مقدمه كوتاه
با خودم گفتم قلم بر پا كنم
|
بهر زهرا مدحتى انشاء كنم
|
اشك چشمم فرصت انشاء نداد
|
دست لرزيد و قلم هم پا نداد
|
از فراسوى دلم آمد ندا
|
تو كجا و مدت خير النساء
|
با دلى بشكسته و حالى خراب
|
زير لب گفتم مدد يا بوتراب
|
من نبودم لايق مدحش ولى
|
مدح زهراء گفتم از قول على
|
اى بزرگ آفرينش فاطمه
|
چلچراغ اهل بينش فاطمه
|
اى ستون خيمه آل عبا
|
محور اصلى اصحاب كساء
|
اى طفيل هستيت چرخ و فلك
|
لوح اصلى اصحاب كساء
|
اى طفيل هستيت چرخ و فلك
|
لوح و كرسى و قلم جن و ملك
|
دست بوست اولين و آخرين
|
خاك روب خانه ات روح الامين
|
روح بخش كائنان فاطمه
|
معنى صوم و صلاتى فاطمه
|
بسم الله الرحمن الرحيم
فاطمه زهرا (س )، زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهايى را
تربيت كرد كه نورشان از بسط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن
سوى ملكوت اعلى مى درخشند.
(1)
(آرى ) تمام ابعادى كه براى زن و براى يك انسان متصور است ، در فاطمه
(س ) جلوه كرده است . (ايشان ) يك زن معمولى نبوده است ، يك زن روحانى
، يك زن ملكوتى ، يك انسان تمام معنا انسان ، تمام نسخه انسانيت ، تمام
حقيقت زن ، تمام زن ، تمام حقيقت انسان .
(2)
نسخه هاى رفتارى فاطمه (س ) بهترين الگو براى پرورش انسان ها و تكميل
شخصيت اجتماعى است .. و آنچه مى آيد جلوه اى از زندگانى اين زن ملكوتى
است كه هميشه چراغ راه انسانها است ، شخصيتى كه نه تنها مسلمين بلكه
تمام انسانهاى آزاده و طالب رفتار انسانيت از ايشان الگو مى گيرند.
مجموعه الگوى هاى رفتارى
درباره ابعاد شخصيتى ائمه معصومين (ع )
ابعاد
تاريخى اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى ، و... كتابها، جزوات و مقالات
زيادى نوشته شده است كه هر كدام در جايگاه خود شايسته و نيكو است ، اما
آنچه امروز بيش از همه مورد توجه و نياز جامعه است تهيه الگوهايى از
اين بزرگواران است كه به راحتى بتواند الگو است ، و شكى نيست جامعه
شيعى ما شيفته الگو گرفتن از اين بزرگواران است كه به راحتى بتواند
الگو قرار گيرد، امروزه افراد، خصوصا نسل جوان ما به دنبال الگو است ،
و شكى نيست جامعه شيعى ما شيفته الگو گرفتن از اين بزرگواران است به
نحوى كه بسيار مشاهده گرديده كه افراد پس از مدتها جايگزينى فرهنگى
مجددا دنبال فرهنگ ناب اهل بيت (ع ) مى گردند تا بتوانند جان تشنه خويش
را سيراب كنند. آنچه ما را بر آن داشت تا روى اين موضوع كار شود دقيقا
در راستاى مطالب فوق است .
آنچه اكنون تقديم مى گردد تنها گوشه اى از اين درياى بيكران است كه
بنام الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهرا (س ) نام گرفته است . همانطور كه
بيان شد الگوهاى رفتارى ، مجموعه اى از رفتارهاى عملى تمام امامان
معصوم است كه انشاءالله به زودى در مجموعه هاى جداگانه تقديم مى گردد.
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه (س )
در مجموعه رفتارهاى
ام ابيها و
شفيعه روز جزا نورانيت خاصى نهفته است كه
هيچگاه نمى توان يكى را بر ديگرى ترجيح داد . در اين كتاب سعى گرديده
علاوه بر الگوهاى رفتارى و عملى آن حضرت مختصرى از تاريخ زندگانى ايشان
بيان گردد تا مجموعه اى كامل گردد . در دسته بندى الگوهاى عنوان شده در
كتاب سعى شده تا چند چيز ملاحظه گردد. اول : بيان مختصرى از زندگى
ايشان ، دوم : دسته بندى مطالب بصورت سير تاريخى ، سوم : جهت تنوع و
عدم خستگى در مطالعه سعى شده ترتيب موضوعات يكنواخت نباشد. كل كتاب از
فصول ذيل تشكيل يافته است :
فصل اول ديباچه : شامل موضوعات ، گذرى بر زندگانى ، اسماءالقاب و...
فصل دوم : ولادت : مسائل مختلف ايام ولادت ، معجزات و...
فصل سوم : در منزل پدر: پس از ولادت ، توجهات پدر بزرگوارو...
فصل چهارم : ازدواج بانوى اسلام ، الگوهاى يك ازدواج خوب و سالم و...
فصل پنجم : همراه با رسول الله : الگوهاى از رفتار پدر نسبت به دختر و
بالعكس و...
فصل ششم : در منزل على (ع ) همراه امام : الگوهاى زيبايى از همسردارى و
همراهى با امام على (ع ) و...
فصل هفتم : همراه با فرزندان : تربيت و همراهى با فرزندان و...
فصل هشتم : فضايل و كرامت : فضايل و كرامات اين بانوى بزرگ كه بيشترين
مطالب در اين فصل متمركز شده است .
فصل نهم : پس از رسول الله : آنچه پس از رسول الله (ص ) بر ايشان گذشت
و آنگونه كه آن حضرت رفتار نمود.
فصل دهم : ادعيه و اذكار: ادعيه فاطميه ، كه شامل الگوهاى عبادى و
رفتارى ومعنوى ايشان است .
فصل يازدهم :سوگنامه : در فراق فاطمه (س ) بيت الاحزان فاطمه (س ) و...
در خاتمه لازم مى دانم از تمام بزرگوارانى كه در تكميل اين مجموعه ما
را يارى رسانده اند تقدير و تشكر نمايم . انشاء الله اعمال رفتارى و
گفتار ما مورد رضايت خداوند قرار گيرد.
و آخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين
فصلاول : ديباچه
گذرى كوتاه بر زندگى حضرت فاطمه زهرا (عليه
السلام )
آفتاب وجود زهراى اطهر - ام ابيها - در آخرين ساعات روز جمعه ،
بيستم جمادى الاخرى ، سال دوم يا پنجم بعثت ، از پيغمبر مكرم اسلام و
ملكه عرب ، خديجه كبرى ، در شهر مكه طالع گرديد.
حضرت فاطمه (عليه السلام ) دخترى بود كه به فرموده پيامبر (عليه السلام
)
نور وجودش قابل از آفرينش آسمانها و زمين ، از
نور با عظمت خداوند خلق گرديد و نطفه اش از سيب بهشتى بود هنگام
تولد در حالى كه نور وجودش خانه هاى مكه را نورانى ساخته بود و بر لب
شكر خدا مى كرد پا بر عرصه دنيا نهاد. به شهادت قرآن ، او از هر پليدى
و عادات زنانه پاك و پاكيزه بود. قابله اش بهترين زنان بودند كه پس از
تولد، او را طيب و طاهر در قنداقه اى پيچيده و به مادرش تحويل دادند.
حضرت فاطمه (عليه السلام ) بسيار مورد علاقه پدر بوده و او را بسيار
دوست مى داشت و درباره اش مى فرمود:
من هر گاه
مشتاق بهشت مى شوم فاطمه را مى بوسم .
و نيز مى فرمود:
فاطمة بعضعة منى ... فاطمه
(عليه السلام ) پاره تن من است .
آغاز زندگى حضرت عليه السلام در مكه با محاصره اقتصادى در شعب ابى طالب
همراه بود كه در پايان اين محاصره ، عمر يكى از بهترين كسان حضرت ،
يعنى مادر ايشان خديجه كبرى عليها السلام به آخر رسيد. حضرت خديجه با
وجود مهر و محبت فراوان نسبت به دختر، به فرمان الهى دار ممر را براى
اسكان در دار مستقررها نمود و به سراى آخرت رهسپار شدند.
پس از مادر، مهر او در خانه پدر سايه افكنده و بر چهره پدر كه از فراق
ابوطالب و خديچه و آزار كفار در هم مى شكست گل نشاط و اميد مى كاشت .
حضرت فاطمه عليها السلام پس از چند سال زندگى پر مشقت و تحمل مشكلات
فراوان در مكه ، در سال دهم بعثت به سوى مدينه ، شهرى كه پيغمبر عليه
السلام بخاطر در امان ماندن از مشكرين به دستور خداوند هجرت كرده بود،
رهسپار شد.
حضرت زهرا عليها السلام در اول ذى الحجه ، سال دوم هجرت ، در حالى كه
هنوز9 سال از عمر شريفش نگذشته بود به همسرى على عليه السلام كه حدود
25 سال داشت در آمد و در 21 محرم سال سوم هجرت كه شب زفاف آن حضرت است
، زندگانى مشترك خود با على عليه السلام در روايت آمده است كه : جبرئيل
امين از سوى پروردگار ماءمور گشت تا در زمين او را به عقد على عليه
السلام كه از قبل در آسمانها و در ملكوت اعلى بسته شده بود در آورد. در
روايتى ديگر آمده است كه اگر على عليه السلام نبود هيچ يك از خلايق
شايستگى همسرى براى حضرت فاطمه را نداشتند.
