سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۸ -


و نيز آموزگار و پناه فكرى مردان بى شمارى است كه بى واسطه و گاه با واسطه زنان و دختران و خواهران خويش ، پرسش هاى خود را از او مى پرسند و پاسخ مى گيرند.
و نيز پيشتاز و پيشگام روشنگرى و مبارزه بر ضد بدعت هاست ؛ و در اين راه به مسجد مى رود و با تدبيرى تحسين برانگيز، در برابر همگان حماسه مى سازد و موجى عظيم در بستر تاريخ مى آفريند.
و نيز به همراه همتاى زندگى و دو نور ديده اش براى احقاق حق ، به ديدار سران مهاجر و انصار مى رود و با آنان شهامتمندانه سخن مى گويد و اتمام حجت مى كند و نشان مى دهد كه ((زن )) نه آن است كه گروهى خمود و عقب مانده و تاريك انديش ، او را ضعيفه و متعلقه و در اسارت انبوهى از قيد و بندهاى خرافى و دست و پاگير گرفتار آورده و پرده گزينى و پرده نشينى منفى و ابزار كاميابى و عاطل و باطل شدن را براى او ارزش ‍ ساخته و او را محروم از هرگونه رشد و تعالى و حقوق و آزادى و حرمت انسانى خواسته و برده خويش پنداشته اند، و نه آن است كه برخى روشنفكرنماها مى پندارند.
و عجيب است كه اين هر دو طيف ، تنها جسم و ظاهر و جنسيت و آب و رنگ و اندام زيبا و چهره او را مى خواهند، نه فكر، انديشه ، خرد، آگاهى ، آزادى ، حق انتخاب و انتقاد و دفاع و امنيت و استقلال و برابرى او در برابر قانون و مقررات عادلانه و انسانى را.
آرى ، هر دو گروه از زن ، برده مى خواهند، اما هر كدام با روش و بيان و سبك خويش .
بخش 6: سيماى پرشكوه ريحانه پيامبر در آيينه قرآن
در آيينه قرآن
در شكوه و عظمت و والايى دخت گرانمايه پيامبر گفتنى ها بسيار است و شنيدنى هاى درس آموز و انسان ساز بى شمار! اما زيباترين و عالى ترين سخنان در ترسيم شخصيت شكوهبار آن قامت بلند انديشه و آن تبلور ايمان و تقوا و آن تجسم ارزشها و والايى ها را بايد در آيات قرآن و سخنان گهربار دريافت دارنده وحى و پيشوايان راستين اسلام نگريست ؛ چرا كه آنان به دليل عصمت و مصونيت از هر گونه افراط و تفريط و خطا و اشتباه ، و آگاهى وسيع و بينش ژرف و گسترده خويش هر كس و هر چه را همان گونه كه خدايش آفريده و هست مى شناسند و هر شخص و شخصيت و پديده اى را در جايگاه واقعى و سزاوارش مى نگرند و ذره اى افراط و تفريط يا كاناليزه شدن ها - كه آفت جان ديگران در ستايش ها و انتقادهاست - در ساحت مقدس آن چهره هاى خداساخته راه ندارد.
در تابلوى حقيقت نماى قرآن ، سيماى نورافشان سالار زنان گيتى سيمايى دوست داشتنى ، افتخارآفرين ، پرجاذبه ، كامل و بى همتا و بى نظير است و نمونه و اسوه و برجسته ترين الگوى كمال و ترقى و جمال ظاهرى و معنوى .
او در تابلوى كتاب خدا كه جز واقعيت ها را نشان نمى دهد، معنا و مفهوم سوره مباركه ((كوثر)) است .
از مصاديق بارز و درخشان آيه مباركه ((تطهير))، اين سند قداست و پاكى و برازندگى است .
از چهره هاى بزرگ آيه شريفه ((مباهله )) است .
از شخصيت هاى والاى آيه كريمه ((قربى )) است .
از بندگان خاص خدا در سوره مباركه ((هل اتى )) است .
يكى از چند قهرمان بزرگ آيه شريفه ((اعطاء )) است .
