الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام )

حليمه صفرى

- ۲ -


زمين ، مهر فاطمه عليها السلام  
ابن عباس از رسول خدا عليه السلام روايت مى كند كه :
آن حضرت به على عليه السلام فرمود: اى على خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد، پس هر كس بر روى زمين راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روى زمين حرام است . (55)
مهريه فاطمه عليها السلام شفاعت از گناهكاران  
احمدبن يوسف دمشقى در اخبار الدول و آثار الاول مى گويد:
در خبر وارد شده : زمانى كه حضرت رسول اكرم عليه السلام فاطمه عليها السلام را به عقد على عليه السلام در آورد، مالى اندك را به عنوان صداق تعيين فرمود: فاطمه عليها السلام عرض كرد. اى رسول خدا ! دختران مردم نيز شوهر كرده و مقدار كمى به عنوان صداق برايشان تعيين مى گردد، پس ‍ فرق بين من و آنان چيست ؟ از شما مى خواهم كه مهريه مرا به على عليه السلام برگردانى و از خداى تعالى بخواهى كه مهريه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئيل در حالى كه با وى كاغذ كوچكى از حرير بود نازل شد كه در آن نوشته شده بود.
خدا تعالى مهريه فاطمه را شفاعت گناهكاران از امت پدرش قرار داد.
در تاريخ زندگى زندگانى حضرت زهراء آمده است كه وقتى به حال احتضار قرار گرفتند، گرفتند، وصيت فرمودند كه آن كاغذ كوچك را روى سينه شان ، در زير كفن قرار دهند. به وصيتشان كه عمل شد فرمودند: به هنگامى كه در قيامت برانگيخته شدم اين كاغذ را به دست مى گيرم و از گناهكاران امت پدرم شفاعت مى كنم
همچنين صفورى در نزهة المجالس نقل مى كند كه : فاطمه زهرا عليها السلام از پدر بزرگوارش رسول اكرم درخواست نمود تا صداق وى را شفاعت راى امت او قرار دهد و اين بانوى بزرگوار زمانى كه بر صراط مى آيند صداق خويشتن را طلب كنند. (56)
مهر حضرت زهراء عليها السلام  
1- يك زره كه به مبلغ چهارصد يا چهارصد و هشتاد يا پانصد درهم ارزش ‍ داشت . (57)
2- يك دست لباس كتان يمنى .
3- يك پوست گوسفند دباغى نشده .
مهريه فاطمه عليها السلام در آسمان  
شخصى به پيغمبر عليه السلام عرض كرد: ما مهريه فاطمه عليها السلام را در زمين دانستيم چقدر است (مهريه حضرت همان زره على عليه السلام بود) اما مهريه او در آسمان چقدر بوده ؟ پيامبر فرمود: از آنچه به كارت مى آيد بپرس و آنچه را به كارت نيايد واگذار؟ آن شخص اصرار كرد و پيغمبر به او فرمود:
مهريه فاطمه در آسمان خمس 5/1 زمين تعيين شده ، هر كسى در آن قسمت از روى بغض و عداوت نسبت به فاطمه عليها السلام و فرزندان او، راه برود تا روز قيامت بر او حرام است .
در حديث ديگرى در مناقب از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرود: مهريه حضرت در آسمان پنج يك يك نيم دنيا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهاى دنيا، فرات ، نيل ، نهروان و بلخ مقرر شده است . (58)
مدت عقد و عروسى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام  
بعضى از مورخين ، فاطمه بين عقد و زفاف را يك ماه و گروهى يك سال نقل كرده اند. در اين مدت على و فاطمه عليها السلام از روى شرم نام همديگر را بر زبان جارى نمى كردند، تا يك ماه گذشت . يك روز زوجات پيامبر نزد حضرت على عليه السلام رفته و گفته : چرا در زفاف فاطمه عليها السلام تاءخير مى كنى ؟ اگر شرم دارى اجازه ده ما با پيغمبر عليه السلام در اين مورد صحبت كنيم و اجازه عروسى را بگيريم .
على عليه السلام رخصت داد كه ايشان با رسول خدا صحبت كنند. چون همه در حضور پيغمبر جمع شدند، اول ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله ! اگر خديجه زنده بود خاطرش به زفاف فاطمه عليها السلام مسرور مى شد و چشم فاطمه عليها السلام هم به ديدار شوهرش روشن مى گشت . على خواستار همسرش است و ما همه در انتظار اين شادمانى هستيم . چون پيامبر عليه السلام نام خديجه را شنيد اشك در چشمش حلقه زد و فرمود: مانند خديجه كجاست ؟ او بانويى بود كه مرا تصديق كرد آن هنگام كه همه مرا تكذيب مى كردند، او با مالش مرا در دين حق يارى كرد. خداوند به او بشارت داد كه در بهشت قصرى از زمرد كه در آن از همه بلايا مصون است خواهد داشت .
زوجات پيامبر عرض كردند: نام خديجه را به نيكويى نبرديم كه باعث ناراحتى شما گردد. پيامبر عليه السلام فرمود: چرا على خود تقاضاى همسرش را نكرد؟ گفتند حياء مانع در خواست او شده است . پيامبر عليه السلام دستور داد يكى از اطاقها (اطاق ام سلمه ) را تميز و زينت كنند و ام سلمه را ماءمور كارهاى عروسى و زفاف فاطمه عليها السلام كرد و سرانجام عروسى حضرت زهرا عليها السلام واقع گشت .
خطبه پيامبر عليه السلام در عقد فاطمه عليها السلام  
سپاس خداى را كه به نعمتش مورد سپاس و ستايش است و به قدرتش ‍ مورد پرستش و در سلطنت و پادشاهش مطاع و فرمانبردار و به آنچه نزد اوست مورد رغبت و ميل همگان . آنكه از عذابش همگى ترسان ، فرمانش ‍ در آسمان و زمين نافذ و روان است . آفريدگان را به قدرتش آفريد و به احكام و فرامين خود آنان را متمايز ساخت و به دين خود ايشان را عزت بخشيد و به وسيله پيغمبر خود محمد گراميشان داشت .
به راستى كه خداى تعالى پيوند از طريق زناشويى را نسبتى جديد و به صورت امرى فرض قرار داد و همگان را بدان ملزم ساخت و اين گونه فرمود:
اوست كه از آب بشرى آفريد و آن را نژاد و پيوندى قرار داد و پروردگار تو قدرتمند است (59)
پس فرمان خدا به حكم او جريان يابد و حكمش به آنچه مقدر فرموده جارى شود. براى هر حكمتى مقدرى و براى هر مقدرى و براى هر مقدرى مدتى و براى هر مدتى مكتوبى است . هر چه را خدا خواهد محو و هرچه را خدا خواهد ثبت مى كند و اصل همه كتابها نزد اوست ، بارى من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه عليها السلام را در برابر چهار صد مثقال نقره به عقد ازدواج على عليه السلام در آوردم اگر او راضى باشد. (60)
خطبه عقد حضرت زهرا عليها السلام  
پس از مراسم خواستگارى ، پيغمبر عليه السلام به همراه على عليه السلام به مسجد رفته و به بلال فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع كن . هنگامى كه مردم جمع شدند، حضرت بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج على و فاطمه عليها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده كه در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم و شما را به آن گواه گيرم . سپس حضرت نشست و به على فرمود: برخيز و خطبه عقد را بخوان .
على عليه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گويم و شهادت مى دهم كه به غير از او خدايى نيست ، شهادتى كه مرد پسند و رضايت او واقع شود. درود بر محمد عليه السلام ، درودى كه مقام و درجه اش را بالا برد. اى مردم ! خدا ازدواج را براى ما پسنديده و بدان امر نموده است . اى مردم ! رسول خدا، فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول كرد، از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
مسلمانان به پيغمبر عليه السلام كردند: يا رسول الله فاطمه را با على كابين بسته اى ؟ رسول خدا پاسخ دادند: آرى ، پس تمام حضار دست به دعا برداشته و گفتند: خدا اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و در ميان شما دوستى و محبت افكند. (61)
تزيين اطاق عروسى  
حارثة بن نعمان يكى از منازل خود را به على عليه السلام داد و حضرت على عليه السلام اطاق عروسى را تزئين كرد. بهتر است بدانيم كه اطاق عروس و داماد چگونه تزئين شده بود ! !
