حديث هشتم:
در حديثى طولانى [بحارالانوار، ج 43، ص 174، روايت 15.] نقل شده است: ورقه بن
عبدالله ازدى، فضه را در مكه ملاقات مى كند، و از اظهار اخلاص وى به خاندان عصمت،
او را مى شناسد، و از حالات حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيغمبر اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم از او مى پرسد، فضه مفصلا حالات آن حضرت را نقل مى كند،
كه مناسب است تمام اين حديث شريف ديده شود.
هر چند مرحوم مجلسى مى فرمايد: اين حديث را در بعضى از كتابها يافته ام و از
كتاب روايى مورد اعتمادى اخذ نكرده ام، ولى اگر با دقت ملاحظه شود، اين حديث تفصيل
مجملات احاديثى است كه درباره ى حالات فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است. [از آنجا كه اين حديث شريف بيانگر
حالات جانسوز فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم و نيز مشتمل بر كلمات اميرالمومنين عليه السلام بعد از شهادت آن بانوى
بزرگوار مى باشد، تمام آن در بخش ضمائم اين كتاب ذكر خواهد شد.]
حديث نهم:
على بن معمر مى گويد: چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود، ام ايمن به مكه
رفت و گفت: بعد از فاطمه عليهاالسلام توان ديدن مدينه را ندارم، به جحفه كه رسيد،
تشنگى شديدى بر او چيره شد به حدى كه ترسيد تلف شود، لذا چشمهاى خود را به طرف
آسمان گشود و عرض كرد: پروردگارا، مرا تشنه مى گذارى با آنكه من خادمه ى دختر
پيامبرت هستم؟
سپس على بن معمر مى گويد:
«فنزل اليها دلو من ماء الجنه، فشربت، و لم تجع و لم تطعم سبع سنين.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 46، روايت 45.]
- دلويى از آب بهشت به سوى او فرود آمد و وى از آن آشاميد، و تا هفت سال نه
احساس گرسنگى كرد و نه طعامى خورد.
بيان:
از احاديث اين فصل چند نكته استفاده مى شود:
اولا: آنچه كه موجب نسوختن اولاد بلافصل فاطمه عليهاالسلام به آتش جهنم است،در
درجه ى اول معنويت و طهارت روحى او است كه در روايت به «احصنت فرجها» تعبير شده
است.
ثانيا: اولاد آن حضرت كه خداوند بر آتش جهنم حرام نموده، اختصاصى به امام حسن و
امام حسين عليهماالسلام ندارد.
ثالثا: روشن گرديد كه چگونه انوار معنوى فاطمه عليهاالسلام در اطرافيان ايشان،
از جمله در دو نفر از خدمتگزارانش اثر گذارده، به حدى كه آن حالات و كرامات خاص از
آنان ظاهر مى گردد. خلاصه هر كس با آن حضرت مانوس بوده، از معنويتش بى بهره نبوده
است.
سخنان فاطمه ى زهرا
حديث اول:
«ان الله هو السلام، و منه السلام، واليه السلام» [بحارالانوار، ج 43، ص 28، از
روايت 31.]
- خداوند خود، سلام است و سلام از او مى باشد، و به سوى اوست.
بيان:
اين كلام را فاطمه عليهاالسلام در سن كودكى، در جواب سلام الهى- كه جبرئيل به
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم گفت تا به فاطمه عليهاالسلام ابلاغ نمايد- عرض
كرد.
با دقت در اين سه جمله، مى توان به شناخت والاى آن حضرت نسبت به حق تبارك و
تعالى پى برد، زيرا تا كسى به فناى خود راه نيافته و شهود توحيدى نداشته باشد، ممكن
نيست مبادرت به اين گونه جواب كند. [توضيح بيشتر در گنجايش اين رساله نيست.] و لذا
صدور اين گونه كلمات جز از معصوم ممكن نيست، مگر به عنوان تبعيت از دستورات معصومين
عليهم السلام، چنانكه شبيه به اين جملات در تعقيبات نمازهاى پنجگانه [بحارالانوار،
ج 86، ص 28، روايت 32.] وارد است.
حديث دوم:
«الجار ثم الدار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 82، از روايت 3.]
- اول همسايه، سپس خانه.