يكى از چند نام مقدس و گرانمايه اى است كه ((آدم )) خداى را به شكوه و عظمت آنان خواند.
محور واژه ((كلمات )) در آيه شريفه اى است كه از آزمايش ابراهيم پيامبر خبر مى دهد.
و ديگر اين كه محبت و عشق معنوى به او و پيروى آگاهانه و خالصانه و آزادمنشانه و انسانى از راه و رسم تاريخساز و جامعه پرداز و افتخارآفرين اش ‍ امانتى است كه به آسمانها و زمين عرضه مى گردد، و آنان توان پذيرش آن را در خود نمى نگرند و انسان مى پذيرد.
و سرانجام اين كه از جمله افتخاراتش اين است كه خانه اش كانون طهارت و قداست ، دانش و بينش ، عبادت و بندگى خدا و فرودگاه فرشتگان مقرب اوست و خانه اى كه خدا آن را در كنار كعبه و بيت المقدس ، مساجد و خانه هاى پيامبران قرار داده و فرمان داده است كه در آنها نام خدا به عظمت و شكوه برده شود و براى هميشه حرمتش محفوظ بماند.
1- موقعيت والاى معنوى
او جلوه اى از نور خدا بود و پرتوى از اقتدار و عظمت او در آفرينش ، و شاهكارى از جنس زن .
شخصيت گرانمايه اى كه از نور وجودش آسمان ها و زمين نورباران گشت و دفتر زندگى بشريت صاحب سمبل و سرمشق و نمونه اى والا شد.
او دخت گرانمايه پيامبر بود و يادگار گرامى او.لؤ لؤ نورانى رسالت بود و شبيه ترين ها در سيما و سيرت و درايت و فرزانگى و قداست و تقوا و ايمان و يقين و تقرب به حق ، به محمد.به همين دليل هم قرآن شريف او را در ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته در آيه ((مباهله )) قرار مى دهد.
يكى از حساس ترين لحظات تاريخى كه موج رهايى بخش و زندگى ساز دعوت پيامبر از مدينه و مرزهاى آن عبور نموده و منطقه را مى گرفت و نامه ها و پيامهاى آن حضرت به وسيله سفيران انديشمند و شجاع به سوى پايتخت هاى قطب هاى قدرت آن زمان ارسال مى گشت ، درست در همين شرايط حساس و سرنوشت ساز، گروهى از مسيحيان ((نجران )) كه از انديشمندان و دانشوارن و نماينده انبوهى از پيروان مسيح (عليه السلام) بودند جستجوگرانه وارد مدينه ، تجليگاه اسلام و فروزشگاه فروغ جاودانه و نورافشان وحى ، شدند تا ضمن ديدار با پيامبر عدالت و توحيد و مطالعه دقيق در محتواى دعوت و هدفها و آرمانهاى او و با ژرف نگرى در شخصيت بى نظير و ويژگى هاى خود آن گرانمايه جهان هستى ، در مورد گرايش به اسلام يا مبارزه با آن تصميم جدى بگيرند و ديدگاه خويش را با صداى رسا به گوش همه مسيحيان جهان برسانند.
آنان پس از ورود به مدينه به محضر پيشواى گرانقدر توحيد شرفياب شدند و سه تن از برجسته ترين و دانشمندترين رهبران فكرى و عقيدتى و فرهنگى و چهره هاى مورد احترام و اعتماد آنان ، از پيامبر در مورد برخى پيامبران پيشين همچون يوسف ، موسى ، ابراهيم ، زكريا، يحيى ...و برخى كتابهاى آسمانى پرسش ها نمودند و پاسخ ‌هاى لازم را آن گونه كه مى بايست دريافت داشتند و در نتيجه هم شيفته پيامبر شدند و هم در لابه لاى سخنانش جلوه هاى روشن صداقت و درستى و ايمان عميق و بشردوستى و راستى در دعوت آسمانى اش را نظاره كردند.اما هنگامى كه از آفرينش ‍ ((عيسى )) و پدر او پرسيدند و پيامبر گرامى اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه :
ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (100)
((داستان آفرينش عيسى نزد خدا همچون داستان آفرينش آدم است كه خدا او را از خاك آفريد، آن گاه به او گفت : موجود شو! پس او موجود شد.))
