عبدالله بن حسن به اسناد خود از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده است:زمانى
كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند (متفق شدند) فدك را به حضرت فاطمه عليهاالسلام ندهند
و اين خبر به آن حضرت رسيد، روسرى خود را بر سر و لباس روى و چادر خود را به تن
پيچيد، و همراه با گروهى از زنان ياور و خدمتگذار و خويشاوند حركت كردند، در حالى
كه (در اثر بلندى لباس) بر پايى لباس خود پا مى گذاشت و نحوه ى راه رفتن آن حضرت،
از راه رفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ كم نداشت. تا اينكه به ابوبكر
رسيد، و اين در حالى بود كه ابوبكر در ميان اجتماع مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان
قرار گرفته بود، پس ميان آن حضرت و مردم، پرده اى نصب شد.
فجلست، ثم انت انه اجهش القوم لها بالبكاء، فارتج المجلس، ثم امهلت هنيئه، حتى
اذا سكن نشيج القوم و هدات فورتهم، افتتحت الكلام بحمدالله تعالى والثناء عليه
والصلاة على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فعاد القوم فى بكائهم: فلما
أمسكوا (سكتوا)، عادت فى كلامها، فقالت عليهاالسلام:
آن حضرت سپس نشست، آنگاه چنان ناله جانسوزى برآورد كه همه حاضرين را به گريه
واداشت، و مجلس متشنج شد، سپس مقدارى مهلت داد تا اينكه فرياد قوم خاموش شد و جوشش
مردم فرو نشست. آن گاه كلام خود را با ستايش و ثناى خداوند متعال و درود بر رسول
خدا صلى الله عليه و آله و سلم آغاز نمود. در اين هنگام دوباره مردم شروع به گريه
كردند. چون مردم آرام گرفتند حضرت زهرا عليهاالسلام سخن خود را ادامه داد و فرمود:
الحمدلله على ما انعم، و له الشكر على ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم نعم
ابتداها، و سبوغ الاء اسداها، و تمام منن اولاها. جم عن الإحصاء عددها، و ناى عن
الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، (و ثم) ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها،
و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.
ستايش خداى را بر تمام نعمتهايش، و شكر خدا را بر آنچه كه الهام نمود، و سپاس
خدا را به واسطه ى آنچه در گذشته عطا فرمود، از نعمتهاى فراگيرى كه ابتدائا و بدون
درخواست كسى عطا نمود، و نعمتهاى (معنوى) فراوانى كه اعطا كرد و بخششهاى كاملى كه
عنايت نمود. نعمتهايى كه تعداد آنها از شمارش افزونتر، و آغاز آنها دورتر از آن است
كه بتوان پاداشش را داد، و منتهاى آن از درك و فهم فاصله دارد. و (سپس) بندگانش را
دعوت نمود تا به وسيله ى شكر و سپاسگزارى براى اتصال نعمتها، نعمتهاى بيشترى را جلب
كنند، و با افزون بخشى نعمتها، خلايق را به كثرت ستايش وا داشت، و مكرر به امثال
اين نعمتها فراخواند. و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص
تاويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى التفكر معقولها. الممتنع من الابصار
رويته،و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته. و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند
نيست، يگانه است و شريكى براى او وجود ندارد، (اين كلمه ى شهادت به يگانگى خداوند
متعال) كلمه اى است كه خداوند تاويل و نتيجه آن را اخلاص (در اعمال) قرار داد، و
معناى آن را در دلها جاى داد، و مفهوم آن را در انديشه روشن گردانيد. خدايى كه رويت
او براى ديدگان، و توصيف او براى زبانها، و درك چگونگى او براى عقلها ممتنع است.
ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها، كونها
بقدرته، و ذراها بمشيته، من غير حاجة منه الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها،
الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا
لدعوته. ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته، ذياده لعباده عن نقمته،
و حياشه لهم الى جنته.
اشياء را نوآفرينى كرد بدون آنكه آنها را از چيزى كه قبل از آنها وجود داشته
باشد بيافريند و آنها را ايجاد كرد، بدون آنكه از روى چيزهاى مشابه نمونه بردارى
كرده باشد، و به قدرت خود موجودات را ايجاد كرد، و به مشيت خود خلق نمود، بدون
اينكه به ايجاد آنها نيازى داشته باشد، يا صورت نگارى آنها سودى براى او داشته
باشد، بلكه تنها براى تثبيت حكمت و فرزانگى خود، و تنبه دادن بندگان بر اطاعت خويش،
و آشكار ساختن قدرتش، و براى بندگى مخلوقاتش و تقويت و تثبيت دعوت خود، آنها را
آفريد. آنگاه بر اطاعت خود پاداش، و بر معصيت خود عقاب و مؤاخذه قرار داد، تا
بندگانش را از كارهايى كه موجب عقوبت او مى شوند: باز دارد، و به سوى بهشت گرد
آورد. و اشهد أن ابى محمدا (النبى الامى) صلى الله عليه و آله و سلم عبده و
رسوله،اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتباه، و اصطفاه قبل ان
ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الأهاويل مصونه، و بنهايه العدم مقرونه.
علما من الله تعالى بمائل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور
(الامور). و گواهى مى دهم كه پدرم، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم (پيامبر
امى)، بنده و فرستاده ى خداست، كه خداوند او را پيش از آنكه به رسالت مبعوث نمايد،
برگزيد، و پيش از گزينش او را نام نهاد، و پيش از مبعوث كردن پاك نمود، آن هنگام كه
همه ى خلائق، به (پرده ى) غيب پوشيده، و به واسطه وحشت و هراس محفوظ،و به منتهاى
عدم مقرون بودند. و اين براى آن بود كه خداوند متعال به فرجام امور آگاه، و به
رخدادهاى روزگار احاطه، و به جايگاه مقدرات (امور) آگاهى داشت.
