رنج ها و فريادهاى فاطمه (س)
 (ترجمه بيت الأحزان)

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)
مترجم: محمد محمدي اشتهاردى

- ۱ -


مقدّمه آيت اللَّه ناصر مكارم شيرازى

«بِسْمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحِيم»

تقريظ از آيةاللَّه العظمى ناصر مكارم شيرازى

در ميان دانشمندان بزرگ اسلام افرادى را سراغ داريم كه آثار پربركتى از خود به يادگار گذاردند و مردم در همه جا از آثار قلمى آنها بهره مى گيرند، اين بركات معنوى نشانه اى است از اخلاص والاى آنان.

از جمله اين بزرگان مرحوم عالم بزرگوار حاج شيخ عباس محدّث قمى قدّس سرّه را مى توان نام برد كه همه ى ما به آثار ارزشمند او آشنا هستيم.

نامبرده دقت نظر در انتخاب و بررسى احاديث و حسن سليقه و روشنى بيان و استحكام قلم را با اخلاص و عشق نسبت به اهل بيت (ع) يكجا جمع كرده بود و به همين دليل عوام و خواص از آثار قلمى او بهره مى گيرند و بر روان پاكش درود مى فرستند.

آثار آن بزرگوار عمدتاًً بر محور ولايت اهل بيت (ع) و احياى نام و تاريخ و سيره و سنت آنها دور مى زند، و در همه جا عشق او به ولايت اهل بيت پيغمبر (ص) از لابلاى سطور و كلماتش مى درخشد.

از جمله آثار ارزنده ى او كتاب «بيْتُ الاَحْزان» است كه پيرامون تاريخ پرماجراى زندگى غم بار بانوى اسلام فاطمه زهرا سيدة نساء العالمين (سَلامُ اللَّه عليْها) نگاشته، و چنانكه از نامش پيدا است حقايق دردناك مربوط به زندگى اين بانوى بزرگ اسلام، به اضافه ى مقام والا و بى نظير آن حضرت و فضائل و كرامات آن بزرگوار در آن جمع آورى شده است.

اين كتاب اخيراً به وسيله دانشمند محترم جناب مستطاب حجةالاسلام آقاى محمّدى اشتهاردى (دامت تأييداته) كه از نويسندگان پركار و با سابقه ى حوزه ى علميه قم و داراى آثار متعدّد ارزنده، و از ياران «تفسير نمونه» است به فارسى سليس ترجمه شده است، تا نفع آن عام و مايه ى استفاده ى همگان گردد.

اينجانب گرچه تنها توفيق مطالعه بخشى از اين كتاب را پيدا كردم، ولى با توجه به شناختى كه از «محدّث بزرگوار و عاليمقام مرحوم حاج شيخ عباس» (قدّس سرّهُ الشريف) دارم، و نيز با توجه به دقت نظر مترجم محترم جناب آقاى محمّدى، مطمئنم اثرى ارزشمند عرضه شده است.

اميد آنكه عموم علاقمندان اهل بيت (ع) با مطالعه اين كتاب به گوشه اى از مقامات بسيار والاى بانوى اسلام (ع) و عظمت او در پيشگاه خداوند، و خلق و خوى بهشتيش آشناتر گردند، و با پيمودن راه او به خداوند متعال تقرّب جويند. والسّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللَّه الصّالِحين.

قم حوزه ى علميّه- ناصر مكارم شيرازى

17 تير ماه 1369

پيشگفتار مترجم

بِسْمِ اللَّه الرّحمن الرّحيم

براى اينكه با بصيرت بيشتر، اين كتاب را مطالعه كنيد، به مطالب زير توجّه فرمائيد:

1- شيخ عباس قمّى ، محدّث خبير و عاليمقام

اين كتاب ترجمه يكى از تأليفات گرانقدر مرحوم محقّق مخلص و بزرگ شيخ عبّاس قمّى صاحب مفاتيح الجنان است، كه بنام «بَيْتُ الْاَحْزانِ فِى ذِكْرِ اَحْوالاتِ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَة الزَّهْراءِ عَلَيْهاالسَّلامُ» در قطع وزيرى به زبان عربى در 160 صفحه طبع و منتشر شده است، و نخستين بار به سال 1363 ه.ق انتشار يافته است. [چاپ جديد اين كتاب در سال 1404 ه.ق توسط منشورات حسينيه عمادزاده ى اصفهان، به طبع رسيده كه در دسترس مترجم است.]

عالم ربّانى مرحوم شيخ عبّاس قمّى (ره) كه نامش براى همه ى ما آشنا است از علماى خيّر و مخلص و بسيار موفّق بود كه همه ى عمر پربركت خود را على الدّوام به تحقيق و بررسى علوم اسلامى، و نشر فرهنگ اسلام با بيان و قلم پرداخت، و به عنوان محدّث بزرگ، و خاتم المحدّثين شهرت يافت.

اين مرد بزرگ به سال 1294 قمرى (116 سال قبل) در قم متولّد شد، و در سال 1359 ه.ق در سنّ 65 سالگى (بعد از نصف شب 23 ذيحجه) در نجف اشرف از دنيا رفت، و قبر شريفش در ايوان سوّم ناحيه ى شرقى صحن شريف مرقد مطهر حضرت على (ع) كنار قبر استادش آيت اللَّه محدّث نورى قرار دارد. و ى در قم پس از كسب علوم مقدّماتى، به سال 1316 ه.ق عازم نجف اشرف گرديد و در حضور اساتيد بزرگ حوزه ى علميه نجف به ادامه ى تحصيل پرداخت و به پيشرفتهاى فوق العاده اى دست يافت، و در آن حوزه ى بزرگ، بيشتر در درس آيت اللَّه حاج ميرزا حسين نورى حاضر مى شد و اكثر اوقاتش را در محضر اياشن به تحقيق و بررسى و استنساخ تأليفات محدّث نورى مى پرداخت.

در همان دوران جوانى آثار نبوغ و درايت و عشق به مطالعه و تحقيق از چهره اش آشكار بود، و در اوج پرهيزكارى و پاكى بسر مى برد، و از خصوصيّات زندگى او اينكه: عشق و علاقه خاصّى به نشر احكان و فرهنگ اسلام با بيان و قلم داشت، و همواره از شهرى به شهر ديگر مسافرت مى كرد و منبر مى رفت و كتاب مى نوشت.

مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى (صاحب كتاب الذّريعه) كه در نجف اشرف مدّتى با محدّث قمّى، هم حجره بود، درباره ى او مى نويسد: «من سه سال جلوتر از محدّث قمّى به نجف اشرف رفتم، و دو سال جلوتر از او به حوزه ى درس محدّث نورى پيوستم، از همه ى علماء بيشتر با محدّث قمّى مأنوس بودم و مدّتها در حجره يكى از مدارس علمى نجف اشرف، زندگى مى كرديم، در اين مدّت او را يك انسان نمونه، كامل، دانشمند و فاضل يافتم و براستى كه عنصرى ارزشمند، پرهيزكار، متواضع، خوش اخلاق، پارسا و سليم النفس بود، او به سال 1322 ه.ق به ايران مراجعت كرد و به تأليف و تصنيف كتابهاى اسلامى همّت گماشت، و به سال 1331 ه.ق به مشهد مقدّس رفت و در جوار مرقد حضرت امام رضا (ع) سكونت كرد، و به تأليفات خود ادامه داد، او دائماً مشغول نوشتن بود، عشق سرشارى به نوشتن و تحقيق و تدوين داشت بطورى كه هيچ چيزى نمى توانست او را از اين كار بازدارد، تا اينكه پس از مراجعت از سوّمين سفر حج به قم، بعضى از علماء از وى خواستند تا براى تحكيم و گسترش حوزه ى علميه قم در كنار آيت اللَّه العظمى شيخ عبدالكريم حائرى بماند، او اجابت كرد و در قم ماند و از اصحاب آيت اللَّه حائرى (ره) بود و به عنوان يكى از ياران مخلص و باوفاى او خوانده مى شد. [طبقات اعلام الشيعه جلد 3 ص 998- الكُنى و الالقاب ج 3 ص 297 تا 313.]

2- تأليفات محدّث قمّى

محدّث خيبر، حاج شيخ عباس قمّى (ره) در تأليف و تصنيف و ترجمه ى كتابهاى اسلامى، يد طولائى داشت، و مى توان گفت: در عصر خود در اين راستا نهضت فرهنگى عظيمى در شئون مختلف اسلامى پديد آورد و با كوشش هاى محقّقانه و خستگى ناپذير خود، ميراث فرهنگى بزرگى را به يادگار گذاشت، تأليفات او را كه بعضى داراى چند جلد قطور است تا شصت و سه عدد ذكر كرده اند [نام 60 عدد از اين كتب در كتاب الكنى و الالقاب ج 3 ص 302 تا 313 آمده است.] كه در اينجا به ذكر نام بعضى از آنها مى پردازيم:

1- الانوار البهية.

2- مفاتيح الجنان.

3- منتهى الآمال (2 جلد).

4- تتّمة المنتهى.

5- سفينة البحار (2 جلد).

6- الكنى و الالقاب (3 جلد).

7- كُحْلُ البصر.

8- تحفة الاحباب.

9- فوائد الرضويّه.

10- ذخيرة العقبى.

11- ذخيرة الابرار.

12- سبيل الرشاد.

13- نفس المهموم.

14- ترجمه مصباح المتهجّد شيخ طوسى (ره).

15- كتاب حاضر، كه بعد از وفات مؤلف، چاپ و منتشر شده است. و ...

كتاب حاضر با اسلوبى متين، محتوى نمونه هائى از فضائل زندگى برترين بانوى دو جهان حضرت زهراى اطهر (سلام اللَّه عليها) است، كه اكنون از عربى به فارسى ترجمه شده و تقديم مى گردد، اميد آنكه همه ى ما- بخصوص بانوان- درسهاى سودمندى از مكتب ارزشمند آن بانوى بى همتاى جهان بياموزيم، و با الگو قرار دادن آن، به سعادت دو جهان نائل شويم. لازم به تذكّر است كه بعضى از قسمتهاى كتاب به عللى ترجمه ى آزاد شده است، و مطالبى كه ميان پرانتز، در متن آمده است از مترجم مى باشد.

بدين وسيله از استاد معظّم حضرت آيت اللَّه ناصر مكارم شيرازى (مُدَّ ظِلُّهُ العالى) كه با مقدّمه ى شيواى خود بر اعتبار و وزانت اين كتاب افزوده اند، و حق بزرگى بر اينجانب دارند، بخصوص در اين جهت كه ايشان قلم را بدست من دادند، صميمانه تشكر مى نمايم.

حوزه ى علميّه قم- محمد محمّدى اشتهاردى

تير ماه 1369 شمسى

مقدمه ى مؤلّف

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مقدمه چاپ: هشتم

تجديد نظر در زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام

درباره ى شأن حضرت زهرا عليهاالسلام نبايد به اين كتاب و امثال آن اكتفا كرد، در حقيقت اين كتاب قطره اى از درياى باعظمت مقام ارجمند حضرت زهرا (س) را نشان داده است، و در شأن آن بانوى گرانقدر هر چه بيشتر در روايات و كتابهاى علماى پيشين، جستجو مى كنيم مطالب تازه ترى مى يابيم، كوتاه سخن آنكه ناگفته ها در شأن حضرت زهرا (س) بسيار بيشتر از گفته ها است، در اينجا نظر شما را به دو حديث جالب و جامع در شأن حضرت زهرا (س) كه در اين كتاب نيامده، و نشانگر اوج عظمت مقام آن دخت گرانقدر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) است جلب مى كنيم:

1- به طور مسند، از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل شده كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و فرمود:

يا اَحْمَدُ لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاكَ، وَ لَوْ لا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ وَ لَوْ لا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما:

اگر تو نبودى موجودات را نمى آفريدم، و اگر على (عليه السلام) نبود، تو را نمى آفريدم، و اگر فاطمه عليهاالسلام نبود شما دو نفر (پيامبر و على) را نمى آفريدم.» [عوالم العلوم، علّامه شيخ عبداللَّه بحرانى (شاگرد علّامه مجلسى) تحقيق سيد محمد باقر ابطحى، ج 11، ص 26- مرحوم علّامه نمازى (متوفى 1405 ه.ق) در كتاب مستدرك سفينةالبحار، جلد 3، صفحه 334، اين حديث را از كتاب «مجمع النّورين و ملتقى البحرين» تأليف مولى ابوالحسن فاضل مرندى (متوفى 1349 ه.ق) صفحه 187، نقل نموده است، و نيز از كتاب «ضياءالعالمين» تأليف شيخ ابوالحسن، جدّ مادرى صاحب جواهر، نقل كرده است. و نيز اين حديث را در كتاب الخصائص الفاطميّه، تأليف مولى باقر بن مولى اسماعيل (متوفّى 1313 ه.ق) نقل نموده است (مستدرك السفينه، ج 8، ص 239.).]

2- پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: را ئحةُ الأَنْبِياءِ رائحَةُ السَّفَرْ جَلِ، وَ رائحَةُ الْحُورِ الْعَيْنِ رائحةُ الآسِ، وَ رائحَةُ الْمَلائِكَةِ الْوَرْدُ، وَ رائحَةُ اِبْنَتِى فاطِمَةُ الزَّهراء، رائَحةُ السَّفَرْ جَلِ وَالآسِ وَالْوَرْدِ:

«بوى پيامبران همچون بوى «به» است، بوى بانوان بهشت، همچون بوى درخت مُوردْ (شبيه درخت انار كه برگ و گل خوشبو دارد) مى باشد، بوى فرشتگان همچون بوى گل سرخ است، و بوى دخترم زهرا عليهاالسلام همچون بوى به و مورد و گل سرخ مى باشد.» [بحار، ج 62، ص 177.]

اين دو حديث پرمعنى بيانگر آن است كه وجود مقدّس فاطمه عليهاالسلام در جهان معنى، عصاره ى نيكيها و ارزشها است، و خوى و سرشت پيامبران و بانوان بهشت و فرشتگان در يكجا در وجود گرانقدر زهرا عليهاالسلام جمع است.

كتاب حاضر

اين كتاب از تأليفات محدّث بزرگ علّامه محقّق مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى (ره) است، كه خداوند توفيق ترجمه ى آن را به نگارنده عنايت فرمود، پس از ترجمه استقبال شايان از آن شد، به طورى كه در هر سال بيش از دوبار در تيراژى وسيع به چاپ رسيد، و هم اكنون چاپ هشتم آن تقديم مى گردد، كتابى پرمحتوا و پرمطلب، جامع و آموزنده، كه شما را به بخش مهمى از زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام آشنا مى سازد، به اميد آنكه با الگو قرار دادن زندگى درخشان حضرت زهرا عليهاالسلام، سعادت دنيا و آخرت خود را بيمه كنيم، چنانكه حضرت مهدى امام قائم (عج) در سخنى فرمود: و َ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لى اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ:

«زندگى دختر رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) الگوى شايسته اى براى من است.» [بحار، ج 53، ص 180.]

براى دريافت آسان از بحثها و نتيجه گيريها، اين كتاب در چهار بخش تبيين و تنظيم گرديد:

محمّد محمّدى اشتهاردى

حوزه ى علميّه قم زمستان 1374 ش

پيشگفتار مؤلّف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

حمد و سپاس به درگاه خداى بزرگ، و درود بر پيامبر رحمت حضرت محمّد (ص) و دودمان پاكش كه راهنمايان مردم جهان هستند.

اين كتاب خلاصه اى از شرح زندگى برترين بانوان دو جهان و مادر امامان معصوم (عليهم السّلام) حضرت فاطمه زهرا، انسيّه حوراء (سَلامُ اللَّه عَلَيْها) مى باشد كه آن را در چهار بخش، و هر بخشى را در چند عنوان تنظيم نمودم:

بخش اوّل: ماجرهاى ولادت آنحضرت، و نامهاى او و وجه نامگذارى او به آن نامها.

بخش دوّم: فضائل و ارزشهاى اخلاقى آن حضرت، و داستان ازدواج او با امام على (ع).

بخش سوّم: حوادث بعد از رحلت رسول خدا (ص) و خطبه ى غرّاى آن بانوى بزرگوار، و دفاعيّات او، و مطالبى در اين رابطه.

بخش چهارم: اندوه و گريه ى جانكاه حضرت زهرا (س) از فراق پدر بزرگوارش، و وصيّت او به امام على (ع)، و امور ديگرى كه در روزهاى آخر عمر آن بانوى بزرگ رُخ داد.

عباس بن محمّد رضا (عُفِىَ عَنْهُما)

ماجراى ولادت حضرت زهرا

فاطمه زهرا (س) به سال پنجم بعثت در روز بيستم جمادى الثانى، در حالى كه 45 سال از ولادت پيامبر اسلام (ص) گذشت، در مكّه ديده به جهان گشود، چنانكه اين مطلب از امام صادق و امام باقر (ع) نقل شده است خديجه (س) مادر حضرت زهرا (س) است، پيامبر (ص) وقتى كه (در يكى از معراجهاى خود) به آسمان عروج كرد، از مويه ها و از خرماى تازه و سيب بهشتى خورد، خداوند آن غذاهاى بهشتى را در صلب پيامبر (ص) به آبى مبدّل كرد، هنگامى كه آن حضرت از معراج به سوى زمين بازگشت، با خديجه (س) هم بستر شد، و به اين ترتيب نور فاطمه (س) در رحم خديجه (س) قرار گرفت، روى اين اساس فاطمه «حوراء انسيّه» است يعنى در عين اينكه انسان روى زمين است، از حوريان بهشتى است. و بر همين اساس، هر وقت پيامبر (ص) مشتاق بوى بهشت مى شد، از وجود عزيز فاطمه (س) بوى بهشت و بوى درخت طوبى را استشمام مى نمود، و به همين خاطر بسيار فاطمه (س) را مى بوسيد، گرچه بعضى از همسران پيامبر (ص) بر اثر ناآگاهى به مقام ارجمند حضرت زهرا (س) اين كار را ناپسند مى شمردند.