اين واقعيت بر آنان گران آمد كه عيسى از خاك آفريده شده باشد.به همين جهت از جاى برخاستند و آتش تعصب در درونشان شعله ور شد.هنوز از محضر پيامبر بيرون نرفته بودند كه بهترين راه حل رسيد و آيه شريفه ((مباهله )) بر قلب پاك و مصفاى پيامبر خرد و انصاف و قهرمان آزادى و آزادگى فرود آمد.
الحق من ربك فلا تكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين (101)
((هان اى پيامبر! اين سخن حق از جانب پروردگار توست ؛ پس از ترديدكنندگان مباش ؛ و پس از آنكه در پرتو وحى به آگاهى رسيده اى ، هر كس درباره عيسى با تو به جدل و گفتگو برخاست ، بگو: بياييد تا ما فرزندان خود و شما نيز فرزندان خود، ما زنان خود و شما نيز زنان خود ما جان خويشتن و شما نيز جان خويشتن را حاضر آوريم ؛ آن گاه دست به بارگاه خدا برداشته و دعا و تضرع نماييم و لعنت و نفرين خدا را بر دروغگويان و دروغسازان بفرستيم .))
و بدين سان فرمان خدا براى حل معماى مسيحيان فرود آمد و پس از نزول اين آيات و گفتگوهايى كه پيامبر با هيئت عالى رتبه ((نجران )) داشت مقرر گرديد كه بامداد فردا آنان بهترين و مقدس ترين و شايسته ترين و پرقداست ترين انسانهاى وارسته و شايسته و مقرب ترين بندگان خدا و عالى ترين انسان هاى مورد نظر آيه شريفه را به همراه خويش براى انجام ((مباهله )) در حضور مردم به صحرا ببرند تا مراسم دعا و ابتهال انجام گيرد و حقانيت مواضع و موقعيت ها روشن تر گردد.
آن شب هم براى مسلمانان شب به يادماندنى و وصف ناپذيرى بود و هم براى مسيحيان شب سرنوشت ساز و تاريخى .
بامداد فردا از راه رسيد.خورشيد جهان افروز با تابش اشعه طلايى خويش بر چهره كوه و دشت و نخل هاى پير و جوان مدينه بوسه مى زد كه هيئت عالى رتبه ((نجران )) و در پيشاپيش آنان اسقف اعظم ، براى مباهله از مدينه خارج شد.
همگان در انتظار ديدن خورشيد رسالت و چهره هايى كه به بيان روشن قرآن شريف ، برگزيدگان خدا و برترين هاى روى زمين بودند، لحظه شمارى مى كردند كه ناگاه با چشمان جستجوگر خويش ديدند پيامبر دستى بر دست حسن (عليه السلام) و دست ديگر بر دست حسين (عليه السلام )، دو نور ديده و دو گل عطرآگين زندگى اش دارد؛ پيشاپيش خود ((امير)) والايى ها على (عليه السلام) را قرار داده ، است و پشت سرش ((اميره )) شايستگى ها و ارزش ها و سالار بانوان گيتى ، حوريه انسان نما، اختر تابناك عصمت و گوهر نورافشان عفاف و برجسته ترين الگوى عصرها و نسل ها ((فاطمه )) را.
لحظات حساس و منظره غريبى بود.
چهره مصمم و سيماى درخشان و ملكوتى آن پنج شخصيت والا و آن پنج وجود گرانمايه چنان بود كه طوفانى در دلها پديد آورد و شورى وصف ناپذير ايجاد كرد.
