هول انگيز عدم آنها را فراگرفته بود و با اوج نيستى همزيست بودند اين انتخاب و گزينش در آن زمان هاى دور صورت گرفت چون خداوند بر پايان كارها واقف بود و بر همه ى رخدادهاى روزگاران احاطه داشت و مى دانست كه چگونه بايد مقررات را تعيين كند.

خداوند، او را برانگيخت تا كار خود را تمام سازد و خواست تا حكمش را اجراء كند و مقررات حتمى اش را تحقق بخشد.

فرأى الامم فرقا فى أديانها، عكفا (49) على نيرانها (50)، عابده لأوثانها (51) منكره لله مع عرفانها، فأنار الله بمحمد صلى الله عليه و آله ظلمها (52)، و كشف عن القلوب بهما (53)، و جلى عن الأبصار غممها (54)، و قام فى الناس بالهدايه، و أنقذهم من الغوايه، و بصرهم من العمايه (55)، و هداهم الى الدين القويم، و دعاهم الى الطريق المستقيم، ثم قبضه الله اليه قبض رأفه و اختيار، و رغبه و ايثار فمحمد صلى الله عليه و آله عن تعب هذه الدار فى راحه، قد حف بالملائكه الأبرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره الملك الجبار، صلى الله على أبى نبيه و أمينه على الوحى و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه، و السلام عليه و رحمه الله و بركاته.

پدرم ديد امتها دسته دسته اند و هر كدام مرام و آيينى دارند. گروهى پاى بست آتش هاى خويشند و گروهى ستايشگر بت هاى خويش و گروهى منكر خدايند با اينكه او را مى شناسند.

خداوند، تاريكى ها را با محمد صلى الله عليه و آله روشن كرد. و از دل هاى مردمان ابهام ها را زدود. و از چشمانشان پرده ها را گرفت. و پيامبر در ميان مردم به هدايت آنان پرداخت، آنان را از گمراهى نجات داد و از كورى بينايى بخشيد. آنان را به دين استوار راهنمايى كرد و به راه مستقيم فراخواند.

سپس خداوند، او را به رأفت تمام و با دلخواه خود پيامبر و با رغبت و اختيار به ديار ديگر برد و بدين شكل محمد صلى الله عليه و آله از رنج اين دنيا راحت شد. فرشتگان پاك بر گرد شمع وجودش حلقه زده اند و خوشنودى خداى غفار او را فرا گرفت و هم جوارى خداى جبار نصيبش گرديد.

درود خدا بر پدرم باد كه پيام آور، امين وحى، برگزيده خدا از ميان مردم بود و خدا از او رضاى داشت و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

[الفصل الثانى]

ثم التفتت الى أهل المجلس، و قالت: أنتم عبادالله نصب (56) أمره و نهيه، و حملة دينه و وحيه، و أمناء الله على أنفسكم، و بلغاؤه الى الأمم، زعيم (57) حق له فيكم و عهد قدمه اليكم، و بقيه استخلفها عليكم، كتاب الله الناطق، و القرآن الصادق، النور الساطع و الضياء اللامع، بينه بصائره (58)، منكشفه سرائره، متجليه ظواهره، مغتبط (59) به أشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مؤد الى النجاه استماعه، به تنال حجج الله المنوره، و عزائمه (60) المفسره، و محارمه المحذره، و بيناته الجاليه، و براهينه الكافيه، و فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المكتوبه.

آن گاه، حضرت زهرا عليهاالسلام به حاضران توجه كرد و فرمود:

شما بندگان خدا، منظور امر و نهى، حاملان دين و وحى، و امينان او بر خويشتن و پيام رسانانش به امتهاى ديگر هستيد. رهبر و عهده دار حق در ميان شماست و در ميان شماست عهدى كه تقديمتان داشت و بازمانده اى كه نزدتان به جاى گذاشت، كتاب گوياى خدا، قرآن، نور تابان و روشنى درخشان. بينش هايش آشكار و درون هايش نمايان، ظاهرهاى آن به جلوه نشسته است و پيروانش به جهت قرآن، مورد غبطه و رشك ديگرانند. كتاب خدا پيروان خويش را به بهشت رهبرى مى كند و گوش فرا دادن به آن به نجات مى انجامد.

با اين قرآن، حجت هاى روشن الهى، واجباتى كه از سوى خدا تفسير شده، محرماتى كه ما را از آن برحذر داشته به دست مى آيد، روشن گريهاى آشكار و دليل هاى استوارى كه كفايت گر مردم است و ارزش هايى كه خداوند، مردم را به آن فراخوانده و ترخيص هايى كه داده و راه كردهايى كه بر شما نگاشته، همه در اين قرآن است.

جعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك، و الصلاه تنزيها لكم عن الكبر، و الزكاه تزكيه للنفس، و نماء فى الرزق، و الصيام تثبيتا للاخلاص، و الحج تشييدا (61) للدين، و العدل تنسيقا (62) للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله، و امامتنا أمانات من الفرقه، و الجهاد عزا للاسلام، و الصبر معونه على استيجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه، و بر الوالدين و قايه من السخط، صله الأرحام منساه (63) للعمر و منماه (64) للعدد، و القصاص حقنا (65) للدماء، و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفره، و توفيه المكاييل و الموازين تغييرا للبخس (66)، و انهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه، و ترك السرقه ايجابا للعفه، و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبيه، ف«اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و أنتم مسلمون» [آل عمران، 102.] و أطيعوا الله فيمات أمركم به و نهاكم عنه فانه «انما يخشى الله من عباده العلماء» [فاطر، 28.]

خداوند، ايمان را قرار داد تا شما را از آلودگى به شرك پاك كند. و نماز را واجب كرد تا شما را از خودبينى پيراسته سازد. و زكات را بر شما واجب ساخت تا پاك گرديد و بر روزيتان بيفزاييد. و روزه را قرار داد تا اخلاصتان را استوار سازد. و حج را واجب كرد تا دينتان را محكم كند. و عدل را بر پاى نهاد تا دل ها را به هم پيوند دهد. و طاعت ما را واجب كرد تا موجب نظم و انسجام مردم باشد و امامت و رهبرى ما را لازم داشت تا از جدايى و اختلاف در امان باشد و جهاد و جنگ را تا اسلام را عزت بخشد و شكيبايى را تا پشتوانه اى بر فرا چنگ آوردن پاداش باشد و و امر به معروف را واجب كرد در راستاى صلاح مردم. و نيكى به پدر و مادر را تا از خشم خدا جلوگيرى كند. و پيوند با ارحام را تا طول عمرمان دهد و بر نسلمان بيفزايد و قصاص را واجب كرد تا جلو خونريزى را بگيرد. و وفاى به عهد را، تا آمرزش خويش را، بگستراند. و فرمود كه پيمانه ها و ترازوها را سرشار سازيم تا كم فروشى از بين برود. و از آشاميدن شراب بازمان داشت تا از پليدى پيراسته مان سازد و دورى از تهمت زدن به پاك دامنان را واجب كرد تا لعنت خدا از ما فاصله گيرد. و دورى از دزدى را تا پاك دامنيمان ثابت بماند. و شرك را حرام ساخت تا تنها او را به ربوبيت بپذيريم پس «حريم خدا را پاس داريد آن گونه كه بايسته است و تنها، مسلمان بميريد.» و در آنچه خدا فرمان داده و آنچه از آن بازداشته است خدا را اطاعت كنيد. «بى ترديد، تنها بندگان دانشمند خدا، از او خشيت دارند.»

[الفصل الثالث]

ثم قالت: أيها الناس اعلموا أنى فاطمه و أبى محمد صلى الله عليه و آله أقول عودا (67) و بدءا، و لا أقول ما غلطا، و لا أفعل ما أفعل شططا (68) «لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم (69) حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم» [توبه، 128.] فان تعزوه (70) و تعرفوه تجدوه أبى دون نسائكم، و أخا ابن عمى دون رجالكم، و لعنم المعزى (71) اليه صلى الله عليه و آله فبلغ الرساله صادعا (72) بالنذاره (73)، مائلا عن مدرجه (74) المشركين، ضاربا ثبجهم (75) آخذا بأكظامهم (76) داعيا الى سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه، يكسر الأصنام، و ينكث (77) الهام (78) حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتى تفرى (79) الليل عن صبحه، و أسفر (80) الحق عن محضه، و نطق زعيم (81) الدين و خرست (82) شقاشق (83) الشياطين، و طاح (84) و شيظ (85) النفاق، و انحلت عقد الكفر و الشقاق، و فهتم (86) بكلمه الاخلاص فى نفر (87) من البيض (88) الخماص (89).

آنگاه، حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى مردم، بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمد صلى اله عليه و آله است. باز سخن نخست را تكرار مى كنم. و آنچه مى گويم ناروا و آنچه مى كنم نابايست نيست. «سوگند، پيامبرى از خودتان به سوى شما آمد كه ناراحتى شما بر او سخت و گران بود او حرص و شوق فراوانى به شما داشت و با مؤمنان، رؤف و مهربان بود.» اگر به او توجه كنيد و او را بشناسيد او پدر من است نه پدر بانوان شما و برادر شوهرم نه برادر مردانتان و چه نيكوست او براى اينكه به او منسوب گردند.

