حديث هفتم:
يزيد بن عبدالملك مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: وقتى فاطمه عليهاالسلام
به دنيا آمد، خداوند- عزوجل- به ملكى وحى نمود كه زبان مبارك حضرت محمد صلى الله
عليه و آله و سلم را به نام وى باز كند (نام وى را به زبان مبارك ايشان بياورد) و
حضرت، فاطمه اش ناميده. سپس فرمود:
«انى فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطمث.»
- من تو را به وسيله علم (از جهل و نادانى) جدا كردم، و از ابتلائات زنانگى باز
گرفتم.
سپس امام باقر عليه السلام فرمود:
«والله لقد فطمها الله- تبارك و تعالى- بالعلم و عن الطمث بالميثاق.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 9.]
- به خدا قسم، خداوند- تبارك و تعالى- فاطمه را در ميثاق ازلى به علم (از جهل و
نادانى) جدا كرد، و از ابتلائات زنانگى باز گرفت.
حديث هشتم:
محمد بن قاسم مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
(انا انزلناه فى ليله القدر) [قدر: 1.] الليله فاطمه، والقدر الله، فمن عرف
فاطمه حق معرفتها، فقد ادرك ليله القدر. و انما سميت فاطمه، لان الخلق فطموا عن
معرفتها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 65، روايت 58.]
- تاويل ليله در (انا انزلناه فى ليله القدر) فاطمه است، و تأويل قدر، الله
تبارك و تعالى است. لذا هر كس فاطمه را حقيقتا شناخت، شب قدر را درك نموده است و
علت نامگذارى فاطمه به اين نام، آن است كه تمام مخلوقات از معرفت و شناسايى او باز
گرفته شده اند (او را آن گونه كه هست نمى توانند بشناسند).
بيان:
اگر بپذيريم كه نزول قرآن در شب قدر بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
نزول دفعى بوده است و نه تدريجى، چنان كه اهل تحقيق از مفسرين چنين فرموده اند،
مشكل اين حديث و حديث ديگرى كه «ليله ى مباركه» در آيه ى شريفه (انا انزلناه فى
ليله مباركه) [دخان: 3- اين حديث در بخش خاتمه كتاب (مطلب شانزدهم) ذكر خواهد شد.]
سوره ى دخان را به فاطمه عليهاالسلام تاويل كرده حل مى شود.
زيرا قرآنى كه بر قلب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده، اين كتاب
مدون و ظاهر قرآن نيست، بلكه حقيقت قرآن است كه حضرتش به مقام نورانيت و ولايت
مطلقه، كه از مقام ولايت كلى الهى جدا نيست، آن را در صورت بشرى و عنصرى كه از آن
به «ليله» تعبير شده، تلقى نموده است.
حال با توجه به اين نكته كه حضرتش با مقام نورانيت و ولايت خويش حقيقت قرآن را
تلقى كرده، و نيز با عنايت به اينكه حضرات معصومين (كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
نيز يكى از ايشان است) در مقام نورانيت و ولايت از رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم جدا نيستند (چنانكه از فصول گذشته و آينده اين رساله خصوصا فصل اول آشكار مى
شود)، چه مانعى دارد كه اين معنا به اين اعتبار، به هر كدام از حضرات معصومين نسبت
داده شده و اين دو آيه نسبت به ايشان تاويل شود؟!
بنابراين، مانعى ندارد كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام تاويل «ليلة» در دو سوره قدر
و دخان باشد، و حضرتش به مقام نورانيت، حقيقت قرآن را تلقى نموده باشد، زيرا وى يكى
از معصومين، و در منزلت و مقام نورانيت [منظور مقام نورانيت است، نه خلقت نورى،
توضيح فرق بين آن دو در فصل اول گذشت. همچنين براى توضيح بيشتر ر، ك: فصل دوم كتاب
«فروع شهادت» از نگارنده.] (چنانكه باز از روايت منقول در اين رساله خصوصا روايات
فصل اول ظاهر مى شود) همرديف با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه ى
اطهار عليهم السلام بوده، و از جهت خلقت بشرى كه مراد از «ليله» [گفته نشود: «چرا
شب و تاريكى؟»، زيرا جنبه مظهريت در مقابل نور مطلق و ولايت الهى، جز سايه و تاريكى
نيست.] است نيز با ايشان مشترك است، لذا مانعى ندارد كه بفرمايد: تاويل ليله، فاطمه
عليهاالسلام است و قرآن در ظرف وجودى او (به اعتبار مقام نورانيت) نازل شده است.