هيئت عالى رتبه ((نجران )) بهت زده به آنان چشم دوخته بود و در آيينه وجود گرانمايه و جمال جهان افروز آنان حقيقت محض و واقعيت خالص و صداقت ناب را بى هيچ ابهام تماشا كرد و در تصميم خويش متزلزل شد كه آيا در برابر آنان باز هم بايستد يا حق را پذيرا گردد؛ كدام يك را؟
هنوز اين پنج سرچشمه فيض دست نياز به بارگاه آن بى نياز براى دعا و مباهله بلند نكرده بودند كه اسقف اعظم ، بلندپايه ترين شخصيت دينى و فكرى آنان به همراهانش هشدار داد و خاطرنشان ساخت كه به خداى مسيح سوگند، اين چهره هاى مقدس و ملكوتى و بزرگى را كه من مى نگرم ، اگر دست به آسمان بردارند، بى درنگ دعايشان به هدف اجابت رسيده و نه ما، كه همه مسيحيان نابود خواهند شد.هذه وجوه لو اقسمت على الله ان يزيل الجبال لازالها ولم يباهلوه ...(102)
و آن گاه ضمن خضوع در برابر پيامبر مهر و آزادگى از آن گرامى خواستند كه به آنان فرصت دهد و آنان را از مباهله معاف دارد.(103)
از تعمق در آيه شريفه نكات ذيل دريافت مى گردد:
الف : پديده مباهله يك پديده جديد و نوظهورى بود و تا آن روز در جهان عرب سابقه نداشت كه براى روشن شدن حق ، طرفين بحث ، كار را به خدا واگذارند و اين نشانگر ايمان كامل و صداقت پيامبر در دعوت خود بود؛ چرا كه چگونه ممكن است فردى كه به مفهوم كامل ، ايمان به ارتباط با خدا نداشته باشد، وارد چنين پيكار معنوى گردد و از حق ناپذيران بخواهد كه با هم به بارگاه خدا بروند و كار را به او واگذارند تا او دروغپرداز را رسوا سازد؟
روشن است كه هيچ خردمندى بدون اطمينان كامل به نتيجه مطلوب آن ، گام به اين ميدان سرنوشت نخواهد نهاد؛ و پيامبر گرامى با ايمان عميق و خلل ناپذير به وحى و رسالت خويش ، نه تنها خود، كه عزيزترين هاى زندگى خويش را نيز وارد اين ميدان نمود و آنان نيز در اوج ايمان و يقين بودند كه با اطمينان به پيروزى آمدند.
آيا دليلى نيرومندتر از اين بر شكوه معنوى و منزلت ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر لازم است تا روشن سازد كه ، او همتاى چهار شخصيت معصوم و والا در جريان مباهله است ؟
ب : همه محدثان ، مفسران و سيره نويسان شيعه و سنى جريان مباهله را آورده اند و خاطرنشان ساخته اند كه در آن جريان به طور بى سابقه اى يك گروه شصت نفرى از مسيحيان ((نجران )) وارد مدينه شدند.رياست و زعامت هيئت را سه تن به نام هاى ((ايهم ))، ((عاقب )) و ((ابو حارثه )) به عهده داشتند كه نخستين نفر پيشواى آنان بود و دومين فرد مسئول امور اجتماعى و سياسى و خارجى آنان و سومين شخصيت ((اسقف اعظم )) و پيشواى مذهبى آنان .
ج : همگان تصريح كرده اند كه در آيه شريفه ابنائنا اشاره به حسن و حسين (عليهما السلام )، دو گل بوستان پيامبر است .
و انفسنا اشاره به اميرمؤمنان ، برادر و وصى و جان پيامبر دارد.
و نسائنا به دخت شكوهبار پيامبر، ((فاطمه )) اشاره مى كند.و او وجود گرانمايه اى است كه ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته ديگر در آيه شريفه است ، و خدا ((مباهله )) را كه كارى بس بزرگ و خطير و سرنوشت ساز، به همراه برترين پيامبر خداست ، تنها به او و همتاى گرانقدر و دو نور ديده اش واگذار مى كند و نه به هيچ كس ديگر.
د: همگان تصريح كرده اند كه پيامبر از ميان انبوه مردان مسلمان ، تنها على (عليه السلام) و از ميان همه كودكان ، تنها دو نور ديده خويش حسن و حسين (عليهما السلام ) و از ميان همه زنان و دختران آشنا و بيگانه ، تنها بانوى بانوان و سالار پرواپيشگان ، دخت گرانمايه اش ((فاطمه )) را به دستور خدا براى مباهله از مدينه بيرون آورد.
