حضرت و اولادش موجب بهشت رفتن امت مى شوند. در واقع به وسيله رسول اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم باغهاى بهشت بدست مى آيد، و فاطمه و اولادش طريق رسيدن به اين
باغها هستند و به وسيله شوهرش (على عليه السلام) هم در آنها گشوده مى شود.
به لحاظ ظاهرى و در خارج هم، چنين است كه اگر على عليه السلام نبود، فاطمه
عليهاالسلام كفو و همتايى نداشت و اگر اين دو نبودند، ائمه معصومين عليهم السلام
نبودند. و اگر آنها نبودند از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آثارى نمى ماند
تا كسى بتواند به بهشت راه يابد.
احتمال ديگر در معناى روايت اينكه ممكن است مراد، مقام شفاعت فاطمه عليهاالسلام
باشد، كه در فصل بيست و نهم مورد بحث واقع خواهد شد.
حديث دوم:
يونس بن يعقوب مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: نماز گزاردن در خانه
فاطمه عليهاالسلام افضل است يا در روضه؟ فرمود:
«فى بيت فاطمه عليهاالسلام.» [بحارالانوار، ج 100، ص 193، روايت 5.]
- در خانه ى فاطمة عليهاالسلام.
در روايت ديگرى: از امام رضا عليه السلام درباره ى مزار فاطمه عليهاالسلام سوال
مى شود و حضرت مى فرمايد: در خانه اش مدفون گشت، و چون بنى اميه مسجد را توسعه
دادند، خانه فاطمه در مسجد قرار گرفت. [بحارالانوار، ج 100،ص 191، باب 5، روايت 1.]
حديث سوم:
امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام از جابر بن عبدالله انصارى مى
فرمايد:... رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در فضيلت زيارت فاطمه عليهاالسلام
فرمود:
«فمن زارنى بعد وفاتى، فانكما زارنى فى حياتى، و من زار فاطمه فكانما زارنى، و
من زار على بن ابى طالب، فكانما زار فاطمه...» [بحارالانوار، ج 43، ص 58، از روايت
50.]
- هر كس بعد از وفاتم مرا زيارت كند، گويا در حال حياتم زيارت نموده، و هر كه
فاطمه را زيارت كند، مثل اين است كه مرا زيارت نموده، و هر كس على بن ابى طالب را
زيارت كند، مثل آن است كه فاطمه را زيارت كرده است...
حديث چهارم:
عريضى مى گويد: روزى امام باقر عليه السلام به ما فرمود: اگر نزد مزار جده ات
فاطمه عليهاالسلام رفتى، بگو:
«يا ممتحنه امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك، فوجدك لما امتحنك صابره، و
زعمنا انا لك اولياء و مصدقون، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك، و اتانا به وصيه،
فانا نسالك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما، لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا
بولايتك!» [بحارالانوار، ج 100، ص 194، روايت 11.]
- اى خانم امتحان شده اى كه خداوند تو را پيش از خلقت (مادى)ات امتحان نمود، و
تو را در آن شكيبا يافت، ما گمان مى كنيم كه دوستداران توايم و (مقام و عظمت تو در
نزد خدا را) باور داريم، و بر تمام آن چه پدر بزرگوارت و وصى و جانشين او آورده
استقامت مى ورزيم، لذا از تو درخواست مى كنيم كه اگر ما واقعاً تو را تصديق نموده
ايم، ما را به خاطر اين تصديق به پدر بزرگوارت و جانشينش ملحق نمايى، تا ما به خود
مژده دهيم كه حقيقتا به ولايت تو پاكيزه گشتيم!
بيان:
زيارات براى آن حضرت بيش از اين ذكر شده و اكثر مضامين آنها منطبق با رواياتى
است كه در فضائل وى آمده، و يا در مورد ظلمهايى است كه بر او رفته ، در اينجا به
اين زيارت كه مطلب قابل توجهى در فضيلت آن بانوى بزرگ دارد، اكتفا مى كنيم و
خوانندگان محترم را به برخى از نگات آن توجه مى دهيم:
1- جمله ى «يا ممتحنه امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك» به هر كدام از
احتمالات ذيل معنا شود، خلقتى غير از خلقت مادى را اثبات مى كند كه بحث آن در فصل
اول اين رساله گذشت.
