كشتن و كشته شدن و همواره در ميدان مبارزه بودن در راه خدا باشد، و يا خانه نشينى و
سكوت و خون دل خوردن و زندان رفتن و مسموم شدن، و يا در پرده غيبت بودن باشد. به
گونه اى كه اولياى الهى در هر يك از اين دو مرحله اگر غير وظيفه ى خود را انجام
دهند، خلاف مقام و منزلتشان مى باشد.
خلاصه، وظيفه ى اصلى آنان در همه حال بندگى و عبوديت پروردگار است كه در يكى از
دو صورت مذكور تجلى مى نمايد، چنانكه در اكثر زيارات ائمه معصومين عليهم السلام مى
خوانيم: «اشهد انك... عبدت الله حتى اتاك اليقين.» [ر، ك: بحارالانوار، ج 100، ص
150، روايت 17، و ص 161، رويات 41، و ص 169، روايت 42، و ص 174، روايت 43، و ص 184،
روايت 11، و ص 279، روايت 15، و ص 318، رويات 25، و ص 360، روايت 6، و ج 101، ص
163، روايت 8، و ص 178، روايت 30، و ص 230، روايت 36، و ص 260، روايت 41، و...]:
(شهادت مى دهم كه تو تا زمان رسيدن يقين (يعنى: مرگ) بندگى خدا كردى.) و نيز مى
خوانيم: «جاهدت فى الله حق جهاده... حتى اتاك اليقين.» [ر، ك: بحارالانوار، ج 100،
ص 169، روايت 42، و ص 264، روايت 2، وص 273، روايت 14، و ص 293، روايت 19، و ص 294،
روايت 20،و ص 299، روايت 21 و...]:(تا رسيدن يقين (يعنى مرگ) در (راه خشنودى) خدا
جهاد كردى، جهاد حقيقى و واقعى.)
بر اين پايه، حضرت على عليه السلام با درايت الهى خود و نيز سفارشهاى پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به شكيبايى در برابر فتنه هاى بعد از رحلتش، بخوبى
مى دانست كه منافقين و كفار بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منتظرند تا
با اوج گرفتن اختلاف بر سر خلافت بين مسلمين، يكباره بشورند و اصل اسلام را ريشه كن
نمايند و نهال نوپاى اسلام را، كه هنوز ريشه هاى مستحكمى در بين مسلمانان نداونيده
بود و بسيارى از آنان چند سالى از اسلام آوردنشان نمى گذشت، بخشكانند. و اين معنا
بخوبى از كلمات حضرتش مشهود است، چنانكه در خطبه شقشقيه مى فرمايد:
«فصبرت و فى العين قدى، و فى الحلق شجى.» [نهج البلاغه: خطبه 3.]
پس (در برابر فتنه ها و ستمها) صبر كردم، در حالى كه خار در چشم، و استخوان در
گلويم بود. و لى چنانكه پيشتر نيز اشاره نموديم، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از
رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه ى خود را قيام و اعتراض و احقاق
حق خود و شوهرش مى دانست، بر خلاف حضرت على عليه السلام كه وظيفه ى خود را سكوت و
خانه نشينى و حتى حضور در مسجد و اقامه نماز در صفوف مسلمين، تشخيص داده بود.
بنابراين، اميرالمومنين عليه السلام در هر شرايطى قيام به وظيفه خاص خود نمود، و
شرط بندگى و عبوديت حق را كما هو حقه بجا آورد، لذا خانه نشينى على عليه السلام و
تحمل آن همه مصيبت و شاهد هتك حرمت اهل بيت و شهادت فرزند بودن و... تنها و تنها
براى حفظ اساس اسلام و عمل به مقتضاى بندگى بود، وگرنه اگر قدرت بر رويارويى با
آنها را نداشت هرگز بعد از رحلت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و دفن مخفيانه وى، آنجا
كه برخى تصميم گرفتند به بهانه ى آنكه بر جنازه آن حضرت نماز بخوانند قبرها را
بشكافند، با آنها برخورد تند نمى كرد، چنانكه ابوبصير از امام صادق عليه السلام
واقعه را چنين نقل مى كند:
خليفه دوم و اصحابش با على عليه السلام ملاقات كردند، وى به حضرتش عرض كرد: به
خدا سوگند، قبر فاطمه را مى شكافيم و بر او نماز مى خوانيم، حضرت على عليه السلام
او را (گرفت) و به شدت حركت داد و بر زمين زد و فرمود:
«يا ابن السوداء، اما حقى فقد تركته مخافه ان يرتد الناس عن دينهم، و اما قبر
فاطمه فو الذى نفس على بيده، لئن رمت و اصحابك شيئا من ذلك، لأسقين الأرض من
دمائكم.» [بحارالانوار، ج 43، ص 171، روايت 11.]
