عدو رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و لا تترك ان يصلى على احد منهم و لا من
اتباعهم، و ادفنى فى الليل اذا هدات العيون و نامت الابصار...» [بحارالانوار، ج 43،
ص 192، از روايت 20.]
- هيچ يك از كسانى كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا غضب كردند، در (تشييع)
جنازه من حاضر نشوند، زيرا آنها دشمن من و دشمن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و
سلم هستند، و نيز اجازه مده هيچ كدام از آنها و پيروانشان بر جنازه من نماز گذارند،
و همچنين مرا رد شب به خاك بسپار، آن زمان كه چشمها آرام مى گيرد و به خواب مى
رود...
حديث دوم:
در حديث ابن عباس آمده است: على عليه السلام پس از فوت فاطمه عليهاالسلام وصيت
نامه اى را در كنار سرش ديد كه در آن نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم، اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان
الجنه حق، والنار حق، و ان الساعه آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور.
يا على، انا فاطمه بنت محمد، زوجنى الله منك لا كون لك فى الدنيا والاخرة، انت
اولى بى من غيرى، حنطني، و غسلني، و كفنى بالليل، وصل على، و ادفنى بالليل، و لا
تعلم احدا، و استودعك الله، و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامه.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 214.]
- بسم الله الرحمن الرحيم، اين وصيت نامه ى فاطمه، دختر رسول خدا صلى الله عليه
و آله و سلم است. وصيت مى كند در حالى كه شهادت مى دهد كه معبودى جز خدا نيست و
حضرت محمد بنده و فرستاده ى خداست، و بهشت و آتش جهنم حق است، و قيامت خواهد آمد و
شكى در آن نيست، و مسلماً خداوند اهل قبور را بر خواهد انگيخت.
اى على، من فاطمه، دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستم كه خداوند مرا
به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت براى تو باشم. تو به من از ديگران سزاوارتر
هستى، مرا شب حنوط كن و غسل بده و كفن كن، و شب بر من نماز بگزار و دفن كن و به هيچ
كس اطلاع مده. تو را به خدا مى سپارم و بر فرزندانم تا روز قيامت سلام مى فرستم.
حديث سوم:
امام سجاد به نقل از پدر بزرگوارش امام حسين عليهماالسلام فرمود: هنگامى كه
فاطمه، دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بيمار شد، به على بن ابى طالب
عليه السلام وصيت كرد كه خبر كسالتش را مخفى داشته و به كسى نگويد. حضرت نيز چنين
كرد و همان گونه كه فاطمه عليهاالسلام سفارش نموده بود، مخفيانه خود از او پرستارى
مى نمود و اسماء بنت عميس (رحمها الله) نيز او را كمك مى كرد.
هنگامى كه وفات حضرتش نزديك شد به اميرالمومنين عليه السلام وصيت نمود كه امر
تجهيز او را خود به عهده بگيرد ، «و يدفنها ليلا، و يعفى قبرها.»
- و او را شبانه به خاك بسپارد و مزارش را پنهان كند.
اميرالمومنين عليه السلام نيز امر تجهيز وى را خود به عهده گرفت و او را به خاك
سپرد و مزارش را مخفى داشت... [بحارالانوار، ج 43، ص 210، روايت 40.]
بيان:
با توجه به روايات اين فصل و نيز سخنان وى با زنان مهاجر و انصار [تمام اين خطبه
همراه با ترجمه در بخش ضمائم اين كتاب ذكر خواهد شد.] و ساير سفارشهايى كه در وصيت
نامه اشاره شد، آيا مى توان گفت: گريه فاطمه عليهاالسلام و ساير كارهايى كه بعد از
رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تا زمان وفات خود انجام داده صرفا به
خاطر از دست دادن پدر، و به اقتضاى عالم بشريت، و عاطفى بوده است؟ حاشا و كلا كه
اگر كسى چنين قضاوت كند، حقيقتا فاطمه عليهاالسلام را نشناخته است.
گريه و اظهار ناراحتى حضرتش، در واقع اظهار تولى و تبرى، و جنگ سردى بود با همه
كسانى كه اسلام را از مسير اصلى اش منحرف كردند، و همه زحمات پدر بزرگوارش، بلكه
تمام احكام الهى و قرآن كريم را به بازى گرفتند.
