((جان
پدر! فاطمه جان ! به سوى من بشتاب كه سخت در شور و شوق تو هستم .))
در پاسخ او گفتم : پدر جان !
والله انى لاشد شوقا منك الى لقائك .
((به خداى سوگند! شور و شوق من براى ديدار شما و
پيوستن به شما بيشتر است .))
در اين هنگام پدرم فرمود: ((فاطمه جان ! آرام
باش كه امشب نزد من خواهى بود.))
انت
الليلة عندى .(392)
از آن جايى كه هيچ كس از لحظات مرگ و شهادت خويش جز به الهام و آگاهى
بخشى از سوى خدا آگاه نمى گردد، اين آگاهى ريحانه پيامبر نشانگر آن است
كه اين حقيقت از سوى خدا به او الهام مى گرديد.
آرى ، روح او بسان روح مريم با عالم غيب در ارتباط بود و فرشتگان با او
نيز بسان مريم ، مام ارجمند مسيح ، سخن مى گفتند؛ چرا كه او مطابق
روايات رسيده از مريم برتر و پرشكوه تر بود.(393)و(394)
بخش 12: فروزشگاه ارزش هاى اخلاقى و والايى هاى
انسانى
واژه ((سير))، در
فرهنگ واژه شناسان و پژوهشگران به مفهوم :
((روان شدن ))،
((حركت كردن ))،
((عبور نمودن ))،
((راه رفتن در روى زمين ))،
و ((گردش كردن در آن ))
آمده است .(395)
خواه اين كار در شب تار انجام پذيرد و يا در روز روشن ؛ و واژه
((سيره )) اسم مصدر از
همين ريشه مى باشد كه نشانگر ((حالت انسان
))،
((نوع ويژه حركت او))،
سبك خاص عملكرد و رفتار اوست ؛ درست بسان دو واژه ((جلسه
)) و ((جلسه
)) كه واژه نخست به مفهوم نشستن آمده اما واژه
دوم نشانگر نوع خاصى از نشستن است .
نكته ديگرى كه در واژه ((سيره ))
نهفته است ، موضوع ثبات و تداوم و نهادى بودن آن است كه در برابر گذرا
و اتفاقى بودن كارى مى باشد؛ به همين دليل واژه شناسان در تفسير واژه
((سيره )) آن را به
((طريقه ))،
هيئت ،
حالت ،
راه و رسم ،
سنت و روش ،
سبك و مذهب ،
اسلوب و شيوه ماندگار و هماره تفسير كرده اند.
((راغب )) در اين مورد مى
نويسد: واژه ((سيره ))
حالت و سبكى است كه نهاد و وجود انسان يا پديده ديگر بر آن قرار دارد
خواه اين سبك ، حالت غريزى و فطرى باشد و يا آموزش و فراگرفتنى .به
همين جهت است كه در مورد انسان مى گويند: سيره و روش او نيكو و شايسته
، و يا زشت و ناپسند است .
و در مورد پديده نيز اين آيه شريفه بيانگر همين نكته است كه درباره
عصاى موسى پس از نمايش آن به صورت اژدها و به حركت در آوردنش در آن
هيئت مى فرمايد:
خذها
ولا تخف سنعيدها سيرتها الاولى
(396)
((آن را بگير و نترس كه به زودى آن را به حالت و
نهاد و سبك نخستين آن باز مى گردانيم .))
با اين بيان ، شناخت سيره و يا سبك شناسى و يا مطالعه و تعمق در سيره و
سبك و راه و رسم انسان هاى والا و برگزيده اى چون ريحانه سرفراز
پيامبر، نه تاريخ نگارى و نقل حوادث و وقايع و رويدادهايى است كه در
روزگار آن پيشواى بزرگ و يا در زندگى او روى داده است ، بلكه منظور
شناخت روش خاص ، عملكرد ويژه ، سبك زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى
، سياسى ، فرهنگى ، فكرى ، اخلاقى و چگونگى حركت و موضع گيرى آن حضرت
در امور گوناگون و ابعاد و صحنه هاى مختلف زندگى است ...