- اى پسر زن سياه چرده، من از حق خود (كه خلافت بود) گذشتم از ترس آنكه مردم از
دين خود برگردند، ولى درباره ى قبر فاطمه، سوگند به خدايى كه جان على در دست اوست،
اگر تو و يارانت قصد تعرض به قبر او را داشته باشيد، زمين را از خونتان سيراب مى
كنم. و نيز در حديث سلمان و عبدالله عباس منقول است: چون خليفه ى دوم به فاطمه
عليهاالسلام جسارت نمود، على عليه السلام قصد كشتن او را كرد، ولى وصيت رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم كه او را به صبر و شكيبايى دستور داده بود، يادش آمد،
فرمود: اى پسر صهاك، قسم به آن كس كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به
نبوت مكرم نمود ، «لو لا كتاب من الله سبق، لعلمت انك لا تدخل بيتى.»
[بحارالانوار،ج 43، ص 198، روايت 29.]
- اگر نظر به خواسته پروردگار نداشتم، (كه وظيفه ى مرا قبل از اين تعيين نموده)،
مى دانستى كه جرأت داخل شدن به خانه مرا نداشتى.
نكته ى ديگر آنكه: وظيفه نبى و رسول آن است كه مردم را به سوى خود دعوت كند، ولى
وصى از آنجا كه از سوى نبى معرفى شده، وظيفه ندارد كه به سوى مردم برود و از آنان
بخواهد كه از او اطاعت كنند، بلكه اين وظيفه ى مردم است كه به سوى او بروند و با او
بيعت نمايند و اطاعتش كنند. چنانكه در كتاب احتجاج در حديثى از اميرالمومنين عليه
السلام در محاجه با خوارج منقول است كه مى فرمايد:و اما اينكه مى گوييد من وصى بودم
و آن را تباه كرده ام، اين شماييد كه كفر ورزيديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد، و
امر وصايت و خلافت را از من باز گرفتيد ، «و ليس على الاوصياء الدعاء الى انفسهم.
انما يبعث الله الانبياء فيدعون الى انفسهم، (و اما) اولصى فمدلول عليه، مستغن عن
الدعاء الى نفسه.»
- اوصيا وظيفه ندارند كه مردم را به سوى خود دعوت كنند، بلكه تنها پيامبران را
خداوند مكلف نموده كه مردم را به سوى خود بخوانند، ولى وصى بى نياز از اين امر است.
سپس حضرت استشهاد به قرآن شريف نمود و چنين فرمود: خداوند- عزوجل- مى فرمايد:
(ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا) [آل عمران: 97.]
- بر عهده ى مردم است كه براى خدا، كسانى كه استطاعت دارد حج خانه ى خدا را بجا
آورند.
اگر مردم حج را ترك كنند، نبايد خانه ى خدا را به سبب ترك كردن ايشان تكفير كرد،
بلكه آنان تكفير مى شوند كه حج را ترك كرده اند، زيرا خداوند خانه اش را براى شما
به عنوان نشانه قرار داده و نيز مرا نشانه قرار داد، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه
و آله و سلم فرمود:
«يا على، انت منى بمنزله الكعبه، توتى و لا تاتى.» [و سائل الشيعه، ج 8، ص 21،
روايت 4.]
- اى على، تو نسبت به من، مثل كعبه هستى كه بايد مردم به سوى تو بيايند، نه آنكه
تو به سوى آنان بروى.
به اين ترتيب، مناسب است كه فاطمه عليهاالسلام به حساب عالم بشريت و با آنكه
معرفت كامل به مقام على عليه السلام و قدرت ايشان داشت، پس از محاجه با خليفه ى اول
در مسجد و خواندن خطبه، از على عليه السلام سوال و استفسار نمايد:
«إشتملت شمله الجنين؟...» [توضيح ديگر در رابطه با اين فرمايش حضرت زهرا
عليهاالسلام در آخر فصل بيست و يكم گذشت.]
- چرا همچون فرزند در رحم مادر، جامه بر خود پيچيده، خانه نشين شده اى؟... و چون
توجه به عالم غيب خود كند و متوجه مقام على عليه السلام شود، در مقام عذرخواهى
بفرمايد:
«عذيرى منك عاديا، و منك حاميا.»
- خدا عذر خواه من است از تو (و يا مرا معذور مى دارد كه با تو اينگونه سخن گفتم
و داد خواهى كردم) و خدا مرا به حمايت تو معذور مى دارد. و بعد مى فرمايد:
«شكواى الى ابى، و عدواى الى ربى.»
