حديث سوم:
ابى سعيد خدرى مى گويد: على بن ابى طالب عليه السلام كه يك روز را با گرسنگى
به سر برده بود، (نزد فاطمه عليهاالسلام آمد) و پرسيد: اى فاطمه، آيا نزد تو خوردنى
هست تا رفع گرسنگى كنم؟ عرض كرد: خير، قسم به آنكه پدرم را به نبوت و تو را به
وصايت گرامى داشت، نزد من چيزى نيست، دو روز بود از غذايى كه نزد ما بود، تو را بر
خود و بر دو پسرم حسن و حسين مقدم مى داشتم. حضرت فرمود: اى فاطمه: چرا به من نگفتى
تا چيزى براى شما فراهم كنم. عرض كرد:
«يا اباالحسن، انى لاستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لاتقدر عليه.» [بحارالانوار،
ج 43، ص 59، روايت 51.]
- اى اباالحسن، من از خداى خود شرم دارم كه تو را در چيزى كه توانش را ندارى، به
زحمت بيندازم...
حديث چهارم:
در حديثى آمده است كه على عليه السلام فرمود:
«فوالله، ما اغضبتها و لا اكرهتها على امر، حتى قبضها الله- عزوجل-، و لا
اغضبتنى و لا عصت لى امرا، و لقد كنت انظر اليها، فتنكشف عنى الهموم و الاحزان.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 134.]
- به خدا قسم، تا گرفته شدن روح او به وسيله خداوند- عزوجل- هرگز فاطمه را به
غضب در نياوردم، و او را بر كارى مجبور نكردم. و او نيز هرگز مرا به غضب در نياورد
و در هيچ امرى از من نافرمانى نكرد. هرگاه به او نظر مى كردم، غصه ها و ناراحتيهايم
برطرف مى شد.
حديث پنجم:
هشام بن سالم مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«كان اميرالمومنين عليه السلام يحتطب و يستقى و يكنس، و كانت فاطمه عليهاالسلام
تطحن و تعجن و تخبز.» [بحارالانوار، ج 43، ص 151، روايت 7.]
- اميرالمومنين عليه السلام هيزم مى آورد و آب (از چاه) مى كشيد (و يا آب مى
آورد و جاروب مى كرد، و فاطمه عليهاالسلام آسياب مى نمود و خمير درست مى كرد و نان
مى پخت.
حديث ششم:
در حديث منقول از روضه الواعظين آمده است كه: على به فاطمه عليهاالسلام فرمود:
«قد عز على مفارقتك و تفقدك، الا انه امر لابد منه، والله جددت على مصيبه رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم، و قد عظمت وفاتك و فقدك، فانا لله و انا اليه
راجعون من مصيبة ما افجعها و المها و أمضها و احزنها، هذه والله مصيبه لا عزاء لها،
و رزيه لا خلف لها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 191، روايت 20- موارد بسيار ديگرى نيز
درباره شدت علاقه ى اين دو بزرگوار در احاديث آمده است كه به جهت اختصار ذكر نشد.
از جمله بيهوش شدن على عليه السلام (با آنكه مصيبتهاى بسيار ديگرى را تحمل كرده
بود) به مجرد شنيدن خبر رحلت همسرش فاطمه زهرا است. چنانكه در روايت آمده است: چون
حسن و حسين خبر درگذشت فاطمه را در مسجد به على دادند، «فغشى عليه حتى رش عليه
الماء ثم افاق...»: (وى بيهوش شد، تا اينكه آب بر او پاشيدند، سپس به هوش آمد...)
بحارالانوار، ج 43، ص 214. و نيز كلمات زيبا و حزن انگيزى كه هنگام دفن حضرتش به
عنوان درددل با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد و مفصلا در فصل
بيست و ششم خواهد آمد، شاهد بر همين مطلب است، ولى نكته اى كه بايد مورد توجه قرار
گيرد اين است كه آن همه اظهار ناراحتى كه حتى در قسمتى از آن مى فرمايد: «و اما
حزنى فسرمد، و اما ليلى فمسهد. و هم لا يبرح من قلبى او يختار الله لى دارك التى
انت فيها مقيم، كمد مقيح و هم مهيج. سرعان ما فرق بيننا...» (حزن و اندوه من ديگر
هميشگى است و شبهايم بى تو با بيدارى بسر مى رود. اندوه و فراق تو اندوهى نيست كه
از دلم بيرون رود، بلكه همواره در اين غصه بسر مى برم تا خداوند خانه اى را كه تو
(اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) در آن اقامت دارى، برايم برگزيند. زخم دل
من زخمى است چركين، و اندوه من برانگيخته شده است. (اى رسول خدا) چقدر بين من و
فاطمه زود جدايى افتاد!...)
