رنج ها و فريادهاى فاطمه (س)
 (ترجمه بيت الأحزان)

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)
مترجم: محمد محمدي اشتهاردى

- ۲ -


گوشه اى از فضائل حضرت زهرا

فاطمه (س) يكى از افراد كِساء [منظور از كِساء، اجتماع رسول خدا (ص) و على (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسين (عليهم السلام) در زير يك عبا است كه در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيه تطهير (33 احزاب) را در شأن پنج تن (ع) آورد: اِنّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذّهِبَ عَنَْكُم الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً: «قطعاً خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما خاندان دور سازد، و شما را پاك و پاكيزه نمايد».] و مُباهِله [منظور از مباهله، دعا و نفرين با علماى مسيحى است، تا خداوند هر كه را كه باطل است مشمول عذابش قرار دهد، اين مطلب در آيه 61 آل عمران آمده است (مترجم).] و كسى بود كه در سخت ترين زمان در راه خدا هجرت نمود، و از كسانى بود كه در شأن آنها آيه ى تطهير (33 احزاب) نازل شد، و جبرئيل افتخار كرد كه از جمله ى آنها باشد، و خداوند به پاكى و صدق آنها گواهى داد، او مادر ائمّه (ع) و يادگار رسول خدا (ص) است كه نسل پيامبر (ص) تا روز قيامت، از او باقى مى ماند، او سرور زنان دو جهان از آغاز و انجام است، او در گفتار و سخن، شبيه ترين انسانها به پيامبر (ص) بود، اخلاق و شيوه ى زندگى او، از اخلاق و شيوه ى زندگى رسول خدا (ص) حكايت مى كرد، و راه رفتنش بسان راه رفتن پيامبر (ص) بود، و هرگاه او بر رسول خدا (ص) وارد مى شد، رسول خدا (ص) از او استقبال گرمى مى كرد، و دستهايش را مى بوسيد و در جاى خود او را مى نشانيد، و وقتى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى شد، فاطمه برمى خاست و از پيامبر (ص) استقبال گرم مى كرد و دستش را مى بوسيد، پيامبر (ص) بسيار فاطمه (س) را مى بوسيد، و هر زمان مشتاق بوى بهشت مى شد، او را مى بوئيد و مى فرمود:

فاطِمَةُ بَضْغَةٌ مِنّىِ مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِى، وَ مَنْ سائَها فَقَدْ سائَنِى.

«فاطمه، پاره ى تن من است، كسى كه او را شاد كند مرا شاد نموده است، و كسى كه به ا و بدى كند به من بدى كرده است».

فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ اِلَىَّ: «فاطمه (س)، عزيزترين مردم نزد من است» و سخنان ديگرى كه بيانگر محبّت سرشار پيامبر (ص) به فاطمه (س) است مانند اينكه به فاطمه (س) مى فرمود: «يا حَبيبَةَ اَبِيها»: «اى محبوب و دوست پدر».

چنانكه طبرى شيعى از امام باقر (ع) و او از پدرانش نقل مى كند كه فاطمه (س) فرمود: رسول خدا (ص) به من چنين خطاب كرد:

«يا حَبِيبَةَ اَبِيها كُلُّ مُسْكِرٍ حَرامٌ، وَ كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ». :

«اى محبوب و دوست پدرش، هر مست كننده اى حرام است و هر مست كننده اى شراب مى باشد.»

دوستى براى خدا

بايد توجّه داشت، چنانكه در محل خود بحث و بررسى شده، دوستى مقرّبان درگاه خدا به فرزندان و نزديكان و دوستان خود از انگيزه هاى نفسانى و هوسهاى بشرى، سرچشمه نمى گرفت، بلكه آنها از هرگونه هوسهاى نفسانى بدور بودند، و محبّت و ارادت آنها خالص براى خدا بود، آنها جز خدا كسى را دوست ندداشتند، و دوستى آنها از غير خدا از اين رو بود كه بازگشت اين دوستى، به دوستى خدا بود، بر همين اساس، حضرت يعقوب (ع) يوسف را بيشتر از فرزندان ديگرش دوست مى داشت، و از آنجا كه فرزندان يعقوب از راز دوستى يعقوب به يوسف، ناآگاه و بى خبر بودند، آن حضرت را به گمراهى نسبت دادند و گفتند: ما نيرومندتريم، و ما سزاوارتريم كه يعقوب (ع) ما را به دوستى بگيرد، زيرا ما براى انجام امورى كه در دنيا مى خواهد توانمندتر مى باشيم. [چنانكه اين مطلب در آيه 8 سوره ى يوسف آمده است.]

اما علاقه ى بسيار يعقوب به يوسف بخاطر امور مادّى نبود بلكه فقط براى آن بود كه خدا يوسف را دوست دارد، و او را از ميان برادران، برگزيده است، و روشن است كه محبوب خدا محبوب پيامبرش خواهد بود.