احتمال اول: اينكه: ظرف «قبل» در جمله، متعلق به «خلقك» باشد، كه به اين ترتيب
معناى اين قسمت از زيارت اين گونه مى شود: اى كسى كه مورد امتحان الهى واقع شدى و
خداوند تو را امتحان كرد و در آن صابر يافت، خداوندى كه تو را پيش از خلقت مادى در
عوالم نورى آفريد.
به اين معنا، اين جمله فقط خلقتى غير از خلقت مادى را اثبات مى كند، و دلالتى
ندارد كه امتحان آن حضرت و صبر بر آن در عوالم غير عالم مادى بوده است.
احتمال دوم آن است كه: ظرف «قبل» متعلق به «امتحنك» باشد، به اين ترتيب معناى
جمله اين گونه مى شود: اى كسى كه مورد امتحان الهى واقع شدى، و خداوند پيش از آنكه
تو را در عالم مادى خلق نمايد، امتحانت كرد و تو را صابر يافت و سپس در عالم مادى
خلق نمود. بنابراين احتمال، ممكن است مراد از «قبل» در «قبل ان يخلقك» عالم برزخى
آن حضرت بوده و امتحان در آنجا واقع شده باشد، چنانكه آدم ابوالبشر عليه السلام هم
در آنجا در معرض امتحان الهى واقع شد، كه در فصل اول در حديث 4 اشاره شد. و لى گويا
بنابراين معناى دوم، احتمال قوى آن است كه بگوييم: مراد از «قبل»در «قبل ان يخلقك»
عالم نورى و تمثلى آن حضرت است، و اين امتحان در آنجا صورت گرفته است.
در اينجا اين سوال مطرح مى شود كه: امتحان الهى در عوالم نورى و تمثلى و يا
برزخى چگونه بوده است؟ و مراد از آن چيست؟ و آيا امتحان جز با دار تكليف و عالم
ماده سازگار است؟
در جواب بايد گفت: اينكه نحوه ى امتحان چگونه بوده براى ما معلوم نيست، ولى
مسلما در هر عالم باشد بايد مناسب با همان عالم بوده باشد. در دار تكليف و عالم
مادى به تناسب خود، و در عوالم نورى و يا برزخى به تناسب خود. و براى مخلصين (به
فتح لام) به طريقى، و براى غير مخلصين به طريق ديگر. اما شايد بتوان گفت: امتحان
الهى در خلقت نورى همان پيمان و «عهد عبوديتى» باشد كه خداوند از فرزندان آدم عليه
السلام گرفت، چنانكه مى فرمايد:
(الم اعهد إليكم يا بنى ادم، ان لا تعبدوا الشيطان، انه لكم عدو مبين، و ان
اعبدونى، هذا صراط مستقيم.) [يس: 60.]
- اى فرزندان آدم، آيا از شما عهد و پيمان نگرفتم كه شيطان را بندگى نكنيد، كه
وى دشمن آشكار شماست. و مرا بندگى كنيد كه اين صراط مستقيم و راه راست است. و يا
ممكن است: مراد، امتحان الهى باشد كه به صورت «اخذ ميثاق» از فرزندان آدم عليه
السلام بوده است، چنانكه مى فرمايد:
(و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم، و اشهدهم على انفسهم: الست بربكم؟
قالوا: بلى.) [اعراف: 172.]
- و هنگامى كه پروردگارت از صلب فرزندان آدم، ذريه و نسل آنها را برگرفت و آنها
را بر خود گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله. و نيز ممكن است:
مراد از امتحان الهى، همان «ميثاق غليظ» و پيمان محكمى باشد كه از عده اى از انبياى
برجسته و يا از همه انبيا گرفته شده، و از حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز به لحاظ قرين
بودن با انبيا و يا با انبياى برجسته، اخذ شده باشد، چنانكه مى فرمايد:
(و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن
مريم، و اخذنا منهم ميثاقا غليظا، ليسئل الصادقين عن صدقهم، و اعد للكافرين عذابا
اليما.) [احزاب: 7 و 8.]
- و هنگامى كه از پيامبران عهد و ميثاق گرفتيم و هم از تو و از نوح و ابراهيم و
موسى و عيسى بن مريم، از همه پيمان محكم گرفتيم، تا خداوند از راستگويان از گفتار
صدقشان باز پرسد، و براى كافران عذاب دردناك آماده كند.