اين سخنان از كسى صادر مى شود كه سختيهاى سه ساله شعب ابى طالب و نيز مصائب
جنگهاى بدر و احد و خندق و خبير و حنين و بسيارى مشكلات قبل و بعد از رحلت رسول
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را همچون صدمه به همسرش و سقط فرزندش را ديده و
تحمل نموده است. آيا اين جز به خاطر شدت علاقه ى به آن بانو است؟!
در مورد علاقه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نسبت به حضرت على عليه السلام نيز
مطالبى در فصل هجدهم، در ضمن كلمات آن حضرت با زنان مهاجر و انصار گذشت.]
- جدايى و فقدان تو بر من بسيار سخت و ناگوار است، ولى چه مى شود كرد كه از مرگ
چاره اى نيست. به خدا سوگند، مصيبت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را بر من
تازه كردى، وفات و از دست دادن تو بر من سخت است، انا لله و انا اليه راجعون از
مصيبتى كه چه دردناك و ناراحت كننده و مولم و محزون كننده است! به خدا قسم، اين
مصيبتى است كه صبرى در آن نيست و نظير ندارد.
بيان:
با توجه به علم و مقام و معنويتى كه هر يك از اين دو بزرگوار دارند، نمى توان
تصور كرد كه علاقه ى آنها به يكديگر به خاطر محض ثواب اخروى و يا علاقه زن و شوهرى
و امور مادى و دنيوى باشد، بلكه با توجه به روايات اين فصل، به خصوص روايت اول و
چهارم و ششم و نيز روايات فصول قبلى، به خوبى روشن مى گردد كه علاقه ى ايشان نسبت
به يكديگر، به خاطر جهات معنوى بوده و به تعبير حضرت على عليه السلام، فاطمه
عليهاالسلام «نعم العون على طاعه الله» بوده است.
عبادت، بعضى دعاها، تسبيح و نقش انگشترى فاطمه ى زهرا
حديث اول:
در قسمتى از حديث ابن عباس از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه
فرمود:
«و اما ابنتي فاطمه، فانها سيده نساء العالمين، من الاولين و الاخرين... متى
قامت فى محرابها بين يدى ربها-جل جلاله-، زهر نورها لملائكة السماء، كما يزهر نور
الكواكب لأهل الارض، و يقول الله- عز و جل- لملائكة: يا ملائكتي، انظروا الى امتي
فاطمه، سيده امائي قائمه بين يدى، ترتعد فرائصها من خيفتى، و قد اقبلت بقلبها على
عبادتى، اشهدكم انى قد آمنت شيعتها من النار...» [بحارالانوار، ج 43، ص 172، روايت
12.]
- و اما دخترم فاطمه، سيده و سرور زنان عالم، از اولين و آخرين آنهاست... هرگاه
كه در محراب عبادت در پيشگاه پروردگارش- جل جلاله- قرار مى گيرد، نورش براى ملائكه
آسمان مى درخشيد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين تلألؤ مى كند، و خداوند- عزوجل-
به ملائكه مى فرمايد: اى ملائكه من، به كنيزم فاطمه، سيده كنيزانم تماشا كنيد، كه
چگونه در پيشگاهم ايستاده، و از ترس من بدنش به لرزه و اضطراب درآمده، و با دل به
عبادت من رو آورده، شما را شاهد مى گيرم كه شيعيانش را از آتش ايمن ساختم...
حديث دوم:
عباده ى كلبى از امام صادق، از پدر بزرگوارش، از امام سجاد، از فاطمه صغرى، از
امام حسين نقل مى كند كه امام حسن عليهم السلام فرمود:
«رايت امي فاطمة عليهاالسلام قامت فى محرابها ليله جمعتها، فلم تزل راكعة ساجده،
حتى اتضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمومنين والمومنات و تسميهم و تكثر الدعاء
لهم، و لا تدعو لنفسه بشى ء».
