معرفى خود براى آينده ى تاريخ
پس از آن خود را معرفى كردند تا اهل مجلس و آينده ى تاريخ بدانند چه مقام معظمى
با مردم سخن گفته است. بعد از آن، سوابق و زحمات طاقت فرسا و فداكارانه ى پيامبر
صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام در پروردن نهال اسلام را ذكر
كردند.
در اينجا سخن را به مطلب مورد نظر نزديك كردند و ارتداد مردم پس از پيامبر صلى
الله عليه و آله و ناديده گرفتن گذشته ها را يادآور شدند. سپس اين نكته را مطرح
كردند كه فقط به بى توجهى نسبت به دين اكتفا نمى كنند بلكه آتش فتنه ها را هم بر
عليه دين خدا و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله شعله ور مى نمايند.
غصب فدك آتشى برانگيخته
سپس مسئله ى ارث را مطرح كردند و فرمودند: از نمونه آتشهاى برانگيخته ى شما
مسئله ى فدك است. در اين قسمت از سخن آياتى از قرآن كه درباره ى ارث و بخصوص ارث
انبيا عليهم السلام بود مطرح كردند، و مسائلى كه بطور خصوصى با ابوبكر و عمر مطرح
كرده بودند اين بار در حضور مردم و بطور مفصل تر و علنى بيان كردند.
سپس خطاب به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از غاصبين و مردمى كه مؤيد آنان
بودند شكايت بردند و اين شِكوه را در قالب اشعارى بيان كردند.
تعجب از سستى مردم
سپس خطاب را متوجه انصار نمودند و با يادآورى گذشته ى آنان در اطاعت از اوامر
پيامبر صلى الله عليه و آله و يارى دين خدا، تعجب خود را از بى توجهى آنان نسبت به
احقاق حق دختر پيامبر صلى الله عليه و آله بيان كردند كه حتى پس از دادخواهى و
فرياد كمك طلبى كسى اعتنا نمى كند!
ذكر حديث جعلى توسط ابوبكر و جواب آن
ابوبكر از فرصت استفاده كرد و در سخنانى كوتاه حديث جعلى خود را مبنى بر ارث
نبردن از انبيا مطرح كرد و اشاره كرد كه من غصب فدك را با مشورت و توافق مسلمين
انجام داده ام.
حضرت زهرا عليهاالسلام ضمن اينكه ساحت پيامبر صلى الله عليه و آله را از مخالفت
قرآن منزه دانستند، آيات صريح ارث انبيا صلى الله عليه و آله را مطرح كردند و ثابت
كردند كه هيچ استثنايى در مسئله ى ارث براى هيچ كس وجود ندارد.
تمسك به اجماع مسلمين و جواب آن
اين بار ابوبكر اقرار كرد كه از جواب عاجزم و فقط مسلمين را بين خود و تو قرار
مى دهم كه من در واقع دستور آنان را اجرا كرده ام.
حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب را متوجه مسلمين نمودند و بشدت آنان را كه به سوى
سخن باطل روى آورده اند مورد مؤاخذه قرار دادند و آنان را به عذاب بشارت دادند و
اشاره كردند كه اگر مردم هم به آن راضى نباشند خدا راضى است. بعد تصريح كردند كه
اين تصميم شما را خوب مى دانم، ولى خواستم اتمام حجت كنم و مردم واقعيت را بدانند و
روز قيامت براى حساب آماده باشند.
غدير حجت نهايى اميرالمؤمنين
در اينجا سخنان حضرت پايان يافت و در راه بازگشت به خانه رافع بن رفاعه بعنوان
يك سخن به ظاهر زيبا كه در اذهان عمومى مؤثر بود تقصير را بر عهده ى اميرالمؤمنين
عليه السلام قرار داد كه چرا آنحضرت قبلاً ما را آگاه نكرد تا در خلافت با ديگرى
بيعت نكنيم و كار به اينجا نرسد!!! حضرت با غضب به او فرمود: پس از واقعه ى غدير
براى احدى عذرى باقى نمانده است.
