اسرار فدك

محمد باقر انصارى، سيد حسين رجايى

- ۲ -


فدك ميدان جنگ تمام عيار

در يك كلمه مى توان گفت: ميدان پيكارى تشكيل شده بود كه هر دو سوى جبهه هر سلاحى داشتند به ميدان آورده بودند و يك جنگ تمام عيار در گرفته بود كه آتش آنرا خود غاصبين برافروختند. نتيجه ى اين جنگ بيدارى نسلهاى حاضر و آينده و اتمام حجت كامل عيار درباره ى اهل بيت عليهم السلام بود.

آمارى از اقدامات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا

در اين بخش اقدامات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام را به ترتيب وقوع آنها و بطور مفصل ذكر مى كنيم و در بخش سوم اقدامات غاصبين را مى آوريم:

1. پاسخ اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر و عمر درباره ى فدك.

2. ارائه ى سند پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد فدك توسط حضرت زهرا عليهاالسلام.

3. احتجاج مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مجلس خاص ابوبكر و عمر.

4. يارى طلبى فاطمه عليهاالسلام و اهل بيتش بر درِ خانه ى مهاجر و انصار.

5. احتجاج خصوصى حضرت زهرا عليهاالسلام بر ابوبكر و نوشتن سند فدك و پاره كردن آن توسط عمر.

6. احتجاج مفصل اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر و عمر در مسجد.

7. خطابه مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد.

8. نامه ى اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر درباره ى غصب فدك.

9. آخرين سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام در رابطه با غصب فدك.

پاسخ اميرالمؤمنين به ابوبكر و عمر در مورد فدك [مجمع الزوائد: ج 9 ص 39. ]پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر و عمر نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و گفتند: درباره ى آنچه از پيامبر باقى مانده چه مى گوئى؟ فرمود: ما از همه ى مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارتريم. عمر گفت: حتى نسبت به اموالى كه در خيبر است؟ فرمود: حتى اموالى كه در خيبر است. عمر پرسيد: حتى نسبت به اموالى كه در فدك است؟ فرمود: حتى اموالى كه در فدك است.

عمر گفت: مگر به قيمت جدا كردن گردنهاى ما با ارّه باشد، كه هرگز چنين چيزى نخواهد شد!!!

ارائه ى سند فدك توسط حضرت زهرا [بحار الانوار: ج 21 ص 23. نوائب الدهور: ج 3 ص 148. عوالم العلوم: ج 11 ص 574. مجمع النورين: ص 137. ]از اولين برخورد غاصبين درباره ى فدك مشخص شد كه نقشه هاى شومى در سر دارند. به همين جهت، عمر به حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: آن نوشته اى كه مى گفتى پدرت پيامبر درباره ى فدك برايت نوشته بياور!

پس از غصب فدك، اين اولين اقدامى بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام انجام داد و سند فدك را آورد و به ابوبكر نشان داد و فرمود: اين نوشته ى پيامبر صلى الله عليه و آله براى من و فرزندانم است.

اين سند هنگام بخشيدن آن از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام به امر آنحضرت و به دستخط اميرالمؤمنين عليه السلام و به شهادت آنحضرت و ام ايمن تنظيم شده بود و متن آن بعنوان «اعطائى پيامبر صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمه عليهاالسلام» بود.

حكومت زور و بى قانونى در مورد فدك

از آنجا كه سند و مدرك را در تمام جهان براى روز اختلاف مى نويسند، جا داشت ارائه ى اين سند مسئله را فيصله دهد و معلوم كند كه اصلاً مسئله ى ارث در كار نيست تا نوبت به حديث جعلى «النبى لايورِّث» برسد. اين بخشوده ى پدرى به دخترش در زمان حيات اوست و چندين سال تصرفات مالكانه بر آن انجام گرفته است. ولى چون بنابر زور بود كوچكترين اعتنايى به سند تنظيم شده به امر پيامبر صلى الله عليه و آله نكردند.

ابوبكر و عمر كه بعنوان قدرت حاكم عمل مى كردند نه تنها اعتنايى به سند نكردند و سخن باطل خود مبنى بر ارث بودن فدك به ضميمه ى «النبى لا يورث» را بار ديگر مطرح كردند، بلكه اهانتى عظيم به ساحت قدس پيامبر صلى الله عليه و آله روا داشتند. عمر نوشته ى پيامبر صلى الله عليه و آله را از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفت و پيش چشم عموم مردم آب دهان بر آن انداخت و آنرا پاره پاره كرد، علناً مخالفت خود را با امر پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام نمود.