- شب جمعه اى مادرم فاطمه عليهاالسلام را ديديم كه در محراب عبادتش ايستاده و تا
سپيده ى صبح پيوسته در ركوع و سجود بود، و مى شنيدم كه براى مؤمنين و مومنات دعا مى
نمود و نام آنها را مى برد و براى آنها بسيار دعا مى كرد، ولى براى خود هيچ دعا نمى
نمود.
گفتم: اى مادر، چرا همان گونه كه براى ديگران دعا مى كنى، براى خود دعا نمى
نمايى؟ فرمود:
«يا بنى، الجار ثم الدار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 81، روايت 3.]
- فرزندم، اول همسايه، سپس خانه.
حديث سوم:
در حديث عبدالله بن سلمان فارسى به نقل از پدرش منقول است كه مى گويد: به فاطمه
عليهاالسلام عرض كرد: اى سيده من، آن كلام را (كه رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم به شما تعليم نمود و صبح و شام مى خوانيد) به من تعليم نماييد. فرمود: اگر دوست
دارى تا زمانى كه در دار دنيا زندگى مى كنى، ناراحتى تب به تو نرسد، بر اين (حرز)
مواظبت كن.
سلمان مى گويد: حضرت فاطمه عليهاالسلام آن حرز را به من تعليم نموده و فرمود:
«بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور على
نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور، بسم الله الذى خلق النور من النور، الحمدلله
الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق منشور،
بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمدلله الذى هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و على
السراء والضراء مشكور. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.» [بحارالانوار، ج
43، ص 67، از روايت 59.]
- به نام خداوند رحمت گستر مهربان، به نام خداوندى است كه نور است، به نام خدايى
كه نور نور است. به نام خدايى كه نور بر بالاى نور است، به نام خدايى كه تدبير
كننده امور است، به نام خدايى كه نور را از نور خلق كرد، ستايش براى خدايى است كه
نور را از نور آفريد و نور را بر (كوه) طور، در كتابى نوشته شده، در ورقى باز، در
اندازه اى معين، براى پيامبرى مسرور، نازل نمود. ستايش براى خدايى است كه به عزت
ياد شده و به فخر مشهور است، هم او كه در راحتيها و سختيها مورد سپاس مى باشد. و
درود و رحمت خداوند بر سرور ما محمد و خاندان پاكيزه ى او باد!
حديث چهارم:
سويد بن غفله مى گويد: على عليه السلام به شدت (گرسنگى و يا تنگدستى) مبتلى شده
بود، فاطمه عليهاالسلام خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمد و در خانه را
كوبيد. حضرت فرمود:
«اسمع حس حبيبى بالباب.»
- صداى پاى محبوبم (فاطمه) را از پشت در مى شنوم.
اى ام ايمن، برخيز و نگاه كن. ام ايمن در را به روى فاطمه گشود، وى وارد شد،
حضرت فرمود: هيچ وقت در اين ساعت نمى آمدى. فاطمه عرض كرد:
«يا رسول الله، صلى الله عليه و آله و سلم ما طعام الملائكه عند ربنا؟»
- اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم غذاى ملائكه، نزد پروردگارمان چيست؟
فرمود: «التحميد.»
- ستايش خدا.
عرض كرد: غذاى ما چيست؟
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«والذى نفسى بيده، ما اقتبس فى آل محمد شهرا نارا.»
- قسم به آنكه جانم به دست اوست، يك ماه است در ميان آل محمد پاره آتش (جهت پختى
نان و غذا) نمى بينم.
پنج كلام به تو تعليم مى دهم كه جبرئيل عليه السلام به من تعليم نمود. عرض كرد:
يا رسول الله، آن پنج كلام چيست؟ فرمود:
«يا رب الاولين و الاخرين، يا ذا القوه المتين، و يا راحم المساكين، و يا ارحم
الراحمين.»
- اى پروردگار اولين و آخرين، اى صاحب نيروى متين و محكم، و اى رحم كننده بر
مساكين، و اى رحيمترين رحم كنندگان.
فاطمه عليهاالسلام برگشت. چون على عليه السلام وى را ديد، فرمود: پدر و مادرم
فدايت، با خود چه آوردى، اى فاطمه؟ عرض كرد:
«ذهبت للدنيا و جئت للاخره.»
- براى دنيا رفتم، و براى آخرت آمدم.
على عليه السلام فرمود:
«خير امامك، خير امامك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 152، روايت 10.]
- پيش رويت خير است، پيش رويت خير است.
