1- گروهى در زندگى به گونه
اى در ژرفاى باتلاق مستى و غرور و غفلت و پستى و زرپرستى و جاه طلبى و
پايمال ساختن حقوق و حدود و حرمت ديگران غرق مى شوند كه نه پند و
اندرزى انسان ساز و خيرخواهانه در آنان اثر مى گذارد و نه رسالت و
دعوتى دگرگون ساز و آسمانى و انسانى .
و
سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤ منون
(397)
2- گروهى ديگر كسانى هستند كه دعوت هاى آسمانى و پند و اندرزهاى
حكيمانه برايشان كارساز است ، اما در پيمايش راه كمال و خودسازى ، بايد
بسيار بكوشند و به طبيب روح و جان و ارشاد و هدايت او بسيار نياز
دارند.
بايد اصل تدريج و ترتيب در آموزش و خودسازى ، در مورد آنان رعايت گردد
و تحت مراقبت باشند؛ چرا كه به مجرد دور افتادن از مربى و برنامه
تربيتى ، در خطر انحراف و سقوط قرار مى گيرند.
3- برخى به دليل تيزهوشى و آمادگى هاى روحى و سلامت روانى ، هنگامى كه
در مسير رشد و بستر كمال به راه افتند، نيازشان به پند و اندرز طبيبانه
و رهنمود و هشدارهاى پياپى و پيامبرانه كمتر است ؛ چرا كه با دريافت
برنامه و شناخت ، گزينش سرمشق و الگوى شايسته ، در پرتو لطافت روح و
سرعت درك و دريافت ، راه را مى جويند و به سوى هدف گام مى سپارند؛ اما
به هر حال باز هم نياز به يادآورى و هشدار و نويد و انذار دارند تا
دستخوش غفلت نگردند.
4- اما در ميان انسان ها، گاه چهرهاى برجسته و نمونه هاى والا و بى
نظيرى پديدار مى گردند كه از هوشمندى ، درايت ، علو روح ، سرعت درك ،
سلامت روان و قدرت شگرفى در گزينش و پيمايش راه كمال و جمال برخوردارند
و راه طولانى را با سرعت و دقت و ظرافت وصف ناپذيرى پشت سر مى گذارند و
به پرفرازترين قله شكوه و معنويت و قداست پر مى كشند.
اينان از چنان حساسيت روح و سرعت دريافت و جان روشن و وجدان و فطرت
شكوفا و درايت و هوشمندى شگفتى بهره ورند كه با يك درس ، يك نمونه ، يك
اشاره ، يك سرمشق ، يك اثر، يك تبسم ، مخابره يك نشان ناخشنودى و حتى
يك نگاه پيامبرانه ، راه والايى و سرفرازى و رستگارى و پايندگى و
درخشندگى را مى جويند و مى پويند و به پرواز در مى آيند و تا اوج آسمان
معنويت و كمال و تا آنجا كه بجز خدا نداند و نبيند، پر مى كشند.
خود به شاهراه هدايت و سمبل والايى ها تبديل مى گردند و دنيا را
نورباران مى سازند و هماره مى پايند.
خود چشمه جوشانى مى شوند و در بستر زمان جارى مى گردند.
خود به درياى مواج و اقيانوس بى كرانه تبديل مى شوند و تشنگان را سيراب
مى سازند.
خود اختر تابناك ، ماه پراسرار و خورشيد جهان افروز مى گردند و براى
همگان راهنما، سمبل زيبايى و سرچشمه نور و روشنايى و سرمايه حيات و
نشاط و طراوت مى شوند.و ريحانه سرفراز پيامبر، سالار اين چهرهاى برجسته
و جان اين جان هاى شيفته حق و عدالت و قهرمان اين قهرمانان بارگاه
خداست .