ابتعثه الله اتماما لأمره، و عزيمه على امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير حتمه
(رحمته. يا حكمه). فراى الامم فرقا فى اديانها، عكفا على نيرانها، عابده لاوثانها،
منكره لله مع عرفانها، فانار الله (تعالى) بابى [لفظ «بأبى» در برخى از نسخه ها
نيست.] محمد صلى الله عليه و آله و سلم ظلمها، و كشف عن القلوب بهمها، و جلى عن
الابصار غممها (عماها)، و قام فى الناس بالهداية، فانقذهم من الغوايه، و بصرهم من
العمايه، و هداهم الى الدين القويم، و دعاهم الى الصراط المستقيم.
خداوند پيامبر را مبعوث نمود براى اينكه مى خواست امر خود را اتمام، و حكم خود
را امضاء و به انجام رساند، و مقدرات حتمى (يا: مقدرات رحمت) خود را تنفيذ نمايد.
پس ديد امتها دين هاى جدا جدا دارند، و بر آتش روى آورده و بت مى پرستند، و با وجود
شناخت خداوند او را انكار مى كنند، لذا خداوند (متعال) به وسيله پدرم، حضرت محمد
صلى الله عليه و آله و سلم تاريكيهاى آنان را به نور مبدل نمود، و مشكلات دل آنها
را بر طرف، و پوششها (يا: كورى باطنى آنان)را از ديدگانش برداشت، و پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم در ميان مردم به هدايت آنان بپا ايستاد، و آنان را از گمراهى نجات
داد، و كورى دلشان را به بصيرت مبدل نمود، و آنها را به دين استوار رهنمون، و به
راه راست دعوت نمود.
ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار، و رغبه و ايثار، فمحمد صلى الله عليه و
آله و سلم من تعب هذه الدار فى راحه، قد حف بالملائكه الابرار، و رضوان الرب
الغفار، و مجاوره الملك الجبار. صلى الله على ابى، نبيه و امينه على الوحى، و صفيه
(فى الذكر)، و خيرته من الخلق و رضيه، والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.
سپس خداوند، با رافت و گزينش و رغبت و مقدم داشتن، روح او را قبض نمود و به سوى
خود برد. و اينك حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم از رنج دنيا راحت است. و در
ميان ملائكه نيكوكار و رضايت پروردگار بسيار آمرزنده در مجاورت پادشاه جبار قرار
گرفته است. درود خدا بر پدرم، پيامبر و امين وحى و برگزيده (او در قرآن)، و منتخب و
مورد پسند خداوند از ميان خلق، و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.
ثم التفتت عليهاالسلام الى اهل المجلس و قالت: انتم عباد الله! نصب امره و نهيه،
و حمله دينه و وحيه، و امناء الله على انفسكم، و بلغائه الى الامم، و زعمتم حق لكم،
لله فيكم عهد قدمه اليكم [اين قسمت از «زعمتم» تا اينجا در برخى از نسخه ها به اين
صورت آمده است: «زعيم حق له فيكم و عهد قدمه اليكم.»: (راهبر حقى كه او در ميان شما
دارد، و عهد و پيمانى كه براى شما از پيش فرستاده است.) چنانكه در برخى ديگر به اين
صورت آمده است: «أضعتم حقا له فيكم، و عهدا قدمه اليكم»: (هم حقى را كه او در ميان
شما داشت ضايع نموديد، هم عهد و پيمانى را كه از پيش شما فرستاده بود.)]، و بقيه
استخلفها عليكم: كتاب الله الناطق، والقرآن الصادق، و النور الساطع، والضياء
اللامع، بينه بصائره، منكشفه سرائره، منجليه (متجليه) ظواهره، مغتبطه به اشياعه،
قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاه استماعه، به تنال حجج الله المنوره، و
عزائمه المفسره، و محارمه المحذره، و بيناته الجاليه، و براهنيه الكافيه، و فضائله
المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المكتوبة.
سپس فاطمه ى زهرا عليهاالسلام رو به اهل مجلس كرد و فرمود: اى بندگان خدا، امر و
نهى خدا به شما متوجه است، و شما حاملان دين و وحى او، و امين خدا بر خود هستيد، و
بايد آن (دين خدا) را به امتهاى ديگر برسانيد، و مى دانيد كه خداوند حقى بر شما
دارد، و آن اينكه پيش از اين در بين شما عهد و پيمانى گذاشته، و يادگارى دارد كه آن
را جانشين خود بر شما قرار داده است. يعنى همان كتاب گوياى خدا و قرآن راستگو و نور
درخشنده، و روشنايى روشنايى بخش كه بصيرتهاى آن روشن، و اسرار آن بى پرده، و ظواهرش
آشكار است، و همگان به پيروان آن غبطه و حسرت مى خورند، همان قرآن كه پيروى از آن
انسان را به خشنودى (پروردگار) رهبرى مى نمايد، و گوش فرادادن به آن سبب نجات مى
گردد، و به واسطه ى آن مى توان به حجتهاى نورانى خدا، و احكام واجب تفسير شده و
محرمات مع شده خدا، و دليلهاى روشن، و برهانهاى كافى او، و فضيلتهاى مستحب و
رخصتهايى كه خداوند براى شما جايز دانسته است (مباحات)، و احكام مكتوب و واحب خدا،
دست يافت.
فجعل الله الايمان تطيهرا لكم من الشرك، والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاه
تزكيه للنفس و نماءاً فى الرزق، والصيام تثبيتا للاخلاص، والحج تشييدا للدين،
والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقه، و الجهاد
عزا للاسلام، (و ذلا لاهل الكفر والنفاق)، والصبر معونه على استيجاب الاجر، والامر
بالمعروف مصلحه للعامه، وبر الوالدين و قايه من السخء وصله الارحام منساه فى العمر
و منماه للعدد، والقصاص حقنا للدماء، والوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة، و توفيه
المكاييل والموازين تغييرا للبخس، والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس، و اجتناب
القذف اجتنابا عن اللعنه، و ترك السرقه ايجاباً للعفه و حرم الله الشرك اخلاصا له
بالربوبيه، ف- (اتقوا الله حق تقاته، و لا تموتن الا و انتم مسلمون.) [سوره ى آل
عمران (3)، آيه ى 102.]، و اطعيوا الله فيما امركم به و (ما) نهاكم عنه، فانه (انما
يخشى الله من عباده العلماء.) [سوره ى فاطر (35)، آيه ى 28.]