- شكايات خود را خدمت پدرم خواهم برد، و دادخواهى ام را به خدا عرضه خواهم داشت.
«اللهم، انت اشد قوه و حولا، و احد باسا و تنكيلا.»
- خداوندا، قدرت و قوه تو از همه بيشتر، و عذاب و نكال تو از همه برنده تر و سخت
تر است.
در پايان نيز على عليه السلام فرمود:
«فاحتسبي لله.»
- به حساب خدا بگذار.
سرانجام فاطمه عليهاالسلام عرض كرد:
«حسبى الله.» [بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106.]
- خدا مرا كفايت مى كند.
استحباب روزه گرفتن در سالروز ازدواج فاطمه ى زهرا و على
يكى از روزهايى كه روزه گرفتن آن مستحب است، روز بيست و يكم محرم است كه روز
ازدواج و آغاز زندگى فاطمه و على عليهماالسلام مى باشد.
آيا تعظيم و بزرگداشت اين روز با روزه گرفتن، جز به لحاظ عظمت اين دو بزرگوار
است، و نيز شكر اين معنا كه ميان حجت خدا و برگزيده اش پيوند برقرار شده است؟
تشريفات ملكوتى شب عروسى فاطمه ى زهرا
در خبر ابن عباس آمده است: در شب عروسى و بردن فاطمه به خانه على عليهماالسلام،
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مقابل فاطمه عليهاالسلام و جبرئيل به جانب
راست، و ميكائيل طرف چپ، و هفتاد هزار ملك پشت سر مباركش بودند و آن ملائك تا سپيده
دم تسبيح و تقديس الهى را بجا مى آوردند. [بحارالانوار، ج 43، ص 92، از روايت 1.]
آيا اين تشريفات ملكوتى و تسبيح و تقديس ملائكه جز به عظمت آن بانو و شوهرش
عليهماالسلام اشاره دارد؟
گويا ملائكه با آن كه مقام و منزلت والاى آنها را مى دانند با تسبيح خود بخواهند
بگويند: ايشان خدا نيستند و آداب بشرى دارند، ولى از خدا هم جدا نيستند و به همه
كمالات الهى مزين هستند، چنانكه اميرالمومنين عليه السلام در حديث «نورانيت» به
اباذر مى فرمايد:
«انا عبدالله- عزوجل- و خليفته على عباده، لا تجعلونا اربابا، و قولوا فى فضلنا
ما شئتم، فانكم لا تبلغون كنه ما فينا و لا نهايته...» [بحارالانوار، ج 26، ص 2، از
حديث 1.]
- من بنده خداوند- عزوجل- و جانشين او بر بندگانش هستم، ما را خدا قرار ندهيد،
ولى در فضل ما هر چه مى خواهيد بگوييد، كه هرگز به ريشه و اصل فضائل ما نمى رسيد.
نيكى به فرزندان فاطمه
از امام صادق عليه السلام درباره ى معناى «حى على خير العمل» سوال شد، حضرت
فرمود:
«خير العمل بر فاطمه و ولدها.»
- بهترين عمل، نيكى به فاطمه و فرزندان او است. و در روايت ديگر فرمود:
«الولايه» [بحارالانوار، ج 43، ص 44.]
- بهترين عمل، ولايت و دوستى ايشان است.
بيان:
با توجه به اينكه زمانى كه امام صادق عليه السلام اين كلام را فرمود، سالها از
رحلت فاطمه عليهاالسلام گذشته بود، آيا اين كلام جز به نيكى به فرزندان آن حضرت كه
در درجه اول ائمه معصومين عليهم السلام هستند، به چيزى ديگرى مى تواند اشاره باشد؟!
و آيا نيكى به فرزندان فاطمه عليهاالسلام را به حساب وى گذاشتن، جز به واسطه فضيلت
و منزلت آن بانوى بزرگوار است؟!
فاطمه ى زهرا مصداق بارز ذى القربى
اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: حضرت صادق عليه السلام به احول فرمود: آيا بصره
رفته اى؟ گفت: بله. فرمود: اقبال مردم و پذيرش آنان نسبت به امر (ولايت)را چگونه
ديدى؟ عرض كرد: به خدا قسم آنها كم هستند. گروهى از آنها وارد اين امر شده اند، ولى
تعداد آنان اندك است. حضرت فرمود:
«عليك بالاحداث، فانهم اسرع الى كل خير.»
- بر تو باد بر نوجوانان، زيرا آنان سرعت و اقبال بيشترى به سوى خوبى ها دارند.
سپس فرمود: اهل بصره درباره اين آيه ى شريفه چه مى گويند:
(قل: لا اسئلكم عليه اجرا، الا الموده فى القربى) [شورى: 23.]