اگر ممكن بود برخى از مغرضين، اميرالمومنين عليه السلام را در مبارزه با انحراف
از مسير خلافت مسلمين، متهم به مقام خواهى كنند، ولى هرگز كسى نمى توانست تنها دختر
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را با همه سفارشهايى كه آن حضرت در حق وى
نموده بود، متهم به مقام خواهى و دنيادوستى نمايد، تا آنجا كه فرموده بود:
«فاطمه بضعه منى و انا منها، فمن آذاها فقد آذانى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 202،
از روايت 31.]
- فاطمه، پاره ى تن من است و من از اويم، هر كس او را اذيت كند، مرا اذيت كرده
است.
بنابراين، محور اصلى اعمال آن حضرت بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم از خطبه ى غراى وى در مسجد النبى، تا محاجه با زنان مهاجر و انصار،و بالاخره
وصاياى هنگام ارتحالش نيز به اين معنى برمى گردد. [چنانكه در فصل بيست و يكم نيز
بدان اشاره شد. و نيز ر، ك: خاتمه ى كتاب، مطلب 2: «علت عدم طرفدارى على عليه
السلام از فاطمه عليهاالسلام».] و اين خود فضيلتى است افزون بر ساير فضائل ايشان.
جمله ى «لا تعلم أحدا» در وصيت نامه آن حضرت در حديث دوم اين فصل اظهارى تبرى از
دشمنان اسلام، جمله ى «و اقرا على ولدى السلام الى يوم القيامه» اظهار تولى به على
عليه السلام و اولاد طاهرينش مى باشد و بيانگر حقانيت ايشان مى باشد، و ضمنا به ما
مى آموزد كه در زمانهاى بعد در اين گونه مواقع با دشمنان و دوستان اسلام چگونه
باشيد: اگر ميسر شد جنگ گرم همچون فرزندش ابا عبدالله الحسين عليه السلام و گرنه
همچون خود وى و ساير فرزندان مظلومش با جنگ سرد به حفظ اسلام و احكام آن بپا خيزيد،
كه لحظه اى تامل و درنگ جايز نيست.
امشبت كه شب عاشوراى سال 1408 هجرى قمرى است و در حال نگارش اين سطور هستم، سى و
سه روز از شهادت مظلومانه حجاج بيت الله الحرام در مكه ى مكرمه در جنگ سردشان عليه
كفار به دست عمال سعودى، مى گذرد. به جرم اينكه چرا از كسانى كه هشت سال به
متجاوزان بعثى كمك كرده، و شهرهاى ايران را با خاك يكسان نموده، و صدها هزار كشته و
مجروح و يتيم بجا گذارده اند و هر جا شكايت بردند، جواب نشنيدند، برائت جستند؟
اگر مسلمانان در خانه ى امن الهى نتوانند فرياد مظلوميت خود را برآوردند، پس در
كجا فرياد دادخواهى سردهند؟
در اين واقعه مصيبت بار كه صدها شهيد و مجروح به جاى گذاشت، و اغلب حجاج مظلوم،
ايرانى بودند، مسلمانان به دو سوگ، بلكه سه سوگ عزادار شدند: يكى، بى احترامى به
حرم امن الهى، و ديگر كشتار وحشيانه ى حجاج حرم الهى، و سوم سوگ سرور شهيدان،
سيدالشهداء ابا عبدالله الحسين عليه السلام. اللهم العنهم، و خذهم اخذ عزيز مقتدر،
انك انت العزيز القهار.
شهادت فاطمه ى زهرا و چگونگى غسل، ناز و مزار ايشان
حديث اول:
حماد بن عيسى مى گويد كه امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام فرمود:
جابر بن عبدالله گفت: شنيدم كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سه روز قبل از
رحلتش به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«سلام عليك يا ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتى من الدنيا، فعن قليل ينهد ركناك،
والله خليفتى عليك.»
- سلام بر تو اى پدر دو ريحانه (و دو گل خوشبوى من)، تو را سفارش به آن دو مى
كنم، بزودى دو ركن و پايه تو فرو مى ريزند. و بعد از من خداوند جانشين من است (و
اگر من نيستم خداوند هست).
هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رحلت نمود، على عليه
السلام فرمود: اين يكى از دو ركنى بود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خبر
داده بود. و وقتى كه فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت، فرمود: اين ركن دومى است كه
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خبر داد. [بحارالانوار، ج 43، ص 173، روايت
14.]