اكنون كه معلوم شد بنابر پذيرفتن سخن حق نيست و آنچه انجام شده و مى شود پشتوانه اى جز قهر و غلبه و زورگوئى ندارد، نوبت آن بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام مراحل احتجاج خود را طى كند تا قدرت حاكم كار خود را حق جلوه ندهد. چرا كه اگر چنين مى شد بايد مى گفتيم: «فاطمه عليهاالسلام فدك را بنا حق در تصرف داشت» و اين را دشمن غاصب خوب مى فهميد. لذا مبارزه ى اصلى بر سر عصمت و پاكى ساحت مقدس فاطمه عليهاالسلام و اثبات لكه ى غصب بر پيشانى به چنگ آورندگان فدك آغاز شد و نتايج پر ثمر خود را داد.

احتجاج مفصل حضرت زهرا در مجلس ابوبكر و عمر [بحار الانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868. ]مراحل احتجاج درباره ى فدك كه با هدف اثبات اصل حق انجام شد- اگر چه فدك را باز نگرداند- بصورت بسيار حساب شده اى صورت گرفت كه دشمن نتواند بى خبر از معركه بگريزد و نقاط ابهام باقى گذارد.

مجلس خاص ابوبكر و عمر

ابتدا حضرت زهرا عليهاالسلام به امر اميرالمؤمنين عليه السلام به مجلسى كه ابوبكر و عمر به همراه عده اى بطور خصوصى در آن بودند آمد و رسماً اعتراض خود را آغاز كرد، و در سخنان مفصلى كه صورت مخاصمه و محاكمه داشت دلائل خود را براى اثبات حقانيت خود در تصرف فدك و غاصب بودن خصم بيان فرمود، كه ذيلاً صورت آن مجلس عيناً ذكر مى شود.

فدك ارث نيست

حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: چرا نماينده ى مرا از فدك اخراج نمودى در حاليكه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خداوند آنرا براى من قرار داد. آيا مى خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده اند به من بخشيد؟ آيا پيامبر صلى الله عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله براى فرزندانش همين است؟

شهادت ناحق عايشه

ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى گذارد».

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى دهند. من درباره ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى الله عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى آورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور.

شاهد در ملك مورد تصرف باطل است

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آنرا مصرف نمى كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى خواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد!

حضرت در حاليكه مردم هم مى شنيدند فرمود: آيا مى خواهيد دستور و كار پيامبر صلى الله عليه و آله را رد كنيد و درباره ى ما حكمى كنيد كه درباره ى ساير مسلمانان نمى كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى شوند؟ اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مى خواهيد يا از مسلمانان؟

عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آنرا مصرف مى كند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حاليكه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد.

عصمت فاطمه دليل كامل

حضرت فرمود: همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مى دهم كه آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيده ى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيده ى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى نمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مى كند؟ چه مى گوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مى كنيد؟ ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مى كنيم!

حضرت فرمود: دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيده ى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدى ها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده» شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، درباره ى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عده اى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!!

حضرت فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى! آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيه اى درباره ى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدى ها را از آنان دور نموده است. هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است.

ابوبكر گفت: اى عمر ترا قسم مى دهم كه ساكت باشى!

فدك بخشوده ى پيامبر به استناد قرآن

سپس ابوبكر گفت: (درباره ى فدك) دليل بياور.

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيه اى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مى فرمايد: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم و آنحضرت فدك را به من بخشيد. وقتى جبرئيل دنباله ى آيه را خواند: «وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» [سوره روم: آيه 38.، پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد: حق مسكين و ابن سبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» [سوره ى انفال: آيه ى 41. و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» [سوره ى حشر: آيه ى 7.]

مصرف حق ذوى القربى

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى شود و آنچه براى پيامبر صلى الله عليه و آله است براى ذوى القربى مى شود و ذوى القربى ما هستيم. خداوند مى فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» [سوره ى شورى: آيه ى 23.]ابوبكر نگاهى به عمر كرد و گفت: تو چه مى گوئى؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساكين و ابناء السبيل كيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از كسانى باشند كه به خدا و پيامبر و ذوى القربى ايمان داشته باشند. مساكين هم كسانى باشند كه در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد.

عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگى براى شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدك را خداوند براى من و فرزندانم قرار داده و براى دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولى خمس را براى ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور كه در كتاب خداوند آورده است.

عمر گفت: پس براى مهاجرين و انصار و تابعين چه مى ماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زكات و صدقاتى كه خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آنرا بيان فرموده به آنان تعلق مى گيرد. خداوند عزوجل مى فرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقابِ...» [سوره توبه: آيه 60.]

خدا راضى است اگر چه مردم راضى نباشند

عمر گفت: فدك مخصوص تو باشد و غنيمت براى شما و دوستانتان؟ گمان نمى كنم اصحاب محمد به اين راضى باشند!! حضرت فرمود: ولى خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضى هستند. اين اموال را خدا به شرط دوستى و پيروى از او قرار داده نه به شرط دشمنى و مخالفت! و هركس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هركس با ما مخالفت كند با خداوند مخالفت كرده است، و هركس با خدا مخالفت كند از جانب حق تعالى مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است.

چرا فقط از فاطمه دليل مى خواهند؟

عمر گفت: اى دختر محمد! بر ادعاى خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنكه از آنان دليل بخواهيد قبول كرديد [اشاره به ماجراى اموالى است كه از بحرين آمده بود و جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله درباره ى آنها ادعاى «صفوه» نمودند يعنى منتخبى از آن مال را به وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبكر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول كردند و اموال درخواستى را به آنان دادند. به كتاب التعجب كراجكى و بحار الانوار: ج 29 ص 194، عوالم العلوم: ج 11 ص 777 مراجعه شود.]در حاليكه دليل من در كتاب خدا است؟

عمر گفت: جابر و جرير چيز كم ارزشى را مى خواستند ولى تو مسئله ى عظيمى را ادعا مى كنى كه مهاجر و انصار با آن مرتد مى شوند!!

حضرت فرمود: مهاجرين به كمك پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيتش به دين خدا هجرت كردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذوى القربى احسان كردند. بنابر اين اگر هجرتى بوده بسوى ما بوده و اگر نصرتى بوده به ما يارى كرده اند و تابعين هم بوسيله ما تابع شده اند. هركس هم از دين مرتد مى شود به سوى جاهليت بازگشته است.

عمر گفت: اين سخنان باطل را كنار بگذار، شاهدانى را حاضر كن كه به اين سخن تو (درباره ى فدك) شهادت دهند!

شاهدان فاطمه بر ملكيت فدك

حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و ام ايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همه ى آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند.

از جمله ام ايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: «فاطمه سيده ى زنان اهل بهشت است». آيا كسى كه سيده ى زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مى كند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيده باشم شهادت نمى دهم.

گفت: اى ام ايمن، اين قصه ها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى دهى؟ ام ايمن گفت: اى ابوبكر شهادت نخواهم داد تا درباره ى آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم. تو را بخدا قسم مى دهم، آيا مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «ام ايمن

زنى از اهل بهشت است»؟ ابوبكر گفت: بلى. ام ايمن گفت: اكنون شهادت مى دهم كه جبرئيل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالى مى فرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، «به كسى كه با تو قرابت دارد حقش را عطا كن». پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: منظور از «ذو القربى» كيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوى القربى فاطمه عليهاالسلام است. پيامبر صلى الله عليه و آله فدك را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آنرا تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ام ايمن و اى على، شاهد باشيد.

سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و اسماء هم نظير سخن ام ايمن درباره ى ملكيت فدك شهادت دادند.

جواب عمر درباره ى شاهدان

عمر گفت: «على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. ام ايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابى طالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنى هاشم شهادت خواهد داد. همه ى اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى دهند»!! و درباره ى ام ايمن اضافه كرد كه «او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى تواند شهادت بدهد»!!

دفاع اميرالمؤمنين از شاهدان

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پاره ى تن پيامبر صلى الله عليه و آله است و هركس او را اذيت كند پيامبر صلى الله عليه و آله را اذيت كرده و هركس او را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلى الله عليه و آله و دو آقاى جوانان اهل بهشتند و هركس آنان را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، چرا كه اهل بهشت راست گويند. و من آن كسى هستم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تو از منى و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر منى. هر كه تو را رد كند مرا رد كرده، و هركس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هركس از تو سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است». و ام ايمن كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى او به بهشت شهادت داده است و براى اسماء بنت عميس و نسل او دعا كرده است.