آرى مولاى متقيان مقدارى شن در كف اطاق پهن كرد و چوبى در داخل اطاق نصب فرمود كه بر آن مشك و كوزه را آويزان فرمودند. چوب بزرگى را نيز را اين ديوار به آن ديوار به عنوان پرده آويزان نمود، و آنگاه پوست گوسفند را بر روى شن كف اطاق پهن نمود و بالشى از برگ خرما روى آن نهاد، اين تمام چيزهايى بود كه على (ع ) از متاع دنيا و زخارف آن در تزئين اطاق عروسى بهره برده بود. (62)
دعاى پيامبر عليه السلام در شب عروسى حضرت فاطمه عليها السلام
وقتى كه حضرت فاطمه عليها السلام وارد خانه على عليه السلام شدند، رسول گرمى اسلام ، على را فرا خواندند و به فاطمه زهراء فرمان دادند تا پيش او بنشيند، آنگاه دست فاطمه عليها السلام را گرفت و در دست على (ع ) نهد و فرمود: خدا دختر رسولش را بر تو مبارك فرمايد. اى على ! اين فاطمه امانت من است نزد تو. اى على ! اين فاطمه عليها السلام بهترين همسرى است كه تو مى توانستى انتخاب كنى و اى فاطمه ! اين على عليه السلام برترين شوهرى است كه امكان داشت نصيب تو گردد.
سپس فرمود: پروردگارا ! نيكيهاى خود را براى آن دو و در دو فرزندشان قرار بده پروردگارا ! اين دو، محبوب ترين مخلوق نزد من هستند. خدايا ! آن دو را دوست بدار و من اينان را به تو مى سپارم و فرزندان آنان را نيز از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى دهد. (63)
اءسماء بنت عميس (64) عهده دار شب زفاف فاطمه عليها السلام  
خديجه كبرى در بستر مرگ بود و آه مى كشيد و گريه مى كرد. اسماء بنت عميس به ايشان گفت : آيا گريه مى كنى و حال آنكه تو سيده زنان هستى و همسر رسول خدايى ، و كسى هستى كه پيامبر به وى بهشت را بشارت داده است .
خديجه فرمود: گريه من براى آن است كه فاطمه ام كوچك است و من از دنيا مى روم و شب عروسى او را نمى بينم ، همان شبى كه هر دخترى نياز دارد تا زنى همراهيش كند و وظايف وى را به او گوشزد نمايد. از آن مى ترسم و اندوهگينم كه در آن شب زنى نباشد تا فاطمه را همراهى كرده و همدمش ‍ باشد. اسماء گفت : اين امر به عهده من ، با خدا پيمان مى بندم كه اگر تا آن وقت زنده ماندم وظيفه شما را در برابر فاطمه زهراء عليها السلام انجام دهم .(65)
ياد قبر قيامت در شب عروسى  
شب ازدواج و آغاز لحظه هاى شروع يك زندگى تازه براى هر زن و مردمى شيرين و خاطره انگيز است . بسيارى اين لحظه هاى شيرين را به انواع گناه آلوده مى كنند، اما ببينيم كاملترين زن ، الگوى بانوان جهان حضرت فاطمه عليها السلام در شب عروسى چه حالاتى دارد؟ و زندگى مشترك خود با همسرش را چگونه شروع مى نمايد؟
على عليه السلام در شب عروسى ، همسر گراميش فاطمه را نگران و گريان ديد، پرسيد، فاطمه ! چرا ناراحتى ؟
پاسخ داد: يا على ! پيرامون حال و رفتار خويش فكر كردم . به ياد پايان عمر و قبر خويش افتادم كه امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزى ديگر از اينجا به طرف قبر و قيامت خواهم رفت . پس تو را به خدا سوگند مى دهم كه بيا تا به نماز بايستيم و با هم در اين شب خدا را عبادت كنيم . (66)
پيراهن عروسى به بينوايى هديه مى شود  
حضرت زهرا عليها السلام كه داراى پيراهنى وصله دار بود، رسول خدا عليه السلام در شب عروسى و زفاف فاطمه عليه السلام ، پيراهن تازه اى را براى او تهيه فرمود. سائلى بر در خانه شد و گفت : من از خاندان نبوت پيراهن كهنه اى مى خواهم . حضرت خواست پيراهن وصله دار خود را به او دهد، به ياد اين آيه شريفه افتاد كه خداوند متعال مى فرمايد:
لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون (67)
هرگز به مقام نيكوكاران نخواهيد رسيد تا اينكه از آنچه كه دوست داريد، انفاق كنيد. بنابراين پيراهن نو خود را به او داد.
هنگام زفاف كه فرا رسيد. جبرائيل بهمراه هديه اى از لباسهاى بهشتى كه از سندس سبز بود نازل شده و گفت : اى محمد ! همانا خداوند به تو سلام مى رساند و به من دستور داده كه بر فاطمه عليها السلام سلام كنم . مى خواهم اين لباس را به او بدهم .
حضرت سلام خداوند را به فاطمه عليها السلام ابلاغ نمود و پيراهنى را كه جبرئيل آورده بود بر او پوشانيد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) عبادى خود را نيز بر او پيچاند و جبرئيل او را با بالهاى خود در بر گرفت تا نور آن پيراهن چشمان را خيره نكند. هنگامى كه حضرت فاطمه عليها السلام - با چراغى كه به همراه داشت - در بين زنان كافر كه هر يك شمعى به همراه خود داشتند نشست ، جبرائيل بال خود را به يك سوزد و عبا را برداشت ، انوارى از او تابيد كه مشرق و مغرب را روشن ساخت ، با تابش نور بر ديدگان زنان كافر، كفر از دلهاى آنان بر طرف شده و همگى شهادتين گفتند.(68)
خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد.  
شب زفاف فاطمه عليها السلام و على عليه السلام و رسول خدا عليه السلام كاسه اى طلبيد و غذايى در آن نهار و فرمود: اين متعلق به فاطمه و همسرش مى باشد هنگامى كه خورشيد غروب كردت به ام سلمه فرمود: فاطمه را بياور. ام سلمه مى گويد: رفتم و دست فاطمه را گرفته ، در حالى كه دامنش بر زمين كشيده مى شد و عرق شرم و خجالت از چهره اش جارى بود، او را نزد حضرت آوردم . به خدمت حضرت كه رسيد، از شدت خجالت پايش لغزيد. رسول خدا عليه السلام فرمود: خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد. پيش روى حضرت كه قرار گرفت ، حضرت چادر از صورتش به يك سوزد تا على چهره او را ببيند. (69)
سپس پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) دست فاطمه را گرفت و در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود:
بارك الله لك فى ابنة رسول الله ...
خداوند در مورد دختر رسول خدا به تو بركت دهد .
اى على ، فاطمه همسر نيكى است ، واى فاطمه ، على نيز همسر نيكى است ، پس فرمود: به خانه خود برويد و كارى نكنيد تا من نزد شما بيايم .
آنگاه كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وارد خانه على عليه السلام شد به فاطمه عليها السلام فرمود: برخيز و مقدارى آب بياور.
فاطمه برخاست و كاسه اى پر از آب كرده نزد آن حضرت حاضر كرد، پيامبر عليه السلام اندكى از آن آب را به دهان خود ريخت و مضمضه كرد، و آن را در آن ظرف ريخت ، سپس مقدارى از آن آب را بر سر فاطمه عليها السلام ريخت ، و فرمود: به جانب من روكن ، وقتى كه فاطمه عليها السلام به جانب آن حضرت رو كرد، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) قدرى از آن آب را به سينه فاطمه پاشيد و مقدارى را هم بين شانه هاى او پاشيد و آنگاه در حق او دعا كرد. (70)
همراهى فرشتگان در عروسى فاطمه عليها السلام  
در حديثى آمده است كه : در شب زفاف فاطمه عليها السلام پيامبر اكرم عليه السلام قطيفه اى بر استر شهباى خود (و به روايتى به ناقه خود دلدل - انداخت و فاطمه عليها السلام را بر آن سوار كرد، زمام مهار ناقه را به سلمان داد و خود از پشت سر، اسر را مى راند. در بين راه صدايى شنيد، ديد كه جبرئيل و ميكائيل هر يك با هفتاد هزار فرشته وارد شده اند. پرسيد: چه شده كه به زمين فرود آمديد؟ گفتند آمديم تا به عنوان همراهى با عروس ، فاطمه را به خانه على بن البطالب ببريم . آنگاه جبرائيل ، ميكائيل ، فرشتگان و حضرت رسول همگى تكبير گفتند، و از آن زمان تكبير گفتن در عروسى رسم شد. (71)
اشعار زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در عروسى فاطمه عليها السلام
شبى كه صديقه طاهره را براى زفاف به سوى منزل على عليه السلام مى بردند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) براى اينكه دختر عزيزش درد يتيم را احساس نكند دستور داد، مركب خاصى او را با پارچه اى ريشه دار تزيين كنند تا فاطمه عليها السلام بر آن سوار شود. دهانه اسب به دستور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در دست سلمان قرار داشت و پيامبر خود نيز اسب را مى راند.
دختر عبدالمطلب (عمه هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله )) و زنان مهاجر و انصار در اين حركت ، فاطمه عليها السلام را همراهى مى نمودند و زنان پيامبر در حالى كه اشعار مى خواندند، پيشاپيش قافله در حركت بودند.
ام سلمه چنين مى خواند، پيشاپيش قافله در حركت بودند.
