جلوه نور
پرتوى از فضائل معنوى فاطمه زهرا (س)

على سعادت پور

- ۷ -


- خداوند جبار اختيار نمود برگزيده ى كرم و بنده ى عظمتش را، براى بنده خود و سيده زنان، دختر بهترين انبياء، و سيد مرسلين و امام متقين، پس خداوند ريسمان آن نبى را به ريسمان مردى از خانواده آن پيامبر و ياور او وصل نمود، كسى كه دعوت او را تصديق كرد، و براى اجراى سخنان او اقدام كرده، و او على عليه السلام است، كه به فاطمه بتول عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيوند خورده است. و نيز در روايت آمده كه: جبرئيل از جانب خداوند متعال بعد از آن خطبه، اين كلام خداى- عزوجل- را نقل كرده:

«الحمد ردائى، و العظمه كبريائي، والخلق كلهم عبيدى و امائى زوجت فاطمة امتى، من على صفوتي، اشهدوا ملائكتى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 110.]

- حمد رداى مخصوص من است، و عظمت، بزرگى و سيطره ى من است، و مخلوقات همگى بندگان و كنيزان من اند. به تزويج درآوردم فاطمه عليهاالسلام بنده ام را، براى برگزيده ام على عليه السلام، اى ملائكه من شاهد باشيد.

حديث چهارم:

مناقب از ابن مردويه نقل مى كند كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود:

«تكلم خطيبا لنفسك.»

- خود، صيغه عقد را براى خود اجرا كن.

حضرت فرمود:

«الحمدلله الذى قرب من حامديه، و دنا من سائليه، و وعد الجنه من يتقيه، و انذر بالنار من يعصيه، نحمده على قديم احسانه و اياديه، حمد من يعلم انه خالقه و باريه، و مميته و محييه، و مسائله عن مساويه، و نستعينه و نستهديه، و نومن به و نستكفيه، و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، شهاده تبلغه و ترضيه، و ان محمدا عبده و رسوله، صلى الله عليه و آله، صلاه تزلفه و تخطيه، و ترفعه و تصطفيه.»

- حمد براى خدايى است كه به ستايشگران و درخواست كنندگان نزديك است، و بهشت را به كسانى كه تقواى او را پيشه كنند وعده داد، و گناهكارانش را با آتش جهنم بيم داد. او را بر احسانها و نعمتهاى گذشته اش ستايش مى كنيم، همانند كسى كه مى داند او خالق و آفريننده، و ميراننده و زنده كننده ى اوست، و از بديها و گناهانش بازخواست خواهد نمود، و از او يارى مى طلبيم و از او هدايت مى جوييم، و به او ايمان آورده، و از او مى خواهيم كه ما را كفايت كند، و گواهى مى دهيم كه معبودى جز خداوند نيست، كه يگانه است و شريكى ندارد، آنچنان شهادتى كه سزاوار او بوده و او را راضى نمايد، و نيز شهادت مى دهيم كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و رسول اوست، و صلوات و درود خداوند بر او و آلش باد، چنان صلواتى كه او را به حق نزديك و بهره مند نمايد،و مقام او را بالا برده و برگزيده نمايد. و در ادامه اش فرمود:

«و النكاح مما امر الله به و يرضاه، و اجتماعنا مما قدره الله و اذن فيه، و هذا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم زوجنى ابنته فاطمه على خمس مائة درهم، و قد رضيت. فاسالوه و اشهدوا.»

- و ازدواج از امورى است كه خداوند بدان امر نموده و مورد رضاى اوست، و پيوند ما از مقدرات الهى و از امورى است كه خود اجازه داده است. و اين رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه دخترش، فاطمه را با مهريه پانصد درهم به ازدواج من درآورد، و من راضى هستم، از او بپرسيد و شاهد باشيد. و در حديثى آمده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«و قد زوجتك ابنتى فاطمه على ما زوجك الرحمان، و قد رضيت بما رضي الله لها، فدونك اهلك، فانك احق بها مني.»