- بگو (اى رسول ما): من از شما پاداش جز مودت و محبت به خويشاوندانم نمى خواهم.
و ى عرض كرد: فدايت گردم مى گويند: اين آيه درباره نزديكان رسول خدا صلى الله عليه
و آله و سلم و اهل بيت اوست، حضرت فرمود:
«انما نزلت فينا اهل البيت، فى الحسن والحسين و على و فاطمه، اصحاب
الكساء.»[بحارالانوار، ج 43، ص 236، روايت 2.]
- اين آيه درباره ى ما اهل بيت نازل شده، درباره ى حسن و حسين و على و فاطمه
عليهم السلام كه اصحاب كساء بودند.
بيان:
بايد توجه داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز جزو اصحاب كساء بود،
و علت عدم ذكر نام وى به دليل شدت وضوح آن براى شنونده است، هر چند بطور ضمنى با
ذكر آيه شريفه ى (قل لا اسئلكم...) نام او نيز برده شده است.
در هر صورت، آنچه مورد نظر است ذكر «ذى القربى» در آيه شريفه و تفسير آن به اهل
بيت است، كه نام فاطمه عليهاالسلام نيز در بين آنان برده شده. البته اين به دليل
قرابت نسبى و ظاهرى نيست، كه امثال ابوجهل نيز چنين نسبتى را داشتند و در عين حال
مورد لعن و نفرين حق قرار گرفتند، بلكه به لحاظ فضيلت و علو درجات معنوى است كه جزو
«ذى القربى» قرار دارند و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين رتبه در رديف ائمه
عليهم السلام مى باشد.
فاطمه شاخه ى خاندان نبوت و امامت
زياد بن منذر مى گويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«نحن شجره اصلها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و فرعها على بن ابى طالب
عليه السلام، و اغصانها فاطمه بنت النبى صلى الله عليه و آله و سلم، و ثمرتها الحسن
والحسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام.» [بحارالانوار، ج 23، ص 244، روايت 16.]
- ما درختى هستيم كه ريشه اش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و تنه ى آن
على عليه السلام، و شاخه هايش فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم،و
ميوه اش حسن و حسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام است.
فاطمه مشكات نور الهى
صالح بن سهل همدانى مى گويد: امام صادق عليه السلام درباره ى آيه ى شريفه ى
(الله نور السموات والارض، مثل نوره كمشكاه...) [نور: 35.]: (خداوند، نور
آسمانها و زمين است، مثل نور او به مانند چراغدانى است...) فرمود:
(المشكاه) فاطمه عليهاالسلام، (فيها مصباح) الحسن (المصباح) الحسين، (فى زجاجه،
كانها كوكب درى) كان فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا، و نساء اهل الجنه.»
[بحارالانوار، ج 23، ص 304، باب 18، روايت 1.]
- منظور از «قنديل و چراغدان» فاطمه است، و مراد «در آن چراغى است» امام حسن و
مقصود از «چراغ» امام حسين است و معناى (فى زجاجه كانها كوكب درى): (در شيشه اى است
كه گويى ستاره ى درخشان است.) اين است گويى فاطمه ستاره درخشانى در ميان زنان دنيا
و زنان اهل بهشت مى باشد.
بيان:
شاهد ما در اين حديث بخشى از كلام امام صادق عليه السلام است در تأويل قسمتى از
آيه ى شريفه به فاطمه عليهاالسلام.
فاطمه مصداق بارز ابرار و برجستگان
محمد بن حنفسيه مى فرمايد: امام مجتبى عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، از تمام
آياتى كه در كتاب خداوند- عزوجل- عبارت «ان الابرار» [ر، ك: سوره ى انسان: 5،
انفطار: 13 و المطففين: 22.] را دارد، جز على بن ابى طالب و فاطمه و من و حسين
اراده نشده ايم ، «لانا نحن ابرار بابائنا و امهاتنا، و قلوبنا علت بالطاعات والبر،
و تبرات من الدنيا و حبها، و أطعنا الله فى جميع فرائضه، و امنا بوحدانيته، و صدقنا
برسوله.» [بحارالانوار، ج 24، ص 3، روايت 9.]
- زيرا ما به واسطه پدرها و مادرهايمان ابراريم، و قلبهايمان به جهت انجام طاعت
و عبادت پروردگار و نيكى اوج گرفته و از دنيا و دنيا دوستى بيزارى جسته، و خدا را
در همه واجبات اطاعت نموده ايم و به يگانگى خدا ايمان آورده ايم، و رسولش را تصديق
نموده ايم.
