سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۷ -


آن حضرت بارها و بارها به همگان دلسوزى مى كرد و اين درس را مى داد كه يكى از اساسى ترين شرايط رشد و تكامل براى همه ، به ويژه براى كودك و جوان ، آزادى عادلانه محيط زندگى است ؛ چرا كه در شرايط زورگويى و خودسرى ، تجاوز و حق كشى ، استبداد و اختناق ، سانسور و قيم مآبى ، ظلم و جور، وحشت و ترور، ميداندارى اوباش و اراذل و دسته هاى چماقدار، ناامنى و عدم اطمينان به آينده و ياءس از رعايت حقوق و احترام به شخصيت ، هرگز نبايد اميد رشد و پيشرفت واقعى فرد و جامعه را داشت ؛ چرا كه در آن محيط تربيتى و اجتماعى كه ياءس به جاى اميد، بى انگيزگى و كسالت به جاى شور، حماقت به جاى شعور، ظلم به جاى عدل ، خودسرى به جاى قانون ، زورمدارى به جاى پاسخ ‌گويى ، عدم تحمل و مدارا به جاى انتقادپذيرى ، خودكامگى به جاى لياقت ، روابط به جاى ضوابط، تملق به جاى حق گويى ، فحاشى و هتاكى و عربده هاى گوش خراش به جاى منطق و مهر، ترس و وحشت به جاى امنيت ، خشونت و شست شوى مغزى و بمباران حرف هاى يكطرفه ، به جاى راستى و روشنگرى و سخنان قانع كننده ، زندان ، شلاق و فلك و داغ و درفش ، به جاى گفتمان و دليل و برهان و آرامش خاطر و آسايش روان باشد، در چنين محيط و شرايطى هرگز توانايى هاى روحى و استعدادها و ذخاير روانى دنياى وجود انسان ، نه كشف مى شود و نه جوانه مى زند و رشد مى كند؛ تا چه رسد كه شكوفا گردد و به گل و لاله بنشيند و فرد و جامعه ، به رشد و تعالى اوج گيرد.
در چنين محيط و خانه اى ، نه از آرامش خبرى است و نه از آسايش ؛ نه از سعادت و نه نيكبختى ، نه رشد معنوى خواهد بود و نه فرهنگى و اجتماعى و انسانى ؛ نه سلامت روانى تاءمين مى شود و نه حتى سلامت جسمى .
از اين ديدگاه است كه آن بزرگ مربى انسان ، خودسرى و زورمدارى را در همه جا منفور و مردود اعلان مى كرد و انديشه ساختن محيطى سرشار از عدالت و آزادى و قانون گرايى و بشردوستى بود و در نكوهش اين شيوه زشت مى فرمود:
شر الناس يوم القيامة الذين يكرمون اتقاء شرهم (76)
((بدترين مردم در روز رستاخيز و در پيشگاه خدا آن مربى و زمامدار و انسانى است كه ديگران به خاطر مصون ماندن از خودكامگى و شرارت او، وى را احترام كنند.))
و مى فرمود:
الا ان شرار امتى الذين يكرمون مخافة شرهم (77)
((به هوش باشيد كه بدترين انسانها در جامعه و امت من ، آن كسى است كه مردم از ترس خودسرى و شرش او را احترام كنند.))
و نيز مى فرمود:
الا و من اكرمه الناس اتقاء شره فليس منى (78)
((هان اى مردم !بدانيد! كسى كه مردم نه از دل و جان و به خاطر درايت و عدالت و بشردوستى اش ، بلكه از ترس شرارتش ، او را احترام كنند، از من نيست و با من هيچ پيوند معنوى و مكتبى ندارد.))
و هشدار مى داد كه :
ويل لمن تزكيه الناس مخافة شره (79)
((واى بر حاكم و مربى و زورمدارى كه ديگران از ترس شرش ، او را بستايند.))
ويل لمن اءطيع مخافة جوره (80)
((واى بر حال آن كسى كه از ترس ستم و بيدادش ، او را اطاعت كنند.))
