فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت
جلد ۱

سيد مهدى هاشمى حسينى

- ۱۶ -


بد نيست وظايفى را كه فاطمه (سلام الله عليها) در خانه على (عليه السلام) انجام مى داد از زبان خود مولى بشنويم:

«در ذخائر العقبى محب الدين طبرى از قول على (عليه السلام) آمده است:

عن على عليه السلام قال كانت فاطمة ابنة رسول الله صلى الله عليه و سلم اكرم اهله عليه و كانت زوجتى فجرت بالرحا حتى أثرت بيدها و استقت بالقربة حتى اثرت بنحرها و قمت البيت حتى اغبرت ثيابها و او قدت تحت القدر حتى دنست ثيابها و اصابها من ذلك ضرر فسمعنا ان رقيقا أتى بهم الى النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم فقلت لو اتيت اباك فسئلته خادما يكفيك فاتته فوجدت عنده حداثا فاستحت فرجعت فغدا علينا و نحن فى لعافنا فجلس عند رأسها فادخلت رأسها فى اللفامتا حياء من ابيها فقال ما كان حاجتك الى آل محمد فسكتت مرتين فقلت انا و الله احدثك يا رسول الله انه هذه جرت عندى بالرحا حتى اثرت فى يدها و استقت بالقربة حتى اثرت فى نحرها و قمت البيت حتى اغبرت ثيابها و اوقدت القدر حتى دكنت ثيابها. و بلغنا انه اتاك رقيق و خدم فقلت لها سليه خادما. فقال الا ادلكما على خير مما سألتما.

اذا أخذتما مضاجعكما تكبرا اربعا و ثلاثين، و تسبحا ثلاثا و ثلاثينى، و تحمدا ثلاثا و ثلاثين فهو خير لكما من خادم يخدمكما». [ ذخاير العقبى، ص 50 و 51 و حلية الاولياء، ج 2، ص 41 و بخارى، باب خمس، فصل ان الخمس النوائب رسول الله. ] «از على (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: مى خواهم ماجرايى از فاطمه برايت نقل كنم و آن اينكه فاطمه ى زهرا عزيزترين عزيزان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خانه من بود، اين بانو آن قدر با آسياب آرد كرد تا دستهايش پينه بست و آن قدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبيد تا اينكه لباسهايش غبارآلود شد. و آن قدر زير ديگ آتش بر افروخت تا لباسش كثيف و گردآلود گرديد و به همين علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنيديم غلام چندى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آوردند، به فاطمه گفتم: اگر وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در كارها مددكار باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى.

پس فاطمه ى زهرا خدمت رسول خدا رفت، ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون اينكه با پدر سخنى بگويد به خاطر شرم و حيا بازگشت.على (عليه السلام) فرمود: چون رسول خدا مى دانست كه فاطمه ى زهرا براى حاجت نيازى مراجعه كرده است، لذا خود به منزل ما آمد، ما در بستر استراحت بوديم، وى بالاى سر فاطمه ى زهرا نشست و فاطمه از جهت شرم و حيا سر خود را زير لحاف كرد، حضرت فرمود: فاطمه جان براى چه منظورى به سوى من و آل محمد آمدى و دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساكت بود، على (عليه السلام) مى گويد: عرض كردم: اى رسول خدا من علت را براى شما ذكر مى نمايم. فاطمه آن قدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آن قدر آب كشيده كه بر سينه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده و آن قدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته. شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم: به سراغ پدر خود رفته از ايشان خدمت كارى بخواه تا ترا مساعدت نمايد.

رسول خدا فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه بهتر است براى شما از خادمى كه سؤال كرديد، وقتى از خواب برخاستيد (در بعضى روايات است وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار بار الله اكبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمد لله بگوييد آن بهتر است براى شما از خادم كه خدمت شما را بكند.» و در بعضى روايات آمده است: بعد از سخنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه در اين هنگام سر خود را از زير لحاف بيرون آورده و فرمود: از خدا و رسول خدا راضى شدم و اين جمله را سه بار تكرار فرمود.» بخارى در كتاب بدء الخلق در باب مناقب على بن أبى طالب به نقل از او مى گويد:

«قال ان فاطمة سلام الله عليها شكت ما تلقى من اثر الرحى فاتى النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم أخبرته عايشة بمجى ء فاطمة فجاء النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم الينا و قد اخذنا مضاجعنا فذهبت لاقوم فقال: على مكانكما فقعد بيننا حتى وجدت برد قدمه على صدرى و قال: ألا اعلمكما خيرا مما سألتمانى؟ اذا أخذتما مضاجعكما تكبرا اربعا و ثلاثين و تسبحا ثلاث و ثلاثين و تحمدا ثلاثا و ثلاثين فهو خير لكما من خادم». [ صحيح البخارى، بات بدء الخلق، مناقب على (عليه السلام) و مسلم در صحيح خود در كتاب ذكر و دعا در باب تسبيح اول نهار و وقت خواب و ابوداود در صحيح خود در جلد 33 باب تسبيح عند النوم آورده اند. و اين حديث را بزرگان ما مثل صدوق در علل الشرايع و علامه در بحارالانوار نقل فرموده اند و ذخاير العقبى، ص 49 و تذكرة الخواص، ص 280 و قريب اين حديث را عسقلانى شافعى در الاصابة، ج 8، ص 159 حرف الفاء ذكر كرده است. ] «على (عليه السلام) فرمود: همانا فاطمه (سلام الله عليها) از اثر ناراحتى هايى كه به جهت آسيا برايش به وجود آمده بود خسته بود و شكايت داشت، خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و پيامبر را پيدا نكرد، عايشه را ديد و به وى خبر داد كه به چه منظورى آمده است. و قتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد عايشه گفت: فاطمه آمده بود و جريان را به پيامبر خبر داد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به منزل ما آمدند در حالى كه ما در بستر بوديم من خواستم بلند شوم پيامبر فرمود: بر جاى خود باشيد و بعد پيامبر بين ما نشست تا اينكه سردى پاهاى پيامبر را بر سينه ى خود احساس كردم. فرمود: آيا راهنمايى كنم شما را به بهتر از آن چيزى كه شما از من خواسته بوديد؟ زمانى كه به رختخوابتان رفتيد سى و چهار بار تكبير و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمد لله بگوييد و آن براى شما بهتر از خادم است كه خدمت شما را بكند».