بيان:
و قتى كه امام حسن عليه السلام شب جمعه مى شنود مادرش براى مومنين و مومنات با
ذكر نام آنها دعا نموده و براى خود دعا نمى كند، سوال مى كند: اى مادر، چرا براى
خود دعا نمى كنيد؟ جواب مى شنود: «الجار ثم الدار».
آيا اين كلام جز به عظمت روحى و بزرگوارى حضرتش، مى تواند اشاره داشته باشد؟!
حديث سوم:
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از فاطمه
عليهاالسلام پرسيد: چه چيز براى زن بهتر است؟ عرض كرد:
«ان لا ترى رجلا، و لا يراها رجل.» [درباره شدت اهتمام آن بانو در حفظ عفت،
موارد بسيارى را در زندگى ايشان مى توان ديد، از جمله دستور ساختن تابوت و سفارش آن
به «اسماء» هنگام وفات خويش است كه مبادا حجم بدن ايشان (ولو بعد از نحيفى (بواسطه
بيمارى) هنگام تشييع ظاهر شود. و جالب اين كه جنازه وى بنابر وصيت موكد به حضرت على
عليه السلام، مى بايست مخفيانه و شبانه و با حضور عده كمى از نزديكان و اصحاب،
تشييع و دفن شود، اين اولين تابوتى بود كه در اسلام ساخته شد، «اول نعش احدث فى
الاسلام نعش فاطمه.» (بحارالانوار، ج 43، ص 212، روايت 43).]
- نه او مردى را ببيند و نه مردى او را.
اينجا بود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم او را در آغوش گرفت و فرمود:
«ذريه بعضها من بعض.» [بحارالانوار، ج 43، ص 84.]
- ذريه و فرزندانى كه مشابه يكديگر هستند.
بيان:
خداوند مى فرمايد:
(ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين، ذرية بعضها من
بعض، والله سميع عليم.) [آل عمران: 33 و 34.]
- خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و عمران را بر جهانيان برگزيد، ذريه و
نسلى كه مشابه يكديگر هستند، و خداوند شنوا و داناست.
گويا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم با استشهاد به اين كلام الهى، به
بزرگى مقام و منزلت معنوى حضرت زهرا عليهاالسلام به واسطه كلام ارزشمند وى اشاره مى
نمايد. يعنى فاطمه عليهاالسلام از ذريه ى پيامبران است، و مانند ايشان بر عالميان
برترى دارد.
حديث چهارم:
موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود على عليه السلام
فرمود: نابينايى از فاطمه عليهاالسلام اجازه خواست (تا وارد خانه او شود) حضرت خود
را از وى پنهان كرد (و يا پوشانيد). رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
چرا خود را پنهان كردى؟ او كه تو را نمى بيند. عرض كرد:
«ان لم يكن يرانى، فانى اراه و هو يشم الريح.»
- اگر او مرا نمى بيند، من او را مى بينم و او بوى مرا استشمام مى كند.
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«اشهد انك بضعة منى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 91، روايت 61.]
- شهادت مى دهم كه تو پاره ى تن منى.
بيان:
اين كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم از عظمت روحى و منزلت معنوى
حضرت فاطمه عليهاالسلام حكايت مى كند.
حديث پنجم:
با سند روايت گذشته نقل شده است كه على عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم از اصحاب خود پرسيد: زن چيست؟ آنها عرض كردند: «عورة»: (چيزى است
كه بايد پوشيده شود). فرمود:
«فمتى تكون ادنى من ربها؟»
- چه زمانى به پروردگار نزديكتر است؟
اصحاب نتوانستند جواب دهند، فاطمه عليهاالسلام چون اين سوال را شنيد،
فرمود:«ادنى ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها.»
- زمانى به پروردگارش نزديكتر است كه در قعر خانه اش قرار گيرد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«ان فاطمة بضعة مني.» [بحارالانوار، ج 43، ص 92.]
- فاطمه، پاره ى تن من است.
بيان:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اين كلام، در عين بيان عظمت روحى فاطمه
زهرا عليهاالسلام مى خواهد بفرمايد: كلام او، كلام من است.