حديث دوم:
در حديث وهب بن منبه، از ابن عباس منقول است:... حسن و حسين عليهماالسلام خبر
(رحلت فاطمه عليهاالسلام) را در مسجد به على عليه السلام دادند ، «فغشى عليه حتى رش
عليه الماء، ثم افاق، فحملهما حتى ادخلهما بيت فاطمه...» [بحارالانوار، ج 43، ص
214.]
- حضرت بيهوش شد، به وى آب پاشيدند، به هوش آمد. سپس حسن و حسين عليهماالسلام را
در بغل گرفت و به خانه فاطمه عليهاالسلام برد...
حديث سوم:
ابى بصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«... و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بامره، فاسقطت محسنا،
و مرضت من ذلك مرضا شديداً...» [بحارالانوار، ج 43، ص 170، روايت 11.]
- علت فوت فاطمه اين بود كه قنفذ، غلام عمر، به دستور وى با غلاف شمشير، فاطمه
را بزد و در نتيجه فرزندش محسن سقط شد و در اثر آن سخت بيمار شد...
حديث چهارم:
عبدالله بن حسن، از پدر بزرگوارش (امام حسن عليه السلام) از جد بزرگوارش نقل مى
كند: فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حال احتضار، پس از نگاه
تندى فرمود:
«السلام على جبرئيل، السلام على رسول الله، اللهم مع رسولك، اللهم فى رضوانك و
جوارك و دارك، دار السلام.»
- سلام بر جبرئيل، سلام بر رسول خدا، خداوندا مرا با پيامبرت قرار ده، خداوندا
مرا در رضوان و همسايگى و خانه ات كه دار السلام و ايمنى مطلق است قرار ده.
سپس فرمود: آيا مى بينيد آنچه من مى بينم؟ عرض شد: چه مى بيند؟ فرمود:
«هذه مواكب اهل السماوات، و هذا جبرئيل، و هذا رسول الله، و يقول: يا بنيه،
اقدمى فما امامك خير لك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 200، روايت 30.]
- اين جمعيتهاى آسمانها و اين جبرئيل و اين رسول خدا است كه مى گويد: اى دختر
عزيزم، بيا. آنچه در پيش روى تو است، برايت بهتر است.
حديث پنجم:
مفضل مى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، چه كسى فاطمه را
غسل داد؟ فرمود:
«ذاك اميرالمومنين عليه السلام.»
- اين حق مخصوص اميرالمومنين عليه السلام بود و ايشان بود كه وى را غسل داد.
مفضل مى گويد: گويا اين امر به نظر من سنگين آمد، حضرت فرمود: مثل اينكه اين كلام
به نظرت سنگين آمد؟ عرض كردم: همين طور بود، فدايت شوم، فرمود: به نظرت سنگين نيايد
، «فانها صديقه، لا يغسلها الا صديق، اما علمت ان مريم لم يغسلها الا عيسى عليه
السلام؟!» [بحارالانوار، ج 43، ص 206، روايت 32.]
- فاطمه، صديقه است، و او را جز صديق غسل نمى دهد. مگر نمى دانى كه مريم را كسى
جز عيسى عليه السلام غسل نداد؟!
حديث ششم:
در حديثى از حضرت صادق عليه السلام آمده است: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام به على
عليه السلام عرض كرد:
«... و اعمل نعشا رايت الملائكه قد صورته لى.»
-... براى من تابوتى بساز كه ملائكه را ديدم براى من تصوير آن را كشيدند. على
عليه السلام فرمود: به من نشان بده چگونه تصوير كردند؟ وى، همان طورى كه ملائكه
توصيف كرده و گفته بودند، به على عليه السلام عرضه داشت. [بحارالانوار، ج 43، ص
204، از روايت 31.]
حديث هفتم:
ابن عبدالرحمن حذاء مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«اول نعش احدث فى الاسلام نعش فاطمه.»
- اولين تابوتى كه در اسلام شناخته شد، تابوت فاطمه عليهاالسلام بود. و ى در
بيماريى كه در آن وفات نمود، به اسماء فرمود:
«انى نحلت و ذهب لحمى، الا تجعلين لى شيئا يسترنى؟»
- من لاغر شده ام و گوشت در بدنم نمانده، آيا براى من چيزى فراهم نمى كنى كه مرا
بپوشاند؟
اسما عرض كرد: زمانى كه در حبشه بود چيزى را ديدم، آيا مى خواهيد شبيه آن را
برايتان بسازم؟ تا اينكه چيزى مانند تابوت را درست مى كند. و حضرت عليهاالسلام مى
فرمايد:
«اصنعى لى مثله، استرينى سترك الله من النار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 212، روايت
43.]