پس خداوند، ايمان را براى پاكى شما از شرك، و نماز را براى پاكيزه نمودن شما از
كبر، و زكات را براى پاكيزگى نفس شما از آلودگى و رشد روزى شما، و روزه را براى
تثبيت اخلاص، و حج را براى تقويت و تحكيم دين، و عدالت را براى هماهنگى بين دلها، و
اطاعت از ما (اهل بيت عليهم السلام) را براى نظم (شريعت)، و امامت ما را براى ايمنى
از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام (و ذلت كافران و منافقان)، و صبر را وسيله اى
براى جلب اجر و پاداش، و امر به معروف را براى مصلحت مردم، و نيكى به پدر و مادر را
براى مصون ماندن شما از غضب خود، و رسيدگى به خويشاوندان را موجب طولانى شدن عمر و
رشد جمعيت، و قصاص را براى جلوگيرى از ريختن خونها، و وفاى به نذر را به خاطر قرار
گرفتن در معرض آمرزش خداوند، و كامل دادن پيمانه و وزن را براى جلوگيرى از كم
فروشى، و خوردن شراب را براى دورى از بديها و پليديها، و اجتناب از نسبت ناروا به
ديگران را براى مورد لعنت واقع نشدن، و ترك دزدى را براى دست يافتن به عفت و
پاكدامنى مقرر فرمود. و شرك ورزيدن را براى نيل بندگان به اخلاص در ربوبيت حرام
نمود، «پس حقيقتا تقواى خدا را پيشه كنيد، و مبادا با دين غير اسلام از دنيا
برويد.» و در آنچه خداوند شما را به آن امر فرموده و يا نهى نموده، از او اطاعت
كنيد، زيرا «تنها بندگان داناى خدا از (عظمت) او مى هراسند.»
ثم قالت: ايها الناس، اعلموا انى فاطمه، و ابى محمد صلى الله عليه و آله و سلم،
اقول عودا و بدوا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا: (لقد جاء كم
رسول من انفسكم، عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم، بالمومنين رووف رحيم.) [سوره ى
توبه (9)، آيه ى 128.] فان تعزوه و تعرفوه، تجدوه ابى دون نسائكم، و اخا ابن عمى
دون رجالكم، و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و آله و سلم!
آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى مردم، بدانيد كه من فاطمه هستم، و پدرم
حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است، مكرر مى گويم، و گفتار اشتباه، و كارهايم
برخلاف حق نيست: «براستى كه رسولى از ميان خودتان به سوى شما آمد كه سختى و رنجى كه
بر شما وارد مى شد براى او سخت و ناگوار و گران مى آمد، و به (هدايت) شما شديدا
علاقمند، و نسبت به مومنين رؤوف و مهربان بود.» پس اگر به نسب پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم مراجعه كنيد و او را بشناسيد، مى فهميد كه او پدر من است، نه پدر
زنهاى شما، و برادر پسر عموى من (على عليه السلام) است، نه برادر مردان شما، و چه
سعادتمند است كسى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم منسوب است!
فبلغ الرساله صادعا بالنذاره، مائلا عن مدرجه المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا
باكظامهم (بكظمهم)، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه، يكسر
(يجف)الاصنام، و ينكث (يفلق) الهام، حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتى تفرى الليل
عن صبحه، و اسفر الحق عن محضه، و نطق زعيم الدين، و خرست شقاشق الشياطين، وطاح و
شيظ (وسيط) النفاق، و انحلت عقد الكفر والشقاق، و فهتم بكلمه الاخلاص، فى نفر من
البيض الخماص، (الذين اذهب الله عنهم الرجس، و طهرهم تطهيرا. [اشاره به آيه ى 33
سوره ى احزاب (33).]
پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه رسالت خود را ابلاغ نمود، در حالى كه
مردم را سخت بيم داد، و به راه و روش مشركين پشت پا زد، و بر كمر آنان زد و گلوگاه
آنان را گرفت، و (و مردم را) با حكمت (و استدلال) و موعظه ى نيكو به راه پروردگارش
دعوت نمود. هم او كه بتها را مى شكست، و سرهاى مشركان را مى شكست (يا: مى شكافت)،
تا اينكه اجتماع آنها در هم شكست، و همه عقب نشينى كردند. به حدى كه شب كنار رفت و
صبح آشكار شد، و حق از جايگاه خالصش ظاهر گرديد، و راهبر دين سخن آغاز نمود، و صداى
شيطان خاموش گرديد، و جعيت هاى نفاق و منافقان نابود گرديدند، و گره هاى كفر و شقاق
گشوده شدند، و همه ى شما به كلمه اخلاص و توحيد سخن گفتيد. در حالى كه عده اى از
انسانهاى سفيدروى روزه دار در ميان شما بودند، كه خداوند پليدى را از آنان دور كرده
و به نحوى شايسته پاكيزه گردانيده بود.»
(و كنتم على شفا حفره من النار) [سوره ى آل عمران (3)، آيه ى 103.] مذقه الشارب،
و نهزه الطامع، و قبسه العجلان، و موطى الاقدام، تشربون الطرق،و تقتاتون القد
(الورق)، اذله خاسئين (صاغرين)، (تخافون ان يتخطفكم الناس) [سوره ى انفال (8)، آيه
ى 26.] من حولكم، فانقذكم الله تبارك و تعالى بابى محمد صلى الله عليه و آله و سلم.