بيان:
شاهد ما در اين حديث، ذكر نام حضرت فاطمه عليهاالسلام مى باشد در ميان آنان كه
قرآن شريف «ابرار» خوانده است.
البته همه ائمه عليهم السلام چه آنان كه نامشان در روايت آمده و يا نيامده،
مصداق اتمّ آياتى هستند كه در آنها كلمه «ابرار» ذكر شده. و علت اينكه تنها نام چند
نفر از ائمه معصومين ذكر شده، شايد به دليل وجودشان در زمان نزول آيه بوده است.
در مراحل بعد از ائمه بر حسب درجه ايمانى، دوستانى برجسته اين خانواده، از
مصاديق آيه ى مذكور هستند. دليل اين عموميت در همين حديث آمده است علت ابرار بودن
خود را «قلوبنا علت بالطاعات» تا آخر حديث، ذكر مى كنند كه شامل مومنين نيز مى شود،
چه رسد به ساير ائمه عليهم السلام.
فاطمه مصداق بارز مقربين درگاه الهى
مناقب از امام باقر عليه السلام روايت مى كند: حضرت در مورد آيه ى شريفه (كلا ان
كتاب الابرار) تا (المقربون.) [مطففين: 18- 21.] فرمود:
«هو رسول الله و على و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام» [بحارالانوار، ج 24،
ص 3، روايت 10.]
- مقربون، رسول الله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند.
بيان:
در اين حديث نيز، حضرت باقر عليه السلام، فاطمه زهرا عليهاالسلام را يكى از
مقربين و در رديف رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه ى معصومين عليهم
السلام مى شمرد.
فاطمه مصداق بارز صالحين
انس مى گويد: روزى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نماز صبح را با ما
خواند، سپس روى مباركش را به سوى ما برگرداند. عرض كردم: ممكن است آيه شريفه ى
(اولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين،و حسن
اولئك رفيقا.) [نساء: 69.]: (آنان با كسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت) خويش را
بر آنها ارزانى داشته است، يعنى پيامبران و صديقان و گواهان (اعمال) و صالحان. و چه
رفيقان خوبى!) را تفسير بفرماييد؟ فرمود:
«اما «النبيون» فانا، و اما «الصديقون» فاخى على عليه السلام، و اما «الشهداء»
فعمى حمزه، و اما «الصالحون» فابنتى فاطمه و اولادها الحسن والحسين عليهم
السلام...» [بحارالانوار، ج 24، ص 31، روايت 2.]
- مقصود از «پيامبران» من، و از «صديقان» برادرم على عليه السلام، و از «شهداء»
عمويم حمزه، و از «صالحان» دخترم فاطمه و فرزندان او حسن و حسين عليهم السلام
هستند...
بيان:
كدام عظمت و فضيلت براى فاطمه عليهاالسلام بهتر از اين كه در رديف انبياء و
صديقين و شهداء و صالحين قرار گيرد، بلكه خود از صالحين باشد و اهل اطاعت از خدا و
رسول به ايشان ملحق شوند كه: «و من يطع الله والرسول فاولئك مع الذين...»
فاطمه قرين لا ينفك قرآن
محمد بن صدقه به نقل از موسى بن جعفر از پدر بزرگوار از جد بزرگوارش عليهم
السلام از جابر انصارى آورده است كه: روزى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
نماز صبح را با ما خواند و بعد از فراغت از آن رو به ما نمود و فرمود:
«ايها الناس، من فقد الشمس، فليتمسك بالقمر، و من فقد القمر، فليتمسك
بالفرقدين».
- اى مردم، هر كس خورشيد را از دست داد، بايد به دامن ماه چنگ بزند، و هر كس ماه
را از دست داد، بايد به دامن دو ستاره ى فرقدين [نام دو ستاره ى معروف بسيار نزديك
به هم واقع در نزديكى قطب شمال كه به عنوان راهنما و جهت يابى مورد استفاده قرار مى
گيرند.] چنگ بزند.
جابر مى گويد: من و ابوايوب انصارى و انس بن مالك برخاستيم و عرض كرديم: اى رسول
خدا؟ منظور از خورشيد كيست، فرمود: من.
آنگاه مثالى براى ما زد و فرمود: خداوند متعال ما را خلق نمود و به منزله ى
ستاره هاى آسمان قرار داد. هر زمان كه ستاره اى مخفى شود، ستاره ديگر طلوع خواهد
كرد. من خورشيد، اما هنگامى كه از ميان شما رفتم، دست به دامن ماه بزنيد. پرسيدم:
مقصود از ماه كيست؟ فرمود: برادرم و وصى و وزير و قاضى دين و پدر دو پسرم و جانشين
من در ميان اهلم (و در نسخه ديگر فرمود: على بن ابى طالب). پرسيدم: منظور از دو
ستاره ى فرقدان كدامند؟ فرمود: حسن و حسين. پس از آن قدرى تأمل نمود سپس فرمود:
«هولاء و فاطمه، و هى الزهره، عترتى و اهل بيتى، هم مع القرآن لا يفترقان حتى
يردا على الحوض.» [بحارالانوار، ج 24، ص 75، روايت 11.]