بالاخره، شايد بتوان گفت: موضوع عهد عبوديت (الم اعهد اليكم..)، و گرفتن ميثاق
مطلق (از تمامى فرزندان آدم عليه السلام)، و اخذ ميثاق از انبيا، يك پيمان نيست،
بلكه سه پيمان جداگانه است، و گويا هر كدام از آنها در عالم و خلقتى از مراحل خلقت
نورى بوده است، والله اعلم.
در هر حال، بيانات فوق به يك سوى امتحان اشاره دارد، و سوى ديگر كه جلوه ى خارجى
امتحان است در عالم ماده واقع مى شود، و در قيامت نيز از نتيجه ى آزمايش سوال مى
گردد.
2- معناى جملات ديگر اين زيارتنامه «زعمنا انا لك اولياء...» اين است كه: تو در
امتحان خود صابر بودى، ما هم گمان مى كنيم از دوستان توييم و از جمله تصديق كنندگان
تو و از صابران بر ولايت و اوامر پدر بزرگوارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
و وصى او، على عليه السلام هستيم. از تو درخواست مى كنيم، اگر به راستى تو را تصديق
كرده ايم، ما را به واسطه اين تصديق به ايشان ملحق كنى، تا به خود بشارت دهيم كه ما
به واسطه ولايت شما پاكيزه گشته ايم و ولايت خود را خالص كرده ايم. گويا بدون ولايت
فاطمه عليهاالسلام، ولايت ما به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه
السلام پاكيزه و كامل نمى گردد.
مقام فاطمه ى زهرا در قيامت
حديث اول:
ابن عباس مى گويد: از اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه
فرمود:روزى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نزد فاطمه عليهاالسلام رفت و او را
محزون و ناراحت يافت، فرمود: دختر عزيزم، چرا ناراحتى؟
عرض كرد: پدر جان، به ياد صحراى محشر و ايستادن مردم در روز قيامت با بدن برهنه
در برابر پروردگار افتادم.
فرمود: دختر عزيزم، آن روز روز بزرگى است ولى جبرئيل از جانب خداوند- عزوجل-به
من خبر داد: اولين كسى كه زمين براى او در روز قيامت شكافته مى شود، و از قبر بيرون
مى آيد من هستم، سپس پدرم ابراهيم، بعد از آن شوهرت على بن ابى طالب عليه السلام.
آنگاه خداوند جبرئيل را همرا با هفتاد هزار ملك مى فرستد كه هفت گنبد از نور بر
مزارت درست كنند، سپس اسرافيل با سه لباس كامل از نور نزد تو آمده و در بالاى سرت
مى ايستد و تو را به اسم صدا كرده مى گويد:
«يا فاطمه بنت محمد! قومى الى محشرك.»
- اى فاطمه دختر محمد، برخيز به سوى محشرت. و تو در حالى كه هيچ گونه ترسى ندارى
و بدنت پوشيده است برمى خيزى، سپس اسرافيل لباسهاى كامل را به تو مى دهد و تو مى
پوشى، و زوقائيل اسبى از نور مى آورد، كه زمام آن از لولو تازه مى باشد، و بر آن
كجاوه اى از طلا است. تو بر آن اسب سوار مى شوى و زوقائيل زمام آن را مى گيرد، در
حالى كه در پيش رويت هفتاد هزار ملك قرار دارند و در دستهايشان پرچمهاى تسبيح است.
تا آنجا كه مى فرمايد: سپس منبرى از نور برايت نصب مى كنند كه هفت پله دارد، و در
فاصله هر پله با پله ديگر ملائكه صف كشيده اند، در حالى كه در دستهايشان پرچمهاى
نور است. و حورالعين در جانب راست و چپ منبر صف كشيده اند و نزديكترين زنان به تو،
از جانب چپ حضرت حواء و آسيه است. پس چون بالاى منبر جاى گرفتى، جبرئيل عليه السلام
مى آيد و به تو مى گويد:
«يا فاطمه، سلى حاجتك.»
- اى فاطمه، حاجت خود را بخواه.
در آن هنگام تو مى گويى:
«يا رب، ارنى الحسن والحسين.»
- پروردگارا! حسن و حسين را به من نشان بده.
سپس آن دو به سوى تو مى آيند، در حالى كه از رگهاى حسين عليه السلام خون مى
ريزد، و او مى گويد:
«يا رب، خذلى اليوم حقى ممن ظلمنى...» [بحارالانوار، ج 43، ص 225،حديث 13.]
- پروردگارا، امروز حق مرا از كسانى كه به من ظلم كرده اند، باز ستان.