او نه تنها در خردمندى و خردورزى و دانش و بينش و ژرفنگرى و درست
انديشى ، نمونه روزگاران است ، كه در حساسيت روح و سرعت درك و هوشمندى
نيز يگانه عصرها و نسل ها به شمار مى رود.درست از اين زاويه است كه از
سويى روح و رسالت به پدرش مى رسد، همه را چون خود او فرا مى گيرد و از
دگر سو در ميدان عمل و انجام كارهاى شايسته و بايسته و آراستگى هاى
انسانى و اخلاقى ، به گونه اى تيزهوش و ظريف و سريع و دقيق و لطيف است
كه نيازى به گفتار و يادآورى آموزگار آسمانى اش محمد ندارد تا حقايق را
به او يادآورى كند و موقعيت و جايگاه پرفراز حضرتش را به او خاطرنشان
سازد، بلكه خود با حساسيت وصف ناپذير روح و سرعت درك ، هم جايگاه والا
و پرشكوه خويش را به عنوان نور چشم پيامبر،
ميوه دل ،
رگ حيات ،
قلب نورانى ،
جان روشن ،
گل عطرآگين بوستان ،
ريحانه زندگى ،
دخت فرزانه ،
مام گرانمايه ،
رهرو پراخلاص ،
يار فداكار،
همسنگر و همرزم شجاع آن حضرت ،
و سرانجام هم به عنوان نمونه ، الگو، سرمشق و سمبل راه و رسم انسان
پرور او مى شناسد و هم حقايق را مى گيرد و نيك در مى يابد كه بايد
چگونه بينديشد و چه سان عمل كند و چگونه نورافشانى نمايد و بسان خورشيد
ماندگار گردد.
جلوه هاى اين حساسيت روح و درك و دريافت سريع و هوشمندى وصف ناپذير در
ابعاد گوناگون زندگى الهام بخش فاطمه بسيار است ؛ براى نمونه :
1- شناخت سريع و دقيق
موقعيت و جايگاه خويشتن
1- همسران پيامبر همگى در قلمرو عفاف و نجابت و پاكدامنى و
درستكارى ، شاسيته و پسنديده بودند و همه آنان مادران امت شمرده مى
شدند، اما اين رشد و بالندگى در پرتو آموزش وحى و رسالت و ارشاد و
دعوتهاى پيامبر و نويد و هشدار قرآن و تلاش و كوشش بسيار خود آنان بود؛
نه با يك اشاره و يك يادآورى و يا يك هشدار و نويد.
قرآن براى توجه دادن آنان به جايگاه رفيع و موقعيت حساس و شرايط
خطيرشان ، به عنوان همسران پيامبر، كه بايد براى ديگران سرمشق شايسته و
بايسته باشند، با آنان سخت اتمام حجت كرد و هشدارشان داد كه از آنان
فراتر از عفاف و نجابت ، وقار و متانت و پارسايى و ساده زيستى انتظار
مى رود:
يا
نساء النبى لستن كاءحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع
الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج
الجاهلية الاولى و اقمن الصلوة وءاتين الزكوة ...(398)
((هان اى همسران پيامبر! شما مانند هيچ يك از
زنان ديگر نيستيد؛ اگر در انديشه پروا هستيد، پس به ناز سخن مگوييد تا
آن كس كه در دلش بيمارى است ، طمع ورزد؛ و گفتارى شايسته گوييد.
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى
خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده اش
را فرمان بريد...))
و اين در حالى است كه ريحانه هوشمند پيامبر در پركشيدن به پرفرازترين
قله پارسايى و كمال و وقار و متانت و عفاف و قداست و دل نهادن در گرو
عشق خدا و آراستگى به ارزش هاى اخلاقى و انسانى ، حتى به يكى از اين
هشدار و اتمام حجت ها نيز نياز نداشت ؛ بلكه خود در پرتو هوشمندى و
حساسيت روح و در همسايگى خورشيد رسالت ، نه تنها موقعيت والاى خود را
شناخت و در شرايط و بايستگى هاى آن تعمق نمود، بلكه به سرعت در چهره
آموزگار عصرها و نمونه نورافشان نسل ها درخشيدن آغاز كرد و بارها در
اين مورد، حتى تحسين و شگفتى پيامبر را نيز برانگيخت و نشان و مدال
مباهات و افتخار را از آن خود ساخت .
2- در سبك و سيره
خانوادگى و اقتصادى
در گراميداشت فاطمه از سوى پيامبر، از جمله آورده اند كه حضرت
هرگاه آهنگ سفر مى كرد، آخرين نفر، ريحانه اش بود كه پيامبر از او
خداحافظى مى كرد و به هنگامه بازگشت از سفر، پيش از هر كس به ديدار دخت
سرفرازش مى رفت .