ازدواج آنها به فرموده قرآن ، تلاقى درياى نبوت و امامت بود و رسول خدا
عليه السلام در شب زفاف ، بين اين دو دريا نشست و دست فاطمه را در دست
على عليه السلام گذاشت و واسطه تلاقى اين دو درياى عميق و مواج هدايت و
ارشاد شد. نيكوترين ثمره اين تلاقى
الؤ لؤ و
المرجان يعنى امام حسن و امام حسين عليه السلام بودند.
فاطمه شمع خانه و حلقه وصل رسالت و امامت بود. هم عزيز پدر و هم محبوب
همسر بود.9 سال زندگى زناشوئى او با على عليه السلام از خاطره هايى است
كه هيچ وقت از نظر على مرتضى محو نمى شود. خانه آنها مهد تربيت و كانون
عفت و عصمت بود كه از اين كانون ، فرزندانى همچون امام حسن ، امام حسين
، حضرت زينب ، ام كلثوم عليها السلام بيرون آمدند.
فاطمه زهرا عليها السلام داراى زهد و تقوى ، فصاحت و بلاغت (نظم و
نثر)، صاحب اذكار و صحيفه فاطميه ، بزرگ بانويى است كه با وجود مهيا
بودن امكانات يك زندگى راحت و اشرافى ، هرگز به سمتش نرفت و با تبعيت
بى چون چرا از پدر تيعنى پيغمبر اسلام و وصى او على مرتضى عليه السلام
به مقام
سيدة انساء العالمين ؛ سرور زنان جهان
هستى مفتخر گشت . او باعنائم جنگى و هدايايى كه برايش مى رسيد،
خود و زندگى اش را زينت نمى داد و تمامى آنها را براى كمك به وضع فقرا
و مستمندان خدمت پدر مى فرستاد.
فاطمه عليها السلام در خانه شوهر براى پيشبرد زندگى مشترك ، همرزم على
عليه السلام به تلاش و كوشش مى پرداخت و با دستهاى پينه بسته آسيا مى
كرد و شخصا در آن زمان كه نياز بود آب به دوش مى كشيد و از تحمل هيچ و
نه زحمتى دريغ نمى فرمود. وقتى كه فضه خادمه براى كمك در كارهاى خانه
به منزل او آمد، كارها را با او تقسيم نمود و به نوبت ، روزى او و روزى
فضه به امر خانه مبادرت مى ورزيدند.
حضرت فاطمه او و روزى فضه به امر خانه مبادرت مى ورزيدند.
حضرت فاطمه عليها السلام هيچ وقت از شوهر تقاضايى نكرد و در علت آن مى
فرمود: پدرم به من وصيت كرد كه هيچگاه از شوهر تقاضائى نكنم ، مبادا كه
از انجام آن برنيايد. فاطمه عليها السلام يكى از دو ركن امامت ، پس
از پيامبر عليه السلام با تمام وجودش به دفاع از حريم ولايت پرداخت و
با تحمل مشقات فراوان ، سيلى نا محرمان ، سرانجام خود و فرزند عزيزش
رادر اين راه ايثار نمود.
فاطمه عليها السلام دنيايى از شرم و عاطفه ، به قدرى محبوب بود كه
خجالت مى كشيد به شوهرش وصيت كند و حتى فشارى كه از در خانه به پلويش
رسيده بود، مدتها كتمان كرد و به على عليه السلام نگفت .
سرانجام در سيزدهم جمادى الاولى يا سوم جمادى الاخرى سال 11 هجرى در سن
هجده سالگى ، مابين نماز مغرب و عشاء به جوار حق شتافت و به فرموده
امام صادق عليه السلام ، 75 روز پس از رحلت رسول خدا عليه السلام در
اثر فشار روحى و جسمى ، على عليه السلام را تنها گذاشت و به جوار حق
شتافت .
قبر شريفت در مدينه منوره در سه محل
كنار قبر
پيامبر عليه السلام قبرستان بقيع ، و
بين
قبر و منبر پيامبر مطاف ملائكه مقرب الهى است .
چه خوب سروده است :
فاطمه عليها السلام فانوس نور خداوند عزوجل و زيتونى مى باشد كه بركاتش
همگان را فرا گرفته است .
هى قطب دائرة الوجود و نقطة
|
او قطب دايره هستى و نقطه اى (مركزى ) است كه هنگامى كه نازل شد كثرت
فراوان پيدا كرد.
هى عنصر التوحيد فى عرصاتها
|
هى احمد الثانى و احمد عصرها
|
او احمد دوم و ستوده ترين مردم دوران خويش است . او در ميدان يكتاپرستى
اصل و اساسى آن است .
(3)
شناسنامه حضرت فاطمه
عليها السلام
نام : فاطمه عليه السلام ، زهراء...
شهرت : سيدة نساء العالمين
كنيه : ام ابيها تن اءم الحسن ، اءم الحسين و...
نام پدر: احمد، محمد...
نام مادر: خديجه كبرى دختر خويلد
تاريخ تولد: 20 جمادى الاخرى
روز تولد: جمعه
محل تولد: مكه مكرمه
تاريخ ازدواج : سال دوم هجرى در سن 9 سالگى
نام همسر: على بن ابى طالب .
فرزندان ذكور: حسن ، حسين و محسن
فرزندان مؤ نث : زينب و ام كلثوم
نام ماماها: چهار زن برگزيده آسيه ، مريم ، حوا و كلثوم
نام پرستاران : ده حورالعمين بهشتى و فرشتگان
تاريخ شهادت : 13 جمادى الاولى يا سوم جمادى الاخرى
محل دفن : مدينه منوره
اسمها، لقبها و كنيه هاى
آن حضرت
اسمها: فاطمه ، صديقه ، مباركه ، طاهره ، زكيه ، راضيه ، مرضيه
زهرا، و محدثه .
كنيه ها: كنيه هاى مشهور آن حضرت عبارتند از:
ام
ابيها.
ام النبى ام الحسن ،
ام الحسين ،
ام
المحسن ،
ام السبطين ،
ام
الائمه .
لقبها: بعضى از لقبها عبارتند از:
سيده ، انسيه حوراء نوريه ، حانيه ، كريمه ، رحيمه ، قانعه ، قوامه ،
عقيله ، فهيمه ، رئوفه ، محرمه ، منصوره ، جميله ، جليله ، صابره ،
شريفه ، عفيفه ، شهيده ، حكيمه ، مطهره ، عطوفه ، زاهده بتول و عذراء
(4)
پدرش محمد مصطفى عليه السلام در خانم انبياء است و در وصفش همين بس ،
كه خداوند درباره اش فرمود:
يا احمد لو لاك اما
خلقت الا فلاك اى احمدد اگر بخاطر تو نبود جهان هستى را نمى
آفريدم . او آخرين فرستاده از سفراى الهى ، عقل كل و هادى سبيل است .
رمز خلقت و آفرينش افلاك و انجم به بركت وجود اوست و در سايه بعثت او
نظام اسلامى رشد كرد و بشر به سعادت واقعى رسيد. او مردى پاكدامن و
امين مكه بود كه خداوند او را بر همه جهانيان بلكه بر همه انبياء و
اوصياء برترى داد.
مادرش زن سرشناس عرب ، خديجه كبرى ، از خاندانى بود كه اغلب اعضايش
متفكر و صاحب مقامات علمى بودند. خديجه كبرى ، از خاندانى بود كه اغلب
اعضايش متفكر و صاحب مقامات علمى بودند. خديجه از قبيله قريش ، صاحب
مال و ثورت بسيار، داراى صفات عالى و در خور نام زكيه ، پناه زنان و
دختران بى پناه بود. به گونه اى كه بدين خاطر
ام
الاء يتامش ؛ مادر يتيمان مى خواندند.
او پس از مرگ همسر اول و به قولى همسر دوم به علت ثروت و شهرت و
پاكدامنى و طهارت ، خواستگارانى بسيار داشت ولى به همه آنها پاسخ منفى
مى داد، اما چون محمد عليه السلام را فردى امين و راستگو يافته بود و
آثار عظيمى از نجابت و عزت در او سراغ داشت ، خود به وسيله پيام رسانى
به او پيشنهاد ازدواج داد و تقاضاى همسرى با او را كرد. خديجه به او
گفت : اى پسر عم ! به خاطر خويشاوندى و نزديكى تو با من و داشتن شرافت
، امانت دارى ، اخلاق خوش و صدق در سخن ، به تو رغبت دارم و خواستار
ازداوج با تو شده ام .
او با مال و ثروت خود از دين محمد حمايت كرد و به جايى رسيد كه خداوند
به وسيله جبرئيل براى او سلام مى رساند. پيامبر عليه السلام او را
بسيار عزيز مى داشت و درباره اش مى فرمود: خديجه دختر خويلد از جمله
چهار زنى است كه به كمال رسيده اند.
برادران و خواهران حضرت
عليها السلام
در احوالات فرزندان رسول خدا عليه السلام آمده است : آن حضرت
دارى سه يا چهار فرزند پسر و چهار دختر بود. پسران آن حضرت عبارت بودند
از:
1- قاسم : قبل از بعثت به دنيا آمد و پيش از بعثت نيز از دنيا رفت و به
همين جهت كنيه رسول خدا عليه السلام ابوالقاسم بود.
2- عبدالله : اين فرزند نيز كه در كودكى از دنيا رفت ، همنام پدر
بزرگوار پيغمبر عليه السلام بود. به او طيب هم مى گفتند.
3- ابراهيم : در مدينه متولد شد و پس از يك سال و شش ماه و نبار روايتى
پس از يك سال و ده ماه از دينا رفت .
