حسن و حسين نيز فرمودند ما هم سه روز را روزه مى گيريم، وقتى كه خداوند آنان
را لباس عافيت پوشانيد، همه اهل منزل روزه گرفتند در حالى كه منزل آنها از غذا
هيچ چيزى موجود نبود، على (عليه السلام) پهلوى مردى از يهودى كه به او شمعون بن
حابا مى گفتند رفت و فرمود: آيا ممكن است مقدارى پشم به من بدهى تا دختر محمد
(صلى الله عليه و آله) آن را بريسد به اجرت سه صاع از جو؟ شمعون گفت: بلى مى
دهم و بعد سه صاع جو را به على (عليه السلام) داد، سپس فاطمه (عليهاالسلام) يك
صاع آن را آرد نموده و پنج قرص نان به تعداد اعضاى خانواده پخت، على (عليه
السلام) نماز را با پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خواند و به منزل
آمد، وقتى غذا جلوى خودشان گذاشتند، ناگاه مسكينى آمد و بر در منزل توقف كرد و
گفت: درود و رحمت خداوند بر شما باد اى اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) من
بيچاره اى گرسنه هستم و چيزى به من اطعام بكنيد، پس همه ى غذا را به وى دادند و
شب و روز را صبر كردند و چيزى را نخوردند مگر آب خالص. و در شب دوم وقت افطار
يتيمى آمد و گفت: مرا اطعام بكنيد، پس همه غذا را به يتيم اعطا كردند و در شب
سوم موقع افطار اسيرى آمد و گفت: اسير هستم مرا اطعام بكنيد و غذا جمله به وى
دادند و سه شب و روز را صبر و ايثار كردند و هيچ چيزى نخوردند مگر آب خالص،
وقتى كه روز چهارم شد و روزه هاى نذرى را تمام كردند، على (عليه السلام) دست
حسن را به دست راست و دست حسين را به دست چپ گرفت به طرف پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم) آمد در حالى كه آنان از شدت گرسنگى مثل جوجه مى لرزيدند، پس وقتى
كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از حال آنان با خبر شد از حال فاطمه
(سلام الله عليها) جويا شد و بعد حضرت به طرف خانه ى فاطمه تشريف برد، وى در
محراب خود مشغول عبادت بود در حالى كه از شدت گرسنگى شكم وى به پشتش چسبيده بود
و چشم هاى مبارك به گودى رفته بود. و قتى كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) اين حالت را از فاطمه مشاهده فرمود، استغاثه كرد و گفت: اى خدا اهل بيت
محمد همه از گرسنگى مى ميرند، پس ناگاه جبرئيل نازل شد و خواند: «هل اتى على
الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا الى آخر سورة.» اين روايت را كه
قندوزى آورده است با رواياتى كه در كتب ارزشمند شيعه آمده تقريبا از نظر محتوا
و اصل قضيه مطابقت و موافقت دارد. اين احاديث كه در اين فصل ذكر شد، نمونه اى
از روايات بود كه در رابطه با ايثار و فداكارى گوهر تابناك و ام ابيهاى پيامبر
اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است. مقام و منزلت فاطمه ى زهرا
(سلام الله عليها) در پيشگاه خدايش آن قدر زياد است كه خداوند در سوره ى مباركه
ى «هل اتى على الانسان» از حور العين اسمى نياورده و بر خلاف موارد ديگرى از
قرآن مجيد مانند سوره هاى واقعه و صف و نبأ و رحمن وقتى كه بهشت و نعمت هاى
بهشتى ذكر شده از حورالعين اتراب ذكر به ميان آمده است، ولى در اين سوره مباركه
به احترام زهرا (سلام الله عليها) از حورالعين اسم برده نشده است، چرا؟ براى
اينكه زهرا از حورالعين و فرشته بالاتر است، فرشته كجا و فاطمه ى زهرا (سلام
الله عليها) كجا؟ فرشتگان بايد همه خدمتگزاران وى باشند و بدون شك همه در
خدمتگزارى به فرشته ى انسان گونه ى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) افتخار
مى كنند.
در اول اين فصل گفته شد كه اين سوره ى مباركه در شأن اهل بيت و
مخصوصا فاطمه (عليهم السلام) نازل شده است؛ اگر سؤال شود كه چرا مخصوصا فاطمه
(سلام الله عليها)؟ در جواب بايد گفت كه اگر چه در لسان آيه ى مباركه (يطعمون)
به صيغه ى جمع آمده است، يعنى بندگان نيكوكار غذا را به نيازمند اطعام مى كنند؛
گرچه در ايثار و فداكاريى كه چهار نور مقدس بنابر بعضى رواياتى كه حسن و حسين
هم سه روز نذر كردند انجام دادند همه ايثار كردند، ولى ايثار و فداكارى فاطمه
(سلام الله عليها) از ويژگى خاصى برخوردار مى باشد، زيرا در تمام رواياتى كه
ذكر شد بالصراحة گفته اند: «قامت فاطمة الى صاع طحنته و اختبزته» فاطمه (سلام
الله عليها) برخواست و يك صاع جو را آرد كرد چند قرص نان پخت و فقط در يك روايت
آمده كه جاريه اين كار را كرده است، حالا شما ملاحظه بكنيد در آن موقع حضرت
فاطمه (سلام الله عليها) با زبان روزه چه وظايفى را انجام مى داده و اين ايثار
هم در كنار آنهاست.