اقرار عمر و قبول نكردن شاهدان

عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى دهد قبول نمى شود.

جواب نهائى اميرالمؤمنين درباره ى شاهدان

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اكنون كه ما آنطور هستيم كه خودتان مى شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون! ما وقتى براى خود ادعائى داريم از ما دليل مى خواهيد؟ آيا كسى نيست ما را يارى كند؟ شما بر حكومت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله حمله آورده ايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آنرا از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بخاندان ديگرى برده ايد. بزودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند.

نتيجه ى محاكمه ى اول فدك

سپس اميرالمؤمنين عليه السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكم كنندگان است.

حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما.

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.

نصرت طلبى حضرت زهرا و اهل بيت در سايه ى فدك [بحار الانوار: ج 29 ص 191. ]اقدامى كه هيچكس- نه غاصبين و نه مردم- انتظارش را نداشتند اين بود كه اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام دستجمعى حركت كنند و بر در خانه ى مهاجرين و انصار بيايند و از آنان درباره ى حقوق از دست رفته ى خود كمك بخواهند. اين اقدام معرفى خوبى براى مردم بود كه هم خود را بشناسند و هم آيندگان آنان را بشناسند. مردمى كه درِ خانه ى خود را باز مى كردند و خود را با تنها يادگار پيامبرشان روبرو مى ديدند از هر جهت عاجز مى شدند و از نظر اعتقادى و اخلاقى و وجدانى خود را محكوم مى يافتند.

ضربه ى مؤثر نصرت طلبى خاندان وحى

و اقعاً كار بجائى رسيده باشد كه سيدة النساء عليهاالسلام به همراه جانشين حقيقى پيامبر صلى الله عليه و آله و دو آقاى اهل بهشت به نمايندگى از ذات اقدس الهى و پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله، بر در خانه هاى ياران سابق پيامبر صلى الله عليه و آله بيايند و از آنان بخواهند كه دين خدا را يارى كنند؟ آيا چه جوابى براى اين منظره آماده كرده بودند؟

اين اقدام از سوى خاندان وحى هم عجيب بود، ولى مسئله بر سر منافع شخصى نبود، بلكه از اين طريق مسئله ى اتمام حجت بر تمام خلق مطرح بود و بايد هر نقطه ى مبهمى در اين قضايا رفع مى شد. با اين اقدام بر همگان روشن شد كه واقعاً مردم طرفدار غاصب بودند و گرايش اعتقادى اكثريت بدان سو بود. اينك كه باطنها آشكار شد حقيقت نيز روشن مى شود و آنچه ناگفتنى است عيان مى گردد.

چگونگى برنامه ى كمك خواهى

اميرالمؤمنين عليه السلام حضرت زهرا عليهاالسلام را به همراه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام تا چهل روز، هر روز سوار بر مركبى مى نمود و به در خانه ى مهاجرين و انصار مى برد. حضرت زهرا عليهاالسلام به آنان مى فرمود: «اى مهاجرين و انصار، خدا را و دختر پيامبرتان را يارى كنيد. شما روزى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرديد بر سر اين بيعت كرديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنها منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبر وفا كنيد». ولى احدى به حضرت جواب مثبت نداد.

برخورد خاص حضرت زهرا با معاذ بن جبل

حضرت به معاذ بن جبل يكى از بنيانگذاران سقيفه رسيد و فرمود: اى معاذ بن جبل، من بعنوان كمك خواهى نزد تو آمده ام و تو با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردى كه او و فرزندانش را يارى كنى و آنچه از خود و فرزندانت دفع مى كنى از آنان نيز دفع كنى. اكنون ابوبكر فدك را غصب كرده و نماينده ى مرا از آن اخراج نموده است.

معاذ گفت: ديگرى هم با من هست؟ فرمود: نه، هيچكس به من پاسخ مثبت نداد. معاذ گفت: كمك من به كجا مى رسد؟! حضرت زهرا عليهاالسلام از نزد معاذ بيرون آمد و فرمود: «ديگر با تو سخن نمى گويم تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بروم. بخدا قسم كلمه اى با تو حرف نمى زنم تا من و تو نزد پيامبر صلى الله عليه و آله جمع شويم».