در بازگشت از سفرى ، به ديدار دخترش شتافت و پس از ورود به خانه اش
پرده اى زيبا و جديد را ديد كه ريحانه اش با سليقه بسيار دوخته و به
اطاق خويش نصب كرده است ؛ و هنگامى كه دو نور ديده اش حسن و حسين
آمدند، آنان را بسان هميشه آراسته و مرتب ديد و نگريست كه مادرشان براى
هر كدام دستبند نقره اى خريده است .
پيامبر پس از ديدارى كوتاه از خانه فاطمه بى آنكه در مورد آن تغيير و
تحول ، اندك چيزى بگويد، بازگشت اما دخت هوشمند پيامبر در پرتو حساسيت
روح و درك سريع از همان نگاه حكيمانه پدر، نيت او را دريافت .
بى درنگ فرزندانش را فراخواند و با قانع ساختن آنان ، دستبندشان را
گرفت و پرده را نيز پايين كشيد و آن ها را در بسته اى به سوى پدر
فرستاد و تقاضا كرد تا در راه خدا هزينه بينوايان و محرومان سازد.
پيامبر با دريافت پيام ريحانه اش ، بر او درود فرستاد و سه بار فرمود:
((پدرش به قربانش كه چنين كرد!))
فداها ابوها آن گاه افزود:
ما
لآل محمد و للدنيا فانهم خلقوا للاخرة و خلقت الدنيا لهم .(399)
((خاندان محمد را با دنيا و زر و زيور فناپذير
آن چه كار؟ چرا كه آنان براى سرايى جاودانه آفريده شده اند و دنيا و
جلوه هاى آن براى آنان و به خاطر آنان پديد آمده است تا وسيله اى باشد
براى اوج گرفتن به سوى هدف .
3- در رعايت آداب اجتماعى
و سياسى
او در پرتو همين حساسيت روح و سرعت درك و درايت شگرف خويش ، در
رعايت قانون و آداب اجتماعى و سياسى نيز سرآمد بود.
محدثان و مفسران آورده اند كه پس از آن كه اين آيه شريفه :
لا
تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا(400)
((خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب
كردن برخى از خودتان به برخى ديگر، قرار مدهيد!))،
فرود آمد و خداى جهان آفرين هشدار داد كه پيامبرش را با عنوان و ادب
مورد نظر خدا و هماهنگ با رسالت او صدا زنند، نه با اسم تنها، دخت
گرانمايه پيامبر نيز كه سمبل ادب و درايت و تبلور و تجسم معرفت و خرد
بود و پيشتاز در عمل به قرآن شريف ، ديگر پيامبر را، ((پدر))
صدا نزد بلكه با عنوان رسالت ، ((يا رسول الله
)) صدا مى زد كه پيامبر فرمود:
((دخترم ! فاطمه جان ! شما چرا؟))
خودش فرمود: يك بار پدرم را سه مرتبه ((يارسول
الله )) صدا زدم اما به من نگريست و تبسم كرد و
چيزى نفرمود تا بگويم : پدر! پدر جان !
و آن گاه رو به من كرد و فرمود: ((دخترم ، فاطمه
جان ! اين دستور در مورد تو و خاندان و دودمان پاكت نازل نشده است .تو
از من هستى و من از تو، شما مرا همواره ((پدر))
صدا بزن كه اين گونه نداى تو قلب مرا زنده و شاداب مى سازد و خداى را
خشنود.))
يا
فاطمه انها لم تنزل فيك ولا فى اهلك و لا نسلك ...قولى لى يا ابه !
فانها احيى للقلب و ارضى للرب .(401)
4- در ايثار و فداكارى
ريحانه پيامبر در اين ميدان نيز در پرتو هوشمندى وصف ناپذيرش ،
بدون دريافت دستور و يا ارشاد و اشاره اى از سوى خدا و پيامبرش ،
جايگاه والاى خويش و راه افتخارآفرين و ستايش برانگيزش را يافت و نمونه
روزگاران گرديد.
براى نمونه :
يكى از دانش آموختگان و پرورش يافتگان مكتب فرهنگ او اسماء، آورده است
كه : روزى در حضور بانوى بانوان ، فاطمه ، بودم كه پيامبر گرامى از راه
رسيد و پس از استقبال از سوى دخت ارجمندش در كنار او نشست .
بانوى من بسان هميشه با وقار، مرتب ، پرشكوه عطرآگين و آراسته بود، به
ويژه كه آن روزها اميرمؤمنان از راه قناعت در هزينه و درآمد شخصى و
زندگى ساده خويش ، گردنبندى از طلا نيز به او هديه كرده بود و آن حضرت
نيز آن را بر سينه داشت .