اين حديث و موضوع درخواست خادم را عمر رضا كحاله در كتاب اعلام النساء، جلد چهار، چاپ موسسة الرسالة بيروت با مقدارى بيشتر بيان كرده است.

ابونعيم با سندى از زهرى روايت كرده است:

«قال لقد طحنت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم حتى مجلت يدها و ربا و أثر قطب فى يدها». [ حلية الاولياء، ج 2، ص 41 و مستدرك حاكم، ج 3، ص 152 و التخليص الذهبى در پاورقى مستدرك همان صفحه. ] «زهرى گفته است: هر آينه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آسياب كرد تا اينكه دستهايش باد كرد و اثر چوب آسياب در دستهاى وى پيدا بود».

احمد بن حنبل با سندى از أنس بن مالك نقل كرده است:

«ان بلالا أبطأ عن صلاة الصبح فقال له النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم: ما حسبك؟ فقال مررت بفاطمة عليها السلام و هى تطحن و الصبى يبكى فقلت لها: ان شئت كفيتك ارحى و كفيتنى الصبى، و ان شئت كفيتك الصبى و كفيتنى الرحى، فقالت: انا ارفق بابنى منك فذاك حسبنى قال: فرحمتها رحمك الله». [ مسند الامام احمد بن حنبل، ج 3، ص 150 ذخاير العقبى، ص 51 و وسيلة المآل، ص 175. ] «روزى بلال حبشى نماز صبح را مقدارى دير آمد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه سبب شد كه براى نماز صبح دير آمدى؟ بلال عرض كرد: از كنار خانه ى فاطمه گذشتم، وى آسياب مى كرد، و بچه ايشان گريه مى كرد، به وى گفتم:اگر بخواهى شما آسياب را انجام بدهيد و من عهده دار بچه شوم و او را آرام مى كنم. و يا شما خود بچه را عهده دار بشويد و من آسياب را انجام مى دهم، فاطمه فرمود: من به نگهدارى فرزندم از تو واردترم و من اين كار را انجام مى دهم (و لذا يا رسول الله يك مقدار دير آمدم) پيامبر فرمود: تو به فاطمه مهربانى و كمك كردى خداوند تو را رحمت كند رحمت خدا شامل حال توست».

متقى هندى از جابر نقل كرده است:

«ان رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم راى على فاطمه سلام الله عليها كساء من اوبار الابل و هى تطحن، فبكى و قال: يا فاطمه اصبرى على مراره الدنيا لنعم الاخره غدا و نزلت «و لسوف يعطيك ربك فترضى». [ كنز العمال، ج 6، ص 295 و اين حديث را ابن دلال و مردويه و ابن نجار و ديلمى هم ذكر كرده اند. ] «همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه (سلام الله عليها) جامه اى از پشم شتر را ديد در حالى كه فاطمه به آسيا كردن مشغول بود، پيامبر گريه كرد و فرمود: اى فاطمه جان بر تلخى هاى دنيا براى نعمت هاى فرداى آخرت صبر كن و سپس اين آيه نازل شد: «پروردگار تو به زودى به تو چندان (مقام شفاعت) عطا كند كه تو راضى شوى».

باز هم متقى هندى مى گويد:

«اتقى الله يا فاطمة! و ادى فريضة ربك و اعملى عمل اهلك، و اذا اخذت مضجعك فسبحى ثلاثا و ثلاثين، و احمدى ثلاثا و ثلاثين، و كبراى اربعا و ثلاثين فتلك مأة، فهى خير لك من خادم». [ در كنز العمال، ج 15، باب چهارم معايش متفرقه، الفصل الاول فى النوم، ص 332 به ترتيب حديث هاى شماره 41268 و 41271 و 41272 آمده است و حديث اول را ابوداود در كتاب خراج در باب مواضع الخميس حديث 2988. و حديث دوم را مسلم در كتاب الذكر باب التسبيح اول النهار حديث 2028 و حديث سوم را مسلم در كتاب الذكر حديث 2027 ذكر كرده اند و باز هم متقى هندى در صفحه هاى 343 و 344 به شماره هاى 41309 و 41410 و 41312 از على (عليه السلام) و به شماره هاى 411311 و 41313 از انس و أبى هريره نقل كرده است. ] «اى فاطمه جان تقواى خدا را پيشه كن و فرايض پروردگارت را انجام بده و به عمل اهل خودت عمل كن و هر زمانى كه در بستر خوابت رفتى سى و سه مرتبه سبحان الله سى و سه مرتبه الحمد الله و سى و چهار بار الله اكبر بگو كه مجموع آن صد تا مى شود و آن بهتر است براى تو از خادمى كه خدمت تو را بكند.» باز هم مى گويد:

«الا ادلك على ما هو خير لك من خادم! تسبحين الله ثلاثين و تحمدين ثلاثين، و تكبرين اربعا و ثلاثين حين تأخذين مضجعك». [ در كنز العمال، ج 15، باب چهارم معايش متفرقه، الفصل الاول فى النوم، ص 332 به ترتيب حديث هاى شماره 41268 و 41271 و 41272 آمده است و حديث اول را ابوداود در كتاب خراج در باب مواضع الخميس حديث 2988. و حديث دوم را مسلم در كتاب الذكر باب التسبيح اول النهار حديث 2028 و حديث سوم را مسلم در كتاب الذكر حديث 2027 ذكر كرده اند و باز هم متقى هندى در صفحه هاى 343 و 344 به شماره هاى 41309 و 41410 و 41312 از على (عليه السلام) و به شماره هاى 411311 و 41313 از انس و أبى هريره نقل كرده است. ] از أبى هريره نقل كرده است.

«و تو را بر چيزى بهتر از خادم راهنمايى مى كنم! هنگامى كه در بستر خوابت بودى سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمد لله و سى و چهار بار الله اكبر بگو كه بهتر از خادم است.» و نيز از على (عليه السلام) نقل كرده است:

«ألا ادلكما على خير مما سألتما! اذا أخذتما مضاجعكما فكبر الله اربعا و ثلاثين، و احمد الله ثلاثين و سبحا ثلاثا و ثلاثين، فان ذلك خير لكما من خادم ».

«آيا شما را بر بهتر از آن چيزى كه خواستيد راهنمايى بكنم؟ وقتى كه به رختخواب رفتيد سى و چهار بار الله اكبر و سى سه بار خدا را حمد و سى و سه بار خدا را تسبيح بگوييد همان براى شما بهتر از خادم است».