- مثل اين را براى من بساز. مرا بپوشان، خداوند تو را از آتش جهنم حفظ كند. و در
حديث ديگرى قريب به اين روايت فرمود:
«ما احسن هذا و اجمله! لا تعرف به المراه من الرجل.» [بحارالانوار، ج 43، ص
189.]
- چقدر اين نيكو و زيباست، زيرا در اين صورت زن از مرد شناخته نمى شود.
حديث هشتم:
و هب بن منبه از ابن عباس نقل مى كند:... چون تاريكى شب را فرا گرفت، على عليه
السلام حضرتش را غسل داد و بر تخته اى گذاشت و به امام حسن عليه السلام فرمود:
ابوذر را خبر كن. و حضرت چنين كرد، سپس على عليه السلام و ابوذر وى را به مصلى حمل
كردند و على عليه السلام بر او نماز ميت خواند، بعد دو ركعت نماز گزارد و دستهايش
را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود:
«هذه بنت نبيك فاطمه، اخرجتها من الظلمات الى النور، فاضاءت الارض ميلا فى ميل».
- اين دختر پيامبر تو، فاطمه است كه وى را از تاريكيها خارج كرده و به سوى نور
بردى. در اين هنگام، زمين به اندازه يك ميل در يك ميل (به نور فاطمه عليهاالسلام)
روشن شد. و چون خواستند او را به خاك بسپرند، از قطعه زمينى از بقيع صدايى شنيدند
كه:
«الى، الى، فقد رفع تربتها منى.»
- به سوى من آييد، به سوى من آييد. مزار فاطمه عليهاالسلام از من اختيار شده (و
يا خاك فاطمه عليهاالسلام از من برداشته شده) است.
چون نگاه كردند، قبر آماده اى را ديدند، تابوت را به آن طرف بردند و فاطمه
عليهاالسلام را در قبر گذاشتند. على عليه السلام در كنار قبر نشست و فرمود:
«يا ارض، استودعتك وديعتى، هذه بنت رسول الله.»
- اى زمين، وديعه خود را به تو مى سپارم، اين دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله
و سلم است. در اين هنگام از زمين صدايى شنيد كه:
«يا على، انا ارفق بها منك، فارجع ولاتهتم.»
- اى على، من با او بيشتر از تو مدارا مى كنم. برگرد و غم مخور.
حضرت برگشت و روى قبر را پوشاند و با زمين مساوى قرار داد.
«فلم يعلم اين كان الى يوم القيامه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 215.]
- لذا تا روز قيامت كسى نمى داند كه مزارش كجاست.
بيان:
كراماتى مانند روشن شدن زمين و امثال آن در حال حيات و يا بعد از رحلت اين
بزرگواران، از امور مادى و كوچك ايشان است، و احتياج به بيان و توضيح ندارد.سراسر
عمر پر بركتشان پر از اين كرامات و خوارق عادت است. و شايد منظور از قيامت در اين
حديث، قيامت صغرى يعنى: قيام ولى الله اعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) باشد.
حديث نهم:
در روايتى آمده است كه على عليه السلام فرمود: زمين براى هفت نفر آفريده شده
است، و به واسطه ايشان به مردم روزى داده مى شود، و نيز باران مى بارد و مورد نصرت
و يارى (خداوند) قرار مى گيرند. و آنان عبارتند از ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و
حذيفه و عبدالله بن مسعود.
«و انا امامهم، و هم الذين شهدوا الصلاه على فاطمه.» [بحار الانوار، ج 43، ص
210، روايت 39- ابتداى اين حديث به نقل بحارالانوار چنانكه ترجمه شد، «خلقت الارض
لسبعه» مى باشد، ولى در رجال ارديبلى (ج 2، ص 182) به اين صورت آمده است: «ضاقت
الارض لسبعه.»: (زمين براى هفت نفر تنگ شد.) كه اين بيان از بيان اول بالاتر است و
عظمت آنها را بيشتر نشان مى دهد.]
- و من امام آنها هستم، و ايشان كسانى بودند كه بر فاطمه عليهاالسلام نماز
خواندند.
بيان:
برخى از نكاتى كه در روايات در اين فصل پيرامون مقام و منزلت آن حضرت، و اشاره
به معنويت و مقام والاى ايشان دارد، عبارتند از:
1- جمله ى «ركناك» در حديث اول
2- عبارت «غشى عليه» در حديث دوم.