پيامبر گرامى كه با عنايت بسيار به حال و روز اقتصادى و اجتماعى جامعه
نوبنياد اسلامى و تنگناها و مشكلات معيشتى مردم ، تازه دوران سخت دفاع
را پشت سر نهاده بود و مى رفت تا دوران سازندگى و شكوفايى همه جانبه را
آغاز كند، از ديدن گردنبند اهدايى على بر گردن فاطمه شادمان شد، اما
ضمن گفتارى جان بخش فرمود: فاطمه جان ! مباد سخنان مردم كه با بيانى
گرم و پرشور، شما را به عنوان ((دختر پيامبر))
و يا خاندان او مى ستايند، آفت غرور را به سوى شما بياورد و آن گاه با
از ياد بردن موقعيت والاى معنوى و جايگاه رفيع خويش ، فارغ از درد و
رنج مردم ، زرق و برق و پوشش خودكامگان در نظرتان پسنديده جلوه نمايد!
آرى ، پيامبر همين يك اشاره و همين يك جمله را، آن هم به صورت كلى و
عمومى بيان فرمود و هشدار داد و پس از ساعتى خداحافظى كرد و رفت .
پس از رفتن پيامبر بود كه ديدم فاطمه آن گردنبند زيبا را كه به خاطر
هديه دهنده اش بسيار دوست مى داشت ، از گردنش درآورد و پس از چندى آن
را به بهترين شيوه و در بهترين راه انفاق كرد و برده اى را در راه خدا
آزاد ساخت .
جريان به گوش پيامبر رسيد و آن حضرت شادمان گرديد و پس از دعاى بسيار
در حق ريحانه اش فرمود: پدرش فدايش باد كه در انديشه و عملكرد آن گونه
است كه خدا مى خواهد و مى پسندد.(402)
3- انديشيدن و انديشاندن
اصل تفكر و تدبر يا انديشيدن و انديشاندن انسان ها در زندگى ،
از امتيازات شكوهبار ريحانه سرفراز و ژرف نگر پيامبر بود.
پاره اى از دانشمندان او را به بانويى هماره در تفكر و انديشه و تدبر و
آينده نگرى تعبير كرده اند كه اين بيان و تعبير به باور نگارنده بيانگر
پرتوى از انديشورى و ژرف نگرى و خردورزى آن انسان والاست ؛ چرا كه تفكر
و تدبر از اصول اساسى زندگى درخشان و نورافشان او بود و در راه و رسم و
سبك و سيره آن حضرت مفهوم و معنا يافته بود.
او درباره پديده هاى رنگارنگ هستى مى انديشيد،
در شكوه آسمان ها و زمين ،
ماه و ستاران ،
كهكشان ها و كرات ،
درياها و اقيانوس ها،
گل ها و گياهان ،
جنگل ها و خشكى ها،
درباره ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين موجودات و آفريده ها،
جنبندگان و جانداران ، پديده هاى متنوع و بى شمار كه هر كدام انسان
خردمند و خردورز را به تفكر و تعمق و شناخت وا مى دارد و او را در
برابر ده ها پرسش تفكرانگيز و ده ها راز و رمز قرار مى دهد.
آن حضرت در مورد پديدآورنده فرزانه و تواناى هستى ، يكتايى و بى همتايى
ذات پاك او، قدرت و عظمت وصف ناپذير او، حكمت و هدفدارى او از آفرينش ،
صفات و ويژگى ها و حقوق او،
پرستش خالصانه و صادقانه و خاضعانه او،
راز و نياز و نيايش با سرچشمه هستى ،
تقرب به بارگاه او،
كسب خشنودى و رضايت او،
و تخلق و آراستگى به اخلاق او مى انديشيد.
او در مورد هدفدارى جهان و انسان ،
حقيقت زندگى شايسته و بايسته ،
راز حيات ،
واقعيت مرگ ،
فرجام زندگى انسان ،
جهان ديگر،
بهشت پرطراوت و زيبا،
و كيفر و عذاب و آتش دوزخ مى انديشيد و مى انديشاند.