1- كارهاى خانه را انجام مى داد، جارومى كرد و از چاه آب مى كشيد و نظافت
منزل را عهده دار بود.
2- بچه دارى مى نمود و نيازهاى آنها را برطرف مى كرد و از آنان مراقبت و
نگهدارى مى نمود.
3- تاريخ اين ايثار در هر سالى از هجرت كه واقع شده، به احتمال قوى در آن
موقع بانوى دو عالم بچه ى شيرخوارى، يا فرزندى خردسال داشته كه نياز به مراقبت
و رسيدگى داشته است.
4- در بعضى از روايات مذكور آمده است كه حضرت على (عليه السلام) به ازاى سه
كيلو جو، سه كيلو پشم گرفت كه هر روز فاطمه (سلام الله عليها) يك كيلو پشم را
خامه مى كرد و بعد يك صاع جو را آرد نموده و نان مى پخت.
5- حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كاتب وحى بوده آيات الهى را مى نوشت و
احكام دستورات اسلام و قوانين آن را تدوين و تحقيق و بررسى مى كرد و شرح مى
داد. تا صحيفه ى الهى خود را تكميل كند.
6- در يك شبانه روز ساعاتى را با معبود خويش در محراب عبادت خلوت مى كرد و
مشغول راز و نياز بود و لحظه اى از آن غافل نبود. بلى با همه ى اينها فاطمه
(سلام الله عليها) در اطاعت و پيروى از شوهر عزيزش غذا را به مسكين و يتيم و
اسيرمى دهد و آنان را بر خود مقدم مى دارد. با توجه به اين چند نكته مى توان
گفت كه ايثار فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) از ويژگى خاصى برخوردار است.
سوره ى هل اتى مكى است يا مدنى؟
عده اى كوشيدند تا ثابت كنند كه سوره ى مباركه ى «هل اتى» مكى است تا به
اثبات برسانند كه آيات مذكور درباره ى فضيلت اهل البيت و مخصوصا فاطمه زهرا
(سلام الله عليها) نازل نشده است. و لى بر عكس، عده ى زيادى از اهل سنت و جماعت
قائل هستند كه اين سوره در مدينه نازل شده، و اين قول در بين اهل سنت مشهور
است. از جمله قرطبى مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش جلد 29 مى گويد: «قال الجمهور
مدنية»: «بيشتر علما معتقد هستند كه در مدينه نازل شده است.» حاكم ابوالقاسم
حسكانى از ابن عباس تعداد آياتى را كه در مكه و در مدينه نازل شده به ترتيب
مشروحا نقل كرده است و اين سوره را جزء سوره هاى مدنى شمرده كه بعد از سوره ى
«رحمن» و قبل از سوره ى «طلاق» نازل گرديده است.
در فهرست ابن نديم از ابن عباس نقل شده كه سوره ى هل اتى يازدهمين سوره ى
مدنى مى باشد و در اتقان سيوطى از بيهقى در «دلائل النبوة» از عكرمه نقل شده كه
سوره ى هل اتى در مدينه منوره نازل شده است. و در تفسير «در المنثور» سيوطى نيز
همين معنى از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده است. و از همه گذشته جمع كثيرى از
بزرگان اهل سنت نزول آيات آغازين اين سوره ى مباركه را (ان الابرار...) درباره
ى على و فاطمه زهرا و حسن و حسين (عليهم السلام) نقل كردند و اين خود شهادت و
گواه صريح بر مدنى بودن آن است، براى اينكه تولد امام حسن حسين (عليهماالسلام)
در مدينه بوده است. و احدى در اسباب النزول و بغوى در معالم التنزيل و سبط ابن
جوزى در تذكره و گنجى شافعى در كفاية الطالب قائل هستند كه سوره ى هل اتى از
سوره هاى مدنى مى باشد. و اين مسئله به قدرى معروف و مشهور است كه محمد بن
ادريس شافعى يكى از ائمه چهارگانه اهل سنت آن شعر معروف خودش را درباره ى على و
فاطمه زهرا (عليهماالسلام) انشاء كرده است.
اكنون عبارت برخى از كسانى كه سوره ى مباركه هل اتى را مدنى مى دانند ذكرمى
شود: از جمله شيخ طنطاوى جواهرى در تفسير الجواهر فى تفسير القرآن مى گويد: «هى
مدينة نزلت بعد سورة الرحمن» «سوره ى هل اتى مدنى است و بعد از سوره الرحمن
نازل شده است.» و قرطبى در تفسير «الجامع الاحكام القرآن مى گويد: «قال
الجمهور: مدنية و قيل فيها مكى من قوله تعالى: «انا نحن نزلنا عليك القرآن
تنزيلا» [ تفسير الجواهر فى تفسير القرآن، ج 12، ص 318. ] الى آخر السورة و ما
تقدمه مدنى» «عده ى كثيرى از علما و دانشمندان گفته اند كه سوره ى هل اتى مدنى
است ولى قولى ديگر گفته است كه از قول خداوند متعالى «انا نحن» يعنى از آيه 23
تا آخر آن مكى است و در مكه نازل شده است، اما قبل آن از اول سوره تا آيه 22
مدنى است.» جلال الدين سيوطى در تفسير «الدر المنثور»مى گويد: «و اخرج اين
الضريس و ابن مردويه و البيهقى عن ابن عباس قال نزلت سورة الانسان بالمدينة» [
الجامع الاحكام القرآن، ج 19، ص 118. ] «ابن ضريس و ابن مردويه و بيهقى هر سه
نفر از ابن عباس نقل كرده اند و ابن عباس گفته است كه سوره ى انسان در مدينه
نازل شده و مدنى است (الدر المنثور، جلد 6، صفحه ى 297، چاپ مكتبة المرعشى، قم،
ايران- 1404 هجرى قمرى).