ام سلمه چنين مى خواند: اى همقدمان من ! با يارى خدا راه رويد و پروردگار را در هر حال شكر نمائيد. ياد آوريد آنچه را كه پروردگار بر شما انعام فرمود و شما را زا ناراحتيها و آفتها دور نگه داشت . راه برويد با بهترين زنان عالم ، آن زنى كه سزاوار است به او گفته شود: كه فداى تو عمه ها و خاله هاى من .
بعد از او عايشه اشعارى سرود و سپس حفصه چنين گفت :
فاطمه بهترين زنان بشر، آن كسى كه صورتى همچون قرص ماه دارد. پروردگار به فضل خود به آيه هاى سوره زمر تو را بر تمام جهانيان برترى داده است . خداوند تو را به جوانى فاضل تزويج فرمود، على بهترين كسى است كه موجود است .
پس از حفصه ، معاذه (مادر سعبن معاذ) چنين سرود: ماهمراه دختر پيامبر هدايت هستيم كه شرف در او جمع و فراهم شده است ، در قله ارتفاعى بلند مرتبه كه هيچ كس را شبيه و نزديك او نمى بينم . اين قافله به اين صورت در حركت بودند تا اينكه به خانه على عليه السلام رسيدند.
استفاده كردن حضرت از بوى خوش  
ام سلمه مى گويد: وقتى كه مى خواستند حضرت فاطمه عليها السلام را به خانه على ببرند، به فاطمه عليها السلام گفتم : آيا عطر و بوى خوشى داريد؟ فرمود: آرى ، شيشه اى از عطر مخصوص ذخيره كرده ام . فاطمه عليها السلام شيشه عطرى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت ، آنچنان بوى خوشى داشت كه هرگز مثل آن نبوئيده بودم ، گفتم : اين بوى خوش را از كجا تهيه كرده اى ؟ فرمود: هر وقت دحيه كلبى (72) به حضور پدرم مى آمد،حضور پدرم مى آمد، پدرم به من مى فزمود: اى فاطمه ! فرشى براى عمويت بياور.: فرشى مى آوردم و او بر آن مى نشست . وقتى بر مى خاست از درون لباسش چيزى بر زمين مى ريخت ، پدرم به من مى فرمود: جمع كن ، اين عنبر است كه از بال و پر جبرئيل ريخته است .
برخى نوشته اند: هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در خواب قيلوله عرق مى كرد، حضرت فاطمه عليها السلام عرق او را مى گرفت و در شيشه اى مى كرد، اين عرق بوى خوشى داشت كه از آن متصاعد مى شد. (73)
شادمانى ملائكه در عروسى فاطمه عليها السلام  
عبدالرحمن صفورى از جابربن عبدالله نقل مى كند: ام ايمن (74) در حالى كه مى گريست بر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وارد شد. رسول مكرم اسلام از علت گريه او سؤ ال فرمودند. گفت : مردى از انصار دختر خويش را شوهر داده و در مراسم ازدواج ، بر سر دختر خويش گردو و شكر افشانده ، من با دين اين منظره به ياد منظره به ياد ازدواج فاطمه زهراء عليها السلام افتادم كه شما بر سر وى چيزى نيفشانديد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: قسم به آن كس كه مرا به پيامبرى برانگيخت و رسالت را خاص من گرانيد، پروردگار متعال در آن هنگام كه فاطمه را براى على تزويج فرمود، ملائكه مقرب خود را امر كرد تا در گرد عرش او جمع شوند كه در ميان اين فرشتگان ، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز حضور داشتند. آنگاه به پرندگان امر فرمود: نغمه سرائى كرده و درخت طوبى بر آنان لؤ لؤ شفاف و درخشنده با در سفيد همراه با زبرجد سبز و ياقوت سرخ بيفشاند. (75)
وليمه عروسى حضرت فاطمه عليها السلام  
على عليه السلام مى فرمايند: حضرت رسول عليه السلام از پول زره ده درهم به من داد و فرمودند: يا على ، با اين پول مقدارى روغن و خرما و كشك تهيه كن . من طبق دستور حضرت آنها را خريده و به نزد ايشان آوردم پيامبر خود نيز گوسفند چاقى تهيه نموده بود. حضرت سفره چرمى خواست ، آستين بلا زد و از آن خرما و كشك و روغن غذايى تهيه نمود آنگاه به من فرمود: هر كس را كه مى خواهى دعوت كن .
على عليه السلام مى فرمايد: من به مسجد آمدم ، ديدم جمع كثيرى از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اينكه گروهى را دعوت كنم و عده اى را دعوت نكنم شرمگين شدم ، لذا روى بلندى رفته و گفتم : اى مردم ! همگى براى صرف وليمه فاطمه بيائيد. مردم بلند شده و به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمى غذا خجالت مى كشيدم . چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از اين مطلب آگاهى يافت ، فرمود: على جان من از خدا مى خواهم كه اين غذا بركت دهد. پس تمام آن جمعيت از آن غذا خوردند و سير شدند در حالى كه چيزى از غذا كم نشد...
چون آفتاب غروب كرد زوجات پيامبر، فاطمه (ع ) را زينت و عطر آگين نمودند. پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، على عليه السلام را در سمت راست و فاطمه عليها السلام را در سمت چپ خود نشانيد و پيشانى آنها را بوسيد. آنگاه دست دخترش را در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود: على جان فاطمه همسر خوبى است ، به دخترش نيز فرمود: فاطمه جان ! على شوهر خوبى است ، سپس در حق آنها دعا كرد. (76)
ميخك و سنبل ، گلهاى عروسى  
وقتى على عليه السلام حضرت فاطمه (ع ) را از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) خواستگارى كرد، پيامبر به على عليه السلام و فرمود: مى خواهم مژده اى به تو بدهم . على عليه السلام ماجرا را پرسيد، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: قبل از آمدن تو، جبرئيل خبر ازدواج شما را به من داده بود. وقتى كه جبرئيل آمد در دستش دسته هاى گل ميخك و سنبل خوش بوى بود. پرسيدم : اين گلها براى چيست ؟ گفت : اين از گلهاى جشن عروسى على و فاطمه عليها السلام در بهشت است ، امروز خداى تعالى به فرشتگان دستور آذين بندى بهشت را داد و فرمود: همه جاى بهشت را بيارايند و در فضاى آن عطر افشانى كنند و حوريان با خواندن طه يس و حمعسق سرود شادى بخوانند. ندايى از جانب خداوند برخاست كه امروز روز جشن عقد على بن ابى طالب در آوردم . خطبه عقد به دستور خداوند شد و ندايى بلند شد كه اى فرشتگان ! اى ساكنان بهشت ! به على و فاطمه تبريك گوييد (77)
جهاز حضرت صديقه طاهره عليها السلام  
پس از اينك حضرت رسول اكرم عليه السلام پيشنهاد ازدواج حضرت على عليه السلام با فاطمه عليها السلام را قبول كرد و از ميان وسايل كم على ، زره او را براى خرج عروسى قبول فرمود، على عليه السلام زره را فروخت و پول آن را نزد رسول اكرم آورد. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) اين مبلغ را به سه قسمت تقسيم فرمودند، يك سوم براى خريد جهيزيه ، يك سوم براى خريدن عطر و بوى خوش و يك سوم آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند تا براى وليمه شب عروسى از آن استفاده كنند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) 63 درهم ، مقدار پولى را كه براى جهيزيه گذاشت بود چند نفر از ياران و اصحاب و فرمودند: با اين پول براى دخترم آنچه از لوازم خان مورد نياز است تهيه كنيد. آنها به بازار رفته و وسائل مورد نياز را خريدارى كردند كه آن وسائل عبارتند از:
1- دو دست رختخواب از پارچه مصرى ، محتواى يكى از آنها برگ خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.
2- فرشى از پوست .
3- بالشى از پشم با درونى از برگ خرما.
4- عبائى خيبرى .
5- مشك آب .
6- دو كوزه و دو ظرف آب . (دو ظرف بزرگ و دو ظرف كوچك )
7- آفتابه .
8- پرده اى از پشم نازك
9- پيراهنى به قيمت 9 درهم .
10- يك روسرى به ارزش چهار درهم .
11- حوله اى سياه رنگ .
12- تختى پوشيده به روتختى .
13- چهار زير دستى از پشم طائف با محتواى از گياهى به نام اذفر.
14- حصيرى بحرينى .
15- دستاس .
16- وسيله و ظرف خضابى از مس .
17- ظرفى براى شير.
18- ظرفى بزرگ براى آب .
وقتى كالاها به نزد پيامبر عليه السلام آورده شد. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با دست آنها را زير و رو كرده و فرمودند: پروردگارا ! بركت ده قومى را كه بيشترين ظرفهايشان گلين است . (78)
جهاز فاطمه عليها السلام در عرض خداوند 
يكى از منافقان مدينه حضرت اميرمؤ منان على عليه السلام را در خواستگارى از فاطمه زهرا عليها السلام ملامت و گفت : يا على ، تو معدن فضل و ادب و شجاع ترين مبارزان عرب هستى ، چرا زنى خواستى كه چاشتش به شب نمى رسد؟ ! اگر دختر مرا مى خواستى ، چنان مى كردم كه از در خانه من تا در خانه تو، شتر پر از جهاز دختر من بود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اين كار به تقدير است نه به تدبير.
