هيثمى در مجمع الزوائد به نقل از ابن عباس گفته است:
«دخل رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- على على و فاطمة، و هما يضحكان ،
فلما رأيا النبى،- صلى الله عليه و آله و سلم: سكتا فقال لهما النبى- (صلى الله
عليه و آله و سلم): مالكما كنتما تضحكان، فلما رأيتمانى سكتما؟ فبادرت فاطمة،
فقالت: بأبى أنت يا رسول الله، قال هذا: أنا أحب الى رسول الله- صلى الله عليه
و آله و سلم- منك فقلت: بل أنا أحب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-
منك فتبسم رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و قال: «يا بنية لك رقة الولد
و على أعز على منك» [ مجمع الزوائد هيثمى، ج 9، ص 202 خواننده عزيز توجه دارد
كه پيامبر اسلام كه اين همه گوهر تابناكش را دوست دارد و اظهار محبت مى كند فقط
به جهت عطوفت فرزندى نيست بلكه آن جاى خودش ولى همه محبت ها و عطوفت ها به جهت
اين است كه فاطمه روح و جان و هستى و خلاصه ى دين پيامبر اسلام است. ] «رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه و على (عليهماالسلام) وارد شد در
حالى كه آن دو بزرگوار مى خنديدند و وقتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) را ديدند ساكت شدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه شده كه
شما خنده مى كرديد، ولى وقتى كه مرا ديديد ساكت شديد؟ فاطمه عرض كرد: جانم
فدايت اى رسول خدا على (عليه السلام) گفت: من در نزد رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) از تو محبوبتر هستم. و من گفتم بلكه من در نزد رسول خدا نسبت به تو
محبوبتر هستم؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تبسم نمود فرمود: اى
دختر دوستى تو از جهت مهربانى و عطوفت فرزندى است و على براى من از تو عزيزتر
است».
ابوالسعادات در فضائل العشرة و ابن المؤذن در الاربعين از عكرمة و از
ابن عباس و از أبى ثعلبه ى الخشينى و از نافع و از ابن عمر نقل كرده است:
«كان النبى اذا اراد سفرا كان آخر الناس عهدا بفاطمة، و اذا قدم كان اول
الناس عهدا بفاطمة، و لم يكن لها عند الله تعالى فضل عظيم لم يكن رسول الله-
صلى الله عليه و آله و سلم- يفعل معها ذلك اذا كانت ولده، و قد امر الله بتعظيم
الولد للوالد و لا يجوز أن يفعل معها ذلك و هو بضد ما أمر به أمته عن الله
تعالى». [ مناقب، ج 3، ص 333. ] «پيامبر هر زمانى كه اراده ى سفر مى فرمود
آخرين فردى كه با او ديدار و خداحافظى مى كرد فاطمه بود و وقتى از سفر مى آمد
اولين كسى كه ديدار مى فرمود فاطمه بود. و اگر نبود كه فاطمه در نزد خدا مقام
عظيم دارد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن همه احترام به فاطمه نمى
كرد. پس چرا پيامبر اين همه احترام مى كرد، با اينكه فاطمه فرزند پيامبر هست و
به تحقيق خداوند امر فرموده است به تعظيم فرزند براى پدر، و اين هم صحيح و درست
نبود كه پيامبر آن همه فاطمه را تعظيم بكند در حالى كه بر ضد آن از جانب خداوند
تبارك و تعالى امت و پيروانش را امر كرده است».
شنقيطى گفته است:
«ان فضل فاطمة الزهرا امر معلوم من الدين بالضرورة لانها بضعة من النبى- صلى
الله عليه و آله و سلم- يؤذيه ما آذاها و يريبه ما رابها. كما فى حديث الصحيحين
عنه- صلى الله عليه و آله و سلم- ففيهما عن المسور بن مخزمة: سمعت رسول الله-
صلى الله عليه و آله و سلم- على المنبر يقول: «فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها
و يريينى ما رابها.» [ كفاية الطالب، ص 82 و صحيح بخارى، ج 5، باب مناقب قرابة
رسول الله، ص 26 و 36 و المصدر، ج 7، ص 47 و مسند احمد، ج 4، ص 326. ] «همانا
فضل و سرورى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از جانب دين اسلام يك امر واضح روشن
است و بر كسى پوشيده نيست، براى اينكه وى پاره ى تن پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) مى باشد و آن چيزى كه زهرا (سلام الله عليها) را آزار دهد پيامبر را
مى آزارد و آن چه كه زهرا (سلام الله عليها) را ناراحت كند پيامبر را ناراحت مى
كند همان طور كه در دو حديث صحيح از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل
شده و هر دو حديث از مسور بن مخرمه آمده و گفته است: شنيدم از رسول خدا كه
بالاى منبر بود و مى فرمود: «فاطمه پاره ى وجود من است آن چه كه فاطمه را آزار
دهد مرا آزار مى دهد و آن چه كه وى را ناراحت كند مرا نيز ناراحت مى كند.» ابن
حجر با سندى از أبى هريره نقل مى كند كه گفته است: پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) فرمود:
«اتانى جبرائيل فقال: يا محمد، ان ربك يحب فاطمة فاسجد، فسجدت، ثم قال ان
الله يحب الحسن و الحسين فسجدت، ثم قال: ان الله يحب من يحبهما» [ لسان
الميزان، ج 3، ص 275. ] «جبرئيل به نزد من آمد و گفت: اى محمد! همانا پروردگارت
فاطمه را دوست مى دارد، پس خدا را سجده و ستايش كن. سجده كردم، پس گفت: همانا
خداوند حسن و حسين را دوست مى دارد و به پاس اين عنايت و لطف پروردگار او را
سجده كردم، بعد گفت: همانا خداوند كسانى كه آن دو را دوست بدارند دوست مى
دارد.» حضرمى با سندى از اسامة بن زيد نقل كرده است: عده اى عرض كردند: اى رسول
خدا!«من احب اليك؟ قال فاطمة» [و سيلة المآل، الباب الثالث، ص 151. ] «چه كسى
نزد شما از همه محبوبتر است؟ فرمود: فاطمه».