مرحوم كُلَيْنى از محمد بن سنان نقل مى كند كه من نزد امام جواد (ع) بودم و موضوع اختلافاتى را كه در بين شيعيان پديدار شده بود به آنحضرت عرض كردم، به من فرمود:

«اى محمد! خداوند همواره در يكتائى و بى همتائى خود يكتا و بى همتا بود، پس از آن محمد و على و فاطمه (عليهم السّلام) را آفريد و آن سه نور پاك هزاران سال ماندند، سپس خداوند تمام موجودات را خلق فرمود، و آنان را گواه در آفرينش موجودات گردانيد، و اطاعت ايشان را در ميان تمام مخلوقات، جارى ساخت، و امور آن را به ايشان واگذار نمود، پس آنان (محمد، على و فاطمه) حلال مى كنند آنچه را كه بخواهند، و حرام مى كنند آنچه را كه بخواهند، ولى آنها هرگز چيزى را نمى خواهند مگر اينكه خدا بخواهد «وَ لَنْ يَشائُوا اِلّا اَنْ يَشاءَ اللَّهُ» سپس امام جواد (ع) فرمود: اى محمّد! اين عين ديانت است، هر كس تند برود و از آن جلو بيفتد، گمراه گردد، و هر كس كُندى كند و عقب بماند به هلاكت مى رسد، و هر كس به همراه دين و هماهنگ با دين حركت كند و همواره ملازم آن باشد به حق مى رسد، اى محمد! اين سخن را ياد بگير و حفظ كن».

مؤلّف گويد: اين حديث شريف، بيانگر آن است كه وجود مقدّس فاطمه (س) از افرادى است كه خداوند امور همه ى اشياء را به آنها واگذار كرده است، پس او آنچه را بخواهد حلال مى كند و آنچه را بخواهد، حرام مى نمايد (با توجه به اينكه او همان خواسته ى خدا را مى خواهد).

مُصْحَف فاطمه

در روايات بسيار از امامان (ع) آمده كه مصحف فاطمه (س) در نزد امامان معصوم (ع) است:

از جمله در كتاب بصائر الدّرجات نقل شده كه امام صادق (ع) فرمود: «فاطمه (س) مصحفى را بيادگار گذاشت، آن مصحف، قرآن نيست، ولى سخنى از سخن خدا است كه خدا بر فاطمه (س) نازل كرده، رسول خدا (ص) آن را املاء نموده و به خطّ على (ع) است».

ابوبصير مى گويد، به حضرت امام صادق (ع) رسيدم و عرض كردم: قربانت گردم، از شما سؤالى دارم، آيا در اينجا كسى (نامحرمى) هست كه سخن مرا بشنود؟

امام صادق (ع) پرده اى را كه در ميان آنجا و اطاق ديگر بود، بالا زد و در آنجا سركشيد، سپس فرمود: اى ابامحمّد! هر چه مى خواهى بپرس.

عرض كردم قربانت گردم، شيعيان حديث مى كنند كه پيغمبر (ص) به على (ع) بابى از علم آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شد.

عرض كردم به خدا كه علم كامل و حقيقى اين است.

امام صادق (ع) ساعتى تأمّل كرد و سپس فرمود: آن علم است، ولى علم كامل نيست، آنگاه فرمود: اى ابامحمّد! همانا «جامعه» نزد ما است، امّا مردم چه مى دانند «جامعه» چيست؟

در پاسخ فرمود: «طومارى است به طول هفتاد ذراع رسول خدا (ص) با املاء زبانى آن حضرت و دستخط على (ع)، تمام حلال و حرام و همه ى نيازهاى دينى مردم، حتّى جريمه ى خراش، در آن موجود است، سپس با دست به بدن من زد و فرمود: اى ابامحمّد! به من اجازه مى دهى؟ عرض كردم: من از شما هستم، هر چه خواهى انجام بده، آنگاه با دست مبارك مرا نشگون گرفت و فرمود: حتى جريمه نشگون در «جامعه» هست، اين را فرمود در حالى كه خشمگين به نظر مى رسيد.

من عرض كردم: به خدا كه علم كامل اين است.

فرمود: «اين علم است ولى باز هم كامل نيست» و پس از ساعتى سكوت فرمود: همانا «جَفْر» در نزد ما است، مردم چه مى دانند «جَفْر» چيست؟

پرسيدم: جَفْر چيست؟

فرمود: مخزنى است از چرم كه علم پيامبران و اوصياء و دانشمندان گذشته ى بنى اسرائيل، در آن وجود دارد.

عرض كردم: همانا علم كامل اين است: فرمود: اين علم است ولى علم كامل نيست، و باز پس از ساعتى سكوت فرمود: و َ اِنَّ عِنْدَنا لَمُصْحَف فاطِمَة عليهاالسَّلام :

«همانا مصحف فاطمه (س) در نزد ما است» مردم چه مى دانند كه مصحف فاطمه (س) چيست؟!»

پرسيدم: مصحف فاطمه (س) چيست؟

فرمود: مصحفى است سه برابر قرآنى كه در دست شما است، به خدا حتّى يك

حرف قرآن شما هم در آن نيست. [يعنى مطالب ظاهرى كه از ظاهر قرآن مى فهميم در آن نيست، بلكه از نظر معانى و تأويلات قرآن كه ما را مى فهميم، شرحى بر قرآن است (شرح بيشتر در كتاب اعيان الشيعه ط ارشاد ج 1 ص 97) مترجم.]

عرض كردم: علم كامل اين است، فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست، و پس از ساعتى سكوت فرمود: «علم گذشته و آينده تا روز قيامت نزد ما است».

عرض كردم: به خدا علم كامل همين است.

فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست.

پرسيدم: پس علم كامل چيست؟

فرمود: علمى است كه در هر شب و هر روز، راجع به موضوعى پس از موضوع ديگر، و چيزى پس از چيز ديگر، تا روز قيامت پديد مى آيد. [اصول كافى ج 1 ص 239.]

مقام فاطمه در بهشت

و در پاره اى از روايات آمده، فاطمه (س) يكى از سواران چهارگانه روز قيامت است كه سوار بر «غَضْباء»، ناقه ى (شتر) رسول خدا (ص) مى گردد و وارد محشر مى شود.