ممكن است در اينجا سؤال شود كه معراج پيامبر (ص) شش ماه قبل از هجرت انجام گرفت و به قول بعضى از سال دوّم بعثت انجام شد، در صورتى كه حضرت زهرا (س) در سال پنجم بعثت متولد شد، و اين موضوع با مطلب فوق (همبستر شدن پيامبر (ص) با خديجه بدون فاطمه، پس از معراج) چگونه سازگار است؟

پاسخ اينكه: معراج پيامبر (ص) منحصر به يكبار نبود، تا اين اشكال پيش آيد، بلكه از امام صادق (ع) روايت شده كه رسول خدا (ص) صد و بيست بار به معراج رفت، و در همه ى معراجها، خداوند پيامبر (ص) را به ولايت و امامت على (ع) و امامان بعد از او، بيش از فرائض و دستورات واجب، سفارش كرد. و در كتاب بحارالانوار نقل شده، علّامه ى مجلسى ماجراى سرآغاز ولادت حضرت زهرا (س) را چنين نقل مى كند:

روزى پيامبر (ص) در سرزمين اَبْطَحْ (بين مكّه و منى) نشسته بود، اميرمؤمنان على (ع) و عباس و حمزه و عمّار ياسر و منذر بن ضحضاح و ابوبكر و عمر در محضرش بودند، ناگهان جبرئيل به صورت اصلى خود كه بسيار بزرگ بود و بالهايش مشرق و مغرب را فراگرفته بود، به حضور پيامبر (ص) آمد و صدا زد:

«اى محمّد! خداوند بزرگ بر تو سلام رساند و امر فرمود كه چهل روز از خديجه (س) كناره گيرى كنى!».

اين مأموريّت براى پيامبر (ص) سخت و گران آمد، چرا كه پيامبر (ص)، خديجه (س) را دوست داشت و بسيار به او علاقمند بود (ولى دستور خدا بر همه چيز مقدّم است و بايد آن را انجام داد) از آن پس پيامبر (ص) چهل روز دور از خديجه، روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت به سر برد، تا آنكه روزهاى آخر فرارسيد، پيامبر (ص) عمّار ياسر را نزد خديجه (س) فرستاد و اين پيام را به خديجه (س) داد:

«اى خديجه! مبادا گمان كنى كه كناره گيرى من از تو به خاطر بى محبتى و بى اعتنائى است، بلكه پروردگارم چنين دستورى فرمود، تا امر خود را اجرا كند، جز خير و سعادت، گمان ديگر نكن، خداوند متعال هر روز چندين بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش، مباهات مى كند بنابراين وقتى شب تاريك شد، در را ببند و در بستر خود استراحت كن، آگاه باش كه من در خانه ى فاطمه بنت اسد هستم».

خديجه (س) روزى چند بار از دورى رسول خدا (ص) غمگين مى شد، وقتى كه چهل روز به پايان رسيد، جبرئيل نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: «خداوند بر تو سلام مى رساند و مى فرمايد: براى دريافت و هديه اش آماده باش».

پيامبر (ص) از جبرئيل پرسيد: تحفه و هديه خداوند چيست؟

جبرئيل، اظهار بى اطلاعى كرد.

در اين هنگام ميكائيل (فرشته ى مقرّب ديگر خدا) از آسمان فرود آمد، طبقى را كه با پارچه ى سُنْدُسْ يا اِسْتَبْرَق بهشتى پوشيده بود، نزد رسول خدا (ص) نهاد.

جبرئيل نزديك آمد و به رسول خدا (ص) عرض كرد: «خداوند مى فرمايد: كه بايد امشب از اين غذا افطار كنى».

حضرت على (ع) مى فرمايد: (پيامبر در خانه ى ما بود) هر شب هنگام افطار به من امر مى فرمود كه در خانه را باز بگذارم تا هر كسى مايل است وارد خانه شود (و در غذاى پيامبر، بهره مند گردد)، ولى آن شب مرا در كنار در خانه نشانيد و فرمود: «اى پسر ابوطالب! اين طعامى است كه براى غير من حرام است».

من در كنار در خانه نشستم و رسول خدا (ص) تنها وارد خانه شد و چون سرپوش را از روى طبق برداشت، يك خوشه خرما و يك خوشه انگور در آن ديد، از آنها ميل فرمود تا سير شد و آب هم آشاميد سپس دست خود را براى شستن دراز كرد، جبرئيل آب بر دست مباركش ريخت، و ميكائيل شستشو داد، و اسرافيل با دستمالى دست آن حضرت را خشك كرد، سپس باقيمانده ى غذا با ظرف آن به سوى آسمان بالا رفت، آنگاه پيامبر (ص) براى اداى نماز (نافله) برخاست.

جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت: اكنون نماز بر تو حرام است تا به خانه نزد خديجه (س) بروى و با او همبستر شوى، زيرا خداوند با خود عهد كرده كه در اين شب از صُلْب تو، فرزندانى پاك بيافريند.

در اين هنگام پيامبر (ص) پس از چهل روز كناره گيرى، برخاست و به سوى خديجه (س) رهسپار شد.

خاطره ى آن شب، از زبان خديجه

خديجه (س) مى گويد: من در اين مدّت به تنهائى مأنوس شده بودم وقتى شب مى شد سرم را مى پوشاندم و پرده را مى آويختم و در خانه را مى بستم و نماز خود را مى خواندم، چراغ را خاموش نموده و به بستر براى استراحت مى رفتم، ولى در آن شب نه خواب بودم و نه بيدار كه ناگهان پيامبر (ص) آمد و حلقه در را زد، گفتم: كوبنده ى در خانه كيست، كه جز محمّد (ص) آن را نمى كوبد؟

رسول خدا (ص) با بيان شيرين و كلام دلنشين فرمود: «اى خديجه! در را باز كن من محمّد (ص) هستم».

با خشنودى و شادى برخاستم و در را گشودم، و آن حضرت وارد خانه شد، بناى آنحضرت بر اين بود كه هرگاه وارد خانه مى شد، ظرف آب مى طلبيد و وضو مى گرفت و بطور اختصار دو ركعت نماز مى خواند: و سپس به بستر خواب مى رفت، ولى آن شب، آب نطلبيد و آماده ى نماز نشد بازوى مرا گرفت و به بستر خود برد، وقتى كه از مضاجعت برخاست، سوگند به خدا آنحضرت از من دور نشده بود كه نور فاطمه (س) را در رحم خود يافتم و سنگينى حمل را احساس نمودم.