در رابطه با آيه ى شريفه ى «و لسوف يعطيك ربك فترضى» [ سوره ى ضحى، آيه ى 5. ] سيوطى مى گويد:

«اخرج العسكرى فى المواعظ و ابن مردويه و ابن لال و ابن النجار عن جابر بن عبدالله قال: «دخل رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم على فاطمة و هى تطحن بالرخى و عليها كساء من حملة الابل فلما نظر اليها قال يا فاطمة تعجلى فتجرعى مرارة الدنيا لنعم الآخر: غدا فانزل الله و لسوف...» [ الدرالمنثور السيوطى، ج 6، ص 361. ] «رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه (سلام الله عليها) وارد شد در حالى كه او با دست خود آسياب مى كرد و لباسى از پشم شتر بر تن داشت، وقتى كه پيامبر به فاطمه (سلام الله عليها) نگاه كرد فرمود: اى فاطمه تلخى و سختى دنيا را پيشاپيش براى شيرينى آخرت بچش و تحمل كن كه خداوند نازل فرموده است:به زودى مقام شفاعت را به تو عطا خواهم كرد.» خواجه عبدالله انصارى در تفسير كشف الاسرار از جعفر بن محمد مى گويد:

«دخل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على فاطمة عليها السلام و عليها كساء من ثلة الابل و هى تطحن بيدها و ترضع ولدها فدمعت عينا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لما ابصرها، فقال: «يا بنيتاه تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة فقد انزالله على و لسوف يعطيك ربك فترضى» [ كشف الاسرار، ج 10، ص 524 و عين همين روايت كشف الاسرار را الشيخ اسماعيل الحقى برسوى در تفسير روح البيان، ج 10 ، ص 455 آورده ولى سندى روايت را ذكر نكرده و فقط گفته است: روى ان رسول الله... الخ. ] «امام صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه (سلام الله عليها) وارد شد در حالى كه بر وى لباسى از (نخستين پشم و مو و كرك) شتر بود و آسياب مى كرد و فرزندش را هم شير مى داد، رسول خدا وقتى كه فاطمه را به آن حالت ديد اشكهايش جارى شد و فرمود: اى دخترم مرارت ها و تلخى هاى دنيا را براى شيرينى و نعمت هاى سرشار آخرت بچش و به تحقيق خداوند بر من نازل فرموده است. «به زودى پروردگارت مقام شفاعت را به تو عطا كند تا راضى و خشنود شوى».

اين حديث را ثعلبى در تفسير خود ذكر كرده است و علامه مجلسى در جلد دهم بحارالانوار بيان كرده و اصل اين روايت با روايتى كه متقى هندى در كنز العمال سيوطى در درالمنثور و خواجه در كشف الاسرار و برسوئى در روح البيان ذكر كرده اند از نظر محتوى اختلاف ندارند ولى از نظر كلمات و الفاظ اختلاف اندكى وجود دارد.

خواننده ى گرامى از مجموع اين احاديث، منقول از كتب اهل سنت، دانستى كه سيده ى زنان عالم فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) نزديكترين انسان به رسول گرامى اسلام بود و اتصال ارتباط اين بزرگوار به پيامبر مكرم طبق قاعده ى منطقى ارتباط جزء به كل بود و يا اتصال جزئى از چيزى به جزء ديگر از همان چيز، لذا دوستى و علاقه ى اين دو وجود شريف و پاك و اين پدر و دختر نمونه، به حد اعلى و بالاترين درجه رسيده بود و به همين دليل است كه رسول خدا به دختر گرانقدرش بهترين و مقبولترين اعمال را مى آموزد و به بهترين رويه ها راهنمائى مى كند و كاملترين معارف را به وى ياد مى دهد.

محب الدين طبرى از أبى هريره نقل كرده است:

«قال جائت فاطمة الى رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم تسأله خادما فقال لها قولى اللهم رب السموات السبع و رب الارضين السبع و رب العرش العظيم ربنا و رب كل شى ء خالق الحب و النوى منزل التوراة و الانجيل و الفرقان اعوذ بك من كل شيى ء انت آخذ بناصيته انت الاول فليس قبلك شيى ء و انت الآخر فليس بعدك شيى ء و انت الظاهر فليس فوقك شيى ء و انت الباطن فليس دونك شيى ء اقض عنا الدين و اعننا من الفقر.» [ ذخاير العقبى، ص 49 و 50 و مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 157 و المعرفة الصحابه، مناقب فاطمه و التلخيص الذهبى پاورقى مستدرك همن صفحه و كنز العمال، ج 15، ص 345 حديث 4131 و تذكرة الخواص، ص 280 و بخارى هم در صفحه ى خود بيان كرده است. ] «ابى هريره گفته است: فاطمه خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و از وى خادمى خواست، پيامبر به فاطمه فرمود: اين دعا را بخوان: بار خدايا تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و پروردگار هفت طبقه زمين و پروردگار عرش بزرگ هستى، پروردگار ما و پروردگار همه ى اشياء و شكافنده ى دانه از زمين و نازل كننده ى تورات و انجيل و فرقان هستى، پناه مى برم به تو از هر چيزى، تو صاحب اختيار همه ى اشياء هستى، تو اول هستى پيش از تو چيزى و شيئى نيست، آخر هستى و بعد از تو چيزى نيست، ظاهر و هويدا هستى، بالاتر از تو چيزى نيست و تو واقع هستى غير از تو چيزى نيست. دين ما و گرفتارى هاى ما را برطرف فرما و ما را از فقر و آزمندى بى نياز فرما». و اين حديث را مسلم و ترمذى در صحاح خود ذكر كرده اند. و نيز محب الدين طبرى از ام سلمه نقل كرده است:

«قالت جائت فاطمة تشتكى أثر الخدمه و تسأله خادما قالت يا رسول الله لقد مجلت يداى من الرحا اطحن مرة و اعجن مرة فقال لها ان يرزقك الله شيا سيأتيك و سأدلك على خير من ذالك.» [ ذخاير العقبى، ص 50 و تذكرة الخواص سبط ابن جوزى، ص 280 و مسند احمد بن حنبل و أسنى المطالب، الباب الخامس، ص 92 حديث 19. ] «ام سلمه گفته است: فاطمه نزد پيامبر آمد و از زحمات خود در منزل (بچه دارى كارهاى منزل و آسياب و آب كشيدن) شكايت كرد و از پيامبر اسلام خادمى را خواست و گفت: اى رسول خدا دست هايم از آسيا باد كرده است، روزى يك مرتبه آسياب و خمير مى كنم، پيامبر اسلام به وى فرمود: خدا چيزى را روزى و نصيب تو كند، تو را به چيزى كه بهتر از خادم است راهنمائى مى كنم» وقتى كه حضرت آمد دعايى را كه در روايت قبلى گذشت به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آموخت».

