3- بدان دليل كه از ارزش هاى مادى و زرق و
برق دنيوى دل بريده و به معنويت و كمال دل بسته و شيفته و شيداى حق و عدالت بود، و
به مريم ، مام ارجمند مسيح نيز به همين جهت مريم مى گفتند.
4- بدان دليل كه كران تا كران سازمان وجود و اعضا و اندام هايش زيبا و پرشكوه و
كامل و شاهكار آفرينش بود و آفريدگارش در هيچ يك از اعضا و اندام هايش از زيبايى
فروگذارى نكرده و به راستى او را نمونه جمال و كمال و شاهكار زيباى آفريش خواسته
بود.
5- بدان جهت كه دل در گرو عشق خدا داشت و اعتماد به او، و از غير او گسسته بود و
علاقه او به همه آفريده ها و يا بنده اى از بندگان خدا، در جهت خشنودى خدا براى او
مطرح بود.
6- و سرانجام اين كه بدان دليل به اين نام مبارك ناميده شد كه خدا به او كرامت و
فضيلت بخشيده و از پليدى هاى درونى و برونى و عوارض زنانه هماره پاك و پاكيزه بود.
در مورد واژه ((بتول )) كه يكى از نام
هاى بلندآوازه فاطمه است فرمود:
سميت فاطمة
بالبتول لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا.
او بتول ناميده شد بدان دليل كه در فضيلت و كمال و دين باورى و شرافت از همه زنان
عصرها و نسل ها ممتاز بود.
و نيز فرمود:
لانقطاعها عن
الدنيا الى الله .
((بدان جهت كه دل از زرق و برق دنيا گسسته و به خدا پيوسته
داشت .
و بدان جهت كه از عادت ها و عوارض بانوان پاك و پاكيزه بود)).
7- الهام گيرنده يا همسخن فرشتگان
واژه مقدس ((محدثه ))، نام
ديگر ريحانه سرفراز پيامبر است .
آن حضرت بدان دليل به اين نام خوانده شد كه بسان مريم ، مام ارجمند مسيح ، همسخن
فرشتگان بود و آنان با او به گفت و شنود مى پرداختند و به او حديث مى گفتند؛ درست
همان گونه كه به مريم .
از ششمين امام نور آورده اند كه مى فرمود: فاطمه را بدان جهت ((محدثه
)) ناميده اند كه فرشتگان از آسمان فرود آمده ، با او گفتگو
مى كردند؛ همان گونه كه با ((مريم ))؛
و همان گونه كه او را ندا مى دادند، به فاطمه (عليها السلام ) نيز ندا دادند كه :
((هان اى فاطمه ! خدا تو را برگزيد و پاك و پاكيزه ساخت و تو
را بر همه زنان گيتى برترى بخشيد.هان اى فاطمه ! در پيشگاه پروردگارت خضوع كن و
سجده بجا آور و با ركوع كنندگان ركوع نما.))
انما سميت فاطمة
((محدثه )) لان الملائكة كانت تهبط من
السماء فتناديها كما تنادى مريم بنت عمران فتقول الملائكة : يا فاطمة ! ان الله
اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساء العالمين ، فتحدثهم و يحدثونها...(61).
سخن گفتن فرشتگان با ريحانه پيامبر براى كسانى كه با شخصيت والاى او آشنا هستند،
چيز عجيبى نيست ؛ چرا كه به صراحت قرآن شريف ، فرشتگان افزون بر پيام آوران بارگاه
خدا، با ديگر شايستگان بارگاه او نيز ممكن است همسخن شوند و براى آنان پيام آورند.
مگر به صراحت قرآن شريف ، فرشتگان با مريم سخن نگفتند؟(62)
مگر نويد برگزيدگى ، پاكى و برترى او را بر زنان روزگار خويش به او ندادند؟
مگر آنان با ساره ، همسر ابراهيم ، پدر توحيدگرايان گفتگو نكرده و نويد ولادت اسحاق
و پس از آن ، يعقوب را به او ندادند؟(63)
و مگر پيام خدا را به مام ارجمند موسى ، پس از ولادت و به خطر افتادن جان گرامى اش
از سوى دستگاه پليد استبداد را براى او نياوردند كه چه تدبيرى بينديشد؟(64)
آيا اينان پيامبران خدا بودند؟
روشن است كه هرگز!