اما دختران پيامبر عليه
السلام
1- زينب : دختر بزرگ رسول خدا عليه السلام بود كه به عقد پسر
خاله اش
ابوالعاص بن ربيع در آمد. از
او يك دختر و يك پسر متولد شد كه دخترش
امامه
به وصيت حضرت زهرا عليها السلام به عقد على عليه السلام در آمد.
2- ام كلثوم : برخى گفته اند: هم نام مادر رسول خدا عليه السلام آمنه
بوده ، كه پيامبر او را به
عثمان بن عفان
تزويج كرد، ولى قبل از مراسم عروسى از دنيا رفت .
3- رقيه : پس از رسيدن به سن بلوغ ، پيامبر عليه السلام او را به عقد
عتبة بن ابى لهب در آورد. عتبه به علت
دشمنى با رسول خدا عليه السلام رقيه را از خانه اش بيرون كرد و پس از
مرگ عتبه ، رقيه به عقد
عثمان بن عفاف در
آمد.
4- فاطمه زهرا عليه السلام : نسل رسول خدا عليه السلام از اين دختر است
. پس از رسيدن به سن بلوغ به عقد على عليه السلام در آمد و از اين
ازدواج داراى چهار فرزند گرديد.
(5)
شخصى از حسين بن روح - يكى از نواب امام زمان (عجل الله تعالى فرجه
الشريف ) - پرسيد: رسول خدا عليه السلام چند دختر داشت ؟
گفت چهار دختر:
پرسيد: كداميك از همه با فضيلت ترند؟
جواب داد: فاطمه عليها السلام
پرسيد: با اينكه او از همه فرزندانش كوچكتر بوده و كمتر مصاحبت رسول
خدا عليه السلام را درك كرده ، چرا او با فضيلت تر است ؟
حسين بن روح جواب داد: به سبب دو خصلت كه خداى سبحان مخصوص او گردانيده
وبد: يكى اينكه او وارث رسول خدا عليه السلام بود و ديگرى اينكه نسل
رسول خدا عليه السلام از ذريه اوست و خداوند سبحان اينها را به او
ارزانى نداشت مگر به خاطر اخلاصى كه در نيت داشت .
(6)
فاطمه عليها السلام در رابطه با اخلاص مى فرمايد:
من اصعد الى الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل
اليه افضل مصلحته
(7)
كسى كه عبادت خالصانه خود را به سوى خدا فرستد،
پرورگار بزرگ ترين مصلحت او را به سوى او خواهد فرستاد.
فصل دوم : ولادت
نور فاطمه عليها السلام از نور خداست
رسول خدا عليه السلام فرمود: هنگامى كه خداوند متعال خواست بهشت
را بيافريند آن را از نور وجه خويش خلق كرد، سپس آن را گرفته به سوى ما
افكند. يك سوم آن نور به من رسيد و يك سوم آن به فاطمه عليها السلام و
يك سوم ديگر به على و خاندانش اصابت كرد. از آن نور به هر كسى كه چيزى
تابيده شده باشد به ولايت آل محمد عليه السلام راه پيدا مى كند و هر كس
از آن نور چيزى به او نرسيده باشد، از ولايت خاندان محمد عليه السلام
منحرف و گمراه مى شود.
(8)
پروردگار ! اين نور از
چيست ؟
جابر بن عبدالله از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد: براى چه
فاطمه عليه السلام ، زهراء ناميده شد؟ آن حضرت فرمودند:
براى اينكه خداوند فاطمه عليها السلام را از نور با عظمت خويش خلق كرده
، پس ، چون نور فاطمه عليها السلام طلوع كرد آسمانها و زمين به واسطه
نور او منور شدند، چشم ملائكه از آن نور خيره شد و از عظمت پرودگار به
سجده افتادند و گفتند: پرودگارا، اين نور را چيست ؟ خداوند به آن وحى
نمود كه اين نور از نور من است ، آن را در آسمان جاى دادم و از عظمت و
جلال خود او را خلق كردم و از صلب بزرگترين پيامبران خود او را خارج
خواهم ساخت . از همين نور جانشينان او را بيرون مى آورم ، همانهايى كه
امر مرا بر پاى مى دارند و مردم را به سوى من هدايت مى كنند و جانشينان
و حاكمان من در زمين خواهند بود.
(9)
نام زهراء جزء را كل مى كند
|
نام زهراء خار را گل مى كند
|
نام زهراء زنگ از دل مى برد
|
نام زهراء كشتى ما را ساحل مى برد
|
نام زهراء در دل و جان من است
|
نام زهراء روح ايمان من است
|
آفرينش نور فاطمه عليها
السلام
پيغمبر عليه السلام فرمود: نور فاطمه عليها السلام قبل ازآفرينش
آسمانها و زمين خلق شده و چون آدم خواست از بهشت هبوط كند نور فاطمه
عليها السلام به سيبى تابيدن گرفت و با تناول آدم از آن سيب ، در صلب
او قرار گرفت . نور فاطمه در اصلاب آباء طاهره و ارحام امهات طيبه نقل
مى شد تا اينكه جبرئيل براى من سيبى آورد و با خوردن آن سيب نطفه فاطمه
عليها السلام بسته شد.
(10)
بر اين اساس است كه در ورايت از پيامبر اكرم عليه السلام نقل شده كه مى
فرمود: من هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم فاطمه عليها السلام را مى بوسم
.
درخشندگى بانويى در بهشت
وقتى كه خداوند آدم را خلق فرمود، در بهشت چشم آدم به بانويى
افتاد كه درخشندگى و نورانيتش بى نظير بود. اين بانو در حالى كه بر سر،
تاجى از طلا و مرصع به جواهر داشت چنان زيبا مى نمود كه آدم زيباتر از
وى مشاهده نكرده بود. پس سؤ ال كرد: پروردگار ! اين بانو كيست ؟ فرمود:
فاطمه دختر محمد عليه السلام
سؤ ال كرد: شوهر او كيست ؟
خداوند به جبرئيل فرمان داد، در قصرى از ياقوت را به روى وى بگشايد،
وقيت كه جبرئيل در راگشود آدم در آن قبه اى از كافور (به خوشبوئى
كافور) ديد و تختى از طلا كه بر روى آن جوانى به زيبائى يوسف نشسته
بود. پس فرمود: اين جوان شوهر او، يعنى على بن ابيطالب است .
(11)
فاطمه عليها السلام جزئى از الولاك لما خلقت الا
فلاك
اى احمد ! اگر تو نبودى موجوات را نمى آفريدم و اگر على نبود تو را نمى
آفريدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمى آفريدم .
هر چه هست به افتخار وجود فاطمه عليها السلام و پدرش و همسرش و فرزندان
اوست .
(12)
نام فاطمه عليها السلام
درتوبه حضرت آدم
در كتابهاى تفسيرى در ذيل آيه
فتلقى آدم
من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم
(13) رواياتى ذكر شده است ، مبنى بر اينكه اين
كلمات ، چه كلماتى بوده اند. از جمله در
الدرالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه : از رسول خدا عليه
السلام درباره كلماتى كه آدم از پرودگارش دريافت نمود و خداوند توبه
او را پذيرفت پرسيدم ، فرمود: اادم از خداوند به حق محمد و على و فاطمه
و حسن و حسين عليه السلام در خواست كرد كه توبه او را پذيرد و خداوند
هم پذيرفت
(14)
دستور جبرئيل براى دورى
از خديجه
پيامبر در
رابطح
(15) نشسته بود كه جبرئيل همانند آغاز بعثت در شكل
وصورت اصلى اش در حالى كه پرهاى او مشرق و مغرب جهان را فرا گرفته بود
بر آن حضرت فرمود آمد. اين گونه ظهور و طلوع جبرئيل ، نشان از وقوع
كارى بزرگ و امرى عظيم داشت . جبرئيل حضرت را صدا زد و گفت : اى محمد !
خداوند على اعلى ، سلام مى رساند و امر مى فرمايد كه چهل روز از خديجه
همسركناره گيرى كنى .
اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، شب زنده دارى ، روزه هاى
مكرر و كنارگيرى از مردم و همسرش ، شباهتى به دوران آغاز نزول و حى و
بعثت داشت . بر خلاف سنت هميشگى بستن در بر دروى ديگران در هنگام افطار
شب چهلم و به تنهايى از طعام آسمانى خوردن و توجه و حركت به سوى خانه
خديجه و ترك سنت در تطهير و وضو گرفتن و نماز قبل از خوابيد، همه
اينهانشان از وقوع امر بزرگ بود.
نطفه تكوين فاطمه عليها
السلام از غذاى بهشتى بود.
علامه مجلسى در جلد ششم بحار آورده است :
جبرئيل امين نزد رسول خدا عليه السلام آمد و عرض كرد: يا محمد خداوندى
على اعلى سلامت مى رساند و به تو فرمان مى دهد كه به مدت چهل شبانه روز
از همسرت خديجه دورى گزينى . پيامبر عليه السلام پس از صدور اين دستور
از سوى خداوند متعال با وجود علاقه زياد خود به خديجه ، چهل شبانه روز،
در حالى كه روزها روزه و شبها به عبادت مى ايستاد از خديجه كنارگيرى
نمود و به توسط عمار ياسر براى همسرش پيام فرستاد كه :
اى خديجه ! كناره گيرى من از تو به جهت بى اعتنايى و يا اينكه تو را
رها كرده باشم نيست ، بلكه به جهت امتثال فرمان پرودگارم است . تو اى
خديجه اين موضوع را بر خير و نيكى حمل نما، زيرا كه خداى متعال به وجود
تو بر فرشتگان مقربش در هر روز افتخار مى كند. به هنگام شب در خانه را
ببند و استراحت كن ، من در منزل فاطمه بنت اسد به سر مى برم .
پس از گذشت چهل روز جبرئيل فرود آمد و گفت : اى محمد عليه السلام !