اما علت اينكه چرا «قدر» را در اين حديث به «الله» تفسير نموده اند؟ شايد به
اعتبار جامعيت آن بانوى بزرگ در تجليات اعظم الهى (اسمى و صفتى و ذاتى) باشد.
دليل اين بيان و بيان گذشته ذيل حديث است كه مى فرمايد:
«فمن عرف فاطمه حق معرفتها...»
- هر كس فاطمه را حقيقتاً بشناسد...
هر چند ممكن است كه اضافه ى «ليله» به «قدر» در ظاهر لفظ، و به «الله» در معنا و
تاويل، اضافه تشريفيه باشد، مثل اضافه يد و بيت به الله، در «يدالله» و «بيت الله».
حديث نهم:
در ابتداى وصيت فاطمه عليهاالسلام در ايام بيمارى اش به على عليه السلام آمده
است:
«يا ابن عم، ما عهدتنى كاذبه و لا خائنه، و لا خالفتك منذ عاشرتنى.»
- اى پسر عمو، هيچ وقت مرا دروغگو و خيانت كار نديده اى، و از زمانى كه با من
زندگى كردى با تو مخالفت نكرده ام.
حضرت على عليه السلام فرمود:
«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفا من الله، (من) ان او
بخك بمخالفتي...» [بحارالانوار، ج 43، ص 191، روايت 20.]
- پناه به خدا، تو عالم تر به خدا و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر و خوف تو
از خدا بيش از آن است كه من تو را به نافرمانى از خود سرزنش كنم...
بيان:
اگر چه اطاعت شوهر از وظائف زنان است، ولى از كلام على عليه السلام استفاده مى
شود كه عدم مخالفت فاطمه زهرا عليهاالسلام با على عليه السلام به جهت آراسته بودن
به صفات و كمالات نفسانى مذكور در پاسخ حضرت، و نيز شناخت على عليه السلام به منزلت
والايش بوده است، نه تنها به جهت اينكه وى شوهرش بوده است.
اين بود پاره اى از رواياتى كه بيانگر علم و معرفت و ديگر كمالات حضرت فاطمه
عليهاالسلام بود. روايات ديگرى نيز كه در فصلهاى سابق گذشت، و نيز رواياتى كه در
فصلهاى آينده خصوصا در كلمات گهربار آن بانوى بزرگ عالم بشريت خواهد آمد، همه اشاره
به مقام و منزلت علمى و عرفانى وى دار، كه در جاى خود اشاره مى شود.
تذييل
از جمله كمالات آن بانوى بزرگوار، «محدثه بودن» [درباره معناى «محدث» و فرق آن
با «رسول» و «نبى»، به اصول كافى، ج 1، ص 176، باب «الفرق بين الرسول و النبى و
المحدث» و بصائر الدرجات، جزء 7، باب 5 و 6، ص 319، و درباره حقيقت «تحديث»، به
بيان استاد بزرگوار علامه طباطبائى- رضوان الله عليه- در تفسير شريف الميزان، ج 3،
ص 219، ذيل آيه 42، سوره ى آل عمران رجوع شود.] ايشان است كه ذيلا به بعضى از
احاديث اين باب اشاره مى شود:
1- ابن عباس مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه،
سيده و سرور زنان عالم از اولين و آخرين است ، «و انها لتقوم فى محرابها، فيسلم
عليها سبعون الف ملك من الملائكه المقربين،و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم،
فيقولون: يا فامطه، (ان الله اصطفاك و طهرك، و اصطفاك على نساء العالمين...)