مؤلف گويد: كناره گيرى چهل روز پيامبر (ص) از خديجه (س) براى آن بود كه آمادگى براى دريافت تحفه و هديه ى خداوند را كه همان وجود مقدّس فاطمه (س) بود پيدا كند، چنانكه در زيارتنامه ى حضرت زهرا (س) به اين مطلب اشاره شده، آنجا كه مى خوانيم: و َصَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ... فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولكَ وَ بِضْعَةِ لَحْمِهِ وَصَميِمِ قَلْبِهِ وَ فِلْذَةِ كَبِدِهِ وَ النُّخْبَةِ مِنْكَ لَهُ وَ التُّحْفَةِ خَصَصْتَ بِها وَصِيَّهُ... :

«خدايا درود بفرست بر بتول پاك... فاطمه دختر رسول خودت و پاره ى تن و آرامبخش قلب او، و جگرگوشه ى او، و برگزيده اى از تو براى او، و تحفه اى كه آن را به وحى خود اختصاص داد». و اين گونه كناره گيرى پيامبر (ص) از خديجه (س) بيانگر مقام بس ارجمند سرور بانوان جهان حضرت زهرا (س) است، كه بيان را توانِ تبيين چنين مقامى نيست. و شايد آوردن طَبَق خرما و انگور بهشتى براى رسول خدا (ص)، اختصاص به خصوص اين دو ميوه، بخاطر بركت بسيار و منافع فراوان اين دو ميوه باشد، چرا كه در ميان درختها هيچ درختى مانند درخت خرما و انگور داراى بركت بسيار نيست، علاوه بر اينكه اين دو درخت از زيادى گِل آدم (ع) آفريده شده اند، و بعيد نيست كه در اين اختصاص، اشاره به كثرت اين نسل پاك و طاهر و مبارك و بسيارى فرزندان و بركات آن باشد، چنانكه در اين باره در محل خود اشاره خواهيم كرد. و امّا اينكه جبرئيل به پيامبر (ص) گفت: در اين وقت، نماز بر تو حرام است (كه در داستان فوق آمده بود) ظاهر اين است كه منظور نماز نافله و مستحبى بود، نه نماز واجب، زيرا پيامبر (ص) نماز واجب خود را قبل از افطار بجا مى آورد، خداوند به حقيقت موضوع آگاهتر است.

چگونگى ولادت حضرت زهرا

شيخ صدوق در كتاب امالى به سند خود از مفضّل بن عمر نقل مى كند كه گفت از امام صادق (ع) پرسيدم: ولادت فاطمه (س) چگونه انجام شد؟ در پاسخ فرمود: هنگامى كه خديجه (س) با رسول خدا (ص) ازدواج نمود، زنهاى مكّه (از روى عناد با اسلام) از خديجه (س) دورى مى كردند، به خانه او نمى رفتند و سلام بر او نمى كردند، نمى گذاشتند زنى با خديجه (س) ملاقات نمايد، وحشت و هراس بر خديجه (س) رو آورد، و سخت غمگين و بى تاب بود از اينكه مبادا بر رسول خدا (ص) آسيبى برسانند، هنگامى كه خديجه (س) به فاطمه (س) حامله شد، فاطمه (س) در رحم مادر با او سخن مى گفت و او را دلدارى مى داد، و خديجه (س) اين موضوع را بر پيامبر (ص) پنهان مى داشت، روزى رسول خدا (ص) وارد خانه شد، شنيد كه خديجه با فاطمه (س) سخن مى گويد، به خديجه فرمود: با چه كسى گفتگو مى كنى؟

خديجه عرض كرد: فرزندى كه در رحم دارم با من سخن مى گويد و مونس من است.

پيامبر (ص) فرمود: اين جبرئيل است به من خبر مى دهد كه آن فرزند، دختر است، و او است نسل پاك پر ميمنت، و خداوند بزودى نسل مرا از او قرار خواهد داد، و امامان (ع) از نسل او به وجود مى آيند، كه خداوند پس از انقضاء وحى، آنها را خلفاء و جانشينان (رسول خدا) قرار مى دهد.

حضرت خديجه به همين ترتيب ايّام باردارى را مى گذارند تا آنكه ولادت فاطمه (س) نزديك شد، براى زنان قريش و بنى هاشم پيام فرستاد كه بيائيد و مرا در وضعت حمل يارى كنيد، همانگونه كه بانوان، زنان را در چنين وقتى كمك مى كنند. و لى زنان قريش و بنى هاشم براى او پيام دادند كه تو حرف ما را نشنيدى و سخن ما را رد كردى و با محمّد (ص) يتيم ابوطالب كه فقير بود ازدواج نمودى، از اين رو نزد تو نمى آئيم و به هيچوجه ترا يارى نخواهيم كرد (براستى چه خفقان عجيبى بود، و پيامبر (ص) در آغاز بعثت چقدر دشمن داشت، و اسلام تا چه اندازه، غريب بود كه حتّى در چنين حالتى، از همسر پيامبر (ص) كناره گيرى مى كردند و با او هم صحبت نمى شدند!!)

خديجه (س) از اين پيام، غمگين شد (ولى خداوند او را تنها نگذاشت) ناگهان خديجه (س) ديد چهار زن گندمگون و بلندقامت كه شبيه زنان بنى هاشم بودند وارد شدند، خديجه از ديدن آنها هراسناك شد، يكى از آنها گفت: اى خديجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوى تو آمده ايم، ما خواهران تو هستيم، من ساره (همسر ابراهيم خليل) هستم، و اين آسيه دختر مزاحم است و كه در بهشت همنشين تو است، آن ديگرى مريم دختر عمران است، و آن يكى كُلْثُم خواهر موسى (ع) مى باشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل، ترا يارى كنيم.

در اين وقت يكى از آنها در جانب راست حديجه نشست، ديگرى در سمت چپ نشست، سوّمى روبرو، و چهارمى پشت سر قرار گرفتند و در اين هنگام فاطمه (س) پاك و پاكيزه به دنيا آمد، و وقتى به زمين قرار گرفت، نور تابناكى از او برخاست كه بر همه ى خانه هاى مكّه تابيد، و هيچ نقطه اى در شرق و غرب زمين نماند مگر اينكه اين نور درخشان، به آن تابيد، ناگاه ده تن از حوريان بهشتى كه در دست هر يك از آنها طشتى از بهشت و آفتابه اى پر از آب كوثر بود، وارد شدند، آن بانوئى كه در پيش روز خديجه (س) بود، فاطمه (س) را گرفت و با آب كوثر شستشو داد، و دو جامه ى سفيد، كه از شير سفيدتر و از مُشك و عنبر خشبوتر بود بيرون آورد، بدن فاطمه (س) را با يكى از آنها پوشاند، و ديگرى را مقنعه و روسرى او قرار داد، سپس فاطمه (س) را به سخن گفتن دعوت كرد، فاطمه (س) زبان گشود و به يكتائى خدا و رسالت محمّد (ص) گواهى داد، و چنين گفت:

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ، وَ اَنَّ اَبِى رَسُولُ اللَّهِ سَيّدُ الْاَنْبِياءِ، وَ اَنَّ بَعلْىِ سَيِّدُ الْاَوْصِياءِ، وَ وَلَدَى سادَةُ الْاَسْباطِ.