«و اين در حالى بود كه شما در لبه ى پرتگاه جهنم قرار گرفته بوديد.» و در دسترس
آشاميدن تشنگان، و فرصت و دستبرد طمعكاران، و مانند شعله ى آتش در معرض اقتباس
شتابزدگان، و زير گامها و پايمال ديگران بوديد، از آب آلوده ى گودالها مى آشاميديد،
و با پوست بره يا بزغاله (يا برگ درختان) رفع گرسنگى مى كرديد، و خوار و مطرود
(ذليل) بوديد و مى ترسيديد مردم از اطراف، شما را بربايند. تا اينكه خداوند تبارك و
تعالى به وسيله پدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم شما را نجات داد.
بعد اللتيا والتى و بعد ان منى ببهم الرجال، و ذوبان العرب، و مرده اهل الكتاب،
(كلما اوقدوا نارا للحرب، اطفاها الله) [سوره ى مائده (5)، آيه ى 64.]، او نجم قرن
الشيطان (للشيطان)، او فغرت فاغره من المشركين، قذف اخاه فى لهواتها، فلا ينكفى حتى
يطا صماخها (جناحها) باخمصه، و يخمد لهبها بسيفه، مكدودا فى ذات الله، مجتهدا فى
امر الله، قريبا من رسول الله، سيدا فى اولياء الله، مشمرا ناصحا، مجدا كادحا، لا
تاخذه فى الله لومه لائم!و انتم فى رفاهيه من العيش، و ادعون فاكهون آمنون، تتربصون
بنا الدوائر، و تتوكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال، و تفرون من القتال.
بعد از اين همه حوادث ناگوار، و بعد از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم به افراد شجاع ولى نادان و بى منطق، و گرگهاى عرب، و متمردين از اهل كتاب
گرفتار بود. به گونه اى كه «هرگاه آتش جنگ را روشن مى كردند، خدا آن را خاموش مى
كرد» يا هر زمان كه شاخ شيطان ظاهر مى شد، يا مشركى درنده وار دهان بازمى كرد،
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (برادرش على عليه السلام) را در ته حلقومش
مى انداخت، و او نيز تا گوش (بال) او را زير پاى خود له نمى كرد، و شعله ى آتش آنان
را با شمشير خود خاموش نمى نمود، باز نمى گشت، و اين در حالى بود كه على عليه
السلام در (راه خشنودى) خدا در فشار و سختى، و در انجام دستورات خدا سختكوش و
تلاشگر، و مقرب در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، و سيد و سالار اولياى
خدا، و مهيا و خيرخواه مردم، و با جديث و زحمت مشغول فعاليت بود، و در (راه خشنودى)
خدا سرزنش سرزنش كنندگان در او تاثيرى نداشت. آن هنگام كه شما در رفاه و خوشگذرانى
و آسايش و نعمت و امنيت به سر مى بريد، و انتظار مى كشيديد كه براى ما (اهل بيت
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) حوادث ناگوار پيش آيد، و چشم به راه شنيدن اخبار
بوديد، و هنگام جنگ عقب نشينى مى كرديد، و از جنگيدن مى گريختيد.
فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه، و ماوى اصفيائه، ظهر فيكم حسكه (حسيكه)
النفاق، و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين، و نبغ خامل الاقلين، و هدر فنيق
المبطلين، فخطر فى عرصاتكم، و اطلع الشيطان راسه من مغرزه، هاتفا بكم، فالفاكم
لدعوته مستجيبين، و للعزه (للغزه، يا للعثرة) فيه ملاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم
خفافا، و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم، و وردتم غير مشربكم.
پس زمانى كه خداوند منزلگاه پيامبران و محل برگزيدگان خود را براى پيامبرش
برگزيد (و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ملكوت اعلى پيوست)، خارها و
كينه هاى نفاق در ميان شما ظاهر، و لباس دين كهنه شد، و گمراهان خشم فرود برده به
سخن درآمدند، و فرومايگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند، و نازپرورده هاى گروه
باطل (كفار و مشركين) به صدا درآمدند، و در ميان جمعيت شما دم جنباندند، و شيطان سر
خود را از مخفى گاهش بيرون كشيد و شما را صدا زد، و دريافت كه شما دعوت او را
استجابت خواهيد كرد، و براى نيل به عزت (يا براى فريب خوردن، يا: لغزش)، همه به او
نظاره مى كنيد (و از او فرمانبردارى خواهيد نمود)، آن گاه از شما خواست كه برخيزيد،
و ديد كه شما آدمهاى سبكى هستيد، و شما را تحريك كرد (و غضبناكتان نمود)، و ديد
غضبناك هستيد، و در نتيجه به جاى شترهاى خود شترهاى ديگران را داغ نموديد، و در عوض
آبگاه خود، به آبگاه ديگران وارد شديد.
هذا والعهد قريب، والكلم رحيب، و الجرح لما يندمل، والرسول لما يقبر، ابتدارا
زعمتم خوف الفتنه، (الا فى الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين) [سوره ى توبه
(9)، آيه ى 49.]، فهيهات منكم، و كيف بكم؟و انى توفكون؟ و كتاب الله بين اظهركم،
اموره ظاهره، و احكامه زاهره، و اعلامه باهره، و زواجره لائحه، و اوامره واضحه، (و)
قد خلفتموه وراء ظهوركم،ارغبه عنه تدبرون (تريدون)، ام بغيره تحكمون؟ (بئس للظالمين
بدلا!) [سوره ى كهف (18)، آيه ى 50.] (و من يبتغ غير الاسلام دينا، فلن يقبل منه، و
هو فى الاخره من الخاسرين.) [سوره ى آل عمران (3)، آيه ى 85.]