ابوالفضل رشيدالدين ميبدى در تفسير كشف الاسرار خواجه عبدالله انصارى، جلد
10، صفحه ى 316مى گويد: «مجاهد و قتاده گفتند: اين سوره مدنى است، به مدينه
فرود آمده و باز هم مى گويد: حسن گفت و عكرمه يك آيه از اين سوره به مكه فرود
آمد «فاصبر لحكم ربك... الخ» و باقى به مدينه فرود آمد.» احمد مصطفى مراغى در
تفسير «المراغى» جلد 10 صفحه ى 159 مى گويد: «هى مدنية نزلت بعد سورة الرحمن»:
«سوره ى هل اتى مدنى است و در مدينه بعد از سوره الرحمن نازل شده است.» مرحوم
علامه امينى در كتاب شريف الغدير از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد
كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند. به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى
است كه درميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است. [ الغدير،ج 3، ص 107 الى 111 و
احقاق الحق، ج 3، ص 157 الى 171. ] و باز هم دليل ديگرى كه آيات و بلكه تمام
سوره ى هل اتى درباره ى على و فاطمه زهرا (عليهماالسلام) نازل شده است كلمه ى
اسير مى باشد، براى اينكه از زمانى كه پيامبر اسلام در مكه ى معظمه بود جنگى
بين اسلام و كفر واقع نشده بود و هر چه غزوات پيامبر اسلام در راه پيشبرد اسلام
با كفر انجام داد بعد از هجرت به مدينه منوره بوده است و بعد از يك سال از هجرت
بوده، و ازدواج على و فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) در سال دوم هجرت بوده است.
[ تفسير نمونه، ج 25، ص 344. ] مناسب است روايتى را كه آلوسى مفسر معروف اهل
سنت در «روح المعانى» از ابن عباس پيرامون آيه مباركه ى «متكئين فيها على
الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا»، «بهشتى ها در حالى هستند كه بر
تختهايى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آنجامى بينند، و نه سرما را» آورده
است، يادآور شويم. ابن عباس چنين نقل مى كند:
«بينا اهل الجنة اذرؤا ضوئا كضوء الشمس، و قد اشرقت الجنان به فيقول اهل
الجنة يا رضوان ما هذا؟ و قد قال ربنا لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا فيقول
لهم رضوان ليس هذا بشمس، و لا قمرا، و لكن على (سلام الله عليه) و فاطمة (سلام
الله عليها) ضحكا، و اشرقت الجنان من نور ثغريهما!».
«هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مى
كنند كه صحنه ى بهشت را روشن ساخته است، بهشتيان به رضوان (فرشته مأمور بهشت
)مى گويند: اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را مى
بينند و نه سرما را؟ او در پاسخ مى گويد: اين نور خورشيد و ماه نيست، على فاطمه
(عليهماالسلام) خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است». [ روح
المعانى، ج 29، ص 159 گرفته شده از تفسير نمونه، ج 25، ص 364. ] اينها بود
اقوال اهل سنت در رابطه با اينكه سوره ى مباركه ى هل اتى- مگر بعضى آيات آن- در
مدينه منوره و در شأن على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) و مخصوصا فاطمه
زهرا (سلام الله عليها) نازل شده است.
فاطمه زهرا در آيه ى مرج البحرين
يكى از آياتى كه در شأن فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) نازل شده آيه ى مباركه ى
«مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان»: «دو
درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند، اما در ميان
آن دو برزخى است كه يكى بر ديگر غلبه نمى كند»، [ سوره الرحمن، آيه ى 19 الى
21. ]مى باشد. مقصود از دو دريا على و فاطمه (عليهماالسلام) و برزخ وجود پيامبر
رحمة للعالمين و لؤلؤ و مرجان حسن و حسين (عليهم السلام)مى باشند.