حديث پنجم:
در روايتى آمده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:
«ماعبدالله بشى ء من التمجيد أفضل من تسبيح فاطمة عليهاالسلام، و لو كان شي ء
افضل منه، لنحله رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.» [بحارالانوار، ج 43، ص 64،
روايت 56.]
- خداوند، به ثنايى با فضيلت تر از تسبيح فاطمه عليهاالسلام عبادت نشده است. و
اگر چيزى افضل از آن بود، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه هديه مى
نمود.
حديث ششم:
در حديثى منقول است: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به جاى فرستادن خادمى
كه فاطمه عليهاالسلام درخواست كرده بود تا او را در كارهايش يارى كند ، تسبيح مخصوص
را به او و اميرالمومنين عليهماالسلام تعليم نمود و فرمود:
«افلا اعلمكما ما هو خير لكما من الخادم؟»
- آيا به شما (على و فاطمه عليهماالسلام) نياموزم چيزى را كه براى شما بهتر از
خادم است؟
چون خواستيد بخوابيد، سى و سه بار «سبحان الله»، و سى سه بار «الحمدلله»، و سى و
چهار بار «الله اكبر» بگوييد.
در ادامه حديث آمد: فاطمه عليهاالسلام، سه مرتبه عرض كرد:
«رضيت عن الله و رسوله.» [بحارالانوار، ج 43، ص 83، روايت 5.]
- از خدا و رسولش راضى شدم.
حديث هفتم:
در حديث ديگرى نيز رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين تسبيح را در عوض
خادم به فاطمه عليهاالسلام تعليم نمود و سپس فرمود: اينها در گفتار صد مرتبه است،
(ولى) در ميزان (اعمال)، هزار حسنه مى شود. اى فاطمه، اگر اين تسبيح را صبح هر روز
بگويى ، «كفاك الله ما اهمك من امر الدنيا و الاخره.» [بحارالانوار، ج 43،ص 134.]
- خداوند، امور لازم دنيوى و اخروى تو را كفايت مى كند.
حديث هشتم:
در كتاب مصباح كفعمى آمده است:... نقش انگشترى فاطمه عليهاالسلام اين بود: «امن
المتوكلون.»
- توكل كنندگان بر خدا ايمن هستند. [بحارالانوار، ج 43، ص 9، روايت 14.]
بيان:
اين بود بخشى از بيانات احاديث درباره عبادت و دعا و تسبيح آن حضرت عليهاالسلام،
بخش ديگر از دعاها و تسبيحات آن حضرت نيز در فصل بيست و سوم خواهد آمد.
اما اينكه چگونه احاديث اين فصل بر فضيلت معنوى آن حضرت دلالت دارد؟ بايد گفت كه
دلالت حديث اول و دوم روشن است، و رد ابتداى حديث سوم نيز مطلبى هست كه بيانگر عظمت
وى است كه به دليل طولانى بودن از ذكر آن خوددارى شد. علاوه بر آنكه، توجه به معانى
اين حرز و ملاحظه ى ماوراى لفظ آن، كار هر كس نيست و تنها از عهده ى معصومى چون
فاطمه عليهاالسلام بر مى آيد كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به وى تعليم
نموده است.
در حديث چهارم نيز، جمله «ذهبت للدنيا و جئت للاخره» مبين عظمت معنوى آن بانوى
بزرگ است. و جمله ى «رضيت عن الله و رسوله» در احاديث تسبيح نيز كلامى نيست كه از
هر كس صادر شود. [براى بيان خصوصيات و اهميت اين تسبيحات، به وسائل الشيعه، ابواب
تعقيب، باب 7 تا 11، ج 4، ص 1021 مراجعه شود.]
گريه و شكايت فاطمه ى زهرا از امت بعد از رحلت پيامبر
حديث اول:
عمرو بن دينار مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:
«ما رويت فاطمه عليهاالسلام ضاحكه قط منذ قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم حتى قبضت.» [بحارالانوار، ج 43، ص 196.]
- هرگز فاطمه عليهاالسلام بعد از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
خندان ديده نشد تا اينكه خود رحلت نمود.
حديث دوم:
محمد بن سهيل بحرانى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: زياد گريه
كنندگان، پنج تن هستند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد، و على بن الحسين عليهم
السلام. تا اينكه مى فرمايد:
«و اما فاطمه فبكت على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حتى تاذى به اهل
المدينه، فقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك...» [بحارالانوار، ج 43، ص 155، روايت
1.]