هيثمى با سندى از عايشه نقل كرده است: قالت: «ما رأيت أفضل من فاطمة غير
أبيها» الحديث [ مجمع الزوائد، هيثمى، ج 9، ص 201. ] «به جز پدر فاطمه برتر و
بهتر از فاطمه كسى را نديدم.» و شنقيطى با سندى از عايشه نقل كرده كه او گفته
است: «ما رأيت قط أحدا أفضل من فاطمة غير أبيها» [ كفاية الطالب، ص 83. ] «به
جز پدر فاطمه هرگز احدى را افضل و برتر از فاطمه (سلام الله عليها) نديدم.»
حضرمى با سندى از عايشه روايت كرده است كه از عايشه سؤال شده است:
«أى الناس احب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- قالت: فاطمة، و
قيل:
من الرجال؟ قالت زوجها» [و سيلة المآل حضرمى، ص 151 و ترمذى هم اين حديث را
آورده است و مستدرك، ج 3 و معرفة الصحابة و نور الابصار شبلنجى، ص 51 الى 54. ]
«كداميك از مردم در نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بود؟ و
عايشه در جواب گفت: فاطمه و گفته شده است: از مردان كداميك محبوبتر بود. گفته
است شوهر فاطمه.» شنقيطى در ادامه ى روايت قبلى مى گويد: «در فضل و برترى فاطمه
(سلام الله عليها) همين بس كه شيخان در مقام و فضل فاطمه از عايشه نقل مى كنند
كه گفته است فاطمه وارد شد، راه رفتن وى مثل راه رفتن پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) بود، پيامبر فرمود: مرحبا آفرين به دخترم، او را در طرف راست و يا
چپ خود نشاند، الخ» و همان روايت كه در «فصل فاطمه برترين بانو» گذشت، ذكر مى
كند.
علامه شنقيطى در آخر سخنش اضافه مى كند:
«و قد وردت فى فضلها أحاديث كثيرة غير هذا فمن جعله الله كفؤا لسيدة نساء
العالمين فهو بالضرورة سيد العرب و سيد آل البيت أجمعين، و قد ورد حديث بكونه
لسيد العرب مروى عن الحسن بن على- عليه السلام- لما رواه الفضائلى و غيره، قال
الحسن: قال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ادعوا لى سيد العرب يعنى
عليا قالت عايشة: ألست سيد العرب؟ قال أنا سيد ولد آدم و على سيد العرب فلما
جاء ارسل النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- الى الانصار فأتوه فقال لهم: يا
معشر الانصار، ألا أدلكم على ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ابدا؟ قالوا: بلى
يا رسول الله، قال: هذا على، فأحبوه بحبى و اكرموه بكرامتى فان جبرئيل (عليه
السلام) أخبرنى بالذى قلت لكم عن الله عز و جل» [ كفاية الطالب، ص 83. ] «در
فضيلت و برترى فاطمه احاديث بسيارى غير از اين حديث وارد شده است، پس كسى كه
خداوند او را همتا و همشأن براى سرور زنان جهانيان قرار داده است آن كس ضرورى
است كه سيد و آقاى عرب باشد.- فضائلى و غير او روايت كرده اند كه- حسن بن على
(عليهماالسلام) فرموده: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود براى
من سيد سرور عرب را دعوت كنيد (يعنى على را) عايشه مى گويد: عرض كردم آيا شما
سيد و سرور عرب نيستيد؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من سيد و
سرور فرزندان آدم هستم ولى على سيد و سرور عرب مى باشد،پس وقتى كه على آمد.
پيامبر كسى را به طرف انصار فرستاد كه جمع شوند، پس انصار هم خدمت پيامبر مشرف
شدند، پيامبر به انصار فرمود: اى طايفه ى انصار! آيا شما را راهنمايى و هدايت
بكنم. به چيزى كه اگر به آن چنگ زديد هرگز بعد از من براى هميشه گمراه نمى
شويد!
همه عرض كردند: بلى اى رسول خدا، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود:اين على است، او را به دوستى من دوست بداريد و به اكرام و احترام من او
را اكرام و احترام بكنيد، همانا جبرئيل (عليه السلام) آن چه را كه من به شما
گفتم از جانب خداى عزيز و جليل به من خبر داده است» اين سخن كفاية الطالب گرفته
شده از آن حديث شريف است كه مى گويد: اگر على (عليه السلام) خلقت نمى شد، براى
فاطمه در زير اين آسمان شوهر و همتايى پيدا نمى شد.
محمد بن طلحة الشافعى با سندى از جميع بن عمير التيمى روايت كرده است.
قال: «دخلت مع عمتى عايشة فقلت: اى الناس احب الى رسول الله- صلى الله عليه
و آله و سلم-؟ قالت: قلت: من الرجال؟ قالت بعلها». [ مطالب السؤال، ص 15. ] «با
عمه ى خود نزد عايشه وارد شدم و از عايشه سؤال كردم كداميك از مردم نزد رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: فاطمه، و باز هم
سؤال كردم از مردها كداميك محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: شوهر فاطمه».
خواننده عزيز اين حديث در فصل هاى گذشته بيان شده است و اما چرا اين حديث و
يا احاديث ديگرى دوباره به مناسبتى آورده مى شود براى اين است كه فضائل سرور
زنان جهانيان فاطمه (سلام الله عليها) از مدارك بيشتر اهل سنت و جماعت ذكر شود.