او در مورد زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ،
اخلاقى ، هنرى ، معنوى ، انسانى ، زندگى لبريز از عزت ، آزادگى ، كرامت
، شرافت ، امنيت ، آزادى ، پروا، مهر، عشق ، عفاف ، حيا، پاكى ، عدالت
، انصاف ، راستى ، درستى ، درايت ، استقلال ، اعتدال ، برازندگى ،
آراستگى ، ايثار، پارسايى ، شكيبايى ، بردبارى ، فروتنى ، قانونگرايى ،
آينده نگرى ، ژرف انديشى ، نظم و انضباط، سخت كوشى و تلاش ، موفقيت و
سرفرازى و يك زندگى سرشار از زيبايى و قداست و معنويت مى انديشيد؛ چرا
كه آن آموزگار انديشه و والايى به تفكر و تدبر و انديشيدن و انديشاندن
سخت بها مى داد.
او در مورد انسان مى انديشيد،
در آفرينش انسان ،
سازمان پراسرار وجود او،
دنياى شگفت انگيز و پيچيده جسم و جان او،
درباره فطرت حق گرايانه او،
وجدان اخلاقى او،
كشش ها و تمايلات گوناگون او،
در خودشناسى و خداشناسى او،
در نعمت هاى گران و بى شمارى كه به او ارزانى شده است .
در زيبندگى ها و برازندگى هاى او،
در خلق و خو و سبك و سيره درخور شاءن انسان ،
در دين باورى و ديندارى آگاهانه و ژرفنگرانه او،
در قانونگرايى و قانون شناسى او،
در مورد حقوق ، آزادى ، برابرى ، امنيت ، حق تفكر و زيستن به صورت
موجودى صاحب خرد و شعور،
درباره آرمان ها و اميدها و آرزوهاى او،
در مورد زندگى درخور شاءن انسان ،
مديريت درخور شاءن انسان ،
جامعه و تمدن و آينده درخور شاءن انسان ،
رهبرى و پيشوايى و الگو و سرمشق درخور شاءن انسان ،
و در نفى آفت ها و تباهى ها و شرارت ها و شقاوت ها و خشونت ها و
بيدادها و سركوبها و خودكامگى ها و زورمدارى ها و واپسگرايى ها و تعصب
ها و ددمنشى ها از زندگى انسان مى انديشيد و نگران سرنوشت عصر و نسل
خويش و آينده و آيندگان بود.
او به انسان و انديشيدن و انديشاندن سخت بها مى داد، براى آن اصالت مى
بخشيد، انديشوران و متفكران را گرامى مى داشت ،
حق زيستن به صورت موجودى خردمند و خردورز و با شعور و انديشه را حق
طبيعى انسانها مى شناخت و همگى را بدان تشويق مى كرد و آن را بهترين
وسيله شناخت معرفت و ارزشمندترين عبادت مى نگريست و نينديشيدن و
نينديشاندن و مسدود ساختن راه آزادى انديشه و فكر را زشت ترين گناه در
حق انسانيت مى ديد.
انديشيدن و انديشاندن در فرهنگ و راه و رسم او از جايگاه رفيع و موقعيت
والايى بهره ور بود؛ چرا كه آن را كليد رشد و روشنايى ها،
الفكر رشد
صيقل دهنده خردها،
الفكر جلاء العقول
(403)
فروغ بخش دنياى وجود انسان ،
الفكر ينير اللب
(404)
هدايتگر و راهنماى بشر،
الفكر يهدى
(405)
سبك و سيره پرواپيشگان ،
الفكر نزهة المتقين
سرچشمه شناخت و بصيرت ،
سرآغاز دانش و بينش ،
وسيله كسب معارف و علوم ،
باعث پيدايش فرهنگ و تمدن ،
و مهمترين امتياز انسان بر ديگر جانداران و پديده ها و آفريدگان مى
نگريست .
در فرهنگ و راه و رسم ريحانه انديشمند پيامبر، يك ساعت تفكر و انديشه
(406) از يك سال پرستش خدا برتر شناخته شده است .
دو ركعت نماز تواءم با انديشه و ژرف نگرى بهتر از شب زنده دارى بدون
تعمق ارزيابى شده است .
تفكر و انديشه ، آيينه صاف و شفاف و پرداخت شده اى است كه نمايشگر و
انعكاس دهنده واقعيت ها گرديده است .الفكر
مرآة صافية
دليل و ملاك خرد و خردمند، انديشيدن درباره كران تا كران هستى عنوان
يافته است .