اين روشنگرى و هشدار پيامبر، بدان جهت بود كه آن حضرت بقا و پيشرفت خانه و خانواده و ترقى و شكوفايى واقعى جامعه و تمدن را در گرو عدل و داد و آزادى و رعايت حقوق ، مى شناخت و مى فرمود:
العدل جنة واقية و جنة باقية (81)
و روشنگرى مى كرد كه :
ما من بيت ليس فيه شى ء من الحكمة الا كان خرابا(82)
((خانه اى كه از برنامه صحيح و عادلانه و حكيمانه تربيتى تهى باشد، ويرانه اى بيش نيست .))
و به پدران و مادران ، هماره يادآورى مى فرمود كه :
اعدلوا بين اولادكم كما تحبون ان يعدلوا بينكم (83)
((ميان فرزندانتان ، در جامعه كوچك خانه و خانواده ، و در تربيت آنها، عدالت و دادگرى را از ياد نبريد؛ درست همان گونه كه دوست مى داريد با شما بر اساس عدل و داد رفتار شود.))
و نيز سفارش مى كرد كه :
اعدلوا بين اولادكم كما تحبون ان يعدلوا بينكم فى البر و اللطف (84)
((در جامعه كوچك خانه و خانواده و در ميان فرزندانتان ، بر اساس عدالت رفتار كنيد؛ درست همان گونه كه دوست مى داريد ديگران در مورد شما به عدالت و مهر رفتار كنند.))
و از هر گونه بى عدالتى و تبعيض ناروا، سخت به دور بود و ديگران را برحذر مى داشت .
نظر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) الى رجل له ابنان فقبل احدهما و ترك الاخر.فقال رسول الله فهلا سلاويت بينهما(85)
((پدرى با دو فرزندش به حضور پيامبر شرفياب شد و آنجا، يكى از فرزندانش را بوسه باران ساخت و به ديگرى توجهى نكرد.پيامبر با ديدن اين شيوه ناروا به او فرمود: چرا با فرزندانت به طور عادلانه رفتار نمى كنى ؟!))
بدين سان ، شيوه جالب تربيتى پيامبر و سبك جامع و تفكرانگيز پرورشى آن باغبان ماهر و آگاه ، با سرعت و ظرافت بسيار و لطافت وصف ناپذيرى ، همه چشمه ساران خرد و انديشه و وجدان و عواطف و ابداع و ابتكار و وجدان و فطرت و ديگر كشش هاى معنوى و انسانى و كمال جوى اين دخت بهشت را در همان آغازين مراحل حيات و دوران كودكى و نوجوانى ، در دنياى پر اسرار و زيباى وجود بهشتى اش شكوفا ساخت ؛ و در پرتو مهر و محبت بسيار و بيان لطيف ترين و ظريف ترين درس هاى زندگى و ارائه برترين الگوى عملى در همه عرصه ها و صحنه ها و ميدان ها، همه ذخاير و استعداها و توانايى هاى گسترده روحى و روانى او را بارور ساخت و همه را به گل و لاله و شكوفه و ميوه نشاند.
و نه تنها شيوه آن حضرت در محيط خانه ، عادلانه و بشردوستانه بود، كه در جامعه نيز همان گونه بود؛ به گونه اى كه شهروندان به خود اجازه مى دادند با او بسان يك دوست يكرنگ رفتار كنند، و با او شوخى هاى سنجيده نمايند، و بدون دلهره ، حرف دل خود را بزنند و چون و چرا كنند.
و اگر ابهت او كسى را مى گرفت و نمى توانست آزادانه حرف خود را بزند، با صراحت مى فرمود: هون عليك فلست بملك (86)
((چرا از من مى ترسى و خود را مى بازى ؟ از من نترس و با صراحت و صداقت ، سخن خويش را بگو؛ كه من زورمدار و خودكامه نيستم !))