باز جميع تيمى گفته است:
«دخلت مع عمتى على عايشة فقالت لها عمتى: ما حملك على الخروج على على؟ فقالت
عائشة: دعينا فوالله ما كان احد من الرجال أحب الى رسول الله من على و لا من
النساء احب من فاطمة». [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 331 و اين حديث در جامع
الاصول و كتاب اخبار فاطمه از ابى على الصولى آمده است. ] «با عمه ام به نزد
عايشه وارد شدم، عمه ام به عايشه گفت: چه چيز باعث شد كه تو بر على (عليه
السلام) خروج كردى- و نصيحت هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را فراموش
كردى؟- عايشه در جواب گفت: رها كن مرا قسم به خدا احدى از مردها نبود كه در نزد
رسول خدا از على (عليه السلام) محبوبتر باشد و از زنها كسى نبود كه از فاطمه
(سلام الله عليها) محبوبتر باشد.
ابن الصباغ مالكى از مجاهد روايت كرده است:
«خرج النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- و هو آخذ بيد فاطمة فقال: من عرف
هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى فاطمة بنت محمد بضعه منى و هى قلبى و روحى
التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله». [ الفصول
المهمه، ص 146 و نور الابصار الشبلنجى، ص 53. ] «مجاهد گفته است: پيامبر اسلام
(صلى الله عليه و آله و سلم) از منزل بيرون آمد در حالى كه دست فاطمه را گرفته
بود، فرمود: كسى كه او (فاطمه) را مى شناسد كه شناخته است. كسى كه نشناخته است
پس بداند كه وى فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پاره ى وجود و
هستى من است و او قلب و روح در بين دو پهلوى من است، پس كسى كه فاطمه را آزار
دهد به تحقيق مرا آزار داده است و كسى كه مرا آزار دهد پس به تحقيق خدا را آزار
و اذيت كرده است.» اى كاش كسانى كه سالها اين سخن را از پيامبر شنيدند و ديدند
كه پيامبر دست پاره ى تن خود را گرفته و اين گونه معرفى فرمود به آن سخنان گوش
مى دادند، گوش ندادند كه هيچ، به خانه عصمت و طهارت و بيت وحى را هتك حرمت
كردند...
ترمذى با سندى از زيد بن ارقم روايت كرده است:
«ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال لعلى و فاطمة و الحسن و
الحسين:أنا حرب لمن حاربتم، و سلم لمن سالمتم». [ سنن ترمذى، ج 15، ابواب
المناقب، فى فضل فاطمه ص 360 و فرائد السمطين، حديث 372، ص 37، ج 2 و رياض
النضرة، ج 2، ص 189 و ذخاير العقبى، ص 25 و مقتل امام حسين (عليه السلام)، ج 1،
ص 61 و اسد الغابة، ج 7، ص 225 و مستدرك حاكم، در مناقب اهل البيت، ج 3، ص 149
و التلخيص ذهبى پاورقى مستدرك در صفحه ى مذكور و مناقب خوارزمى، فصل 14، ص 91 و
تاريخ دمشق، حديث 161 در حالات امام حسن (عليه السلام) و نيز حديث 134 در حالات
امام حسين (عليه السلام)، ص 100، فضائل، باب فضائل حسن و حسين (عليهماالسلام)،
حديث 3 و مسند، ج 2، ص 442، حديث 1000 و البداية و النهاية، ج 8، ص 205 و تاريخ
بغداد، ج 7، ص 136 و حديث 3582 و مناقب اميرالمؤمنين، ص 63، حديث 90 و الاصابة،
ج 8، ص 159، حرف الفاء، القسم الاول. ] «همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) خطاب به على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) فرمود: من در حال جنگم
با كسانى كه با شما بجنگند و در حال صلح هستم با كسانى كه با شما در صلح و صفا
باشند.» هيثمى با سندى از نعمان بن بشير، روايت كرده است:
«استأذن أبوبكر على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فسمع صوت عايشة
عاليا، و هى تقول: والله، لقد عرفت أن عليا و فاطمة احب اليك منى و من أبى
مرتين أو ثلاثا، فاستأذن أبوبكر فأهوى اليها، فقال: يا بنت فلانة لا أسمعك
ترفعين صوتك على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- [ مجمع الزوائد، ج 9، ص
201. ] «ابوبكر اجازه ى ورود به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را
خواست و وقتى كه وارد شد صداى عايشه را كه خيلى بلند بود شنيد كه خطاب به
پيامبر اسلام مى گفت: قسمبه خدا به تحقيق مى دانم كه على و فاطمه
(عليهماالسلام) را بيشتر از من و پدرم دوست مى دارى و اين حرف را با صداى بلند
دو يا سه مرتبه گفت و سپس ابابكر اجازه خواست و به عايشه گفته: اى دختر فلان،
نشنوم كه صدايت را بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بلند بكنى».
خواننده گرامى اين حديث را كه هيثمى يكى از بزرگان اهل سنت بيان كرده و حديث
قبل از اين را كه از سنن ترمذى و بيش از 16 مأخذ معتبر آنها بيان شده است
ملاحظه كن و بعد هم جريان تاريخ و برخوردهاى نابخردانه اى را كه با اهل بيت
مخصوصا شجره طيبه ى آنان فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شده است بررسى و تأمل
نما، آن وقت خواهى گفت اگر كسى تا عالم قيامت براى مظلوميت پاره هاى تن پيامبر
گريه كند و در دفاع از آنان هيچ گونه ملاحظه كارى را در نظر نگيرد، بجاست.