الحكم لله العلى الكبير
فرمان از آن خداوند بلند مرتبه و بزرگ است .
ما را به مال و متاع دنيا نظرى نيست ، مقصود رضاى حق تعالى است . تفاخر ما با اعمال است ، نه با اموال و مباهات ما به كردار است نه به درهم و دينار.
چون على عليه السلام رضاى خود را به حكم و قضاى الهى ظاهر كرد، ندايى به وى رسيد: على ! سر بردار تا قدرت حق را بينى و جهاز دختر محمد (صلى الله عليه وآله ) را بنگرى . حضرت سربلندى كرد، از بالاى سرش تا عرش خدا حجابها برداشته شد و در زير عرش ميدانى وسيع به نظرش آمد. تمام آن ميدان از ناقه هاى بهشتى ، با بارهايى از در و گوهر و مشك و عنبر پر بود. بر هر شترى كنيزكى چون مهر تابان در حالى كه زمام هر شتر به دست غلامى بود، قرار داشت . آنها ندا مى كردند.
هذا جهاز فاطمة بنت محمد المصطفى
اين جهاز فاطمه دختر محمد مصطفى است .
على از مشاهده آن منظره خوشحال شد و به حجره فاطمه عليها السلام آمد. حضرت فاطمه عليها السلام با مشاهده على عليه السلام گفت : اگر چه سرزنش منافقان را درباره ما شنيدى ، اما جهاز ما را عين عيان ديدى . (79)
عروس و داماد ديكديگر را مى ستايند  
شخصيت فاطمه زهراء عليها السلام از همان شب اول ازداوج چنان براى على عليه السلام جلوه مى نمايد، كه وقتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرداى آن شب از على عليه السلام مى پرسد: همسرت را چگونه يافتى ؟ بى درنگ پاسخ مى گويد:
نعم العون على طاعة الله بهترين يار و ياور براى اطاعت و عبوديت خداوند.
همچنين از فاطمه زهراء عليها السلام مى پرسد:
كيف راءيت زوجك ؟ شوهرت را چگونه ديدى ؟
پاسخ داد:
يا ابة خير زوج ؛ اى پدر بهترين شوهر ديدم . (80)
تاج دامادى  
روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرموند: حضرت سليمان جهيزيه اى براى دخترش كه جهاز بزرگى با چيزهاى ديگر، به همراه تاجى از طلا براى دامادش كه به 700 دانه جواهر زينت شده بود آماده ساخت . على عليه السلام بعد از شنيدن اين مطالب به منزل آمده و سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را براى حضرت عليه السلام بيان كرد. فاطمه عليها السلام چنين تصور كرد كه شايد در قلب شوهرش چنين گذشته باشد كه : سليمان عليه السلام ، پيامبر با عظمتى بوده ، اما پيغمبر ما كه قدراو بالاتر و شاءن او بزرگتر است ، دخترش چنين جهيزيه اى ! فاطمه عليها السلام اين موضوع را پنهان نمود و براى احدى آشكار نكرد تا اينكه از دنيا رحلت فرمود.
على عليه السلام در يكى از شبها فاطمه عليها السلام را در خواب ديد كه در بهشت بالاى تختى نشسته و اطراف تخت فاطمه عليها السلام حورالعين به خدمت او ايستاده اند و دخترى در نهايت حسن و جمال و گشاده روئى در حالتى كه به زيورها زينت كرده در مقابل فاطمه عليها السلام ايستاده و منتظر فرمان اوست .
على عليه السلام فرمود: اى فاطمه عليها السلام اين دختر كيست ؟ حضرت جواب داد: اين دختر سليمان پيغمبر است كه او را به خدمت من واداشته اند. بدانكه يا على ! آن روز كه پدرم راجع به جهيزيه دختر سليمان فرموده بود و در قلب من چيزى گذاشت كه من آن را با خود حديث نفس ‍ كردم (و براى احدى آشكار نساختم ) براى تو عوضى آن تاجى كه سليمان براى دامادش ريخته بود چنين قرار داده شده كه پرچم حمد در روز قيامت به دست تو باشد. (81)
فاطمه عليها السلام جان ! تو را نزد على عليه السلام به وديعه نهادم
شب عروسى على و فاطمه عليها السلام وقتى كه عروسى وارد منزل داماد شد، رسول خدا عليه السلام به بلال فرمود تا اذان نماز عشاء را بگويد. پس ‍ از اذان و اقامه نماز عشاء حضرت ظرفى آب خواست ، در حالى كه آياتى از قرآن تلاوت مى فرمود به عروس و داماد دستور داد تا از آن آب بنوشند، سپس خود با آن آب بنوشند، سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشيد.
وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مى خواست از خانه على عليه السلام خارج شود جدايى از پدر را مى چشيد. پيامبر عليه السلام دخترش را آرام كرد و فرمود: دخترم ! اكنون تو همسر كسى هستى كه نيرومندترين مردم در ايمان است و از نظر اخلاق و روح بلند بر همگان برترى دارد، من تو را نزد او به وديعه نهدم . (82)
فاطمه عليها السلام همسرى صديقه  
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يا على ! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا كرده است كه به هيچ كس ، حتى به من ارزانى نكرده :
اول : پدرزنى چون من به تو عطا كرده است .
دوم : به تو همسرى چون دخترم صديقه هديه فرموده است .
سوم : فرزندانى چون حسن و حسين عليه السلام به تو عطا كرده است پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم . (83)
شوهر فاطمه عليها السلام برترين خلق است  
اسماء بنت عميس گفت : فاطمه زهراء عليها السلام به من فرمود: شبى كه من به خانه على عليه السلام رفتم عليه السلام رفتم (در نيمه هاى شب ) از خواب بيدار شدم ، ديدم كه زمين با على عليه السلام سخن مى گويد و على نيز با آن حرف مى زند. صبح نزد پدرم جريان را گفتم ، پدرم سجده اى طولانى كرد و سرش را بلند كرد و فرمود: دخترم ، بشارت باد تو را به اولاد صالح و نسل پاكيزه ، زيرا خداوند شوهرت را بر ساير مردم برترى داده و به زمين دستور داده كه با او سخن بگويد و از اخبار شرق و غرب عالم او را مطلع كند.
پيمان اسماء و خديجه  
بعد از مراسم شب عروسى ، رسول مكرم اسلام آب خواستند، جرعه اى به دهان برد و مضمضه كرد و بعد آن جرعه را از دهان به داخل كاسه اى بيرون ريختند و آنگاه آن آب را بر سر و سينه و بين دو كتف حضرت فاطمه عليها السلام افكنده و على عليه السلام را نيز صدا كرد و همين عمل را با او انجام دادند.
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) زنان را امر فرمود تا همگى خارج شوند. وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) خوستند از اطاق خارج شوند شخصى را در آنجا ديدند، فرمودند: كه هستى ؟ گفت اسماء بنت عميس هستم . فرمود: آيا نگفتم كه همه از اينجا خارج شويد. عرض كرد. آرى يا رسول الله ، پدر و مادرم فداى شما من قصد مخالفت امر شما را نداشتم ، ولى با خديجه پيمانى بسته ام . آنگاه جريان را براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بيان كرد. پيامبر با شنيدن نام خديجه متاءثر شده ، گريستند و بعد فرمودند: اى اسماء اميدوارم كه خدا حوائج تو را در دنيا و آخرت بر آورد. (84)
بخشش پيراهن نو  
حضرت على عليه السلام به هنگام رحلت حضرت فاطمه (ع ) دستمالى بسته شده در كنار آن حضرت مشاهده كرد، آن را گشود و ديد، پارچه اى ابريشمى و سبز است كه در آن پارچه كاغذ سفيدى است كه بر روى آن چيزهايى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
اى ابوالحسن ، هنگامى كه پدرم مرا به همسرى تو در آورد، در شب عروسى دو پيراهن داشتم ، يكى نو و ديگرى كهنه و وصله دار. سر نماز بودم كه كسى در زد وسائلى از پشت در مى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خير و جوانمردى ، من بينوائى برهنه ام ، اگر پيراهن كهنه اى داريد من نيازمند آن مى باشم . من پيراهن نو خود را برداشته ، به او دادم و لباس كهنه را پوشيدم . صبح روز بعد از عروسى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشيدى ؟ گفتم : اى پدر آن را به سائلى صدقه دادم . فرمود: بسيار كار خوبى كردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مى پوشيدى و لباس كهنه را صدقه مى دادى در هر دو حالت توفيق شامل تو مى شد. عرض كردم : اى رسول خدا من به شما اقتدار كردم ، هنگامى كه با مادرم خديجه ازدواج كردى ، هر آنچه را كه به تو داده بود در راه خدا انفاق كردى تا حدى كه سائلى به شما رسيد و پيراهن خود را به او دادى و حصير بر خود پوشيدى . در همان موقع جبرائيل نازل شد و اين آيه را آورد.