- و اما فاطمه، به حدى بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم گريه نمود كه اهل
مدينه نارحت شده و به او گفتند: ما را با گريه زياد خود آزار مى دهى...
حديث سوم:
در قسمتى از حديث ابن عباس از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه
فرمود:
«كانى بفاطمه بنتي و قد ظلمت بعدى، و هى تنادى: يا ابتاه، فلا يعينها احد من
امتى.»
- گويا فاطمه دخترم را مى بينم كه بعد از من، به او ستم شده و ندا مى كند: اى
پدر، و كسى از امتم او را كمك نمى كند.
چون فاطمه عليهاالسلام اين كلام را شنيد، گريست رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم فرمود: دختر عزيزم، گريه مكن. عرض كرد: من، براى ستمهايى كه بعد از شما مى
بينم، گريه نمى كنم ، «ولكني ابكى لفراقك، يا رسول الله.» [بحارالانوار، ج 43، ص
156، روايت 2.]
- يا رسول الله، بلكه گريه من براى دورى شماست.
حديث چهارم:
در كتاب مناقب آمده است: ام سلمه خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيد و پرسيد:
«كيف اصبحت عن ليلتك يا بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم»
- چگونه شب را صبح كرد اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم؟
فرمود:
«اصبحت بين كمد و كرب فقد النبى و ظلم الوصى، هتك والله حجابه، من اصبحت امامته
مقبضة (مقتضبه) على غير ما شرع الله فى التنزيل، و سنها النبى صلى الله عليه و آله
و سلم فى التأويل ولكنها احقاد بدريه و ترات احديه...» [بحارالانوار، ج 43، ص 156،
روايت 5.]
- صبح كردم در ميان حزن شديد و غم و اندوه از دست دادن پيامبر و ستم به وصى او.
به خدا سوگند پرده ى وصايت دريده شد، كسى كه امامتش برخلاف آنچه كه خداوند در قرآن
مقرر فرموده و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در تأويل قرآن بيان نموده بود،
غضب شد. وليكن اين كار از روى كينه هاى باقى مانده از جنگ بدر، و خونخواهى كشته هاى
جنگ احد بود.
حديث پنجم:
در روايت طولانى ابن عباس از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى
ستمهايى كه به اهل بيتش مى رود، آمده است:
«و انى لما رايتها ذكرت ما يصنع بها بعدى، كاني بها و قد دخل الذل بيتها، و
انتهكت حرمتها، و غصبت حقها، و منعت ارثها، و كسر جنبها، و اسقطت جنينها، و هى
تنادي: يا محمداه، فلا تجاب، و تستغيث فلا تغاث، فلا تزال بعدى محزونه، مكروبة،
باكية، تتذكر انقطاع الوحي عن بيتها مره، و تتذكر فراقى اخرى، و تستوحش اذا جنها
الليل لفقد صوتى الذي كانت تستمع اليه اذا تهجدت بالقرآن، ثم ترى نفسها ذليله عبد
ان كانت فى ايام ابيها عزيزه...» [بحارالانوار، ج 43، ص 173، از روايت 13.]
- من هر وقت فاطمه را مى بينم، مصيبتهايى را كه بعد از من بسر او مى آيد به ياد
مى آورم، گويا او را مى بينم در حالى كه ذلت و خوارى به خانه اش راه يافته،و حرمت و
احترام او شكسته شده، و حقش غصب شده، و از تصرف در ارثش منع گرديده، و پهلويش
شكسته، و فرزندش سقط شده، و فرياد يا محمداه برمى آورد و كسى جوابش را نمى دهد، و
كمك مى طلبد و كسى ياريش نمى كند، لذا بعد از من همواره محزون و اندوهناك و گريان
است، گاهى منقطع شدن وحى از خانه اش را به ياد مى آورد و گاهى فراق و دورى مرا. و
هنگامى كه شب مى شود وحشت او را فرامى گيرد، زيرا صداى مرا كه در تهجد به قرآن مى
شنيد، نمى شنود. سپس خود را بعد از عزت ايام زندگانى پدرش ذليل مى بيند...