چرا كه سنت و سيره تربيتى و انسانى و سياسى و اجتماعى او اين بود كه مردم ، بايد فقط از خدا و قانون او حساب برند و نه از خشونت حكومت و مربى و عوامل آن ؛ و از عملكرد ناصواب خود بترسند و نه از دولت و دستگاه هاى دولتى و انتظامى و امنيتى .لايرجون احدكم الا ربه و لا يخاف الا ذنبه (87)
امير مؤمنان كه خود از كودكى در همان كانون تربيت و همان محيط رشد مناسب و در كنار همان مربى والا و همان شرايط مساعد و آرمانى و اوج بخش زيست ، و در پرتو همان برنامه تربيتى و مربى و الگوى شايسته ، همه ويژگى هاى انسانى و ارزش هاى اخلاقى به صورت جامع و كامل و ستايش برانگيزى در وجودش تجلى گرديد، با صراحتى درس آموز و حق شناسانه ، به محيط زيبا و مساعد تربيتى خود و فاطمه تكيه مى كند و از پرورش و شكوفايى عاطفى و عقلى و وجدانى و كشش هاى انسانى خويش ‍ ياد مى كند و به مربى بى نظير خويش - كه مربى فاطمه نيز هست - سخت مباهات مى كند و مى فرمايد:
وقد علمتم موضعى من رسول الله بالقرابة القريبة والمنزلة الخصيصة ...يرفع لى فى كل يوم علما من اخلاقه و ياءمرنى بالاقتداء به ...(88)
((شما نزديكى و پيوند خويشاوندى مرا با پيامبر گرامى و موقعيت و منزلت ويژه اى را كه نزد آن پيشواى بزرگ داشتم ، به خوبى مى دانيد.من كودكى خردسال بودم كه آن مربى والا مرا بر دامان مهر خويش مى نشاند و در آغوش پدرانه اش مى فشرد و مرا به سينه پرمهرش مى چسبانيد.گاه مرا در كنار خويش مى خوابانيد و از مهر و محبت پدرانه و آموزگارانه ، پيشانى و چهره ام را مى بوسيد و صورت به صورتم مى نهاد.آن حضرت هر روز از ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى خود، براى من پرچمى برمى افراشت ؛ و مرا رهنمون مى ساخت كه در گفتگو و خلق و خو، از سبك و سيره زيبا و پسنديده او سرمشق گيرم و به او - كه تربيت يافته بارگاه خدا بود - اقتدا كنم .))
و اين گونه بود كه ...
و اين گونه بود كه ريحانه پيامبر در كوتاه ترين مدت ، به اوج كمال و شكوه پر كشيد و به عالى ترين مدارج انسانى صعود كرد و براى هميشه به صورت نمونه ايده آل يك دختر،
نمونه پرافتخار يك زن ،
نمونه لياقت و درايت يك مادر،
نمونه يك انسان با ايمان ،
نمونه يك يار و ياور پراخلاص ،
نمونه يك همگام و همراه و همراز پدر در كوران ها و طوفان هاى اجتماعى ،
نمونه يك توحيدگراى شيفته حق ،
نمونه يك ستم ستيز مقاوم ،
نمونه يك دژ تسخيرناپذير، يك روح بزرگ ، يك آرمان بلند، يك پرچمدار خستگى ناپذير، يك پيشواى هدفدار،
يك رهبر آرمان خواه ،
يك اعتمادآفرين نستوه ،
يك الهام بخش بى بديل ،
يك اميدآفرين بى نظير،
يك احياگر دلسوخته ،
يك اصلاحگر خودساخته ،
يك خداجوى شوريده ،
يك گوهر گرانبها در صدف انسانيت ،
يك مبارز آگاه ،
يك شكيباى قهرمان ،
يك پرچمدار شجاع و قهرمان حقوق بشر،
يك دانشور حق گرا،
يك احقاقگر حق ،
يك خدمتگزار راستين خدا و خلق ، و به صورت يك نمونه زيبا و پرجاذبه بردبارى و متانت ،
پايدارى و پايمردى ،
ادب و انسانيت ،
ايثار و دقت ،
عفاف و نجابت ،
پاكى و قداست ،
شجاعت و شهامت ،
صفا و صداقت ،
سخاوت و بخشندگى ،
مردم خواهى و دگردوستى ،
پاكبازى و پارسايى ،
پروا و درستى ،
تلاش و سختكوشى ،
نظم و تدبير،
زيبايى و آراستگى ،
زيبندگى و برازندگى ،
هوشمندى و انديشورى و ديگر ارزش هاى والاى انسانى ، درخشيدن آغاز كرد، فرهنگ پديد آورد،
شاهراه هدايت گرديد،
سمبل والايى ها شد،
قبله گاه آرمان خواهان گرديد،
و قلب پيامبر، روح پيامبر، پاره وجود پيامبر، مام پيامبر، رمز تداوم و ماندگارى راه و رسم پيامبر و رگ حيات او عنوان يافت .