حديث دوم:
امام رضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مى فرمايد: رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه عليهاالسلام، روز قيامت در حالى كه لباسهاى
خون آلود با اوست محشور مى شود. و به يكى از پايه هاى عرش الهى دست مى زند و عرض مى
كند:
«يا عدل، احكم بينى و بين قاتل ولدى.»
- اى عدل، ميان من و قاتل پسرم حكم نما.
سپس رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: قسم به پروردگار كعبه كه خداوند
بر له دخترم حكم مى كند. و خداوند- عزوجل- به غضب فاطمه غضب مى كند و به خوشنودى او
خشنود مى گردد. [بحارالانوار، ج 43، ص 220، روايت 2.]
حديث سوم:
باز امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مى فرمايد كه
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت مى شود، مناديى ندا مى
كند: اى گروه خلايق، چشمان خود را ببنديد تا فاطمه، دختر محمد صلى الله عليه و آله
و سلم عبور كند. [بحارالانوار، ج 43، ص 220، روايت 4.]
حديث چهارم:
ابوايوب انصارى مى گويد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه
روز قيامت فرا مى رسد، مناديى از باطن عرش ندا مى كند: اى اهل جمع (محشر)، سرهاى
خود را به زير افكنيد و چشمان خود بر هم نهيد، تا فاطمه عليهاالسلام از صراط بگذرد.
در اين هنگام فاطمه با هفتاد هزار كنيز از حورالعين عبور مى كند. [بحارالانوار، ج
43، ص 53.]
بيان:
اين بود بخشى از روايت كه بيانگر عظمت معنوى فاطمه عليهاالسلام، در قيامت است،
براى توضيح بيتشر به نكات آنها اشاره مى شود:
1- حديث اول به خوبى دلالت مى نمايد بر اينكه: ظهور فاطمه عليهاالسلام در قيامت،
ظهور نورى قبل از خلقت مادى است. چرا كه تمام تشريفات ذكر شده در حديث از نور است.
2- از حديث اول و نيز از حديث دوم معلوم مى گردد كه: خونخواهى امام حسين عليه
السلام تنها با انتقام حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) به پايان نمى
رسد.
3- منظور از عرش، در حديث دوم ممكن است موجودات باشند، و نيز مراد از قوائم و
پايه هاى عرش، همان اسماء و صفات ذاتيه باشد كه قيام موجودات به آنهاست. و ممكن است
مراد از يكى از قوائم كه در حديث ذكر شده «قائمه من قوائم العرش» و حضرت فاطمه
عليهاالسلام بدان تمسك مى جويد، همان صفت «عدل» الهى باشد كه در كلام موجود است «يا
عدل، احكم بينى و بين قاتل ولدى.»
4- شايد بستن چشم و يا سر به زير افكندن در حديث سوم و چهارم، با آنكه آنجا عالم
تكليف نيست، اشاره به عظمت آن بانو داشته باشد كه هر چشمى نبايد او را بنگرد.
چنانكه در روايت اول آمده است: جز ابراهيم و اميرالمومنين عليه السلام كسى به او
نخواهد نگريست.
5- شايد مراد از باطن عرش «بطنان العرش» همان نداى الهى از درون موجودات باشد،
كه به حساب عالم امرى و ملكوتى، عرش الهى محسوب مى شوند، زيرا خداوند با همه
موجودات و در همه جا هست، كه: (و هو معكم اينما كنتم.) [حديد، 4.]: (و هر كجا كه
باشيد، خدا با شماست.) و يكى از آن جاها، قيامت است.
شفاعت فاطمه ى زهرا
حديث اول:
ابن عباس مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«اشهدكم انى قد آمنت شيعتها من النار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 172، روايت 13.]
- شما را شاهد مى گيرم كه شيعيان و پيروان فاطمه عليهاالسلام را از آتش دوزخ
ايمنى بخشيدم.
حديث دوم:
امام باقر عليه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصارى مى فرمايد كه رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:... بعد از اينكه فاطمه عليهاالسلام به خا عرض مى
كند، اى معبود و سرور من، ميان و من كسانى كه به من ظلم كردند، حكم بفرما. خداوندا،
ميان من و قاتلين پسرم (و يا فرزندانم) حكم نما ، «فاذا النداء من قبل الله- جل
جلاله- يا حبيبتى و ابنه حبيبي، سلينى تعطى، و اشفعى تشفعى، فوعزتى و جلالى لا
جازنى ظلم ظالم. فتقول: الهى و سيدى، ذريتى و شيعتى، و شيعة ذريتى و محبى، و محبى
ذريتى.» [بحارلانوار، ج 43، ص 219، روايت 1.]