حديث ششم:
عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه بنت الحسين عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
هنگامى كه كسالت فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شدت گرفت و بر وى
غلبه كرد، زنان مهاجر و انصار خدمتش جمع شده و عرض كردند: اى دختر رسول الله، چگونه
صبح كردى از اين بيمارى؟ حضرتش فرمود:
«اصبحت والله عائفه لدنياكم، قاليه لرجالكم...» [بحارالانوار، ج 43، ص 158،
روايت 8- اين كلمات به سندهاى ديگر با مختصر اختلافى نقل شده است، به روايت 9 و 10
همين باب از كتاب بحارالانوار رجوع شود.]
- به خدا قسم، صبح كردم در حالى كه از دنياى شما بيزارم و بر مردان شما
خشمگين... تا آخر بيانات شيواى آن حضرت كه همه شكايت از انحرافات بعد از رسالت، و
تنبهاتى است براى امت.
حديث هفتم:
در كتاب خرائج آمده است: امام صادق عليه السلام فرمود: فاطمه بعد از رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم هفتاد و پنج روز در دنيا ماند. و حزن و اندوه شديدى
بخاطر دورى پدر بزرگوار به او روى آورده بود. جبرئيل خدمتش مى رسيد و او را تسكين
داده و از پدرش و جايگاه وى در بهشت خبر مى داد و از آنچه بعد از او براى ذريه اش
پيش مى آيد، آگاه مى كرد. و على عليه السلام آن را مى نوشت. [بحارالانوار، ج 43، ص
156، روايت 4- در روايات ديگرى امام صادق عليه السلام آن را «مصحف فاطمه» خوانده
است. به بحارالانوار، ج 43، ص 79، و 80، روايت 67 و 68 رجوع شود.]
بيان:
غرض از ذكر اين روايات، آن است كه ما گريه و حزن فاطمه عليهاالسلام را مانند
اندوه و گريه خود در فقدان پدر و يا عزيز ديگر به حساب نياوريم، كه اين با شأن و
منزلت و لايى اى كه تاكنون در اين رساله از زبان احاديث نسبت به آن حضرت ذكر شد،
منافات دارد.
بلكه گريه و حزن وى اولا در فراق رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و به حساب
مقام رسالت و منزلت الهى آن حضرت بود. و ثانيا به خاطر از دست رفتن زحمات وى و ضايع
شدن فرمايشات او در باره ى مقام وصايت و امامت بود، چنانكه مجموع احاديث اين فصل،
خصوصا بيانات مفصل حديث ششم بر آن دلالت دارد. بلكه تمام جملات خطبه غراى وى بيانگر
اين است كه غم و غصه و گريه او به خاطر پامال شدن زحمات رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم و احكام الهى بوده است، و حتى محاجه اش درباره ى غصب فدك و نيز سخن وى با
اميرالمومنين عليه السلام بدين خاطر بوده، آنجا كه عرض كرد:
«اشتملت شمله الجنين، و قعدت حجرة الظنين...» [بحارالانوار قديم، ج 8، ص 106 در
اين رابطه ر، ك: خاتمه كتاب، مطلب 2: «علت عدم طرفدارى على عليه السلام از فاطمه
عليهاالسلام».]
- چگونه است كه مانند جنين در رحم مادر پرده نشين شده، و چون كودك خانه نشين
گشته اى؟
البته اين كلام ايهام اعتراض نسبت به خانه نشينى حضرت دارد، ولى با توجه به مقام
عصمت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و شناختى كه وى نسبت به مقام ولايت اميرالمومنين
عليه السلام داشت، اين جمله «اعتراض» نيست، بلكه در واقع «استفسار» است كه چگونه
شما كه در ميدانهاى كارزار چنين و چنان بودى، اين گونه خانه نشين گشتى؟ لذا هنگامى
كه پاسخ شنيد، عرض كرد:
«حسبى الله».
- خداوند، مرا بس است.
مضافا بر اينكه، اگر «ظلم» بد است، «انظلام» نيز بد است، لذا على عليه السلام
مأموريت دارد براى حفظ دين الهى چنان باشد، ولى فاطمه عليهاالسلام در اين موقعيت
حساس اين وظيفه را براى خود نمى بيند كه بعد از آن همه جسارتها به خود و شوهرش و
غصب فدك سكوت كند و سخن نگويد، از اين روى آن بيانات شيوا را مى فرمايد، چنانكه
وظيفه ى ديگران غير از على عليه السلام نيز همين بود.