و اين شيوه بحث و سخن از ريحانه پيامبر است كه ارزشمند و ارجمند و دوست
داشتنى و شناختنى و كارساز و حساس است و به همه كمال جويان و سعادت
طلبان و آزادانديشان به ويژه زن و دختر روشنفكر و ژرف نگر و آزاده
مسلمان اين امكان و فرصت را مى دهد تا جست جوگرانه و آزادمنشانه و حق
طلبانه و عميق به سبك و سيره زندگى اين بزرگ پيشواى والايى ها و رادى
ها و آزادگى ها بنگرد؛
به راز محبوبيت او بينديشد،
رمز جاودانگى او را دريابد،
به جهان بينى اش ،
جهان شناسى اش ،
انسان گرايى و طرز نگرشش به انسان و حقوق و كرامت او،
به ديدگاهش درباره دنيا و ارزش هاى آن ،
به نگرشش درباره اصل سعادت و نيك بختى ،
به تفسيرش از تيره بختى و نگونسارى ،
به پيوندش با سرچشمه هستى ،
به جامعيت و كمالش ،
به زندگى آموزگارانه اش ،
به انديشه فراتر از زمان و مكانش ،
به جايگاه پرفراز علمى و سبك و سيره فرهنگى اش ،
به قدرت شگرف سخنورى ،
هنر سرايندگى و شيوه گفتار و پيام رسانى و روشنگرى اش ،
به خردمندى و خردورزى اش ،
به هوشمندى و حساسيت روح آن حضرت ،
به تفكر و تدبرش در كارها،
به ژرف نگرى و نوانديشى اش ،
به تعمق و آينده نگرى اش ،
به هدفدارى و هدفمندى اش در زندگى ،
به قانون شناسى و قانون گرايى و درايت و شجاعت و احساس مسئوليت اش در
مرزبانى از مرزهاى عدالت و آزادى و حقوق و امنيت انسان ها،
به روح نيايشش ،
به گوهر نورافشان ايمانش ،
به ويژگى اخلاص اش ،
به ايثار وصف ناپذيرش ،
به زهد و پارسايى اش ،
به پرواى ستيز و سازنده اش ،
به تجليگاه راستى و درستى اش ،
به بخشايندگى و بلندنظرى اش ،
به حلم و بردبارى قهرمانانه اش ،
به شكيبايى و پايدارى آزادمنشانه اش ،
به فروتنى اش با مردم ،
به ويژگى انسانى حيا و تقوايش ،
به بلنداى قله پاكى و عفاف و نجابتش ،
به آراستگى و برازندگى ظاهرى و باطنى و يا سيما و سيره اش ،
به ساده زيستى و زندگى با روح و صفايش ،
به شجاعت و شهامت شكوهبارش ،
به سخت كوشى و تلاشش ،
به نظم و انضباط تحسين برانگيزش ،
به ادب انسانى اش در برابر خدا و خلق و آشنا و بيگانه ،
به شيوه بزرگوارانه اش با شاگردان ، زيردستان و محرومان ،
به اسلوب زندگى مشتركش با امير والايى ها و عشق ، وفا، تعهد، امانت ،
راستى ، پروا، ارجگذارى به همپرواز زندگى اش ،
به رعايت حقوق و حرمت و كرامت خانوادگى ،
به شيوه مديريت در جامعه كوچك خانه و خانواده و تربيت فرزندانش ،
به دگردوستى و مردم خواهى اش ،
به سبك و شيوه سياسى اش ،
به رفتار اجتماعى اش ،
به آزادى خواهى و آزادگى اش ،
به عدالت طلبى و عدالت خواهى و عادلانه زيستى اش ،
به نداى جاودانه حق طلبانه اش ،
به موضع گيرى انديشاننده و شكوهبارش در برابر باطل و بيداد،
به اعتراض و مقاومت و پايدارى تحسين برانگيزش در برابر استبداد،
اختناق ،
انحصار،
سركوب ،
بيداد،
فريب ،
دجالگرى ،
تاريك انديشى ،
ابزار سلطه ساختن خدا و مذهب ،
به تدابير شگرف و شگفت انگيز و جاودانه اش در راه دفاع از حقوق و آزادى
و امنيت انسان ،
به روشنگريهايش ،
به مبارزات قهرمانانه اش در راه دين و دفتر،
به حماسه اش در مسجد پيامبر براى جلوگيرى از به انحراف كشيدن جامعه از
راه رشد و تكامل ،
به دفاع دليرانه و هوشمندانه اش از پيشواى آزادى ،
و به يك كلمه به چگونه زيستن و چگونه جان را در راه حق و عدالت بر طبق
اخلاص نهادن و به جان آفرين تسليم كردن و مشعل فراراه شدنش در زمستان
سرد و يخبندان و شبستان تيره و تارى كه شب پرستان سو سو كردن و فروغ