مرحوم ابن شهر آشوب، روايت مى كند: هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) در بستر رحلت قرار گرفت، ناقه ى غضباء به پيامبر (ص) عرض كرد، مرا بعد از خود براى چه كسى وصيت مى كنى؟

پيامبر (ص) فرمود: «اى غضباء، خدا به تو بركت دهد، تو از آن دخترم فاطمه (س) هستى، كه در دنيا و آخرت بر تو سوار مى گردد».

هنگامى كه پيامبر (ص) رحلت كرد، آن ناقه، شبانه نزد فاطمه (س) آمد و گفت: سلام بر تو اى دختر رسول خدا، اكنون فراق من از دنيا نزديك شده است، سوگند به خدا پس از رحلت رسول خدا (ص) لب به آب و علف نزده ام، آن ناقه (از فراق جانسوز پيامبر) سه روز بعد از رحلت رسول خدا (ص) جان داد. و در تفسير فرات ابن ابراهيم نقل شده كه امير مؤمنان على (ع) فرمود: روزى رسول خدا (ص) بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى كه فاطمه (س) غمگين بود ، پيامبر (ص) مطالبى درباره ى قيامت فرمود تا به اينجا رسيد: اى فاطمه! هنگامى كه به در بهشت رسيدى دوازده هزار حوريّه با تو ملاقات مى كنند، كه قبلاً با هيچكس ملاقات نكرده اند و بعد از ملاقات با تو نيز با هيچكس ملاقات نمى نمايند، در دست آنها سلاحى از نور است، آنها بر ناقه هائى از نور سوار هستند كه پالان آن ناقه ها از طلاى زرد و ياقوت سرخ مى باشد، مهار آنها از مرواريد تر است، و بر هر ناقه بساطى از سُنْدُس كه با جواهر آبدار، مرصّع و متراكم مى باشد، قرار دارد، هنگامى كه وارد بهشت گردى، بهشتيان از قدوم تو شادمان گردند، و از براى شيعيان تو مائده (سفره هاى) مخصوصى كه بر كرسى نور قرار دارند حاضر كنند، و از غذاى آن تناول كنند، در حالى كه ساير مردم هنوز درگير حساب و كتاب خود هستند، و از براى شيعيان تو آنچه را كه ميل داشته باشند، هميشه آماده و مهيّا شده است. و هنگامى كه اولياء خدا در بهشت استقرار مى يابند، حضرت آدم (ع) و همه ى پيامبران بعد از او، به زيارت تو مى آيند. [سند اين حديث به ابن عباس مى رسد و او از على (ع) نقل مى كند، حديث طولانى است كه فراز فوق، قسمتى از آن است، مشروح آن در كتاب رياحين الشّريعه ج 1 ص 225 تا 228 آمده است (مترجم).]

سخن فاطمه مايه ى نشاط قلب پيامبر

فاطمه (س) فرمود: هنگامى كه اين آيه (63 نور) نازل گرديد: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً :

«دعوت پيامبر را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقّى نكنيد» (يعنى پيامبر (ص) را با احترام صدا كنيد).

من رسول خدا (ص) را با جمله ى «اى رسول خدا» صدا مى زدم، ولى آن حضرت مايل بود كه به او بگويم: «اى پدر!»، سه بار چيزى نفرمود، تا اينكه به من رو كرد و فرمود:

يا فاطِمَةُ اِنَّها لَمْ تُنْزَلْ فِيكِ، وَ لا فِى اَهْلِكِ وَ لا نَسْلِكِ، وَ اَنْتِ مِنّىِ وَ اَنَا مِنْكِ، اِنَّما نَزَلَتْ فِى اَهْلِ الْجَفاءِ وَ الْغِلَظَةِ مِنْ قُرَيْشٍ، اَصْحابِ الْبَذْخِ وَ الْكِبْرِ. :

«اى فاطمه! اين آيه در مورد تو و خاندان و نسل تو نازل نشده، و تو از من هستى و من از تو مى باشم، بلكه اين آيه در مورد افراد بى مهر و خشن قريش، همان افراد متكبّر و خودخواه نازل شده است».

سپس فرمود:

قُولِى لِى يا اَبَهْ! فَاِنَّها اَحْيى لِلْقَلْبِ، وَ اَرْضى لِلرَّبِّ. :

«به من بگو اى پدر، كه اين گونه سخن تو، قلب مرا زنده تر مى كند (براى قلب من نشاط انگيزتر است) و خدا را خشنودتر مى سازد». و در كتاب مصباح الانوار از امير مؤمنان على (ع) نقل شده كه فاطمه (س) فرمود: رسول خدا (ص) به من فرمود:

مَنْ صَلّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللَّهُ تَعالى لَهُ، وَ اَلْحَقَهُ بِى حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ. :

«كسى كه بر تو درود بفرستد خداوند متعال او را مى آمرزد، و او را در بهشت در آن جايگاهى كه هستم، به من ملحق مى نمايد».

گرسنگى فاطمه و دعاى پيامبر

طبق نقل كُليْنى، امام باقر (ع) از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل كرد كه گفت: پيامبر (ص) بيرون آمد و مى خواست با فاطمه (س) ملاقات كند، من همراه آن حضرت بودم، وقتى كه به در خانه ى رسول خدا (ص) رسيديم، دستش را بر در خانه گذاشت و آن را فشار داد و سپس فرمود: «سلام بر شما».

فاطمه (س) گفت: سلام بر شما اى رسول خدا.