[بحارالانوار، ج 43، ص 24، روايت 20، و آيه ى شريفه، آيه ى 42 سوره ى آل عمران
است.] و در حالى كه در عبادتگاهش (به نماز) مى ايستد، هفتاد هزار فرشته از ملائكه
مقرب درگاه الهى به او سلام و درود گفته، و همانگونه كه مريم را ندا كردند،وى را
ندا كرده و مى گويند: اى فاطمه، «خداوند تو را برگزيد و مطهر و پاكيزه نمود، و بر
زنان عالم اختيار كرده.»
2- در قسمتى از روايت ابى عبيده آمده است: بعضى از اصحاب امام صادق عليه السلام
درباره ى مصحف فاطمه عليهاالسلام از حضرت سوال كردن، آن بزرگوار پس از سكوت طولانى
فرمود: شما از هر چه كه مى خواهيد (چه نياز داشته باشيد، يا نياز نداشته باشيد) بحث
و فحص مى كنيد. فاطمه عليهاالسلام بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم،
تنها هفتاد و پنج روز در دنيا بود و حزن شديدى به واسطه ى فقدان پدر بزرگوارش بر او
عارض مى شد ، «و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاءها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها
عن ابيها و مكانه، و يخبرها بمكا يكون بعدها فى ذريتها، و كان على عليه السلام يكتب
ذلك، فهذا مصحف فاطمه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 79، روايت 67.]
- و جبرئيل نزد وى مى آمد و او را در مصيبت پدر بزرگوارش دلدارى و سر سلامتى مى
داد، و از پدر گرامى و جايگاهش و نيز از آنچه بعد از وى درباره ذريه اش روى مى دهد،
خبر مى داد، و على عليه السلام آن را مى نوشت. اين مصحف فاطمه است.
3- اسحاق بن جعفر مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: فاطمه، از
آن سبب «محدثه» ناميده شد ، «لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها، كما تنادى
مريم بنت عمران، فتقول: يا فاطمه، (ان الله اصطفيك و طهرك، و اصطفيك على نساء
العالمين) [آل عمران: 42.] يا فاطمه (اقنتى لربك و اسجدى، و اركعى مع الراكعين.)
[آل عمران: 43.] فتحدثهم و يحدثونها... [بحارالانوار، ج 43، ص 78، روايت 65.]
- زيرا ملائكه از آسمان نازل شده و همچنان كه مريم، دختر عمران را ندا مى كردند،
او را ندا مى نمودند: اى فاطمه، «خداوند تو را برگزيد و مطهر و پاكيزه نمود، و بر
زنان عالم اختيار كرد.» اى فاطمه، «در پيشگاه پروردگارت فروتنى نما و سجده به جاى
آور، و با ركوع كنندگان ركوع كن.» به اين ترتيب، فاطمه و ملائكه با يكديگر گفتگو مى
كردند...
بيان:
اين بود بخشى از رواياتى كه بر محدثه بودن آن بزرگوار دلالت مى كرد، البته
روايات ديگرى در تأييد اين مطلب وجود دارد، چنانكه در نماز مخصوص آن حضرت است كه
جبرئيل عليه السلام مستقيما به وى تعليم نمود. [بحارالانوار، ج 91، ص 181، روايت
8.]
در هر حال، مجموعه، روايات اين رساله، خصوصاً فصل اول بيانگر آن است كه حضرتش
حائز تمامى كمالات انبيا و اوليا- جز نبوت و امامت كه دو منصب الهى خاص مردان است-
و بلكه بالاتر در خلقت نورى و منزلت و مقام نورانيت ، همرديف رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام، مقدم بر خلقت نورى انبيا و اولياى سلف
و بر منزلت نورانيت ايشان است، لذا منزلت محدث بودن كه يكى از منازل ائمه اطهار است
[اصول كافى، ج 1، ص 270، باب «ان الائمه عليهم السلام محدثون مفهمون»، و بصائر
الدرجات، جزء 7، باب 5 و 6، ص 319.]، قهرا براى وى اثبات مى شود.