افكندن و گرما بخشيدن ستاره اى را نيز در آسمان انسانيت نمى پسنديدند و
آن را به زير مى كشيدند تا زشت ترين بيداد را با فريب و دجالگرى و
اوهام و خرافات و ابزار سلطه ساختن دين بر انسان روا دارند و او را از
طبيعى ترين حقوق خويش كه تازه طعم شيرين و جان بخش آن را به بركت وحى و
رسالت و سيره و سبك آزادمنشانه و عادلانه پدر و آموزگار فاطمه و همتاى
ارجمندش مى چشيد محروم سازند و آن گاه پس از اين نگرش آزادمنشانه و
انسانى و حق طلبانه است كه زن و مرد حق طلب اين بزرگ پيشوا والايى ها
را برترين الگو و قهرمان مى يابد و به ابعاد شكوهبار شخصيت بى همتاى او
پى مى برد و با آن پرچم هماره برافراشته ارزش ها و والايى ها و مفاهيم
هماره زنده و پرجاذبه همسو مى گردد...و افتخار مى كند كه او را سرمشق
خويش ،
الگوى خويش ،
آموزگار خويش ،
اسوه خويش ،
مقتداى خويش ،
نمونه و سمبل سرفراز و محبوب خويش سازد.
در سبك تفكر و تدبر و انديشه ، در خردورزى و خردمندى ، در انسان دوستى
و انسان گرايى ، در عواطف و احساسات ، در شيوه عمل و سبك زندگى فردى ،
خانوادگى و اجتماعى و سياسى از او رنگ پذيرد و به عطر جان بخش معنوى و
انسانى او، خود را عطرآگين سازد و مزرعه جان و گستره دل را با الهام از
ارزش ها و والايى هاى سبك و سيره او بيارايد و آن گونه كه آن انسان
برتر مى پسندد و دوست مى دارد، كران تا كران وجود و رفتار و كردار خويش
را بپالايد و بپيرايد و پاكيزه سازد و به راستى به او اقتدا كند و بر
داشتن نام و نشان از او ببالد و مبادرت كند و بدين وسيله از سويى به
راز عظمت و رمز شكوه و كرامت او پى برد و از دگر سو حس قهرمانجويى و
قهرمانخواهى خويشتن را با شناخت اين والاترين قهرمان والايى ها و
سرفرازى ها و معنويت ها پاسخ گويد.و آن گاه به چنين الگو و سرمشق و
آموزگارى جاودانه و پرشكوه مباهات كند و فخر بفروشد.و در راه او گام
گذارد و افتخار بيافريند.
و اين همه در گام نخست در گرو انديشيدن درست در سبك و سيره افتخار
آفرين و انسانى و خردمندانه ((فاطمه
)) و شناخت درست و شايسته آن است و در گام دوم
انديشاندن انسانها در اين مورد و ترسيم زيبايى ها و جاذبه ها و والايى
هاى اين سبك و سيره در ابعاد فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، هنرى ، علمى و
حقوقى به دور از جمودها، تعصب ها، واپسگرايى ها، خمودى ها، عقب ماندگى
ها، خرافه ها، افسانه ها، برترى جويى ها و استفاده ابزارى از واژه ها،
چهره ها و ارزش هاى مقدس و در گام سوم به راستى گام سپردن در شاهراه
افتخارآفرين سبك و سيره ريحانه پيامبر و جلوه گر ساختن والايى هاى مورد
نظر او در ابعاد گوناگون در چشم انداز نسل نوخاسته و جست جوگر و
نوانديش مى باشد.اميد كه چنين باد.
سيستم اخلاقى ريحانه
پيامبر
انسانها در زندگى فردى و اجتماعى خويش از نظر داشتن سبك و سيره
و يا نداشتن آن يكسان نيستند و مى توان آنان را به چند دسته تقسيم كرد:
1- بسيارى در زندگى خويش سبك و سيره و اسلوب و روشى ويژه و ثابت
ندارند، به گونه اى كه اگر از آنان پرسيده شود كه شما در راه تاءمين يك
زندگى در خور شاءن انسان براى خود و در رويارويى با مشكلات و رفع
نابسامانى ها و ساماندهى فرصت ها و امكانات براى رسيدن به هدف ها و
آرمان هاى خويش چه راه و رسم و چه سبك و شيوه اى داريد، مى مانند و
پاسخى ندارند، چرا كه نه در زندگى فردى خويش سبك و سيره اى مشخص دارند
و نه در زندگى اجتماعى و سياسى خويش ...