- دخترم فاطمه را با همان مهريه اى كه خداوند رحمان به ازدواج تو درآورد، به همسرى تو درآوردم، و راضى هستم به آنچه خداوند براى دخترم راضى است، اينك همسرت در اختيار تو است. و تو از من به او سزاوارتر هستى. و در روايتى منقول است كه فرمود:

«فنعم الاخ انت، و نعم الختن انت، و نعم الصاحب انت، و كفاك برضى الله رضى.»

- تو خوب برادرى هستى، تو خوب دامادى هستى، تو خوب همسرى هستى، و براى رضايت و خوشنودى تو همين بس كه خداوند راضى است.

سپس على عليه السلام به جهت شكر خداى تعالى به سجده افتاد و عرض مى كرد:

(رب، اوزعني ان اشكر نعمتك التى انعمت على) [نمل: 19.]

- پروردگارا، شكر نعمتى را كه به من عطا نمودى، به من الهام كن... و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آمين. و چون سر از سجده برداشت، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«بارك الله عليكما، و بارك فيكما، و اسعد جدكما، و جمع بينكما، و اخرج منكما الكثير الطيب...» [بحارالانوار، ج 43، ص 112.]

خداوند بر شما (على و فاطمه عليهماالسلام) مبارك گرداند، و در شما خير و بركت قرار دهد، و شما را سعادتمند و خوشبخت كند، و ميان شما انس و الفت قرار داده، و از شما (فرزندان و نسل) فراوان و پاكيزه خارج گرداند.

حديث پنجم:

در حديثى آمده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اللهم، انهما احب خلقك الي فاحبهما، و بارك فى ذريتهما، و اجعل عليهما منك حافظا، و انى اعيذهما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم.» [بحار الانوار، ج 43، ص 117.]

- بارالها، اين دو (على و فاطمه عليهماالسلام) محبوبترين مخلوقات تو نزد من مى باشند، پس تو نيز ايشان را مورد محبت قرار ده، و ذريه و نسل اين دو را مبارك گردان، و آنها را در حفظ و حراست خود قرار ده. من اين دو و فرزندان آنها را از شر شيطان رانده شده به پناه تو درمى آورم.

حديث ششم:

در حديثى است كه حضرتش از خانه خارج شد و فرمود:

«طهركما و طهر نسلكما، انا سلم لمن سالمكما، و حرب لمن حاربكما. استودعكما الله، و استخلفه عليكما.» [بحارالانوار، ج 43، ص 117.]

- خداوند شما و نسلتان را پاكيزه گرداند. من با هر كس با شما سر سازش و دوستى داشته باشد دوست، و با هر كه با شما سر ستيز داشته باشد درستيزم. شما را به خدا مى سپارم و او را بر شما جانشين قرار مى دهم.

حديث هفتم:

در حديثى منقول است: صبح روز بعد از ازدواج، حضرتش به خانه ايشان رفته و پس از سلام و اجازه ورود، داخل شد. سپس در ادامه ى روايت آمده است: حضرتش ايشان را دعا كرد و فرمود:

«اللهم، اجمع شملهما، و الف بين قلوبهما، و اجعلهما و ذريتهما من ورثه جنة النعيم، و ارزقهما ذريه طاهرة طيبة مباركه، و اجعل فى ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الى طاعتك، و يامرون بما يرضيك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 117.]

- خداوندا، امور پراكنده اين دو را جمع بگردان، و ميان دلهايشان انس و الفت قرار ده، و آنها و فرزندان و نسل ايشان را از وارثان بهشت (مخصوص) «نعيم» نما، و به ايشان ذريه اى پاك و پاكيزه روزى كن، و در نسلشان بركت قرار ده، و آنها را امامانى قرار ده كه به امر تو ديگران را به طاعت و فرمانبرى از تو هدايت، و به آنچه كه رضاى تو در آن است امر مى كنند.

حديث هشتم:

انس مى گويد: خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودم كه وحى الهى او را از خود بيخود كرد، چون به هوش آمد به من فرمود: اى انس، آيا مى دانى جبرئيل از جانب صاحب عرش (خداى تعالى) چه آورد؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود:

«امرنى ان ازوج فاطمه من على.»