رسالت خويش را رساند و هشدارها را آشكار ساخت. از راه مشركان منحرف بود و شمشير را بر توده هاى آنان فرود مى آورد. و با پنجه ى قدرت، گلويشان را مى فشرد. او مردم را به راه خدا با حكمت و مؤعظه نيكو دعوت مى كرد. بتها را مى شكست و سرها را مى شكافت تا آن كه دشمنان، شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند. تا آنجا كه شب به كنار رفت و صبح روشن خود را نشان داد و حق ناب چهره گشود، رهبر دين زبان باز كرد و حنجره هاى شياطين گنگ شد. فرومايگان نفاق پيشه از بين رفتند و پيمان هاى كفر و دشمنى از هم گشوده شد و شما مردم به همراه گروهى از سفيدرويان عفتمند، زبان به «لا اله الا الله» گشوديد.

«كتنم على شفا (90) حفره من النار» [آل عمران، 103.]، مذقة (91) الشارب، و نهزة (92) الطامع، و قبسة (93) العجلان (94)، و موطى ء (95) الأقدام، تشربون الطرق (96)، و تقتاتون (97) الورق (98)، أذله خاسئين (99)، «تخافون أن يتخطفكم (100) الناس» [انفال، 26.] من حولكم، فأنقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله بعد التيا (101) و التى، و بعد أن منى (102) ببهم (103) الرجال، و ذؤبان (104) العرب، مرده (105) أهل الكتاب «كلما أوقدوا نارا للحرب أطفأها الله» [مائده، 64.] أو نجم (106) قرن (107) للشيطان، و فغرت (108) فاغره من المشركين، قذف (109) أخاه فى لهواتها (110)، فلا ينكفى ء (111) حتى يطأصماخها (112) بأخمصه (113)، و يخمد (114) لهبا بسيفه مكدودا (115) فى ذات الله، و مجتهدا فى أمر الله، قريبا من رسول الله، سيد أولياء الله، مشمرا ناصحا، أمرالله، قريبا من رسول الله، سيد أولياء الله، مشمرا ناصحا، مجدا كادحا (117)، و أنتم فى رفاهيه (118) من العيش، وادعون (119) فاكهون (120) آمنون، تتربصون (121) بناالدوائر (122)، و تتوكفون (123) الأخبار، و تنكصون (124) عند النزال (125)، و تفرون عند القتال.

«و شما بر كرانه ى گودالى از آتش بوديد» جرعه اى براى آشامنده و طعمه اى براى غارتگر طمع پيشه و شعله اى براى شعله خواهى شتابناك و پايمال ديگران.

آب آلوده به بول شتر را مى آشاميديد و گوشت خشك شده غذايتان بود، خوار و پست بوديد «ومى ترسيديد كه مردم پيرامونتان، شما را فراچنگ گيرند.» تا آنكه خداوند شما را به واسطه ى پدرم پس از تلاش ها و درگيرى با مردان قدرتمند و گرگ هاى عرب و گردن كشان اهل كتاب، نجات داد. «هر زمان كه آتش جنگ را مى افروختند خداوند خاموش مى كرد.» و يا اگر شاخ شيطان آشكار مى گشت و افعى خويى دهان مى گشود پيامبر، برادرش (حضرت على عليه السلام) را در كام او مى افكند و به پيكار او مى فرستاد و او مى فرستاد واو بازنمى گشت تا آن كه گوش هاى دشمن را با گام هاى خويش به خاك بمالد و شراره ى آتش او را با تيزى شمشيرش خاموش سازد.

على عليه السلام در راه خدا آزار ميديد و براى خدا رنج مى برد. به رسول خدا نزديك بود و در ميان دوستان خدا بر همه مقدم. او خيرخواهى آماده به كار و تلاش گرى سخت كوش و شما در راحتى، خوش و امن و بى تفاوت بوديد. چشم به انتظار بوديد تا فاجعه ها ما را فرا گيرد و خبرها راست بيايد و به هنگام جنگ و درگيرى از پاى مى مانديد و فرار مى كرديد.