معيار و ميزان شناخت حق و باطل ، و توحيدگرايان راستين از عناصر و جريانهاى عوام فريب و ظاهرساز شد.
و خشنودى و خشم او خشنودى و خشم پيامبر، و دوستى و دشمنى با او دوستى و دشمنى با خدا گرديد.
و راه جاودانگى در پيش گرفت .
و ميهمان هماره دلهاى شيفته حق و عدالت ،
جان هاى آراسته به ايمان و پروا،
و انديشه هاى حق طلب و آزاده گرديد.
و اين گونه شد كه اينك سخن از فاطمه ، ديگر نه سخن از يك بانوى دانشمند، بى نظير، بزرگ و پرمعنويت و بى همتاست ، كه سخن از او در حقيقت سخن از توحيد است و تقوا،
از ايمان است و اخلاص ،
از پارسايى است و راستى ،
از شهامت است و شجاعت ،
از اميد است و نويد،
از درايت است و فرزانگى ،
از رادى است و سرفرازى ،
از هدف است و آرمان ،
از ژرف انديشى است و آينده نگرى ،
از نور است و روشنايى ،
از عدالت است و دادگرى ،
از آزادى است و آزادگى ،
از مساوات است و برابرى ،
از حق امنيت است و حق دفاع ،
از قانونمندى است و قانونمدارى ،
از حق حاكميت انسان بر سرنوشت و زندگى و آينده خويش است و نفى اسارت و بردگى و قيم مآبى ،
از حق طلبى است و حق پرستى ،
از سعادت است و نيكبختى ،
از مهر است و انسان دوستى ،
از حقوق بشر است و حرمت انسان ، و از ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى است ؛ چرا كه گفتار و عملكرد او تجسم بخش اين ارزش هاست و ياد درست او و راه و رسم تحريف نشده و مسخ ‌نگشته اش خروشى است بر ضد استبداد،
فريادى است برضد اختناق ،
عصيانى است بر ضد انحصار و سركوب ،
اعتراضى است بر ضد اسارت و بردگى ،
مقاومتى است در برابر تحريف حقايق و ابزار سلطه ساختن دين ،
خشم مقدسى است بر ضد كيش شخصيت و بت سازى و بت تراشى از خودكامگان و سخن از قهرى است بزرگوارانه بر ضد زورمدارى ها، فريب كارى ها، ظاهرسازى ها، رياكارى ها، عوام بازى ها و عوام فريبى ها...
و فرهنگ زنده و پويا و پر تحرك او، پيامى است بر تارك قرون و اعصار،
مشعلى است پرفروغ ،
بنيانى است استوار،
برنامه اى است تضمين گر زندگى در خور شاءن انسان ،
صحيفه اى است روشنگر قلب ها،
ابرى است باران خيز،
بارانى است بر كوير دل ها،
چشمه سارى است از آسمان ،
زلالى است هماره جارى ،
كوثرى است هماره جوشان ،
نسيمى است هماره جان بخش ،
سايه اى است آرام بخش ،
گلستانى است پوشيده از گل و لاله جمال و كمال ،
بوستانى است هماره سرسبز و پرطراوت ،
باغى است بى كرانه و پوشيده از ميوه هاى شفابخش ،
اقيانوسى است گرمابخش و زندگى ساز،
و آتشفشانى است ستم سوز و زداينده موانع و ميكرب ها و آفت هاى رشد و نيكبختى و آزادگى .