حضرمى با سندى از على بن على الهلالى و او هم از پدرش روايت كرده است:
«دخلت على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فى الحالة التى قبض فيها
فاذا فاطمة عند رأسه فبكت حتى ارتفع صوتها فرفع رسول الله- صلى الله عليه و آله
و سلم- طرفه اليها و قال: حبيبتى فاطمة. ما الذى يبكيك؟ قالت أخشى الضيعة من
بعدك فقال: يا حبيبتى ان الله اطلع على اهل الارض اطلاعه فاختار منهم اباك
فبعثه برسالته، ثم اطلع اطلاعة فاختار منها بعلك و اوحى الى ان انكحك اياه، يا
فاطمة، نحن اهل بيت قد اعطانا الله سبع خصال لم تعط أحدا قبلنا و لا تعط أحدا
بعدنا، أنا خاتم النبيين و اكرمهم على الله عز و جل و احب المخلوقين الى الله
عز و جل و انا أبوك و وصى خير الاوصياء و احبهم الى الله و هو بعلك و شهيدنا
خير الشهداء و احبهم الى الله عز و جل و هو حمزة بن عبدالمطلب عم ابيك و عم
بعلك و منا من له جناحان اخضران يطير فى الجنة حيث شاع مع الملائكة و هو جعفر
بن عم ابيك و اخو بعلك، و منا سبطا هذه الامه، و هما ابناك الحسن و الحسين و
هما سيدا شباب اهلا لجنة و ابو هما و الذى بعثنى بالحق خير منهما يا فاطمة ان
منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا، و تظاهرت الفتن، و تقطعت
السبل و غار بعضهم على بعض و لا كبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر كبيرا، فبعث
الله عز و جل عند ذلك منهما من يفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا يقوم بالدين فى
آخر الزمان كما قمت به اوله و يملا الارض كما ملئت جورا». [و سيلة المآل، الباب
الثالث، ص 153 و ينابيع المودة، ص 436 و ذخاير العقبى، ص 44، باب اثبات فضلها
بابيها و أقاربها اصلا و فرعا. ] «بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)- در
حال بيمارى كه در آن بيمارى رحلت فرمود- وارد شدم، فاطمه بالاى سر پيامبر گريه
مى كرد تا اينكه صداى گريه او بلند شد. سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) چشم مباركش را به طرف فاطمه باز فرمود و گفت: عزيز من و ميوه ى قلب من،
فاطمه جان چه چيزى تو را به گريه آورده است؟ فاطمه در جواب گفت: از ناراحتى و
خوارى كه بعد از شما براى اسلام و در مسير رسالت و ولايت پيش مى آيد، مى ترسم.
بعد پيامبر فرمود: اى حبيبه ى من! همانا خداوند به تمام اهل زمين اطلاع داد و
از بين آنان پدر تو را پسنديد و او را به رسالت و پيامبرى برانگيخت و دفعه ى
بعد بر اهل زمين خبر داد و از آنان شوهر تو را پسنديد و به من وحى و امر فرمود
كه تو را به عقد وى در بياورم.
اى فاطمه! بدان ما اهل بيتى هستيم كه به تحقيق خداوند ما را هفت فضيلت خصلت
عطا فرموده است كه احدى را نه قبل از ما و نه بعد از ما عطا نفرموده. من خاتم
پيامبران و گرامى ترين آنها در نزد خداى عزيز و جليل و محبوبترين مخلوقات هستم
و من پدر تو هستم و وصى و جانشين من بهترين جانشينان پيامبران و محبوبترين
اوصيا در نزد خداوند است و او شوهر توست و شهيد ما بهترين شهدا و گواهان و
محبوبترين آنها در نزد خداى عزيز و جليل مى باشد و او حمزه پسر عبدالمطلب عموى
پدر و عموى شوهر تو است. و از ما كسى است كه دو بال سبز دارد و در بهشت با
ملائكه هميشه در پرواز است و آن جعفر پسر عموى پدر و برادر شوهر توست. و از
ماست دو سبط اين امت كه آن دو فرزند تو حسن و حسين (عليهم السلام) و سرور
جوانان اهل بهشت هستند و قسم به آن كسى كه مرا به حق مبعوث فرموده است پدر آن
دو بهتر از آندو هست، اى فاطمه! همانا از آندو مهدى (عجل الله تعالى فرجه
الشريف) اين امت است، زمانى كه در دنيا بى نظمى و بى عدالتى حاكم گرديد و فتنه
ها و آشوب هاى و كشتارها بوجود آمد و راه هاى مواصلت و همبستگى قطع شد و بعضى
از مردم ديگرى را فريب داد و يا اموال او را به غارت برد و بزرگترها به
كوچكترها رحم نكردند وكوچكترها بزرگان را احترام نكردند، پس خداوند آن وقت از
آن دو- حسن و حسين (عليهماالسلام)- كسى را بر مى انگيزد كه قلعه هاى ضلالت و
گمراهى و كاخ هاى ستم و ظلم و استبداد را بگشايد و فتح كند و قلب هاى گمراه شده
را هدايت كند و در آخر الزمان دين را پا بر جا و استوار دارد همچنان كه من در
آغاز آن را پا بر جا و استوار و محكم كردم مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
زمين خدا را پر از عدل و داد و احسان خواهد كرد همان طور كه پر از ظلم و ستم و
بى عدالتى شده است.