[الفصل الرابع]

فلما اختار الله لنبيه دار أنبيائه، و مأوى أصفيائه، ظهر فيكم حسيكه (126) النفاق، و سمل (127) جلباب الدين، و نطق كاظم (128) الغاوين، و نبغ (129) خامل (130) الأقلين (131)، و هدر (132) فنيق (133) المبطلين، فخطر (134) فى عرصاتكم، و أطلع الشيطان رأسه من مغرزه (135) هاتفا (136) بكم، فألفاكم (137) لدعوته مستجيبين، وللغره (138) فيه ملاحظين، ثم استنهضكم (139) فوجدكم خفافا و أحمشكم (140) فألفاكم عضابا، فوسمتم (141) غير ابلكم، و أوردتم (142) غير شربكم (143)، هذا و العهد قريب، و الكلم (144) رحيب (145)، و الجرح (146) لما يندمل (147)، و الرسول لما يقبر (148)، ابتدارا زعمتم خوف الفتنه «ألا فى الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين» [توبه، 49.] و چون خداوند، خانه ى انبياء و جاى برگزيدگانش را براى پيامبر انتخاب كرد كينه ى نفاق آشكار شد و پوشش دين به كنار رفت. و گمراهى كه سخنش را در گلو نگاه داشته بود، زبان گشود. و آن گمراه گمنام سر بر آورد. و دروغ پردازى كه مجبور به سكوت بود به سخن آمد. و در صحنه ها خود را نشان داد. و شيطان از كمين گاه سر بر كشيد و ندايتان داد و شما را اجابت كنندگان دعوت خويش و آماده ى فريب يافت. شما را دعوت به قيام كرد و سبك بالتان ديد. و تنور خشمتان را افروخت و داغتان ساخت و ديد كه خشم، دلتان را فرا گرفته و آماده ى انتقام گيرى هستيد.

بدين شكل بر شترى كه به شما تعلق نداشت داغ نهاديد و مالك آن شديد و به آبراه ديگرى درآمديد. از رحلت پيامبر ديرى نپاييد كه اينها تحقق يافت با اين كه زخم مصيبت ژرف، و جراحت هنوز التيام نيافته و پيامبر به خاك سپرده نشده بود و اين همه شتاب بدين بهانه بود كه از فتنه مى ترسيديد ولى «آگاه باشيد كه در فتنه افتاده اند و جهنم كافران را در كام خود مى برد»

فهيهات (149) منكم! و كيف بكم؟! «و أنى تؤفكون (150)» [انعام، 95- يونس، 24- فاطر، 3- غافر 63.] و كتاب الله بين أظهركم (151)، أموره ظاهره، و أحكامه زاهره، و أعلامه باهره، و زواجره لائحه، وأوامره واضحه، قد خلفتموه وراء ظهوركم، أرغبه عنه تريدون؟، أم بغيره تحكمون؟! «بئس للظالمين بدلا» [كه ف، 50.]، و «من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين» [آل عمران، 85.] ثم لم تلبثوا الا ريث (152) أن تسكن نفرتها، و يسلس (153) قيادها، ثم أخذتم تورون (154) و قدتها (155)، و تهيجون جمرتها (156)، و تستجيبون لهتاف (157) الشيطان الغوى، و اطفاء أنوار الدين الجلى، و اهمال (158) سنن النبى الصفى، تسرون (159) حسوا (160) فى ارتغاء، (161)، و تمشون لأهله و ولده فى الخمر (162) و الضراء، (163) و نصبر منكم على مثل حز (164) المدى (165) و وخز (166) السنان فى الحشاء.

از شما به دور بود، چه مى شود شما را؟ «و در كجايتان مى بردند؟» با اينكه كتاب خدا در ميان شماست. مسائل آن آشكار، احكامش درخشان، نشانه هايش واضح، بازداشتها و اوامر آن پيداست. قرآن را پشت سر انداخته ايد آيا قصد اعراض از قرآن را داريد يا آن كه مى خواهيد به غير قرآن حكم كنيد؟ «چه جايگزين بدى است براى ستمكاران» «هركس جز اسلام دينى برگزيند از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران است.»

آنگاه پس از داغ نهادن شتر خلافت و تصرف آن درنگ نكرديد جز به اندازه اى كه اين شتر آرام گيرد، از درد بيفتد و مهار آن آسان شود. سپس آتش مايه هايشان را برافروختيد و شعله اش را برانگيختيد. و به نداى شيطان گمراه براى خاموش كردن اموار دين آشكار و مهمل نهادن سنت هاى پيامبر برگزيده، پاسخ مثبت داديد.

شما در نهان، سر شير اين شترها را مى خوريد و به دور از چشم ديگران بر ضد خويشان و فرزندان پيامبر تلاش مى كنيد و ما همچون كسى كه با كارد بدنش را تكه تكه كنند و يا چوپان كسى كه سر نيزه در اندرونش رفته است صبر مى كنيم.