اينان ، نه پيامبر بودند و نه صاحب رسالت و دعوت ، بلكه اين افتخار را يافتند كه
((محدثه )) و همسخن فرشتگان شوند؛
همان كسانى كه به بيان قرآن ، نه در شمار پيامبران قرار دارند و نه رسولان ؛(65)
بلكه بزرگان و شايستگان و برجستگانى هستند كه به آنان حديث مى شود و به گونه اى
الهام مى گيرند و حقايق را دريافت مى دارند.
و ريحانه ارجمند پيامبر سالار و سرور اين چهره هاى پرشكوه و برجسته امت ها بود،
فرشتگان با او همسخن مى شدند و رازهاى معنوى و آسمانى به او مى گفتند و سخنان جان
بخش او را مى شنيدند.
علامه امينى در اين مورد مى نويسد: دانشوران و دانشمندان امت از شيعه و سنى ، بر
اين باورند كه در امت پيامبر نيز بسان امتها و جامعه هاى پيشين ، چهره هاى درخشانى
بوده اند كه به آنان الهام مى گشت و حديث گفته مى شد و آنان ((محدث
)) بودند و پيامبر نيز از اين حقيقت خبر داد.تنها چيزى كه
هست ، سخن در مصداق چنين كسانى است كه از ديدگاه رهروان راه خاندان وحى و رسالت ،
اميرمؤمنان و يازده فرزند آن حضرت كه امامان خاندان پيامبر هستند، دانشوران و
دانشمندان و ((محدث )) مى باشند و
ريحانه پيامبر، فاطمه نيز ((محدثه ))
است ، اما پيامبر نيست .(66)
از ششمين امام نور آورده اند كه در اشاره به اين حقيقت فرمود:
منا من ينكت فى
قلبه ، و منا من يقذف و منا من يخاطب
(67)
برخى از ما كسانى هستند كه به لطف خدا حقايقى كه بر ديگران پوشيده است ، در قلب
آنان روشن مى شود و درمى يابند و به برخى الهام مى گردد و حقايق بر گستره جانشان
تجلى مى كند و پاره اى ديگر مورد خطاب قرار مى گيرند و با آنان سخن گفته مى شود.
ريحانه ارجمند پيامبر نام هاى بلندآوازه ديگرى نيز دارد كه هر كدام نمايشگر بعدى از
ابعاد پرشكوه شخصيت اوست .نام هايى چون : ((عذراء))،
((راضيه ))، ((زكيه
))، ((طيبه ))،
((مباركه ))، ((صفيه
))، ((عابده ))،
((ساجده ))، ((مريم
كبرى ))، ((هانيه ))
و...كه همگى آسمانى هستند و پيامبر با الهام از بارگاه خدا، آن دخت بهشت را به اين
نام ها خوانده است .در روايات رسيده ، شمار اين نام ها از بيست نام نيز مى گذرد كه
هر كدام بيانگر گوشه اى از عظمت وصف ناپذير و بى همانند آن در يگانه و آن كوثر
نورافشان است و ما به دليل پرهيز از گستردگى بحث به همين اندازه بسنده مى كنيم .
لقب هاى الهام بخش ريحانه پيامبر
از آن جايى كه شخصيت والاى آن بانوى نمونه و بى نظير، داراى ابعاد گوناگون و
جلوه هاى پرشكوهى بود، به تناسب آن ، لقب هاى الهام بخشى نيز - كه هر كدام نمايشگر
پرتوى از جمال و كمال و جلوه اى از شكوه و عظمت و بيانگر قطره اى از درياى معنويت و
والايى و دانش و بينش ژرف و خردمندى و خردورزى آن حضرت است - در روايات و سخنان
دانشمندان براى آن حضرت آمده است .
مهمترين القاب گرانقدر و نورانى آن پيشواى يگانه عبارتند از:
فهيمه : تجسم خرد و شعور و فهم .
حكيمه : آراسته به فرزانگى و حكمت .
عقيله : خردمند و خردورز.
عليمه : نمونه دانايى و آگاهى .
عالمه : بزرگ بانوى دانشمند و دانشور.
جليله : گرانقدر و بزرگوار.
معظمه : گرامى و باعظمت .
محتشمه : دارنده حشمت و حرمت بسيار.
معصومه : آراسته به مقام والاى عصمت .