محب الدين طبرى از اسماء بنت عميس و از فاطمه (سلام الله عليها) نقل كرده است:

«ان رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم اتاها يوما فقال اين ابنائى (يعنى حسنا و حسينا) قالت قلت اصبحنا و ليس فى بيتنا شى ء يذقه ذائق فقال على اذهب بهما فانى اتخوف ان يبكيا عليك و ليس عندك شيى ء فذهب بهما الى فلان اليهودى فوجه اليه رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم فوجدهما يلعبان فى مشربة بين ايديهما فضل من تمر فقال يا على الا تقلب ابنى قبل ان يشتد الحر عليهما قال فقال على اصبحنا و ليس فى بيتنا شى ء فلو جلست يا رسول الله حتى اجمع لفاطمة ثمرات فجلس رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم. و هو ينزع لليهود كل دلو بتمرة حتى اجتمع له شى ء من تمر فجعله فى حجزته ثم اقبل فحمل رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم احدهما و حمل على الآخر عليهم السلام». [ ذخاير العقبى، ص 49، باب ما كانت فيه من ضيق العيش و خدمه نفسها مع الصبر الجميل و مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 165 معرفة الصحابة، مناقب الحسن و الحسين (عليهماالسلام) و التلخيص پاورقى مستدرك در همان صفحه و الرياض النضرة، ج 2، ص 232، باب عيش على (عليه السلام) باز هم رياض النضرة،ج 2، ص 232 و دولابى در كتاب الذرية الطاهرة ذكر كرده اند. ] «فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به منزل ما آمد فرمود: كجاست فرزندان من (حسن و حسين)؟ فاطمه (سلام الله عليها) گفته است من گفتم: ما شب را صبح كرديم در حالى كه در منزل چيزى براى خوردن نبود بعد على (عليه السلام) گفت من اين دو تا (حسن و حسين) را بيرون مى برم مى ترسم آنان گريه كنند چون نزد ت و (فاطمه) غذا نيست. على با آن دو به باغ فلان يهودى رفتند!..

پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به طرف آن محل رفت، در آن جا فرزندان عزيزش را ديد در حالى كه بازى مى كردند و جلوى شان مقدارى خرما بود و بعد پيامبر خطاب به على (عليه السلام) فرمود: يا على آيا دو فرزند مرا پيش از آنكه آفتاب آنان را اذيت بكند برنمى گردانى؟ على (عليه السلام) در جواب پيامبر عرض كرد: ما صبح كرديم در حالى كه در خانه ى ما غذا نبود، پس شما اينجا بنشينيد تا من مقدارى خرما براى فاطمه (سلام الله عليها) تهيه بكنم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشست و على براى يهودى آب مى كشيد و براى هر دلو آب يك خرما مى گرفت تا اينكه مقدارى خرما جمع كرد و در كيسه (يا جيب) خود گذاشت بعد به طرف پيامبر آمد، سپس يكى از آندو را (حسن و حسين) پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر دوش مبارك حمل نمود و ديگرى را على (عليهم السلام) حمل كرد و به منزل آمدند».

خواننده ى گرامى اينها بود نمونه هايى از خانه دارى و عبادت و راز و نياز فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) در خانه ى نور و نورانيت امامت و ولايت و خلافت بر حق على بن ابى طالب (عليهم السلام) كه نمونه و كامل ترين و والاترين زندگى زناشويى را به جهانيان نشان داده است و تاريخ نه قبل و نه بعد از آن را ثبت نكرده است.

فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) با آن همه زحمت و رنج در كارها و فعاليت هاى خانه، از عبادت و راز و نياز با معبود و مولاى خود غفلت نمى ورزد، از امام حسن مجتبى نقل شده است كه مادرم شب ها در حال عبادت براى مؤمنين دعا مى كرد و اسم آنها را مى برد، گفتم: مادر براى خودتان دعا نكرديد؟ فرمود: اول همسايه و بعد خويشتن.

از تمام احاديثى كه در اين فصل بيان شد به دست مى آيد كه سيده ى زنان عالم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با وجود جلالت و منزلت و قدر و شرافت، براى انجام اعمال و امور منزل خود اقدام مى فرمود و امور خانه را اداره مى نمود و على (عليه السلام) هم با ايشان در انجام امور همكارى و كمك مى فرمود.

در بعضى از روايات آمده است: «على (عليه السلام) فرمود: رسول خدا به منزل ما وارد شد، فاطمه ى زهرا در كنار ديگ نشسته بود و من عدس پاك مى كردم، پيامبر فرمود: يا اباالحسن، عرض كردم: بلى يا رسول الله، فرمود: گوش فرا ده آن چه را كه مى گويم از طرف پروردگار مى گويم: مردى كه به همسر خود در خانه كمك و مساعدت نمايد به تعداد موهاى بدنش براى وى عبادت يك سال را مى نويسند آنهم به اين صورت كه روزها را روزه گرفته باشد و شبها را شب زنده دارى كرده باشد.» [ اين حديث را مجمع الاخبار آورده است. ] پيامبر اسلام بهترين درس را به دخترش زهرا (سلام الله عليها) آموخت كه عبارت از تسبيح باشد و از آن زمان الى زمان ما ميليون ها انسان در تعقيبات نماز خود آن تسبيح را مى خوانند از پيشگاه خداوند به احترام تسبيح كوثر خدا عرض حاجت مى كنند و رفع مشكلات در زندگى و موفقيت را خواهانند.