آرى ، سخن از ريحانه پيامبر، سخن از نمونه والاى تربيت يافته و دانش آموخته مكتب قرآن و اسلام و پيامبر است و سخن از سمبل بى نظيرى است كه نه تنها حجت خدا بر مردم است ، كه حجت خدا بر پيشوايان نور است .
نحن حجة الله على الخلق و فاطمة حجة علينا(89)
و الگو و اسوه پرافتخار امام مهدى (عليه السلام)، آن آخرين اميد و آن بزرگ اصلاحگر جهانى است .
وفى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة (90)
و اين پديده شگرف و معجزه بزرگ ، تدبير شگرف دستگاه آفرينش در خلقت فاطمه و محيط مساعد و شرايط مناسب و بسيار مطلوب و محبوب تربيتى و مربى والاى آن يگانه عصرها و نسل ها و مهر و عنايت خدا بر اوست .
بخش 5: سر آغاز زندگى مشترك با امير والايى ها
در اوج آسمان ها
امتياز ديگر ريحانه پيامبر بر همه دختران و زنان گيتى در ازدواج مبارك و درس آموز اوست ؛ چرا كه ازدواج او نيز به فرمان خدا انجام پذيرفت و در حقيقت خداى فرزانه آن دخت بهشت و شهسوار توحيد و تقوا، امير مؤمنان را به همسرى يكديگر برگزيد و عقد آنان در ملكوت آسمان ها بسته شد.
محدثان و مورخان در اين مورد آورده اند كه : پس از بال گشودن ريحانه پيامبر به بهاران نوجوانى و جوانى ، شرافت خانوادگى اش از يك سو، انتسابش به شخصيت والايى چون پيامبر و مام ارجمندش خديجه از سوى ديگر، زيبايى وصف ناپذير و جمال نورافشانش از طرف سوم ، خرد سرشار و درايت و هوشمندى و دانش و بينش بى همانندش از طرف چهارم ، آراستگى اش به ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى از طرف پنجم ، او را به صورت برترين و آرمانى ترين دختر دنيا جلوه گر ساخت و همين امتيازات بسيار و بى نظير سبب شد كه بسيارى از زرداران و زورداران از هر سو به خواستگارى او بشتابند و از پيامبر، افتخار پيوند با خاندان رسالت را بخواهند؛ اما آن حضرت به همه آنان ((نه !)) گفت و فرمود: امرها الى ربها(91)
((كار ازدواج فاطمه با پروردگار اوست نه پدرش .))
و گاه مى فرمود:
انى انتظر بها القضاء(92)
((من در اين مورد در انتظار فرمان خدا هستم .))
و اين تدبير آسمانى بدان دليل بود كه بايد در خواستگارى و ازدواج فاطمه ، راه و رسم شايسته و بايسته جوانان آرمان خواه ،
معيارها و ملاك ها در گزينش همسر،
سبك پيوند زندگى مشترك دو جوان آگاه و درستكار،
حق انتخاب و آزادى و حاكميت دختران بر سرنوشت خويش ،
رعايت حرمت و حقوق متقابل دو همسر،
چگونگى مراسم خواستگارى ،
تعيين مهريه ،
وضعيت جهيزيه ،
و سبك برگزارى جشن عروسى ، به تابلو رود تا ضمن درهم نورديده شدن شيوه هاى نكوهيده و دست و پاگير جامعه هاى منحط در اين مورد، معيارهاى ارزشى اسلام جلوه گر شود.