علامه سبط ابن جوزى مى گويد:
«ذكر الثعلبى فى تأويل قوله تعالى: مرج البحرين عن سفيان الثورى و سعيد بن
جبير ان البحرين على و فاطمة و البرزخ محمد صلى الله عليه و آله و سلم و يخرج
منهما اللؤلؤ و المرجان الحسن و الحسين عليهما السلام» «ثعلبى در تفسير خود در
تأويل و تفسير آيه از سفيان ثورى و سعيد بن جبير نقل كرده است: مقصود از دو
دريا على و فاطمه و برزخ پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و لؤلؤ و
مرجان كه از آن دو دريا بيرون مى آيد، حسن و حسين (عليهماالسلام) مى باشند». [
تذكره ى سبط ابن جوزى، ص 245. ] علامه خوارزمى از سيد حفاظ ابومنصور و از رئيس
ابوالفتوح بن عبدالله همدانى و از امام عبدالله بن عبدان و از ابوعبدالله نافع
بن على و از على بن ابراهيم قطان و از احمد بن حماد كوفى و از محمد بن زيدان
هاشمى و از عبدالله بن عبدالرحمن موصلى و از محمد بن يوسف فريابى و از سفيان بن
سعيد ثورى و از ابن أبى نجيع و از مجاهد و از ابن عباس در قول خداوند: «مرج
البحرين، قال على و فاطمة بينهما برزخ لا يبغيان قال: ود لا يتباغضان، يخرج
منهما اللؤلؤ و المرجان قال الحسن و الحسين.»: «گفته است بحرين على و فاطمه و
برزخ دوستى است كه غضب نمى كند و لؤلؤ و مرجان كه از ان دو دريا خارج مى شود
حسن و حسين مى باشند». [ مقتل خوارزمى، ص 112. ] علامه سيوطى مى گويد:
«أخرج ابن مردويه عن ابن عباس فى قوله: مرج البحرين يلتقيان قال: على و
فاطمة بينهما برزخ لا يبغيان قال النبى صلى الله عليه و سلم يخرج منهما اللؤلؤ
و المرجان قال: الحسن و الحسين». [ الدر المنثور، ج 6 مناقب مرتضوى، ص 70. ]
«ابن مردويه از ابن عباس آورده است: بحرين ملاقات كننده، على و فاطمه
(عليهماالسلام) و برزخى بين آن دو هست كه بر ديگرى غلبه نمى كنند، پيامبر اسلام
حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و لؤلؤ و مرجان كه از آن دو دريا خارج
مى شوند، حسن حسين (عليهماالسلام) مى باشند». و خوارزمى نيز همين روايت را از
مردويه و از انس بن مالك آورده است.
علامه آلوسى مى گويد:
«أخرج ابن مردويه عن ابن عباس، قال: مرج البحرين يلتقيان، على و فاطمة رضى
الله تعالى عنهما بينهما برزخ لا يبغيان النبى صلى الله عليه و سلم يخرج منهما
اللؤلؤ و المرجان الحسن و الحسين رضى الله عنهما».
«ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده است: مقصود از بحرين على و فاطمه و برزخ
بين آن دو دريا نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و لؤلؤ و مرجان كه از دو
دريا بيرون مى آيند حسن و حسين مى باشند». [ تفسير روح المعانى، ج 27، ص 93. ]
آلوسى مى گويد: ابن مردويه همين روايت را از انس بن مالك هم آورده است، ولى
برزخ را ذكر نكرده است.
در كتاب مناقب مرتضوى محمد صالح ترمذى حنفى از كتاب شيخ شهاب الدين سهروردى
و تفسير العمدة و الدرر از سفيان ثورى با سندى از سعد و سلمان نقل شده است: مرج
البحرين على و فاطمه و برزخ و حائل بين آن دو محمد مصطفى و لؤلؤ مرجان حسن و
حسين (عليهم السلام) مى باشد.
علامه شيخ سليمان قندوزى مى گويد:
«أخرج أبونعيم الحافظ و الثعلبى و المالكى باسانيدهم و روى سفيان الثورى هم
جميعا عن أبى سعيد الخدرى و ابن عباس و أنس بن مالك رضى الله عنهم قالوا: على و
فاطمة بحران عميقان لا يبغى أحدهما على صاحبه و بينهما برزخ هو رسول الله صلى
الله عليه و سلم يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان هما الحسن و الحسين رضى الله
عنهم».
«ابونعيم و ثعلبى و مالكى با سندهاى خودشان آورده اند و سفيان ثورى همه ى
آنها را از ابى سعيد خدرى و ابن عباس و انس بن مالك روايت كرده است و آنها گفته
اند: دو درياى عميق على و فاطمه هستند كه يكى از آنها بر ديگرى ظلم و غضب نمى
كنند، برزخ بين آن دو دريا، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و لؤلؤ و
مرجان كه از آن دو درياى عميق خارج مى شوند حسن و حسين مى باشند».
باز هم قندوزى مى گويد: و روى فى المناقب عن جعفر الصادق قال: كان أبوذر رضى
الله عنه يقول: ان هذه الآية مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان يخرج
منهما اللؤلؤ و المرجان نزلت فى النبى صلى الله عليه و سلم و على و فاطمة و
الحسن و الحسين عليهم السلام فلا يحبهم الا مؤمن
و لا يبغضهم الا كافر، فكونوا محبين بحبهم و لا تكونوا كفارا ببغضهم فتلقون فى
النار».