فرزندان و تربيت شدگان فاطمه ى زهرا
حديث اول:
در بخشى از حديثى كه حسن و شاء از امام رضا عليه السلام نقل كرده، آمده است:
حضرت به زيد بن موسى فرمود: اى زيد، گفتار بقالهاى كوفه تو را مغرور نموده كه مى
گويند:
«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذريتها على النار.
- فاطمه، خود را از ناروايى حفظ كرد، لذا خداوند فرزندان وى را بر آتش حرام
نمود.
بعد حضرت در رد اين سخن فرمود:
«والله ما ذلك الا للحسن والحسين و ولد بطنها خاصة.»
به خدا قسم، اين جز براى حسن و حسين و اولا بلافصل وى نيست.
لذا امكان ندارد كه موسى بن جعفر عليهماالسلام اطاعت پروردگار بكند، و روز روزه
بگيرد و شب را با عبادت بسر ببرد، و تو معصيت خدا را بكنى آنگاه روز قيامت هر دو به
يك نحو (در حضور پروردگار) حاضر شده و تو در پيشگاه خداوند- عزوجل- عزيرتر از او
باشى؟!... [بحارالانوار، ج 43، ص 230، روايت 2.]
حديث دوم:
حماد بن عثمان مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، فرمايش
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود:
«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذريتها على النار.»
چه معنايى دارد؟ حضرت فرمود:
«المعتقون من النار هم ولد بطنها: الحسن والحسين و زينب و ام كلثوم.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 231، روايت 4.]
- آزاد شدگان از آتش، تنها فرزندان بلا فصل اويند، يعنى: حسن و حسين و زينب و ام
كلثوم عليهم السلام.
حديث سوم:
در مناقب ابن شهرآشوب آمده است: امام حسن عليه السلام، در حالى كه فاطمه
عليهاالسلام دوازده ساله بود، متولد شد، و فرزندان ايشان عبارت بودند از حسن و حسين
و محسن و زينب و ام كلثوم، و در معارف قتيبى درباره ى محسن آمده است:
«ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 233، روايت 10.]
- خلقت محسن (در شكم مادر)، به واسطه ى ضربه ى سخت پرت كردن قنفذ عدوى ناتمام
ماند.
حديث چهارم:
ابوبصير مى گويد: حضرت صادق به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه
اميرالمومنين عليه السلام فرمود:
«ان اسقاطكم اذا لقوكم يوم القيامه و لم تسموهم، يقول السقط لابيه: الا سميتنى.
و قد سمى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم محسنا قبل ان يولد.» [بحارالانوار، ج
43، ص 195، روايت 23.]
- فرزندان سقط شده شما كه براى آنها نام نگذاشته ايد در روز قيامت به شما اعتراض
مى كنند و مى گويند: چرا بر ما نام ننهاديد. و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
محسن را پيش از تولد نامگذارى كرده بودند.
حديث پنجم:
در روايت آمده است كه سلمان- رضوان الله عليه- فرمود: فاطمه عليهاالسلام نشسته
بود و با آسيابى كه در كنارش بود، جو آرد مى كرد، و اين در حالى بود كه از دسته ى
آسياب خون سرازير بود و حسين عليه السلام هم از گرسنگى ناله مى كرد. عرض كردم: اى
دختر رسول الله، با وجود فضه، چرا دستهايت مجروح شده است؟ فرمود:
«اوصانى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ان تكون الخدمة لها يوما، فكان امس
يوم خدمتها...» [بحارالانوار، ج 43، ص 28، روايت 33.]
- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به من سفارش نموده كه يك روز انجام كار
خانه با او باشد (و يك روز از آن من)، و ديروز نوبت او بود...
حديث ششم:
در مصباح كفعمى آمده است:
«و كان.. بوابها فضه امتها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 9، روايت 14.]
- دربان و خدمتكار فاطمه عليهاالسلام، كنيزش فضه بود.
حديث هفتم:
ابو القاسم قشيرى به نقل از كسى حكايت مى كند كه فضه را در راه م كه ملاقات
نمودم و هر چه با وى گفتگو كردم، جز با آيه ى قرآن جواب نشنيدم، تا اينكه سرانجام
با فرزندان او ملاقات كردم و از آنان پرسيدم كه اين زن كيست؟ گفتند: اين مادر ما،
كنيز زهرا عليهاالسلام است، كه بيست سال است با هيچ كس جز با قرآن سخن نگفته است.