پرودگار على اعلى سلامت مى رساند و مى فرمايد كه خود را براى تحيت و
تحفه او آماده سازى ! رسول خدا عليه السلام فرمودند: اى جبرئيل ! تحفه
حضرت
رب العالمين چيست ؟ جبرئيل پاسخ
داد: من نمى دانم . در اين هنگام ميكائيل شرفياب حضور پيامبر شد، در
حالى كه طبقى به همراه داشت و روى آن دستمالى از ديبا بود. پس آن طبق
را در برابر عليه السلام نهاد و جبرئيل پيش آمد و عرض كرد: اى محمد
عليه السلام ! پرودگارت امر مى كند كه امشب از غذاى موجود در اين طبق
افطار كنى !
على عليه السلام مى فرمايند: پيامبر عليه السلام هر شب به هنگام افطار
به من مى فرمودند كه در خانه را باز بگذارم تا هر كه نيازمند غذا است
بتواند داخل خانه شده و غذاى بخورد، ولى در آن شب فرمودند: بر در منزل
بنشين و مانع ورود افراد به خانه شو، زيرا اين غذا جز من بر هم كسى
حرام است .
على عليه السلام مى فرمايند: پيامبر عليه السلام دستمال روى طبق را
برداشت و در آن خوشه اى خرماى تازه و خوشه اى انگور بود. رسول خدا عليه
السلام از آن غذا به تنهايى سير ميل فرموده و آب گوارا نوشيدند، سپس
دست خويش را براى شستن در از فرمودند. جبرئيل بر دست ايان آب مى ريخت ،
ميكائيل مى شست و اسرافيل خشك مى كرد. باقى مانده غذا به همراه ظرف به
آسمان برده شد.
رسول خدا عليه السلام برخاستند تا نماز گزارند. جبرئيل گفت : امشب نماز
اول وقت بر شما حرام است تا به منزل خديجه در آئيد. خداى تعالى به ذات
خود سوگند خورده است كه از صلب شما امشب فرزندى پاك و پاكيزه ايجاد
فرمايد. رسول خدا عليه السلام به سرعت به سوى منزل خديجه آمدند.
خديجه مى گويد: در آن شب بين خواب و بيدارى بودم كه صداى در را شنيدم .
صدا كردم كيست كه در را مى كوبد؟ ناگاه رسول خدا عليه السلام باسخن
دلنشين و لحن زيباى خود فرمودند: خديجه باز كن من محمدم . خديجه مى
گويد: برخاستم در حالى كه بسيار خوشحال و شادمان بودم ، در را باز كردم
و پيامبر عليه السلام وارد شدند. ايشان عادت داشتند هر وقت وارد منزل
مى شدند ظرفى مى خواستند، وضو مى گرفتند و نماز مى خواندند، آنگاه
استراحت مى كردند. ولى در آن شب نه ظرفى براى وضو خواستند و نه آماده
براى خواندن نماز شدند، بلكه بلافاصله به بستر آمدند. سوگند به آنكس كه
آسمان را بر افراشت و آب را جارى نمود، در آن شب رسول خدا عليه السلام
از من دور نشد مگر اينكه سنگينى حمل فاطمه عليها السلام را در خويشتن
احساس كردم .
(16)
همدم تنهايى مادر
از امام صادق عليه السلام درباره چگونگى ولادت فاطمه عليها
السلام پرسيدند، آن حضرت فرمود:
بعد از آنكه خديجه با رسول خدا عليه السلام ازدواج كرد، زنان مكه از او
دورى جسته و به خانه او رفت و آمد نمى كردند و از اسلام كردن به او
خوددارى مى كردند و مانع ارتباط زنان ديگر نيز با خديجه عليها السلام
مى شدند. خديجه از اين رفتار آنان به وحشت افتاده و بسيار غمگين و
افسردهوبد، البته نه از ترس جان خودش ، بلكه بيم او از خطرى بود كه جان
پيامبر عليه السلام را تهديد مى كرد. اما هنگامى كه به فاطمه عليها
السلام حامله شد، فاطمه عليها السلام در رحم مادر با او سخن مى گفت و
او را دعوت به صبر مى كرد و به او آرامش مى داد.
خديجه عليها السلام سخن گفتن فاطمه عليها السلام را از رسول خدا عليه
السلام مخفى داشته بود. روزى رسول خدا عليه السلام بر خديجهوارد شد،
شنيد كه خديجه عليها السلام با كسى سخن مى گويد: پرسيد: اى خديجه با چه
كسى سخن مى گفتى ؟ خديجه مى گفتى ؟ خديجه عرض كرد: يا رسول الله !
جنينى كه در رحم من است با من سخن مى گويد و مونس تنهايى من شده است .
رسول خدا عليه السلام فرمود: اى خديجه ! اكنون اين جبرئيل است كه مرا
بشارت مى دهد كه اين طفل دختر است و اصل و ريشه پاك و پاكيزه من مى
باشد، خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از او قرار مى دهد و بعد از امام
وحى از سلسله اولاد او پيشوايان و جانشينانى در زمين بر مى گزيند.
(17)
برخيز اى مادر!
روزى حضرت خديجه نماز مى خواند، اشتباها خواست در ركعت سوم سلام
دهد، فاطمه عليها السلام از درون شكم ، وى را ندا داد:
قومى يا اماه ، فانك الثالثة
برخيز اى مادر ! تو در ركعت سوم مى باشى
(18)
مادر جان محزون مباش
هنگامى كه كافران از پيامبر اكرم عليه السلام خواستند كه شكافته
شدن ماه را به آنها نشان دهد، زمانى بود كه خديجه به فاطمه زهرا عليها
السلام حامله بوده و اين موضوع بر همگان مشخص شده بود. (چند روزى بيش
به تولدش نمانده بود) كه خديجه با خود مى گفت : زهى تاءسف و اندوه ، چه
بسيار زيانكار است آن كسى كه منكر رسالت محمد عليه السلام شود و حال
آنكه او بهترين فرستاده پرودگار من است . در اين هنگام فاطمه عليها
السلام از درون شكم ، وى را صدا زده و گفت : مادر جان ! محزون مباش و
نترس ! همانا خداوند با پدرم مى باشد و ياور اوست .
(19)
سلام خدا و جبرئيل بر
مادر فاطمه
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول
عليه السلام فرمود كه : چون جبرئيل مرا به معراج برد و برگردانيد، گفتم
: اين جبرئيل ! آيا حاجتى دارى ؟ گفت : حاجت من آن است كه خديجه را از
جانب خدا و از جانب من سلام برسانى .
پس چون حضرت رسول عليه السلام سلام جبرئيل را رسانيد، خديجه گفت :
الله السلام ، و منه السلام ، و اليه السلام
خدا را است سلام و از او است سلام و به سوى اوست سلام و بر جبرئيل سلام
باد.
در روايات ديگر نقل شده است كه : هرگاه جبرئيل نازل مى شد و خديجه حاضر
نبود او را سلام مى رسانيد.
(20)
خشم پيامبر به خاطر توهين
به خديجه عليها السلام
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
روزى رسول خدا عليه السلام وارد منزل شد، عايشه را ديد كه مقابل حضرت
زهرا عليها السلام ايستاده و با او به تندى حرف مى زند و مى گويد: اى
دختر خديجه ! تو گمان مى كنى مادرت بهتر از من است ؟ چه فضيلتى بر من
دارد؟ او زنى مثل ما بود رسول خدا عليه السلام سخن عايشه را شنيد، وقتى
فاطمه چشمش به پدر افتاد، شروع به گريه كرد. پيغمبر عليها السلام
فرمود: فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: عايشه به مادرم توهين
كرد. رسول خدا عليه السلام خشمناك شد و فرمود: عايشه ساكت شو ! خداوند
متعال زنهاى با محبت و بچه دار را مبارك قرار داده است .
خديجه براى من فرزندانى مثل طاهر و قاسم و فاطمه (ع ) و رقيه و ام
كلثوم و زينب آورده است ، ولى خدا تو را عقيم و نازا قرار داده است .
(21)
نازل شدن سوره كوثر
ابن عباس مى گويد:
سوره كوثر درباره
عاص بن وائل سهمى نازل
شد و اين موقعى بود كه : روزى رسول خدا عليه السلام از مسجد بيرون مى
آمد و (عاص بن وائل ) در زندگى بين سهم با آن حضرت ملاقات و گفتگو كرد
. اين در حالى بود كه عده اى از بزرگان قريش در مسجد نشسته بودند. چون
عاص داخل مسجد شد، گفتند: با چه كسى صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين ابتر
اين ماجرا زمانى رخ داد كه عبدالله فرزند رسول خدا عليه السلام و خديجه
از دنيا رفته بودند.
غم از دست دادن عبدالله و زخم زبان مشركين ، قلب ايشان را آزرده كرد،
اما فرشته وحى كه همواره آرامش دهنده قلب رسول الله عليه السلام بود
نازل شد و پيامبر را بشارت داد كه اى محمد ! پرودگار مهربان به سوى تو
سرچشمه بركات و خيرات را نازل خواهد كرد و دشمن تو را كه بر تو جسارت
كرده است خوار و ذليل نموده و ابتر قرار مى دهد. پس پيامبر به شكرانه
اين وعده الهى نماز گذارد و پروردگار را بر اين نعمت با بركت ستود.
(22)
در جواب آنكه گويد، ابتر است
|
گو كه زهرايم عالم برتر است
او عطاى رب الارباب من است مادر اولاد و
انساب من است |
هر كه گويد نسل پيغمبر كجاست
|
گو درون نسل پاك مرتضى است
|
كوثر چيست ؟
وقتى كه سوره كوثر بر پيامبر اسلام عليه السلام نازل شد، على بن
ابى طالب عليه السلام به پيامبر عرض كرد: اى رسول خدا؟ كوثر چيست ؟
حضرت فرمود: نهرى است كه خداوند به من كرامت نموده است .