چند نكته و مطلب از اين حديث به دست مى آيد، از جمله اين كه فاطمه (سلام
الله عليها) كه عالمه و اهل حديث بوده است چرا بالاى سر پيامبر گريه مى كند؟
گريه هاى زهرا براى چه بوده است؟ آيا فقط براى اين بوده كه پدر را از دست مى
دهد؟ اگر براى از دست دادن پدر بوده است آيا فاطمه كاتب وحى نخوانده كه خداوند
فرموده است: «كل نفس ذائقة الموت» [ سوره ى آل عمران، آيه ى 185 و سوره ى
انبياء آيه ى 35 و سوره ى عنكبوت، آيه ى 57. ] و يا «كل شى ء هالك الا وجهه» [
سوره ى قصص، آيه 88. ] و يا زهرا كه خود مفسر قرآن داراى صحيفه ى عظيمى است و
تمام آيات قرآن را تفسير و تمام احكام خداوند را تجزيه تحليل فرموده و به
اعتراف پيامبر خو محدثه و حديث كننده احكام خداست و بر او هم احكام خدا الهام
مى شده، اين آيه ى مباركه را ملاحظه نفرموده است؟ «ما محمد الا رسول قد خلت من
قبله الرسول افان...» [ سوره ى آل عمران، آيه ى 144. ] همه ى اينها كه گفته شد
زهراى اطهر (سلام الله عليها) مى دانسته، چرا كه خود اهل
حديث مبلغ احكام الهى و مفسر قرآن خدا و به قول پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) زهرا يك شعبه از دين اسلام بوده است. بنابراين چرا بالاى سر پدر گريه مى
كند؟ پس گريه هاى آن حضرت فقط براى اينكه وجود و جسم مبارك پدر را ديگر نمى
بيند؛ نيست، بلكه گريه ها و اشكهاى پاك بى بى براى سرنوشت اسلام و بيست و سه
سال رنج و مشقت پيامبر است، گريه ها (چنانكه از جواب پيامبر هم به دست مى آيد)
براى ضايع شدن مسير ولايت و امامت است و بر خلاف نص صريح خداوند عمل كردن است،
زهرا (سلام الله عليها) كه عالم به اسرار الهى است گويا مى بيند كه بعد از
پيامبر چه بر سر اسلام و ولايت و امامت مى آورند، لذا اگر گفته شود گريه هاى
زهرا براى اين است كه قبلا پيامبر اسلام فرموده است: زهرا جان بعد از من مصيبت
ها و رنج هايى براى تو به وجود مى آورند، صبر كن. و يا اينكه گريه براى محسن
شهيد و زدن در به پهولى مباركش بوده است، اين را هم منكر نمى شويم،ولى تمام
گريه ها براى اينها نيست.
بلكه براى اين است كه زهرا (سلام الله عليها) مى
بيند كه هنوز روح مبارك پيامبر به ملكوت اعلى و بهشت پرواز نكرده و پيامبر زنده
است و دستور مى دهد كه مركب و شانه ى گوسفند برايم بياوريد تا اينكه چيزى براى
شما بنويسم ولى آن يكى بر خلاف كلام خدا در قرآن «و النجم اذا هوى ما ضل صاحبكم
و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى». [ سوره ى نجم، آيات 1 الى 4.
] «قسم به ستاره ى ثرياى نبوت چون فرود آيد كه صاحب شما محمد مصطفى هيچگاه در
ضلالت و گمراهى نبوده است و هرگز به هواى نفس سخن نمى گويد، سخن او غير وحى خدا
نيست»، مى گويد: «حسبنا كتاب الله و هذا الرجل...» كتاب خدا ما را كافى است و
اين مرد...» لذا زهرا (سلام الله عليها) مى بيند كه هنوز پيكر پاك پيامبر به
خاك سپرده نشده مسير رسالت و نبوت به انحراف كشانده مى شود و حقوق مادى و معنوى
ولايت و منصب الهى كه خداوند توسط پيامبرش به على (عليه السلام)اعطا فرموده
ضايع و پايمال مى شود؛ آرى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) علم الهى داشت و از
اسرار غيبى مطلع بود و محل نزول ملائكة الله و مهبط وحى بود و لذا جريان هايى
كه بعد از پيامبر به وجود آمد، گويا مى ديدند. و نكته ديگر اين حديث اين است كه
پيامبر با عظمت اسلام پاره ى تنش را دلدارى مى دهد و نوازش مى كند و فضيلت هاى
هفتگانه را بيان مى فرمايد: فاطمه جان ناراحت نباش، خداوند اين افتخار را به ما
اهل بيت (مخصوصا) به تو داده است كه دو فرزند تو سيد و آقاى جوانان اهل بهشت
هستند و مهدى موعود از آنان به وجود خواهد آمد؛ مثل اينكه پيامبر به فاطمه اش
مى خواهد بگويد: فاطمه جان براى حوادث و جريان هاى بعد از من ناراحت نباش، منجى
عالم بشريت از دامن پاك و مطهر تو خواهد آمد و حقوق به غارت رفته ى مسلمين و
پابرهنگان و مستضعفين زمين را از گلوى كثيف ظالمان و ستم پيشگان بيرون خواهد
آورد.
فاطمه جان صبر كن و ناراحت نباش، مى بينم كه بعد از من حصون اسلام و تشيع دژ
محكم قرآن و ولايت را هتك حرمت مى كنند و منزل وحى و مهبط ملائكةالله را آتش مى
زنند و پهلوى صاحب اسرار الهى را مجروح مى كنند و نسبت هاى ناروايى به مقام
ولايت و امامت و عصاره ى آيه هاى تطهير، مودت، هل اتى، قربى، مباهله و كوثر
الهى مى دهند، ولى بدان دست انتقام الهى با ظهور قائم آل محمد مهدى موعود (عليه
السلام) بيرون خواهد آمد و كسى كه در را به پهلوى اسرار هستى و آفرينش و
اسماءالله و كوثر اين امت كوبيد، مجازات خواهد كرد.