نكته اى كه در كلمات حضرتش وجود دارد اين است كه آن حضرت در عبارت «ادنى ما تكون
من ربها ان تلزم قعر بيتها»، به غرض غايى خلقت كه قرب به پروردگار است اشاره نموده
و مى فرمايد: اين امر فقط با حفظ عفت كه جز در موارد ضرورى با ملازمت در خانه حاصل
مى شود، ميسر نخواهد بود. و اما با توجه به گرايشى كه اكنون در بين بانون جامعه ما
نسبت به فعاليتهاى اجتماعى وجود دارد، ممكن است يك نحو غرابتى در اين احاديث احساس
شود، خصوصا آنكه در زندگى خود فاطمه زهرا و نيز دخترش زينب كبرى و ام كلثوم، و نيز
فاطمه صغرى- سلام الله عليهن- مواردى يافت مى شود كه با مردان گفتگو و محاجه نموده
و يا در جمع كثيرى از مرد و زن سخنرانى و بياناتى ايراد نموده اند. از قبيل خطبه
غراء حضرت فاطمه عليهاالسلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و احتجاج با
خليفه اول و دوم در امر استرداد فدك [بحارالانوار قديم، ج 8، ص 106.]، و نيز
سخنرانى حضرت زينب كبرى و ام كلثوم و فاطمه صغرى (سلام الله عليهن) در كوفه
[بحارالانوار، ج 45، به ترتيب ص 108 و ص 112 و 110.] و سخنرانى حضرت زينب
عليهاالسلام در مجلس يزيد [بحارالانوار، ج 45، ص 133.] لذا لازم است مختصرى اين بحث
را دنبال كنيم تا روح سه حديث مذكور و نظاير آن معلوم گردد.
مقدمتا بايد عرض كنيم كه: هر امر و نهى وجوبى، يا استحبابى، و يا ارشادى شارع
مقدس، راهنماييهاى دقيقى است كه سعادت دنيوى و اخروى و معنوى انسانها را در پى
دارد. و خداوندى كه خالق زن و مرد و همه نيازمنديهاى زندگى دنيوى آنان مى باشد، خود
بهتر مى داند چه چيز براى آنها زيان بخش و چه چيز مفيد است،و از طريق كتاب و سنت
توسط انبيا و اوليا آنان را راهنمايى نموده است. لذا هيچ گاه نمى توان گفت چون عقول
كامل شده، پس نيازى به راهنمايى آنان نداريم، زيرا عقول ما يك طرف سكه را مى خواند
و طرف ديگر به اقرار همه، بر ما پوشيده است.
اكنون مى گوييم: اگر اين سه حديث (حديث 3 و 4 و 5) را هم نداشتيم، قرآن كريم،
اين سند قطعى اسلام، در آيات زيادى كه در امور مرد و زن در مقاطع مختلف دارد خواه
الزامى، و يا استحبابى، و يا ارشادى و براى پيشگيرى در مرحله ى اول به منظور ترقى
معنوى آنان، و در مرحله دوم به جهت نتايج اخروى و در مرحله ى سوم به جهت زندگى
دنيوى آنان (چنانكه از همان آيات استفاده مى شود)بر شبيه همان نكته اى كه فاطمه ى
زهرا عليهاالسلام در اين سه حديث بيان نموده،تأكيد مى ورزد. از آن جمله سه آيه ى
ذيل است:
1- خداوند مى فرمايد:
(و لا يضربن بارجلهن، ليعلم ما يخفين من زينتهن.) [نور: 31.]
- زنان نبايد با كوبيدن پا به زمين، به گونه اى راه بروند كه زينتهاى پنهان آنها
آشكار شود.
2- و نيز مى فرمايد:
(و لا تخضعن بالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، و قلن قولا معروفا، و قرن فى
بيوتكن، و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى) [احزاب: 32 و 33.]
- و با مردان نرم و نازك سخن مگوييد تا كسى كه در قلبش مرض است، طمع ورزد. بلكه
نيكو سخن گوييد، و در خانه هايتان بمايند، و مانند زمان جاهليت قديم، خود را نمايان
نكنيد.
3- همچنين مى فرمايد:
(واذا سالتموهن متاعا، فاسئلوهن من وراء حجاب، ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.)
[احزاب: 53.]