على عليه السلام عرض كرد: اين نهر گرانقدر است ، پس براى ما توصيف كن
اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: آرى اى على ، كوثر نهرى است كه از زير عرش
خداى غزوجل جارى است ، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از كره
ترم تر است ، سنگيزه هايش زبر جد و ياقوت و مرجان ، گياهش زعفران ،
خاكش مشك و خوشبو و پايه هايش به زير عرش خداوند استوار است . پس رسول
خدا عليه السلام دست به پهلوان اميرالؤ منين على عليه السلام زد و
فرمود: على جان اين نهر از آن من و تو و دوستان تو پس از من خواهد بود.
(23)
سخن فاطمه عليها السلام
به هنگام تولد
فاطمه زهرا عليها السلام در آخرين ساعات روز جمعه ، بيستم جمادى
الثانى ، سال پنجم بعثت به دنيا آمد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه وجود مبارك فاطمه عليها
السلام به زمين رسيد نورى از آن وجود نازنين ساطع گرديد كه پرتو آن به
تمام خانه هاى مكه داخل شد، به حدى كه همه مكه را روشن كرد. همزمان با
آن در آسمان نيز نور روشنى پديدار گشت كه ملائكه و فرشتگان آسمان پيش
از آن نورى به اين زيبايى نديده بودند.
به مباركى تولد فاطمه عليها السلام ده فرشته از فرشتگان زيبا روى
پروردگار - در حالى كه درست هر كدام تشطى از ظروف بهشتى كه پر بودند از
آب كوثر قرار داشت - به حضور فاطمه عليها السلام شرفياب شدند واز آن آب
به ايشان نوشانده و غسلش دادند.
سپس دو جامعه زيبايى سفيد، از شير سفيدترل و از مشك و عنبر خوش بوتر،
يكى را به بدن نازنين فاطمه عليها السلام پيچيدند و جامعه ديگر را
مقنعه او قرار دادند.
آنگاه فاطمه عليها السلام را دعوت به سخن گفتن كردند. فاطمه شروع به
سخن گفتن كرد و گفت : شهادت مى دهم كه پرودگار و آفريننده من ، كسى
نيست مگر خداى بزرگ و بى همتا، گواهى . مى دهم با اينكه پدرم سيد و
سرور برگزيدگان خدا و رسول خداست و اقرار مى كنم به اينكه همسرم و
جانشين رسول خداست و فرزندانم (حسن و حسين عليه السلام ) دو سبط رسول
خدايند. پس از آن فاطمه عليها السلام بر هر يك از آن چهار زنانى كه
خديجه را در امر زايمان مساعدت كرده بودند با بردن نام ايشان سلام داد
و آنها نيز با شادمانى پاسخ دادند.
(24)
فاطمه عليها السلام رشد جسمانى خود را آغاز كرد و طورى كه در هر روز به
اندازه يك هفته و در هفته به اندازه يك ماه و در يك ماه به اندازه يك
سال كودكان ديگر رشد مى كرد.
زلزله بزرگ در لحظه ولادت
فاطمه عليها السلام
حضرت على عليه السلام فرمود:
در شب تولد نور پاك فاطمه ، زلزله عظيمى در مكه اتفاق افتاد كه سنگهاى
بزرگى از كوه ابوقيس جدا شد و بر زمينهاى پس و بلند مى غلطيدند. آن قدر
اين زلزله ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت و به خداوند عرض
كرد:
الهى و سدى اساءلك بالحمدية المحمودية و العلوية
العالية و بالفاطيمة البيضاء الا تفضلت على اهل التهامة بالرحمة و
الرافه .
اى خدا و آقاى من . به مقام حمد شده محمدى و
مقام بلند علوى و مقام ودرخشان فاطمى از او در خواست مى كنم كه بر اهل
مكه بوسيله رحمت و مهربانيت تفضل و احسان نمايى .
به اين ترتيب ابوطالب در پيشگاه خداوند به ساحت مقدس پيامبر عليه
السلام و على و فاطمه عليها السلام توسل جست و از بركت نام ايشان همان
لحظه زمين مكه آرام شد.
(25)
پس از آن مرم آن كلمات را حفظ كرده و در شرايد و بلاها مى خواند ولى
جهت آن را نمى دانستند.
كمك كردن زنان بهشتى در
تولد فاطمه
طبرى در
ذخائى العقبى از خديجه
عليها السلام نقل مى كند كه فرمود:
زمان كه لحظه تولد فرزندم نزديك شد به سراغ قابله هاى قريش فرستادم ،
تا مرا در امر زايمان مساعدت كنند، ولى چون همسر محمد عليه السلام بودم
از آمدن امتناع ورزيدند. در همين هنگام چهار زن بر من وارد شدند كه
جمال ، زيبايى و نورانيت آنان قابل توصيف نيست !
يكى از آنان گفت : من مادر تو حوا هستم . دسيگرى گفت : من آسيه دختر
مزاحم هستم . سومى خود را كلثم خواهر موسى معرفى كرده و چهارمى گفتن من
مريم دخترعمران ، مادر عيسى هستم ، آمده ايم تا در امر زايمان ، تو را
كمك كنيم .
پس از آنكه فاطمه (ع ) به دنيا آمد نور جمالش فضا را روشن و منور ساخت
و بر آنان با ذكر نامشان سلام كرد و درهمان لحظه تولد به يگانگى
خداوند، رسالت پدرش ، امامت شوهر و فرزندانش شهادت داد.
(26)
چه خوب سروده است شاعر:
از خجالت در بخشش نور او خورشيد، هر بامداد در پوشش شفق ، پنهان مى
شود.
و از شرم شمايل و اوصاف او شناخته هاى درختان ، خود را به زير برگها
گشيده و قامت خود را بدان پوشيده و پنهان مى دارند.
اعمال روز تولد حضرت
فاطمه عليها السلام
در مفاتيح الجناح شيخ عباس قمى (ره ) آمده است كه :
سال پنجم يا دوم او بعثت ولادت و با سعادت حضرت فاطمه زهرا عليها
السلام واقع شده و در آن روز چند عمل مناسب است .
اول : روزه
دوم : خيرات و صدقات بر مؤ منين .
سوم : زيارت آن حضرت كه چنين است :
يا ممتحنة امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك
فوجدك لما امتحنك صابرة و زعمنا انا لك اوليا و مصدقون ، و صابرون لكل
ما اتانا به ابوك ، و اتى به وصيه ، فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا
الحقتنا بتصديقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك و
مستحب است در ادامه بگويد:
اسلام عليك يا بنت
رسول الله السلام عليك يا بنت الله ...
اى آنكه خدايى كه تو را خلق كرد پيش از خلقت
بيازمود و در آن آزمايش بر هر گونه بلا و مصيبت تو را شكيبا و بردبار
گردانيد و ما چنين پنداريم كه دوستان شما هستيم و مقام بزرگى شما را
تصديق مى كنيم و بر هر دستور و تعليم الهى كه پدر شما و وصيش كه درود
حق بر او باد براى ما آورد صبور و مطيع خواهيم بود پس ما در خواست مى
كنيم هرگاه كه مصدق و مؤ من به شما هستيم كه ما را به واسطه اين تصديق
به رسول و وصيش خدا به شما ملحق فرمايد تا به ما مژده رسد كه بواسطه
دوستى شما ما را از گناهان پاك سازد.
نام فاطمه عليها السلام
را خدا بر او نهاد
از امام باقر العلوم عليه السلام روايت كرده اند كه :
زمانى كه فاطمه زهراء عليها السلام پا به جهان نهاد خداى متعالى فرسته
اى را امر فرمود تا اين نما (فاطمه ) را بر زبان رسول مكرم جارى نمايد،
سپس خداوند خطاب به فاطمه عليها السلام فرمود: من شير را به وسيله
علم در وجود تو قطع كردم
(27) و تو را از ناپاكى باز داشتم . امام باقر عليه
السلام در ادامه مى فرمايند: والله خداى تبارك و تعالى اين بانو را از
علم مملو ساخت و او را از ناپاكيهاى زنان در ميثاق ذر (كه خداوند از
همه خلايق پيمان
(28) پاك گرفت ) پاكى و پاكيزه تر قرار داد.
فاطمه حوريه اى انسان نما
از امام صادق عليه السلام روايت است كه رسول خدا عليها السلام
فرمود:
اى مدرم آيا مى دانيد چرا فاطمه عليها السلام آفريده شده است ؟ عرض
كردند: خدا و رسول او بهتر مى دانند پيامبر عليه السلام فرمود:
خلقت فاطمة حوراء انسية لا انسية
فاطمه يك بانوى بهشتى انسانى است اما انسان نيست .
او از عرق جبرئيل و موهاى ريز او آفريده شده است . سپس فرمود: آن زمان
كه من به معراج رفتم جبرئيل سيبى از بهشت از طرف پروردگار براى من هديه
آورد. جبرئيل آن سيب را به سينه خود چسبانيد به طورى كه عرق سيب و عروق
جبرئيل يكى شده بود. آنگاه بر من سلام كرد و من جوان دادم . جبرئيل گفت
: خداوند اين سيب را از بهشت براى تو هديه فرستاده ، آن را بخور.