- ناگهان ندايى از جاب حق- جل جلاله- مى رسد كه: اى محبوبه من و دختر محبوبم ،
از من سوال كن كه به تو عطا مى شود، و شفاعت كن كه شفاعتت
مورد قبول واقع مى گردد. به عزت و جلالم سوگند، ظلم هيچ ظالمى از نظرم دور و
فراموش نمى شود.
سپس فاطمه عليهاالسلام عرض مى كند: اى معبود و مولاى من، نجات فرزندان و
شيعيانم و نجات شيعيان فرزندانم و دوستداران خود و فرزندانم را خواهانم...
حديث سوم:
ابى خير مى گويد: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود كه رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم فرمود:... مناديى از باطن و عرش الهى ندا مى دهد: اى اهل
قيامت، چشمان خو را ببنديد، اين فاطمه، دختر محمد، رسول خدا صلى الله عليه و
آله و سلم است كه از صراط مى گذرد ، «فتمر فاطمه عليهاالسلام و شيعتها على
الصراط كالبرق الخاطف.»
- سپس فاطمه عليهاالسلام و شيعيانش چون برق گذرا از صراط عبور مى كنند. و در
پايان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند، دشمنان فاطمه و
دشمنان فرزندان او را به آتش جهنم مى افكند. [بحارالانوار،ج 43، ص 223، از
روايت 9.]
حديث چهارم:
در ادامه ى حديث ابن عباس [فصل بيست و هشتم همين كتاب، حديث اول.]از
اميرالمومنين عليه السلام، به نقل از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده
است:... جبرئيل عليه السلام مى گويد:
«يا فاطمه، سلى حاجتك فتقولين: يا رب، شيعتى، فيقول الله- عزوجل- قد غفرت
لهم. فتقولين: يا رب، شيعه ولدى. فيقول الله: قد غفرت لهم. فتقولين: يا رب،
شيعه شيعتى، فيقول الله: انطلقى فمن اعتصم بك فهو معك فى الجنه. فعند ذلك يود
الخلائق انهم كانوا فاطميين. فتسيرين و معك شيعتك و شيعه ولدك و شيعه
اميرالمومنين آمنه روعاتهم، مستوره عوراتهم، قد ذهبت عنهم الشدائد، و سهلت لهم
الموارد، يخاف الناس وهم لا يخافون، و يظما الناس و هم لا يظماون.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 227، از روايت 13.]
- اى فاطمه، حاجات خود را از خدا بخواه، مى گويى: پروردگارا، به فرياد
شيعيان و پيروانم برس. خداوند- عزوجل- مى فرمايد: آنها را آمرزيدم. مى گويى:
پروردگارا، به فرياد شيعيان و پيروان فرزندانم برس. خداوند مى فرمايد:آنها را
بخشيدم. مى گويى: پروردگارا به فرياد پيروان شيعيانم برس. خداوند مى فرمايد:
برو، هر كس دست به دامن تو زند، در بهشت با تو است. در اينجا است كه همه مردم
آرزو مى كنند: اى كاش فاطمى و شيعه فاطمه عليهاالسلام بودند. تو (از صراط) مى
گذرى در حالى كه شيعيان تو و شيعيان فرزندانت و شيعيان اميرالمومنين همراه تو
هستند، و هيچ وحشتى ندارند، و بدنهايشان پوشيده است، و سختيها از آنها برطرف
شده، و همه گذرگاههاى سخت بر آنان آسان گشته است. مردم همه مى ترسند، ولى آنان
ترسى ندارند، و مردم همه تشنه اند، ولى ايشان را تشنگى نيست.
فرق شيعه و محب و ذريه از ديدگاه روايات
اين بود قسمتى از احاديث مورد نظر در اين فصل. مطلبى كه بايد در اين احاديث
بيشتر مورد توجه قرار گيرد، لفظ «شيعه» و «محب» و «ذريه» است كه ما براى روشن
شدن اذهان، رواياتى را درباره معناى اين الفاظ در نظر معصوم و فرق ميان آنها در
اصطلاح روايات مى آوريم:
حديث اول:
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است:... مردى به همسرش گفت، نزد
فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برو و سوال كن آيا من از
شيعيان وى هستم با خير؟ آن زن (خدمت حضرت رفت) و سوال كرد. حضرتش فرمود: به
شوهرت بگو:
«ان كنت تعمل بما امرناك، و تنهى عما زجرناك عنه، فانت من شيعتنا، و الا
فلا.»