ه : و همگان بر آنند كه پيامبر بر آن بود كه مباهله را به وسيله همين شخصيت هاى فرزانه و همين بندگان شايسته خدا انجام دهد.به همين جهت به آنان فرمود: دست ها را به سوى آسمان برند تا پيامبر، خداى را بخواند و دعا كند و فاطمه به شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش - كه درود خدا بر همگى آنان باد- آمين بگويند.(104)
براى نمونه : 1- از پيامبر گرامى آوره اند كه پس از فرود آيه شريفه مباهله به وسيله فرشته وحى ، على (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام ) را فراخواند و آنان را به بيابان مدينه براى مباهله آورد و در حالى كه رو به آسمان داشت نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى
((بارخدايا! اينان خاندان منند كه به پيشگاهت آورده ام .))
2- و نيز ((سعد ابى وقاص )) هنگامى كه دجال اموى ، معاويه از او خواست تا به اميرمؤمنان اهانت كند و آن گرامى را دشنام دهد، گفت : مرا معاف دار چرا كه سه فضيلت بزرگ از على و خاندانش به ياد دارم كه با وجود آنها نمى توانم به او اهانت كنم .
پرسيد: كدامند؟
گفت : يكى از آنها جريان مباهله است كه پيامبر پس از نزول اين آيه شريفه كه مى فرمايد: تعالوا ندع ابنائنا و...، خود ديدم كه دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه و على نيز به همراه او براى مباهله آمدند و آن گاه پيامبر رو به آسمان فرمود:
اللهم هؤ لاء اهلى
((بار خدايا! اينان خاصان نزديك من هستند.))
3- و هشتمين امام نور حضرت رضا (عليه السلام) نيز در مناظره اى در كاخ ماءمون فرمود: خداوند پاك ترين و شايسته ترين بندگان خويش را در آيه ((مباهله )) مشخص ساخت و به پيامبر فرمود با آنان براى مباهله بيرون برود و پيامبر نيز به همراه فاطمه ، على ، حسن و حسين براى انجام اين رسالت بزرگ بيرون آمد.
اين امتيازى است كه هيچ كس در آن خاندان پيامبر پيشى نگرفته و شكوهى است كه به كسى جز فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نرسيده است .راستى كه شرافتى برتر از اين نشايد.
و اين پرتوى از شكوه معنوى و جلوه اى از موقعيت والاى بانوى بانوان در آيينه وحى است و نيز سند افتخار فخر زنان عالم و پرتوى از سيماى پرفروغ او در قرآن .
2- برترين سند افتخار
در چشمان نافذ و حق بين اش اقيانوس بى كرانه دانش و بينش به گستره تاريخ فرهنگ ها و بعثت ها موج مى زد و در سراسر سازمان وجودش روح يقين و جان ايمان و اخلاص جارى بود.
ناگوارى ها و مشكلات راه تعالى را با اكسير آگاهى و درايت و با سلاح فرزانگى و خردورزى و دانشورى و انديشه ژرف از سر راه كنار مى زد و يا هضم و نرم و هنجار مى نمود و رفعت دانش و اوج والايى و شكوه همه جانبه را با گستره وجودى و تواضع و فروتنى در سازمان وجود خويشتن و در كنار هم جاى مى داد.
جان شيفته اش تنها با ياد خدا، عبادت و نيايش با او آرام مى گرفت و روح تشنه و شيدايش با زلال وحى كه بر قلب مصفاى پدرش محمد فرود مى آمد سيراب مى گشت ، و بدين سان بود كه آموزگار ارزش ها شد و سند طهارت و قداست و پاكى و شكوه همه جانبه او را فرشته وحى از آسمان فرود آورد و در تابلوى زيباى قرآن در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار داد.