پس من آن را شكافتم ، ناگهان نور درخشانى از آن درخشيد كه من از آن در
شگفت شدم . جبرئيل گفت : بخور
اين نور منصوره ،
فاطمه مى باشد، گفتم : منصوره چه كسى است .؟ جبرئيل گفت : بانويى است
كه از صلب تو خارج مى گردد. نام او در آسمان منصور و در زمين فاطمه است
.
(29)
فصل سوم : در منزل پدر
من هرگز پدر را رها نخواهم كرد
هنگامى كه خواهران حضرت فاطمه عليها السلام ازداواج كردند و به
خانه شوهر رفته بودند، فاطمه به دامن مادرش (كه هنوز زنده بود) چسبيده
و گفت : مادر ! من دوست نمى دارم به خانه ديگر بروم ، من هيچ گاه از
شما جدا نمى شوم .
خديجه عليها السلام با لبخندى سرشار از ستايش پاسخ داد: اين را همه مى
گويند، ما نيز مى گفتيم . بگذار وقتش برسد ! اما فاطمه عليها السلام در
حالى كه مادر ساكت بود با اصرار گفت نه ، من هرگز پدر را رها نخواهم
كرد هيچ كس نمى تواند مرا از او جدا كند.
(30)
فاطمه در محاصره اقتصادى
يكسال از عمر نازنين در دانه پيامبر عليه السلام سپررى شده بود
كه پيامبر عليه السلام و اصحاب او، به دليل فشارهاى روحى و شكنجه هاى
كفار بر مسلمانان و تصميم سران كفار بر قتل پيامبر عليه السلام ، تصميم
بر ترك مكه گرفته و به دره اى بيرون از مكه در محلى كه به آن
شعب ابى طالب مى گفتند، حركت كردند.
فاطمه عليها السلام رشد و نماى خود را در تنگناى شعب سپرى نمود. او مى
ديد كه خويشان ابوطالب و دوستداران پدر و روزها پيرامون او و شبها تا
صبح از خيمه پدر حراست مى نمودند. وقتى كه كودكان هم سن او در ناز و
نوازش و رفاه بودند، او بر روى ريگهاى داغ بيابان مكه راه مى رفت و در
سختى و رنج بزرگ مى شد. نگامى كه او را از شير مادر گرفتند، نه تنها
غذا مخصوصى برايش نبود، بكله خوراك معمولى هم يافت نمى شد.
فاطمه عليها السلام پايان دوران شيرخوارگى ، راه رفتن ، سخن گفتن ، و
آداب ابتدايى زندگى را به همراه پدر و مادر و ديگران مسلمانان به مدت
سه سال دوشوارترين شرايط در شعب ابى طالب گذارند.
هنوز گرد و غبار مشكلات و سختيهاى دوران شعب از رخسار رسول خدا و فاطمه
عليها السلام زايل نشده بود كه خديجه در سن شصت و پنج سالگى به سختى
بيمار شد. خديجه از اين بيمارى بر نخاست و فاطمه را كه پنج سال بيش
نداشت با پدر گراميش تنها گذاشت . آن سال به جهت فوت ابوطالب و خديجه
سال غم و اندوه نام گرفت
كفن خديجه عليها السلام
را از بهشت آوردند
خديجه همسر گرامى پيامبر عليه السلام به وسيله فاطمه عليها
السلام از پيامبر خواهش كرد تا همان عبايى را كه در حين نزول وحى به سر
مى كشيد كفن او قار دهد. پيامبر عليه السلام نيز عبا را براى خديجه
داد، در همين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت : يا رسول الله سلام بر تو و
خديجه باد، خدايت مى فرمايد: خديجه هر چه مال داشت در راه ما داد، تو
عباد خود را نگه دار، من كفن خديجه را از بهشت آوردم و آن كفن رحمت و
مغفرت است .
(31)
فاطمه عليها السلام در
فراق مادر
خديجه كبرى ، ملكه عرب ، در نجابت و جلالت شهرتى بسزا داشت . در
جود و بخشش و كرم افضل بانوان عرب بود. خديجه بهترين مونس و انيس
پيغمبر، قويترين مددكار روزهاى سختى او بود. از بذل مال دريغ نكرد و با
آن قدرت مالى و شهرت مقامى كه داشت از هر لحاظ خود را در اختيار پيامبر
و آرمانهاى او گذاشت . به اين جهت رسول خدا عليه السلام بسيار او را
دوست مى داشت و جبرئيل در اكثر مواقع كه نازل مى شد به خديجه سلام مى
رساند.
در سال دهم بعثت زمانى كه هنوز بيش از يك سال از رهايى پيغمبر و يارانش
از محاصره شعب نگذشته بود كه خديجه و ابوطالب به فاطمه كمى از يكديگر
از دنيا رفتند. خديجه از دنيا رفت در حالى كه فاطمه عليها السلام پنج
ساله بود و در اين سن ، تحمل درد يتيمى براى فاطمه عليها السلام بسيار
سخت بود.
چون خديجه از دنيا رفت ، پيامبر خدا به همراهى اصحاب ، او را با احترام
بسيار تشيع كرده و براى خاكسپارى به قبرستان
حجون آوردند. پيامبر عليه السلام خود به درون قبر رفت و خديجه
عليها السلام را كه يادگار سالهاى رنج و مجاهدت او بود به خاك سپرد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى كه خديجه از دنيا فاطمه عليها
السلام كودك خرد سالى بيش نبود او از نبود مادر اظهار دلتنگى مى نمود و
از همگان سراغ مادر را مى گرفت . سراغ پدر رفت و دامان پدر را گرفته ،
به دور او گشت و گفت : يا ابتاه اءين امى اى پدر
جان ، مادرم كجاست ؟ پيامبر عليه السلام نتوانست جواب او را
بدهد، قدرى ساكت شد، در همين لحظات فرشته وحى نازل شد و از طرف
پروردگارجل و علا براى فاطمه پيام آورد كه :
ان ربك ياءمرك ان تقراء على فاطمة السلام
اى رسول خدا ! پروردگارت فرمان مى دهد كه بر فاطمه عليها السلام سلام
برسانى
و به او بگوئى كه :
ان امك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من
ياقوت احمر، بين آسية امراة فرعون و مريم بنت عمران ...
مادرت در كاخى از مرواريد كه اطاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ
است جاى دارد. او در كنار آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران دو زن از
زنان برگزيده عالم ميهمان نعمتهاى پرودگار است .
پيامبر عليه چ پيغام پرودگار را به فاطمه عليها السلام ابلاغ كرد.
فاطمه كه درياى معرفت و دانش و بينش بود با شنيدن پيغام پروردگار آرام
گرفت و گفت :
ان الله هو السلام و منه السلام و اليه السلام
پرودگار من خوند سر منشاء وآغاز سلام است ، سلام مخصوص اوست و به او
باز مى گردد.
سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضايت خود را بر رضايت پرودگار اعلام
كرد.
(32)
فاطمه عليها السلام
ابوجهل را دشنام مى دهد.
ابن مسعود روايت كرده كه : روزى پيغمبر خدا عليه السلام نزديك
خانه كعبه نماز مى خواند و ابوجهل و جمعى از مشركان ديگر در كنارى
نشسته بودند ابوجهل رو به اطرافيان خود كرده و گفت : كيست كه اكنون
برخيزد و شكنبه اى از شتران فلان قبيله را كه ديروز نحر كرده اند
بياورد و همين كه محمد به سجده رفت بر سرو گردن او بيفكند؟
يكى از مشركين كه در آنجا حضور داشت انجام اين كار را به عهده گرفت و
اين كار را انجام داد. ابوجهل و اطرافيان او در حالى كه نظاره گر صحنه
بودند مى خنديدند و به صورت تمسخر به يكديگر نگاه كردند. پيامبر همچنان
در سجده بود تا آنكه شخصى خود را به منزل پيامبر عليه السلام رسانيد و
فاطمه عليها السلام را از ماجرا با خبر كرد، فاطمه عليها السلام كه در
آن زمان دختر كوچكى بود به سرعت خود را به مسجد رسانده و آن شكنبه را
از روى پدر برداشت و سپس رو به ابوجهل و اطرافيان او كرده و به سختى
آنان را دشنام داد.
(33)
ام اءبيها
چون آيه شريفه
النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه
امهاتهم ؛
(34)
نازل شد، بر حسب اين آيه زنان رسول خدا كنيه ام
المؤ منين يافته و بدان مفتخر شدند.
حضرت زهرا عليها السلام نزد پدر آمد و تقاضاى افتخارى كرد، پيامبر عليه
السلام او را در آغوش گرفت و نوازش كرد و فرمود: اگر زنان من مادر مؤ
منين هستند تو مادر منى .
(35)
شدت علاقه رسول خدا عليه السلام به فاطمه عليها السلام به حدى بود كه
او را ام ابيها؛ مادر پدر خود به معنى
مادر پدرش خطاب مى فرماد. امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش حضرت
باقرالعلوم عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
ان فاطمة عليها السلام كانت تكنى ام ابيها همانا
فاطمه عليها السلام به ام ابيها كينه گرفت .
(36)
اين كنيه مستقيما توسط شخص پيامبر عليه السلام خطاب به فاطمه به كار مى
گرفته است .
فاطمه عليها السلام ثمره شجره طيبه نبوت و نتيجه خلقت و حاصل عمر
پيامبر عليه السلام در همه حال غمخوار پدر بود. وقتى كه مشركين مكه
پيامبر را آزار و اذيت مى كردند و گرد و خاك و شكمبه حيوانات بر روى
پيامبر مى ريختند، اين فاطمه بود كه غبار غم از چهره پدر مى شست و با
محبتهاى خود نسبت به پدر مكنى به كنيه ام ابيها
شد، يعنى دخترى كه مثل مادر است براى پدرش !