و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا
خيلى دستهايت را نگشاى كه بعد شرزنش شده و حسرت زده بنشينى . (85)
رسول خدا گريست و مرا به سينه اش چسباند، جبرائيل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرمايد: به فاطمه عليها السلام سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب كن و اگر هر چه در آسمان و زمين است بخواهى به تو داده خواهد شد. عرض كردم : پدر جان لذت خدمتگزارى او، مرا از سؤ ال كردن از او بازداشته است . من نيازى جز نگاه كردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برين ندارم . پيامبر فرمود: دخترم ، دستهايت را بالا بياور، من دستهايم را بالا بردم و حضرت نيز دستهايت را بالا بياور، من دستهايم را بالا بردم و حضرت نيز دستهايش را بالا برده و گفت : خداوندا امتم را ببخشاى ، و من آمين گفتم ، جبرائيل پيامى از سوى خداوند متعال آورد كه خداوند مى فرمايد: من آن عده از گناهكاران امت تو را كه در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشد مى بخشم ، فرمود: من در اين باره سندى مى خواهم . خداوند به جبرائيل دستور داد ديبايى سبز و ديبايى سپيد كه بر روى آن نوشته شده است :
كتب ربكم على نفسه الرحمة
پروردگارتان رحمت را بر خود لازم كرده است .
بياورد. جبرائيل و ميكائيل و حضرت رسول بر آن گواهى داده و امضاء كردند، حضرت فرمود: دخترم اين نوشته در اين بسته است ، روز وفاتت كه رسيد وصيت كن در قبرت بگذارند تا روز قيامت كه مردم سر از قبر بر بردارند و گناهكاران حتمى شدند اين امانت را به من تسليم كن تا آنچه را كه خداوند بر من و تو ارزانى داشته از خداوند بخواهم . تو و پدرت براى جهانيان رحمت هستيد. (86)
فصل پنجم همراه رسول الله (صلى الله عليه وآله ) 
پيامبر (ص ) فاطمه عليها السلام را بسيار مى بوسيد.  
روايات زيادى در مورد بوسيدن پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دختر گراميش ‍ فاطمه را وجود دارد كه به نقل از آنها اكتفا مى كنيم .
1- عايشه مى گويد: فاطمه عليها السلام در سخن گفتن ، شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بود. وقتى بر پيغمبر وارد مى شد آن حضرت دستش را مى گرفت و مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشانيد. هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بر حضرت فاطمه عليها السلام وارد مى شد، فاطمه به احترام پدر از جاى بر مى خاست ، دست آن حضرت را مى بوسيد و در جاى خودش مى نشانيد.
روزى عايشه ديد كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) حضرت فاطمه را مى بوسد، عرض كرد: يا رسول الله ! آيا هنوز هم فاطمه عليها السلام را مى بوسى با اينكه شوهر دارد؟ فرمود: اگر مى دانستى من چقدر فاطمه عليها السلام را دوست دارم محبت تو نيز نسبت به او زيادتر مى شد. فاطمه حوريه اى است به صورت انسان ، من هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم او را مى بوسم (87)
2- عايشه مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از مسافرت بر مى گشت گلوگاه فاطمه را مى بوسيد و مى فرمود: بوى بهشت از را او استشمام مى كنم .
3- عايشه مى گويد: بسيارى از اوقات رسول خدا طره موى بالاى پيشانى فاطمه را مى بوسيد، او را مى بوييد و زبانش را بر او مى كشيد.
4- حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نمى خوابيد مگر آنكه اول صورت فاطمه را مى بوسيد، صورت خود را روى سينه فاطمه مى گذاشت و براى او دعا مى كرد.
در روايتى ديگر چنين آمده است : پيامبر تمام صفحه پيشانى فاطمه و يا ميان سينه او را مى بوسيد.
5- ابو ثعلبه خشنى مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از مسافرت بر مى گذشت به منزل فاطمه مى رفت ، فاطمه به استقبال پدر مى رفت و حضرت او را در آغوش مى گرفت و بين ديدگانش را مى بوسيد. (88)
روزى حضرت زهرا عليها السلام به خدمت حضرت رسول رسيد. حضرت او را استقبال كرده ، دستهايش را بوسيد، به هنگام خداحافظى بار ديگر دستهايش را بوسيد و او را بدرقه فرمود. راوى گويد، عرض كردم . اى رسول خدا ! چنين كارى را درباره هيچ يك از شما نديده ام ؟... پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: من اين كار را جز به فرمان پروردگارم انجام ندادم (89)
فاطمه پاره تن رسول خدا  
روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در حالى كه دست حضرت فاطمه عليها السلام را گرفته بود از منزل بيرون آمد و فرمود: هر كس او را مى شناسد كه مى شناسد و هر كس او را نمى شناسد بداند كه فاطمه عليها السلام دختر محمد (صلى الله عليه وآله ) است ، او پاره تن ، قلب و روحى در كالبد من است . هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزارده است . (90)
در روايتى ديگر آمده است كه :
در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) ابولبابه ، رفاعة بن عبدالمنذر، به منظور پذيرفته شدن توبه آنها، خود را به ستون مسجد بستند . وقتى كه توبه شان پذيرفته شد، حضرت فاطمه عليها السلام خواست او را از ستون باز كند، او گفت : سوگند ياد كرده ام كه جز رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كسى مرا باز نكند. پيامبر فرمود: همانا فاطمه ، پاره تن من است . (91)

كيست زهرا؟ آيينه ايزدنما
كيست زهرا؟ آيينه ذات خدا
كيست زهرا؟ مظهر كل الجمال
كيست زهرا؟ مظهر كل الجلال
كيست زهرا؟ مظهر كل الكمال
آيينه حسن جمال ذو الجلال
كيست زهرا؟ عاشق ذات خدا
مظهر اسماء و اوصاف خدا
كيست زهرا؟ دخت احمد، مصطفى
مظهر كل الكمال كبريا
فاطمه در بيان پيامبر  
فاطمه زهراء عليها السلام به خاطر منزلت و جايگاهى كه در نزد پروردگار عالميان داشتند، بسيار مورد علاقه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) بودند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در قالب گفتار و كردار، بارها محبت و علاقه قلبى خود نسبت به فاطمه را ابراز داشتند كه در اينجا به نمونه هايى از آن كلمات اشاره مى كنيم .
1- فاطمة بضعة منى ؛ فاطمه پاره تن من است .
2- هى نور عينى ؛ فاطمه نور چشم من است .
3- فاطمة حوراء انسية ، كلما اشتقت الى الجنة قبلتها؛ فاطمه حوريه اى است به صورت انسان ، هر زمانى كه من مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم
4- ابنتى فاطمة حوراء آدمية ؛ دخترم فاطمه حوريه است به صورت آدميان .
5- فاطمة هى الزهرة ؛ فاطمه گل است ..
6- فاطمة روحى اللتى بين جنبى فلاطمه روح و جان من است
7- فاطمه ثمرة فر آرى ؛ فاطمه ميوه دل من است .
8- و هى قلبى ؛ فاطمه دل و قلب من است .
9- فمن اذاها فقد آذانى ؛ هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است .
10- فمن اغضبها اغضبنى ؛ هر كه او را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است .
11- و يبسطنى ما بيسطها و يريبنى ما راءبها؛ هر كس فاطمه را شاد كند مرا شاد كرده است و هر كه فاطمه را نگران كند مرا نگران كرده است .
بوى بهشت  
ابن عباس گويد: عايشه بر رسول خدا وارد شد، در حالى كه پيامبر مشغول بوسيدن فاطمه عليها السلام بود سؤ ال كرد: آيا فاطمه را دوست مى دارى ؟ فرمود آرى و الله تو نيز اگر ميزان دوست داشتن مرا نسبت
به او مى دانستى محبتت به فاطمه ام زيادتر مى شد، زيرا آن شب كه مرابه آسمان چهارم به معراج بردند، در آن هنگام به من خرماى تازه اى كه نرم تر از كف و معطرتر از مشك و شيرين تر از عسل بود دادند. خرما در من به صورت نطفه در آمد و از آن خديجه عليها السلام به فاطمه عليها السلام حامله شد. پس فاطمه عليه السلام ، حوريه اى است به صورت انسان كه هرگاه من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه عليها السلام را استشمام مى كنم . (92)
دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) براى فاطمه عليها السلام  
عمران بن حصين مى گويد: يك روز خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بودم كه حضرت فاطمه عليها السلام بر او وارد شد. وقتى چشم آن حضرت به صورت دخترش كه از شدت گرسنگى زرد و آثار از خون در آن ديده نمى شود افتاد، او را به نزد خويش خواند، دست مباركش را بر سينه او نهاد و فرمود: اى خدايى كه گرسنه ها را سير مى كنى و درماندگان را بالا مى برى ، فاطمه عليها السلام دختر محمد را گرسنه مدار. عمران مى گويد: به بركت دعاى پيغمبر زردى صورت حضرت زهراء عليها السلام بر طرف شد و آثار خون در صورتش هويدا گشت . (93)
فاطمه جان ! صدايم كن اى پدر 
وقتى كه آيه شريفه :
لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا (94)
زنان شد، فاطمه زهراء عليها السلام شاگرد اول قرآن ، لحن گفتگوى خود را با پيامبر (صلى الله عليه وآله ) عوض كرده و به جاى پدرم ، در هنگام گفتگو با پيامبر از واژه يا رسول الله استفاده نمود.