فاطمه جان مهدى (عليه السلام) از دامن پاك و مقدس تو خواهد آمد و سرچشمه ى
زلال رسالت و امامت و عصمت و طهارت را كه به دست بدخواهان آلوده و به انحراف
كشيده شده است به مسير حقيقى و واقعى خودش هدايت مى كند و به سر منزل مقصود مى
رساند.
آرى اينكه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بالاى سر پدر گريه مى كند فقط
براى حقوق ضايع شده شخصى و فردى نيست، براى اين است كه بى بى دو جهان مى بيند
كسانى به عنوان صحابه و ياران پيامبر هستند كه بارها پيامبر آنان را در ميدان
هاى رزم و عمل آزموده ثابت شده است كه مرد ميدان نيستند، بلكه دوست داران قدرت
و مقام و زر و زور هستند و چه بسا كه فقط منتظرند پيامبر رحمت از دنيا رحلت
كند.
پيامبر در روزهاى پايان عمر در شدت بيمارى و تب دستور فرمود: همه به
فرماندهى اسامه براى جنگ آماده شوند و فقط على (عليه السلام) بماند و ديگران
اگر از فرمان اسامه سرپيچى كنند لعنت خدا و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) بر آنها باد. و لى يك عده به بهانه ى اين كه اسامه جوان است و پيامبر يك
فرد جوان را فرمانده ما قرار داده است از فرمان پيامبر سر باز مى زنند و به
مدينه بر مى گردند؛ لذاست كه بى بى اشك مى ريزد و به فكر آينده ى اسلام و ولايت
الهى على (عليه السلام) است و پيامبر او را مژده ى مجازات منافقين به دست
انتقام الهى، مهدى موعود (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مى دهد.
يعنى آن كسى كه ايمن كننده و نجات دهنده ى صالحين و خوبان و بلند كننده ى
ناتوان شده ها و خوار و ذليل كننده ى گردن كشان و هلاك كننده ى شاهان و قلدران
و جانشين كننده ى ديگران به جاى آنها و در هم كوبنده ى ستم گران و جباران و
نابود كننده ى ستم پيشگان دريابنده ى فراريان و مؤاخذه كننده ى ظالمين (مخصوصا
آنها كه در به پهلوى مادرش زدند) و دادرس دادخواهان و برطرف كننده ى حاجت و
نياز نيازمندان و معتمد قلب شكسته ى مؤمنين و شيعيان، آن كسى كه بر پا كننده ى
دولت كريمه و محترمه عزت دهنده ى اسلام و مسلمين و خوار كننده ى نفاق و منافقين
و پيروان شان و آن كسى كه كرامت دهنده ى پيروان راستين مى باشد، خواهد آمد.
در حد توان مناسب ديده شد درباره علت گريه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و
سرور زنان جهانيان يك مقدار بحث و بررسى شود، اميد است از اصل موضوع دور نشده
باشيم.
اينك چند روايت مختصر و خلاصه از كتب اهل سنت در پايان اين فصل ذكر مى شود:
قندوزى در ينابيع المودة از قول مسلم مى گويد:
«انما فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذيها، و يسرنى ما اسرها» [ ينابيع المودة،
ص 171، باب 55. ] «فاطمه (سلام الله عليها) پاره ى وجود و هستى من است، آن چه
او را آزار دهد مرا آزار مى دهد و آن چه او را مسرور و شادمان كند مرا مسرور مى
كند.» و ابن حجر و قندوزى و زرندى با سندى از عمر بن عبدالعزيز نقل كرده اند:
«أن الثقة، حدثنى كأنى سمعته من رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و
انه قال: «انما فاطمة بضعة منى يسرنى ما يسرها، و يبغضنى ما يبغضها». [ الصواعق
المحرقة، ص 138 و ينابيع المودة، ص 173 و نظم درر السمطين زرندى، ص 176. ]
«شخصى مورد اطمينان براى من حديث كرد و گويا آن شخص، آن حديث را از پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) شنيده كه فرموده است: «همانا فاطمه پاره ى وجود و هستى
و روح من است، آن چه او را خوشحال كند مرا هم خوشحال مى كند و آن چه او را
ناراحت بكند مرا هم ناراحت مى كند. و زبيدى در كلمه (سعف) گفته است: روى فى
الحديث:
«فاطمة بضعة منى، يسعفنى ما يسعفها اينالنى ما ينالها و يلم بى ما يلم بها».
[تا ج العروس، ج 6، ص 139 و النهاية، ج 2، ص 368 و مجمع البحرين و لسان العرب،
ج 9، ص 159. ] «در حديث روايت شده است: فاطمه تكه اى از وجود من است، هر چه او
را برسد مرا هم مى رسد و هر چه او را رنج بدهد مرا هم رنج مى دهد.» اين بود
نمونه هايى از روايات اهل سنت و جماعت كه درباره ى فضيلت فاطمه زهرا (سلام الله
عليها) از زبان مبارك پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در مأخذ و كتب
معتبر آنها آمده است. البته روايت ها و احاديثى كه از لسان درربار فرزندان سرور
زنان دو عالم، ائمه معصومين (عليهم السلام) آمده است و خيلى از آنان را بزرگان
اهل سنت هم در مأخذهاى خود ذكر كردند، بيش از حد و اندازه است ولى در اين كتاب
مشى بر اين بوده، رواياتى كه سند آنها به غير از دوازده ائمه پاك (عليهم
السلام) مورد قبول صد در صد اهل سنت است، بيان شود.
وظايف فاطمه زهرا در خانه و عبادات و تسبيح آن حضرت
سيده ى زنان عالم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از خانه ى خود به خانه شوهر
رفت،اين تغيير مكان و منزل از بيت نبوت و رسالت به منزل ولايت و امامت و خلافت
و وصايت انجام شد؛ بانوى دو عالم بعد از آن كه مدتى از عمر شريف و نجيب خود را
در سايه ى نبوت پدر بزرگوارش گذراند، سپس قرين و همنشين امامت و امام شد.