عبادت خدا، نه در بسيارى نماز و روزه ، كه در بسيارى تفكر و تدبر
قلمداد شده است .
عبادت بدون تفكر و تعمق ، كارى بدون محتوا و مغز شناخته شده است .
پيش از تصميم و آغاز هر كارى به تفكر و تدبر درباره آن سفارش شده است .
در برنامه روزانه انسان توحيدگرا، همان گونه كه به نماز و نيايش و
ارتباط با خدا، به كار و تلاش و ساماندهى امور اقتصادى ، به مديريت
خانه و خانواده ، به احساس مسئوليت اجتماعى بها داده شده و وقت و فرصت
در نظر گرفته شده ، براى تفكر و تدبر و انديشيدن و انديشاندن نيز فرصتى
جداگانه قرار داده شده است .
آرى ، ريحانه پيامبر سرآمد متفكران و انديشمندان بود و تفكر و تدبر و
ژرف نگرى و انديشيدن و انديشاندن در سبك و سيره او از جايگاه والايى
برخوردار بود.
روايات رسيده از آن حضرت ، سخنان تفكرانگيز، مناظره ها و گفت و شنودها
و دعاها و نيايش هاى عاشقانه و عميق او، تنها پرتوى از آن راه و رسم
انديشمندانه و برانگيزاننده است كه در اينجا به يكى دو مورد مى نگريم :
1- محدثان در اين مورد از جمله آورده اند كه : آغازين شب زندگى مشترك
او با امير والايى ها بود كه آن حضرت او را غرق در انديشه و تفكر يافت
.
دليل آن را جويا شد، كه ريحانه پيامبر از جمله فرمود:
تفكرت فى حالى و امرى عند ذهاب عمرى و نزولى فى قبرى فشبهت دخولى فى
فراشى بمنزلى كدخولى الى لحدى و قبرى فاءنشدك الله ان قمت الى الصلوة
فنعبد الله تعالى هذه الليلة ...(407)
((در مورد سرنوشت و آينده خويش مى انديشيدم كه
به ياد واپسين لحظات عمر و هنگامه فرود به خانه قبر افتادم .
و به اين فكر فرو رفتم كه چگونه عمر انسان به سرعت سپرى مى گردد، امروز
از خانه پدر به خانه همتاى گرانقدرم آمدم و فردا نيز از اينجا به
منزلگاه ديگرى و به جوار رحمت حق خواهم رفت .
از اين رو، على جان ! به خداى سوگندت مى دهم كه بيا تا در آغازين لحظات
زندگى مشترك به نماز بايستيم و هر دو با هم اين شب جاودانه را به پرستش
خدا سپرى كنيم و عهد بنديم كه زندگى را هماره با ياد دلنواز او رونق
و صفا بخشيم .))
2- و نيز آورده اند كه پس از فرود آياتى از قرآن در مورد رستاخيز و
زنده شدن و برخاستن انسان ها از دل خاك و پاداش و كيفر آن روز، پيامبر
گرامى دخت ارجمندش را سخت در انديشه و تفكر نگريست ؛ انديشه و تعمق و
تفكرى كه با نگرانى همراه بود.
دليل آن را از او پرسيد:
فاطمه در پاسخ پدر گفت :
يا
ابة ذكرت المحشر و وقوف الناس عراة يوم القيامة .
((جان پدر! درباره روز رستاخيز كه روز حسابرسى و
روز پاداش و كيفر است ، مى انديشم و آن شرايط را به ياد مى آوردم كه
مردم از رحم خاك بر مى خيزند و گناهكاران و ظالمان ، بدون داشتن پوشش و
كرامت و آبرو، با زشتى و رسوايى در پيشگاه خدا مى ايستند تا در مورد
سرنوشت آنان داورى گردد.))
و آن گاه در هشدارى به انسان ها افزود:
وا
سواءتاه يومئد من الله عزوجل
(408)
((راستى كه واى از زشتى هاى گناهان و تباهى هاى
بيداد و ستم كه آن روز در پيشگاه خدا بدان صورت آشكار مى گردد.))