مفسران و محدثان و رهروان راه خاندان وحى و رسالت بر اين باورند كه : روزى پيشواى گرانقدر توحيد وارد خانه دخت گرانمايه اش فاطمه (عليها السلام ) شد و مهين بانوى اسلام و شوى گرانقدر و دو نور ديده اش حسن و حسين را نزد خويش گرد آورد، گويى به فرمان خدا بر آن بود كه آنان را نزد خويش فراخوانده و به طور روشن و كامل مشخص سازد كه خاندان او و ادامه دهنده راستين راه او كيانند، تا مبادا فردا و فرداها، ديگران خويشتن را در شمار خاندان او جا زنند و سيره و روش عادلانه و توحيدى او را خدشه دار و يا ابزار قدرت و سلطه سازند.
هنگامى كه آن چهار اختر تابناك عصمت و طهارت و آن چهار منبع نور و سرچشمه فيض و بركت در كنار خورشيد جهان افروز وجود پيامبر، زير ((كساء)) گرد آمدند، به ناگاه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه شريفه را به ارمغان آورد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(105)
((هان اى خاندان رسالت ! خدا مى خواهد پليدى و ناپسندى را از شما دور ساخته و شما را آن گونه كه شايسته و بايسته است ، پاك و پاكيزه سازد.))
و بدين سان با آمدن اين موهبت ويژه بر پيامبر گرامى ، حقيقت نورانى و سيماى ملكوتى آن گوهرهاى ناب و پاك و ناياب ، از جمله مام گرانمايه فضيلت و تقوا فاطمه (عليها السلام )، كه محور و مركز اين خاندان سرفراز و پرافتخار است ، آشكار شد و اشعه تابناك اين اختران فروزان آسمان قرآن درخشيدن گرفت و روشن شد كه شريف ترين و گرانمايه ترين هاى جهان هستى ، اين پنج منبع و سرچشمه نور و روشنايى و كمال و جمالند.اينانند كه در زير آسمان نيلگون برترين هايند و اينان هستند كه معيار حق و باطل ، ميزان درستى و نادرستى و الگوى عدالت و آزادى و ارزش هاى انسانى اند و بس .
در اين مورد دلايل بى شمار است ، از جمله :
الف : پس از فرود آمدن فرشته وحى و آوردن اين ارمغان بزرگ الهى ، پيامبر گرامى كه دريافت دارنده وحى و آموزگار آن است ، بارها و بارها به مناسبتهاى گوناگون به اين واقعيت تصريح فرمود كه آيه تطهير تنها در مورد دخت گرانمايه اش فاطمه و همتاى زندگى اش اميرمؤمنان و دو نور ديده اش ‍ حسن و حسين و خود پيامبر است و بس .براى نمونه :
1- پس از فرود فرشته وحى و نزول آيه شريفه ، پيامبر در حالى كه خاندانش ‍ را گرد آورده بود و دست بر شانه امير مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين داشت ، رو به آسمان كرد و نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى فاءذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا(106)
((بار خدايا! اينان خاندان من هستند، از اين رو گرد پليدى و ناپاكى را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز و آنان را آن گونه كه خود مى پسندى ، پاك و پاكيزه گردان .))
2- و نيز از آن گرامى آورده اند كه در همان حال كه دست بر شانه هاى فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نهاده بود، افزود:
اللهم ان هؤ لاء آل محمد، فاجعل صلواتك و بركاتك على محمد و على آل محمد، انك حميد مجيد(107)
((بار خدايا! به راستى كه اينان خاندان پيامبرت ((محمد)) هستند، پس ‍ درودها و بركات خويش را بر محمد و بر خاندان او فرو فرست كه تو درخور ستايش و بزرگوارى هستى .))
ب : پيشواى بزرگ توحيد افزون بر مشخص ساختن آن شايسته ترين هاى گيتى به صورت گرد آوردن در زير ((كساء)) و تصريح به اين حقيقت به مناسبت هاى گوناگون ، باز هم براى روشن ساختن اين واقعيت آشكار دست به كار حكيمانه و جالبى زد و آن اين بود كه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه تا پايان عمر ظاهرى اش هر روز به هنگام طلوع فجر و سپيده سحر كه به سوى مسجد حركت مى كرد، در برابر خانه سالار بانوان بهشت مى ايستاد و با صداى رسا ندا مى داد كه :
الصلوة ، الصلوة ، اهل البيت ، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ...(108)
((نماز! نماز! هان اى خاندان وحى و رسالت !...))