احتجاج خصوصى فاطمه بر ابوبكر گرفتن سند و پاره كردن آن توسط عمر

از آنجا كه گرفتن سندى مبنى بر بازگرداندن فدك، دليلى بزرگ بر حقانيت فاطمه عليهاالسلام به اقرار خصم بود و مُهر غاصبيت را بر پيشانى آنان مى زد، بايد تلاشى در اين باره صورت مى گرفت، اگر چه در مرحله ى بعد آن سند و مدرك پاره شود و مورد اهانت قرار گيرد، چرا كه هر رفتار نامطلوب با نوشته ى غاصب ضربه اى بر پيكر خود اوست.

لذا براى بار سوم حضرت زهرا عليهاالسلام به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام نزد ابوبكر رفت.

استدلال حضرت زهرا نزد ابوبكر

اميرالمؤمنين عليه السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: نزد ابوبكر برو در حاليكه تنها باشد، چرا كه از عمر زودتر منفعل مى شود. نزد او برو و چنين بگو: ادعاى مقام پدرم و خلافت او را كرده اى و جاى او نشسته اى؟ اگر فدك ملك تو هم بود و من از تو مى خواستم كه آنرا به من ببخشى بر تو واجب بود آنرا به من بدهى.

حضرت زهرا عليهاالسلام نزد ابوبكر آمد و اين مطالب را به او فرمود.

نوشتن سند براى ارجاع فدك

ابوبكر گفت: «راست مى گويى». سپس ورقه اى خواست و بر آن نوشته اى مبنى بر بازگرداندن فدك نوشت.

حضرت زهرا عليهاالسلام نوشته را برداشت و از نزد ابوبكر بيرون آمد.

محو و پاره كردن سند توسط عمر

عمر به آنحضرت رسيد و گفت: اى دختر محمد، اين نوشته اى كه همراه توست چيست؟ فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر براى برگرداندن فدك برايم نوشته است. گفت: آنرا به من بده. ولى حضرت ابا كرد و آن را نداد.

در اينجا عمر براى گرفتن كاغذ جسارتى عظيم به حضرت زهرا عليهاالسلام نمود كه قلم در اداى آن گريان و زبان از گفتن آن شرمنده است. [به بخش سوم كتاب حاضر مراجعه شود.]به قيمت اهانت به ساحت اقدس بانوى جهان، عمر نوشته را از آنحضرت گرفت و ابتدا با آب دهان نوشته ى آنرا محو كرد و سپس آنرا پاره نمود. [بحار الانوار: ج 29 ص 192.]

احتجاج مفصل اميرالمؤمنين با ابوبكر و عمر در مسجد

در قسمتهاى گذشته ى اين بخش معلوم شد كه حضرت زهرا عليهاالسلام به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام براى مطالبه ى فدك نزد ابوبكر رفتند [بحار الانوار: ج 29 ص 124 ح 26، ص 127 ح 27. تفسير برهان: ج 2 ص 425. و در واقع همه ى اين اقدامات از سوى اميرالمؤمنين عليه السلام بود. گذشته از اقداماتى كه به دستور حضرت توسط فاطمه زهرا عليهاالسلام صورت مى گرفت، خود اميرالمؤمنين عليه السلام نيز شخصاً دو اقدام مهم انجام دادند: يكى اينكه شخصاً در حضور مردم ابوبكر را به محاكمه كشيدند، و دوم آنكه نامه اى در اين باره به ابوبكر نوشتند.

محاكمه ى ابوبكر بدست اميرالمؤمنين [بحار الانوار: ج 29 ص 189، 195. ]اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد آمد و در حضور مهاجرين و انصار كه در اطراف ابوبكر نشسته بودند خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، چرا آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله براى فاطمه قرار داده بود از او منع نمودى، در حاليكه نماينده ى او از چند سال قبل در آن است؟

ابوبكر گفت: اين غنيمت مسلمين است. اگر شاهدان عادلى بياورد به او مى دهيم و گرنه در آن حقى ندارد.

جهل به احكام قضاوت

حضرت فرمود: اى ابوبكر، درباره ى ما حكمى مى نمايى برخلاف آنچه درباره ى مسلمانان حكم مى نمايى؟ گفت: نه! فرمود: اگر در دست مسلمانان چيزى باشد و من درباره ى آن ادعايى نمايم از كدام شاهد مى طلبى؟ ابوبكر گفت: از تو شاهد مى خواهم. فرمود: اگر در دست من چيزى باشد و مسلمين درباره ى آن ادعايى كنند از من شاهد مى خواهى؟! چرا از فاطمه شاهد مى خواهى در حاليكه فدك در دست اوست و در زمان حيات پيامبر و بعد از آن مالك آن بوده است؟ چرا از مسلمين شاهد نمى خواهى؟!