جميله : زيباى ظاهر و باطن .
مطهره : پاك و پاكيزه از هر نقطه منفى و نازيبا.
صفيه : برگزيده بارگاه خدا.
صابره : شكيبا و پرصلابت در برابر توفان ها.
شريفه : پر شرافت .
رشيده : دارنده شخصيت كامل و جامع .
كريمه : گرانقدر و گرامى .
سيده : بانوى راستين .
عفيفه : سمبل عفاف و پاكى .
رحيمه : پر مهر و بامحبت .
حانيه : دلسوز فرزندان خويش و جامعه .
منصوره : يارى شده بارگاه دوست .
عابده : پرستشگر خدا.
زاهده : پارساى واقعى .
قوامه : نيايشگر و شب زنده دار.
صوامه : بسيار روزه گير.
حنانه : بسيار غمخوار و خيرخواه .
شفيقه : پرمهر و دلسوز.
بره : شايسته كردار.
عطوفه : پرعاطفه و پرمهر.
ممتحنه : آزمايش شده بارگاه حق .
كوثر: سرچشمه خير و بركت .
قانعه : حق شناس و كم توقع .
عذراء: هماره دوشيزه .
مغصوبه : بزرگ پيشوايى كه حقوقش به غارت رفت .
مظلومه : بزرگ عدالتخواهى كه بر او بسيار ستم شد.
بنت الصفوه : دخت برگزيده و شايسته .
ركن الهدى : پايه و اساس هدايت .
موطن الهدى : جايگاه بلند هدايت .
صفوة ربها: برگزيده بارگاه پروردگار خويش .
سيدة النساء: سالار بانوان گيتى .
نور سماوى : نور آسمانى .
درة بيضاء: گوهر نورافشان .
بدر تمام : ماه شب چهاردهم .
جوهرة العزة و الجلال : گوهر تابناك عزت و شكوه .
غرة غراء: سپيدروى درخشنده .
سر العظمة : راز بزرگى و رمز عظمت .
عالية المحل : بلند جايگاه .
شفيعة العصاة : شفاعتگر گناهكاران در روز رستاخيز.
سر الله : راز نهانى عظمت خدا.
ولية الله : دوست خالص خدا.
حبيبة الله : محبوب بارگاه خدا.
عين الله : چشم حق بين خدا.
مشكوة نور الله : جايگاه و چراغدان نور خدا.
آية النبوة : نشان رسالت و نبوت .
دوحة النبى : شاخسار پيامبر.
روح ابيه : روح و روان پدر.
بنت المصطفى : دخت پيامبر برگزيده .
قرة عين الرسول : نور ديده پيامبر.
بضعة المصطفى : پاره وجود پيامبر.
مهجة قلب المصطفى : خون قلب و مايه حيات پيامبر برگزيده .
بقية المصطفى : بازمانده پيامبر.
بقية النبوة : يادگار رسالت .
زوجة الوصى : همتا و همپرواز جانشين راستين پيامبر.
قرار قلب امها: آرام بخش دل مادر.
جمال الاباء: سرمايه جمال و زيبايى پدران روزگار.
شرف الابناء: مايه افتخار و مباهات و شرف فرزندان .
كعبة الامال : كعبه آمال آرزومندان .
مجهولة القدر: بزرگ پيشوايى كه قدرش ناشناخته ماند.
المظلوم زوجها: بزرگ بانويى كه بر همپروازش ناجوانمردانه ستم رفت .
رضيض الصدر: همو كه سينه اش در هم كوبيده شد.
مغصوبة الحق : همو كه حقوقش پايمال شد.
المقتول ولدها: همو كه فرزندش به شهادت رسيد.
خفى القبر: آن بزرگ قهرمان رادى و سرفرازى كه مزارش نهان است
(68).
قطره اى از درياى بى كران
در جامعه عرب رسم بر اين بود كه افزون بر گزينش نام و نشان براى كودكان ، پس
از رشد و كمال به تناسب شخصيت شان ، براى آنان ((كنيه
)) نيز برمى گزيدند؛ كه كنيه مردان با واژه
((اءب )) آغاز مى شد و از زنان با واژه
((اءم )).