اعتراض ام سلمه
سپس ام سلمه سر از حجره اش بيرون كرد و خطاب به مردمى كه خطابه ى حضرت زهرا
عليهاالسلام را بدون نتيجه ى خاصى به پايان برده بودند مطالبى توبيخ آميز گفت كه
ملخص آن چنين است:
آيا با مثل فاطمه اينگونه برخورد مى شود؟ آيا شما آمده ايد به فاطمه عليهاالسلام
حكم دينش را ياد دهيد؟ آيا مثل فاطمه عليهاالسلام آنچه حقش نباشد طلب مى كند؟ عنايت
خاص پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به او را فراموش كرده ايد؟
نتايج فكرى خطابه ى فاطمه
بدين صورت مجلس بدون خواست غاصبين فدك تشكيل شد و كاملاً غافلگير شدند و آنچه
حاضر به گفتنش نبودند بر زبان خود جارى كردند و همه ى مردم حقايق را فهميدند و
همانگونه ثبت شد تا آيندگان هم بدانند و حق زهرا عليهاالسلام و حق كشى دشمنش بر
جهانيان معلوم باشد.
سخنان حضرت زهرا براى زنان عيادت كننده
[بحار الانوار: ج 29 ص 140 ح 30. ]اولين اثر خطابه ى
حضرت زهرا عليهاالسلام آن بود كه زنان مهاجر و انصار از اين مدتى كه هيچ يادى از
يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله نكرده بودند به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى
دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟ حضرت فرمود: از دنيايى كه با شما باشم متنفرم و آن
را رها كرده ام، و نسبت به مردان شما غضبناكم. ننگ بر كُند شدن شمشير و تزلزل فكر!!
و اى بر آنان! خلافت را از كوههاى بلند رسالت به كجا كشاندند؟ از ابوالحسن (على
عليه السلام) چه چيزى را نمى پسنديدند؟ جز صلابت شمشيرش و بى پروائى او از مرگ و
شدت حمله ها و برخوردهاى عبرت آموز او در جنگ، و از تبحر او در كتاب خداوند و غضب
او در امر الهى.
به خدا سوگند، اگر مهارى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به او (على
عليه السلام) سپرده بود در دست او باقى مى گذاردند به بهترين وجهى آنرا اداره مى
كرد و اگر خلافت را به او مى سپردند بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مى شد.
به كدام سو روى آوردند؟! و بر ضد كدامين ذريه اى اقدام كردند و بر آنان چيره
شدند؟! بينى شان بر خاك ماليده باد و پشيمان شوند قومى كه گمان مى كنند كار درستى
انجام مى دهند. قسم به لا يزالى خداوند، هم اكنون فتنه بار دار شده است، و پس زمان
كوتاهى ثمره اش ظاهر مى گردد و از آن كاسه اى لبريز از خون تازه و سم تلخ كشنده مى
دوشيد. آنگاه است كه آيندگان از نتيجه ى آنچه پيشينيان پايه گذارده اند آگاه مى
شوند.
سويد بن غفله مى گويد: زنان عيادت كننده فرمايشات حضرت زهرا عليهاالسلام را براى
مردان خود بازگو كردند. پيرو آن عده اى از بزرگان مهاجرين و انصار بعنوان عذرخواهى
نزد حضرت آمده گفتند: اى سيدةالنساء، اگر ابوالحسن (على عليه السلام) اين مسئله را
قبل از آنكه پيمانى ببنديم بما يادآور مى شد سراغ ديگرى نمى رفتيم. حضرت زهرا
عليهاالسلام فرمود: از من دور شويد (بس كنيد)، كه با بهانه هاى بيهوده تان عذر شما
پذيرفته نيست و با كوتاهى هاى شما جاى هيچ سخنى باقى نمانده است!
نامه ى اميرالمؤمنين به ابوبكر درباره ى غصب فدك [بحار
الانوار: ج 29 ص 140 ح 30. ]اسناد تاريخى به گونه هاى مختلف باقى مى مانند و
پرده از جوانب مبهم ماجراها برمى دارند. يكى از اين جلوه ها نامه هاى بزرگان ملل
است كه در هر قومى از احترام خاصى برخوردار است.
در اوج ماجراى فدك، و در حاليكه غاصبين مشغول قدرت نمايى بودند، اميرالمؤمنين
عليه السلام نامه اى با مضامين عالى براى ابوبكر نوشت كه شايد او از درك بعضى جملات
آن عاجز بود.