- اينها (يعنى على و حسن و حسين) و فاطمه كه او زهره است، عترت و اهل بيت من
هستند. ايشان با قرآنند و از آن جدا نمى شوند، تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند و
يكديگر را ملاقات كنيم.
بيان:
قسمت آخر اين كلام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بهترين فضيلت براى فاطمه
عليهاالسلام محسوب مى شود.
فاطمه واسطه ى پذيرش توبه آدم
مفضل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مراد از «كلمات» در
فرمايش خداوند- عزوجل- چيست؟ آنجا كه مى فرمايد:
(و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن.) [بقره: 124.]
- (و (به ياد آور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود و
او را كاملا ادا نمود.)
فرمود: مقصود همان كلماتى است كه حضرت آدم عليه السلام از پروردگارش فرا گرفت و
با آنها به سوى او توجه نمود [بقره: 37- «فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه».]، و
آنها عبارتند از:
«اسالك بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسين، الا تبت على، فتاب الله عليه،
انه هو التواب الرحيم.» [بحارالانوار، ج 24، ص 177، روايت 8.]
- از تو درخواست مى كنم، به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كه
توبه مرا قبول كنى، پس خداوند توبه او را پذيرفت و او بسيار توبه پذير و مهربان
است.
بيان:
شاهد در اين حديث، ذكر فاطمه عليهاالسلام در رديف ساير انوار مقدسه اهل بيت
عليهم السلام است.
فاطمه مصداق بارز ايتاء ذى القربى
را وى مى گويد: نزد حضرت ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام نشسته بودم كه به من
فرمود: خداوند متعال مى فرمايد: (ان الله يامر بالعدل والاحسان و ايتاء ذى القربى.)
[نحل: 90.]: (براستى خداوند به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى
دهد.) سپس فرمود: مقصود از «عدل»، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و از
«احسان» اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام، و از «ايتاء ذى القربى» فاطمه
عليهاالسلام است. [بحارالانوار، ج 24، ص 190، روايت 12.]
فاطمه اهل رسول و خدا، و مخاطب سلام الهى
حضرت موسى بن جعفر به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام مى فرمايد: (روزى) رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم، اميرالمومنين على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و
حسين (عليهم السلام) را جمع نمود. و در را بر روى خود ايشان بست و سپس فرمود:
«يا اهلى و اهل الله، ان الله- عزوجل- يقرا عليكم السلام، و هذا جبرئيل معكم فى
البيت يقول: انى قد جعلت عدوكم لكم فتنه، فما تقولون؟ قالوا: نصبر يا رسول الله
لامر الله و ما نزل من قضائه، حتى نقدم على الله- عزوجل- و نستكمل جزيل ثوابه، فقد
سمعناه يعد الصابرين الخير كله، فبكى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حتى سمع
نحيبه من خارج البيت فنزلت هذه الآيه (و جعلنا بعضكم لبعض فتنه، اتصبرون؟ و كان ربك
بصيرا.) [فرقان: 20.] انهم سيصبرون، اى سيصبرون كما قالوا صلوات الله عليهم.»
[بحارالانوار، ج 24، ص 219، روايت 16.]
- اهل من و اهل خدا، خداوند بر شما سلام مى فرستد و اين جبرئيل است كه با شما در
خانه حاضر است و مى گويد: من دشمنان شما را امتحان براى شما قرار دادم، شما چه مى
گوييد؟ همگى گفتند: اى رسول خدا، در برابر امر خدا و هر چه از حكم تخلف ناپذير او
فرود آيد، شكيبايى مى كنيم تا به پيشگاه خداوند- عزوجل- وارد شويم، و ثواب و پاداش
كامل ببريم، زيرا شنيده ايم كه خداوند تمام خوبيها را به صابران وعده داده است. در
اينجا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخت گريه نمود به گونه اى كه صداى وى از
خارج خانه شنيده شد. سپس اين آيه نازل شد: (وجعلنا بعضكم...) و آنها صبر خواهند
كرد، يعنى صبر خواهند كرد چنانكه خود فرمودند.