دخت ارجمند پيامبر افزون بر اين نام ها و نشانه ها كه هر كدام قطره اى از اقيانوس
مواج شكوه و عظمت او را به نمايش مى نهد، داراى كنيه هاى متعددى نيز هست كه
مشهورترين آنها اين كنيه هاى شش گانه است :
1- ام الحسن : مام ارجمند حسن (عليه السلام).
2- ام الحسين : مام ارجمند حسين (عليه السلام).
3- ام المحسن : مام ارجمند محسن ؛ كه پيامبر اين كنيه را به او داد.
4- ام السبطين : مادر دو نواده ارجمند پيامبر.
5- ام الائمة : مام گرانمايه يازده امام راستين ، از حضرت مجتبى تا امام مهدى .
6- ام الفضائل : مادر فضيلت ها و والايى ها.
7- ام ابيها: مام پرشكوه پدر.
از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: مام ارجمندم ، فاطمه (عليها السلام )، با
كنيه ((ام ابيها))، يا مام پدرش ،
خوانده مى شد.كانت
تكنى ام ابيها(69).
شگفت انگيزترين عنوان
از ميان كنيه هاى آن بانوى فرزانه ، از همه شگفت انگيزتر، آخرين آنهاست
.هنگامى كه نام و عنوان يا لقب و كنيه انسان برجسته و بزرگى را شخصيت فرزانه اى چون
پيامبر با الهام از بارگاه خدا برمى گزيند، بى هيچ ترديدى اين نام و عنوان ، آيينه
شخصيت آن انسان شايسته و وارسته است ، و مى بينيم كه پيامبر ريحانه زندگى اش را
((ام ابيها)) مى خواند و او را به اين
عنوان شگفت انگيز مفتخر مى سازد و اين مدال را بر سينه پر معنويت آن بانوى سرافراز
مى نشاند.آيا در اين مورد انديشيده ايد كه چرا؟
به باور ما اين كار پيامبر بسان ديگر گفتار و كردارش حكيمانه است و به دلايلى او را
با اين عنوان مى خواند:
1- مادر در حقيقت اصل و منشاء ظاهرى و آيينه تمام نماى وجود فرزند است و از آن جايى
كه فاطمه در سيما و چهره پرشكوهش ، جمال دل آراى پدر را مى نماياند، پيامبر او را
مام پدرش خواند.
2- مادر شايسته و لايق از آن جايى كه رويشگاه شخصيت كودك و اصل و ريشه اين نهال است
، در حقيقت نشانگر ويژگى هاى اخلاقى و انسانى فرزند نيز خواهد بود؛ و از آن جايى كه
ريحانه پيامبر در گفتار و كردار،
خرد و انديشه ،
شهامت و شجاعت ،
پارسايى و تقوا،
ايمان و اخلاص ،
دانش و بينش ،
خداجويى و بشردوستى ،
جمال و كمال ،
آزادگى و آزادمنشى ،
حق محورى و حق طلبى ،
جهل ستيزى و مبارزه با ستم و استبداد و ديگر ارزش هاى والاى انسانى ، شبيه ترين
انسان ها به پدر گرانمايه اش بود و نسخه و ترجمان ديگرى از آن حضرت را مى نمود،
پيامبر اين مدال را بر سينه او نشاند و او را مام خويش خواند.
3- افزون بر اين ، بدان دليل كه اين دخت وفا به گونه اى همدل ، همفكر، همراه ،
همسنگر، دلسوز و يار و ياور پدر در فراز و نشيب هاى سخت زندگى دگرگون ساز پدر بود و
به گونه اى به او عشق مى ورزيد و محبت مى كرد كه در راه آرمانهاى والا و هدفهاى
بلند پدر، سر از پا نمى شناخت و در اوج فداكارى ، از جان مايه مى گذاشت ؛ به گونه
اى كه گويى در همان حال كه دخترى دلسوز و فداكار و رهرويى آگاه و توانمند و يارى
آزاده و شيفته براى پدر خويش است ؛ در همان حال نقش مادرى لايق و دانا و بزرگمنش را
نيز در حق پدر ايفا مى كند، پيامبر او را مام خويش خواند.
آرى ، او با اين كه دخت ارجمند پدر بود، مهر و عشق و شورى نسبت به پدر نشان مى داد
كه تنها از مادرى بسيار گرانمايه در حق فرزندى ارجمند ممكن است ، و پيامبر نيز هر
آنچه از دلسوزى و خيرخواهى و عواطف پاك و جوشان مادرى ممكن است ، همه را در وجود
شكوهبار او مى ديد.