اين نامه را حضرت هنگامى نوشت كه ابوبكر پس از تثبيت غصب فدك برفراز منبر رفت و
با اظهار قدرت سخنان ناروايى نسبت به مقام شامخ ولايت بر زبان راند. [اين سخنان
ابوبكر در بخش سوم اين كتاب آمده است.]حضرت مطالبى در نامه نوشته بودند كه ابوبكر
از كيفيت خطاب حضرت در تعجب فروماند، و در برخورد خود تجديد نظر كرد.
عين نامه ى حضرت چنين است:
بى انصافى مردم با اهل بيت
امواج متلاطم فتنه ها را با كشتى هاى نجات پيمودند. ولى تاج افتخار صاحبان عظمت
را با اجتماع اهل مكر و غدر پائين آوردند، و از نور مركز انوار استفاده بردند ولى
ميراث پاكان ابرار را براى خود قسمت كردند و با غصب بخشوده ى پيامبر صلى الله عليه
و آله (يعنى فدك) سنگينىِ وزر و وبال آن را بر خود خريدند.
اگر اجازه داده شود سرهاى شما را...
شما را مى بينم كه با كور دلى در حركتيد همانطور كه شتر (با چشم بسته) دور آسياب
مى گردد. بخدا قسم، اگر به من اجازه داده شود درباره ى آنچه بدان علم نداريد، سرهاى
شما را با شمشيرهاى برنده ى آهنين مانند دانه ى چيده از تنتان دور مى كنم و جمجمه
هاى شجاعانتان را آنطور از جا مى كنم كه گوشه ى چشمانتان را (از شدت گريه) مجروح
كنم و شما را به وحشت بيندازم. تا آنجا كه مرا مى شناسيد هلاك كننده ى لشگرها و
نابود كننده ى جنگجويان و از بين برنده ى بزرگانتان و خاموش كننده ى غائله هاتان و
قاتل شجاعانتان بوده ام، در زمانهايى كه شما در خانه هايتان نشسته بوديد.
من همان رفيق ديروز شما هستم. قسم به جان پدرم، نخواستيد خلافت و نبوت در ما
باشد چرا كه كينه هاى بدر و خونهاى اُحد را به ياد مى آوريد!
سكوت و سخن على
اگر بگويم كه خداوند درباره ى شما چه مقدر كرده استخوان سينه هايتان همچون
دندانه هاى چرخ آسياب به تنتان فرو مى ورد. اگر سخن بگويم مى گوئيد: «حسد مى ورزد»،
و اگر ساكت بمانم مى گوئيد: «فرزند ابى طالب از مرگ مى هراسد». هيهات، هيهات كه
چنين
باشم. اكنون به من چنين گفته مى شود، در حاليكه من مرگ ميراننده هستم.
منم كه در شب آرام كه مردم در خواب بودند در درياى مرگ شناور بودم. منم حامل
شمشير سنگين و دو نيزه ى بلند، و شكننده ى پرچمها در جوش و خروش جنگها. منم آنكه
زنگار ناراحتى ها را از روى بهترين خلايق (يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله) مى
زدود. مادر به عزايتان بنشيند! بدانيد كه پسر ابوطالب نسبت به مرگ از فرزند به سينه
ى مادرش مأنوس تر است.
اگر حقيقت و باطن مردم بيان شود
اگر آنچه خداوند در كتابش درباره ى شما نازل كرده ظاهر كنم همچون طنابى كه در
چاهى عميق لرزان باشد مضطرب مى شويد و از خانه هايتان پا به فرار مى گذاريد و
سرگردان مى شويد! ولى من آنچه در سينه دارم تحمل مى كنم تا خداوند را با دستى بريده
از لذات شما و خالى از ساخته و پرداخته هاى شما ملاقات كنم.
مثل دنياى شما نزد من همچون ابرى است كه بالا و بالاتر مى رود و غليظ مى شود و
استقرار مى يابد، ولى دوباره از هم مى پاشد و آسمان صاف پيدا مى شود.
آرام باشيد، بزودى گرد و غبار مى نشيند و ثمره ى كار خود را تلخ مى يابيد و يا
ثمره ى كاشته ى دست خود را ميوه اى كشنده و سمى قاتل خواهيد يافت.