3- شهادت آن حضرت در حديث سوم
4- مشاهده نمودن سلام هاى جبرئيل و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حديث
چهارم
5- غسل دادن صديقه توسط صديق در حديث پنجم
6- ديدن تابوتى كه ملائكه تصوير نمودند در حديث ششم.
7- توجه به مخفى بودن حجم بدن نحيف خود با آنكه در تاريكى حمل مى شد در حديث
هفتم.
8- روشن شدن و صدا زدن و مدارا كردن زمين و حاضر بودن قبر در حديث هشتم.
9- نماز خواندن بهترين خلق بر وى در حديث نهم.
ممكن است در احاديث ديگر جملاتى شبيه به اين معانى باشد كه ما در اين فصل به
همين مقدار اكتفا مى كنيم.
سخنان اميرالمومنين در سوگ فاطمه ى زهرا
حديث اول:
على بن محمد هرمزانى به نقل از ابى عبدالله حسين بن على عليهماالسلام آورده است:
چون فاطمه عليهاالسلام رحلت نمود، اميرالمومنين عليه السلام او را به خاك سپرد و
علامتى بر مزارش نگذاشت، سپس برخاست ، «فحول وجهه الى قبر رسول الله صلى الله عليه
و آله و سلم، ثم قال:»
- و روى به طرف مزار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برگرداند و عرض كرد:
الف) «السلام عليك يا رسول الله عنى، والسلام عليك عن ابنتك، و زائرتك، و
البائته فى الثرى ببقعتك، والمختار الله لها سرعه اللحاق بك.
قل يا رسول الله، عن صفيتك صبرى، و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدى، الا ان فى
التاسى لى بسنتك فى فرقتك موضع تعز، فلقد وسدتك فى ملحوده قبرك، و فاضت نفسك بين
نحرى و صدرى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- سلام من بر تو اى رسول خدا، و سلام بر تو از جانب دختر و زائرت و كسى كه در
بقعه تو بر تو فرود آمد و خداوند چنين خواست كه او زود به تو ملحق شود.
اى رسول خدا، صبرم از فراق دختر برگزيده تو به سر آمده، و توان و استقامتم از
دورى سيده و سرور زنان عالم از بين رفت، ولى در تأسى به سنت جدايى تو، جاى صبر است
(يعنى: چنانكه در مصيبت دورى تو كه سنگين تر بود صبر كردم، در اين مصيبت نيز صابر
خواهم بود)، زيرا من خود، تو را در قبر گذاشتم،و جان مقدس تو در ميان گلو و سينه ام
خارج شد.
بيان:
اين بود قسمتى از بيانات حضرت على عليه السلام، اكنون اشاره وار توضيحاتى عرض مى
شود تا خواننده با توجه بيشتر به تفاصيل بالاتر برسد.
1- دو جمله ى «فحول وجهه...» و «البائته فى الثرى ببقعتك» نشان دهنده ى آن است
كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در كنار مزار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دفن شده
است، كه حضرت على عليه السلام روى خود را برگرداند و با پيغمبر صلى الله عليه و آله
و سلم سخن گفت اين بيان، قول به اينكه قبر آن حضرت بين قبر و منبر پيغمبر صلى الله
عليه و آله و سلم قرار دارد را تقويت مى كند، چنانكه در فصل 27 (روايت 1 و 2) به آن
اشاره مى شود.
2- شايد منظور از «السلام... عنى» و «السلام... عن ابنتك» همان تجديد عهد ازلى
نسبت به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم باشد، و الا براى تحيت، همان سلام اول
از جانب خود كفايت مى كرد. و معنا ندارد از طرف حضرت زهرا عليهاالسلام سلام بنمايد،
زيرا وى خود بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده و از طرف خود بر پدر
سلام مى كند و نيازى به سلام حضرت على عليه السلام از طرف وى نيست.
به طور كلى، سلام و صلوات در هر جا بر اين بزرگواران واقع شود، در حقيقت همان
تجديد عهد ازلى است كه خداوند در ازل «اخذ ميثاق» نسبت به ولايت و رسالت آنان اخذ
نموده است. در اينجا نيز گويا حضرت با اظهار سلام از ناحيه خود و حضرت زهرا
عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به آن معنا اشاره مى نمايد.