در كتاب قرب الاسناد از امام صادق (عليه السلام) آمده است:

«ما به فرزندان و كودكان خود امر مى كنيم تسبيحات فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) را بخوانند همانگونه كه آنان را امر به نماز مى كنيم تو نيز (خطاب به اباهارون) خود را بر اين امر وادار كن كه هر بنده اى آن را نخواند به بدبختى مى افتد.» خواننده ى گرامى آن چه از اول اين كتاب تا آخرين فصل آن ملاحظه فرموديد هدف اين بود كه حضرت صديقه ى طاهره فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) را از زبان محدثين و مورخين اهل سنت و جماعت معرفى بنماييم كه خداوند عنايت فرمود كه اين كار انجام بشود و صاحب كوثر هم محبت فرمود تا اينكه آن چه در نظر بود (فاطمه قبل از ولادت تا رحلت پيامبر در نزد اهل سنت) تهيه بشود و باز هم اين را عرض كنم يكى از چيزهايى كه از دشوارترين مسائل مى باشد اين است كه بخواهيم براى منزلت و قرب فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) نزد رسول خدا حدى تعيين بكنيم و مناسبتر اين است كه بگوييم قلم و زبان را قدرتى نيست كه بتواند از عهده ى اين كار برآيد، زيرا كه فاطمه ى زهرا در پهناورترين مكان قلب پدر خويش رسول خدا جا داشت و در كشور هستى و وجود پيامبر از بهترين موقعيت برخوردار بوده است.

پيامبر مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، زهرا (سلام الله عليها) را بسيار دوست مى داشت، ولى نه مانند محبت و دوستى پدر به دخترش، احترام نهادن رسول اكرم به دخت خويش علاوه بر محبت و عاطفه ى پدرى همراه با تعظيم و تكريم بود كه آن خود از بزرگى مقام معنوى فاطمه ى زهرا نشأت مى گرفت و اين احترام به حدى بود كه در تاريخ چنين محبت و دوستى پدرى را نسبت به دخترش سراغ نداريم. و اين محبت ها و دوستى ها، جدا از عاطفه ى پدرى به خاطر آن مواهب و مزايا و فضائل فراوان الهى بود كه از زهرا (سلام الله عليها) مشاهده مى نمود، بلكه مى توان گفت كه پيامبر مأمور بوده است كه به فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) احترام بكند و از وى تجليل بنمايد، براى اينكه پيامبر هيچ فرصت و موقعيتى را براى بيان و ارائه اين مأموريت از دست نمى داد: «زهرا پاره ى تن من است »، «زهرا يك شعبه از دين و هستى و وجود من است»، «زهرا مادر من است»، «هر كه زهرا را خوشحال كند مرا خوشحال كرده است و خشنودى او خشنودى من است »، «آزار نمودن وى آزار كردن من است»، «زهرا ميوه ى بهشتى است و هر وت اشتياق و شوق بهشت را پيدا بكنم زهرا را بو مى كنم و مى بوسم چرا كه من از آن بوى بهشت را استشمام مى كنم». و يا به قول عبدالله عمر: نبى مكرم سر فاطمه ى زهرا را مى بوسيد و مى فرمود: پدرت فداى تو باد و وقتى كه بر او وارد مى شد تا فاطمه مى خواست به احترام پدر از جاى خود بلند شود، پيامبر مى فرمود: تكان مخور و به همان حالتى كه هستى باش». و يا به قول خوارزمى در مقتل الحسين: «رسول خدا نمى خوابيد مگر آنكه صورت فاطمه را غرق بوسه مى فرمود». و يا به قول ديگر: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بارها به دخترش فرمود: «فاطمه جانم، پدر و مادرم فداى تو باد». و به قول قندوزى از عايشه مى گويد: «هر گاه پيامبر از مسافرت بازمى گشت زيرا گلوى فاطمه را مى بوسيد و مى فرمود: از وى بوى بهشت را استشمام مى كنم». و باز به قول عايشه: هر گاه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بر پيامبر وارد مى شد رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) به وى خوش آمد گفته و دستش را مى بوسيد و او را در جاى خود مى نشاند و هر وقت رسول خدا بر فاطمه وارد مى شد، بانوى بزرگوار جلوى پاى پدر برخاسته و خير مقدم مى گفت و دو دست رسول خدا را مى بوسيد.

خواننده ى گرامى اگر چه اين احاديث در اول كتاب تحت عنوان تعريف اجمالى از فاطمه ى زهرا گذشت ولى وقتى اين احاديث و بيانات را انسان ملاحظه مى كند مى فهمد كه اين همه احترام و تكريم گذاشتن مأموريت الهى است. براى اينكه پيامبر اسلام به غير از فاطمه فرزندان ديگرى هم داشت ولى اين تجليل و احترام نسبت به سه دختر ديگر حضرت در تاريخ ثبت نشده و در روايتى هم نيامده است.

پس اين همه احترام و تكريم از طرف رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به آن جهت بوده كه پيامبر خواسته است با مردم اتمام حجت بكند، فاطمه زهرا، مقام و منزلتش را به مردم بشناساند، براى اينكه پيامبر مى دانست بعد از وى بر سر پاره ى تن او چه ظلم ها و رنج ها و هتك حرمت ها خواهد شد و لذا پيامبر براى اينكه هيچ گونه عذر و بهانه اى براى مردم باقى نماند، آن تجليل و تكريم ها را به دختر عزيزش فرمود. به عنوان مثال وقتى كه آيه ى مباركه ى: «و لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» [ سوره ى نور، آيه ى 63. ] «آن گونه كه يكديگر را صدا مى زنيد پيامبر را صدا نزنيد» نازل شد، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مى گويد: از آن پس از گفتن «يا ابة» خوددارى كردم و ايشان را رسول الله خطاب مى كردم، وقتى يكبار، دو بار و سه بار ايشان را رسول الله صدا كردم، از دادن جواب خوددارى فرمود و به من فرمود: فاطمه جان اين آيه درباره ى تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده، چرا كه تو از من و من از تو هستم، اين آيه درباره ى جفاكاران و اهل خشنونت قريش يعنى انسانهاى خودخواه و متكبر و مغرور نازل شده است، پس فاطمه جان به من خطاب كن پدرم و با اين سخن تو، قلبم را احياء كرده و خدا را راضى مى گردانى.» [ بحارالانوار، ج 43، ص 32، حديث 39. ] و اين خود بالاترين دليل و حجت است كه فاطمه زهرا چه قدر در نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بزرگى و مقام و منزلت دارد. پس خلاصه ى سخن اينكه: آن همه تجليل و تكريم دو جنبه داشت، يكى اينكه پيامبر از طرف خدا مأمور بود كه فاطمه را احترام و تكريم كند چون فاطمه يكى از نعمت هاى بهشت خداست. و دوم اينكه آن تكريم ها و تعظيم ها براى اتمام حجت بر مردم بوده تا هيچ گونه عذر و بهانه اى براى مردم باقى نماند، اى كاش آن همه سفارشات پيامبر را كه در مواقع مختلف فرمود، گوش مى كردند.