داستان هجرت
مى دانيم رسول اكرم عليه السلام در جريان هجرت و پيش از حركت و
خروج از مكه ، اميرالمؤ منين على عليه السلام را ماءمور كرد تا در بستر
او بخوابد و به سفارشهايش عمل نمايد و به همراه زنانى كه باقى مانده
بودند به آن جناب ملحق شوند. زنانى كه در هجرت على عليه السلام از
مدينه به مكه همراه او بودند عبارت از:
حضرت فاطمه عليه السلام فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر حمزه و فاطمه دختر
زبير بن عبدالمطلب .
حضرت على عليه السلام در راه هجرت به مدينه وقتى به منطقه اى به نام
ضجنان رسيد، با هشت نفر از شجاعان قريش
كه آنها را تعقيب مى كردند و برخورد نمود، به آنها حمله ور شد و
متفرقشان كرد. در برخى از كتب سيره آمده است كه
حويرث بن نقيد بن عبد قصى ، يكى از سوار كارانى بود كه قريش او
را به تعقيب حضرت على عليه السلام و همراهانش فرستاده بود، وى بر
شترى كه حضرت زهرا عليها السلام و يكى از بانوان ديگر به نام فاطمه بر
آن سوار بودند، حمله كرده و حضرت زهرا عليها السلام را بر زمين انداخت
، حضرت كه بر اثر صدمات روحى وارد شده پيش از هجرت ، به ويژه پس از
رحلت مادر بزرگوارش بسيار ضعيف گشته بود، از اين ضربه صدمه ديد.
حضرت على عليه السلام و همراهان او، يك شبانه روز در
ضجنان ماندند كه در اين توقف عده اى ديگر
از مسلمانان ازجمله ام ايمن كنيز حضرت
رسول عليه السلام به آنها ملحق شدند. در آن شب ، در پيشگاه پروردگار
نماز به جاى آورده و تا صبح مشغول راز و نياز و ذكر و دعا با خلق
كردگار شده و پس از برپايى نماز صبح به جماعت ، حركت خود را آغاز
نمودند. اين گروه از مهاجرين ، منزل همين مراسم عبادت و راز و نياز و
نماز جماعت را انجام مى دادند تا اينكه وارد مدينه شدند. پيش از رسيدن
آنان به مدينه آيه :
الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبها و
يتفكرون فى خلق السوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا
غذاب النار... فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع مل عامل منكم من ذكر او
انثى
(37)
در شاءن آنان نازل شد كه مراد از مرد در آيه شريفه حضرت على عليه
السلام وزن حضرت فاطمه عليها السلام مى باشد
(38)
فاطمه غمخوار پدر
در سال دهم بعثت ابوطالب و خديجه ، در فاطمه كوتاهى يكى پس از
ديگرى از دنيا رفتند، اين دو حادثه ناگوار به قدرى در روح بزرگ پيغمبر
تاءثير كرد كه آن سال را سال غم و اندوه
ناميده . دشمنان رسالت پيامبر عليه السلام وقتى كه مشاهده كردند مدافع
او، يعنى ابوطالب از دنيا رفته است ، شروع به آزار و اذيت او پرداختند.
روزى يكى از مشركين مكه پيامبر عليه چ را در كوچه ملاقات كرد، مقدارى
خاكروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبر عليه السلام چيزى
نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمه عليها السلام به استقبال پدر
شتافت ، آب آورد و با چشم گريان سو و صورت پدر را شست پيامبر عليه
السلام فرمود: دخترم ! گريه نكنن ، مطمئن باش كه خدا پدرت را از شر
دشمنان محفوظ مى دارد و پيروز مى گرداند.
(39)
فصل چهارم : ازدواج
جمال دل آراى فاطمه
انس بن مالك مى گويد:
فاطمه عليه چ مانند شب چهارده بود يا مانند خورشيدى كه ابرگردا گرد او
را گرفته باشد واز ابر بيرون آيد. سفيد چهره اى كه ، سفيدى وى آميخته
با سرخى بود، با موئى بسيار سياه و شبيه ترين مردم به رسول خدا عليه
السلام
مادر انس فاطمه را اينگونه توصيف مى كند:
فاطمه عليها السلام همچون ماه شب چهارده بود، همچون خورشيدى كه پشت ابر
به زيبايى نور افشانى مى كند، يا همچون لحظه اى كه ماه با تمام شكوه از
پشت ابر بيرون مى آيد. فاطمه سپيد رو و وجيه ، همواره تبسم دلنشين و
نمكين بر لبى داشت و هنگام تبسم دندانهاى سپيد و مرتب و زيبايش بسان
دانه هاى مرواريد كه در رشته اى رديف شده باشند نمايان مى گشت .
پيامبر عليه السلام در اين باره فرمود: او را همچون خود ندانيد، فاطمه
حوريه اى است در لباس انسان . من هر زمان مشتاق بهشت مى شوم او را مى
بوسم . فاطمه زهرا عليها السلام گل است .
(40)
همچنين نقل كرده اند كه : امام حسين عليه السلام در جريان خواستگارى
حسن مثنى فرزند امام حسن عليه السلام از دختر امام حسين عليه السلام
(فاطمه يا سكينه )، در جواب فرمود: من فاطمه را راى تو اختيار مى كنم ،
زيرا شباهت بيشترى به مادرم فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا عليه
السلام دارد. او در ديانت تمام شب را بيدار بوده و روز را روزه مى گيرد
و شكل و جمال شبيه حورالعين است .
(41)
خواستگاران فاطمه عليها
السلام
عبدالرحمن بن عوف و
عثمان بن عفان كه هر دو از ثروتمندان
بزرگ بودند، به عزم خواستگارى نزد رسول خدا عليه السلام آمدند. عبد
الرحمن عرض كرد: اى رسول خدا ! اگر فاطمه عليها السلام را به همسرى من
در آورى حاضرم يك صد ستر سياه با چشمانى آبى و بارهايى از پارچه هاى
كتان اعلاى مصرى به همراه ده هزار دينار پول مهريه اش كنم !
عثمان عرض كرد: با توجه به امتيازى كه من بر عبدالرحمن از جهت پيش
قدمى و سابقه بيشتر در اسلام دارم ، حاضرم همين مهريه را بپردازم .
پيغمبر اسلام عليه السلام از سخن آنان سخت خشمناك شد و براى آنكه به
آنها بفهماند من به مال شما علاقه اى ندارم و داستان ازدواج فاطمه
عليها السلام داستان خريد و فروش و مبادله ثروت نيست ، بلكه امرى است
خدايى ، مشتى سنگ ريزه برداشته و به طرف عبدالرحمن پاشيد و فرمود: تو
خيال مى كنى من بنده پول و ثروتم ، كه بوسيله ثروت خود بر من فخر و
مباهات مى كنى و مى خواهى بوسيله پول ازدواج را بر من تحميل كنى ؟
در نقل ابن شهر آشوب به دنبال آن آمده كه آن سنگريزه ها را وقتى پيش
عبدالرحمن ريخت به صورت مرجان و جواهرات قيمتى در آمد، كه هر يك از
آنها به اندازه قيمت تمام ثروت او بود. پيامبر بدين وسيله به او فهماند
كه احتياجى به اين پولها ندارند.
(42)
على عليه السلام همتاى
فاطمه عليها السلام
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش ، از اميرالمؤ منين على
عليه السلام روايت مى كند:
پيامبر اكرم عليها السلام به من فرمود: اى على ! عده اى از بزرگان قريش
مرا در مورد فاطمه عليها السلام سرزنش كرده و گفتند: ما فاطمه را از تو
خواستگارى كرديم و موافقت ننمودى و او را به على عليه السلام دادى .
به آنان گفتم : به خدا سوگند، من به نظر شخصى خودم او را به همسرى على
در نياوردم ، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على عليه
السلام موافقت فرمود. جبرائيل بر من نازل شده و گفت : اى محمد عليه
السلام ! همانا خداوند عزوجل مى فرمايد: اگر على عليه السلام را نمى
آفريدم براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمين وجود نداشت ، از آدم
گرفته تا پايين تر از او.
(43)
ازدواج دو نور
خوارزمى به سند خود از امام حسين عليه السلام نقل كرده كه
فرمود: رسول خدا عليه السلام در خانه ام سلمه بود كه فرشته اى بابيست
سر كه هر سرى هزاران زبان داشت
(44) و با هر زبان به زبانى مستقل خدا را تسبيح و تقديس
مى كرد، فرود آمد. كف دست او از گسترده هفت آسمان و زمين پهناورتر بود.
پيامبر عليه السلام پنداشت كه جبرئيل است . پرسيد: جبرئيل ! تا كنون با
اين شكل بر من فرود نيامده اى ؟ عرض كرد: من جبرئيل نيستم ، من
صرصائيلم . خدا مرا به سوى شما فرستاد تا
پيام دهم كه نور را به نور تزويج فرمايى .
پيامبر (ع ) فرمود: چه كسى را به چه كسى ؟
عرض كرد: دخترت فاطمه را به على بن ابى طالب .
پيامبر عليه السلام ديد كه در ميان دو شانه صرصائيل نوشته شده است :
هيچ معبود به حقى جز خدا نيست ، محمد رسول خدا و
على بن ابى طالب به پا دارند حجت خداوندى است . پيامبر عليه
السلام پرسيد: صرصائيل ! از چه زمانى اين كلمات ميان دو شانه ات نوشته
است ؟
عرض كرد: دوازده هزار سال پيش از آنكه خدا دنيا را بيافريند.