در حديثى از حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام آمده است كه امام صادق عليه السلام
فرمود:
«من صلى على النبى و آله، فمعناه انى على الميثاق والوفاء الذى قلت حين قوله
(الست بربكم؟ قالوا: بلى) [اعراف: 172.]» [فلاح السائل، ذيل بيان صلوات تشهد، ص
129.]
- هر كس بر پيامبر اكرم و اهل بيتش صلوات فرستد، معنايش اين است: من بر عهد و
وفايى كه هنگام فرمايش الهى (كه فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى.)
داشتم، استوار هستم.
3- جمله ى «والمختار الله.» مى فهماند كه الحاق حضرت زهرا عليهاالسلام به رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم به انتخاب پروردگار بوده، كه انتخاب زيبايى است،
زيرا اولا به اختيار الهى است، و ثانيا به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
ملحق شده است.
4- جمله «قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى...» هم اشاره به صفيه بودن و برگزيدگى و
سيده زنان عالم بودن حضرت زهرا عليهاالسلام دارد، و هم اشاره به شدت مصيبتى كه بر
حضرت على عليه السلام وارد شده است. در واقع مى خواهد بفرمايد: اى رسول خدا، با
آنكه در مشكلات صابر بودم، اينجا تحملم كم شده است. نه بدين جهت كه همسرى را از دست
داده ام، بلكه از آن جهت كه فاطمه، برگزيده خداست و سرور زنان عالم است. چگونه مى
توانم دوريش را تحمل كنم، اما چه كنم؟ كه بايد به تو اى رسول خدا اقتدا كنم، همان
گونه كه تو در فقدان عزيزانت چون حمزه و ابراهيم و خديجه و ديگران صبر و بردبارى
نمودى. و يا آنكه: من دورى و فراق چون تويى را تحمل كردم و تو را با دستهاى خود به
خاك سپردم، و جان مقدست در ميان سينه و گلويم خارج شد. و گويا كه جان من گرفته مى
شد، و با اين حال صبر كردم، چگونه در فراق فاطمه عليهاالسلام صابر نباشم؟
ب) «بلى، و فى كتاب الله لى انعم القبول: (و انا لله و انا اليه راجعون.) [بقره:
156.] قد استرجعت الوديعه، و اخذت الرهينه، و اخسلت الزهراء، فما اقبح الخضراء و
الغبراء! يا رسول الله.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21- ترجمه ى اين قسمت و
نيز قسمتهاى آينده از سخنان على عليه السلام در سوگ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با
توضيحات اضافى در «بيان»هاى ذيل آن ذكر شده است.]
بيان:
در اين قسمت، در عين اينكه خود را به بهترين وجه مورد قبول، تسليت مى دهد، و مى
فرمايد: ما از خداييم و به سوى او بازمى گرديم، و سپس مى فرمايد: فاطمه عليهاالسلام
امانتى بود كه موقتا به من سپرده شده بود و به صاحبش بازگرداندم، ولى در عين حال
شدت سختى و مصيبت را اين چنين بيان مى نمايد: چه اندازه آسمان نيلگون و زمين، كه در
نظر ديگران زيباست، نزد من زشت است. يعنى: تا فاطمه بود، همه چيز به محبت او نيكو و
زيبا مى نمود، ولى بعد از وى هيچ چيز در نظرم زيبا نمى آيد.
لذا به دنبال آن مى فرمايد:
ج) «اما حزنى فسرمد، و ما ليلى فمسهد، و هم لا يبرح من قلبى او يختار الله لى
دارك التى انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق بيننا، و الى الله
اشكو.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
بيان:
آرى، اين چنين است حال محب و عاشق دلباخته اى كه عشق و محبتش، عين شوق و محبت به
خداست، كه مى فرمايد: حزن و اندوه من، ديگر هميشگى است، و شبهايم بدون فاطمه به
بيدارى بسر مى رود، و اندوه فراق او، نه اندوهى است كه از دلم بيرون رود، بلكه
همواره در اين غصه بسر مى برم تا خداوند مرا در خانه اى كه تو اى رسول خدا، در آن
جاى دارى، اقامت دهد.
زخم دل من، زخمى عميق، و اندوه من، اندوهى است شدت يافته. چقدر زود بين من و
فاطمه فاصله افتاد! و به خدا شكوه مى برم.
«انما اشكوا بثى و حزنى الى الله.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- شكوه ى غم و اندوه خود را تنها به خدا مى برم.