فاطمه زهرا در آخرين ساعات زندگى پيامبر

خوانندگان گرامى علت اينكه ما در اين كتاب از فدك سخن به ميان نياورديم و نيز موضوعات ديگرى در اين رابطه مانند اينكه پيامبر در چه موقع فدك را به حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) داد و آيه ى «و آت ذاالقربى حقه» [ سوره ى اسراء، (بنى اسرائيل)، آيه ى 26. ] كى نازل شد؟ و منظور از ذى القربى در لسان آيه چه كسانى هستند؟ و فدك چه سرزمينى بود؟ و چگونه به دست آمد؟ و امثال اينها را ذكر نكرديم به دو جهت است:

اولا: جريان فدك را از علما و محدثين اهل سنت، سيوطى در الدرالمنثور خود در ذيل بحث در تفسير سوره ى اسراء با چهار سند از ابى سعيد خدرى نقل مى كند: وقتى كه آيه ذى القربى نازل شد، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) را خواست و فدك را به ايشان عطا كرد. و هيثمى هم در مجمع الزوائد خود (جلد 7، صفحه ى 49) و ذهبى در ميزان الاعتدال (جلد 2، صفحه ى 228) و متقى هندى در كنز العمال (جلد 2، صفحه ى 158) و حاكم در تاريخ خود قول سيوطى را تأييد كرده اند. كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه ى «قربى» فدك را به زهراى اطهر داد.

ثانيا: يكى از حساس ترين فراز زندگانى حضرت زهرا (سلام الله عليها) بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد كه حضرت فاطمه در مسير تندباد و طوفان هاى سهمگين و خطرناك واقع شد كه يكى از آنها جريان فدك است، لذا اگر خداوند توفيق عنايت فرمود عنايات آن بانوى بزرگوار و فرزند عزيزش حجة بن الحسن (عليهماالسلام) شامل حال بود در جلد دوم اين كتاب، زندگانى سرور زنان دو عالم را بعد از رحلت پيامبر در درجه اول و ظلم هايى كه بر وى شده و نيز سرنوشت فدك را در درجه دوم از نظر همين منابع و مدارك كه در اين جلد آمده است بررسى و تحقيق خواهيم كرد، ان شاءالله تعالى.

آخرين لحظه هاى زندگى پيامبر

در آخرين ساعات و لحظات زندگى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) چه كسانى كنار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند و پيامبر در خانه ى چه شخصى بود؟ از عبدالله عباس نقل شده است: «وقتى كه زمان رحلت رسول اكرم نزديك شد، حضرت آن قدر گريه كرد تا محاسنش از شدت اشك تر گرديد، به ايشان عرض شد: يا رسول الله براى چه گريه مى كنى؟ فرمود: براى ذريه و فرزندان خويش گريه مى كنم و براى آنچه بر سر آنان از بدكاران امتم خواهد آمد، گويى دخترم فاطمه را مى بينم كه بعد از من به وى ظلم مى شود و هر چه فرياد برمى آورد هيچ كس به فرياد او نمى رسد، اين سخن را فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شنيد و شروع به گريه كرد، رسول خدا فرمود: دخترم عزيزم گريه مكن. فاطمه (عليهاالسلام) جواب داد: من براى آنچه بر سرم خواهد آمد گريه نمى كنم بلكه از فراق شما گريه مى كنم. پيامبر فرمود: بشارت باد تو را اى دختر زيرا كه تو به سرعت به من مى پيوندى و اولين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد.» [ بحارالانوار مجلسى جلد 10. ] از اين روايت به دست مى آيد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در خانه فاطمه بوده و كسانى كه بالاى سر مبارك آن بزرگوار بوده اند على و فاطمه و دو ريحانه ى پيامبر حسن و حسين (عليهم السلام) بودند. و باز مانند روايتى كه ابن عباس از پيامبر نقل كرد جوينى در فرائد السمطين (جلد 2، صفحه ى 34) با نه سند از سعيد بن جبير و ابن عباس نقل مى كند: وقتى كه رسول خدا نشسته بود امام حسن (عليه السلام) آمد و تا پيامبر وى را ديد گريه كرد و فرمود: بيا نزد من و او آمد، پيامبر او را روى ران راست خود نشاند. و بعد از چند لحظه امام حسين (عليه السلام) آمد، وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) او را نيز ديد گريه فرمود و او را خواست و روى ران چپ خود نشاند و سپس فاطمه (سلام الله عليها) آمد، باز هم گريه فرمود و ايشان را جلوى روى خود نشاند و بعد على (عليه السلام) آمد، باز هم پيامبر گريه فرمود و على را در طرف راست نشاند. بعضى از اصحاب كه خدمت پيامبر بودند عرض كردند:يا رسول الله شما هر كدام از اينان راديديد گريه كرديد، چرا؟ فرمود: قسم به خدايى كه مرا به پيامبرى برگزيد و مرا بر جميع خلايق پسنديد. من و آنها گرامى ترين خلايق نزد خداوند هستيم و هيچ چيزى در روى زمين گرامى تر از آنان در نزد من نيست و بعد پيامبر جريان و سرنوشت هر كدام از آن چهار تن مقدس را بعد از خود بيان فرمود كه در فصل «فاطمه سرور زنان جهانيان» ذكر شد.

از اين حديث جوينى و نيز حديث دهم بحارالانوار مجلسى به دست مى آيد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آخرين روزها و ساعات زندگى را در خانه فاطمه بوده است، و آن چهار تن پاك را جمع كرده است، پس معلوم مى شود كه در مسجد و يا خانه ى همسران خود نبوده، بلكه در خانه ى نورانى فاطمه بوده است.