پيامبر فرمود: آيا وارد خانه شوم؟

فاطمه (س) عرض كرد: وارد شو اى رسول خدا.

پيامبر (ص) فرمود: آيا من و كسى كه همراه من است وارد شويم؟

فاطمه (س) عرض كرد: اى رسول خدا (ص) مقنعه و روپوش ندارم، پيامبر (ص) فرمود: اى فاطمه! با زيادى چادر خود، سرت را بپوشان.

فاطمه (س) سرش را با آن، پوشاند.

سپس رسول خدا (ص) فرمود: سلام بر شما.

فاطمه عرض كرد: سلام بر شما اى رسول خدا!

پيامبر (ص) فرمود: آيا اجازه ى ورود هست؟

فاطمه گفت: آرى.

پيامبر (ص) فرمود: با شخصى كه همراه من است؟

فاطمه گفت: آرى هر دو وارد گرديد.

جابر مى گويد: رسول خدا (ص) وارد خانه شد و من نيز وارد شدم، ناگهان دريافتيم كه چهره ى فاطمه (س) زرد شده است.

پيامبر (ص) علّت آن را پرسيد.

فاطمه (س) گفت: اى رسول خدا! شدّت گرسنگى باعث آن شده است.

پيامبر (ص) گفت: «اى خدائى كه گرسنگان را سير مى كنى، و كمبودها را جبران مى نمائى، فاطمه دختر محمد (ص) را سير كن...».

شرمندگى فاطمه از همسرش

از ابوسيعد خُدرى نقل شده: روزى حضرت على (ع) گرسنه شد و به حضور فاطمه (س) آمد و گفت: اى فاطمه! آيا طعامى در نزد شما هست تا بخورم.

فاطمه (س) عرض كرد: نه، سوگند به خدائى كه پدرم را به مقام نبوت گرامى داشت، و تو را به مقام وصايت اكرام نمود، چيزى از غذا در نزد من نيست، و دو روز است غذا نداريم كه اگر چيزى از غذا وجود داشت، تو را بر خودم و بر پسرانم حسن و حسين (ع) مقدّم مى داشتم.

على (ع) فرمود: اى فاطمه! جرا به من خبر ندادى تا غذائى براى شما تهيّه كنم؟

فاطمه (س) گفت:

يا اَبَا الْحَسَنِ اِنّىِ لَاَسْتَحْيِى مِنْ اِلهِى اَنْ اُكَلِّفَ نَفْسَكَ مالا تَقْدِرُ عَلَيْهِ. :

«اى ابوالحسن! من از خدايم شرم مى كنم كه ترا به چيزى كه قدرت بر آن ندارى تكليف كنم».

تقسيم كارهاى خانه و بيرون خانه

در كتاب قرب الاسناد از امام صادق (ع) نقل شده كه امام باقر (ع) فرمود: حضرت على (ع) و حضرت زهرا (س) در مورد كارهاى خانه و بيرون خانه، از رسول خدا (ص) درخواست داورى كردند، آن حضرت كارهاى درون خانه را به فاطمه (س) واگذار كرد، و كارهاى بيرون خانه را بر عهده ى على (ع) گذارد.

فاطمه (س) مى فرمايد: جز خدا كسى نمى داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، از اين رو كه رسول خدا (ص) تحمّل زحمت خانه ى مردان را بر من واگذاشت (و مرا به امورى موظّف كرد كه ديگر نيازى به بيرون رفتن از خانه و تصادم با مردان ندارم).

فرشتگان در خدمت زهرا

در كتاب خرائج راوندى از سلمان نقل شده كه گفت: در خانه حضرت زهرا (س) بودم، ديدم كه فاطمه (س) نشسته، و آسيائى پيش روى او است، و بوسيله ى آن، مقدارى جو را آرد مى كند، و عمود آسيا خون آلود است، و حسين (ع) (كه در آن هنگام كودك شيرخوار بود) در يك جانب خانه بر اثر گرسنگى به شدّت گريه مى كند، عرض كردم: اى دختر رسول خدا (ص) چندان خود را به زحمت نينداز و اينك اين فضّه (كنيز شما) است و در خدمت حاضر است.

فرمود: رسول خدا (ص) به من سفارش نمود كه كارهاى خانه را يك روز من انجام دهم و روز ديگر فضّه انجام دهد، ديروز نوبت فضّه بود، و امروز نوبت من است.

سلمان مى گويد: عرض كردم من بنده ى آزاد شده ى شما هستم، من حاضر به خدمت هستم، يا آسيا كردن جو را به عهده ى من بگذاريد، و يا پرستارى از حسين (ع) را.

فرمود: من به پرسيتارى حسين (ع) مناسبتر و نزديكتر هستم، تو آسيا كردن را به عهده بگير، من مقدارى از جو را آسيا كردم، ناگهان نداى نماز شنيدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا (ص) خواندم و پس از نماز، جريان را به على (ع) گفتم، آن حضرت گريان برخاست و به خانه رفت، و سپس ديديم خندان بازگشت، رسول خدا (ص) از علّت خنده ى او پرسيد، او عرض كرد: نزد فاطمه (س) رفتم ديدم فاطمه (س) به پشت خوابيده و حسين (ع) روى سينه اش به خواب رفته است، و آسيا در پيش روى او بى آنكه دستى آن را بگرداند. خود بخود مى گردد.

رسول خدا (ص) خنديد و فرمود:

يا عَلِىُّ اَما عَلِمْتَ اَنَّ لِلَّهِ مَلائِكَةٌ سَيّارَةٌ فِى الْاَرْضِ يَخْدِمُونَ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ اِلى اَنْ تَقُومَ السّاعَةُ. :

«اى على! آيا نمى دانى كه براى خدا فرشتگانى است كه در زمين گردش مى كنند، تا به محمّد و آل محمد (ص) خدمت كنند، و اين خدمت آنها تا روز قيامت ادامه دارد».