بيان:
عمده ى نظر از ذكر اين حديث، كلام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى
اين چهار بزرگوار مى باشد كه يكى از آنها فاطمه عليهاالسلام است، با تعبير «يا اهلى
و اهل الله» و نيز جمله «ان الله يقرا عليكم السلام» كه همگى اشاره به عظمت حضرتش
دارد.
فاطمه تاويل ليله مباركه
يعقوب بن جعفر بن ابراهيم مى گويد: نزد حضرت ابى الحسن موسى عليه السلام بودم كه
مردى نصرانى خدمتش رسيد و مسائلى را پرسيد... يكى از سوالهاى او اين بود كه تفسير
باطنى آيه ى شريفه چيست كه خداوند مى فرمايد:
(حم، والكتاب المبين، انا انزلناه فى ليله مباركه، انا كنا منذرين، فيها يفرق كل
امر حكيم [دخان: 1- 4).]
- حاميم، سوگند به كتاب روشن و روشنگر، براستى كه ما آن را در شب خجسته فرو
فرستاديم، ما مى خواستيم بيم دهيم، در آن شب تمام امور استوار، مقدر مى گردد.
حضرت فرمود: مقصود از «حم» حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است، و نام وى
در كتابى كه به حضرت هود عليه السلام نازل شده موجود است، و آن كتاب حروفش ناقص
است. و مقصود از «كتاب مبين» اميرالمومنين عليه السلام، و از «ليله» فاطمه
عليهاالسلام) است، اما اينكه مى فرمايد: «فيها يفرق كل امر حكيم» يعنى از فاطمه خير
فراوان و مردان حكيم و فرزانه متولد مى شد، «فرجل حكيم، و رجل حكيم، و رجل حكيم...»
[بحارالانوار، ج 24، ص 319، روايت 28.]
بيان:
مقصود از اينكه در روايت آمده: «حروف آن كتاب ناقص است»، يعنى «حم» در آن كتاب
به طور رمز آمده و محمد صلى الله عليه و آله و سلم به صورت «حم» نوشته شده، بلكه
همه حروف آن كتاب چنين بوده است.
منظور ما از ذكر اين حديث آن است كه امام كاظم عليه السلام آيات اول سوره را،از
اول حرف رمز تا چهار آيه ى بعد، به چهارده معصوم عليه السلام تفسير، و بخصوص حضرت
زهرا عليهاالسلام را كه ام الائمه هستند، در آن ميان ذكر نموده و از او به «ليله
مباركه» تعبير نموده است. در فصل دوازدهم (روايت 8) اين كتاب نيز بيانى در اين
باره، و نيز درباره ى اينكه چگونه حضرت زهرا عليهاالسلام به «ليله القدر» تعبير
شده، داشتيم.
فاطمه مخلوق از نور عظمت خدا
جابر مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند متعال چهارده نور را از نور
عظمت خود، چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم عليه السلام آفريد، و آنها ارواح ما
بودند. عرض شد: يابن رسول الله، آنها را با نام ذكر بفرماييد كه اين چهارده نور
كيانند؟ فرمود:
«محمد و على و فاطمه والحسن والحسين، و تسعه من ولد الحسين، و تاسعهم قائمهم، ثم
عدهم باسمائهم...» [بحارالانوار، ج 25، ص 4، روايت 7 توضيحى درباره ى اين حديث و
احاديث مشابه آن در ذيل روايت ششم از فصل نهم گذشت.]
- محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (و نه نفر از فرزندان حسين) كه نهمين آنها
قائم آنهاست. سپس آن نه نفر را نيز با نام ذكر نمود...
بيان:
مطلب مورد نظر ما در ذكر اين حديث، «خلقت چهارده نور از نور عظمت خدا» است كه
يكى از آنها فاطمه عليهاالسلام مى باشد. و اما خلقت آنان «چهارده هزار سال پيش از
خلقت آدم» اشاره دارد به خلقت نورى آنان قبل از خلقت مادى و يا نورى حضرت آدم عليه
السلام كه در اين باره توضيحاتى در فصل اول داده شد.
فاطمه فرياد رس مومنان در هنگام مرگ
سدير مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم يابن رسول الله،
آيا مومن از قبض روحش كراهت دارد؟ فرمود: خير (نه به خدا سوگند)، چون هنگامى كه ملك
الموت براى قبض روحش مى آيد و وى اظهار ناراحتى مى كند، فرشته مرگ به او مى گويد:
اى ولى خدا، بى تابى مكن. سوگند به خدايى كه محمد را بحق برانگيخت، من به تو از پدر
خوب و مهربان به فرزندش مهربانترم، چشمانت را باز كن و نگاه كن. سپس فرمود:
«فيتمثل له رسول الله و اميرالمومنين و فاطمه والحسن والحسين والائمه (من
ذريتهم) صلوات الله عليهم.»