آيا بيان چنين كلماتى از اسوه ى تقوا و صبر و مقاومت در برابر آن همه مشكلات بعد
از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، بيانگر جايگاه والاى فاطمه زهرا
عليهاالسلام نيست؟ كه همچون على عليه السلام كه ممسوس در ذات الهى است، [در روايتى
منقول است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لا تسبوا عليا، فانه
ممسوس فى ذت الله.»: (هرگز به على عليه السلام ناسزا مگوييد كه وى ممسوس در ذات
الهى است.) احقاق الحق، ج 4، ص 216.] شكوه كند و بفرمايد: صبر و تحملم تمام شده؟ و
آيا بيانات مبالغه آميز از معصوم ممكن است؟ هرگز، بلكه اين كلمات نشانگر مقام و
منزلت معنوى آن بانو است كه در رحلتش شخصيتى چون اميرالمومنين عليه السلام به فغان
آمده و به خدا پناه مى آورد.
د) «و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك على هضمها، فاحفها السوال، و استخبرها الحال.
فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الى بثه سبيلا، و ستقول، و يحكم الله، و هو خير
الحاكمين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- (اى رسول خدا،) بزودى دخترت به تو خبر خواهد داد كه امتت چگونه دست يارى به
يكديگر دادند بر شكستن و ظلم و ستم بر وى. از او بپرس و با پافشارى سوال نما تا درد
خود را به تو بگويد (به من كه حاضر نشد مصائب خود را بگويد). چه دردها و ناراحتيها
كه در سينه داشت و راه براى باز كردن و گفتن آنها نمى يافت! زود است كه بگويد و
خداوند حكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است.
بيان:
نمى دانم اميرالمومنين عليه السلام با اين بيان چه مى خواهد بفرمايد، آيا شكوه
مى كند كه: اى رسول خدا، امت نه تنها سفارشهاى شما را درباره فاطمه عليهاالسلام
مراعات ننمودند، بلكه برخلاف آن عمل كردند. و يا بخواهد بفرمايد: امت، يگانه يادگار
شما را مورد ظلم قرار دادند و پهلويش را شكستند و يا به او ظلم كردند و ارثش- يعنى
فدك- را غصب كردند. و يا در مقام بيان اين باشد كه: دردها و مصائبش را حتى به من هم
نگفت. يا به جهت مراعات حال من، و يا براى حفظ وحدت مسلمين و ترس از برگشتن آنها از
دين [بحارالانوار، ج 43، ص 171، سطر 22.]، همان گونه كه على عليه السلام براى اين
مهم از حق خود گذشت. و اكنون فاطمه عليهاالسلام همه را به تو خواهد گفت.
در هر صورت، اين گونه شكوه ى دردمندانه على عليه السلام با رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم خود، به روشنى بر عظمت مقام و منزلت آن بانوى بزرگ دلالت دارد، كه
على عليه السلام اين گونه با دل پر درد از گرفتارى وى با رسول خدا سخن مى گويد:
ه-) «والسلام عليكما سلام مودع، لا قال و لا سئم، فان انصرف، فلا عن ملامة، و ان
اقم، فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين. و اها و اها، والصبر ايمن و اجمل، و لو
لا غلبه المستولين، لجعلت المقام واللبث لزاما معكوفا، و لا عولت اعوال الثكلى على
جليل الرزيه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.]
بيان:
اين كلمات نيز حكايت از درد دل على عليه السلام و شدت فراق وى از دورى رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام دارد، كه مى فرمايد:من با سلام بر
شما دو بزرگوار، از شما جدا مى شوم و مى روم، ولى اين خداحافظى،همچون وداع كسى كه
ناراحت شده و ديگر برنگردد، و يا از ماندن در كنار شما خسته و ملول شده باشد نيست.
هرگز، پس اگر برمى گردم از ملالت نيست، و اگر كنار قبر مى مانم نه براى آن است كه
نسبت به وعده الهى كه به صابرين داده، بدگمان باشم.
آه، آه، كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط دشمنان اقامت و درنگ در
اين مكان را بر خود لازم مى دانستم و همواره در اينجا مى ماندم، و چون زن فرزند از
دست داده بر اين مصيبت بزرگ فرياد مى كردم.
خداوند درباره ى صابران مى فرمايد:
(و بشر الصابرين، الذين اذا اصابتهم مصيبه، قالوا: انا لله و انا اليه راجعون،
اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون.) [بقره: 155، و 156.]