و اين فقدان سيره و سبك درست بدان دليل است كه هدف شايسته و آرمان
مترقى و بايسته و مشخص نيز ندارند تا سبك و روشى شناخته شده و اصولى
براى رسيدن به آن هدف در پيش گيرند.اينان واپسگرايان و دنباله روها
هستند، بسان كف ها و خار و خاشاك روى آب و علف هرزه هايى بى ثمر و بى
ريشه اند كه با موج و جو و تندباد به هر سو مى روند و سرانجام از چاله
به چاه يا زباله دان تيره بختى و اسارت و ذلت و حقارت سر در مى آورند.
بسيارى از حكومت ها، جامعه ها، تمدن ها، نظام ها، دولت ها و مدعيان
رهبرى و دانش و علم نيز همين گونه اند و در زندگى سبك و سيره و راه و
رسم مترقى و انسانى و هدف و آرمان درخور شاءن انسان ندارند.
2- بسيارى در زندگى سبك و سيره و راه و روش دارند، اما نه خردمندانه و
خردورزانه و بر اساس انديشيدن و انديشاندن و جلب نظر آگاهانه و آزادانه
انسانها و بر اساس حق گرايى و حق طلبى و درست انديشى و عدالت و آزادى و
راستى و درخور شاءن انسان و كرامت او، نه ، بلكه سبك و اسلوب آنان
دجالگرى و فريب ، عوامبازى و عوام فريبى ، ظاهرسازى و رياكارى ،
زورمدارى و خشونت ، باج دهى و تطميع ، براى باج خواهى بزرگ تر و رسواتر
از ديگران .اينان راز موفقيت و كليد حل مشكلات را در زندگى فريب و
نيرنگ مى نگرند، فريب با واژه هاى زيبا،
با قالب هاى جذاب ،
مفاهيم مقدس ،
توجيه ،
تحريف حقايق ،
قلب واقعيت ها،
تكرار دروغ ،
بافته هاى يكطرفه ،
سانسور و كتمان حقيقت ،
سرهم بندى اوهام و خرافات ،
ترويج دنباله روى بره منشانه ،
بت سازى از زورمداران ،
بت پرستى ،
رواج كيش شخصيت در چهره هاى گوناگون ،
فريب به نام خدا و در ستار دين او،
و حتى با بر پا ساختن مذهب سالارى دروغين و هراس انگيز و خشونت بار.
سبك و سيره اينان ، زورمدارى و خشونت و ارعاب است و راه خويش را به سوى
موفقيت واهى و پوچ خويش ، با به راه انداختن سيلاب خون ، حذف حق طلبان
و دگرانديشان و بر پا ساختن دخمه ها و سياه چال هاى مرگ و تكيه بر كند
و زنجير و ترور و وحشت و داغ و درفش مى گشايند.
معاويه ها، يزيدها، عمرعاص ها...سلطه جويان اموى و عباسى ، و همه اسلام
پناهان دروغين كه در طول تاريخ بدون تحقق عملى روح اسلام و هدف والاى
آن - كه عدالت و آزادى و برابرى و حريت و تاءمين حقوق و تضمين امنيت
انسان هاست - تنها با نام آن و برخى ظواهر و قالبها بازى مى كنند، و
خود را برتر از قانون مى پندارند و در برابر جامعه و شهروندان ، پاسخ
گوى گفتار و عملكرد خويش نيستند، در اين رديف قرار دارند.
3- در برابر اين دو گروه كه يا سبك و سيره اى در زندگى ندارند و يا
داراى شيوه اى ظالمانه و واپسگرايانه و فريب كارانه و تاريك انديشانه
اند، چهره هايى هستند كه هم در زندگى فردى ، خانوادگى ، فرهنگى ، هنرى
، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و...داراى سبك و سيره اى مشخص ، روشن
انديشانه ، اصولى و ماندگارند، و هم سبك و سيره آنان مترقى ، عادلانه ،
انسانى ، خردمندانه ، خردورزانه و شايسته و بايسته است ؛ و به همين
دليل هم ماندگار و جاودانه و پرجاذبه و در خور نمونه شدن و سرمشق قرار
گرفتن از سوى حق طلبان و آزاديخواهان ؛ و ريحانه سرفراز پيامبر از
برجسته ترين اين چهره هاست .