4- بدان جهت كه زنان پيامبر، مادر مردم با ايمان خوانده شدند، ريحانه پيامبر نيز كه
برترين بانوى جهان هستى است ، مام پرشكوه ترين پيامبر خدا عنوان يافت تا مبادا يكى
از آنان دستخوش غرور و پندار گردد و يا كسى آنان را همرديف آن دخت بهشت تصور كند.
5- و سرانجام اين كه بدان جهت كه آن بانوى سرافراز، اصل درخت امامت راستين و مايه و
اساس ادامه راه و رسم عدالت خواهانه و انسان دوستانه و آسمانى پيامبر بود، آن حضرت
او را مام ارجمند خويش خواند.
بخش 4: رشد و شكوفايى در محيط و شرايط آرمانى
سرانجام با تدبير شگرف و تفكرانگيز دستگاه حكيمانه آفرينش ، از افق خانه پدر
نمونه و پيشواى والا و مربى بى نظير و گرانقدرى چون پيامبر مهر و خرد، و مام حق جو
و حق پو و فضيلتخواهى چون بانوى خردمند و روشنفكر حجاز، خورشيد فروزان وجود
((فاطمه )) طلوع كرد و با آغاز درخشش
و نورافشانى خويش ، جهان را به نور خود نورباران ساخت .
اين طلوع مبارك در سال پنجم از بعثت و انگيزش محمد (صلى الله عليه و آله )، در مكه
و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا روى داد.
ولدت فاطمة بعد
ما اءظهر الله نبوة نبيه و انزل عليه الوحى بخمس سنين
(70).
آرى ، اين كودك شكوهبار، با آن تدابير و زمينه سازى هاى همه جانبه ، در كانون وحى و
رسالت ديده به جهان گشود؛ در خانه اى كه سرشار از مهر و عواطف انسانى ،
سرشار از ارزش هاى والاى اخلاقى ،
سرشار از درايت و هوشمندى ،
سرشار از تدابير علمى براى رشد و كمال ،
سرشار از ادب و ادب آموزى ،
سرشار از تربيت و امكانات تربيتى ،
سرشار از ظرافت ها،
سرشار از لطافت ها براى رشد و اوج ،
سرشار از ايمان و اخلاص ،
سرشار از كرامت و عظمت ،
سرشار از راستى و پاكى ،
سرشار از ابتكار و خلاقيت ،
سرشار از حق پويى و حق مدارى ،
سرشار از مردم خواهى و بشردوستى ،
سرشار از سعادت و نيكبختى ،
سرشار از عدالت و آزادى ،
سرشار از فضيلت خواهى و فضيلت پرورى ،
سرشار از شكيبايى و بردبارى قهرمانانه ،
سرشار از شجاعت و شهامت ،
سرشار از عفاف و متانت ،
سرشار از ايثار و فداكارى ،
سرشار از پروا و درستى ،
سرشار از بخشندگى و بلندنظرى ،
سرشار از ابداع و ابتكار،
سرشار از الهام و اميد،
سرشار از اطمينان و اعتماد به نفس ،
سرشار از آرمان و افتخار،
سرشار از عشق و شيدايى ،
سرشار از شور و شعور، و سرشار از شيفتگى و دلدادگى به حق و عدالت و احياى حقوق و
آزادى انسان بود، ولادت يافت .
آن حضرت در چنين كانون نور و رستگارى و چنين محيط مساعد و عطرآگينى ، مراحل رشد و
تربيت و شكوفايى را آغاز كرد و در كنار مربى جامع و كامل و وصف ناپذيرى چون پيامبر
- كه خود تربيت يافته دست قدرت حق و ادب آموخته بارگاه خداست - با گام هاى بلند و
استوار، راه كمال و جمال را پيش گرفت و در فضاى مقدس و آماده اى كه پدرى چون محمد،
نورافشانى مى كرد و مهر و عشق و درايت مام خردمند و لايق و پاكباخته اى چون
((خديجه )) آنجا را گرمى و حرارت و
صفا مى بخشيد، شخصيت او به سرعت رو به شكوفايى نهاد و راه پويايى و پايندگى و جمال
و جلال را با سرعتى شگرف تا پرفرازترين مرحله آن ، هدف قرار داد و رفت تا در بلنداى
قله شكوه و عظمت جلوه گر شود و نمونه و سمبل والايى ها و برازندگى ها و ارزش ها
گردد.