ازدواج فاطمه ى زهرا با على
حديث اول:
حسين بن خالد از امام رضا از پدران گرامى اش از على عليهم السلام نقل كرده است
كه: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى على، گروهى از قريش مرا
درباره ى ازدواج فاطمه سرزنش كردند و گفتند: ما از او خواستگارى كرديم و ما را رد
كردى و به ازدواج علىّ درآورد، من به آنها گفتم: به خدا قسم، من از نزد خود شما را
رد نكردم و از جانب خود به ازدواج او درنياوردم،بلكه خداوند شما را محروم كرد و به
ازدواج على درآورد ، «فهبط على جبرئيل فقال: يا محمد، ان الله- جل جلاله- يقول: لو
لم اخلق عليا،لما كان لفاطمة ابنتك كفو على وجه الارض، آدم فمن دونه.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 92، روايت 3.]
- جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اى محمد، خداوند- جل جلاله- مى فرمايد: اگر على
را خلق نكرده بودم، براى دختر فاطمه همتايى روى زمين از آدم گرفته تا به آخر يافت
نمى شد. [در پايان فصل چهاردهم توضيح مختصرى درباره ى اين حديث خواهد آمد، ملاحظه
شود.]
حديث دوم:
در قسمتى از حديث ابوايوب انصارى آمده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
به فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى فاطمه، خداوند- جل ذكره- نظرى به زمين انداخت و از
اهل آن شوهرت را برگزيد، و به من وحى نمود كه تو را به ازدواج وى درآوردم ، «أما
علمت يا فاطمه، ان لكرامه الله اياك زوجك أقدمهم سلما، و اعظمهم حلما، و أكثرهم
علما.» [بحارالانوار، ج 43، ص 98، از روايت 8.]
- اى فاطمه، مگر نمى دانى كه از كرامت خدا نسبت به تو، اين است كه تو را به
ازدواج اولين شخص در قبول اسلام و بردبارترين و عالمترين شخصيت درآورد.
حديث سوم:
ابن عباس مى گويد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«ان الله- تبارك و تعالى- آخى بينى و بين على بن ابى طالب، و زوجه ابنتى من فوق
سبع سماواته، و اشهد على ذلك مقربى ملائكته...» [بحارالانوار،ج 43، ص 98، از روايت
9.]
- تحقيقاً خداوند- تبارك و تعالى- از بالاى آسمانهاى هفتگانه اش ميان من و على
بن ابى طالب عقد اخوت بست، و دخترم را به ازدواج وى درآورد، و ملائكه مقربش را بر
آن شاهد گرفت...
بيان:
آيا اين عقد اخوت بين رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام، و
نيز ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام و شهادت ملائكه مقربش، در مقام نورانيت و
ولايت ايشان به وقوع پيوسته است (بى آنكه هيچ مظهريتى، تمثلى و يا مادى از آنها
وجود داشته باشد)، و يا در خلقت نورى آنها (كه يكى از مراحل مظهريتشان وجود و حضور
داشته است)؟
با توجه به ظاهر روايت فوق بايد گفت: در خلقت نورى شان بوده است، زيرا
ايشان،چنانكه در فصل اول گذشت- علاوه بر خلقت مادى و عنصرى كه در اين عالم دارند،
پيش از عالم مادى خلقت نورى تمثلى، و خلقت برزخى داشته اند و بعد از گذشت از اين
عالم در سير صعودى نيز به اين خلقتها بازمى گردند. [چنانكه روايت 17، جزء 5، باب 3،
ص 225 بصائر الدرجات، كه درباره قبض روح رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است و
روايات ديگر شبيه به آن، بر اين مطلب دلالت دارد.] و گويا عبارت «من فوق سبع
سماواته» اشاره به اين است كه اين عقد در ماوراى عالم ماده بوده است.
عبارت «زوجه ليلة اسرى بى عند سدرة النتهى» از روايت پنجم همين فصل نيز مويد اين
معنا است، زيرا بر اساسا اين روايت عقد ازدواج بين على و فاطمه عليهماالسلام پيش از
انعقاد نطفه ى فاطمه عليهاالسلام واقع شده بود، و نيز جريان نثار كردن زيور آلات و
ياقوت و غيره كه بيان آن در حديث ذيل خواهد آمد، مويد ديگر اين بيان است.