- مرا امر نمود كه فاطمه را به ازدواج على درآوردم. تا اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انس را فرستاد تا افرادى از مهاجر و انصار را دعوت كند. چون حاضر شدند، فرمود:

«الحمدلله المحمود بنعمته، المعبود بقدرته، المطاع (فى) سلطانه، المرهوب من عذابه، المرغوب اليه فيما عنده، النافذ امره فى ارضه و سمائه، الذى خلق الخق بقدرته، و ميزهم بأحكامه، و اعزهم بدينه، و اكرمهم بنبيه محمد. ثم ان الله جعل المصاهرة نسبا لاحقا، و امراً مفترضا، و شج بها الارحام، و الزمها الانام، فقال تبارك اسمه و تعالى جده: (و هو الذى خلق من المآء بشراً، فجعله نسبا و صهرا، و كان ربك قديراً.) [فرقان: 54.] فامر الله يجرى الى قضائه، و قضاوه يجرى الى قدره، فلكل قضاء قدر، و لكل قدر اجل، ولكل اجل كتاب (يمحوالله ما يشاء و يثبت، و عنده أُم الكتاب.) [رعد: 39.]

- حمد مختص خدايى است كه به واسطه ى نعمتهايش ستايش و به واسطه ى قدرتش پرستش مى شود، و همگى (در) سلطنتش از او اطاعت مى كنند و از عذابش بيم دارند، و به آنچه كه نزد اوست علاقه دارند، خداوندى كه امرش در زمين و آسمان نافذ است، كسى كه مخلوقات را به قدرتش آفريد و با فرمانهاى خود آنها را از يكديگر جدا ساخت. و آنان را با دين خود سرافراز، و به واسطه ى پيغمبرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم گرامى داشت. اما بعد، به درستى كه خداوند دامادى را نسبت لاحق (فاميلى كه به انسان ملحق مى شود) و امرى واجب قرار داد و به واسطه آن ارحام را به هم پيوند داد. و آن را بر خلايق لازم نمود. لذا خدايى كه نام او منزه و عظمت او بلند مرتبه است فرمود:«او كسى است كه از آب (نطفه) انسان را آفريد و او را به دو قسم (پيوند:) يكى از سوى مرد و ديگرى از سوى زن قرار داد و او قادر است» پس امر الهى به سوى قضاى او جارى است و قضاى او به سوى قدرش، بنابراين براى هر قضايى قدر است و براى هر قدرى سرآمد و براى هر سرآمدى، كتابى كه «خداوند آنچه را كه بخواهد محو يا تثبيت مى كند، و ام الكتاب در نزد اوست».

سپس در ادامه مى فرمايد:

«ثم انى اشهدكم انى قد زوجت فاطمه من على، على اربعمائه مثقال فضه ان رضى بذلك على و كان غائبا قد بعثه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فى حاجة...» [بحارالانوار، ج 43، ص 119، روايت 29.]

- من شما را شاهد مى گيرم كه فاطمه را با مهريه چهار صد مثقال نقره به ازدواج على درآوردم، اگر على بدان راضى شود. و على عليه السلام حاضر نبود، و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم او را پى كارى فرستاده بود.

بيان:

احاديث اين فصل نيز شاهد ديگرى بر عظمت معنوى آن بانوى بزرگ عالم انسانيت است، و هر كدام از بيانات روايات و تعابير خطبات و دعاهاى اين فصل، به عظمت اين دو بزرگوار اشاره دارد، كه برشمردن يك يك و توضيح آنها با اختصار اين رساله مناسب نيست، لذا شايسته است خواننده محترم با دقت بيشترى به آن جملات نظر كند.

اما مساله خطبه خواندن حضرت حق سبحانه و يا «جبرئيل» و «ميكائيل» و يا «راحيل» در آسمانها، گرچه در ابتداى نظر مشكل به نظر مى رسد، ولى با دقت در بيانات فصل سيزدهم مشكلى باقى نمى ماند، ان شاءالله تعالى.

مهريه ى فاطمه ى زهرا

حديث اول:

در حديث ابى العلا گذشت [فصل 13، حديث 4، از همين رساله، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 10.] كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ام ايمن فرمود:

«و لقد نحل الله طوبى فى مهر فاطمه عليهاالسلام، فجعلها فى منزل على عليه السلام.»