- اگر به دستورات ما عمل مى كنى و از منهيات ما مى پرهيزى، از شيعيان ما
هستى،وگرنه شيعه ما نيستى.
آن زن بازگشت و پاسخ را به شوهرش رساند. مرد گفت: واى بر من! كيست كه هيچ
گناه نكند و از خطا دورى كند، بنابراين من در آتش جهنم جاودانه خواهم بود. زيرا
كسى كه شيعه آنان نباشد، هميشه در آتش است. آن زن بازگشت و گفتار شوهرش را به
فاطمه عليهاالسلام رساند.
حضرت فاطمه فرمود: به او بگو: اين گونه نيست شيعيان ما از برجستگان اهل بهشت
هستند، ولى از محبين ما و محبين محبين ما و دشمنان دشمنان ما و هر كسى كه به
قلب و زبان تسليم ما باشد، ولى اوامر و نواهى ما را در امورى كه آنان را به
هلاكت (و سوء عاقبت) مبتلا مى كند، مخالفت نمايد، وارد بهشت مى شود، اما بعد از
آنكه از گناهانشان طاهر شوند (يا به واسطه گرفتارى به بلاها و مصائب (در دنيا)،
و يا به انواع شدائد و سختيها در عرصات قيامت، و يا به عذاب جهنم در طبقه بالاى
آن) تا اينكه ما به محبت خود، آنان را از جهنم نجات مى دهيم و (در بهشت) به نزد
خود مى بريم. [بحارالانوار، ج 68، ص 155، روايت 11.] (خلاصه آنكه: نجات نهايى
آنان به واسطه محبت به ماست).
حديث دوم:
جابر جعفى مى گويد: امام باقر- صلوات الله عليه- فرمود:
«يا جابر، بلغ شيعتى عنى السلام، و اعلمهم انه لا قرابه بيننا و بين الله-
عزوجل-، و لا يتقرب اليه الا بالطاعه له.
يا جابر، من اطاع الله و احبنا، فهو ولينا، و من عصى الله، لم ينفعه حبنا.»
[بحارالانوار، ج 71، ص 179، روايت 28.]
- اى جابر، از جانب من به شيعيانم سلام برسان و آنها را مطلع ساز كه ميان ما
و خداوند- عزوجل- قرابت و نسبتى وجود ندارد، و تقرب به او جز به اطاعت و بندگى
ممكن نيست.
اى جابر، كسى كه اطاعت خدا را كند و ما را دوست بدارد، او (از شيعيان) و
مواليان ما خواهد بود، و آن كس كه خدا را نافرمانى كند، محبت ما او را فائده
نمى بخشد.
حديث سوم:
ابى عبيده حذاء مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم مكه را فتح نمود، بر كوه صفا ايستاد و فرمود:
«يا بنى هاشم، و يا بنى عبدالمطلب، انى رسول الله اليكم، و انى شفيق عليكم.
لا تقولوا: ان محمدا منا، فوالله ما اوليائى منكم و لا من غيركم الا المتقون.
الا فلا اعرفكم تاتونى يوم القيامه تحملون الدنيا على رقابكم، و ياتى الناس
يحملون الاخره، الا و انى قد اعذرت فيما بينى و بينكم، و فيما بين الله- عزوجل-
و بينكم، و ان لى عملى و لكم عملكم.» [بحارالانوار، ج 71، ص 188، روايت 51.]
- اى بنى هاشم، و اى پسران عبدالمطلب، من فرستاده ى خدا به سوى شما هستم و
نسبت به شما خيرخواه و مهربانم. مبادا بگوييد: محمد، از ما است (و به خود مغرور
شويد)، به خدا قسم، دوستان من چه از شما و يا غير شما، تنها پرهيزگارانند.
هان، مبادا روز قيامت شما را ببينم در حالى كه دنيا را بر گرده خود حمل مى
كنيد و ساير مردم، آخرت را حمل مى كنند. آگاه باشيد، كه من حجت را بر شما تمام
كردم و عذرى ميان خود و شما و ميان خداوند- عزوجل- و شما باقى نگذاشتم.عمل من
براى خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود.