«در مناقب از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است:
ابوذر گفته است: همانا اين آيه شريفه ى (دو درياى كه با هم ملاقات مى كنند و
بين آنها برزخى است كه بر يكديگر غضب نمى كنند و از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان
خارج مى شود) در شأن نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و على و فاطمه و حسن
و حسين (عليهم السلام) نازل شده است، آنان را دوست ندارد مگر مؤمن و غضب و دشمن
نمى دارد مگر كافر، پس به دوستى آنان دوست باشيد و به واسطه ى دشمنى آنان كافر
نشويد در اين صورت آتش را ملاقات كرده و داخل مى شويد». [ ينابيع المودة، ص
118. ] رواياتى كه ذكر شد نمونه اى از فضائل على و فاطمه (عليهماالسلام) مى
باشد كه به صراحت به آن دلالت مى كنند. در پايان اين فصل روايتى را كه شيخ
عزالدين عبدالسلام مقدسى الشافعى در فصل بعض رسائل خود در مدح خلفا آورده ذكر
مى شود:
«حيث قال: فلما حملت خديجة رضى الله عنها بفاطمة عليهاالسلام كانت فاطمة
تحدثها من بطنها و تونسها فى وحدتها، و كانت تكتم ذلك عن رسول الله صلى الله
عليه و سلم فدخل النبى يوما فسمع خديجة تحدث فاطمة، فقال لها: يا خديجة لمن
تحدثين (بمن تحدثين) قالت: احدث الجنين الذى فى بطنى فانه يحدثنى و يؤنسنى،
قال: يا خديجة ابشرى فانها انثى و أنها النسلة الطاهرة الميمونة، فان الله
تعالى قد جعلها من نسلى، و سيجعل من نسلها خلفاء فى أرضه بعد انقضاء وحيه، فما
برح ذلك النور يعلو و أشعته فى الافاق تنمو حتى جاءه الملك فقال: يا محمد أنا
الملك محمود و ان الله بعثنى ان ازوج النور من النور، فقال رسول الله صلى الله
عليه و سلم: ممن؟ قال: على من فاطمة، فان الله قد زوجها من فوق سبع سماوات و قد
شهر ملاكها جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فى سبعين الفا من الكروبين و سبعين الفا
من الملائكة الكرام الذين اذا سجد أحدهم سجدة لا يرفع رأسه ألى يوم القيامة.
او فى الله تبارك و تعالى اليهم أن ارفعوا رؤسكم و اشهدوا ملاك على بفاطمة
فكان الخاطب جبرئيل و الشاهدان ميكائيل و اسرافيل، ثم الله عز و جل بحور العين
أن يحضرن تحت شجرة طوبى ان انثرى ما فيك، فنشرت ما فيها من جوز و لوز و سكر
فاللوز من در و الجوز من ياقوت، و السكر من سكر الجنة فالتقطته حور العين، فهو
عند هن فى الاطباق تتهادينه و يقلن هذا من نثار تزويج فاطمة بعلى، فعند ذلك
أحضر النبى صلى الله عليه و سلم اصحابه، و قال: اشهدكم أنى زوجت فاطمة من على
عليه السلام، فلما التقى البحران، بحر ماء النبوة من فاطمة عليهما السلام و بحر
ماء الفتوة من على كرم الله وجهه، هنا لك مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا
يبغيان.
برزخ التقوى على لا يبغى على فاطمة بدعوى و لا فاطمة على على بشكوى، يخرج
منهما اللؤلؤ و مرجان اللؤلؤ: الحسن، و المرجان: الحسين، فجاء السبطين سيدين
شهيدين حبيبين الى سيد الكونين فهما روحاه و ريحانتاه، كلما راح عليهما و ارتاع
اليهما بقول: هذا ريحانتاى من الدنيا، و كلما اشتاق اليهما يقول: ولداى هذان
سيدا شباب أهل الجنة و أبوهما خير منهما، و فاطمة بضعة منى يريبنى ما رابها، و
يؤذينى ما يؤذيها، و يسرنى ما يسرها قل لا أسئلكم عليه اجرا الا المودة فى
القربى» انتهى.
«وقتى كه خديجه (رضى الله عنها) به فاطمه (سلام الله عليها) حامله شد، فاطمه
در شكم مادر با خديجه صحبت مى كرد و در تنهايى ها با او مأنوس بود، خديجه اين
موضوع را از پيامبر پنهان مى كرد، روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)بر
خديجه داخل شد و شنيد كه وى با كسى صحبت مى كند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمود: خديجه با چه كسى صحبت مى كردى؟ خديجه عرض كرد: با اين جنينى كه در
شكمم است صحبت مى كردم و او با من حرف مى زند و در تنهايى مونس من است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بشارت مى دهم يا خديجه كه اين
جنين دختر مى باشد و از نسل پاك و با ميمنت است و همانا خداوند تعالى وى را از
نسل من قرار داده است و زود است كه خداوند جانشين مرا بعد از تمام شدن وحى خود
از نسل وى قرار دهد، پس وقتى كه اين نور عالى ظاهر شد و تمام آفاق را از شعاع
خود روشن كرد و به حد رشد و كمال رسيد، ملكى خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه
و آله و سلم) آمد و گفت: اى محمد من ملك محمود هستم و خداوند تعالى مرا
برانگيخته است تا نور را با نور تزويج بكنم.
پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه كسى را؟ ملك گفت: على و
فاطمه را، همانا خداوند از فوق هفت آسمان فاطمه را براى على (عليه السلام)
تزويج فرموده است در حالى كه عقد ازدواج را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل (با
هفتاد هزار از ملائكه ى كروبين و هفتاد هزار از ملائكه ى كرام و با احترام كه
اگر يكى از آنها خداوند را سجده بكند تا روز قيامت سر از سجده بلند نمى كند)
شاهد و گواه بوده اند و خداوند به آنها وحى فرمود: سرهاى خود را بلند بكنيد و
عقد ازدواج على به فاطمه را شاهد باشيد.
پس جبرئيل خطبه مى خواند و ميكائيل و اسرافيل شاهد و گواه بودند، خداوند به
تمام حورالعين امر فرمود: زير درخت طوبى حاضر و جمع شوند، و به درخت طوبى وحى
فرمود: آن چه با خود دارد نثار كند و ببارد، پس درخت طوبى آن چه در او بود از
جوز و لوز و شكر باريد و نثار كرد، لوز از در، جوز از ياقوت و شكر از شكر بهشت
بود. و حورالعين آنها را گرفتند و در نزد آنهاست تا عالم قيامت و به آنها
افتخار مى كنند و مى گويند: اينها از نثارها و هديه هاى تزويج فاطمه به على
(عليه السلام) مى باشد. وقتى كه ملك اين صحبت ها را به خدمت پيامبر اسلام عرض
كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اصحاب و نزديكان خود را جمع نمود و
فرمود: همانا من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه را به عقد على درآورم.