«گواهى مى دهم كه خدائى جز خداى يكتا نيست، و پدرم رسول خدا و آقاى پيامبران است، و شوهرم، سرور اوصياء مى باشد، و فرزندانم دو آقاى سبطها هستند».

سپس به هر يك از آن چهار زن سلام كرد، و آنهغا را به نام خواند، و آنها با روى شاد و خندان، فاطمه (س) را مورد توجّه قرار دادند، و حوريان و اهل آسمان، مژده ى ولادت فاطمه (س) را بيكديگر مى دادند، و در آسمان نورى آشكار شد كه فرشتگان، قبل از آن، چنين نورى را نديده بودند.

آنگاه بانوان به خديجه (س) گفتند: فرزند خود را كه پاك و پاكيزه و پرميمنت و مبارك است و داراى نسل پربركت مى باشد بگير، خديجه (س) با شادى و خوشحالى، (فاطمه (س) را به آغوش گرفت، و پستان در دهان او گذاشت، شير جارى شد، فاطمه (س) از آن پس در هر روز مطابق رشد يك ماه، و در هر ماه مطابق رشد يكسال ساير كودكان، بزرگ مى شد.

نامهاى فاطمه و وجه نامگذارى او به آن نامها

يونس به ظبيان مى گويد: امام صادق (ع) فرمود: فاطمه (س) در پيشگاه خداوند نُه نام داشت:

فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زَكِيّه، راضيه، مرضيّه، مُحَدَّثَه، و زهرا، سپس فرمود: آيا مى دانى معنى فاطمه چيست؟

عرض كردم: اى سرور من، معنى آن را براى من بيان كن.

فرمود: فَطِمَتْ مِنَ الشَّرِ: «به خاطر اينكه از هرگونه بدى، جدا و بريده شده است».

سپس فرمود: «اگر امير مؤمنان على (ع) نبود، براى فاطمه (س) تا روز قيامت در سراسر روى زمين، همتائى نبود، از زمان حضرت آدم (ع) تا پايان دنيا» [اصول كافى ج 1 ص 461.] و در پاره اى از روايات آمده، از اين رو آن حضرت، فاطمه ناميده شد كه او و شيعيانش از آتش دوزخ جدا و دورند، و بوسيله علم و كمال (از شير گرفته شده و) از ديگران جدا است (يعنى بى نظير است) و از عادت قاعدگى، دور مى باشد و انسانها از شناخت او عاجزند، و خداوند او و فرزندان موحّد و مؤمن او را از آتش دوزخ، دور مى كند، و همچنين خداوند دوستان او را از آتش دوزخ دور مى سازد. و روايت شده كه: نام فاطمه (س) از اين نام خدا «فاطر» اقتباس شده است. و آن حضرت را از اين رو «طاهره» مى گويند، كه از هرگونه زشتى و پليدى، پاك بود و هرگز خود حيض و نفاس نديد. و از اين رو به «زهراء» ناميده شد، كه در هر روز سه بار نور جمالش براى امير مؤمنان على (ع) جلوه مى كرد.

ابوهاشم جعفرى مى گويد: از امام حسن عسكرى (ع) پرسيدم چرا فاطمه (س) به زهراء ناميده شده است؟ در پاسخ فرمود: چهره ى تابان فاطمه، براى امير مؤمنان على (ع) در آغاز بامداد مانند خورشيد هنگام چاشت بود، و هنگام ظهر مانند ماه تابان بود، و هنگام غروب خورشيد مانند ستاره ى درخشنده بود. و مرحوم صدوق (ره) از حضرت رضا (ع) نقل كرده كه در ضمن گفتارى فرمود: وقتى كه هلال ماه رمضان در آسمان ظاهر مى شد، نور فاطمه (س) بر نور ماه، چيره مى گشت بطورى كه پنهان مى شد، و هنگامى كه فاطمه (س) غايب مى گرديد، نور ماه آشكار مى شد.

امام صادق (ع) فرمود: از اين رو فاطمه (س) به نام زهراء خوانده شد كه براى او در بهشت، قُبّه اى از ياقوت سرخ وجود دارد كه ارتفاع آن به اندازه ى يكسال راه مى باشد، كه بقدرت خدا در فضا آويزان است بى آنكه از ناحيه ى بالا به آسمان بسته باشد تا آن را نگهدارد و بى آنكه از ناحيه ى زمين داراى ستونى باشد تا پيوند با زمين داشته باشد، آن قبّه صد هزار در دارد، و در كنار هر درى هزار فرشته است، بهشتيان آن را مى نگرند چنانكه يكى از شما ستاره ى درخشانى را در افق آسمان مى نگريد، و مى گويند: اين (بارگاه) درخشنده از آنِ فاطمه (س) است. و در روايت ديگر آمده هنگامى كه خداوند اراده كرد تا فرشتگان را بيازمايد، ابر تاريكى به سوى آنها فروفرستاد كه آنها همديگر را نمى ديدند نه اوّلى آنها آخرى را و نه آخرى آنها اوّلى را مى ديد، از درگاه خداوند خواستند تا آن تاريكى را برطرف سازد، خداوند خواستهاى آنها را پذيرفت، و نور فاطمه (س) را در همان وقت آفريد كه همچون قنديل بود، خداوند آن را در اطراف عرش آويزان نمود، كه بر اثر تابش نور آن، آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه، نورانى شدند، فرشتگان خدا را تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت براى دوستان حضرت زهرا (س) و دوستان پدر و شوهر و فرزندان او قرار مى دهم. و از نامهاى حضرت زهرا (س) اين نامها است: حِصانْ، حُرَّه، سيّده، عذْراء، حَوْراء، مريم كُبرى و بَتول. روايت شده از اين رو او را «بَتول» گويند كه او هرگز عادت قاعدگى نديد، چنانكه مريم مادر حضرت عيسى (ع) نيز به همين خاطر بتول ناميده شد.