ابوبكر ساكت شد، ولى عمر گفت: اين غنيمت مسلمين است و ما با كلام تو نمى توانيم مقابله كنيم! اگر شاهدان عادلى آوردى و گرنه اين غنيمت مسلمين است و تو و فاطمه در آن حقى نداريد!!

عصمت سند صدق فاطمه

اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، قرآن را قبول دارى؟ گفت: آرى. فرمود: درباره ى اين آيه به من خبر ده كه مى فرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ

اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» [سوره ى احزاب: آيه ى 33.، آيا اين آيه درباره ى ما نازل شده يا درباره ى غير ما؟ گفت: درباره ى شما. فرمود: اگر دو نفر از مسلمانان بر عليه فاطمه عليهاالسلام به نسبت زشتى شهادت دهند چه مى كنى؟ ابوبكر گفت: بر او حد جارى مى كنم همانطور كه بر زنان مسلمين جارى مى كنم.

كفر منكر عصمت فاطمه

فرمود: در اين صورت نزد خداوند از كافرين خواهى بود. گفت: چرا؟ فرمود: براى آنكه تو شهادت خداوند را بر طهارت او رد كرده اى و شهادت مردم را بر عليه او قبول كرده اى. خداوند عزوجل به پاكى فاطمه گواهى داده است. اگر تو شهادت خداوند را رد كنى و شهادت ديگرى را بپذيرى نزد خداوند از كافرين هستى. همچنين حكم خدا و رسول را رد كرده اى كه فدك را براى فاطمه قرار دادند و او در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله آن را تصرف كرد. تو سخن خدا و رسول را رد كردى و گفته ى يك عرب بيابانى كه بر پاى خود بول مى كرد پذيرفتى و فدك را از او گرفتى و گمان كردى كه غنيمت مسلمين است. همانطور كه سخنِ ديگرِ پيامبر را رد كردى كه فرمود: «ادعا كننده بايد شاهد بياورد و براى مدعى عليه قسم كافى است». تو از مدعى عليه شاهد مى خواهى!

نتيجه ى احتجاج اميرالمؤمنين

در اينجا مردم به خشم آمدند و متوجه ظلم ابوبكر و عمر شدند و به يكديگر نگاه كردند و گفتند: بخدا قسم على راست مى گويد. اميرالمؤمنين عليه السلام هم به خانه بازگشت.

خطابه ى مفصل حضرت زهرا در مسجد [اسناد و مدارك مربوط به خطبه در بخش ششم اين كتاب مفصلا ذكر شده است. ]برنامه ى دقيق اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام مراحل خود را بخوبى طى مى كرد و نتايج لازم را مى داد. سه بار احتجاج حضرت زهرا عليهاالسلام و يكبار احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به ضميمه ى يارى نكردن مردم، ابوبكر را بر تصميم نهايى خود قاطع كرد، و چنين وانمود كرد كه مسئله ى فدك تمام شده است، و كارى كه تصميم آنرا داشتيم به صورت رسمى انجام داديم.

خطابه ى فاطمه ضربه ى سهمگين بر پيكر غصب

در اينجا ضربه اى سهمگين لازم بود تا هم بر پيكر غاصبين و هم مردمى كه مؤيد آنان بودند وارد شود و در مجلس عمومى به محاكمه ى سيدةالنساء درآيند و هر سخنى هست علنى گفته شود، تا اگر فدك را هم باز پس ندهند حقايق روشن شود.

اين مرحله بصورتى اجرا شد كه نه مردم و نه غاصبين هرگز احتمال آنرا هم نمى دادند و در حقيقت در مقابل برنامه ى انجام شده قرار گرفتند.

ترسيمى از كيفيت ورود حضرت زهرا به مسجد

در شرايطى كه ابوبكر و عمر به همراه مهاجرين و انصار، مجلس مهمى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل داده بودند و مشغول قدرت نمايى در مقابل خانه ى فاطمه عليهاالسلام بودند كه در فاصله ى چند قدمى بود، ناگهان درِ خانه ى فاطمه عليهاالسلام باز شد و بانوى با عظمت اسلام در حالى كه عده اى از زنان گرداگرد آنحضرت بودند وارد مسجد شده بسوى جمعيت پيش آمدند.

منظره جداً عجيب بود و مردم همه اختيار از كف داده بودند و فقط اين را فهميدند كه راه باز كنند تا ببينند چه پيش مى آيد.