- بشارت ده به صابران، آنان كه وقتى به مصيبتى گرفتار مى شوند، مى گويند: ما
براى خداييم و به سوى او برمى گرديم، صلوات والطاف و رحمت پروردگارشان بر آنان است،
و آنان هدايت يافتگانند. و ) «فبعين الله تدفن ابنتك سرا، و تهضم حقها، و يمنع
ارثها، و لم يتباعد العهد، و لم يخلق منك الذكر، و الى الله يا رسول الله المشتكى،
و فيك يا رسول الله احسن العزاء. صلى الله عليك، و عليهاالسلام و الرضوان.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.]
بيان:
در اين قسمت رو به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نموده و مى فرمايد: اى رسول
خدا، در پيشگاه و منظر حق تعالى، دخترت در پنهانى به خاك سپرده مى شود، و حق او غصب
مى گردد، و از ارثش محروم مى شود، و حال آنكه هنوز زمان زيادى از سفارشات شما
درباره ى وى (و يا زمان زيادى از رحلت شما) نگذشته، و هنوز ياد شما در ميان امت
فراموش نشده. اى رسول گرامى، شكايت به خدا مى برم و بهترين تسليت را به شما مى
گويم. و يا: عزاى تو نيكوترين تسلى در اين مصيبت براى من است. رحمت الهى بر تو باد
و سلام و تحيت بر فاطمه.
در واقع حضرتش با اين جملات مى خواهد بفرمايد: با وجود تمامى اين مصائب، چون
خداوند مى داند و مى بيند، شكوه اين مصيبت را تنها به او مى برم، كه (انما شكو بثى
و حزنى الى الله.) [يوسف: 86.]
- شكوه ى غم و اندوه خود را تنها به خدا مى برم.
حديث دوم:
على بن احمد عاصمى، از موسى بن جعفر، از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مى
كند:... هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام وفات نمود، على بن ابى طالب عليه السلام در
رثاى او چنين سرود:
لكل اجتماع من خليلين فرقه |
|
و كل الذى دون الممات قليل |
و ان افتقادى واحدا بعد واحد |
|
دليل على ان لا يدوم خليل |
ستعرض عن ذكرى و تنسى مودتى |
|
و يحدث بعدى للخليل خليل |
[بحارالانوار، ج 43، ص 213، و 207، روايت 35.]
- سرانجام هر دوستى بين دوستان جدايى است، ولى اين جداييها در مقابل مرگ، ناچيز
است.
- از اينكه من هر روز يارى را از دست مى دهم، مى توان فهميد كه هيچ دوستى پايدار
نخواهد بود.
- بزودى از ياد من روى گردان مى شوى و دوستى ام را فراموش مى كنى، و دوست ديگرى
جايگزين من مى شود.
بيان:
اين بود قسمتى از بيانات منقول از على عليه السلام در سوگ فاطمه عليهاالسلام .
كلمات ديگرى نيز از ايشان به نظم و نثر نقل شده كه اكثرا شبيه حديث اول است. با
توجه به منزلت والاى اين دو بزرگوار آيا مى توانيم بگوييم اين اظهارات، اظهارات
عادى و به اقتضاى بشرى است؟ هرگز، بلكه هر يك، به نحوى بيانگر مقامات بلند فاطمه
عليهاالسلام مى باشد.
فضيلت مزار و زيارت فاطمه ى زهرا
حديث اول:
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«ما بين قبرى و منبرى روضه من رياض الجنه، و منبرى على ترعه من ترع الجنة.»
- ميان مزار و منبرم، باغى از باغهاى بهشت است، و منبرم بر درى از درهاى بهشت
واقع است.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود:
«لان قبر فاطمه عليهاالسلام بين قبره و منبره، قبرها روضة من رياض الجنه، و اليه
ترعه من ترع الجنه.»
- زيرا مزار فاطمه عليهاالسلام ميان قبر و منبر واقع است، مزار وى باغى از
باغهاى بهشت، و به سوى آن باغ درى از درهاى بهشت گشوده شده است.
بيان:
معناى ظاهرى «روضه» و «ترعه» را امام صادق عليه السلام در روايت بيان نموده است،
ولى معناى حقيقى آن چيست؟
ممكن است مراد از اين تعبير، عظمت آن مكان به لحاظ عظمت معنوى رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام باشد. و ممكن است به جهت عظمت معنوى و
باطنى فاطمه عليهاالسلام باشد، زيرا آن