و اين همه در حالى بود كه عهد شما (نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم)
نزديك بود، و جراحت(ى كه به واسطه رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده
بود) هنوز وسيع، و زخم هنوز التيام پيدا نكرده، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم هنوز دفن نشده بود، و دليل اينكه خيلى با عجله به اين كار اقدام نموديد آن بود
كه گمان كرديد (كه اگر اين كار را نكنيد) فتنه و آشوب مى شود. و حال آنكه «آگاه
باشيد و بدانيد كه در فتنه سقوط كردند،و همانا جهنم بر كافران احاطه دارد»، از شما
بعيد بود، و چه شده است شما را؟و به كدام سوى منحرف شده ايد؟ در حالى كه كتاب خدا
در ميان شما است، كتابى كه امور و معارف آن روشن، و احكام آن درخشنده، و نشانه هاى
آن بلند و غالب، و نهى هاى آن واضح، و امرهاى آن روشن است. ولى شما قرآن را پشت
سرتان نهاده ايد. آيا از قرآن رو گردانيده ايد، يا غير قرآن را ملاك حكم و قضاوت
خود قرار داده ايد، «و ستمكاران چه بد جانشينى را به جاى قرآن اختيار نموده اند!»
«و هر كس دين ديگر غير از اسلام را اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، و در
آخرت از زيانكاران خواهد بود.»
ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها (نغزتها)، و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و
قدتها (وقودها)، و تهيجون جمرتها، و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى، و اطفاء انوار
الدين الجلى، و اهماد (اهمال) سنن النبى الصفى، تشربون حسوا فى ارتغاء، و تمشون
لاهله و ولده فى الخمره (الحمراء) و الضراء، و نصبر منكم على مثل حز (جز) المدى، و
وخز السنان فى الحشاء، و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا، (افحكم الجاهليه تبغون، و
من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؟!) [سوره ى مائده (5)، آيه ى 50.] افلا تعلمون؟
بلى قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته.
آنگاه شما درنگ نكرديد، مگر به مقدارى كه چموشى (جوشش) خلافت آرام گيرد، و افسار
شتر آن روان گردد (و در اختيار شما قرار گيرد)، سپس شروع كرديد به شعله ور نمودن
آتش گيرانه ى خلافت، و سرايت دادن آتش آن به جاهاى ديگر، و پاسخ مثبت دادن به فرياد
شيطان گمراه، و خاموش كردن انوار دين روشن اسلام، و خاموش كردن (رها كردن) سنتهاى
پيامبر برگزيده ى خدا. و آرام آرام منافع خلافت را مى آشاميد، و در پوشش پستى و
بلنديها و درختان (و به صورت مخفى) عليه اهل بيت و فرزندان پيامبر صلى الله عليه و
آله و سلم گام برمى داريد، و ما از ناحيه شما، بر مثل بريدن كاردها، و همانند فرو
رفتن سر نيزه در درون انسان صبر مى كنيم. و اينك چنين مى پنداريد كه از پيامبر صلى
الله عليه و آله و سلم ارث نمى بريم! «آيا حكم زمان جاهليت را برگزيده ايد؟ و چه
كسى بهتر از خدا حكم مى كند، در نظر آنانى كه يقين دارند» آيا شما نمى دانيد؟! آرى،
براى شما همچون خورشيد درخشان، روشن است كه من دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم هستم.
ايها المسلمون! ااغلب على ارثيه؟ (ارثى. يا: ارث ابى) يابن ابى قحافه! افى كتاب
الله ان ترث اباك، و لا ارث ابى؟! لقد جئت شيئا فريا (على الله و رسوله)، افعلى عمد
تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ اذ يقول: (و ورث سليمان داود.) [سوره ى نمل
(27)، آيه ى 16.] و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا عليهماالسلام، اذ قال: (فهب
لى من لدنك وليا يرثنى ويرث من آل يعقوب.) [سوره ى مريم (19)، آيه 5 و 6.] و قال
(ايضا): (و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله) [انفال: 75.] و قال
(يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين.) [سوره ى نساء (4)، آيه ى 11.] و
قال: (ان ترك خيرا الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف، حقا على المتقين.) [سوره ى
بقره ى (2)، آيه ى 180.]
اى مسلمانان! آيا رواست كه من بر ارثم مغلوب شوم؟ اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب
خدا چنين آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى، ولى من از پدرم ارث نبرم؟! مسلما سخن
دروغين و ساختگى را (به خدا و رسولش) نسبت داده اى، آيا از روى عمد، كتاب خدا را
ترك كرده و پشت سر انداخته ايد؟ آن جا كه خداوند مى فرمايد: «و يحيى بن زكريا
عليهماالسلام را نقل مى كند، فرمود: (و به ياد آور) زمانى را كه حضرت زكريا (به
درگاه خدا) عرض كرد: «خدايا)، پس از جانب خود جانشينى به من ارزانى دار كه از من و
خاندان يعقوب ارث ببرد.» و نيز فرمود: و خويشاوندان، برخى نيست به بعضى ديگر، در
كتاب خدا مقدم و سزاوارتر هستند.» و فرمود: «و خداوند درباره ى فرزندانتان سفارش مى
كند كه سهم پسر برابر با سهم دو دختر باشد.» و نيز فرمود: «(كسى كه آثار مرگ را در
خود ديد)اگر مالى دارد، بايد نسبت به پدر و مادر و ديگر نزديكيان خود به آنچه معروف
است وصيت كند، و اين حقى است بر پرهيزگاران.» و زعمتم ان لا حظوه لى، و لا ارث من
ابى، و لا رحم بيننا، افخصكم الله بايه (من القرآن) اخرج (منها) ابى (محمد صلى الله
عليه و آله و سلم) منها؟! ان أهل تقولون: ان اهل الملتين لا يتوارثان؟! [اين جمله
در برخى از نسخه ها چنين آمده است:
«ام هل تقولون: اهل ملتين لا يتوارثان؟!».] او لست انا و ابى من اهل مله واحده؟
ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟! فدونكها مخطومه مرحوله تلقاك
يوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعيم محمد صلى الله عليه و آله و سلم! والموعد
القيامه، و عند الساعة يخسر المبطلون، و لا ينفعكم اذ تندمون، (و لكل نبا مستقر و
سوف تعلمون) [سوره ى انعام (6)، آيه ى 67.] (من ياتيه عذاب يخزيه، و يحل عليه عذاب
مقيم) [سوره ى هود (11)، آيه ى 39.] و لى شما گمان مى كنيد كه بهره اى براى من نيست
و من از پدرم ارث نمى برم، و ميان ما هيچ خويشاوندى وجود ندارد، آيا خداوند آيه اى
را (در قرآن) به شما اختصاص داده و پدرم (حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم) را
از آن آيه استثناء نموده است؟! يا مى گوييد اهل دو دين و آيين از يكديگر ارث نمى
برند، آيا من و پدرم از اهل يك دين و آيين نيستيم (و هر دو مسلمان نمى باشيم)؟ و يا
شما نسبت به عام و خاص قرآن، از پدرم (رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) و پسر
عمويم (على عليه السلام) آگاهتر هستيد؟! پس (اى ابوبكر!) بگير اين فدك را (ارزانى
تو باد)، در حالى كه افسار آن به دست توست، و جهاز آن آماده است، (تا آن زمان كه)
در روز حشر تو را ملاقات نمايد، كه چه خوب داورى است خداوند، و چه كفيل (راهبر)
خوبى است حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم! و قرار ما روز قيامت، كه هنگام
قيامت آنان كه راه باطل رفتند، زيانكار خواهند شد، و هر چه اظهار پشيمانى كنيد،
سودى نخواهد داشت، «و براى هر خبرى، وعده گاهى وجود دارد، و در آينده خواهيد دانست
كه عذاب خواركننده بر چه كسى فرو خواهد آمد.و عذاب پايدار بر چه كسى وارد خواهد
شد.»