درست بر اين باور است كه پيامبر در برابر خواستگارى صاحبان زر و زور از دخترش ، به فرمان خدا به آنان ((نه !)) گفت ، اما هنگامى كه جوانى انديشمند و پرواپيشه كه از زر و زيور و بوستان و زندگى پر زرق و برق چيزى ندارد، اما از فرق تا قدم آراسته به ارزش هاى والاى انسانى و آكنده از ايمان است و به خواستگارى فاطمه آمد، فرشته وحى فرود آمد كه بايد پيامبر به او ((آرى )) بگويد و ريحانه اش را به همسرى او برگزيند.
پيامبر در اين فرمود:
اتانى ملك فقال يا محمد ان الله يقراء عليك السلام و يقول لك : انى قد زوجت فاطمة ابنتك من على بن ابيطالب فى الملاء الاعلى ، فزوجها منه فى الارض (93)
((فرشته اى از بارگاه خدا بر من فرود آمد كه : هان اى محمد! خداى فرزانه بر تو درود مى فرستد و مى گويد: من دخت ارجمندت فاطمه را در آسمان ها به همسرى امير مؤمنان على (عليه السلام) درآوردم ؛ تو نيز در زمين او را به ازدواج وى درآور!))
و آن گاه چه قدر آسان و صادقانه و پرمهر و با صفا، خود از سوى امير والايى ها كه چهره اش از شرم گلگون شده بود، سخن گفت و فرمود:
على جان ! گويى به خواستگارى دخترم فاطمه آمده اى ؟
لعلك جئت تخطب فاطمة
و چگونه دخت فرزانه اش را در جريان نهاد و حق انتخاب را براى او قرار داد تا در مورد همتاى زندگى اش آزادانه و خردمندانه تصميم بگيرد و پس از هويدا شدن نشان رضايت و خشنودى او از خواستگارى على (عليه السلام)، فرمود: الله اكبر، سكوتها اقرارها
((خدا بزرگتر و پرشكوه تر است ، سكوت خردمندانه و نجيبانه دخترم ، فاطمه ، در اين مورد، نشان قبول و اقرار اوست .)) و آن گاه او را به عقد اميرمؤمنان درآورد.
و چگونه مهريه برترين دختر گيتى را به آسانى و صفا در برابر پانصد درهم يا يك زره مقرر فرمود.
چگونه بدون توجه به آداب و رسوم رايج و رقابت ها و چشم و هم چشمى هاى دست و پاگير، ((بلال )) و يكى چند نفر ديگر را براى خريد جهيزيه به بازار فرستاد و چگونه جشن عروسى را با دادن يك ميهمانى دوستانه با دعوت همگانى اجيبوا الى وليمة فاطمة - شما را به ميهمانى عروسى فاطمه دعوت مى كنم - برگزار كرد.
و سرانجام با چه شكوه معنوى و انسانى دخت فرزانه اش را تا خانه اميرمؤمنان بدرقه فرمود.
رازى براى احياى شخصيت و حقوق زن
از امتيازات ريحانه پيامبر اين بود كه خدا وجود گرانمايه و پربركت او را راز و رمز و وسيله و راه و نمونه اى والا براى برچيدن سنت ها و شيوه هاى زشت و ظالمانه اى برگزيد كه در دنياى آن روز سخت رواج داشت و كند و زنجيرى گران بر دست و پا و مغز و انديشه زن ، افكنده و مردم را به اسارت خرافات و اوهام كشيده بود.