محيط مساعد و سرشار از عدالت و آزادى
آرى ، فاطمه (عليها السلام ) در راه رشد و كمال و ظهور توانايى ها و
استعدادهاى ستايش برانگيز دنياى پراسرار وجودش ، در يك محيط تربيتى بسيار مطلوب ،
شرايط مساعد و در كنار پدر نمونه و مربى بى نظيرى با اين ويژگى هاى اساسى و سرنوشت
ساز مى زيست :
1- پدرش كه آموزگار، مربى ، مقتدا، محبوب ، عزيزترين و پرشكوه ترين انسان عصرها در
نظر او بود، از سويى چشمه سار دانش و بينش و علوم آسمانى را در بوستان وجود او، با
بهترين سبك و دلپذيرترين شيوه مى جوشاند و به جريان مى انداخت و او را از مفاهيم و
معارف والا سرشار مى ساخت و شايسته ترين و بايسته ترين درس هاى توحيدگرايى و
پرواپيشگى و بشردوستى و زيباترين حقايق و پرجاذبه ترين واقعيت ها را كه از وحى و
رسالت سرچشمه مى گرفت ، همه را به ريحانه ارجمندش ، مى آموخت و همه را به كام جان
شيفته و عاشق حق او و بوستان زيبا و پر راز و رمز وجودش مى باراند و آن جان پاك و
آماده اوج را سيراب مى ساخت .
2- از دگر سو او را در يك محيط سرشار از عدالت و آزادى ، در آغوش مادرى خردمند و
فضيلت خواه ، با بهترين و شايسته ترين و انسانى ترين شيوه هاى تربيتى ، از آن جمله
، روش ارائه الگو - كه از مؤ ثرترين روشها و وسايل تربيت اخلاقى و روانى و روحى و
اجتماعى و سياسى و انسانى در سازندگى و برازندگى كودكان و نوجوانان و جوانان است -
مى پروراند، چرا كه آن مربى والا و آن آموزگار بى همتا، دخت نمونه اش را در راه
پذيرش اين دانش ها و بينش ها و آراستگى ها و والايى ها و نشانه هاى اوج ، بسيار
آماده مى ديد و در كران تا كران جان پاك و قلب نورانى او روشنى و برازندگى وصف
ناپذيرى احساس مى كرد و آن وجود گرانمايه را در پيمايش پله هاى صعود و درجات كمال و
جمال ، در اوج آمادگى مى يافت .
3- در كنار اين دو اصل اساسى ، با باران مهر و محبت و تشويق و گراميداشت سنجيده و
حساب شده و الهام بخش و حكيمانه ، شخصيت او را، هرچه بيشتر صيقل و جلا مى داد و
اراده اش را پولادين تر و اعتماد به نفس وى را پرتوان تر و استوارتر و تزلزل
ناپذيرتر مى ساخت ؛ چرا كه سبك و سيره پيامبر در تربيت و مديريت ، در گفتار و عمل
اين گونه بود كه :
اكرموا اولادكم و
احسنوا آدابكم
(71)
((فرزندان خود را گرامى بداريد و به آنان احترام كنيد و با
آداب و سبكى زيبنده با آنها گفتگو و رفتار نماييد.))
و نيز اين گونه كه :
احبوا الصبيان
وارحموهم و اذا وعدتموهم ففوا لهم ...(72)
((كودكانتان را دوست بداريد و با آنان پر مهر و محبت باشيد؛
و هنگامى كه به آنان وعده اى مى دهيد، به آن وفا كنيد.))
و اين سان كه :
رحم الله من اعان
ولده على بره ...
((رحمت خدا بر پدر و مادرى كه فرزندش را به نيكوكارى بينگيزد
و او را در راه رشد و شكوفايى ، يارى رساند!
پرسيدند: چگونه ؟
قال : يقبل
ميسوره و يتجاوز عن معسوره ولا يرهقه و لا يخرق به
(73)
فرمود: آنچه را كه در توان كودك است و انجام مى دهد، از او بپذيرد؛
و آنچه انجام آن براى كودك طاقت فرساست ، از او نخواهد؛
او را با گفتار و رفتار نسنجيده ، به گناه و سركشى برنينگيزد؛
و ديگر اين كه در برابر او دروغ و ناروا نگويد و به كار ظالمانه و ناپسند دست نيازد
و بدآموزى نكند.))