- انوار مقدسه رسول الله و اميرالمومين و فاطمه و حسن و حسين و ائمه (از نسلشان)
(صلوات الله عليهم) نزد او ظاهر مى شوند.
ملك الموت مى گويد: اينها رفقاى تواند. او چشمانش را مى گشايد و به آنان نگاه
ميكند و سپس به خود خطاب مى كند: [در نقل كافى اين قسمت به اين صورت است: «فينظر
فينادى روحه مناد من قبل رب العزه فيقول: (يا ايتها النفس المطمئنه)...»: (پس نگاه
مى كند و كسى از طرف پروردگار به روحش ندا مى كند: اى روان آسوده...).]
(يا ايتها النفس المطمئنه) [فجر: 27- 30.] الى محمد و اهل بيته عليهم السلام
(ارجعى الى ربك راضيه) بالولايه (مرضيه) بالثواب، (فادخلى فى عبادى) يعنى: محمد و
اهل بيته و (و ادخلى جنتى)، فما من شى ء احب اليه من انسلال روحه و اللحوق
بالمنادى.» [بحارالانوار، ج 24، ص 94، روايت 7 و نيز بحارالانوار، ج 6، ص 196،
روايت 49. اين حديث از دو طريق نقل شده: 1- كافى. 2- صدوق، و ما به طريق صدوق نقل
كرديم كه در متن با كافى اختلاف دارد، مراجعه شود.]
اى روان آسوده به محمد و اهل بيتش! باز گرد به سوى پروردگارت. در حالى كه هم تو
خشنود به ولايت هستى، و هم او با ثوابش از تو خشنود است. پس داخل شود در زمره ى
بندگانم، يعنى: محمد و اهل بيتش، و داخل بهشت خودم شو. در اين هنگام هيچ چيز براى
مومن از بيرون آمدن جانش و پيوستن به ندا كننده دوست داشتنى تر نيست.
بيان:
غرض از اينكه اين روايت مانند روايات گذشته، ذكر حضرت زهرا عليهاالسلام در رديف
سائر ائمه عليهم السلام و جزو اهل بيت عصمت بودن ايشان است.
اين بود مختصرى از فضائل آن بانوى بزرگ دو عالم، اميد است نويسنده شامل بيان
حديث 18 اين بخش (خاتمه كتاب) بشود، و اين رساله كوچك سرمايه ى آخرت، و موجب شفاعت
اين بنده سراپا تقصير گردد. الحمدلله اولا و آخراً.
در تاريخ 26 محرم الحرام 1408 هجرى قمرى، برابر با 29 شهريور 1366 بعون الله
تبارك و تعالى تحرير اين رساله تمام شد.
ضمائم: دو خطبه و سوگنامه ى فاطمه ى زهرا
از آنجا كه دو خطبه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه، و در جمع زنان
مهاجر و انصار در بردارنده ى حقايق فراوان در توحيد و معارف، و نيز مطالب مستند و
وحى آسا پيرامون خلافت بلافصل اميرالمومنين عليه السلام و غصب فدك، و پيامدهاى سوء
آن و تذكرهاى سودمند به آيندگان مى باشد، اين دو خطبه را كه در منابع روايى متعدد
نقل شده است، در اينجا بر اساس نسخه ى كتاب «الاحتجاج» علامه طبرسى قدس سره با
ترجمه ى زيرنويس يادآور مى شويم. همچنين براى هر چه بيشتر ملموس شدن حالات جان سوز
فاطمه زهرا عليهاالسلام در روزهاى واپسين زندگانى، روايت منقول از خادمه ى آن بانوى
بزرگ، فضه- سلام الله عليه- را كه در كتاب «بحارالانوار» نقل شده و در واقع سوگنامه
ى جانكاه آن حضرت مى باشد، ذكر مى كنيم، باشد كه هماره از دستگيريها و شفاعت آن
بانوى دو عالم بهره مند گرديم:
خطبه ى فاطمه ى زهرا در مسجد مدينه
روى عبدالله بن الحسن باسناده عن آبائه عليهم السلام: انه لما اجمع (اجتمع)
ابوبكر و عمر على منع فاطمة عليهاالسلام فدكا و بلغها ذلك، لاثت خمارها على راسها،
و اشتملت بجلبابها، و اقبلت فى لمه، (لمه) من حفدتها و نساء قومها تطا ذيولها، ما
تخرم مشيتها مشيه (ابيها) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، حتى دخلت على ابى
بكر و هو فى حشد من المهاجرين والانصار و غيرهم، فنيطت دونها ملاءة.