زندگى فاطمه (سلام الله عليها) در خانه ى شوهر غرق در نور و نورانيت و جمال
و زيبايى معنوى بود، براى اينكه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) در محيط و جوى
زندگى مى كرد كه آنجا را قداست و پاكيزگى و طراوت و شادابى احاطه كرده بود.
آن خانه ى ارزشمند را عظمت زهد در عين سادگى و بى پيرايگى در زندگى در بر
گرفته بود؛ و از طرف ديگر برتر از تمام آن چه ياد شد، همسر مهربان و با وفايش
على (عليه السلام) كه در امور دين و دنيا همراه و ياور وى بود و چه عظمت دارد
زندگى زناشويى كه در آن،انديشه و تفكر و نحوه ى نگرش به اهداف زندگى هماهنگى
كامل وجود داشته باشد و هماهنگى از دو طرف باشد، هم از طرف شوهر و هم از طرف
زن.
هماهنگى در زندگى على و زهرا (عليهماالسلام) نبايد مورد تعجب واقع شود، چرا
كه طرفين قدر و منزلت و موقعيت يكديگر را به خوبى مى دانستند، يعنى از طرفى
فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) موقعيت و منزلت عالى همسر خويش را در نزد خداى
تعالى مى دانست و همانند يك فرد مسلمان كه به امام خويش احترام مى كند از امام
و مولاى خود على (عليه السلام) احترام مى كرد. بلكه فراتر و فزونتر از آن، زيرا
وى را صاحب ولايت مطلقه و عظمى و خلافت كبرى و عزيزترين و محبوبترين انسانها در
نزد رسول خدا، برادر و وارث و وصى آن بزرگوار و داراى مواهب درخشان و سابقه ى
نيكو در اسلام مى دانست.
از طرف ديگر على (عليه السلام) هم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را احترام
زيادى مى كرد، نه از آن جهت كه همسر وى است، بلكه وى را محبوبترين انسانها در
نزد رسول خدا سيده ى زنان عالم و نورى مى دانست كه جدا شده از نور پروردگار است
و آن كسى كه خداوند به خاطر وى كتاب وجود و هستى را باز فرموده است و در نهايت
او را مجموعه ى فضيلت ها و عظمت ها مى دانست.
پس خانه اى كه اين دو زوج گرامى با آن عظمتى كه هر كدام در نزد پروردگار
دارند، معلوم است كه آن خانه چه ارزش و فضيلت معنوى را دارا هست. خانه اى كه
فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) در آن سكونت داشت آن قدر داراى قداست و روحانيت
و فضيلت هاى ربوبى بود كه علامه مجلسى از انس بن مالك و بريره نقل مى كند:
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين آيه ى را خواند: «فى بيوت
اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له بالغدو و الاصال». [ در خانه هايى
(مانند معابد و مساجد و منازل انبياء و اولياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت
يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
(سوره ى نور، آيه ى 35). ] مردى برخاست و سؤال كرد: يا رسول الله اين خانه ها
كدامند؟ فرمود: خانه هاى انبيا، سپس ابوبكر برخاست و پرسيد، اى رسول الله آيا
اين خانه (اشاره به خانه على و فاطمه نمود) نيز از همان خانه هاست؟ فرمود: آرى
و از برترين آنان است. و ابن عباس گويد: در مسجد پيامبر بوديم كه قاريى آيه ى
«فى بيوت اذن الله...»را تلاوت كرد، پرسيدم: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) اين خانه ها كدام خانه ها هستند؟ فرمود،: خانه هاى انبيا و سپس به دست
خويش به خانه ى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) اشاره فرمود.
براى اينكه ميزان و اندازه ى احترام و تعظيم رسول اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) نسبت به خانه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) روشن و مشخص گردد به روايات
زيادى كه در فصل هاى گذشته و مخصوصا در دو فصل (مقام زهرا در نزد خدا و زهرا
برترين بانو) گذشت مراجعه شود كه پيامبر وقتى وارد خانه ى فاطمه مى شود اجازه
مى خواهد و بدون اجازه وارد نمى شود و اين عظمت و ارزش خانه ى فاطمه و خود
فاطمه را مى رساند اى كاش ديگران هم اين عظمت را يك در هزار درك مى كردند.
در بعضى روايات از مناقب ابن شهر آشوب نقل شده كه على (عليه السلام) فرمود:
«والله فاطمه را غضبناك نكردم و وى را در هيچ امرى دل چركين ننمودم تا زمانى كه
خداى تعالى وى را از دنيا برد و او نيز نافرمانى مرا در هيچ كار ننمود و مرا
خشمناك نكرد و هر لحظه كه به وى مى نگريستم حزن واندوه از وجودم رخت بر مى
بست».
اين خانه و خانواده يكى از كامل ترين خانواده ها از جهت سعادت معنوى و ملجأ
پناهگاه همه ى بى پناهان و مظلومان است و اين بيت، بيت النور است و بيت الله
است و بيت الانبياء است و از همه ى خانه ها و بيوت فضيلت آن بالاتر است. براى
نمونه دو روايت را يادآور مى شويم.