پس وقتى كه دو دريا با هم ملاقات كردند، يكى آب درياى پيامبرى و نبوت از
فاطمه (سلام الله عليها) و ديگرى آب درياى جوانمردى و شجاعت و مظهر اسلام از
على (عليه السلام) و اينجاست كه خداوند مى فرمايد: دو دريا با هم ملاقات كردند
و بين آنها برزخ حائل است كه يكى بر ديگرى غضب و ناراحتى نمى كند؛ همان برزخ
تقواست كه على (عليه السلام) به فاطمه ظلم نمى كند و فاطمه نيز بر على به واسطه
ى شكايت و شكوه غضب نمى كند و از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج مى شود كه لؤلؤ حسن و
مرجان حسين مى باشد، پس فاطمه و على (عليهماالسلام)، دو سبط آقا و سرور شهيد و
دو دوست براى آقاى دو عالم هستى آوردند، پس حسن و حسين (عليهماالسلام)، دو روح
و دو نهال تر تازه ى پيامبر اسلام مى باشند و هر زمانى كه پيامبر اسلام براى
آنها دل تنگ مى شد به ديدن آنها مى رفت و مى فرمود: اينان دو ريحان تازه ى من
در دنيا مى باشند. و هر وقتى كه اشتياق ديدار آنها را پيدا مى كرد مى فرمود:
اين دو فرزندان من و آقاى جوانان بهشت هستند پدر و مادر آنان بهتر از آنها مى
باشند، و فاطمه پاره ى تن من است، محزون مى كند مرا آنچه او را محزون بكند و
اذيت مى كند مرا آنچه او را اذيت و آزار بكند و مسرور خوشحال مى كند مرا كسى كه
او را خوشحال بكند، و بعد فرمود: قل لا اسئلكم عليه أجرا الا المودة فى
القربى».
اين كلام و سخن شيخ عزالدين عبدالسلام مقدسى شافعى در رابطه با آيه ى شريفه
ى «مرج البحرين يلتقيان» و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مى باشد كه
اينگونه درباره ى فاطمه سخن گفته است. و اين يكى از آياتى است كه در كتب اهل
سنت بالصراحه درباره ى بى بى دو جهان تفسير و تحليل شده است.
منزلت فاطمه زهرا در نزد خداوند
متقى هندى در كنز العمال (حديث 34209) مى گويد:
«اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطان العرش: يا اهل الجمع نكسوا رؤوسكم
من غضوا ابصاركم، حتى تمر فاطمة بنت محمد على الصراء فتمر مع سبعين الف جارية
من الحور العين كمر البرق.» [ الصواعق المحرقه، ص 289 و مستدرك كتاب معرفة
الصحابة، مناقب فاطمه (سلام الله عليها) و التلخيص پاورقى مستدرك همان صفحه و
ذخاير العقبى، ص 48 و الاصابة، ج 8، حرف الفاء القسم الاول، تذكرة الخواص،
حالات فاطمه و فرائد السمطين، ج 2، ص 9 به بعد و كنز العمال، ج 12، فضائل
الزهرا و اعلموا انى فاطمه، عبدالحميد المهاجر ، ج 9، منزلة الفاطمه فى المصادر
و اعلام النساء، ج 4، قسمت فاطمه بنت محمد و كتابهاى ميزان الاعتدال و لسان
الميزان و مجمع الزوائد، ج 9، ص 212 و اسد الغابة، ج 5، ص 523 و تاريخ بغداد، ج
8، ص 141 و كنز العمال، ج 6، ص 218 و مقتل خوارزمى، فضائل الفاطمه و ينابيع
المودة، باب 55. ] «وقتى قيامت برپا مى شود، از عرش منادى ندا مى كند:اى اهل
قيامت همه سرها را پايين بياوريد و چشم ها را فرو ببنديد كه فاطمه دختر محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم) بر صراط مى گذرد، پس فاطمه با هفتاد هزار جاريه از
حورالعين مثل برق مى گذرد». و نيز در حديث 34210 مى گويد:
«اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطان العرش: أيها الناس غضوا ابصاركم،
حتى تجوز فاطمة الى الجنة». [ الصواعق المحرقه، ص 289 و مستدرك كتاب معرفة
الصحابة، مناقب فاطمه و التلخيص پاورقى مستدرك همان صفحه و ذخاير العقبى، ص 48
و الاصابة، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول و تذكرة الخواص، حالات فاطمه و فرائد
السمطين، ج 2، از ص 9 به بعد و كنزالعمال، ج 12، فضائل الزهرا و اعلموا انى
فاطمه، عبدالحميد المهاجر، ج 9، منزلة الفاطمه فى المصادر و اعلام النساء، ج 4،
قسمت فاطمه بنت محمد و كتابهاى ميزان الاعتدال و لسان الميزان و مجمع الزوائد،
ج 9، ص 212 و اسد الغابة ج 5، ص 523، تاريخ بغداد، ج 8، ص 141، و كنز العمال، ج
6، ص 218 و مقتل خوارزمى، فضائل الفاطمه و ينابيع المودة، باب 55. ] «زمانى كه
روز قيامت شود منادى از عرش ندا مى كند:اى مردم چشم هاى خود را ببنديد كه فاطمه
به طرف بهشت مى گذرد». و مثل همين حديث را نيز در حديث شماره ى 34211 آورده
است.