بعضى گفته اند: بتول در اصل از «بَتْل» بوده و آن به معنى انقطاع از دنيا و پيوستن به خدا است، و بگفته ى بعضى اين نام بيانگر آن است كه حضرت زهرا (س) نظير و همتا نداشت.

مرحوم ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مى گويد: و در روايات صحيح آمده كه: فاطمه (س) داراى «بيست نام» است، و هر يك از آن نامها بيانگر يكى از فضائل او است، اين نامها را مرحوم ابن بابويه در كتاب «مولد فاطمه» ذكر نموده است.

كُنْيه هاى آن حضرت عبارتست از: اُمّ الحسن، اُمّ الحسين، اُمّ المحسن، اُمّ الائمّة، اُمّ ابيها، و اُمّ المؤمنين.

اين كُنيه ها در زيارتنامه ى آنحضرت آمده است. و در كتاب مناقب ذكر شده: در آسمانها به آن حضرت «نوريّه» و «سماويّه» و «حانيه» مى گويند.

حانيه به معنى آنست كه او نسبت به شوهر و فرزندانش مهربان و دلسوز بود.

نمونه اى از مهربانى زهرا به شوهرش

در اين مورد ذكر اين مطلب كافى است كه آنچه از ضربت، اهانت و شكسته شدن استخوان و اثر تازيانه در بازوى او كه ورم آن ديده مى شد (و بعداً بخواست خدا خاطرنشان مى گردد) همه به خاطر پيوند محبت آميزى بود كه نسبت به شوهرش على (ع) داشت و به خاطر دفاع از حريم او، اين آسيبها را تحمّل كرد، تا آن حد كه در اين راه به شهادت رسيد، در عين حال هنگام وفات گريه مى كرد، امير مؤمنان على (ع) پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

در پاسخ گفت: «بخاطر مصائبى كه بعد از من به تو مى رسد!»

امام على (ع) فرمود: گريه مكن، سوگند به خدا اين مصائب چون در راه خدا است براى من كوچك و ناچيز است.

شيخ مفيد (ره) در كتاب ارشاد نقل مى كند: هنگامى كه (در سال هشتم هجرت) پيامبر (ص)، امير مؤمنان على (ع) را در ماجراى جنگ ذات السّلاسل به سوى بيابان ريگزار (يابس) براى سركوبى دشمن فرستاد، روايت شده: حضرت على (ع) عِصابة (دستمال) مخصوصى داشت، هرگاه به جنگ بسيار سخت و عظيمى رهسپار مى شد ، آن عِصابه را به سر مى بست، هنگامى كه مى خواست به جنگ مذكور برود، نزد فاطمه (س) آمد، و آن عصابه را طلبيد. فاطمه (س) گفت: كجا مى روى؟ مگر پدرم مى خواهد ترا به كجا بفرستد؟

حضرت على (ع) فرمود: به سوى بيابان ريگزار [منظور جنگ ذات السّلاسل است كه در سال هشتم هجرت در سرزمين يابس واقع شد، دوازده هزار سوار در لشكر دشمن وجود داشت، حضرت على (ع) يا جمعى به سوى دشمن رفت و با آنها جنگيد و سرانجام پيروز شد، و سوره ى عاديات در شأن پيروزى و شهامت على (ع) و يارانش نازل گرديد (مجمع البيان ج 10 ص 528)- مترجم.] مى فرستد.

حضرت فاطمه (س) از خطر اين سفر، و مهر و محبّتى كه به على (ع) داشت، گريان شد.

در همين هنگام پيامبر (ص) به خانه ى فاطمه (س) آمد و به فاطمه (س) فرمود: چرا گريه مى كنى؟ آيا مى ترسى كه شوهرت كشته شود؟ نه، انشاءاللَّه كشته نمى شود.

على (ع) به پيامبر (ص) عرض كرد: «اى رسول خدا! آيا نمى خواهى كشته شوم و به بهشت بروم؟».

نمونه اى از مهربانى حضرت زهرا به فرزندانش

در اين مورد كافى است به ذكر آنچه را كه مرحوم صدوق از حماد، و او از امام صادق (ع) نقل كرده در اينجا بياوريم، آن حضرت فرمود: جايز نيست كه مردى با دو زن از فرزندان (و نواده هاى) حضرت زهرا (س) ازدواج كند [يعنى در يك زمان دو همسر سيّده داشته باشد.] زيرا اين خبر به او مى رسد و بر او سخت مى گذرد، حماد عرض كرد: آيا اين خبر به آن حضرت مى رسد؟

امام فرمود: آرى سوگند به خدا.

خواب ديدن ابن عُنَيْن شاعر قرن هفتم

در كتاب عمدة الطّالب در ذكر احوالات «بنى داود بن موسى الحسنى» داستان عجيبى نقل شده كه در بين علماى نسب شناس، و غير آنها مشهور است و سند مورد اطمينان دارد، و در ديوان ابن عُنَين [عُنين (بر وزن حسين) ابوالمحاسن محمد بن نصرالدين بن الحسين بن عُنين انصارى كوفى دمشقى، شاعر معروف قرن هفتم است كه داراى ديوان مى باشد، و به سال 630 ه.ق از دنيا رفته است (رياحين الشّريه ج 2 ص 127)- مترجم.] ذكر شده است و آن اينكه:

ابن عُنَيْن شاعر، سالى به سوى مكّه رهسپار شد، اموال و كالاهاى بسيارى همراه داشت، در راه بعضى از سادات منسوب به بنى داود به او دستبرد زدند و همه ى اموال او را غارت كردند، حتّى لباسش را از تنش بيرون آوردند و چندين زخم بر بدنش وارد نموده و سپس او را در همانحال گذاشتند و گريختند.

ابن عُنين براى سلطان يمن، عزيز بن ايّوب نامه ى شكايت نوشت و از او دادخواهى كرد.

در آن وقت سلطان يمن، برادرش مَلِك ناصر را به ساحل دريائى كه آن را از دست اهالى فرهنگ، بيرون آورده و فتح كرده بود، فرستاده بود، و خود مَلِك ناصر، از برادرش خواسته بود، كه اجازه دهد تا مدّتى در ساحل دريا باشد.