اين واژه هر چند حاوى يك نوع احترام و تكريم بود، اما براى رسول خدا از طرف فاطمه عليها السلام رنگ و بوى عاطفى و جلاى عشق و صفا را نداشت و واژه اى دلنشين براى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از طرف دخترش ‍ نبود، (لذا با عكس العمل پيامبر مواجه گرديد.) (95)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : حضرت فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: به هنگام نزول آيه شريفه لا تجعلو دعا الرسول ... هيبت و شكوه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مانع از اين شد كه به حضرت بگويم يا ابة ، اى پدر جان لذا يا رسول الله خطاب مى كردم . چند بار ايشان را به همين ترتيب صدا كردم ، ولى پيامبر از پاسخ دادن خوددارى فرمودند تا اينك رو به من كرده فرمود: فاطمه جان ! اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است ، تو از منى و من از تو هستم . اين آيه در رابطه با جفاكاران و انسانهاى خود خواه و متكبر نازل گرديده است . پس فاطمه جانم ، به من بگو اى پدر، زيرا اين كلمه قلبم را احياء كرده و خدا را ارضى مى كند
انت منى و انا منك قولى يا ابة فانها اءحى للقلب و اءرضى للرب ؛ تو از منى و من از تو، بگو به من اى پدر، زيرا آن مايه حيات قلب من و خشنودى پروردگار است . (96)
پس حضرت ، پيشانى مرا بوسيد و آب دهان مبارك را به صورتم كشيد كه پس از آن ديگر به استعمال عطر نيازى نداشتم . (97)
اطاعت از پدر  
اسماء دختر عميس روايت كرده اند كه گفت :
روزى در خدمت فاطمه عليها السلام در حالى كه در گردنش گردنبندى از طلا بود نشسته بودم . (اين گردنبد را حضرت على عليه السلام را سهم غنايم جنگى خود براى فاطمه عليها السلام خريده بود) . در اين وقت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وارد خانه دخترش شد، چون چشمش به آن گردنبند افتاد فرمود:
اى فاطمه عليها السلام ! مردم نمى گويند فاطمه عليها السلام دختر محمد (صلى الله عليه وآله ) زيور آلات جباران را به تن كرده است ؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بيش از اين سخنى نگفت . حضرت فاطمه عليها السلام با شنيدن سخن كوتاه پدر، گردنبند را بيرون آورده ، آن را فروخت و با پول آن بنده اى خريدارى كرد و آزاد نمود. (98)
آموختن از پدر  
زراره امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: فاطمه عليها السلام نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اظهار دلتنگى كرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) برگ خرمايى به او داد و فرمود: دخترم ! آنچه در آن است بياموز.
در آن برگ چنين نوشته شده بود:
هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه اش را اذيت نمى كند.
هر كس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، مهمانش را گرامى مى دارد. هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن نيك بگويد يا سكوت كند. (99)
فاطمه عليها السلام بهترين افراد روى زمين  
قال رسول الله عليه السلام :
و لوكان الحسن شخصا لكان فاطمة ، بل هى اعظم ، ان فاطمة ابنتى و خير اهل الارض عنصرا و شرفا و كرما
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود اگر حسن و نيكويى در قالب يك شخص و يك چهره در مى آمد آن شخص فاطمه بود، بلكه از آن هم بزرگتر بود، مطمئنا دختر من فاطمه بهترين افراد روى زمين از نظر شخصيت ، شرافت و كرامت است . (100)
بركت غذا به دعاى فاطمه عليها السلام  
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:
يك سال در مدينه قحطى شده بود و چند روزى بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) غذايى براى خوردن نداشت ، پس به حجره هاى همسرانش رفت . اما غذايى نيافت .
به خانه فاطمه عليها السلام رفت و از دخترش تقاضاى غذا نمود. فاطمه عليها السلام عرض كرد: فدايت گردم ، هيچگونه غذايى در خانه نيست ، بعد از رفتن رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) يكى از همسايگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه هديه آورد، فاطمه عليها السلام آن را گرفت و در ميان ظرفى نهاد و روپوشى بر آن گذاشت و گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را بر خود و فرزندانم مقدم مى دارم ، لذا توسط حسن و حسين عليه السلام ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را خبر كرد. آن حضرت دوباره به منزل دخترش آمد. فاطمه عليها السلام جريان هديه را خدمت پدر عرض كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آن را نزد من بياورد، فاطمه عليها السلام آن ظرف را نزد پيامبر نهاد، پيامبر وقتى سرپوش را از روى ظرف برداشت ناگهان ديد كه ظرف پر از نان و گوشت است . پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به فاطمه عليها السلام فرمود: اين غذا از كجا بدست آمده ؟
فاطمه عليها السلام عرض كرد: از نزد خدا، خداوند به هر كس بخواهد روزى فراوان مى بخشد
هو من عند الله يرزق من يشاء بغير حساب
پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) حمد خداى را به جا آورده و فرمود: سپاس ‍ خدايى را كه تو را شبيه بانوى بنى اسرائيل (مريم ) قرار داد.
پس همگى اهل خانه و حتى همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از آن غذا خوردند و سير شدند، ولى ظرف همچنان پر از غذا بود. حضرت فاطمه عليها السلام مى فرمايد: از آن غذا براى همه همسايه ها فرستادم ، خداوند خير و بركت سرشارى به آن غذا داد چنانكه چنين بركتى به حضرت مريم عليه السلام عطا فرمود (101)
خبر از حوادث آينده  
روزى پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) بر فاطمه زهرا عليها السلام وارد شد، حضرت زهرا عليها السلام مقدارى خوراكى از خرما، نان و روغن براى پدرش آماده كرد پيامبر، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليه السلام براى تناول دور هم جمع شدند. پس از تناول طعام رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به سجده رفت و سجده اى طولانى كرد، سپس خنديد، آنگاه گريست ، سپس نشست . على عليه السلام گفت : اى رسول خدا ! علت خنديدن و سپس گريه خود را براى ما بفرماييد. حضرت فرمود: وقتى كه با شما غذا خوردم از سلامتى و جمع شما، شادمان و مسرور شدم . پس ‍ سجده شكر به جاى آوردم . جبرئيل فرود آمد و گفت : آيا تو را از آنچه پس از تو بر خاندانت خواهد گذشت خبر ندهم ؟ گفتم چرا برادرم ! جبرئيل گفت ، او نخستين فرد از خاندان تو است كه پس از آنكه مورد ستم واقع شد، حقش را از او گرفتند و از آنكه مورد ستم واقع شد، حقش را از او گرفتند و از ارث محرومش كردند و بر همسرش ستم روا داشتند به تو ملحق خواهد شد. اما پس عمويت ، مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسن عليه السلام مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسين عليه السلام مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و شهدى مى شود، پا مال سم ستوران مى شود و با پيكر غرقه به خون در غربت دفن مى شود. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: پس من در اين حال گريستم و گفتم : آيا كسى او را زيارت مى كند؟ گفت : غريبان ، او را زيارت مى كنند. گفتم : زائر او چقدر ثواب مى برد؟ گفت : ثواب هزار حج و هزار عمره كه همه را با تو بجا آورده باشد. سپس خنديد. (102)
حديث معراج درباره زنان گمراه  
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در شب معراج زنانى را مشاهده فرمود كه به انواع عذابها گرفتار شده بودند، حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: اى حبيب من ، اى نور چشم من ! مگر كار و رفتار اين زنها چه بود كه خداوند اين گونه عذابها را بر آنان مقرر داشت ؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: دخترم ! آن زنى كه به موهايش آويزان بود زنى بود كه موهايش را از مردها نمى پوشاند، و آن كسى كه به زبانش آويخته شده بود، شوهرش را اذيت مى كرد، و آن زنى كه به پاهايش آويخته شده بود، بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون مى رفت و آن زنى كه گوشت بدن خود را مى خورد، به خاطر آن بود كه بدن خود را براى مردم آرايش مى كرد و آن زنى كه به شكل سگ بود و آتش از پايينش وارد و از دهانش خارج مى شد، به خاطر آن بود كه زنى آواز خوان و نوحه سرا و حسود بود. (103)
فاطمه عليها السلام پرستار پدر  
در غزوه احد پيغمبر عليه السلام زخمهاى فراوان ديده بود، به همين علت خبر شهادت آن حضرت را به مدينه آوردند. 14 نفر از زنان هاشمى و نزديكان اهلبيت عليه السلام براى كسب اطلاع از حال پيامبر سراسيمه به طرف احد بيرون رفتند، قافله سالار آنها فاطمه زهرا عليها السلام بود. وقتى به محل استقرار سپاه اسلام رسيدند، فاطمه عليها السلام با ديدن بدن مجروح پدر، او را در آغوش گرفت و گريست . بدن و لباس آن حضرت غرق خون بود. فاطمه با كمك على عليه السلام كه سپر آب مى آورد، بر زخمهاى پيامبر مى ريخت و فاطمه زخمهاى پدر را مى شست ، اما هر چه مى شستند خون بند نمى آمد، بلكه خونريزى بيشتر مى شد. فاطمه قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را بر زخمهاى پدر گذاشت تا آنكه خون قطع شد. پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) روزها استخوان پوسيده را مى سوزانيد و با آن زخمها را دود مى داد تا بهتر شد. (104)
پدر به فدايت  
رفتار پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) چنان بود كه هرگاه به سفرى مى رفت آخرين كسى كه براى خداحافظى نزد او مى رفت فاطمه عليها السلام بود و چون از سفر باز مى گشت نخستين كسى را كه به ديدارش مى رفت فاطمه عليها السلام بود كه مدتى طولانى در نزد او مى ماند. در يكى از سفرها فاطمه عليها السلام در غياب پدر دستبند گردن بند و دو گوشواره و يك پرده براى درب خانه تهيه كرد تا با وضع بهترى پدر و شوهرش را ديدار كند. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در مراجعت از سفر يكسره به خانه فاطمه عليها السلام آمد، اما بر خلاف گذشته اصحاب ديدند كه رسول خدا خيلى زود در حالى كه آثار ناراحتى در چهره اش نمايان بود از خانه فاطمه خارج شد، به مسجد آمد و به منبر رفت . فاطمه عليها السلام از نگاه پر معناى پدر فهميد كه او بسيار آزرده شده ، اشكش جارى گشت ، زيرا تا كنون پيامبر با او چنين بر خورى نكرده بود.