كمك پيامبر به زهرا

در روايت ديگر آمده: روزى رسول خدا (ص) وارد خانه ى امير مؤمنان على (ع) شد، ديد على و فاطمه (ع) با هم مشغول آسيا كردن گاوَرْس (كه دانه هايش نظير ارزن است) مى باشند، فرمود: كداميك از شما خسته تر هستيد؟

على (ع) عرض كرد: فاطمه (س) از من خسته تر است.

پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: دختر عزيزم برخيز، فاطمه (س) برخاست، پيامبر (ص) خود بجاى فاطمه (س) نشست و به على (ع) در آسيا كردن كمك كرد.

(و با اين شيوه، اين درس را به همه ى بستگان زن آموخت كه اگر بانوئى را ديدند كه كارهاى خانه اش، بسيار و دشوار است، به او كمك كنند، و با كمك خود مقدارى از فشار كار او را بكاهند).

بركت غذاى حضرت زهرا

در بعضى از كتب مناقب نقل شده، جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد:

چند روز گذشت، پيامبر (ص) به هيچ غذائى دست نيافت، شدّت گرسنگى آن حضرت را به زحمت انداخت، در حجره هاى همسرانش، غذائى نيافت به خانه فاطمه (س) رفت و گرسنگى خود را اظهار نموده و تقاضاى غذا كرد.

فاطمه (س) عرض كرد: فدايت گردم، هيچگونه غذا در خانه نيست، رسول خدا (ص) مراجعت نمود، يكى از همسايگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه (س) هديه آورد، فاطمه (س) آن را گرفته و در ميان ظرفى نهاد و روپوشى بر آن افكند و گفت: رسول خدا (ص) را بر خودم و بر كسانى كه نزد من هستند، مقدّم مى دارم (يعنى او را مقدّم مى دارم بر شوهرم و بر حسن و حسينم كه همه گرسنه بودند).

آنگاه فاطمه (س) توسّط حسن و حسين (ع)، رسول خدا (ص) را خبر كرد، آن حضرت آمد، فاطمه (س) جريان هديه را به عرض رساند، پيامبر (ص) فرمود: آن را نزد من بياور، فاطمه (س) آن ظرف را نزد پيامبر (ص) نهاد، پيامبر (ص) سرپوش را از روى ظرف برداشت، ناگهان ديد پر از نان و گوشت است.

جابر مى گويد وقتى كه به آن نگاه كردم، تعجب كردم، دريافتم كه اين يك نمونه از كرامت الهى است، حمد و سپاس خدا را بجاى آوردم، و بر پيامبرش درود فرستادم، رسول خدا (ص) به فاطمه (س) گفت: اين غذا از كجا بدست آمده؟

فاطمه (س) عرض كرد: «از نزد خدا، خداوند به هر كس بخواهد، روزى فراوان مى بخشد».

رسول خدا (ص) شخصى را به سراغ على (ع) فرستاد، همه جمع شدند، رسول خدا (ص) از آن غذا خورد، على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) و همسران پيامبر (ص) و همه ى اهل خانه از آن خوردند و سير شدند، ولى ظرف همچنان پر از غذا بود، فاطمه (س) مى فرمايد: از آن غذا براى همه ى همسايه ها فرستادم، خداوند خير و بركت سرشارى به آن غذا داد، چنانكه چنين بركتى به حضرت مريم (ع) عطا فرمود. [اين حديث در تفسير نيشابورى نقل شده است (مترجم).]

نگاهى به عبادت حضرت زهرا

حسن بصرى (زاهد معروف) مى گويد: در امّت اسلام هيچكس عابدتر از فاطمه (س) نبود، آنقدر به عبادت ايستاد كه پاهايش ورم كرد. و رسول اكرم (ص) به فاطمه (س) فرمود: چه چيز براى زن بهتر است، در پاسخ گفت:

اَنْ لا تَرى رَجُلاً وَ لا يَراها رَجُلٌ. :

«نه او، مرد نامحرم را بنگرد و نه مرد نامحرم او را بنگرد».

پيامبر (ص) با شنيدن اين سخن، فاطمه (س) را به سينه اش چسبانيد و اين آيه را خواند: «ذُرِيَةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ»: «آنها دودمانى بودند كه (از نظر تقوى و فضيلت) بعضى از آنها از بعضى ديگر گرفته شده اند» (آل عمران- 34)

امام حسن (ع) مى فرمايد: در شب جمعه مادرم را در محراب عبادتش ديدم، همواره در ركوع و سجود بود تا سفيده ى سحر دميده شد مى شنيدم كه نام مؤمنين و مؤمنات را به زبان مى آورد و براى آنها دعا مى كرد، ولى براى خودش هيچ دعا نكرد، گفتم: اى مادر، براى خود مانند ديگران دعا نكردى؟، در پاسخ فرمود: اى پسرم، اَلْجارُ ثُمَّ الدَارُ:

«نخست همسايه، بعد خانه».

مرحوم صدوق (ره) نقل مى كند: فاطمه (س) فرمود: از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: «در روز جمعه، ساعتى وجود دارد كه هرگاه مسلمانى در آن ساعت، خيرى از خدا بخواهد، قطعاً خداوند خواسته ى او را برآورد مى كند»، پرسيدم: آن ساعت كدام ساعت است؟ در پاسخ فرمود: آن ساعت كه نصف قرص خورشيد در افق پنهان شده و نصف ديگرش هنوز پنهان نشده است».