[بحارالانوار، ج 43، ص 86- ذكر اين قضيه به دليل آموزندگى و زيبايى آن خالى از لطف
نيست، به خصوص از اين جهت كه ميزان اهتمام و انس شاگردان و مصاحبان اهل بيت را با
قرآن نشان مى دهد.
ابوالقاسم قشيرى در كتابش آورده است: از شخصى شنيدم كه گفت: در بيابان از قافله
عقب مانده و با خانمى برخورد كردم، گفتم: «كيستى؟» گفت: (و قل: سلام، فسوف تعلمون):
(و بگو: سلام، پس بزودى خواهيد دانست.) زخرف: 89.
بر او سلام كردم و گفتم: «اينجا چه كار مى كنى؟»، گفت: (من يهدى الله، فلا مضل
له) (اين آيه در سوره زمر، آيه 38 به اين صورت است: (و من يهدى الله، فما له من
مضل): (هر كس كه خداوند هدايتش كند، كسى نمى تواند گمراهش كند).
گفتم: «از جن هستى يا از انس؟»، گفت: (يا بنى آدم، خذوا زينتكم): (اى فرزندان
آدم، زينت خود را بر گيريد). اعراف: 29.
گفتم: «از كجا مى آيى؟»، گفت: (و ينادون من مكان بعيد.): (و از جاى دورى، صدا
زده مى شوند). فصلت: 44.
گفتم: «مقصدت كجاست؟»، كفت (ولله على الناس حج البيت): (و براى خدا، بر عهده
مردم است حج بيت الله الحرام). آل عمران: 91.
گفتم: چه مدت است كه از قافله عقب افتاده اى؟»، گفت: (و لقد خلقنا السموات
والارض فى سته ايام): (و آسمانها و زمين را در شش روز آفريديم). ق: 37.
گفتم: «غذا ميل دارى؟»، گفت: (و ما جعلناهم جسدا لا ياكلون الطعام): (و قرار
نداديم آنان را اجسامى كه طعام نخورند). انبياء: 8.
غذايش دادم سپس گفتم: تند راه بيا، ولى عجله نكن.» گفت: (لا يكلف الله نفسا الا
وسعها.): (خداوند، هيچ كس را جز به اندازه ى توانش تكليف نكرده است). بقره: 286.
گفتم: «به پشتم سوار مى شوى؟»، گفت: (و لو كان فيهما الهه الا الله، لفسدتا.):
(و اگر در آن دو، معبودهايى غير از خداوند بودند زود از بين مى رفتند.) انبياء: 22.
پايين آمدم، و او را سوارش كردم: گفت: (سبحان الذى سخرلنا هذا): (منزه است آن كه
اين را براى ما مسخر كرد). زخرف: 12.
چون به قافله رسيديم، گفتم: «آيا آشنايى در اين قافله دارى؟»، گفت: (يا داود،
انا جعلناك خليفه فى الارض.): (اى داود، ما تو را جانشين خود در زمين قرار داديم)
ص: 25 و (ما محمد الا رسول.): (و محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول و پيامبرى
بيش نيست). آل عمران: 138. و (يا يحيى، خذ الكتاب.): (اى يحيى، كتاب را بگير)،
مريم: 13. و (يا موسى، انى انا الله): (اى موسى، همانا من خدايم). طه: 11 و 13.
اين اسامى را بلند صدا كردم، ناگهان ديدم كه چهار جوان به سوى من مى آيند. گفتم:
«اينها چه نسبتى به تو دارند؟» گفت: (المال والبنون زينة الحيوه الدنيا): (مال و
دارايى و پسران، زينت زندگانى دنيا هستند.) كهف: 44.
هنگامى كه نزد او رسيدند، گفت: (يا ابت استاجره، إن خير من استاجرت القوى
الأمين): (اى پدر، اجر و پاداش او را بده، كه شخص قوى و امين بهترين كسى است كه
بايد پاداش داد.) قصص: 26. آنان چيزهايى به من دادند. او گفت: (والله يضاعف لمن
يشاء): (و خداوند، براى هر كس كه بخواهد دو چندان مى كند). بقره: 263.
آنان افزودند. از آنها پرسيدم كه اين شخص كيست؟
گفتند: (هذه امنا فضة، جاريه الزهراء عليهاالسلام، ما تكلمت منذ عشرين سنة الا
بالقرآن):
(اين مادر ما، فضه، كنيز زهرا عليهاالسلام است. بيست سال است كه جز با قرآن تكلم
نكرده است).]