- خداوند، درخت طوبى را به مهريه فاطمه عليهاالسلام درآورد، و آن را در منزل على عليه السلام قرار داد.

حديث دوم:

ابن عباس، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه حضرتش به على عليه السلام فرمود:

«يا على، ان الله زوجك فاطمه، و جعل صداقها الارض، فمن مشى عليها مبغضا لك، مشى حراما.» [بحارالانوار، ج 43، ص 141.]

- اى على، خداوند فاطمه را به همسرى تو درآورد، و زمين را مهريه وى قرار داد، لذا هر كس با بغض و عناد تو بر آن راه بود، به حرام راه رفته است.

حديث سوم:

در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است كه فاطمه عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: مرا با مهريه ناچيز تزويج نمودى. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من تو را تزويج نكردم، بلكه خداوند از آسمان تو را تزويج فرمود:

«و جعل مهرك خمس الدنيا، مادامت السماوات والارض.» [بحارالانوار، ج 43، ص 144، روايت 44.]

- و مهريه تو را يك پنجم دنيا قرار داد، تا زمانى كه آسمانها و زمين باقى است.

حديث چهارم:

اسحاق بن عمار و ابوبصير مى گويند: امام صاقد عليه السلام فرمود:

«ان الله- تبارك و تعالى- امهر فاطمه عليهاالسلام ربع الدنيا، فربعها لها، و امهرها الجنة والنار، تدخل اعداءها النار، و تدخل اولياءها الجنة، و هى الصديقة الكبرى، و على معرفتها دارت القرون الاولى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 105، روايت 19.]

- خداوند تبارك و تعالى، يك چهارم دنيا را مهريه فاطمه عليهاالسلام قرار داد، لذا يك چهارم آن، از آن اوست، و بهشت و جهنم را نيز مهريه او قرار داد،دشمنانش را به جهنم، و دوستانش را به بهشت مى برد. وى صديقه كبرى است، و امتهاى گذشته به معرفت و شناسايى او باقى بوده اند.

حديث پنجم:

در حديثى منقول است كه امام باقر عليه السلام فرمود:

«و جعلت نحلتها من على خمس الدنيا و ثلث الجنة [اين عبارت در مدرك اصلى كه بحارالانوار از آن نقل كرده، به اين صورت است: «و ثلثى الجنة» يعنى: دو سوم بهشت.]، و جعلت لها فى الارض اربعة انهار: الفرات، و نيل مصر، و نهروان، و نهر بلخ. فزوجها انت، يا محمد، بخمسمائة درهم تكون سنة لامتك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 113.]

- مهريه فاطمه بر عهده على، يك پنجم دنيا و يك سوم بهشت و در زمين نيز چهار رود: فرات، نيل مصر، نهروان و نهر بلخ قرار داده شده است، (اما) اى محمد، تو فاطمه را با پانصد درهم به ازدواج (على عليه السلام) درآور، تا در ميان امتت سنت شود.

بيان:

احاديث اين فصل نيز بخوبى بر فضيلت فاطمه عليهاالسلام دلالت دارد، و نيز از روايات اين فصل روشن مى شود كه حضرتش با عظمت تر از آن است كه مهريه او پانصد درهم باشد، بلكه تنها براى سنت شدن در ميان امت، اين مقدار قرار داده شده است.

اما جمله اى كه بايد بسيار در آن دقت شود ذيل حديث چهارم است كه مى فرمايد: «و على معرفتها دارت القرون الاولى».

آيا منظور از قرون اولى، اهل قرون و اعصار اولى است، و يا تمام زمين و زمان شامل قرون اولى مى شود؟ و نيز مراد از قرون، تنها از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله و سلم مراد است، و يا حتى قبل از آدم عليه السلام را نيز شامل مى شود؟

بايد توجه داشت: به هر معنا كه باشد: بر معنويت و عظمت آن بانوى باعظمت عالم بشريت دلالت دارد.

زهد، ايثار، استجابت دعا و ساير كرامات فاطمه ى زهرا

حديث اول:

ابن علوان از امام صادق، از پدر بزرگوارش عليهماالسلام نقل مى كند كه فرمود:

«كان فراش على و فاطمة حين دخلت عليه اهاب كبش، اذا أرادا أن يناما عليه، قلباه فناما على صوفه.»