فاطمه عليها السلام كه چنان ديد فورا دستبند و گردن بند و گوشواره ها را باز كرده ، همه را زند رسول خدا فرستاد و براى پدر پيغام فرستاد كه : دخترت سلام مى رساند و مى گويد: اينها را در راه خدا صرف كن ! همينكه فرستاده فاطمه به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آمد و جريان را معروض ‍ داشت ، پيغمبر سه بار فرمود: فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد. دنيا از براى محمد و خاندان او نيست ، اگر دنيا در پيش خدا به اندازه بال مگسى ارزش داشت شربتى از آب به كافر نمى داد.پغمبر(صلى الله عليه وآله ) اين سخنان را فرمود و از منبر پائين آمد و به خانه فاطمه عليها السلام رفت . (105)
كمك به خانواده شهداء 
وقتى كه جعفر بن ابيطالب در غزوه موته شهيد شد اين خبر به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيد. پيامبر گريست و صحابه نيز گريه كردند و اين خبر به اندرون خانه پيامبر نيز رسيد. رسول اكرم به خانه اسماء آمده و فرزندان جعفر را خواسته ، دست بر سر آنان كشيد و آنان را بوئيد و بر سينه خويش چسباند. اسماء احساس كرد كه واقعه اى اتفاق افتاده ، لذا سؤ ال كرد: اى رسول خدا ! آيا از جعفر خبرى رسيده ؟ پيامبر گريه كرده و فرمود: جعفر را پيش خدا بدان .
سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به سمت منزل دختر خويش حضرت فاطمه زهرا عليها السلام رفته و به وى فرمود: طعامى براى خانواده جعفر درست كن ، زيرا آنان مشغول عزادارى هستند. فاطمه عليها السلام آردى تهيه كرد و با آن مقدارى فراوانى نان پخته ، سپس نانها را به همراه مقدارى خرما به خانه جعفر فرستاد. (106)
گريه فاطمه عليها السلام به خاطر نزول آيه عذاب
سيد بن طاووس از كتاب زهدالنى نقل مى كند: هنگامى كه آيات
و ان جهم لمو عدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم (107)
نازل شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گريه شديدى كرد، صحابه نيز از گريه آن حضرت به گريه افتادند. ولى كسى علت گريه آن حضرت را نمى دانست . پيامبر چنان منقلب بود كه كسى نمى توانست از او سؤ ال كند. عادت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اين بود كه هرگاه فاطمه عليها السلام را مى ديد خوشحال مى شد، از اين رو يكى از اصحاب به حضور فاطمه عليها السلام رفت تا او را نزد پيامبر بياورد، وقتى كه به خانه زهراء وارد شد ديد كه او مشغول آسيا كردن جو است و آيه و ما عندالله خير و ابقى (108) را مى خواند آن مرد صحابى سلام كرد و جريان گريه رسول خدا را به او خبر داد. فاطمه عليها السلام بى درنگ برخاست و چادر كهنه اى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت به سر گرفت و از خانه بيرون آمد. سلمان او را ديد و گريه كرد، و گفت : واحزناه دختران قيصر روم و كسرى (شاه ايران ) لباسهاى سندس و حرير بپوشند، اما دختر پيامبر چادرى را كه دوازده وصله دارد و كهنه است به سر كند ! !
فاطمه عليها السلام به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: پدر جان فدايت گردم : علت گريه تو چيست ؟
پيامبر دو آيه فوق را كه جبرئيل نازل كرده بود خواند.
فاطمه عليها السلام وقتى كه نام جهنم را شنيد، با صورت به روى زمين افتاده و پى در پى مى گفت :
الويل ثم الويل لمن دخل النار واى سپس واى بر كى كه وارد دوزخ (109) گردد.
بهشت وعده گاه فرزندان فاطمه عليها السلام  
روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وارد منزل دخترش فاطمه زهرا عليه السلام شد، حضرت فاطمه مشغول روشن كردن آتش بود تا براى اهل خانه خود غذايى بپزد. على عليه السلام و فرزندانش در كنارى خوابيده بودند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كنار دخترش نشست و با او مشغول صحبت شد. در اين هنگام امام حسن عليه السلام از خواب بيدار شده خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: باباجان ! آب مى خواهم . پيامبر او را در آغوش كشيد، سپس برخاست و به سوى شتر شير ده خود آمد و با دست خود آن را دوشيد، آنگاه كاسه شير را آورد تا به حسن عليه السلام بدهد، پس حسين عليه السلام بيدار شده ، عرض كرد: باباجان ! آب مى خواهم . پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: فرزندم ! برادرت كه از تو بزرگتر است پيش از تو آب خواسته است .
حسين عليه السلام عرض كرد: اول بايد مرا سيراب فرمايى . پيامبر با نرمى و مهربانى از او مى خواست تا بگذارد ابتدا برادرش حسن عليه السلام بياشامد، ولى او نمى پذيرفت . در اين حال فاطمه عليها السلام عرض كرد: پدرجان ! گويا حسن را بيشتر دوست دارى ؟ فرمود: او را بيشتر دوست ندارم ، هر دو نزد من برابرند، جز اينكه حسن اول تقاضاى آب كرد و او مقدتر است . من و،تو و آنان و على عليه السلام همگى در بهشت در يك جا و يك درجه قرار داريم . (110)
خدا به تو رحم كند 
بلال مؤ ذن رسول خدا (ص ) بود و معمولا زودتر از بقيه راى نماز حاضر مى شد، اما يك روز بلال از وقت معمول ديرتر به نماز صبح حاضر شد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) علت دير آمد بلال را پرسيد، عرض كرد: وقتى به مسجد مى آمدم از منزل فاطمه عليها السلام عبور كردم ، ديدم مشغول آسيا گردن استو بچه اش گريه مى كند. عرض كردم : اى دختر رسول خدا يكى از كارهايت را به من واگذار كن ، تا شما را كمك كنم ، فرمود: بچه دارى از من بهتر ساخته است ، اگر ميل دارى در آسيا گرداندن كمك كن . من آسيا كردن را به عهده گرفتم ، از اين جهت ديرتر به مسجد آمدم .
پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: به فاطمه رحم كردى خدا به تو ترحم كند. (111)
دعاى پيامبر و شفاى فاطمه عليها السلام  
روز پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) به عيادت دخترش كه بيمار شده بود آمد. حضرت به او فرمود: زهراى من ! حالت چطور است ؟ چرا غمگينى ؟ فاطمه عليها السلام عرض كرد: پدر جان ! كسالت دارم . پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آيا به چيزى ميل دارى ؟ فاطمه عليها السلام عرض كرد: به انگور ميل دارم ، ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست . پيامبر فرمود: خداوند قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد. آنگاه دست به دعا برداشت و عرض كرد:
اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزلة خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه توست نزد ما بفرست .