- و اگر چيزى را از آنان (زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) خواستيد، از
پشت حجابى بخواهيد، كه اين براى قلبهاى شما و آنان پاكيزه تر است.
چنانكه از آيات ديگرى كه مربوط به زنان و مردان است، و نيز از احاديث فراوانى كه
درباره ى زن و مرد و روابط اجتماعى آنها در جوامع روايى [از جمله ر، ك: ابواب
بسيارى از كتاب وسائل الشيعه، كتاب النكاح، ج 14.] ذكر شده، اين معنا استفاده مى
شود.
به طور خلاصه، روح اصلى اين آيات و روايات، بيانگر اصلى كلى است كه بايد به
عنوان مبنايى ترين اصل در معاشرت و روابط اجتماعى زن و مرد مورد توجه قرار گيرد و
آن، حفظ عفت و حياى زن در همه شرايط و حالات است. بديهى است حفظ اين ارزش جز با
حداقل معاشرت زن و مرد نامحرم، و نيز اهتمام به وظيفه ى اصلى كه پروردگار برعهده او
نهاده، يعنى خانه دارى و تربيت فرزند و پرورش نسلهاى آينده جوامع بشرى كه مسئوليت
خطير و سنگينى است، ميسر نيست.
البته انجام اين مهم (با شرائطى كه ذيلا به آن اشاره مى شود) هيچ منافاتى با رشد
علمى و معنوى و فعاليتهاى اجتماعى زن ندارد، بلكه مؤيد آن نيز هست، چرا كه تجربه
نشان داده اختلاط بدون حد و مرز زن و مرد، به بهانه ى رشد اجتماعى و علمى، عوارض
نامطلوبى دارد كه مانع شكوفايى استعدادهاى بانوان است. اگر بنا باشد به بهانه ى كسب
علم و تخصص، فضائل انسانى و عفت زن كه ارزش اصلى اوست قربانى شود، جهل بهتر از اين
علم است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«رب جاهل نجاته جهله.» [غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، فصل 35، حكمت 36.]
- چه بسيار جاهلى كه نجاتش در جهل اوست. و نيز عبارت «ادنى ما تكون من ربها، ان
تلزم قعر بيتها» در روايت مورد بحث از كلام حضرت زهرا عليهاالسلام هم تنها راه كمال
معنوى و تقرب الى الله زن را كه هدف اصلى از كسب علوم و تخصصها است، در پرتو عفت و
پاكدامنى او مى داند، لذا كمتر زنى را در تاريخ اسلام مى بينيم كه جز به ضرورت، شغل
اولى خود را در فعاليتهاى اجتماعى قرار داده باشد. و در سراسر زندگى پر ثمر فاطمه ى
زهرا عليهاالسلام و زينب كبرى عليهاالسلام تنها چند مورد محاجه با خليفه ى اول
و دوم و يا با يزيد و ابن زياد است كه آن هم به لحاظ مساله مهمتر و وظيفه
بالاتر، يعنى حفظ اساس اسلام از تحريف نااهلان، با حفظ تمامى اصول صيانت نفس و
حفظ عفت بوده است.
لذا اگر زمانى امر مهم و لازمى براى اسلام پيش بيايد كه نياز به دخالت زنان
باشد، بايد با حفظ تمام موازين و دستورات و حدود شرعى و با صلاح ديد ولى فقيه
وقت، وظيفه خود را با كمال احتياط (نه زياده و نه كم) انجام دهند، چنانكه اين
امر را در جريان خطبه خواندن و محاجه اين بزرگواران، و يا در جريان مداواى
مجروحين جنگى توسط زنان در بعضى از جنگها مشاهده مى كنيم.
آرى، چنانچه به اين پيشگيريهاى كتاب و سنت گوش فرا داده مى شد، دنياى اسلام
امروز اين گونه گرفتار هرزه گيها و بى عفتيها و از هم پاشيده شدن خانواده ها
نمى شد.
اين سخن كه ما بايد خود را با اجتماع امروز ولو خلاف كتاب و سنت باشد تطبيق
دهيم، سخنى است بيهوده، و خلاف نظر اسلام و قرآن شريف و احاديث اهل بيت عصمت و
طهارت عليهم السلام.