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت (لهم): يا معشر النقيبه (الفتيه)، و اعضاد
المله، و حضنه الاسلام، ما هذه الغميزه فى حقى؟ والسنه عن ظلامتى؟ اما كان رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم ابى يقول: «المرء يحفظ فى ولده»؟ سرعان ما احدثتم،
و عجلان ذا اهاله، ولكم طاقه بما احاول، وقوه على ما اطلب و ازاول، اتقولون مات
محمد صلى الله عليه و آله و سلم؟ فخطب جليل، استوسع وهنه (وهيه)، و استنهر فتقه، و
انفتق رتقه، و اظلمت الارض لغيبته، و كسفت الشمس والقمر، و انتثرت النجوم لمصيبته،
و اكدت الامال، و خشعت الجبال،و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته.
سپس حضرت رو به انصار نمود و خطاب به آنان فرمود: اى جماعت صاحب نفوذ (اى
جوانمردان)، و اى بازوان دين و شريعت، و اى كسانى كه پرورش دهندگان اسلام بوديد،
چرا نسبت به حق من از خود ضعف نشان مى دهيد؟ و از ظلمى كه بر من وارد شده در چرت به
سر مى بريد؟ آيا پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمى فرمود: «احترام هر
مردى در فرزندان وى بايد حفظ شود.»؟ چه قدر زود كارهاى خود را تغيير داديد، و چه
سريع چربيهاى شما از دماغتان خارج شد! در حالى كه شما توانايى انجام آنچه را كه من
مى خواهم، داريد، و بر آنچه من طلب مى كنم و دنبال آن هستم، قوت و نيرو داريد، آيا
مى گوييد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته است (و ما ديگر
هيچ وظيفه اى نداريم)؟ براستى كه (رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) مصيبت
بزرگى بود كه ضعف و سستى (شكافى) وسيع در اثر آن به وجود آمد، و جدايى و از هم
گسيختگى وسيع و بزرگ ايجاد شد، و همبستگى كه وجود داشت شكاف پيدا كرد، و زمين به
واسطه غيبت (و رحلت) او تاريك شد، و خورشيد و ماه گرفتند، و در اثر مصيبت رحلت آن
حضرت، ستاره ها پراكنده شدند، و آرزوها به نوميدى مبدل شدند، و كوهها خاشع شدند، و
حريم (پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) ضايع شد، و حرمت (اهل بيت پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم) او را بلافاصله بعد از رحلت او از بين بردند.
فتلك والله النازله الكبرى والمصيبه العظمى، لامثلها نازله، و لا بائقة عاجله،
اعلن بها كتاب الله- جل ثناوه- فى افنيتكم، فى ممساكم [اين قسمت در برخى از نسخه
هاى كتاب به اين صورت: «و فى ممساكم» و در برخى به اين صورت: «و ممساكم» آمده است.]
و مصبحكم (يهتف فى افنيتكم)، هتافا و صراخا، و تلاوه والحانا، و لقبله ما حل
بانبياء الله و رسله؟ حكم فضل و قضاء حتم، (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله
الرسل، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم؟ و من ينقلب على عقبيه، فلن يضر الله
شيئا، و سيجزى الله الشاكرين.) [سوره ى آل عمران (3)، آيه ى 144.]
پس به خدا سوگند كه اين حوادث، مصيبت و پيشامد بزرگى است مكه هيچ مصيبتى با آن
برابرى نمى كند، و هيچ مصيبت دنيايى مثل آن نخواهد بود. مصيبتى كه كتاب خدا- جل
ثناوه- در جلو چشمتان در شبانگاه و صبحگاه با صداى بلند و با ناله و فرياد، و با
تلاوت (معمولى) و با نغمه ها اعلام نموده است. و مگر پيش از اين بر پيامبران خدا و
رسولانش چه گذشته است؟ (مرگ)، حكم قطعى و قضاى محتوم الهى است، «و حضرت محمد صلى
الله عليه و آله و سلم رسولى است كه پيش از او رسولانى گذاشته اند، آيا اگر او
بميرد يا كشته شود، شما به گذشته ى خود باز مى گرديد؟ و هر كس با دو پاشنه ى پايش
(به عقب) برگردد، هيچ ضررى به خدا نخواهد زد، و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش
خواهد داد.»