حديث چهارم:
در بخشى از حديث حضرت على بن موسى عليهماالسلام به حسن و شاء آمده است:
«لقد كان ابنه، ولكن لما عصى الله- عزوجل- نفاه الله عن ابيه، كذا من كان
منا لم يطع الله فليس منا، و انت اذا اطعت الله فانت منا اهل البيت.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 230، روايت 2- ابتداى اين حديث در فصل بيست و دوم، حديث
اول گذشت.]
- پسر نوح، از نوح و پسر او بود، ولى چون نافرمانى خداوند- عزوجل- را كرد،
خدا او را از پدرش نفى نمود. به همين صورت آنان كه منسوب به ما هستند و اطاعت
خدا را نمى كنند. (از ما نيستند) و تو (اى حسن وشاء) هر گاه اطاعت خدا را بكنى،
از ما اهل بيت هستى.
منزلت فاطمه ى زهرا در بهشت
حديث اول:
امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مى فرمايد:
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«تحشر ابنتى فاطمه و عليها حله الكرامه قد عجنت بماء الحيوان، فينظر اليها
الخلائق فيتعجبون منها، ثم تكسى ايضا من حلل الجنه الف حله، مكتوب على كل حله
بخط اخضر: ادخلوا بنت محمد الجنه على احسن الصوره، و احسن الكرامه، و احسن
منظر، فتزف الى الجنه كما تزف العروس، و يوكل بها سبعون الف جاريه.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 221، روايت 6.]
- دخترم، فاطمه روز قيامت در حالى كه لباس كامل كرامت (الهى) را به تن دارد
و با آب حيات آميخته شده است محشور مى گردد. مردم چون او را مى نگرند، تعجب مى
كنند. سپس هزار لباس كامل از لباسهاى بهشتى بر او پوشانده مى شود كه بر هر كدام
از آنها با خط سبز نوشته شده است: دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم را با
بهترين شكل و برترين كرامت و بزرگداشت و نيكوترين منظره وارد بهشت كنيد، و سپس
همان گونه كه عروس (به سوى خانه شوهر) مى رود او را به سوى بهشت مى برند، و
هفتاد هزار كنيز براى خدمت او گمارده مى شوند.
حديث دوم:
در حديث ابن عباس از اميرالمومنين عليه السلام منقول است كه رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود: چون به در بهشت مى رسى،
دوازده هزار حوريه با تو ملاقات مى كنند و به استقبالت مى آيند (كه قبل از تو
به استقبال هيچ كسى نيامده و بعد از تو نيز به استقبال احدى نخواهند رفت) در
حالى كه در دستشان حرابى [جنگ افزارى مانند نيزه.] از نور است، و بر اسبهايى از
نور كه مزين به طلاى زرد و ياقوت هستند، و افسارشان از لولو تازه است، و روى هر
اسبى روكشى از سندس بافته شده است- سوار هستند، چون داخل بهشت مى شوى، بهشتيان
را بشارت مى دهند و براى شيعيانت سفره هايى از گوهر بر پايه هايى از نور نهاده
شده و ايشان از آن عذاها مى خورند، در حالى كه مردم هنوز محاسبه مى شوند، و
ايشان پيوسته در خوش گذرانى و دلبخواه خويش هستند.
هنگامى كه اولياى خدا در بهشت مستقر مى گردند، حضرت آدم عليه السلام و ساير
پيامبران عليهم السلام به ديدنت مى آيند. و در باطن بهشت فردوس دو لولو از يك
ريشه، يكى سپيد و ديگرى زرد است كه در ميان آن دو، قصرها و خانه هايى است، و در
هر قصر، هفتاد هزار خانه است. لولو سپيد، منازل ما و شيعيانمان، و لولو زرد
منازل ابراهيم و آل ابراهيم (صلوات الله عليهم اجمعين) مى باشد. [بحارالانوار،
ج 43، ص 227، از روايت 13- ابتداى اين روايت در فصل 29 روايت 1 گذشت.]
بيان:
دو روايت مذكور در اين فصل نيز اشاره به منزلت والاى فاطمه اطهر عليهاالسلام
دارد. و معانى بلندى در آن دو است. هر چند تعابيرش متناسب با عالم طبيعت است تا
براى همه قابل فهم باشد، ولى عمق آنها تنها براى اهلش، در حد كمالى كه دارند،
قابل درك است.