حديث ششم:
در تنبيه الخواطر آمده است: فاطمه عليهاالسلام فرمود:
«من أصعد الى الله خالص عبادته، اهبط الله- عز و جل- له افضل مصلحته.» [ج 2،
ص 108.]
- هر كس عبادت خالص خود را به سوى خدا بالا فرستد، خداوند- عزوجل- با فضيلت
ترين مصحلت خود را براى او نازل مى كند.
حديث هفتم:
از بيانات عجيب و تالى تلو كلمات اميرالمومنين عليه السلام همان خطبه غراء
[بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106- اين خطبه در بحارالانوار با سندهاى مختلف،
و گاه با تعدد نسخه نقل شده است، ما نسخه مختار خود را در متن، و غير آن را در
داخل [] قرار داده ايم. چنانكه تمام متن آن را از روى نسخه ى كتاب «احتجاج»
مرحوم طبرسى (ره) همراه با برخى نسخه هاى ديگر و ترجمه در بخش ضمائم ذكر خواهيم
نمود.] حضرت فاطمه عليهاالسلام است كه ابعاد مختلفى از حقايق را در بر دارد، و
ما قسمتهايى از آن را ذكر مى كنيم:
الف) بخش اول آن حمد و ثناى الهى است كه حضرتش پرده از حقايق توحيدى مشهود
خود برداشته و مى فرمايد:
«الحمد لله على ما انعم، و له الشكر على ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم
نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها. جم عن الإحصاء عددها، و
ناى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادارك ابدها. و ندبهم لاستزادتها بالشكر
لاتصالها، و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.و اشهد ان
لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تاويلها، و ضمن القلوب
موصولها، و انار فى الفكر معقولها، الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن
صفته، و من الاوها كيفيته. ابتدع الاشياء لا من شي ء كان قبلها، و انشاها بلا
احتذاء امثله امتثلها، كونها بقدرته و ذراها بمشيته، من غير حاجة منه الى
تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها، الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و
اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته. ثم جعل الثواب على طاعته، و
وضع العقاب على معصيته، زياده لعباده عن نقمته، و حياشه منه الى جنته.»
[بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.]
ب) بخش ديگر اين خطبه، معرفى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، كه
متضمن معانى بسيار بلندى است و در خور فهم هر كس نيست، چنانكه مى فرمايد:
«و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه
قبل ان احتبله (اجتباه)، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه،و
بسر الأهاويل مصنونه، و بنهايه العدم مقرونة، علما من الله بمال (بمايل)
الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور. ابتعثه الله تعالى
اتماماً لامره، و عزيمه (عظيمة) على امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير رحمته، فراى
الامم فرقا فى اديانها، عكفا على نيرانها، عابده لاوثانها، منكرة لله مع
عرفانها. فانار الله بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم ظلمها، و كشف عن القلوب
بهمها، و جلى عن الابصار غممها، و قام فى الناس بالهدايه، و انقذهم من الغوايه،
و بصرهم من العمايه، و هداهم الى الدين مريم و الطريق المستقيم.» [بحارالانوار،
چاپ قديم، ج 8، ص 109.]
بيان:
اين جملات اشاره دارد به خلقت نورى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيش
از خلقت مادى وى، بلكه پيش از خلقت نورى خلايق، كه توضيح آن در فصل اول گذشت.
ج) درباره كيفيت جريان قبض روح رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى
فرمايد:
«ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار، و رغبه و ايثار، فمحمد صلى الله عليه
و آله و سلم فى راحه من تعب هذه الدار (بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم عن تعب
هذه الدار فى راحه) قد حف بالملائكة الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاورة
الملك الجبار. صلى الله على ابى نبيه، و امينه على الوحى، و صفيه و خيرته من
الخلق و رضيه، والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.» [بحارالانوار، چاپ قديم، ج
8، ص 109.]
بيان:
اين چند جمله ى مختصر به كدامين مقام و منزلت حضرتش صلى الله عليه و آله و
سلم اشاره مى فرمايد؟ تامل شود.
د) درباره ى تكليف مردم نسبت به دين و اوامر الهى بعد از رحلت پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
«انتم عباد الله، نصب امره و نهيه، و حملة دينه و وحيه، و امناء الله على
انفسكم، و بلغائه الى الامم.» [بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.]