و اين از بزرگ ترين امتيازات آن حضرت است كه افزون بر موقعيت والاى
علمى و فكرى و فرهنگى و ارائه ديدگاهى مترقى و انسان ساز از دين و دفتر
و مفاهيم معارف قرآن و راه و رسم پيامبر، خود در ابعاد گوناگون زندگى ،
در چهره اى پرشكوه به صورت نمونه اى والا براى عمل پديدار مى گردد؛ به
گونه اى كه امام مهدى او را سرمشق و الگوى خود عنوان مى سازد و همين
واقعيت نشانگر اين نكته بسيار ظريف است كه آن حضرت سبك و سيره اى مشخص
و اصولى و جاودانه و پرجاذبه در ابعاد گوناگون دارد؛ وگرنه ، چگونه مى
تواند الگو و نمونه و سمبل ، آن هم براى بزرگ اصلاحگر زمين و زمان
باشد؟!
افزون بر اين ، از ديدگاه آن حضرت ، ميان ايمان راستين و عمل ، پيوندى
است تنگاتنگ و گسست ناپذير؛ چرا كه ايمان آگاهانه و آزادانه در نگرش
ريحانه پيامبر تنها باور عميق قلبى و يا آگاهى ژرف و اعلان آن ، بدون
ضوابط و اصول و عملكرد مشخص نيست - تا انسان بتواند بدون سبك و سيره
زندگى كند - بلكه ميان آن باور عميق و عاشقانه قلبى و شيوه زندگى ،
پيوندى اجتناب ناپذير وجود دارد كه همان پيوند، انسان را موظف مى سازد
تا در رفتار و كردار و گفتار و نوشتار و داورى و حكومت خويش در همه
ابعاد زندگى ، خود را با قوانين و مقررات مترقى و شايسته هماهنگ سازد و
داراى سبك و سيره اى متناسب با آن باور و ايمان آگاهانه و آزادمنشانه
باشد و در شرايط و موقعيت هاى متفاوت ، تابع احساسات و تمايلات و هواها
و جاه طلبى ها و دوستى و دشمنى ها نگردد و قدرت و ضعف ، برخوردارى و
محروميت ، داشتن پست و امكانات يا فقدان آنها، در سبك و سيره او اثر
نگذارد و تغيير جايگاه ، او را تغيير ندهد و از موضوع مترقى و عدالت
خواهانه و حريت طلبانه و مردمى ، به خودكامگى و غرور و بيداد و موضع ضد
مردمى نكشاند و به فريب و دجالگرى و دروغ و حق كشى آلوده نسازد.
و از اينجا راز هماره مترقى و ماندگار و نمونه و انسانى و عادلانه بودن
سبك و سيره ريحانه پيامبر و اميرمؤمنان نيز دريافت مى گردد؛ چرا كه
امتياز بزرگ آنان بر ديگر مدعيان رهبرى اين است كه داراى سبك و سيره و
اصول و قواعد مشخص بودند كه بر اساس آنها هماره ، توحيدگرا و پرواپيشه
،
حق طلب و ارجگذار حق ،
قانونگرا و قانون مدار،
عدالت خواه و دادگر،
آزادى خواه و آزادمنش ،
انسان دوست و مردم خواه ،
راستگو درستكار،
پارسا و ايثارگر،
آراسته به وفا و امانت ،
پاكى و شرافت ،
وقار و متانت ،
فروتنى و بردبارى ،
شكيبايى و پايدارى ،
حق شناسى و قدرشناسى ،
شجاعت و شهامت ،
حرمت گذار و رعايت گر حقوق و امنيت و آزادى انسان ها و پرچمدار راستين
اين ارزش ها بودند و هماره پرچم برافراشته اعتراض و مقاومت در برابر
ستم و دجالگرى و فريب و مرزشكنى و قانون گريزى و خودكامگى و زورمدارى .
هرگز اين اصول در زندگى آنان تابع احساسات نشد و با فراز و نشيبها و
روى آوردن زر و زور و موقعيت هاى ظاهرى و گذرا، دستخوش آفت نگرديد.