فاطمه (س) به غلام خود مى گفت: به بالا برو، هرگاه ديدى كه نصف قرص خورشيد غروب كرده است، به من خبر بده، تا دعا كنم. و روايت شده: هنگامى كه آنحضرت در محراب عبادتش به عبادت مى ايستاد، نور او براى اهل آسمان مى درخشيد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد.

خدمات زهرا در خانه ى شوهر و تقاضاى كنيز

نيز مرحوم صدوق نقل مى كند: امير مؤمنان على (ع) به مردى از قبيله بنى سعد فرمود: مى خواهى مقدارى از حالات فاطمه (س) را آن هنگام كه در خانه ى من بود، براى تو بازگو كنم؟

او با اينكه از محبوبترين افراد در نزد رسول خدا (ص) بود، آنقدر با مشك آب كشيد كه اثر بند مشك در سينه ى او نمايان شد، و آنقدر خانه را جارو كرد كه لباسهايش غبارآلود شد، و آنقدر زير ديگ، آتش افروخت كه رنگ لباسش تغيير كرد به طورى كه در سختى و زحمت افتاد، به او گفتم: اگر به حضور پدرت پيامبر (ص) مى رفتى و درخواست كنيزى مى كردى تا ترا در كارها كمك كند، بجا بود.

فاطمه (س) به حضور پدر رفت، چند نفر از جوانان در نزد رسول خدا (ص) بودند، چيزى نگفت و به خانه بازگشت.

رسول خدا (ص) دريافت كه فاطمه (س) براى حاجتى نزد او آمده، و بدون اينكه به حاجتش برسد، برگشته است، روز بعد صبح رسول خدا (ص) به خانه ى ما وارد شد، در حالى كه من و فاطمه در بستر بوديم.

رسول خدا (طبق عادت) سه بار سلام كرد، بار سوّم فكر كرديم كه اگر جواب ندهيم، آن حضرت بازمى گردد، چرا كه عادت او اين بود كه براى اذن ورود، تا سه بار سلام مى كرد، اگر اجازه ى ورود داده مى شد كه وارد مى شد وگرنه بازمى گشت، گفتم: و بر تو باد سلام، اى رسول خدا بفرمائيد.

آن حضرت آمد و بالاى سر ما نشست و فرمود: اى فاطمه! ديروز نزد من آمدى، بگو حاجت تو چه بود؟ فاطمه (س) از روى حيا، سخن نگفت، ترسيدم كه اگر من پاسخ او را ندهم، آن حضرت برخيزد و برود، سر برداشتم و عرض كردم: اى رسول خدا من به تو خبر دهم، فاطمه آنقدر آب كشيده كه اثر بند مشك در سينه ى او نمايان است، و آنقدر آسيا را گردانده كه دستهايش آبله كرده، و آنقدر خانه را جارو كرده كه لباسش غبارآلود شده، و آنقدر آتش زيرر ديگ روشن نموده كه رنگ لباسش تغيير نموده است، به او گفتم: اگر نزد پدر بروى و درخواست كنيزى براى كمك به كارهاى دشوار خانه، بكنى، روا است.

پيامبر (ص) فرمود: آيا مى خواهيد به شما چيزى بياموزم كه بهتر از خدمتكار باشد؟، و آن اين است كه وقتى به بستر خواب رفتيد: سى و سه بار «سُبْحانَ اللَّهِ» و سى و سه بار «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» و سى و چهار بار «اَللَّهُ اَكْبَرُ» را بگوئيد در اين هنگام، فاطمه (س) سر برداشت و سه بار گفت: «رَضِيتُ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» «از خدا و رسولش، راضى و خشنود شدم». و در كتاب مناقب از ابوبكر شيرازى (از از علماى تسنن است) نقل شده: «وقتى كه حضرت زهرا (س) احوال خود را به پيامبر (ص) عرض كرد و تقاضاى كنيز نمود: پيامبر (ص) گريه كرد و فرمود: «اى فاطمه! سوگند به خداوندى كه مرا به حق مبعوث نمود در مسجد چهار صد نفر مرد حاضر است كه نه غذائى دارند و نه لباسى، و اگر ترس آن نداشتم كه فضيلتى از تو فوت شود، آنچه درخواست كردى به تو مى دادم، اى فاطمه! من نمى خواهم كه اجر و پاداش تو از تو جدا شده و به كنيز تو برسد!!». و در كتاب تفسير ثعلبى از امام باقر (ع) و همچنين در تفسير قُشيرى از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل شده: پيامبر (ص) فاطمه (ع) را ديد كه لباسى از پشم پوشيده بود، و با دستهاى خود آسيا مى كرد، و فرزندش را شير مى داد، قطرات اشك از چشمان پيامبر (ص) سرازير شد و فرمود:

يا بِنْتاهُ تَعَجَّلِى مَرارَةَ الدُّنْيا بِحَلاوَةِ الْآخِرَةِ. :

«اى دخترم به سختى دنيا بخاطر شيرينى آخرت، شتاب كن».

فاطمه عرض كرد:

يا رَسُولَ اللَّهِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى نَعْمائِهِ وَ الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلى آلائهِ. :

«اى رسول خدا! حمد و سپاس خداوند را در برابر نعمتهايش، و شكر خداى را در برابر عطايا و مواهبش».