بيان:
در واقع حضرت فاطمه عليهاالسلام با اين بيان مى فرمايد: اوامر و نواهى الهى
مخصوص زمان حيات رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نبوده، و دين و وحى و
احكام الهى با رفتن حضرتش منقرض نمى گردد. اين شماييد كه بايد حافظ و حامل دين
بوده و امين حق- سبحانه- بر نفس خود و حافظ آن از انحرافات باشيد و بدان عمل
نماييد، و با ابلاغ آن به امتهاى آينده در بقاء و حفظ امانت الهى بكوشيد، آن
چيزى كه شما بايد از آن محافظت كرده و گوش به فرمان آن باشيد، يكى: عترت است، و
ديگرى: قرآن.
ه-) «زعمتم حق لكم لله فيكم، عهد قدمه اليكم، و بقيه استخلفها عليكم، كتاب
الله الناطق، و القرآن الصادق و النور الساطع، و الضياء اللامع.» [بحارالانوار،
چاپ قديم، ج 8، ص 110.]
بيان:
بعيد نيست (به قرينه جملات گذشته) منظور از جمله «زعمتم حق لكم لله فيكم»
نفى تعيين خلافت و غيره به دست امت باشد، و دو جمله «عهد قدمه اليكم» و «بقيه
استخلفها عليكم» نيز اشاره به سفارشهاى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
درباره ثقلين داشته باشد، و اينكه اين امر را رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم بايد تعيين نمايد (كه نمود). و ) در تعريف قرآن مى فرمايد:
«بينه بصائره، منكشفه سرائره، متجليه ظواهره، مغتبط به اشياعه، قائد الى
الرضوان اتباعه، مود الى النجاه استماعه (اسماعه)، به تنال حجح الله المنورة، و
عزائمه المفسرة، و محارمه المخدره، و بيناته الجاليه، و براهينه الكافية، و
فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المكتوبه.» [بحار الانوار، چاپ
قديم، ج 8، ص 110.]
بيان:
آيا مى توان گفت اين فرمايشات زيبا و پر محتوى راجع به قرآن و عترت و غيره
كه در اين خطبه بيان شده، تنها عبارت پردازى است و گوينده آن معانيش را نيافته
است؟ حاشا از ساحت مقدس حضرتش كه بيانات نايافته را باز گويد، و حال آنكه در
قسمتى از همين خطبه مى فرمايد:
«اقول عودا و بدءا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا.»
[بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 110.]
- آنچه اول گفته ام، آخر هم همان را مى گويم، و آنچه مى گويم به اشتباه نمى
گويم، و آنچه بجا مى آورم، بيهوده بجا نمى آورم.
خليفه ى اول هم در دو مورد، در جواب كلمات حضرت فاطمه عليهاالسلام اقرار به
عظمت و بزرگى آن بانو مى كند، در يكجا مى گويد:
«و انت يا خيرة النساء و ابنة خير الانبياء، صادقه فى قولك و...»
[بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 111.]
- و تو اى بهترين زنان و دختر بهترين پيامبران، در گفته خود صادقى و... در
جايى ديگر مى گويد:
«انت معدن الحكمه، و موطن الهدى والرحمه، و ركن الدين، و عين الحجه...»
[بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 111.]
- تو معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و پايه دين و سرچشمه حجت و برهان
هستى...
ز) سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام هفده امر از اوامر الهى، از قبيل نماز، روزه،
حج و غيره را مى شمرد و علت تشريع آنها را بيان مى نمايد. و در ضمن خطبه ى خود،
بطور اشاره به قسمت ديگر حديث ثقلين، يعنى عترت پرداخته و مى فرمايد:
«فجعل الله... طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقه و...»
[بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 110.]
- پس خداوند... طاعت و پيروى از ما را عامل برپايى و قوام دين و جامعه قرار
داد، و نيز امامت و رهبرى ما را ايمنى از تفرقه قرار داد و...