ابن عُنين در نامه ى خود با ذكر قصيده ى تحريك كننده اى كه سروده بود، سلطان يمن را به انتقام گرفتن از ساداتى كه اموالش را غارت نموده بودند، دعوت نموده بود، اشعار آغاز آن قصيده چنين است:

اَعْيَتْ صِفاتُ نَداكَ الْمصقع اللَّسنا   وَ جِزْتَ فِى الْجُودِ حَدَّ الْحُسْنِ وَالْحسنا
وَ لا تَقُلْ صاحِبَ الْاِفْرَنْجِ اَفْتَحُهُ   فَما تَساوِىِ اِذا قايَسْتَهُ عَدَنا
وَانْ اَرَدْتَ جِهاداً فَارْق سَيْفَكَ مِنْ   قَوْمٌ اَضاعُوا فُروضَ اللَّهِ وَ السُّنَنا
طَهِّرْ بِسَيْفِكَ بَيْتَ اللَّهِ مِنْ دَنَسٍ   وَ مِن خَساسَةِ اَقْوامٍ بِهِ وخنا
وَ لا تَقُلْ اِنَّهُم اَوْلاد فاطِمَةٍ   لَوْ اَدْرَكُوا آلَ حَرْبِ حارَبُوا الْحَسَنا

يعنى: «صفات نيك و سخاوت تو گويندگان فصيح و بليغ را از بيان آن عاجز نموده، و تو در سخاوت و بخشش به جائى رسيده اى كه از مرز خوبى و خوبترها فراتر رفته اى، مگو كه من ساحل تحت استعمار فرهنگ را فتح كرده ام، زيرا با مقايسه ساحل فرهنگ با شهر عَدَنْ، اين دو، همسان نيستند (ساحل كجا و عدن كجا؟) تو اگر قصد جهاد دارى شمشير خود را به سوى قومى بكش كه واجبات و سنن الهى را تباه ساختند، با شمشير خود خانه ى خدا (مكّه) را از ناپاكيها و از اقوام پست و زشت (مانند قوم بنى داود) پاك كن.

نگو كه آنها از فرزندان فاطمه (س) هستند و با آنها نمى جنگم، زيرا كه اين ها (سادات دزد) اگر به دودمان ابوسفيان دسترسى يابند براى كشتن امام حسن همدست خواهند شد». و قتى كه ابن عُنين اين قصيده را سروده و براى سلطان يمن فرستاد، در عالم خواب ديد در كنار كعبه است و حضرت زهرا (س) مشغول طواف كعبه مى باشد، به پيش رفت و سلام كرد، ولى حضرت زهرا (س) جواب سلام او را نداد، گريه و زارى كرد و عاجزانه به آن حضرت عرض كرد كه من چه گناهى كرده ام كه موجب شده جواب سلام مرا نمى دهى؟

حضرت زهرا (س) در پاسخ ابن عُنين اين اشعار را خواند:

حاشا بَنِى فاطِمَةِ كُلِّهُمُ   مِنْ خِسَّتِهِ تعرض اَوْمِنْ خنا
وَ اِنَّما الْاَيّام فِى غَدْرِها   وَ فِعْلِهَا السُّوءِ اَسائَتْ بِنا
وَ اِنْ اَسامِنْ وَلَدِى واحِدٌ   جَعَلْتَ كُلُّ السَّبِّ عَمْداً لَنا
فَتُبْ اِلَى اللَّهِ فَمَنْ يَقْتَرِف   ذَنْباً بِنا يَغْفِرلَهُ ما جَنى
اَكْرِمْ لَعَيْنِ الْمُصْطَفى جَدِّهُمْ   وَلا تُهِنْ مِنْ آلِهِ اعينا
فَكُلَّما نالَكَ مِنْهُمْ، عَنَا   تلقِى بِهِ فِى الْحَشْرِ مِنّا هِنا

يعنى: «حاشا كه همه ى فرزندان فاطمه (س) پست و زشت باشند، ولى روزگار با مكر و حيله با ما بدى و ستم كرد، اگر يك نفر از اولاد من بدى نمود، تو نبايد عمداً به همه ى آنها دشنام بدهى، از كردار خود توبه كن، كه اگر كسى نسبت به ما بدى كرده باشد و توبه كند، خداوند او را مى آمرزد، بخاطر جدّشان حضرت مصطفى (ص) آنها را گرامى بدار و هيچيك از آل او را ميازار و توهين مكن، و هر چه از ناحيه ى آل رسول (ص) به تو رسيد، پاداش آن را در روز قيامت هنگام ملاقات با ما دريافت خواهى كرد».

ابن عُنين مى گويد: در اين حال با زارى و گريه و ترس از خواب بيدار شدم، و دريافتم كه به بركت حضرت صدّيقه ى طاهره (س) زخمهاى بدنم خوب شده، در آن هنگام توبه كردم و از آنچه گفته بودم پشيمان شدم، و سپس اين اشعار را (به عنوان عذرخواهى) سرودم و حفظ كردم:

عُذْراً اِلى بِنْتِ نَبِىِّ الْهُدى   تَصْفَحُ عَنْ ذَنْبِ مُسيى ءٍ جَنا
وَ تَوْبَة تَقْبَلُها مِنْ اَخِى   مَقالَة تُوقعُهُ فِى الْعِنا
وَ اللَّه لَوْ قَطَّعَنِى واحِدٌ   مِنْهُمْ بِسَيْفِ الْبَغْىِ اَوْ بِالْقِنا
لَمْ اَرَما يَفْعَلُهُ سَيِّئاً   بَلْ اَرَهُ فِى الْفِعْلِ قَدْ احْسَنا

يعنى: «به پيشگاه دختر پيامبر هدايت، عذر آورم كه از گناه گنهكارى كه جنايت كرده، بگذرد، و توبه كردم كه قبول كند توبه را از برادر صاحب گفتارى كه همين گفتار، او را به زحمت انداخته است، (از اين پس) سوگند به خدا اگر يكى از آنها (اولاد فاطمه) با شمشير ستم يا با نيزه ى ظلم مرا پاره پاره كند، كردار او را زشت نمى نگرم، بلكه به عنوان كار شايسته مى نگرم».