دختر پيامبر سر مبارك را با پوشش كامل پوشانيده بود و لباس سراسرى از روى لباسها پوشيده بود. از شدت غم و ناراحتىِ جسمى، قامت حضرت راست نبود و لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و گاهى لباس زير پاى حضرت مى رفت. راه رفتن فاطمه عليهاالسلام همه را به ياد پيامبر صلى الله عليه و آله مى انداخت كه شباهتى تمام به حركت آنحضرت داشت.

اولين اقدامى كه شايد تا آن روز سابقه نداشت آن بود كه فوراً بين زنان و مردان پرده اى زده شد، و حضرت با زنان همراه در آنسوى پرده قرار گرفتند و روى زمين نشستند.

تأثير عجيب آه فاطمه در مردم

مردم از ديدن اين مناظر به شدت منقلب شدند و منتظر جرقه اى بودند كه اين انقلاب درونى را ظهور دهد.

ناگهان صداى فاطمه عليهاالسلام را شنيدند كه آهى جانسوز كشيد كه با همان آه همه ى مردم به گريه درآمدند و مجلس برخود لرزيد و همه منقلب شدند.

شدت گريه بقدرى بود كه حضرت مدتى طولانى صبر كرد تا مردم ساكت شدند و هيجانشان آرام گرفت. حضرت خواست سخنان خود را آغاز كند كه با شنيدن چند كلمه بار ديگر مردم به گريه درآمدند، و حضرت آنقدر صبر كرد تا مردم كاملاً آرام شدند و حضرت سخنان خود را آغاز كرد.

محاكمه ى ناخواسته ى غاصبين

مردم سرا پا گوش بودند و نفسها در سينه ها حبس شده بود. فاطمه زهرا عليهاالسلام يك تنه

همه را به محاكمه مى كشيد و همه خود را مجرم مى دانستند، و گريه ها براى شرمى بود كه از جرم و جنايت خود داشتند. دادگاه اجتماع كار خود را آغاز كرده بود و غاصب و همدستانش در فكر بودند كه براى بر هم ريختن آن يا تخريب نتيجه ى آن از كجا آغاز كنند و به كجا ختم كنند، ولى ترس از تصميم گيريهاى شتابزده ى خود داشتند.

محكوميت غاصبين و مردم به حكم فاطمه

برنامه طورى تنظيم شده بود كه هيچكس را از آنچه قاضى مى خواست فرارى نبود. اين مردم و آن غاصب كه هرگز با دعوت حضور نمى يافتند اكنون با پاى خود حضور يافته بودند. اگر مهر سكوت بر لب مى زدند خود را محكوم مى ديدند چرا كه فاطمه عليهاالسلام سخن خود را مى گفت، و اگر سخن مى گفتند حرفى براى گفتن نداشتند و بيش از پيش باطن بى محتواى عملشان معلوم مى شد و آنچه مردم خبر نداشتند برملا مى گشت.

مردم نيز كه خود را محكوم حكم فاطمه عليهاالسلام مى ديدند اين ضرر و خسارت را به پاى ابوبكر و عمر مى گذاشتند و با نگاههاى پر معنى آنان را زير نظر داشتند. سخنان فاطمه عليهاالسلام هم آنقدر بالا و متين بود كه مردم در مواردى حتى از فهم معانى آن عاجز بودند. سخنانى كه اينك پس از چهارده قرن شرحها و تفسيرهاى مفصل بر آن نوشته شده است.

برداشتى از خطابه ى حضرت زهرا

متن كامل خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در بخش هفتم اين كتاب و ترجمه ى فارسى آن در بخش هشتم خواهد آمد و در بخش پنجم خلاصه اى از آن تقديم خواهد شد. در اينجا نيز برداشتى از آن تقديم مى شود:

حضرت پس از حمد و ثناى الهى و اقرار به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و بيان حكمتهايى از خلقت و تكليف بشر و ارسال انبيا عليهم السلام و خصوص نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله، متذكر سوابق مردم با قرآن و اهل بيت عليهم السلام شدند. از يك سو سابقه ى مردم در كمك به دين خدا و از سوى ديگر وظيفه ى خطيرى كه نسبت به آيندگان بر عهده دارند را متذكر شدند. همچنين عظمت قرآن و اهل بيت عليهم السلام و ارتباط آن دو با يكديگر را بيان كردند و سپس شمه اى از حكمت شرايع الهى را ذكر نمودند.