باز در حديث 34219 مى گويد:
«اذا كان يوم القيامة نادى مناد من وراء الحجب: يا اهل الجمع غضوا ابصاركم،
عن فاطمة بنت محمد حتى تمر». [ الصواعق المحرقه، ص 289 و مستدرك كتاب معرفة
الصحابة، مناقب فاطمه و التلخيص پاورقى مستدرك همان صفحه و ذخاير العقبى، ص 48
و الاصابة، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول و تذكرة الخواص، حالات فاطمه و فرائد
السمطين، ج 2، از ص 9 به بعد و كنزالعمال، ج 12، فضائل الزهرا و اعلموا انى
فاطمه، عبدالحميد المهاجر، ج 9، منزلة الفاطمه فى المصادر و اعلام النساء، ج 4،
قسمت فاطمه بنت محمد و كتابهاى ميزان الاعتدال و لسان الميزان و مجمع الزوائد،
ج 9، ص 212 و اسد الغابة ج 5، ص 523، تاريخ بغداد، ج 8، ص 141، و كنز العمال، ج
6، ص 218 و مقتل خوارزمى، فضائل الفاطمه و ينابيع المودة، باب 55. ] «زمانى كه
قيامت برپا مى شود منادى از پشت پرده ها ندا مى كند:=اى اهل جمع چشم هاى خود را
از فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ببنديد تا اينكه وى از محشر
عبور كند». و در حديث 34229 مى گويد:
«اذا كان يوم القيامة نادى مناد: يا معشر الخلائق! طاطئوا رؤوسكم حتى تجوز
فاطمة بنت محمد». [ الصواعق المحرقه، ص 289 و مستدرك كتاب معرفة الصحابة، مناقب
فاطمه و التلخيص پاورقى مستدرك همان صفحه و ذخاير العقبى، ص 48 و الاصابة، ج 8،
حرف الفاء، القسم الاول و تذكرة الخواص، حالات فاطمه و فرائد السمطين، ج 2، از
ص 9 به بعد و كنزالعمال، ج 12، فضائل الزهرا و اعلموا انى فاطمه، عبدالحميد
المهاجر، ج 9، منزلة الفاطمه فى المصادر و اعلام النساء، ج 4، قسمت فاطمه بنت
محمد و كتابهاى ميزان الاعتدال و لسان الميزان و مجمع الزوائد، ج 9، ص 212 و
اسد الغابة ج 5، ص 523، تاريخ بغداد، ج 8، ص 141، و كنز العمال، ج 6، ص 218 و
مقتل خوارزمى، فضائل الفاطمه و ينابيع المودة، باب 55. ] «زمانى كه عالم قيامت
برپا مى شود منادى ندا مى كند:=اى معشر خلايق سرها را پايين بياوريد تا اينكه
فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از صحراى محشر عبور كند». و نيز
در حديث 34237 آمده است: «ان الله عز و جل ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها».
«همانا خداوند عز و جل به غضب فاطمه غضبناك و به رضايت فاطمه راضى خشنود مى
شود».
در حديث 34238 نيز ذكر شده است: «يا فاطمة! ان الله ليغضب لغضبك و يرضى
لرضاك».
«پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به فاطمه فرمود:=اى فاطمه!
همانا خداوند به غضب تو غضبناك و به رضايت تو راضى و خشنود مى شود». [ كنز
العمال، ج 12، از ص 105 الى 112. ] و محب الدين طبرى مى گويد:
«عن أبى أيوب الانصارى قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم «اذا كان يوم
القيامة نادى مناد من بطان العرش: يا اهل الجمع نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم،
حتى تمر فاطمة بنت محمد على الصراء فتمر و معها سبعون الف جارية من الحور العين
كالبرق اللامع».
«ابوايوب انصارى نقل كرده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: زمانى كه روز قيامت مى شود منادى از عرش خداوند ندا مى كند:اى اهل جمع
سرهاى خود را فرو بياوريد و چشم ها را ببنديد كه فاطمه دختر محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) بر صراط مى گذرد. پس فاطمه از صراط در حالى كه با وى هفتاد
هزار كنيز از حور العين مى باشد، مثل برق درخشنده عبور مى كند.» [ ذخاير
العقبى، ص 48 و الصواعق المحرقة، ص 289، فصل احاديث الواردة فى الاهل و كنز
العمال، ج 12، ص 105 و اعلام النساء، ج 4، فاطمة بنت محمد و تذكرة الخواص،
فضائل الزهرا و الاصابة، ج 8، حرف الفا و مجمع الزوائد، ج 9، ص 212، اسد
الغابة، ج 5، ص 524 و فرائد السمطين، ج 2، از ص 9 الى 70 و مستدرك الحاكم، ج 3،
كتاب معرفة الصحابة، مناقب الفاطمة و نور الابصار، فضائل الزهرا، ص 52 و دلائل
النبوة و صواعق المحرقة، ص 289 و مقتل الحسين و اخبار الدول و فصول المهمة و
نزهة المجالس به نقل از ابوايوب انصارى و ابن عمر و ابى سعيد روايت كردند. ] و
محب الدين طبرى همين روايت را از على (عليه السلام) و عايشه هم به ترتيب از
ابوسعد محمد بن على بن عمر نقاشى و از بثران ذكر كرده است.