سيوطى در تفسيرش مى گويد:
«أخرج ابن مردويه عن انس بن مالك و بريدة قال قرأ رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم هذه الآية «فى بيوت اذن الله...» فقام اليه رجل فقال اى بيوت هذه يا
رسول الله قال بيوت الانبياء فقام اليه ابوبكر فقال يا رسول الله هذا البيت
منها (لبيت على و فاطمة) قال من افاضلها». [ تفسير الدرالمنثور سيوطى، ج 5، ص
50. ] «ابن مردويه از انس بن مالك و بريده روايت كرده است كه رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) اين آيه «در خانه هايى مانند معابد و مساجد و منازل
انبيا خداوند رخصت داده است...» را قرائت فرمود، مردى بلند شد و عرض كرد اى
رسول خدا اين خانه ها كدام خانه هايند، پيامبر فرمود: خانه هاى پيامبران است،
ابابكر بلند شده عرض كرد: اى رسول خدا آيا اين خانه (اشاره به خانه على و
فاطمه) از آن خانه هاست؟ پيامبر فرمود: بلى از آنهاست و بلكه از بهترين
آنهاست».
در روايتى از ابى حمزه ثمالى آمده است:
«قال أبوجعفر عليه السلام لقتادة: من انت؟ قال أنا قتادة ابن دعامة البصرى
فقال له ابوجعفر عليه السلام: انت فقيه اهل البصرة؟ قال: نعم فقال له ابوجعفر
عليه السلام: ويحك يا قتادة ان الله خلق من خلقه فجعلهم حججا على خلقه فهم
اوتاد فى ارضه قوام بامره نجباء فى علمه اصطفاهم قبل خلقه اظللة عن يمين عرشه
قال: فسكت قتادة طويلا ثم قال: اصلحك الله و الله لقد جلست بين يدى الفقهاء و
قدامهم فما اضطرب قلبى قدام واحد منهم ما اضطرب قدامك، فقال له ابوجعفر عليه
السلام: أتدرى اين انت؟ بين [ ظاهرا دو تا «بين» است. ] يدى «بيوت اذن الله ان
ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح...» فانت ثم و نحن اولئك فقال له قتادة: صدقت والله
جعلنى الله فداك والله ما هى بيوت حجارة و لا طين و الحديث». [ تفسير نور
اليقلين، ج 3، ص 609 و 610. ] «قتاده خدمت امام باقر (عليه السلام) بوده است.
امام باقر (عليه السلام) به قتاده فرمود: شما كى هستى؟ قتاده در جواب عرض مى
كند: من قتاده فرزند دعامه بصرى هستم. ابوجعفر (عليه السلام) به قتاده فرمود:
تو فقيه اهل بصره هستى؟ عرض مى كند: بلى من فقيه اهل آن محل هستم. بعد امام
باقر (عليه السلام) فرمود:واى بر تو اى قتاده همانا خداوند از آفريده هاى خود
خلقى را آفريده است و آنها را حجت و دليل و راهنما براى مخلوقات خود قرار داده
است پس آنان به منزله ميخ ها در زمين خدا و برپا كننده ى امر خدا هستند آنان
قبل از آفرينش در علم خداوند پسنديده و برگزيده شده اند. و آنان سايه هاى طرف
راست عرش خدا هستند.
(ابى حمزه ى ثمالى گفته است) پس از فرمايشات امام باقر (عليه السلام) قتاده
سكوت طولانى نمود و عرض كرد: خداوند كار تو را اصلاح بگرداند قسم به خدا هر
آينه من با خيلى از فقها نشستم و با آنها بحث ها داشتم و اين مقدار كه قلب من
جلوى شما مضطرب شده و شگفت زده شدم جلوى هيچ كدام آنها نشدم.
پس امام باقر (عليه السلام) به قتاده فرمود: آيا مى دانى كجا هستى؟ در برابر
همانها هستى كه خدا درباره ى آنها فرمود: خانه هايى كه خداوند رخصت داده است در
آنها نام خدا برده شود و تسبيح و تنزيه او بشود الخ پس تو آن هستى كه گفتى
(فقيه اهل بصره) و ما اين هستيم كه قرآن مى گويد، بعد قتاده عرض كرد: قسم به
خدا راست و حقيقت گفتى خداوند مرا فداى تو قرار بدهد، قسم به خدا اين خانه ها،
خانه هاى سنگى و گلى نيستند (بلكه خانه هاى وحى و ايمان و هدايت و سعادت است)».
شما خواننده گرامى خود قضاوت كن آيا خانه امام باقر (عليه السلام) خانه ى
كيست؟ آيا همان خانه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) نيست كه پيامبر در جواب
ابابكر فرمود كه خانه ى فاطمه و على بالاتر و بهتر از خانه ى انبياست؟ ولى در
اينجا مجال بحث بيشتر درباره ى اينكه به چه علت و دليل خانه ى فاطمه بهتر از
خانه انبياست، نيست.
على و فاطمه (عليهماالسلام) كارهاى خانه را تقسيم نمودند، كارهاى خانه (خمير
كردن، آب كشيدن، بچه دارى و تميز كردن) به عهده ى زهراست و هيزم آوردن و خريد
خانه به عهده على (عليه السلام) است. و فاطمه در خانه ى على بچه دارى مى كند و
آب مى كشد و آسياب مى نمايد و غذا درست مى كند و زحمات زيادى را به تنهايى
انجام مى دهد، ولى عبادت و شب زنده دارى و در محراب مخصوص خودش راز و نياز و
دعا براى مؤمنين و پيروزى اسلام و سرفرازى مسلمين را هم فراموش نمى كند، سرور
زنان عالم با آنكه در منزل خسته و رنجور مى شود ولى وقتى كه على (عليه السلام)
به خانه مى آيد آن چنان چهره ى بشاش و شاداب دارد كه وقتى چشم مباركش به چهره ى
زيبا و نورانى زهرا (سلام الله عليها) مى افتد همه ى خستگى و ناملايمات و رنج
هاى او برطرف مى شود و مثل اينكه على (عليه السلام) هيچ ناراحتى نداشته است.