به طور خلاصه، مى توان گفت: بنابر نص كتاب و سنت، خداوند با همه موجودات است
و در اين عالم و عوالم ديگر از موجودات جدا نيست، و كمالات و اسما و صفات او
نيز بى حد و انتها است، كه:
(و ان من شى ء الا عندنا خزائنه، و ما ننزله الا بقدر معلوم.) [حجر: 21.]
- چيزى نيست مگر اينكه گنجينه هاى آن نزد ماست (در عالم امر و ملكوت)، و ما
جز به اندازه مشخص (به عالم ملك و خلق) فرو نمى فرستيم.
در هر دو عالم، براى اولياى خدا به قدر مقام و منزلت و كمالات معنوى كه
دارند، آن «خزائن» همراه با موجودات كشف مى گردد، و براى ديگران تنها «منزل»
اشيا كه همان صورت ظاهرى آنهاست، ظاهر مى گردد.
آن خزائن همان (لدينا مزيد) [ق: 35.] است كه فوق تصور آنهاست و منزل خزائن،
همان (لهم فيها ما يشاون) [ق: 35.] است كه مى فرمايد:
(لهم ما يشاون فيها، و لدينا مزيد.) [ق: 35.]
- براى آنان در بهشت، هر چند بخواهند فراهم است، ولى نزد ما بيش از آن وجود
دارد. و به تعبير ديگر: خزائن اشيا، اسما و صفات بى انتهاى در جمال و كمال الهى
است (عالم امر)، و منزل آنها سايه اى از خزائن و مظاهر آنهاست (عالم خلق). كه
مى فرمايد:
(الا، له الخلق و الامر) [اعراف: 54.]
- آگاه باشيد! خلق و امر براى اوست.
با اين بيان مختصر، تعابير برخى آيات كه درباره ى درجات بهشتى وارد شده واضح
مى شود، نظير آيات: «عند ربهم يرزقون» [آل عمران: 169- و نزد پروردگارشان، روزى
داده مى شوند.] و «عند مليك مقتدر» [قمر: 55- نزد سلطان با اقتدار.] و «لهم رزق
معلوم» [صافات: 41- براى آنان روزى معينى است.] و «ارجعى الى ربك» [فجر: 28-
باز آى به سوى پروردگارت.] و «فادخلنى جنتى» [فجر: 30- در بهشت من داخل شو.] و
«عجنت بماء الحيوان» و موايد و سفره هاى بهشتى، ولولو در باطن بهشت فردوس و از
اين قبيل كه در دو روايت گذشته بود، تا حدودى روشن مى گردد.
البته حقايق ديگرى در اين دو روايت و نيز روايات شبيه به آن موجود است، كه
با مراجعه به بيانات فصل اول و ساير فصول حل مى شود.
فضائل ديگر فاطمه ى زهرا
در خاتمه كتاب، برخى روايات و يا مطالبى كه در فصول گذشته بيان نشده است، و
يا به بيانى مختصر گذشته ايم، اشاره مى كنيم:
گستره ى فضائل فاطمه ى زهرا
محور اين كتاب تنها فضائل معنوى و مقامات خاص حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
است و گرنه حضرتش مصداق تمام آيات و احاديثى است كه در مقام و منزلت اولياى خدا
(چه در اين عالم و يا در آخرت) وارد شده است.
علت عدم طرفدارى على از فاطمه
با توجه به همه مقام و منزلتى كه فاطمه عليهاالسلام دارد و على عليه السلام
هم به آنها آكاه بود- زيرا معصوم را تنها معصوم كما هو حقه مى شناسد- چرا حضرت
على عليه السلام طرفدارى لازم را بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
با همه مصيبتهايى كه آن حضرت ديد تا آنجا كه فرزندش سقط شد و بدنش مجروح گرديد،
از وى انجام نداد؟ با آنكه از علم و قدرت و شجاعت حضرتش ذره اى كم نشده بود.
بلكه حضرت زهرا عليهاالسلام خود به طرفدارى از على عليه السلام و حق وصايت
ايشان قيام نمود. و خطبه غراى وى در مسجد النبى و نيز محاجه با زنان مهاجر و
انصار در بستر بيمارى، شاهد خوبى بر اين مطلب است.
در جواب بايد گفت: آنچه نزد بندگان خاص پروردگار، با ارزش است، بندگى و عمل
به خواسته هاى خداوند مى باشد، خواه جهاد و مبارزه و قيام و