و راز ماندگار و پرجاذبه و مترقى و جاودانگى راه و رسم و سبك و سيره
ريحانه پيامبر نيز در اينجاست .
اينك اين شما خواننده عزيز و اين هم پرتوى نورافشان از ارزش هاى اخلاقى
و والايى هاى انسانى ، يا سبك و سيره ريحانه پيامبر در زندگى فردى و
خانوادگى و سياسى و اجتماعى و...
1- خردمندترين بانوى گيتى
برخى از انسان ها در زندگى خويش از موهبت بزرگ تيزهوشى و نبوغ
فكرى و خلاقيت و زايايى انديشه و ابتكار برخوردارند و به همين جهت هم
در مسير زندگى ، با درايت و فرزانگى بر راه درست و راهى كه فرجامى خوش
و شادى بخش داشته باشد، گام نهاده و خود را بر فراز مركب راهوارى مى
يابند كه مطمئن هستند به سوى مقصد گام مى سپارد و آنان را به هر حال به
هدف مورد نظرشان مى رساند؛ از اين رو با مغرور شدن به اين موهبت خدا،
از مايه گذاردن جان و تن ، تلاش و كوشش خستگى ناپذير، جهاد و فداكارى
تحسين برانگيز، دريغ مى ورزند و برخى ديگر سراپا تلاش و كوشش ، پايدارى
و جديت ، سرمايه گذارى و قدرت ، اراده و اعتماد به خود و اتكاى به
خويشتن هستند، اما از آن موهبت ، كم بهره و كم نصيبند.
در ميان انسان ها كسانى كه هم موهبت نبوغ سرشار و درايت و برجستگى فكرى
و عقلى را داشته باشند و هم سرمايه همت و اراده بلند و تلاش و قدرت
تحرك و شور و شوق كار و سازندگى و برازندگى را، و بكوشند تا به هر دو
مجهز شوند و با كمك هر دو مسير زندگى را پيروزمندانه و سرشار از افتخار
و موفقيت بپيمايند، چنين كسانى نادرند و بسيار اندك .
كم نيستند آن كسانى كه موهبت نبوغ و توانايى و برجستگى و زيبايى و
ابتكار و قدرت خلاقيت ، آنان را زمين گير مى كند و آن سكوى پرش و
بلنداى پرواز و نردبان اوج گرفتن به سوى ارزش ها و والايى ها، آفت
جانشان مى شود؛ چرا؟ اين بحث ديگرى است .
اما بانوى بانوان گيتى از سويى شاهكارى صنع آفرينش بود و از دگر سو
پديده بديع جهاد و تلاش و فداكارى و ايثار و خلاقيت در صحنه هاى فكرى ،
فرهنگى ، عبادى ، خانوادگى ، تربيتى ، سازندگى و برازندگى و....
از سويى برق درخشنده تقوا و توحيدگرايى در پيشانى بلند و جمال بى مثال
و چهره شكوهبار و سيماى جهان افروزش هويدا بود، و از دگر سو آثار ذكاوت
و درايت و نبوغ و خلاقيت و ابتكار در سازمان وجودش ، و اين همه موهبت
خدا بر او، از برق ديدگانش مى درخشيد و از آبشار ريزان و زلال سخن و
بيان درس آموز و حكيمانه اش نمايان بود.