حديث چهارم:
حسين بى ابى العلا نقل مى كند كه امام صادق به نقل از پدران بزرگوارش عليهم
السلام فرمود كه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: ام ايمن خدمت رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم رسيد، در حالى كه در چادر خود چيزى پيچيده بود. حضرت پرسيد: اى ام
ايمن، با خود چه دارى؟ گفت: فلان زن را عقد كردند و بر او نثار افشاندند، قدرى از
آن را برداشتم. سپس گريست و عرض كرد: يا رسول الله فاطمه را عروس كرديد و چيزى بر
او نثار ننموديد.
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: اى ام ايمن، چرا خلاف واقع مى گويى؟
«فان الله- تبارك و تعالى- لما زوجت فاطمه عليا عليهماالسلام، امر اشجار الجنة
ان تنثر عليهم من حليها و حللها و ياقوتها و درها و زمردها و استبرقها، فاخذوا منها
مالا يعلمون، و لقد نحل الله طوبى فى مهر فاطمة عليهاالسلام، فجعلها فى منزل على
عليه السلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 10.]
- زيرا هنگامى كه خداوند- تبارك و تعالى- فاطمه را به عقد على عليهماالسلام
درآورد، به درختان بهشت امر نمود كه از زيور آلات و لباسهاى فاخر و ياقوت و دُرّ و
زمرد و استبرق نثار ايشان كنند. و بهشتيان از آن نثارها بى اندازه برداشتند. و
خداوند، درخت طوبى را مهريه فاطمه عليهاالسلام كرد و آن را در منزل على عليه السلام
قرار داد.
بيان:
ظاهراً نثار كردن زيور آلات و ياقوت و غيره نيز مثل عقد اخوت ميان رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام، و مثل اصل ازدواج بين على و فاطمه
عليهماالسلام و شهادت ملائكه مقرب كه در بيان روايت سوم گذشت، در خلقت نورى او واقع
شده است، كه عبارت «فاخذوا منها ما لايعلمون» شاهد بر اين بيان مى باشد.
اما اينكه چگونه ميوه ى درخت بهشتى، حليه ها و زيور آلات و ياقوت و غيره است، و
منظور از حليه ها و ياقوت و غيره چيست؟ بايد توجه داشت كه اين تعبير به جهت فهم ما
و متناسب با عالم ماده است، لذا شايد حضرتش با اين تعبير خواسته با اشاره به ظرافت
و پر ارزش بودن حليه ها و ياقوت و غيره كه مناسب با عالم و خلقت نورى آنهاست، پرده
از ظرافت و ارزشمندى مهريه فاطمه زهرا عليهاالسلام در آن عوالم بردارد.
حديث پنجم:
مروزى از موسى بن جعفر، از پدر بزرگوارش، از جد گرامى اش عليهم السلام آورده كه
جابر بن عبدالله گفت: چون رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمه را به عقد على
درآورد، عده اى از قريش خدمتش رسيده و عرض كردند: شما با مهريه مختصرى دخترت را به
ازدواج على درآورديد. حضرت فرمود: من به ازدواج على درنياوردم ، «ولكن الله- عز و
جل- زوجه ليله اسرى بى عند سدرة المنتهى...» [بحارالانوار، ج 43، ص 104، روايت 15.]
- بلكه خداوند- عزوجل- آن شبى كه به معراج برده شدم، نزد سدرة المنتهى اين
ازدواج را واقع ساخت.
بيان:
انتساب مستقيم امر ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام به پروردگار، اشاره به عظمت
اين دو بزرگوار دارد، همان گونه كه در آيات قبض روح، خداوند در جايى قبض را به خود
نسبت داده و مى فرمايد:
(الله يتوفى الانفس حين موتها.) [زمر: 42.]
- خداوند، هنگام مرگ ارواح را قبض مى كند. و در جاى ديگر اين امر را به ملك
الموت نسبت داده و مى فرمايد:
(قل: يتوفاكم ملك الموت...) [سجده: 11.]