نگاهى به علم و كمال فضّه، كنيز زهرا

ابوالقاسم قُشيرى در كتاب خود از بعضى نقل مى كند (فضّه كنيز حضرت زهرا (س) در بيابانى از كاروان حج، عقب افتاد و تنها در بيابان سرگردان شد) شخصى (بنام عبداللَّه مبارك) كه از كاروان عقب مانده بود مى گويد: بانوئى را در بيابان، تنها ديدم، (سوار بر شتر بودم و نزد او رفتم و هر چه از او پرسيدم، با آيه ى قرآن به من جواب داد، به اين ترتيب:).

به او گفتم: تو كيستى؟

زن- وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ: «و بگو سلام بر شما، امّا خواهند دانست» (زخرف- 89).

عبداللَّه: بر او سلام كردم و گفتم: تو در اينجا چه مى كنى؟

زن- وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمالَهُ مِنْ مُضِلٍ: «هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت» (زمر- 37) فهميدم كه راه را گم كرده است.

عبداللَّه- آيا از جن هستى يا از انس.

زن- يا بَنى آدَمَ حُذُوا زينَتَكُمْ: «اى فرزندان آدم، زينت خود را برداريد» (اعراف- 31) فهميدم كه از انس است.

عبداللَّه- از كجا مى آئى؟

زن- يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ: «آنها از مكان دور، صدا زده مى شوند» (فصّلت- 44)- فهميدم كه از راه دور مى آيد.

عبداللَّه- كجا مى روى؟

زن- وَلِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ: «خداوند بر مردم مستطيع، حجّ كعبه را واجب كرده است» (آل عمران- 97)- (فهميدم كه عازم مكّه است)

عبداللَّه- چه وقت از كاروان جدا شدى؟

زن- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ فِى سِتَّةِ اَيّامٍ: «ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، در شش روز آفريديم» (ق- 38)- فهميدم شش روز است از كاروان جدا شده است.

عبداللَّه- آيا به غذا ميل دارى؟

زن- وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يأْكُلُونَ الطَّعامَ: «ما آنها را پيكرهائى كه غذا نخوردند قرار نداديم» (انبياء- 8) فهميدم كه به غذا ميل دارد.

عبداللَّه- شتاب كن و تند تند بيا.

زن- لا يُكَلِفُ اللَّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها: «خداوند هيچكس را جز به اندازه ى توانائيش تكليف نمى كند» (بقره- 286)- فهميدم كه خسته شده و قدرت راهروى ندارد.

عبداللَّه- بر شتر در رديف من سوار شو.

زن- لَوْ كانَ فِيهما آلِهَةٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا: «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى يكتا باشد، بهم مى خورند» (انبياء- 22)- فهميدم كه از سوار شدن به پشت سر من، حيا مى كند.

عبداللَّه- پياده شدم و او را تنها سوار بر شتر كردم، وقتى سوار بر شتر شد گفت: سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا: «پاك و منزّه است خدائى كه اين را مسخر ما ساخت» (زخرف- 13). و قتى كه با كاروان رسيديم، به او گفتم: آيا از بستگان تو كسى در ميان كاروان هست؟

زن- يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْاَرْضِ: «اى داود ما تو را نماينده ى خود در زمين قرار داديم» (ص- 26). و َ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ: «و نيست محمّد، جز رسول». (آل عمران- 144).

يا يَحْيى خُذِاْ الكِتّابَ بِقُوَّةٍ: «اى يحيى، كتاب را با قوّت بگير» (مريم- 12).

يا موسى اِنّى اَنَا اللَّهَ: «اى موسى، منم خداوند» (قصص- 30) دريافتم كه افرادى بنامهاى داود، محمّد، يحيى و موسى، داخل كاروان هستند و با او خويشاوندى دارند، آنها را با نام صدا زدم، ناگهان چهار نفر جوان به سوى آن زن آمدند، به او گفتم: اين افراد با تو چه نسبتى دارند؟

زن- اَلْمالُ وَ الْبَنُونُ زِينَةُ الْحياةِ الدُّنْيا: «و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (كهف- 46)- فهميدم كه آنها فرزندان او هستند. و قتى كه آنها نزد زن آمدند، زن گفت:

يا اَبَتِ اسْتَأجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ الْقَوِىُّ الْاَمينُ: «پدرم، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه استخدام مى توانى كنى، آن كس است كه نيرومند و امين است» (قصص- 26)- فهميدم كه به آنها مى گويد مزدى به من بدهند، آنها مقدارى پول به من پاداش دادند.

زن گفت: وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ: «خداوند آن پاداش را براى هر كس بخواهد، چند برابر مى كند» (بقره- 261)- فهميدم به آنها مى گويد: زيادتر بدهيد، آنها بر پاداش من افزودند، از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟

گفتند: «اين زن، مادر ما «فضّه» است كه كنيز حضرت زهرا (س) بود، كه بيست سال است به غير از قرآن، سخنى نگفته است!!». [فضّه اهل نَوْبه بود، بعدها به خانه ى على (ع) راه يافت و كنيز حضرت زهرا (س) شد و در محضر او پرورش يافت و به مقامات عالى رسيد، و جزء خاندان فاطمه (س) مشمول نزول آيه 7 تا 9 سوره ى انسان گرديد، مروحو علامه ى اصفهانى (كچانى) در يكى از اشعار خود در مدح حضرت زهرا (س) مى گويد:

مفتقرا متاب روى از در او به هيچ سوى   زانكه مس وجود را، فضّه ى او طلا كند

مترجم.]