و نيز او را سمبل و نمونه اى برگزيد تا پيامبر گرامى ، همه اصول و ارزش ها و برنامه ها و سنت هاى مترقى دين خدا در مورد ((زن )) را در وجود گرانمايه او و زندگى و سبك رفتارش با او در چشم انداز عصرها و نسل ها به نمايش ‍ گذارد.براى نمونه :
1- خداى فرزانه در آفرينش ريحانه پيامبر نشان داد كه دختر، نه تنها فرزند است و بايد او را گرامى داشت ، كه مى تواند نعمت بزرگ خدا و مايه بركت و سرمايه سعادت باشد؛ از اين رو فاطمه ، به كوثر نورافشان ، يا چشمه سار هماره جوشان خير و بركت تعبير مى شود و پيامبر دستور مى يابد كه با ارزانى شدن او به خويشتن ، سپاس ارزانى دارنده او را بگزارد و نماز بخواند و قربانى كند و اين گونه قدمش را گرامى بدارد، تا بدين وسيله ، ديگر آن احساس احمقانه جاهلى - به هنگام دختر بودن نوزاد - به پدر و يا اعضاى خانواده اى دست ندهد و با شقاوت و شرارت به كشتن و يا زنده بگور ساختن اين نعمت گران خدا و يا احساس حقارت و تحميل از داشتن او نينديشد.
2- پيامبر به فرمان خدا و با الهام از بارگاه او بيشترين مهر و محبت را به ريحانه اش نثار مى كند.هنگامى كه او بر پدر وارد مى شد، پيامبر برمى خاست و به او خوش آمد مى گفت و دست او را مى گرفت و بوسه باران مى ساخت و او را در جاى خويش مى نشاند.
ما راءيت احدا اشبه كلاما و حديثا من فاطمة برسول الله و كانت اذا دخلت عليه رحب بها و قام اليها و اءخذ بيدها فقبلها و اءجلسها فى مجلسه (94)
او را پس از ولادت ، نعمت گرانبهاى خدا عنوان مى سازد،
او را در خردسالى در آغوش ، روى سينه و زانوهايش مى نشاند،
چهره نورافشان و گيسوانش را دم به دم - در حضور مردم - بوسه باران مى سازد،
كان كثيرا ما يقبل عرف فاطمة (95)
جلو پاى او بلند مى شود،
او را در كنار خويش و در جايگاه خود مى نشاند و دهان او را مى بوسد،
كان كثيرا مايقبلها فى فمها(96)
به هنگامه آهنگ سفر، آخرين خدانگهدار را به او مى گويد و به هنگام بازگشت از سفر، پيش از هر كس به ديدار او مى شتابد،
كان رسول الله اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهله فاطمة واول من يدخل عليه اذا قدم فاطمة (97)
او را مايه شادمانى دل ،
رگ حيات قلب ،
گل عطرآگين بوستان زندگى ،
پاره روح و جان و وجود خويش ،
و ميزان و معيار حق و باطل مى خواند.
در آشكار و نهان ، او را سخت نوازش مى كند و گرامى مى دارد تا همگان ضمن شناخت مقام والا و پرشكوه و بى نظير او، اين درس را نيز بياموزند كه در نگرش اسلامى و از ديدگاه دريافت دارنده قرآن ، ((زن )) از چه ارج و قدر و بها و حرمتى برخوردار است و چگونه بايد به او بها داد و كرامت و حرمت بسيار براى او به رسميت شناخت و انسانى و با احترام و حقوق متقابل با او رفتار كرد.
3- پيامبر در برابر خردمندى ها، خردورزى ها، هوشمندى ها، ايمان ها، عرفان ها، پرواها، دقت نظرها و شاهكارهاى فكرى ، فرهنگى ، عبادى ، اخلاقى و اجتماعى ريحانه زندگى اش او را در برابر مردم ، سخت گرامى مى دارد و به الهام از بارگاه خدا، به او مدال ها مى دهد:
او را مام پرشكوه پدر مى خواند،
به او ((پدرش به قربانش )) نثار مى كند،
تا بدين وسيله ، ضمن بيان اين حقايق و ترسيم شخصيت ملكوتى و آسمانى دخت بهشت ، عصيان و اعتراض شديد خود، و راه و رسم آسمانى اش را بر ضد ديدگاه منحط و ظالمانه و خرافى آن روز و ديگر روزگاران در مورد زن را نيز طنين افكن سازد.