- بگو، فرشته مرگ (جانها و ارواح) شما را قبض مى كند... و در جايى به ياوران ملك
الموت نسبت داده و مى فرمايد:
(حتى اذا جائتهم رسلنا يتوفونهم...) [اعراف: 37.]
- تا هنگامى كه فرستادگان ما به سوى آنها مى آيند و (جانها و ارواح) آنها را قبض
مى كنند...
در واقع بنا به نص كتاب و سنت و شهود، خداوند با همه موجودات، و بلكه محيط بر
همه اشياء است، و هيچ امرى واقع نمى شود مگر بالله. ازدواج اين دو بزرگوار نيز يكى
از اين امور و از همين قبيل است، لذا اگر خداوند كارى را مستقيما به خود نسبت دهد،
به جهت عظمت آن است. و يا به تعبير بالاتر بايد گفت: حق تعالى با بندگان خاص خود و
آنان كه جز خدا نمى بينند، اين گونه سخن مى گويد.
حديث ششم:
ابان بن تغلب مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم فرمودند:
«انما انا بشر مثلكم اتزوج فيكم و ازوجكم، الا فاطمه، فان تزويجها نزل من
السماء.» [بحارالانوار، ج 43، ص 144، روايت 47.]
- من بشرى مثل شما هستم، ميان شما ازدواج مى كنم و به شما زن مى دهم، مگر فاطمه
كه تزويج وى از آسمان نازل شده است.
بيان:
اين بود قسمتى از احاديث درباره ى ازدواج آن بانوى بزرگ كه باز بيانگر عظمت
معنوى اوست.
البته روايات فراوان و مفصلى در اين باب وارد شده كه ما به خاطر اختصار تنها به
چند روايت مذكور اكتفا نموديم.
فضيلت اميرالمومنين على بن ابى طالب شوهر فاطمه زهرا
هر چند سخن گفتن از فضيلت اميرالمومنين عليه السلام رساله خواهد و از توان جز
معصوم خارج است، ولى به ناچار به لحاظ مناسبت موضوع رساله كه درباره فضائل فاطمه ى
زهرا عليهاالسلام است، مختصرى از فضائل همسر بزرگوار او را ذكر مى كنيم، تا شاهدى
ديگر بر عظمت معنوى فاطمه عليهاالسلام باشد، كه بايد همسر چنين شخصيتى باشد.
حديث اول:
در كتاب الفردوس آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«لولا على، لم يكن لفاطمة كفو.» [بحارالانوار، ج 43، ص 145، روايت 49.]
- اگر على نبود، براى فاطمه كفو و همتايى نبود.
حديث دوم:
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود:
«ان الله اطلع الى الارض اطلاعه، فاختار منها رجلين: احدهما ابوك، و الاخر
بعلك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 139، از روايت 35.]
- خداوند، عنايت خاص و اشرافى به زمين نمود و دو مرد را برگزيد: يكى
پدرت، و ديگرى شوهرت.
حديث سوم:
ابن عباس مى گويد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند- تبارك و
تعالى- از بالاى آسمانهاى هفتگانه اش ميان من و على بن ابى طالب عقد اخوت بست،و
دخترم را به ازدواج او درآورد. تا اينكه مى فرمايد:
«و جعله لى وصيا و خليفه، فعلى مني و انا منه، محبه محبي و مبغضه مبغضى، و ان
الملائكه للتقرب الى الله بمحبته.» [بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 9.]
- و او را وصى و جانشين من قرار داد، لذا على از من و من از اويم، دوستدار او
دوستدار من، و دشمن او دشمن من است، و ملائكه به وسيله محبت او به خدا نزديكى مى
جويند.
بيان:
جمله «على منى و انا منه» اشاره به منزلت نورانيت و ولايت اين دو بزرگوار است.
حديث چهارم:
در حديثى از امام صادق عليه السلام منقول است كه: خداوند متعال به رسولش وحى
فرمود:
«قل لفاطمه: لا تعصى عليا، فانه ان غضب، غضبت لغضبه.» [بحارالانوار، ج 43، ص
106.]