و اين گونه كه :
رحم الله عبدا
اعان ولده على بره بالاحسان اليه ، والتاءلف له ، وتعليمه و تاءديبه
(74)
((رحمت خداى بر آن مربى و پدر و مادرى كه فرزندش را به نيكى
بينگيزد و در اين راه ، او را يارى كند.به او در راه رشد و كمال احسان نمايد و بسان
كودكى ، رفيق راه دوران كودكى او شود و او را آموزش دهد و ادب آموزد.))
آرى ، سبك و سيره آن مربى آسمانى ، نه تنها بارش باران مهر و محبت به ريحانه ارجمند
خويش و فرزندان او بود، كه به همه كودكان و نوجوانان و جوانان ، سخت محبت مى فرمود
و آنان را فرزندان خويش مى نگريست و نگران سرنوشت آنان بود و همه را گرامى مى داشت
؛ تا آنجايى كه آن حضرت را اين گونه وصف نمودند كه :
((مهر و محبت به نسل نو خاسته ، از سيره و سنت پيامبر خداست
.))
والتلطف بالصبيان
من عادة الرسول
(75)
4- و از اين سه اصل ، سرنوشت سازتر اين بود كه محيط تربيت و پيشرفت و اوج گيرى
فاطمه ، خانه عدالت و آزادى و كانون مهر و منطق و مركز دانش و فرهنگ و پايگاه
راستين آزادى و آزادگى بود، و به جاى شيوه هاى فشار و تهديد و ارعاب ، عشق به كمال
، و شور به اوج و پيشرفت ، و شعور به سوى ترقى ، و دلگرمى و اميد و نشاط را با بهره
ورى درست از سرمايه هاى فطرى و انسانى حب به ذات و ترقى خواهى انسانى ، در آن كودك
بى نظير و شكوهبار، شعله ور مى ساخت .
آرى ، آن مربى والا و آسمانى ، براى رشد و اوج هر چه بيشتر، بهتر، و سريع تر ريحانه
ارجمندش ، براى او يك محيط مساعد و دلپذير و بسيار مطلوب و محبوب تربيتى كه حال و
هوا و فضاى آن سرشار از عدالت و آزادى ، راستى و آزادمنشى ، صداقت و صراحت ، و
انگيزش همه جانبه به سوى والايى ها بود، پديد آورده و او را در آن شرايط وصف ناپذير
به سوى آسمان فضيلت ها به پرواز در مى آورد، و به ديگر مربيان و اصلاحگران و پدران
و مادران و مديران جامعه نيز، رعايت اين اصل اساسى را در تربيت و سازندگى و رشد و
بالندگى كودكان و نوجوانان ، سخت سفارش مى كرد، و به همگان اين درس را مى داد كه :
هان اى انسان ها!
مربيان !
پدران !
مادران !
فرهنگيان !
اصلاحگران !
رهبران راستين !
روشنفكران !
هنرمندان !
دست اندركاران تربيت و سازندگى !
جامعه ها و تمدن ها!
الگوها، نمونه ها، سمبل ها!
مديران و دولت هاى برخاسته از اراده و راءى آزادانه و آگاهانه مردم !همان گونه كه
يك شاخه گل ، تنها در شرايط مساعد، هواى آزاد، بهره ورى كافى از نور و آب و غذا مى
تواند به شكوفه و گل و دانه و بار بنشيند و همه جا را رونق و صفا بخشد و عطرآگين
سازد و گلستان كند، استعدادهاى درونى انسان ها نيز تنها در يك محيط مساعد و شرايط
مناست و برخوردار از عدل و آزادى و رعايت حرمت و كرامت انسان و احترام به حقوق بشر
شكوفا مى شود و تنها در خانه و جامعه بهره ور از دموكراسى واقعى و مشاركت حقيقى
مردم در سرنوشت جامعه كوچك يا خانه بزرگ خويش است كه خردها و شعورها و انديشه ها و
فطرت ها و كشش هاى عالى و اوج بخش ، گل مى كند و نتايج سودبخش آنها به انسان باز مى
گردد.<