بيان:
اين بود قسمتهايى از خطبه حضرت فاطمه عليهاالسلام كه در مسجد پيغمبر صلى
الله عليه و آله و سلم ايراد نموده اند، ولى- چنانكه در فصل 21 اشاره شد- نمى
توان گفت: اين همه مطالب بلند و خطبه اى چنين غراء و زيبا تنها به خاطر غصب فدك
ايراد شده باشد، بلكه غرض اصلى از ايراد آن، هشدار به پامال شدن احكام الهى و
زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده، البته موضوع فدك نيز يكى از آنها
به شمار مى رود، علاوه بر آن كه گفتيم: «انظلام» نيز چون «ظلم» مذموم است،
چنانكه آن حضرت خود نيز در قسمتى از اين خطبه به آن اشاره نموده، و مى فرمايد:
«فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه، ظهر فيكم حسيكه النفاق
و سمل جلباب الدين...» [بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 110.]
- و چون خداوند، خانه پيامبران و جايگاه برگزيدگانش را براى پيامبرش اختيار
نمود، كينه ى نفاق در بين شما ظاهر گشت، و پيراهن و لباس دين كهنه شد... و در
جاى ديگر با اشاره به كنار گذاردن على عليه السلام از خلافت مى فرمايد:
«الا قد ارى ان اخلدتم الى الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض...»
[بحارالانوار، ج 8، ص 111.]
- آگاه باشيد! مى بينم كه به پستى روى آورده ايد و كسى را كه به بسط و قبض
امر (خلافت) شايسته است، دور كرده ايد.
از همه گذشته، مگر مى شود بانويى چون فاطمه عليهاالسلام كه سخنانى نظير
احاديث 3 و 4 و 5 اين فصل را بيان نموده، تنها به خاطر گرفتن ارثش، خود را در
ميان مردان حاضر سازد و خطبه ايراد فرمايد، و آيا توجيهى جز پيش آمدن مسئله
مهمتر و احساس خطر براى اصل اسلام و از بين رفتن زحمات رسول خدا صلى الله عليه
و آله و سلم دارد؟
به اين ترتيب، به خوبى مى توان بين اين حركت سياسى و دينى حضرت و كلمات سابق
وى كه سفارش به خانه نشينى زنان داشت جمع نمود.
اين بود قسمتى از كلمات ايشان، خوب است ساير بيانات آن بزرگوار خصوصا كلمات
آن حضرت با زنان مهاجر و انصار نيز ملاحظه شود [چنانكه گذشت به لحاظ پر مغزى دو
خطبه غراء فاطمه زهرا عليهاالسلام (1- خطبه حضرتش در مسجد النبى صلى الله عليه
و آله و سلم، 2- خطبه آن حضرت خطاب به زنان مهاجر و انصار در بستر شهادت) متن
هر دو خطبه همراه با ترجمه در بخش ضمائم كتاب ذكر مى گردد.]
تذييل
در آخر اين فصل، تعدادى از دعاها و تسبيحات آن حضرت را كه در تعقيبات نمازها
و غير آن وارد شده و بياناتى لطيف توحيدى و غيره را دارد، ذكر مى كنيم:
1- در كتاب دعوات راوندى در ضمن تسبيحهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
و ائمه عليهم السلام آمده است: تسبيح فاطمه عليهاالسلام در روز سوم (هر ماه)
بدين قرار است:
«سبحان من استنار بالحول والقوه، سبحان من احتجب فى سبع سماوات فلا عين
تراه، سبحان من اذل الخلائق بالموت و اعز نفسه بالحياة، سبحان من يبقى و يفنى
كل شى ء سواه، سبحان من استخلص الحمد لنفسه و ارتضاه، سبحان الحي العليم، سبحان
الحليم الكريم، سبحان الملك القدوس، سبحان العلي العظيم، سبحان
الله و بحمده» [بحارالانوار، ج 94، ص 205، روايت 3.]
- منزه است خدايى كه با تحول و نيرو بخشى (خود و افعالش) نور خود را آشكار
ساخت، پاكيزه است خداوندى كه در آسمانهاى هفتگانه محجوب گشته است لذا هيچ چشمى
او را نمى بيند، منزه است خدايى كه خلايق را با مرگ ذليل ساخته، و خويش را با
حيات (جاودانى) سرافراز نموده، پاك است خداوندى كه پايدار مى ماند و هر چيز جز
او نابود مى گردد، منزه است خدايى كه ستايش را براى خويش برگزيده و پسنديده
است. منزه است خداوند زنده و آگاه، پاك است خداوند بردبار كريم، پاكيزه است
پادشاه بسيار بى آلايش، منزه است خداوند بلند پايه و باعظمت، و من با ستايش او،
او را به پاكيزگى مى ستايم.