- هنگامى كه فاطمه وارد خانه على عليهماالسلام شد، زيرانداز آنها پوست گوسفندى بود، كه وقتى مى خواستند بخوابند، آن را به طرفى كه داراى پشم بود، برگردانده و روى آن مى خوابيدند. و فرمود: متكاى آن دو بزرگوار، پوستى بود كه داخل آن ليف و پوشال خرما بود. و نيز فرمود: مهريه فاطمه عليهاالسلام زره اى از آهن بود. [بحارالانوار، ج 43، ص 104، روايت 14- همچنين در اين رابطه، تفسير ثعلبى از امام صادق عليه السلام، و تفسير قشيرى از جابر انصارى نقل كرده اند كه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را ديد، «و عليها كساء من أجله الإبل، و هى تطحن بيديها، و ترضع ولدها»: (در حالى كه لباسى از جل شتر بر تن داشت با دستهاى مباركش آسياب مى كرد، و فرزندش را شير مى داد، اشك از چشمان مبارك رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جارى شد و فرمود: دخترم، تلخى دنيا را به خاطر شيرينى و حلاوت آخرت تحمل كن. فاطمه عليهاالسلام عرض: اى رسول خدا، «الحمد لله على نعمائه، والشكر لله على آلائه.): (حمد و ستايش براى خداوند به خاطر نعمتهاى (ظاهرى اش) و شكر و سپاس براى خداوند به خاطر آلاء (و نعمتهاى باطنى اش). بحارالانوار، ج 43، ص 85. و نيز در اين باره در روايت مبسوطى منقول است: هنگامى كه اين آيه بر پيامبر اكرم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد (و ان جهنم لموعدهم أجمعين، لها سبعه ابواب، لكل باب منهم جزء مقسوم): (و همانا جهنم وعده گاه همه ى آنان است. كه داراى هفت طبقه است و در هر طبقه بخشى معين از آنان قرار خواهند داشت). حجر: 43 و 44

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گريست، و اصحاب نيز گريه كردند، و نمى دانستند كه جبرئيل عليه السلام چه آيه اى نازل كرده و آنان به خود جرات تكلم نمى دادند. ولى از آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وقتى فاطمه عليهاالسلام را مى ديد، مسرور مى شد، يكى از اصحاب به در خانه وى رفت و ديد حضرتش مشغول آسياب كردن جو است و (در آن هنگام) مى فرمايد: (و ما عند الله خير و ابقى): (آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است). قصص: 60

بر حضرت سلام كرد و خبر گريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را به او داد. حضرتش چادر كهنه اى كه دوازده وصله با ليف خرما داشت، به خود پيچيد و هنگامى كه حضرت خارج شد، سلمان فارسى- رضوان الله عليه- با ديدن چادر وى گريه كرد و گفت: چقدر تأسف آور است، (دختران) قيصر و كسرى لباسهاى ابريشم نازك و انواع ابريشم بپوشند و دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم چادر پشمينه كهنه اى كه دوازده وصله دارد! هنگامى كه فاطمه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد، عرض كرد: اى رسول خدا، سلمان از لباس من تعجب كرده است. «فو الذى بعثك بالحق، ما لى و لعلى منذ خمس سنين إلا مسك كبش نعلف عليها بالنهار بعيرنا، فاذا كان الليل افترشناه، و ان مرفقنا لمن ادم حشوها ليف.»: (قسم به خدايى كه تو را به حق برانگيخت، پنج سال است كه من و على جز پوست گوسفندى كه در روز شترمان را بر روى آن علف مى دهيم، و در شب زيراندازمان مى كنيم، چيزى نداريم. و متكاى ما از پوستى است كه داخل آن ليف و پوشال خرماست.) سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «يا سلمان، ان ابنتى لفى الخيل السوابق...»: (اى سلمان، دخترم از پيشتازان (در زهد و تقوى) است.) بحارالانوار ج 43، ص 87، روايت 9.]

حديث دوم:

محمد بن قيس مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از سفر باز مى گشت، ابتدا به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد و مقدار زيادى در آنجا مكث مى كرد.