3- و نيز آورده اند كه روزى پس از رحلت پدرش پيامبر، سلمان را فرا
خواند و خطاب به او فرمود:
اجلس
واعقل ما اقول لك
(409)
((هان اى سلمان ! اينك بنشين و نيك بينديش و
خردمندانه در آنچه مى گويم ، گوش كن ))
4- ژرف انديشى و آينده
نگرى
بيشتر افراد و جامعه ها، فرزندان حال هستند و در زمان حال زندگى
مى كنند؛ به آنچه هم اكنون دارند دلخوش اند، و به آينده نگرى و
دورانديشى چندان شور و شوقى نشان نمى دهند.
كسانى هم كه در زمان گذشته مى انديشند و در زمان گذشته زندگى مى كنند
بسيارند.آنان همواره اسكلت متلاشى شده رخدادهاى خوشايند يا ناخوشايند
گذشته و خاطره هاى شادى بخش و غمبار آن را از گور تاريخ بيرون كشيده و
به تشريح آنها مى پردازند و بدون عبرت آموختن از آنها و انديشه در راز
و رمز پيدايش آنها، فرصت و امكانات خويش را به نبش قبر گذشته ها مى
گذرانند و بر آن حوادث پوسيده يا اشك حسرت مى ريزند و يا بيهوده مى
نازند و مى بالند، و در اين ميان آنانى كه به آينده ، آن هم آينده دور
بينديشند بسيار اندك اند.
و بانوى بانوان از اين شمار اندك و يا سالار و پيشواى چنين انسان هايى
است .او از شخصيت والايى بهره ور بود كه از ويژگى هاى اش دورانديشى و
آينده نگرى را مى توان نام برد.
او پس از به انحراف كشاندن جامعه و روند تاريخ به وسيله بازيگران
((سقيفه ))، از سر
خيرخواهى و بشردوستى و نگرانى براى دين و دنياى جامعه هشدارها داد و
روشنگرى ها كرد و سخت كوشى ها و مجاهدت هايى شهامتمندانه نمود؛ از جمله
خطاب به زنان مهاجر و انصار، آينده خطرناكى را كه ارتجاع و استبداد
براى جامعه رقم مى زد، اين گونه پيش بينى فرمود:
اما
لعمرى ! لقد لقحت ، فنظرة ريثما تنتج ، ثم احتلبوا مل ء القعب دما
عبيطا و ذعافا مبيدا، هناك يخسر المبطلون ، و يعرف التالون غب ما اسس
الاولون .
هم طيبوا عن دنياكم انفسا، واطماءنوا للفتنة جاءشا، وابشروا بسيف صارم
، وسطوة معتد غاشم ، و هرج شامل ، واستبداد من الظالمين ، يدع فيئكم
زهيدا، و جمعكم حصيدا، فيا حسرة لكم ، و انى بكم ؟ وقد عميت عليكم ؟
انلزمكموها و انتم لها كارهون
(410)
((اما به جان خودم سوگند باد كه نطفه اين
تبهكارى و فساد بسته شد؛ اينك شمايان انتظار بكشيد تا اين بيمارى
مرگبار تباهى و فساد و قانون شكنى و قانون ستيزى در كران تا كران پيكر
جامعه و امت ريشه بدواند و همه جا منتشر شود.هشدارتان باد كه از اين پس
از پستان شتر خلافت و حكومت خون خواهيد دوشيد و زهرى مرگبار كه به سرعت
خورنده آن را نابود مى كند.و در اينجاست كه باطل گرايان زيان خواهند
كرد و نسل هاى آينده در خواهند يافت كه ثمره كار زشت و فرجام عملكرد
مسلمانان صدر اسلام پس از رحلت پيامبرشان چه بود، و آن گاه قلب هاى شما
با فتنه ها الفت خواهد گرفت و آرام خواهد شد.
هان اى مادران نسل هاى فردا! با انحراف عظيمى كه در برابر ديدگان شما
واقع شد، اينك شما را به شمشيرهاى برهنه و برنده بشارت مى دهم و به
ميداندارى و يورش تجاوزكاران ستم پيشه ، و به هرج و مرج و به هم ريختگى
اوضاع و احوال جامعه ، و به خودكامگى و ديكتاتورى و استبداد سياه از
سوى ستمكاران .
به روزگارى كه حقوق اقتصادى و اجتماعى شما را سخت اندك خواهند ساخت و
حق طلبان آگاهان و آزاديخواهان شما را به وسيله شمشيرهاى ستم درو
خواهند كرد.
پس دريغ و حسرت بر شما باد!
كارتان به كجا خواهد انجاميد؟ و فرجام زندگى تان چگونه خواهد شد؟<