باز بخارى در كتاب بدء الخلق با سندى از انس مى گويد: «وقتى كه درد و تب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شدت گرفت، فاطمه (سلام الله عليها) از درد و رنج پدر بزرگوارش ناله كرد، پيامبر فرمود: دخترم براى پدرت بعد از اين روز ديگر غم و رنجى نخواهد بود.» اين حديث نيز خود بالصراحه دلالت دارد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در وقت فوت در خانه ى فاطمه بوده است و باز هم نسائى در صحيح خود (جلد 1، صفحه 261) و حاكم در مستدرك (جلد 3، صفحه 59، چاپ دارالكتاب العربى) و احمد بن حنبل در مسند خود (جلد 3، صفحه 197، چاپ دارالاحياء التراث العربى) و ابن سعد در طبقات خود (جلد 2، صفحه 83) به نقل از يكى از بزرگان) و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد (جلد 6، صفحه 262، چاپ دارالاحياء بيروت) قول نسائى و بخارى را آورده اند و خطيب اضافه كرده است: وقتى كه پيامبر را تب و درد فرا گرفت، فاطمه او را به آغوش گرفت و مى گفت «وا كربتاه» كه پدرم رنج مى برد و ناراحت است. و پيامبر فرمود: بعد از اين روز ديگر براى پدرت غمى و رنجى نخواهد بود. باز ابن ماجه در سنن خود از انس و حاكم ايضا در مستدرك (جلد يك، صفحه 381) و احمد بن حنبل (جلد 3، صفحه ى 304) همين مطلب را بيان كرده است و بيهقى در سنن خود (ج 3، صفحه 409) از انس روايت كرده است كه پيامبر در آخرين ساعات زندگى وقتى كه درد ايشان زياد شد، فاطمه او را به سيه مبارك خود گرفته از درد پدر ناله مى كرد: پيامبر فرمود: كه بعد از اين روز يعنى بعد از رحلت من ديگر كرب و رنجى براى من نيست. و عسقلانى هم در فتح البارى (ج 9، صفحه ى 201) از عايشه نقل مى كند كه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه فرمود: جبرئيل خبر داد مرا هيچ زنى از زنهاى مسلمين نيست كه مصيبت و گرفتارى هايش بيشتر از تو باشد، پس دخترم صبر كن.

همه اين مدارك كه جريان آخرين دقايق زندگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را بيان كرده اند، بالصراحه و بعضى تلويحى اشاره دارند كه پيامبر اسلام در آخرين روزها و ساعات عمر خود در خانه ى فاطمه (سلام الله عليها) بوده است. و آخرين بارى كه رسول گرامى اهل بيت خود، يعنى على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را جمع نمود و از حوادث و سرنوشت آنان در آينده خبر داد، چند ساعت قبل از وفات شان بود.

طبق روايتى كه در تفسير فرات از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) فرمود (در همان بيمارى كه از دنيا رفت) پدر و مادرم فداى تو باد به سراغ شوهرت فرستاده و او را به اينجا بخوان، فاطمه ى زهرا به حسنين فرمود: برويد به پدرتان بگوييد جدتان او را خواسته، آقازاده ها به سراغ على (عليه السلام) رفته پيغام را رساندند، آنگاه على (عليه السلام) آمده و بر رسول خدا وارد شد در حالى كه فاطمه زهرا نزد پدر بود و فرمود:اندوهگينم از اندوه تو اى پدر جان، رسول اكرم فرمود: فاطمه جانم از اين روز به بعد ديگر براى من اندوهى نخواهد بود.

آخرين وداع و خداحافظى

رسول مكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را نزد خود خواند و به تمام كسانى كه در اتاق بودند فرمود: بيرون رويد و به ام سلمه فرمود: جلوى در اتاق بايست و نگذار كسى داخل شود.

سپس به على فرمود: على جان نزديك بيا، على نزديك آمد، آنگاه دست فاطمه را گرفته و بر سينه ى خود نهاد و مدتى طولانى بر همان حال بود، بعد دست على را به دست ديگر خود گرفته و خواست سخن بگويد كه گريه به شدت بر وى هجوم آورد و مجال و مهلت سخن گفتن نداد، آنگاه فاطمه نيز به شدت گريه كرد و از گريه ى شديد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، على و حسن و حسين (عليهم السلام)گريه مى كردند، فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: اى رسول خدا گريه ات قلبم را تكه تكه كرد و جگرم را سوزاند، اى آقا و سالار انبيا، اى امين خدا، اى فرستاده ى حق، اى دوست خدا و پيامبر او، بعد از تو بر فرزندان تو چه خواهد آمد و چه ذلتى بر من وارد خواهد شد و چه كسى براى على برادر و ناصر دين تو خواهد بود و وحى خدا بعد از تو چه خواهد شد؟ فاطمه (سلام الله عليها) باز به شدت گريه كرد و خود را به روى پدر انداخته و شروع به بوسيدن وى كرد، به دنبال فاطمه ى زهرا، على و حسن و حسين (عليهم السلام) نيز خود را به روى پيامبر انداختند، رسول خدا سر خود را بلند كرد و دست فاطمه را كه در دست خويش گرفته بود به دست على نهاد و فرمود: اى ابوالحسن اين وديعه ى خدا و رسول اوست در دست تو پس امانت پروردگار و پيامبر او را حفظ نما، اى على اين دختر والله سيده ى زنان بهشت است از گذشته تا حال و آينده، اگر او را شبيهى و مانندى باشد مريم كبرى است، على جان سوگند به خدا من به اين مقام و مرتبت نرسيدم مگر آنچه براى خود از خدا خواستم براى او نيز خواستم و خدا آنچه را خواستم به او عنايت فرمود، اى على فاطمه هر چه به تو بگويد انجام بده زيرا هر چه او بگويد همان است كه جبرئيل مى گويد، اى على بدان آن كس كه فاطمه از وى راضى باشد من نيز از او راضى هستم و رضايت او رضاى خدا و ملائكه او نيز هست، برادرم على! واى بر كسى كه دخترم فاطمه را مورد ستم و ظلم قرار دهد، واى بر آن كس كه حق وى به ناحق از او بگيرد، واى بر آن كس كه حرمت او را هتك نمايد.

آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را به خود چسباند و سر او را بوسيد و فرمود: پدرت فداى تو باد فاطمه جان.

رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين ساعت آخر، سر خود را بر سينه ى على نهاده بود ولى بدون فاطمه قلب وى آرام نمى يافت، لذا چند بار فاطمه را به روى سينه خود كشيد و در اين حالت اشكهاى وى مانند باران جارى بود، به حدى كه محاسن شريفش را كاملاتر كرده بود، و پارچه اى كه بر او كشيده بودند از شدت گريه خيس شده بود؛ در اين حال حسن و حسين خود را روى پيامبر انداخته و پاهاى وى را مى بوسيدند و با صداى بلند گريه مى كردند، على (عليه السلام) سعى مى كرد كه آنان را از روى پيامبر بردارد، رسول خدا فرمود: آنان را رها كن و بگذار مرا ببويند و من آنان را ببويم و مرا ببينند و بهره گيرند و من آنان را ببينم و بهره گيرم، پس از من بر آنان رنج ها و مصيبت ها و دشوارى ها فراوان خواهد رسيد و جريانهاى تكان دهنده آن دو را فراخواهد گرفت، خدا آن كس را كه بر آنان ستم نمايد لعنت كند و از رحمت خود دور نمايد، پروردگارا! من پس از خود آن دو را به تو و مؤمنان صالح مى سپارم.

فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) در آن ساعت به شدت گريه مى كرد زيرا كه پدر مهربان و دلسوز و فرستاده ى پروردگار را در آستانه ى مرگ مى ديد، وى پدر خويش را با اشكهاى ريزان مخاطب قرار داد و با ناله گفت: جانم فداى تو پدرم! و زندگيم فداى تو باد پدرجان! آيا با من سخن نمى گويى؟ پدر جان لشكريان مرگ تو را به سختى در خود گرفته اند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دختر جان من از تو جدا مى شوم سلامم بر تو باد ، بعد از من مظلوم واقع خواهى شد و بر تو ستم خواهند نمود، پاره ى تنم هر كه تو را بيازارد مرا آزرده و هر كه به تو جفا كند بر من جفا كرده، هر كه به تو بپيوندد با من پيوند و وصلت نموده و هر كه از تو ببرد و جدا شود از من جدا شده و بريده است، هر كه با تو انصاف ورزد با من انصاف ورزيده، تو از منى و من از تو، تو پاره ى تن من و روح و روان من هستى.

لحظاتى نگذشت كه على (عليه السلام) برخاست و خطاب به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فرمود: خداى متعال اجر و پاداش شما را در مصيبت و از دست دادن پدر و پيامبرتان زياد گرداند، خداوند تبارك و تعالى او را به سوى خود برد. در اين هنگام صداى ضجه و گريه و ناله ى همه بلند شد، آن روز بزرگترين روز تاريخ و بزرگترين مصيبت و غم واندوه همه ى مسلمانان و مستضعفين بود. آن ساعت دردناك ترين و تلخ ترين زندگانى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بود. فاطمه ى زهرا در آن لحظه فرمود: پدر جان چه زود، نزديك به پروردگار خود گرديدى، پدر جان جنت فردوس مأواى توست، پدر جان جبرئيل را براى مصيبت از دست دادن تو آگاه مى كنم.

على (عليه السلام) به غصل و حنوط و كفن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرداخت و آماده ى نماز خواندن بر پيكر پاك پيامبر شد، در مراسم نماز فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) از جمله كسانى بود كه بر پيكر پاك پدر نماز ميت را خواند. سر انجام رسول خدا را به خاك سپردند ولى گريه ى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) مستمر بود و ادامه داشت تا اينكه به خانه برگشت، در حالى كه زنان جمع بودند فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» [ سوره ى بقره، آيه ى 156. ] خبر آسمانها قطع، آن وقت در رثاى پدر شعرى چندى فرمود و به انس بن مالك فرمود: چگونه توانستيد خاك ها را بر بدن پاك پيامبر خدا بريزيد.

از اين تاريخ به بعد فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) را كسى خندان و گشاده رو نديد و به همين حالت تا زمانى كه در قيد حيات بود از غم پدر گريان بود. [ اين چند صفحه ى اخير نقل به مضمون رواياتى است كه در فصلهاى گذشته از كتب اهل سنت بيان شد و يا رواياتى كه كتب شيعه از آنان نقل كردند، مثل بحار و مناقب شهر آشوب و كشف الغمه اربلى و امثال آن و نيز چند سطر از كتاب فاطمه من المهد الى اللحد ترجمه شده است. ] رحلت پيامبر آن قدر بر دختر گراميش گران تمام شد كه وقتى نگاه مباركش بر محراب و منبر و جاى اذان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) افتاد بى هوش شد و به زمين افتاد، زنان به سرعت به سوى وى دويدند و آب به صورت مباركش پاشيدند تا به هوش آمد، آنگاه برخاست و فرمود: پدر جان بعد از تو از دنيا نفرت دارم، تا زمانى كه نفس دارم براى تو گريه خواهم نمود، پدر جان شوق من نسبت به تو پايانى ندارد و حزن و غم من بعد از تو به آخر نمى رسد.

زبان حال فاطمه

«صبت على مصائب
و لو صبت على الايام لصرن لياليا»

«آنقدر مصيبت ها و غم ها و رنج ها بر من وارد شد كه اگر بر روزگار وارد مى شد هر آينه شب تار مى گرديد». حالا خواننده ى عزيز توجه كن كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بر خلاف صريح آيه هاى مودت و ابلاغ و تطهير و اكمال و سوره كوثر و برخلاف حديث ثقلين و تمامى فرمايشات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى را مى بيند كه محراب و منبر پيامبر را اشغال كرده است بانوى دو عالم چه حالى دارد مخصوصا با آن هتك حرمت ها و مصيبت هايى كه براى بهجه ى قلب رسول خدا وارد ساختند.

ان شاءالله تمام ناله ها و ضجه هاى بى بى دو عالم را در رثاى پيامبر و اشعارى را كه انشاد فرمودند در جلد دوم اين كتاب كه حساس ترين و سرنوشت سازترين دوران زندگانى صديقه طاهره مى باشد خواهيم آورد. و شما خواننده ى عزيز اين مجموعه ى نزديك به 415 روايت و حديث را كه درباره ى حالات و ابعاد سرتاسر زندگى نمونه و با بركت و با فضيلت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) ملاحظه فرموديد كه از معتبرترين كتب اهل سنت جمع آورى شده است و در سال 1373 در يكى از بخش هاى محروم استان هرمزگان (بشاگرد انگهران) شروع شد و در شبهاى ولادت با ميمنت آن شفيعه ى روز جزا در آخر جمادى الثانى 1416 هجرى قمرى در كنار حرم مطهر كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) تمام شد. و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.