يك بار كه حضرتش به سفر رفت فاطمه عليهاالسلام براى قدوم پدر بزرگوار و شوهرش، خود را با دو خلخال نقره و گردنبند و دو گوشواره زينت كرده و پرده اى بر در منزل آويزان نمود. هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از سفر بازگشت، (طبق معمول) به خانه وى وارد شد و اصحاب پشت در ايستادند، ولى به خاطر اينكه مى دانستند حضرت زياد مكث خواهد كرد، نمى دانستند بايستند يا بروند، ولى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه آثار غضب از صورت مباركشان نمايان بود، (زود از خانه ايشان) خارج شد (و به مسجد رفت و) نزد منبر نشست.

فاطمه عليهاالسلام گمان كرد كه اين كار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به جهت ديدن دو خلخال و گردنبند و دو گوشواره و پرده است، لذا آنها را درآورد و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد و به حضرتش پيغام داد كه: دخترت بر تو سلام مى فرستد، و مى گويد: اينها را در راه خدا انفاق كنيد. و قتى پيك خدمت حضرت رسيد، (و پيغام حضرت را داد)، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سه بار فرمود:

«فعلت، فداها ابوها!»

- كارى كه از او انتظار مى رفت انجام داد، پدرش فدايش باد! و در ادامه فرمود:

«ليست الدنيا من محمد و لا من آل محمد. و لو كانت الدنيا تعدل عند الله من الخير جناح بعوضة ما اشقى فيها كافرا شربه ماء.»

- دنيا از آن محمد و آل محمد نيست، اگر دنيا در نزد خداوند به اندازه بال پشه اى ارزش داشت، هرگز به مقدار جرعه ى آبى به كافر نمى نوشانيد.

سپس برخاست و به منزل فاطمه عليهاالسلام وارد شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.]

حديث سوم:

جابر عبدالله انصارى مى گويد: چند روزى براى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم غذايى فراهم نشد، به حدى كه گرسنگى بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاى همسرانش سر زد و نزد هيچ كدام چيزى نيافت، و آخر نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و فرمود: دختر عزيزم، من گرسنه ام. آيا چيزى دارى كه ميل كنم؟ عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت!

پس از آن كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از منزل خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقدارى گوشت نزد ايشان فرستاد، و حضرت آن را گرفت و زير كاسه اى نهاد و رويش را پوشاند و فرمود:

«والله، لاوثرن بها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على نفسي و غيرى، و كانوا محتاجين الى شبعه طعام.»

- به خدا قسم، در اين غذا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را بر خود و ديگران مقدم خواهم داشت، در حالى كه خود و اهل خانه شان حتى يك وعده غذاى خود را نداشتند و بدان محتاج بودند.

لذا حسن و حسين عليهماالسلام را نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد و ايشان مراجعت نمود. فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: خداوند چيزى به ما عطا فرمود، و من آن را براى شما نگاه داشته ام. حضرت فرمود: دختر عزيزم، آن را بياور. فاطمه عليهاالسلام چون پوشش را برداشت، (با حيرت) ديد پر از نان و گوشت است، فهميد كه از جانب پروردگار است، لذا حمد و سپاس الهى بجا آورد و بر پدرش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم صلوات فرستاد و غذا را آورد. چون چشم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به آن افتاد، پس از حمد الهى پرسيد:

«من اين لك هذا؟»

- اين غذا، از كجا براى تو فراهم شده است؟

(قالت هو من عند الله. ان الله يرزق من يشاء بغير حساب.) [آل عمران: 37.]

عرض كرد: آن از جانب خداست، خداوند به هر كس كه بخواهد بدون حساب روزى خواهد داد.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كسى را فرستاد و على عليه السلام را حاضر كرد، و آن بزرگوار و على و فاطمه و حسن و حسين و تمام زنهاى پيامبر از آن غذا خوردند و سير شدند، و فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: ظرف غذا به حال خود باقى بود و به همه همسايه ها نيز از آن دادم، و «جعل الله فيها بركه و خيرا كثيرا.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30- همچنين در اين رابطه روايت 35، ص 29، و روايت 38، و روايت 51، ص 59 از همان جلد ملاحظه شود.]