2- در كتاب اختيار ابن الباقى دعايى از آن حضرت به اين صورت آمده است:
«اللهم، بعلمك الغيب و قدرتك على الخلق، احينى ما علمت الحياه خيرا لى، و
توفنى اذا كانت الوفاه خيرا لى. اللهم، انى اسالك كلمه الاخلاص، و خشيتك فى
الرضا والغضب، والقصد فى الغنى والفقر. و اسالك نعيما لا ينفد، و اسالك قره عين
لا تنقطع، و اسالك الرضا بالقضاء، و اسالك برد العيش بعد الموت، و اسالك النظر
الى وجهك، والشوق الى لقائك من غير ضراء مضرة و لا فتنه مظلمه. اللهم، زينا
بزينه الايمان و اجعلنا هداه مهديين. يا رب العالمين» [بحارالانوار، ج 94، ص
225، روايت 1.]
- خداوندا، با علم غيب و قدرتى كه بر مخلوقات دارى، تا زمانى كه زندگانى را
به خير من مى دانى، زنده ام بدار، و هر گاه كه مرگ را به خير من دانستى جانم را
بستان. خدايا، من از تو (اعتقاد راسخ و يقين به) كلمه ى اخلاص و توحيد (لا اله
الا الله) و بيم از عظمت را در حال خشنودى و خشم، و ميانه روى در حال غنى و
نادارى را خواستارم، و از تو نعمت معنوى (ولايت را) كه پايان ناپذير است مى
خواهم، و نيز از تو آن نور چشمى ناگسستنى را آرزو دارم، و همچنين خشنودى به قضا
و اراده ى حتمى ات را مى خواهم، و از تو خنكى زندگانى بعد از مرگ را مسألت
دارم، و نگريستن به روى و جمالت و اشتياق به ملاقاتت را بدون سختى آسيب رسان و
يا گرفتارى تاريك درخواست مى كنم. خداوندا، مرا به آرايش ايمان زينت ده، و ما
را از هدايت شدگان راه يافته قرار ده، اى پروردگار عالميان.
3- تسبيحات و دعاهاى مبسوط آن حضرت در تعقيب نمازهاى پنجگانه واجب مشتمل بر
حقايق توحيدى در تسبيح و تحميد و... درخواستهايى بلند براى دنيا و آخرت است،كه
به جهت عدم گنجايش اين رساله، از ذكر آن معذوريم. [بحارالانوار، ج 86، ص 66،
روايت 4، و ص 85، روايت 11، ص 102، روايت 8، ص 115، روايت 2.]
وصاياى فاطمه ى زهرا به اميرالمومنين
حديث اول:
در روايتى آمده است: فاطمه عليهاالسلام در حال احتضار، على عليه السلام را
به حضور طلبيد، و عرض كرد:
«اوصيك باشياء فى قلبى.»
- تو را به امورى كه در دل دارم، سفارش مى كنم. تا اينكه على عليه السلام
فرمود: هر چه مى خواهى وصيت كن كه به دستورهايت عمل خواهم كرد. و فرمود:
«و اختار امرك على امرى.»
- و خواسته تو را بر خواسته خود مقدم مى دارم.
فاطمه عليهاالسلام نيز وى را دعا نمود:
«جزاك الله عنى خير الجزاء، يابن عم رسول الله.»
- خداوند، درباره ى من بهترين پاداش را به تو دهد، اى پسر عموى رسول خدا.
سپس عرض كرد: سفارش اولم اين است: بعد از من، امامه را به همسرى اختيار كن
كه وى نسبت به فرزندانم مانند من است، زيرا مرد نمى تواند بدون زن باشد. تا
اينكه مى فرمايد: سفارش مى كنم تو را به اينكه:
«لا يشهد احد جنازتى من هولاء الذين ظلمونى و اخذوا حقى، فانهم عدوى و