(45)
مراسم خواستگارى
ابوبكر و عمر و چند تن از ثروتمندان بزرگ ، حضرت فاطمه عليها
السلام را از پيامبر خواستگارى كردند، ولى پيامبر عليه السلام به همه
آنها جواب رد داد و فرمود: فاطمه عليها السلام هنوز كوچك است و تعيين
همسر او با خداست ، من نيز منتظر فرمان خدايم . اصحاب رسول خدا عليه
السلام احساس كرده بودند كه پيغمبر ميل دارند فاطمه را به على كابين
ببندد. يعنى نور را بانور.
يك روز ابوبكر، عمر، سعدبن معاذ و گروهى ديگر در مسجد نشسته بودند و با
هم در مورد خواستگارى از حضرت فاطمه عليها السلام صحبت مى كردند و مى
گفتند: علت خواستگارى نكردن حضرت على از حضرت فاطمه تهديستى او مى
باشد. سپس با هم به سراغ على رفته و حضرت را در نخلستان يكى از انصار
كه با شتر آبكش ، درختان خرما را آبيارى مى كرد پيدا كردند.
به او گفتند: يا على ! تو در تمام كمالات بر سايرين برترى دارى و از
علاقه رسول خدا عليه السلام به خودت آگاهى ، اشراف و بزرگان قريش براى
خواستگارى از فاطمه عليها السلام رفتند ولى پيامبر دست رد سينه آنها
زد، گمان مى كنيم كه خدا و رسول فاطمه را براى تو قرار داده اند. شخصى
ديگرى قابليت اين افتخار را ندارد.
على عليه السلام فرمود: اى ابابكر ! احساسات و خواسته هاى درونى مرا
تحريك نمودى ، به خدا سوگند من نيز خواستگار فاطمه ام ، ولى از مال
دنيا چيزى ندارم ، ابوبكر عرض كرد: يا على ! تو مى دانى كه اموال دنيا
در نظر خدا و رسول او ارزشى ندارد.
پيشنهاد ابوبكر روح على عليه السلام را تكان داد و عشق درونى او را
شعله ور ساخت . به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عباى تميزى بر تن كرد
و به خدمت رسول خدا شتافت .
پيامبر در منزل ام سلمه تشريف داشت . على عليه السلام در زد. پيغمبر به
ام سلمه فرمود: در را باز كن . كوبنده در شخصى است كه خدا و رسولش او
را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.
على عليه السلام وارد منزل شد، سلام كرد و در حضور پيامبر نشست و از
خجالت شرش را به زير انداخت . پيامبر عليه السلام سكوت را شكت و فرمود:
يا على ! گويا براى حاجتى نزد من آمده اى كه از اظهار آن خجالت مى كشى
؟ عرض كرد: يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما
بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به بركت وجود شما هدايت شدم .
يا رسول الله ! اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم ، اگر
صلاح مى دانيد كه دخترت فاطمه عليها السلام را به عقد من در آورى سعادت
بزرگى نصيب من شده است .
رسول خدا عليه السلام كه در انتظار چنين پيشنهادى بود، صورتش از سرور و
شادمانى بر افروخته شد و فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگيرم .
پيامبر عليه السلام نزد فاطمه عليها السلام رفت و فرمود: دخترم ! على
را به خوبى مى شناسى ، براى خواستگارى تو آمده است ، آيا اجازه مى دهى
تو را به عقدش در آورم ؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است . فاطمه
عليها السلام از خجالت سكوت كرد و چيزى نگفت .
(46) پيامبر عليه السلام سكوت او را علامت رضايت دانست
و به نزد على عليه السلام آمد و بالبى خندان فرمود: يا على ! يا عروسى
چيزى دارى ؟
(47)
مراسم عقد فاطمه عليها
السلام در بهشت
خورزمى در مناقب مى نويسد: قبل از عقد على عليه السلام و حضرت
فاطمه عليها السلام در زمين ، جبرئيل خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد:
خداوند، تو وزير و دامادى اختيار فرمود (اراده كرده ) دخترت فاطمه را
به عقد او در آورد. پيغمبر عليه السلام پرسيد او كيست ؟ عرض كرد: پسر
عم تو در نسب و برادر تو در دنيا. نامش على بن ابيطالب است .
سپس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله ! خداوند امر فرمود: بهشت را زينت
كنند، درختان آن ميوه آورند و حوريان بهشتى جمال خود را به زيورها
آرايش نمايند ملائكه در حوالى بيت المعمور جمع شدند و منبرى از نور كه
آدم در روز عرض اسماء
(48) بر آن بالا رفت نصب نموند. آنگاه جبرئيل گفت : بر
من چنين وحى شد: من عقد بستم نيزك خود فاطمه را
به على بن ابيطالب و تو نيز براى ملائكه عقد نكاح را بخوان . من
عقد نكاح را بر فراز منبر نور خواندم و ملائكه را شاهد اين ازدواج
گرفتم .
پس از اتمام عقد، به درخت طوبى امر شد كه ميوه خود را بر ملائكه نثار
كند. او با حركتى ميوه هايش را ريخت و ملائكه و حورالعين از آن جمع
نموده و از اين نصيب به خود افتخار كردند. من (جبرئيل ) اينك ماءمور
شدم كه به تو ابلاغ كنم تا در زمين نيز عقد ازدواج ميان آن دور را
منعقد گرانى
(49)
خداوندولى عقد فاطمه در
آسمان
از انس بن مالك روايت شده است كه است : در جريان خواستگارى
عبد الرحمن تبن عوف زهرى و
عثمان بن عفان از حضرت فاطمه عليها
السلام پيشنهاد كردند كه صد ناقه سياه چشم كبود با ده هزار دينار مهريه
او قرار مى دهند. در همان لحظه ، جبرئيل نازل شد و گفت : اى احمد،
خداوند متعال به تو سلام رسانده و مى فرمايد: به سوى على حركت كن و به
نزدش برو، زيرا مثل او مثال كعبه است كه همگى به سوى آن مى روند، اما
آن به سوى كسى نمى رود. خداوند به من دستور داده تا به رضوان بهشت
دستور دهم چهار طرف بهشت را آذين بندد و به درخت
طوبى و سدرة المنتهى دستور دهم تا
جايى كه مى توانند خود را به زر و زيور بيارايند و به حورالعين امر كنم
تا خود را زينت دهند و زير درخت طوبى و سدرة المنتهى بايستند. به يكى
از فرشتگان به نام راحيل دستور داد كه بر
ساق عرش حاضر شود.
هنگامى كه همه فرشتگان حاضر شدند، به من امر فرمود منبرى از نور بر
افرازم و به راحيل دستور داد بر بالاى منبر رود و خطبه ازدواج را ايراد
كند و فاطمه عليها السلام را به عقد على عليه السلام در آورد. مهريه آن
حضرت را خمس اموال دنيا قرار داد كه تا روز قيامت متعلق به او و
فرزندانش باشد. من و ميكائيل شهود، و خداوند ولى عقد بود. به درخت طوبى
و سدرة المنتهى دستور داد كه تمام عطرها و زيورهاى خود را بر سر آنان
بيفشانند و به تو نيز امر فرموده كه در روى زمين فاطمه عليها السلام را
به عقد على عليه السلام در آورى
(50)
حضرت زهرا عليها السلام مصداق آيه مرج البحرين
يلتقيان
كليه مفسرين ، محدثين و مورخين فريقين در اسلام در شاءن نزول آيه
مرج البحرين يلتقيان برزخ لا يبغيان فباى آلا
ربكما تكذبان يخ رج منهما اللؤ لؤ و المرجان
(51)
گفته اند كه درباره تلاقى بحر نبوت و ولايت ، تعين ازدواج حضرت زهرا
عليها السلام و حضرت على عليه السلام نازل شده است .
از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه :
مراد از آيه مرح البحرين يلتقيان تلاقى
درياى نبوت و ولايت به واسطه بحر عصمت و طهارت است . اين درياى عميق ،
متوازى السطح بوده و برزخ آنها شخصيت رسول الله است كه زودتر از جهان
رحلت مى فرمايد.
از آسمان ولايت باران رحمت در زمين عصمت و طهارت مى بارد و مراد از
لؤ لؤ و مرجان
امام حسن و امام حسين عليه السلام هستند كه از آن مهد عصمت و
طهارت به وجود مى آيند. اين دو درياى عميق هيچ يك بر ديگرى طغيان نمى
كنند.
بر اساس همين حقيقت ، رسول خدا عليه السلام شخصا در شب زفاف بين اين
درياى نبود و ولايت نشست و دست فاطمه عليها السلام را گرفت و در دست
على عليه السلام گذاشت و واسطه تلاقى اين دو درياى عميق مواج هدايت و
ارشاد شد.
(52)
ازدواج آسمانى
وقتى كه على عليها السلام فاطمه عليها السلام را از رسول خدا
خواستگجارى كرد، پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا
براى اين امر چيزى دارى ؟ على عليه السلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى
شما يا رسول الله ! من چيزى را از شما پنهان نمى كنم ، تمام دارائيم يك
شمشير، يك زره و يك شتر آبكش (يا اسب ) است و جز اينها چيزى ندارم .
(53)
رسول خدا عليه السلام فرمود: شمشير براى تو لازم است ، زيرا تو مرد جنگ
حتى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى . شتر نيز از لوازم زندگى است كه
بايد با آن آبكشى نمايى و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در
مسافرتها براى باربرى استفاده اش كنى ، زره را به عنوان مهر زهراء عليه
السلام مى پذيرم .
سپس فرمود: يا على ! آيا مى خواهى تو را را بشارتى بدهم ؟ عرض كرد: بلى
يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى شما باد. فرمود: تو رابشارت باد كه
خداى تعالى فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنكه من او را
در زمين به تو تزويج كنم .
(54)