تا روشن سازد كه دختر، نعمت خداست و زن نيز مى تواند بسان مرد بنده ارجمند او باشد؛ هم دختر فرزند است و هم دخترزاده ؛ تا جامعه به خود آيد و ديگر وجود دختر را مايه عار خانواده نشمارد،(98)
تا او را زنده به گور نسازد،
تا به او اهانت و تحقير روا ندارد،
تا او را كالا نپندارد،
تا او را از فرزندى و ارث محروم نسازد،
تا صاحب دختر را ابتر نشمارد،
تا او را صاحب حقوق ، آزادى ، كرامت و امنيت و احترام بداند و شخصيت زن احيا گردد.
و دريابد كه در نگرش قرآن و دريافت دارنده اش ، هرگز جنسيت ملاك و معيار برترى نيست ، بلكه انسان بودن و آراستگى به ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى است كه ملاك برترى است .
و از سنت هاى خرافى در مورد زن بگذرد و دريابد كه :
مردان مسلمان و زنان مسلمان ،
مردان باايمان و زنان باايمان ،
مردان فرمانبردار حق و زنان فرمانبردار حق ،
مردان راستگو و زنان راستگو،
مردان شكيبا و زنان شكيبا،
مردان فروتن و زنان فروتن ،
مردان انفاقگر در راه خدا و زنان انفاقگر،
مردان روزه دار و زنان روزه دار،
مردان پاكدامن و زنان پاكدامن ،
و مردان هماره به ياد خدا و زنان هماره به ياد خدا هستند كه خدا برايشان آمرزش و پاداشى پرشكوه فراهم ساخته است ، نه مردان تنها.(99)
4- ريحانه پيامبر را آفريدگار فرزانه هستى سمبل و الگوى زن در حاكميت بر سرنوشت خويش قرار داد و روشن ساخت كه در موضوع سرنوشت ساز ازدواج و تشكيل جامعه كوچك خانه و خانواده و گزينش همتا و همپرواز زندگى ، اين دختر يا زن است كه بايد تصميم نهايى را بگيرد و نه ديگران ؛ به همين جهت مى بينيم كه پيامبر خدا جريان خواستگارى على با دنيايى ادب و اخلاق به آگاهى دخت ارجمندش ، فاطمه مى رساند و از او مى خواهد تا در اين مورد خود بينديشد و خود تصميم بگيرد.
و آن گاه پس از ظهور نشان رضايت قلبى او بر اين پيوند، با سبك و شيوه ازدواج او نيز سنت هاى احمقانه و ذلت بار در هم شكسته مى شود و راه و روشى نو و دلپذير و آسان ارائه مى گردد.
5- ريحانه پيامبر در چگونگى روابط شايسته و بايسته زن و مرد نيز سنت شكن و نمونه است .او بر اين انديشه است كه بهترين چيز براى زنان آن است كه با مردان بيگانه نشست و برخاست خصوصى نداشته باشند.
و نزديكترين لحظات قرب آنان به بارگاه خدا، هنگامى است كه به تدبير امور خانه و خانواده و تربيت فرزندانشان بينديشند؛ اما همان بزرگ پيشواى تاريخ و بلنداى قله عفاف و تقوا، خود الگو و سرمشقى است كه با رعايت موازين و مقررات عفاف و آراستگى به ارزش هاى والاى انسانى ، رهبر راستين فكرى و علمى و فرهنگى و هنرى و تربيتى و اجتماعى و سياسى و اخلاقى و انسانى و دينى همگان به ويژه زنان و دختران است ؛ آموزگار و مرجع دينى و فكرى بى واسطه شخصيت هاى برجسته و بزرگى چون سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار، بلال ، جابر، بريده ، انس و...است و آنان شاگردان او هستند كه از او روايت مى آورند و به ديدار او مى روند؛ كه در روايات آمده است كه بارها و بارها به خانه آن حضرت رفته با او سخن مى گويند و به مشاوره و گفت و شنود مى پردازند.<