لحظاتى نگذشت كه على عليه السلام در حالى كه زنبيلى زير عبا به دست گرفته بود وارد خانه شد. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: يا على ! چه همراه دارى ؟ عرض كرد: انگور است كه براى فاطمه عليها السلام آورده ام . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) دوبار فرمود: الله اكبر، الله اكبر، خدايا همانگونه كه دعاى مرا (در مورد بهترين فرد امت ) به على عليه السلام اختصاص دادى ، شفاى دخترم را در اين انگور قرار بده . فاطمه زهرا عليها السلام از آن انگور خورد و هنوز پيامبر از خانه ايشان بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار با اذن پروردگار شفا يافت . (112)
رؤ ياى صادقه فاطمه عليها السلام  
حضرت فاطمه عليها السلام بعد از حجة الوداع در خواب ديدند كه : قرآنى در دست دارد و مى خواند، ناگاه قرآن از دستش افتاد و مفقود شد. وحشت زده از خواب بيدار شد، خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد واز خوابش براى رسول خدا گفت . پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: نور ديده ام ! آن قرآنى كه در خواب ديدى ، من بودم كه به زودى از نظرها ناپديد مى شوم . و به ديدار حق مى روم . (113)
نگذاريد پيامبر را بيازارند  
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در واپسين روزهاى زندگانى ، روزى به منبر رفت و فرمود:
هر كس از من طلبى دارد درخواست نمايد، آنگاه بلال در كوچه هاى مدينه فرياد زد كه : اى مردم ! اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود هر كس حقى از او طلب دارد بخواهد.
مردى بلند شد و گفت : اى رسول خدا ! شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مى كرديد، با شلاق خود بر شكم من در حالى كه لخت بود، زديد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: بيا قصاص كن . مرد گفت : همان شلاق را بياوريد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به بلال اشاره فرمود كه از خانه فاطمه عليها السلام همان شلاق روهاى جنگ را بياورد.
وقتى كه بلال از فاطمه عليها السلام سراغ شلاق را گرفت ، حضرت فرمود: اى بلال ! پدرم با شلاق چه مى خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست ؟
وقتى كه بلال آنچه را در مسجد گذشت براى فاطمه شرح داد، آن حضرت ناله اى زد و گفت : واى از اين اندوه ، براى اندوه تو اى پدر، غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و درماندگان است ؟
اى دوست خدا و دوست همه دلها ! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را بيازارد.
در ادامه آمده است : وقتى كه شلاق را آوردند پيامبر (صلى الله عليه وآله ) پيراهن خود را بلا زد تا آن مرد با شلاق بر همان موضع بزند ولى بر شكم پيامبر بوسه زد و گفت : منظورم از اين كار همين بود. (114)
پدر جان شما را كجا ملاقات كنم ؟  
جابر بن عبدالله انصارى از قول على عليه السلام نقل مى كند كه : حضرت فاطمه عليها السلام از رسول خدا پرسيد: اى پدر، در روز توقفگاه بزرگ ! روز قيامت ) شما را كجا ملاقات كنم ؟
حضرت فرمود: اى فاطمه ، كنار در بهشت در حالى كه پرچم الحمدالله با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى كنم .
عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟
فرمود: مرا بر حوض كوثر ملاقات كن ، در حالى كه به امتم آب مى دهم .
عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟
فرمود: مرا به صراط ملاقات كن ؛ در حالى كه ايستاده ام و مى گويم : پروردگار ! امت مرا سالم نگه دار.
عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟
فرمود: مرا نزد ميزان ملاقات كن ، در حالى كه مى گويم : پروردگار ! امت مرا سلامت نگه دار.
عرض كرد: اگر آنجا ملاقات نكردم ؟
حضرت فرمود: مرا بر كنار جهنم ملاقات كن ، در حالى كه امتم را از شعله و زبانه هاى آتش منع مى كنم ، پس فاطمه عليها السلام با شنيدن اين جمله خوشحال شد. (115)
راز پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با فاطمه عليها السلام  
در هنگامه وفات خدا (صلى الله عليه وآله ) صحبتهاى خصوصى و سرى بين پيامبر و حضرت فاطمه عليها السلام صورت پذيرفت كه در ابتداء، حضرت زهرا عليها السلام گريست و در پايان صحبت آن حضرت ، شاد و خندان دانه هاى اشك را از صورت مبارك پاك كرد. براى همه اين گريه و خنده جاى سؤ ال بود؟
پس از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از حضرت زهرا عليها السلام علت را پرسيدند، جواب داد: علت گريه نخستين اين بود كه : در ابتدا رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به من فرمود كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من عرضه مى فرمود، ولى امسال و هم اكنون دوبار عرضه كرد. من مرگ و وفات خود را نزديك مى بينم . دخترم ! با تقوا باش و صبر پيشه كن . من با شنيدن اين خبر گريستم . سپس فرمود: دخترم هيچ زنى در مقام و منزلت مانند تو نيست پس در صبر و بردبارى مانند كمترين زنان نباش و اين را بدان كه تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد. با شنيدن اين خبر خوشحال شدم و خنديدم . (116)
گريه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بر مظلوميت فاطمه عليها السلام
شيخ طوسى از ابن عباس روايت كرده است كه : چون هنگام وفات حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) نزديك شد آن قدر گريست كه آب ديده اش ‍ بر محاسن مباركش جارى شد. عرض كردند: يا رسول الله ! سبب گريه شما چيست ؟
فرمود: به خاطر آنچه افراد جفا كار از امت من ، نسبت به فرزندانم روا مى دارند گريه مى كنم . گويا مى نگرم كه بعد از من به دخترم فاطمه ستم كنند و از ندا زند: يا ابتاه واحدى از امت من او را كمك واعانت نكند. حضرت فاطمه عليها السلام وقتى كه اين سخن را از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) شنيد گريست . پيامبر اكرم فرمود: دخترم گريه نكن .
فاطمه گفت : اى پيامبر خدا ! گريه نمى كنم براى آنچه بعد از تو با من خواهند كرد، بلكه گريه من از مفارقت شماست يا رسول الله !
حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى فاطمه ! كه زود به من ملحق خواهى شد و از اهل بييت من تو اول كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى . (117)
آخرين سخنان پدر با دختر  
سليم بن قيس هلالى مى گويد: از سلمان فارسى شنيدم كه مى گفت :
در آن بيماريى كه پيامبر از دنيا رفت نزد آن حضرت نشسته بودم كه فاطمه زهراء عليها السلام وارد شد، چون حال ضعف پدر را ديد بغض گلويش را گرفت به طورى كه اشك بر گونه هايش جارى شد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: دخترم ، چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد، يا رسول الله ! بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بى اعتنايى و ضايع شدن حقمان مى ترسم .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در حالى كه چشمانش اشك آلوده شده بود فرمود: اى فاطمه ! مگر نمى دانى ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داد و فنا را بر همه خلقش حتمى نموده است . خداوند تبارك و تعالى توجهى به زمين نمود و مرا از ميان آنان انتخاب كرد و سپس بار دوم به زمين توجه نمود و همسر تو را انتخاب كرد. سپس بار سوم به زمين توجه كرد و تو و يازده نفر از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را كه از نسل تو هستند انتخاب كرد.
دخترم ، آيا نمى دانى كه از جمله كرامت هاى خداوند بر تو آن است كه تو را به ازدواج بهترين امتم و بهترين اهل بيت در آورده است . تو سيده زنهاى اهل بهشت هستى و دو پسرت حسن و حسين عليه السلام دو آقاى اهل بهشتند. حضرت زهرا عليها السلام از آنچه پدرش به او فرمود مسرور و خوشحال شد. (118)
پيامبر عليه السلام فرمود: دخترم ، چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بى اعتنايى و ضايع شدن حقمان مى ترسم .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در حالى چشمانش اشك آلوده شده بود فرمود: اى فاطمه ! مگر نمى دانى ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داد و فنا را بر همه خلقش حتمى نموده است . خداوند تبارك و تعالى توجهى به زمين نمود و مرا از ميان آنان انتخاب كرد. سپس بار سوم به زمين توجه كرد و تو و يازده نفر از فرزندانت برادرم و شوهرت را كه از نسل تو هستند انتخاب كرد.
دخترم ، آيا نمى دانى كه از جمله كرامت هاى خداوند بر تو آن است كه تو را به ازدواج بهترين امتم و بهترين اهل بيتم در آورده است . تو سيده زنهاى اهل بهشت هستى و دو پسرت حسن و حسين عليه السلام دو آقا اهل بهشتند. حضرت على عليه السلام از آنچه پدرش به او فرمود مسرور و خوشحال شد. (119)

 

next page

fehrest page

back page