حاكم از على (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود:
«سمعت النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) اذا كان يوم القيامة نادى مناد من
وراء الحجاب: يا اهل الجمع غضوا ابصاركم، عن فاطمة بنت محمد حتى تمر». [ مستدرك
الصحيحين، ج 3، ص 153 و نور الابصار، ص 53. ] «از رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) شنيدم كه فرمود: وقتى كه قيامت برپا شود در آن روز ندا كننده اى از
پشت حجاب و پرده ندا مى كند كه اى اهل محشر چشمها را از فاطمه دختر محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) بربنديد تا او بگذرد».
«عن على (عليه السلام) عن النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم قال: اذا كان
يوم القيامة نادى مناد من بطان العرش: يا اهل القيامة اغمضوا ابصاركم، لتجوز
فاطمة بنت محمد مع قميص مخضوب بدم الحسين فتحتوى على ساق العرش فتقول : انت
الجبار العدل اقض بينى و بين من قتل ولدى فيقضى الله بسنتى و رب الكعبة. ثم
تقول: اللهم اشفعنى فيمن بكى على صميبته، فيشفعها الله فيهم». [ اسد الغابة، ج
5، ص 523 و كفاية الطالب، ص 212 و ميزان الاعتدال، ج 2، ص 18 و كنز العمال، ج
13، ص 93 و مجمع الزوائد، ج 4، ص 212 و فصول المهمة، ص 127 و لسان الميزان، ج
3، ص 237 و خصائص، ج 2، ص 265 و جامع الصغير و التعقيبات و نظم درر سمطين و شرح
نهج البلاغه ابن ابى الحديد و تنزيه شريعت و فتح الكبير و جواهر البحار، مناقب
و ينابيع المودة و اتحاف بحب الاشراف و نور الابصار از ابوهريره ذكر كردند. ]
«ابن اثير در اسد الغابة از على (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى روز قيامت شود از عرش ندا كننده اى
ندا در مى دهد: اى اهل قيامت چشم هاى خويش را فرو بنديد تا اينكه فاطمه دختر
محمد با پيراهن خضاب شده به خون حسين بگذرد، در آن عرصه حضرت فاطمه پايه ى عرش
را گرفته و عرض مى كند: پروردگارا تو جبار عادلى، بين من و كسى كه فرزندان مرا
كشته قضاوت فرما، (رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:) آنگاه به حق
خداى كعبه كه پروردگار من به سنت من حكم خواهد فرمود، آنگاه (فاطمه (سلام الله
عليها)) عرضه مى دارد: پروردگارا به من اجازه ى شفاعت كسانى را بفرما كه در
مصيبت حسينم گريه كردند و خداى تعالى اذن شفاعت آنان را به وى عنايت فرمايد.»
قال الخوارزمى: و ذكر محمد بن شاذان هذ (قال) حدثنا أبوالطيب محمد بن الحسن
التيملى عن على بن عباس عن بكار بن احمد عن نصر بن مزاحم عن زياد بن المنذر،عن
زاذان، عن سلمان، قال: قال النبى صلى الله عليه و سلم: يا سليمان من احب فاطمة
بنتى فهو فى الجنة معى، و من ابغضها فهو فى النار. يا سلمان حب فاطمة ينفع فى
مأة من المواطن، ايسر ذلك المواطن: الموت و القبر و الميزان و المحشر و الصراط
و المحاسبة. فمن رضيت عنه ابنتى فاطمة رضيت عنه و من رضيت عنه رضى الله عنه و
من غضبت عليه (غضبت عليه و من غضبت عليه) غضب الله عليه. يا سلمان ويل لمن
يظلمها و يظلم بعلها اميرالمؤمنين عليا، و ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها.
«خوارزمى با هفت سند از سلمان فارسى نقل كرده كه پيامبراسلام (صلى الله عليه
و آله و سلم) فرمود: يا سلمان هر كسى دخترم فاطمه را دوست بدارد، وى با من در
بهشت خواهد بود و كسى كه دشمن بدارد فاطمه را جايگاهش جهنم خواهد بود، اى سلمان
دوستى فاطمه در صد جا نفع و فايده مى دهد و آسان ترين آنها در موقع مرگ و قبر و
پاى ميزان و صحراى محشر و پل صراط و در موقع محاسبه ى اعمال مى باشد؛ پس كسى كه
دخترم فاطمه از او راضى باشد من هم ازا و راضى هستم و كسى كه من از او راضى
باشم خداوند از وى راضى است و نيز كسى كه فاطمه بر وى غضبناك باشد من هم بر او
غضبناك هستم و كسى كه من از او غضبناك شوم خداوند هم بر وى غضبناك است،اى سلمان
واى بر كسى كه به فاطمه ظلم بند و به شوهر او اميرالمؤمنين على (عليه السلام)
ظلم بكند، واى بر كسى كه به فرزندان زهرا و شيعيان وى ظلم بكند.» [ فرائد
السمطين، ج 2، ص 47، حديث 391 و اسد الغابة، ج 5، ص 523 و كفاية الطالب، ص 212
و ميزان الاعتدال، ج 2، ص 18. ]