كدامين قهرمان دگرگون سازى را سراغ داريد كه از يك سو در سوگ بزرگ
بزرگان نشسته باشد و از دگر سو در حلقه محاصره ارتجاع و استبداد عنان
گسيخته و چموش قرار گرفته و بر در خانه اش شعله ها و شراره هاى آتش
كينه و حقد و حسادت و حقارت و بيداد زبانه كشد و عربده كشان و اوباش
حكومت كودتا، با كنار نهادن همه چيز و همه ارزش ها و انسانيت ها عربده
كشند كه مى خواهند دودمان رسالت را بسوزانند و روند جامعه و تاريخ را
به ريل استبداد و كوره راه جاهليت بيندازند و شجره پاك و تناور و پربار
و ميوه امامت راستين را قطعه قطعه و از ريشه برافكنند و انبوه رجاله ها
با يورش به فرودگاه وحى و مكان آمد و شد فرشتگان ، او را در ميان در و
ديوار فشرده و استخوانهاى سينه پرمهر و مصفايش را در هم شكنند و كودك
گرانمايه اش را به شهادت رسانند و امام راستين و پيشواى حق و عدالت و
شوى گرانقدرش را - كه فرمان شكيبايى قهرمانانه داشت - چون شيرى به
زنجير كشند و دست توانمندش را در برابر حاكم غاصب نگاه دارند تا به
عنوان بيعت دست بر دست او نهد؛ و در همه اين مراحل غمبار سير قهقرايى ،
و اين فراز و نشيب هاى رنج آور، يك مرد، آرى حتى يك مرد در برابر
اختناق و سركوب بى رحمانه و مرزنشناس ، جراءت و جسارت آن را نيابد كه
شهامتمندانه از دين خدا و خاندان پيامبر و حقوق و آزادى پايمال شده
جامعه خويش دفاع كند و همه ، ماست ها را؛ كيسه كنند، زه ها را در نيام
و شمشيرها را در غلاف نهند و تماشاگر صحنه هاى شرارت و شقاوت باشند.اما
يك بانو، آرى تنها يك بانوى شيردل و قهرمان و خدابين ، در آن شرايط
وحشتناك ، به گونه اى با تدبير و انديشه و كياست و درايت و نبوغ فكرى و
عقلى و ابتكار و خلاقيت ، تصميم گيرى كند و به صورتى خردمندانه مبارزه
فكرى و فرهنگى و عقيدتى و اجتماعى و سياسى و حقوقى و انسانى جامعه ضربه
خورده و غافل گير شده خود را پى ريزى كند و پيش ببرد كه تا هميشه تاريخ
آنهايى كه وجدانى بيدار و مغزى هوشمند و انديشه اى حقجو و حق پو و حق
پرست و جانى آزاد از تعصبات كور دارند، دريابند كه حق كجاست و تجليگاه
آن ، خانه گلين و پرصفا و پراخلاص و با روح ريحانه انديشمند پيامبر است
يا كاخ هاى پوشالى قدرت هاى بيدادگر؟ كداميك ؟ و در كجاست ؟
به گونه اى بذر بيدارى و هشيارى و تحرك و شور بيفكند كه نخست همان
سردمدار ارتجاع ، ناگزير گردد او را تحسين و ديدگاهش را تصديق كند و او
را خردمندترين و فرزانه ترين و انديشمندترين بانوى عصرها و نسل ها
بخواند و بعد هم آيندگان ، از صف دوست و آشنا گرفته تا بيگانه .براى
نمونه :
1- ابوبكر در برابر انبوه جمعيت در پاسخ خطبه جاودانه و تاريخساز
ريحانه پيامبر گفت :
يا
بنة رسول الله ! لقد كان ابوك بالمؤمنين عطوفا كريما...لا يحبكم الا كل
سعيد و لا يبغضكم الا كل شقى ...و انت يا خيرة النساء...صادقة فى قولك
، سابقة فى وفور عقلك ...
((هان اى دخت گرانمايه پيامبر، به راستى كه پدرت
بر ايمان آوردگان پرمهر و پركرامت بود و بر كافران و حق ستيزان ، عقاب
و عذابى سهمگين ...
شما را هر سعادتمند و نيك بختى دوست مى دارد، و با شما جز بدكار و
نگونبخت دشمنى نمى ورزد...
و تو اى فاطمه ! به ويژه ، اى برگزيده بانوان گيتى ! و اى دخت برترين
پيامبران ! در گفتارت راستگويى و در عقل و انديشه فراوان و فروزانت ،
بر همگان پيشقدم و پيشتاز...))
2- دگرباره در برابر شكوه انديشه و خرد او گفت :
صدق
الله وصدق رسوله و صدقت ابنته ، انت معدن الحكمة ، و موطن الهدى و
الرحمة ، و ركن الدين ، و عين الحجة ...
((خداى و پيام آورش و دخت گرانمايه پيامبر، همه
راست گفتند.هان اى برترين زنان ! تو به راستى گنجينه حكمت و معدن
فرزانگى هايى ،
تو مركز هدايت و كانون تزلزل ناپذير مهر و رحمتى ،
تو پايه و اساس دين و دفترى و سرچشمه جوشان و زلال و شفاف و حيات بخش
دليل و حجت و نشانه حق ...))
2- هوشمندى وصف ناپذير و
حساسيت روح
انسان ها در گزينش راه رشد و كمال و چگونگى پيمايش آن و رسيدن
به هدف ، به گروه هاى چندگانه اى قابل تقسيم اند:<