ايها بنى قيله! ااهضم تراث ابى؟ [اين جمله در برخى از نسخه ها به اين صورت آمده
است: «أأهتضم تراث ابيه؟!».] و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع تلبسكم
الدعوه، و تشملكم الخبره (الحيره)، و انتم ذوو العدد والعده، والاداه والقوه، و
عندكم السلاح والجنه، توافيكم الدعوه فلا تجيبون،و تأتيكم الصرخه فلا تغيثون، و
انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير والصلاح، والنخبة التى انتخبت، والخيرة التى
اختيرت لنا اهل البيت، قاتلتم العرب، و تحملتم الكد والتعب، ناطحتم الامم، و كافحتم
البهم، لا نبرح او تبرحون، نامركم فتاتمرون.
اى فرزندان «قيله» [بنى قيله نام دو قبيله ى انصار يعنى «اوس» و «خزرج» است.] از
شما دور است، آيا من در رابطه با ارث پدرم خرد و مظلوم واقع شوم؟ در حالى كه شما در
جلوى ديدگان من هستيد، و صدايتان را مى شنويد و در يك جمع گرد آمده ايم؟ و زير پوشش
دعوت من قرار داريد، و از خبرها مطلع هستيد (يا: سر گشته ايد)، و در حالى كه شما
داراى عده وعده و ابزار و نيرو هستيد و نزد شما جنگ افزار و سپر مى باشد، پشت سر هم
دعوت مرا مى شنويد اما اجابت نمى كنيد! و صداى فرياد و استغاثه ام به گوش شما مى
رسد، ولى فرياد رسى نمى كنيد! با اينكه شما به جنگاورى ستوده شده، و به خير و صلاح
معروف هستيد، و نخبه هايى هستيد كه از بين مردم انتخاب شده ايد، و برگزيدگانى هستيد
كه براى ما اهل بيت اختيار شده ايد، با (مشركان) عرب جنگيديد، و سختيها و رنجها را
تحمل نموديد، و با ملتهاى (مشرك) مبارزه نموديد، و با افراد شجاع ولى بى منطق
جنگديد، همواره ما (پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) امر مى كرديم و شما اطاعت مى
نموديد.
حتى اذ دارت بنا رحى الاسلام، و در حلب الايام، و خضعت ثغره (نعرة) الشرك، و
سكنت فوره الإفك، و خمدت (همدت) نيران الكفر، و هدات دعوه الهرج (والمرج)،و استوسق
(استوثق) نظام الدين، فانى حرتم (حزتم، يا: اخذتم) بعد البيان؟ و اسررتم بعد
الإعلان؟ و نكصتم بعد الإقدام؟ و اشركتم بعد الايمان؟ بوسا لقوم نكثوا ايمانهم من
بعد عهدهم، (و هموا بإخراج الرسول و هم بدووكم اول مره، اتخشونهم، فالله احق ان
تخشوه ان كنتم مومنين.) [سوره ى توبه (9)، آيه ى 13.] تا اينكه وقتى سنگ آسياى
اسلام توسط ما به گردش در آمد، و بركات روزگار، همچون شير، جريان و كثرت پيدا كرد،
و زير گلو (بينى) شرك به خاك ماليده شد، و فوران دروغ ساكن شد، و آتشهاى كفر خاموش
گرديد، و موج فتنه و شورش آرام گرفت، و نظام دين هماهنگ و برقرار شد، پس شما بعد از
اين بيانات از چه چيز متحير شديد (چرا از حق برگشتيد، يا: چه شيوه اى را پيش
گرفتيد)؟ و پس از اعلان و آشكار چرا پنهان نموديد؟ و بعد اقدام (به طرفدارى از حق)
عقب گرد نموديد؟ و چگونه بعد از ايمان آوردن مشرك شديد؟ بدبختى و فقر باد بر قومى
كه بعد از عهد و پيمان سوگندشان را شكستند، «و تصميم گرفتند فرستاده ى خدا را دور
نمايند، در حالى كه آنان (مخالفان) توطئه را عليه شما آغاز كردند، آيااز آنان مى
ترسيد؟ در حالى كه اگر ايمان داشته باشيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.»
الا، و قد ارى ان قد اخلدتم الى الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض و
خلوتم بالدعه، و نجوتم بالضيق من السعه، (و نجوتم من الضيق بالسعه)، فمججتم ما
وعيتم، و دسعتم الذى تسوغتم، ف- (ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى
حميد). [سوره ى ابراهيم (14)، آيه ى 8.]
هان، مى بنيم كه شما دلبسته ى به رفاه و خوشگذرانى و آسايش گرديده ايد، و كسى را
كه نسبت به بسط و قبض از ديگران سزاوارتر است، دور نموده ايد. و شما با سكون و
آرامش و خوشگذرانى خلوت نموده، و از وسعت و گشايش به تنگنا پناه برده، (و خود را از
تنگنا و ضيق، به سوى وسعت و آسايش رهايى داده،) و همه ى آنچه را در درون جمع كره
بوديد، به هوا پرتاب نموديد. و آنچه را كه خورده بوديد بالا آورده ايد. پس «اگر شما
و تمام كسانى كه بر روى زمين زندگى مى كنند. كافر شوند (هيچ ضررى به خدا نمى رسد)،
زيرا خداوند بى نياز و ستوده است.»
الا، و قد قلت ما قلت هذا على معرفه منى بالخذله التى خامرتكم، والغذرة التى
استشعرتها قلوبكم، ولكنها فيضه النفس، و نفثه الغيظ، و خور القناه، وبثه الصدر، و
تقدمه الحجه، فدونكموها، فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف، باقيه العار، موسومه
بغضب الله [اين عبارت در برخى از نسخه ها چنين آمده است: «بغضب الجبار» و يا در
برخى ديگر: «بغضب من الله الجبار».] و شنار (شنان) الأبد، موصوله بنار الله
الموقده، التى تطلع على الافئده، فبعين الله ما تفعلون (و سيعلم الذين ظلموا اى
منقلب ينقلبون.) [سوره ى شعرا (26)، آيه ى 227.] و انا ابنه نذير لكم، بين يدى عذاب
شديد، فاعملوا (انا عاملون، و انتظروا انا منتظرون.) [سوره ى هود (11)، آيه ى 121 و
122.]