فضائل و مقامات بهشتى حضرت زهرا و شيعيان او

ابوجعفر طبرى در كتاب بشارة المصطفى از همام ابى على نقل مى كند كه گفت به كعب الاحبار گفتم: نظر شما درباره ى شيعيان على بن ابيطالب (ع) چيست؟

در پاسخ گفت: «اى همام! من صفات آنها را در قرآن يافته ام، آنها حزب خدا و انصار دين خدا و پيرو ولّى هدا، و بندگان خاص و بزرگوار خدا در ميان خلق هستند، خداوند آنها را براى دين خود برگزيده، و براى بهشت خود آفريده است، آنها در فردوس اعلاى بهشت در ميان خيمه و اطاقهائى كه از (دانه هاى شفّاف) مرواريد و لؤلؤ برپا شده، سكونت مى كنند، آنها در ميان مقرّبان ابرار هستند و از نوشابه ى دست نخورده سر بسته سيراب مى شوند، اين نوشابه از آب چشمه اى است كه «تسنيم» نام دارد، كه به آنها اختصاص دارد، تسنيم چشمه اى است كه خداوند آن را به حضرت فاطمه دختر محمّد (ص) و همسر على (ع) عطا فرموده است كه منبع آن چشمه زير ستونى قرار دارد كه قبّه ى آن ستون در خنكى و برودت مانند كافور، و در طعم مانند زنجبيل و در بو مانند مُشك است، سپس آب آن چشمه در جويها جريان مى يابد، شيعيان و دوستان فاطمه (س) از آن مى آشامند، و آن قُبّه داراى چهار ستون است، يك ستون آن از مرواريد سفيد است، كه در زير آن چشمه اى بنام «طهور» قرار دارد، و يك ستون آن از زُمُرّد سبز است كه در زير آن دو چشمه پر فوران از شراب طهور و عسل قرار دارد، هر يك از آن چشمه ها به سوى قسمت پائين بهشت جريان دارند، جز چشمه ى «تسنيم» كه در قسمت اعلاى بهشت، روان است كه خواص بهشتيان از آن مى آشامند، و آن شيعيان و دوستان على (ع) هستند، و اين است تفسير قول خدا كه در قرآن مى فرمايد:

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيق مَخْتُومٍ... عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ. :

«آنها از شراب زلال دست نخورده ى سر بسته سيراب مى شوند... همان چشمه اى كه مقرّبان از آن مى نوشد (مطفّفين- 25- 28) پس اين نعمت بر شيعيان گوارا باد.

سپس كعب الاحبار گفت: سوگند به خدا، شيعيان را دوست نمى دارد مگر كسانى كه خداوند از آنها، عهد و ميثاق گرفته است.

ابوجعفرى طبرى پس از نقل فوق، مى گويد: سزاوار است كه شيعيان، اين حديث را با آب طلا بنويسند، تا نقل بسيار شده و از نابودى، حفظ گردد، و به مفاد آن عمل كنند كه موجب دستيابى به آنهمه درجات عالى بهشتى خواهد گرديد، با توجّه به اينكه اين روايت از اهل تسنّن نقل شده است كه براى حجّت بودن، رساتر است (و از تهمت ساختگى شيعه بدور است) و صحّتش روشنتر مى باشد.

پاسخ به سؤال سلمان

و نيز طبرى در كتاب بشارة المصطفى از كتاب كنز نقل مى كند كه ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشى را ديدم نزد پيامبر (ص) آمدند، ناگهان سلمان بروى قدم رسول خدا (ص) افتاد و بوسيد، پيامبر (ص) او را از اين كار كنار زد و به او فرمود: «اى سلمان، آن كارى را كه عجم ها براى شاهان خود انجام مى دهند، نسبت به من انجام مده، من بنده اى از بندگان خدا هستم، مانند بندگان مى خورم و مى نشينم» سلمان عرض كرد: اى مولاى من از تو مى خواهم از فضائل فاطمه (س) در قيامت، به من خبر بدهى!

پيامبر (ص) با چهره اى خندان به او نگريست و فرمود: «سوگند به خدائى كه جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئى است كه در عرصه ى محشر، سوار بر شتر عبور مى كند كه سرش (نمودى) از خشيت خدا است، و چشمانش از نور خدا مى باشد، تا اينكه فرمود: جبرئيل در سمت راست آن شتر، و ميكائيل در سمت چپ آن، و على (ع) در پيشاپيش آن، و حسن و حسين (ع) در پشت سر آن حركت مى كنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه ى محشر عبور كند در اين هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مى رسد:

«اى همه ى خلايق! چشمهاى خود را فروخوابانيد، و سرهاى خود را پائين آوريد، اين فاطمه دختر پيامبر شما، همسر على (ع) امام شما، مادر حسن و حسين (ع) است، پس از پل صراط عبور مى كند در حالى كه دو چادر شفّاف و سفيد بر سر دارد. و قتى كه فاطمه (س) وارد بهشت مى شود و به نعمتها و مواهبى كه خداوند براى او آماده ساخته مى نگرد، مى گويد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لايَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ. :

«بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را كه: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خداى ما بخشنده و شكر پذير است، آن خدائى كه ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد كه در آن هيچگونه رنج و ناگوارى به ما نمى رسد».

رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحى مى كند: «اى فاطمه! آنچه مى خواهى از من مسئلت كن كه به تو عطا مى كنم و تو را خشنود سازم»

فاطمه (س) عرض مى كند: خدايا تو اميد منى، بلكه بالاتر از اميد منى، از درگاه تو مسئلت مى كنم كه دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نكنى.

خداوند به او وحى مى كند: اى فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين، به خود سوگند ياد نموده ام كه دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نكنم.