كه اين كار حكيمانه و جالب پيامبر را برخى شش ماه ناظر بوده و گزارش ‍ كرده اند و برخى نه ماه و برخى كه ساكن مدينه بوده و هميشه ناظر بوده اند، تا رحلت آن حضرت نظاره نموده و گزارش كرده اند.(109)
احمد بن حنبل يكى از پيشوايان اهل سنت در مسند خويش آورده است كه شش ماه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه و اين سند افتخار و برترى خاندان پيامبر، آن حضرت هر روز صبح كه به هنگام نماز بامدادى از برابر خانه دخترش عبور مى كرد، مى ايستاد و با صداى رسا و بلند مى فرمود: الصلوة ، الصلوة ، يا اهل البيت !...
((نماز! نماز! هان اى خاندان رسالت !...)) و آن گاه آيه شريفه را تلاوت مى فرمود كه :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ...
و دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش آورده است كه پيامبر گرامى هر سپيده سحر و هر طلوع فجر كه براى نماز به مسجد مى رفت ، در برابر خانه دخت ارجمندش مى ايستاد و ضمن تلاوت آيه شريفه ((تطهير)) مى فرمود:
الصلوة ، الصلوة ، يا اهل البيت !...
((نماز! نماز! اى خاندان رسالت !...)) و اين كار فراتر از نه ماه ادامه داشت .
خاطر نشان مى گردد كه اين روايت از سيصد تن از ياران پيامبر گزارش شده است (110) و يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفى گرد آورده است .(111)
ج : خود زنان شايسته و پرواپيشه پيامبر بارها تصريح كردند كه آيه شريفه ((تطهير)) نه در مورد همسران پيامبر، كه درباره دخت ارجمند او و همتاى گرانقدرش ، اميرمؤمنان ، و دو گل بوستان او حسن و حسين (عليهم السلام ) به همراه پيامبر است .از جمله :
1- از ((ام سلمه )) آن بانوى درست انديش و بااخلاص كه همسر پيامبر و ناظر بر جريان بود و خود فرود آيه شريفه و تلاوت آن به وسيله پيامبر و دعا و نيايش آن حضرت و گرد آمدن آن پنج وجود گرانمايه در زير ((كساء)) را مى نگريست ، آورده اند كه :
من هم شوق زده گام به پيش نهادم و از پيامبر اجازه خواستم تا در كنار آن اختران تابناك قرار گيرم و از انوار معنوى آنان بهره ور گردم كه پيامبر مهر و رحمت به من اجازه نداد و در حالى كه دامن ((كساء)) را جمع مى كرد، فرمود:
انك على خير(112)
((تو عنصر نيكورفتارى هستى و بر راه درست گام سپرده اى اما به اين حريم راه ندارى .))
2- و نيز از ((عايشه )) آورده اند كه در غروب زندگى اش ضمن تاءسف از مخالفت با خاندان وحى و رسالت و دخالت در جنگ ((جمل )) گفت : فاطمه محبوب ترين انسانها نزد پيامبر بود و همين گونه همتاى زندگى او اميرمؤمنان ؛ من خود ديدم كه پيامبر آن دو و حسن و حسين (عليهم السلام ) را در زير ((كساء)) گرد آورد و آن گاه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
((بار خدايا! اينان خاندان و حاميان راستين من و راه و رسم من هستند، پس ‍ پليدى و آلودگى ها را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز.))
آن گاه مى افزايد: من نيز پيش رفتم و گفتم :
يارسول الله ، انا من اهلك ؟
من هم از خاندان تو هستم و جزء اينان ؟
كه فرمود: ((دور شو، تو بر نيكى هستى اما از اينان نمى باشى .)) تنحى فانك الى الخير(113)
د: امير مؤمنان و ديگر پيشوايان نور بدين واقعيت تصريح كرده و به مناسبت هاى گوناگون و بحث و گفتگوها آن را فرود آمده در شاءن همان پنج نور پاك دانسته و خود را از آن خاندان شمرده اند.
براى نمونه :<