- به فاطمه بگو: از على نافرمانى مكن، زيرا اگر على غضب كند، من به خاطر خشم و
غضب او، خشمگين مى شوم.
حديث پنجم:
در روايتى آمده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه
عليهاالسلام فرمود:
«يا فاطمه، ان الله اعطانى فى على سبع خصال، هو اول من ينشق عنه القبر معى، و هو
اول من يقف معى على الصراء فيقول للنار: خذى ذا و ذرى ذا، و اول من يكسى اذا كسيت،
و اول من يقف معي على يمين العرش، و اول من يقرع معي باب الجنة، و اول من يسكن معى
عليين، و اول من يشرب معى من الرحيق المختوم (ختامه مشك، و فى ذلك فليتنافس
المتنافسون.) [بحارالانوار، ج 43، ص 100، از حديث 11 و دو آيه ى 25 و 26 سوره ى
مطففين مى باشد.]
- اى فاطمه، خداوند على را با من در هفت خصلت همانند قرار داد:
1- او اولين كسى است كه با من قبر او شكافته شده و از قبر خارج مى گردد.
2- او اولين كسى است كه با من بر صراط مى ايستد و به آتش جهنم مى گويد: اين را
بگير و آن را رها كن.
3- او اولين كسى است كه بعد از من (لباس كرامت) پوشانده مى شود.
4- او اولين كسى است كه با من در طرف راست عرش الهى مى ايستد.
5- او اولين كسى است كه با من در بهشت را مى كوبد.
6- او اولين كسى است كه با من ساكن عليين (و بالاترين جايگاه بهشت) مى شود.
7- او اولين كسى است كه با من از شراب مهمور مى نوشد، كه «مهر آن مشك است، و
رغبت كنندگان بايد براى تحصيل آن از همديگر سبقت گيرند.»
بيان:
بيانات هفتگانه اين حديث، جز قسمت چهارم «و اول من يقف معي على يمين العرش» نياز
به توضيح ندارد و تنها اين جمله احتياج به بيان مختصرى دارد و آن اينكه:
اولا: عرش الهى- همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد- به تعبير حديث كافى [اصول
كافى، ج 1، ص 131، روايت 2.]، «علم» و «قدرت» پروردگار، و يا چنانكه از قرآن شريف
استفاده مى شود، مظاهر پروردگارند كه پياده شده و تجلى علم و قدرت الهى هستند. و
قيامت نيز ظهور علم و قدرت و مظهرى از مظاهر پروردگار است.
ثانيا: ظهور علم و قدرت و مظاهر الهى دو جهت دارند: جلالى و جمالى. كه جهت
جلالى، همان ظهور غضب الهى است به صور مختلف، و جهت جمالى، همان صفت عفو و رحمت و
بخشايش پروردگار است، كه از جهت جمالى به «يمين»، و از جهت جلالى به «يسار» تعبير
مى شود.
بنابراين گويا معناى فرمايش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در اين روايت
اين است كه: من و على در يمين عرش قرار داريم و صفت عفو و رحمت پروردگار را پياده
نموده و از گناهكاران شفاعت مى كنيم.
اين بود پاره اى از رواياتى كه بر فضيلت على عليه السلام دلالت داشت چنانكه
روايت اول و دوم از فصل سيزدهم نيز به فضيلت ديگر آن حضرت اشاره داشت.
تعبير «لو لم اخلق عليا، لما كان لفاطمة ابنتك كفو على وجه الارض، آدم فمن
دونه.» از روايت اول از همان فصل، اشاره به عظمت شخصيت معنوى آن دو بزرگوار-حتى بر
انبياى گذشته- دارد، و نيز بيانگر آن است كه معنويت فاطمه عليهاالسلام در حدى است
كه كسى جز شخصيت معنوى حضرت على عليه السلام لياقت همسرى با وى را ندارد.