- خداوند، در آن بركت و خير فراوان قرار داد.

حديث چهارم:

ابوذر- رضوان الله تعالى عليه- مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله مرا فرستاد تا على عليه السلام را بخوانم، به خانه ايشان آمدم و صدايش زدم، كسى جواب نداد، (و ديدم كه) آسياب حركت مى كند و كسى كنار آن نيست و آن را نمى گرداند. دوبار صدا زدم، وى بيرون آمد (تا اينكه به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم، و) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم متوجه على عليه السلام شد و به گوش وى سخنى فرمود كه من نفهميدم.

گفتم: تعجب مى كنم از آسياب خانه على عليه السلام كه خود بخود مى گردد.

حضرت فرمود:

«ان ابنتى فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا.»

- خداوند، قلب و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان و يقين پر كرده است.

خداوند به ضعف و نحيفى او آگاه است، لذا او را كمك و كفايت مى كند. مگر نمى دانى كه خداوند ملائكه اى دارد كه عهده دار كمك و معونت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستند؟! [بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34- و نيز احاديث 36 و 37، ص 30 و نيز ص 47، سطر 3 و 4 و حديث 55، ص 63 و حديث 59،ص 66 ملاحظه شود تا كرامات آن حضرت عليهاالسلام بيشتر مورد نظر قرار گيرد.]

حديث پنجم:

شيخ طوسى در كتاب اختيار الرجال، از امام صادق عليه السلام و سلمان فارسى- رضوان الله تعالى عليه- نقل مى كند: هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام را از منزلش بيرون كشيدند، فاطمه عليهاالسلام خارج شد و به مزار (رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) رفت و فرمود: دست از پسر عمويم برداريد، قسم به آنكه محمد را بحق مبعوث نمود، اگر او را رها نكنيد، موهاى سر خود را پريشان خواهم كرد، و پيراهن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را به سر خواهم گذاشت، و به پيشگاه الهى فرياد خواهم كشيد. كه ناقه ى صالح نزد خدا از بچه هاى من گرامى تر نبود.

سلمان مى گويد: به خدا قسم، ديدم پايه ى ديوارهاى مسجد از پايين بركنده شد و از زمين فاصله گرفت، به حدى كه اگر كسى مى خواست از زير آن رد شود، مى توانست.نزديك حضرت رفتم و عرض كردم: اى سيده و خانم من، خداوند- تبارك و تعالى- پدرت را به عنوان رحمت (براى عالميان) برانگيخت، شما نقمت مباشيد. در اين هنگام ديوارها به جاى خود بازگشت، و غبار از زير ديوار برخاست تا حدى كه داخل بينى هاى ما گرديد. [بحارالانوار، ج 43، ص 47.]

بيان:

اين بود بخشى از احاديثى كه بر زهد و ايثار استجابت دعا و ساير كرامات آن بانوى بزرگوار عليهاالسلام دلالت مى كرد، كه ما به جهت اختصار و عدم گنجايش اين كتاب، قسمتى را در متن آورده و به بعضى ديگر در پاورقى اشاره كرديم.

كلمات اميرالمؤمنين و فاطمه ى زهرا درباره ى يكديگر

حديث اول:

اصبغ بن نباته مى گويد از اميرالمومنين عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

«والله، لاتكلمن بكلام لا يتكلم به غيرى الا كذاب، ورثت نبى الرحمه، و زوجتى خير نساء الامه، و انا خير الوصيين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 143.]

- به خدا قسم، سخنى را مى گويم كه هيچ كس غير از من به آن سخن لب نمى گشايد، مگر دروغگو: وراثت از پيامبر رحمت از آن من است، و همسر من بهترين زنان امت است، و من نيز بهترين اوصيا هستم.

حديث دوم:

در حديث سويد بن غفله آمده است كه: چون على عليه السلام چشمش به فاطمه عليهاالسلام افتاد، فرمود:

«بابى انت و امى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 153، از روايت 10- اين حديث به طور كامل در فصل بيستم، حديث چهارم خواهد آمد.]

- پدر و مادرم فدايت!