آگاه باشيد! همانا آنچه را كه در اينجا گفتم، به خاطر شناختى بود كه از شما
داشتم به اينكه ترك نصرت و يارى نكردن جزء وجودتان، و بى وفايى شعار دلتان شده است.
ليكن اين سخنان به خاطر جوشش نفس و سوز دل، و به جوش آمدن و تراوش غيظ و ناراحتى
درونى، و براى كند شدن و از كار افتادن سر نيزه، (جنگ افزار) و براى بازگو كردن غصه
سينه، و اتمام حجت است، پس بگيريد اين (فدك) را، و طناب بار و جهاز آن را محكم
ببنديد (ولى بدانيد كه) پشت آن مجروح، و پاى آن ضعيف و سست است، و ننگ و عار (بغض و
دشمنى) آن برايتان باقى مى ماند، و داغ غضب خداوند (جبار)، و ننگ هميشگى به آن
خورده است، و شما را به آتش افروخته ى خداوند كه دلها را هم مى سوزاند، مى پيوندد،
پس آنچه انجام مى دهيد در حضور خدا است، «و به زودى ستمكاران مى فهمند كه به چه
عاقبتى گرفتار خواهند شد»، و من دختر پيامبر شما هستم كه شما را از عذاب شديد
خداوند بيم مى داد، پس هر كارى مى خواهيد بكنيد، «ما نيز كار خودمان را مى كنيم، و
منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.»
فاجابها ابوبكر عبدالله بن عثمان و قال: يا بنت رسول الله، لقد كان ابوك صلى
الله عليه و آله و سلم بالمومنين عطوفا كريما، (و) رووفا رحيما، و على الكافرين
عذابا اليما و عقابا عظيما، ان عزوناه وجدناه اباك دون النساء، و اخا الفك دون
الأخلاء، آثره على كل حميم، و ساعده فى كل امر جسيم، لا يحبكم الا سعيد، و لا
يبغضكم الا شقى بعيد، فانتم عتره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الطيبون،
والخيره المنتجبون، على الخير ادلتنا، و الى الجنه مسالكنا، و انت- يا خيره النساء
و ابنه خير الانبياء- صادقه فى قولك، سابقه فى وفور عقلك، غير مردوده عن حقك، و لا
مصدوده عن صدقك.
سپس ابوبكر، عبدالله بن عثمان [نام ابوبكر، عبدالله و نام پدرش عثمان بوده است.]
در پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم،
پدرت نسبت به مومنين بسيار با عاطفه و بزرگوار بود و رووف و مهربان، و نسبت به
كافران (به منزله ى) عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود اگر بخواهيم نسب او را جستجو كنيم
در مى يابيم كه او پدر توست نه پدر زنهاى ديگر، و برادر شوهر و مونس تو (على عليه
السلام) بود نه برادر ساير دوستان، هم او كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
او را بر تمام خويشاوندان با محبت مقدم داشت، و در هر امر بزرگى با پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم همراهى مى نمود. و دوست نمى دارد شما را مگر كسى كه سعادتمند
باشد، و دشمن نمى دارد شما را مگر كسى كه شقاوتمند و بدبخت باشد، پس شما عترت پاك
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و برگزيدگان و منتخب خداوند، و را هنمايان ما
بر خوبيها و راه هاى ما به سوى بهشت هستيد. و تو- اى برگزيده ى زنان و دختر بهترين
پيامبران- در گفتار خود راستگو، و در وفور عقل و درايت پيشگام هستى، و نبايد از حقت
منع شوى، و كسى نبايد مانع سخن راست و حق شما گردد. و الله ما عدوت راى رسول الله،
و لا عملت الا باذنه، و ان الرائد لا يكذب اهله، و انى اشهد الله، و كفى به شهيدا،
انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: «نحن معاشر الانبياء لا نورث
ذهبا و لا فضه و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتاب والحكمه والعلم والنبوه. و
ما كان لنا من طعمه فلولى (فلاولى، يا: فلو الى) الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه.» و
قد جعلنا ما حاولته فى الكراع والسلاح، يقاتل بها المسلمون، و يجاهدون الكفار، و
يجالدون (يجادلون) المرده الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين، لم انفرد به وحدى، و
لم استبد بما كان الراى عندى، و هذه حالى و مالى، هى لك (و) بين يديك، لا نزوى عنك،
و لا ندخر دونك، و انت سيده امه ابيك، والشجره الطيبه لبنيك، لا ندفع ما لك من
فضلك، و لا نوضع (لا يوضع) من فرعك و اصلك، حكمك نافد فى ما ملكت يداى، فهل ترين
انى اخالف فى ذلك اباك صلى الله عليه و آله و سلم؟
به خدا سوگند، من از نظر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تجاوز نكردم، و جز به
اذن و اجازه ى او عمل ننمودم، و جلودار و پيش قراول هيچگاه به اهل خود دروغ نمى
گويد، و من خدا را گواه مى گيريم- و شهادت خدا كفايت مى كند- كه شنيدم رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم مى فرمود: «ما طائفه پيامبران، براى كسى طلا و نقره و خانه و
زمين به ارث نمى گذاريم، بلكه تنها كتاب و حكمت و دانش و نبوت را به ارث مى گذاريم،
و هر چيز قابل استفاده از ما بجا ماند، از آن ولى امر بعد از ماست و او به هر شكل
كه صلاح ديد مى تواند عمل كند.» و ما در آمد آنچه را كه شما قصد داريد، براى تهيه
اسب و جنگ افزار قرار