توضيح آن كه: اميرالمومنين عليه السلام هر چند نبى نيست، ولى به حساب وصايت و
وراثت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، مقام ولايت و تمام جهات معنوى آن
بزرگوار صلى الله عليه و آله و سلم را داراست و لذا از تمام انبياى گذشته عليهم
السلام حتى از حضرت ابراهيم عليه السلام برتر مى باشد. و فاطمه ى زهرا عليهاالسلام
نيز غير از جهات انتصابى (نبوت و وصايت) تمام كمالات معنوى رسول اكرم صلى الله عليه
و آله و سلم و على عليه السلام را دارا مى باشد (چنانكه مجموع روايات اين رساله از
آن جمله تعبير «خلقها من نور عظمته...» در روايت چهارم فصل دوازدهم بيانگر آن است).
به لحاظ جهات فوق، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام از انبياى گذشته «آدم فمن دونه»
بالاتر، و كفو و در رديف اميرالمومنين عليه السلام به حساب مى آيد.
چگونگى ازدواج فاطمه ى زهرا و على
حديث اول:
جابر بن سمره مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل به من
گفت:
«يا محمد، العلى الاعلى، يقرء عليك السلام... و زوج فاطمه عليا و امرنى، فكنت
الخاطب، والله تعالى الولى...» [بحارالانوار، ج 43، ص 139.]
- اى محمد، پروردگار بزرگ به تو سلام مى رساند... و فاطمه را به ازدواج على
درآورد، و مرا امر نمود كه اين كار را بكنم، لذا من خطبه عقد را خواندم و خداوند
متعال ولى و سرپرست بود...
حديث دوم:
در قسمتى از حديث طولانى ام ايمن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل
شده است كه فرموده «و عقد جبرئيل و ميكائيل فى السماء نكاح على و فاطمه، فكان
جبرئيل المتكلم عن على، و ميكائيل الراد عنى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 109.]
- عقد ازدواج على و فاطمه را جبرئيل و ميكائيل در آسمان بستند، جبرئيل از جانب
على سخن مى گفت و ميكائيل از جانب من پاسخ مى داد.
حديث سوم:
ابن شهرآشوب مى گويد: در بعضى از كتابها آمده كه «راحيل» در بيت المعمور در ميان
جمعى ار اهل آسمانهاى هفتگانه خطبه ى (ازدواج فاطمه با على عليهماالسلام) را چنين
خوانده:
«الحمد لله الاول قبل اوليه الاولين، الباقى بعد فناء العالمين، نحمده اذ جعلنا
ملائكة روحانيين، و بربوبيته مذعنين و له على ما انعم علينا شاكرين. حجبنا من
الذنوب، و سترنا من العيوب، اسكننا فى السماوات، و قربنا الى السرادقات، و حجب عنا
النهم للشهوات، و جعل نهمتنا و شهوتنا فى تقديسه و تسبيحه. الباسط رحمته، الواهب
نعمته. جل عن الحاد اهل الارض من المشركين، و تعالى بعظمته عن افك المحلدين.»
- حمد براى خدايى كه اول است قبل از اوليت اولين، و باقى است بعد از فناى
عالميان، او را حمد مى كنيم چون ما را ملائكه روحانى قرار داد، و به ربوبيتش اقرار
داريم، و او را به واسطه نعمتهايى كه به ما عطا نمود شاكريم، ما را از گناهان محجوب
نمود، و از عيوب پوشيده و محفوظ داشت، و مكانمان را در آسمانها قرار داد، و به پرده
سرا نزديكمان نمود، و ميل به شهوات را از ما محجوب داشت، و ميل ما را در تقديس و
تسبيح خود قرار داد، خدايى كه رحمتش را گسترده و نعمتش را ارزانى است، منزه است از
كفر مشركين اهل زمين، و بلند مرتبه است به واسطه عظمتش از دروغ بستن بى دينان.
سپس بعد از گفتن كلامى چنين ادامه داد:
«اختار الملك الجبار، صفوه كرمه، و عبد عظمته، لامته سيده النساء، بنت خير
النبيين، و سيد المرسلين، و امام المتقين، فوصل حبله بحبل رجل من اهله و صاحبه،
المصدق دعوته، المبادر الى كلمته، على الوصول بفاطمة البتول، ابنة الرسول.»
[بحارالانوار، ج 43، ص 110.]