حديث سوم:

در ابتداى وصيت فاطمه عليهاالسلام در ايام كسالتش به اميرالمومنين عليه السلام آمده است:

«يا ابن عم، ما عهدتنى كاذبه و لاخائنة، و لا خالفتك منذ عاشرتنى.»

- اى پسر عمو، هيچگاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدى، و از آن زمان كه با من زندگى كردى، با تو مخالفت نكرده ام.

حضرت على عليه السلام فرمود:

«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفا من الله (من) ان اوبخك بمخالفتى...» [بحارالانوار، ج 43، ص 191، از روايت 20.]

- پناه به خدا، تو عالم تر به خدا و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر و خوف تو از خدا بيشتر از آن است كه من تو را به نافرمانى از خود سرزنش كنم...

حديث چهارم:

در حديث تشريف فرمايى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در صبح زفاف به خانه على عليه السلام آمده است: حضرت، از على عليه السلام پرسيد:

«كيف وجدت اهلك؟»

- همسرت را چگونه يافتى؟

عرض كرد:

«نعم العون على طاعه الله!»

- خوب ياورى است بر طاعت و بندگى خدا. و از فاطمه عليهاالسلام نيز همين سوال را پرسيد، عرض كرد:

«خير بعل» [بحارالانوار، ج 43، ص 117.]

- بهترين شوهر است.

حديث پنجم:

در قسمتى از كلمات حضرت زهرا عليهاالسلام در بستر بيمارى، آنگاه كه زنان مهاجر و انصار به عيادت وى آمده بوند، آمده است:

«و ما نقموا من ابى الحسن، نقموا والله منه نكير سيفه، و شده و طئه، و نكال وقعته، و تنمره فى ذات الله- عزوجل-» [بحارالانوار، ج 43، ص 158، حديث 8.]

- دشمنى با شخص ابى الحسن (اميرالمومنين عليه السلام) نداشتند، (بلكه) به خدا قسم از نهى و انكار شمشيرش و از شدت جنگ و كشتار، و از عقوبت ضربات پى در پى او، و از خشم او در ذات (و خشنودى) خداوند- عزوجل- به شدت ناراحت بودند.

بيان:

اين بود قسمتى كوتاه از كلمات اين دو بزرگوار درباره يكديگر. با آنكه كلمات خيلى كوتاه است، ولى معانى بلندى را در بردارد و به خصوص آن كه بيانگر آن است كه اين دو بزرگوار چگونه به معنويت و مقام ولايت يكديگر آشنا بودند كه حضرت على عليه السلام در مورد حضرت فاطمه عليهاالسلام تعبير «خير نسآء الامة»و يا «بابى انت و امي» و يا «انت اعلم و ابر...» و يا «نعم العون على طاعه الله» را بكار مى برد. و حضرت زهرا عليهاالسلام از ايشان به «خير بعل» تعبير مى نمايد.

كلمات [قسمتهايى از بيانات ايشان با زنان مهاجر و انصار، در فصل بيست و سوم و تمام آن در بخش ضمائم كتاب ذكر خواهد شد.] ديگر آن بانو درباره على عليه السلام در ضمن خطبه و وصاياى وى، و نيز كلمات على عليه السلام بعد از وفات حضرتش خواهد آمد. ان شاءالله.

علاقه و نحوه ى رفتار اميرالمومنين و فاطمه ى زهرا با يكديگر

حديث اول:

حديث چهارم از فصل هجدهم اين رساله بيانگر شدت علاقه ى آن دو بزرگوار است، مراجعه شود.

حديث دوم:

در كتاب فضائل و روضه كافى است: (روزى) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به خانه على عليه السلام وارد شد و ديد كه على و فاطمه عليهاالسلام مشغول آسياب كردن هستند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كدام يك خسته تر هستيد؟ على عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله، فاطمه.

حضرت به فاطمه فرمود: برخيز دختر عزيزم، وى برخاست و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جاى او نشستند.

«فواساه فى طحن الحب.» [بحارالانوار، ج 43، ص 50، روايت 47.]

- على عليه السلام را در آسياب نمودن دانه (گندم يا جو يا غيره) يارى نمود.