خداوند براى قضاوت ما و پيامبر بعنوان خصم شما و قيامت براى محل مخاصمه كافى
است. خداوند هم در قيامت غير شما را از رحمتش دور نمى كند و جز شما را هلاك نمى
نمايد. والسلام على من اتبع الهدى.
عكس العمل ابوبكر در مقابل نامه ى اميرالمؤمنين
و قتى ابوبكر نامه را خواند وحشت و رعب شديدى او را گرفت و گفت: عجيب است! چه
جرأتى نسبت به من دارد كه ديگرى ندارد؟!
آخرين سخنان حضرت زهرا در رابطه با فدك [بحار الانوار: ج 29 ص
182 ح 38. ]اينك فاطمه عليهاالسلام فدك را رها كرده و ديگر سخنى از آن نمى
گويد. يكى از زنان بعنوان عيادت نزد حضرت آمد، ولى از نظر گرايش به سمت دشمن متمايل
بود. حضرت بعنوان آخرين سخنى كه درباره ى فدك بر زبان آورده به او چنين فرمود:
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ابوبكر و عمر با جرأت تمام فدك
را گرفتند. آه كه چه ملك (با بركتى) بود! فدك اعطايى پروردگار بلند مرتبه به پيامبر
مناجات كننده ى با خدا و وفادار بود كه آنرا براى قوت فرزندان از نسل او و خودم به
من بخشيده بود. اين مطلب را خدا مى دانست و امين او شاهد بود. اكنون اگر قوت زندگى
را از من به زور گرفتند و لقمه ى مختصر را هم از من مانع شدند، من صبر بر اين ظلم
را باعث تقرب به درگاه الهى در روز قيامت مى دانم، و خورندگان آن به ظلم، آن را
شعله ور كننده ى حميم در شعله هاى جهنم خواهند يافت.
اين مجموعه، اقدامات دقيقى بود كه پس از غصب فدك انجام گرفت. برنامه ى آن از
مقام عصمت داده شد و مجرى آن هم خود اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام بودند.
اين خط سيرى كه به ثمر رسيد نتيجه اش براى آينده هاى بلند مدت تشيع باقى ماند كه
تا هميشه كلامش سكه ى تمام عيار است چرا كه كلام على و فاطمه عليهماالسلام است، و
به همين جهت دشمن عاجزتر از آن است كه با تلاشهاى مذبوحانه ى خود بخواهد از غاصب
فدك دفاع كند و يا باطلى كه خود از به ميان آوردنش پشيمان شده دوباره احيا كند.
كلام فاطمه و على عليهماالسلام نور است و سخن دشمن ظلمت و تاريكى، و پيداست كه ظلمت
در مقابل نور محو شدنى است.
اقدامات غاصبين پس از تثبيت غصب فدك
مسئله ى غصب فدك بسيار حساب شده و با برنامه ريزى از سوى غاصبين انجام شد. اگر
چه اين اقدام براى آنان به قيمت گرانى تمام شد واز چند سو به آبرو و حيثيت ساختگى
خود لطمه زدند، ولى اين كارى بود كه تصميم داشتند آنرا به هر قيمتى انجام دهند. لذا
هيچ سخن حقى را نمى پذيرفتند، و به عواطف و قضاوت مردم هيچ ارجى نهاده نمى شد.
البته آن روزها با هر مسئله اى كه به اهل بيت عليهم السلام ارتباط داشت چنين
برخوردى مى شد.
جالب تر اينكه در مقابل احتجاجات قاطع حضرت زهرا عليهاالسلام هر بار مطلبى جعل
مى كردند كه فقط خودشان شنيده بودند و يك نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله-
حتى طرفداران خودشان- حاضر نمى شدند به دروغ هم كه شده بنفع آنان شهادت دهند، و لذا
دست به دامان يك عرب بيابانى همچون مالك بن اوس بن حدثان شدند.
آمارى از اقدامات برنامه ريزى شده ى غاصبين
با توجه به اين نكته، غاصبين مراحل زير را براى غصب فدك طى كردند تا اين حكم
باطل خود را تثبيت كنند:
1. براى بدست آوردن زمينه ى كار نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و درباره ى
آن از حضرت سؤال كردند.
2. حديثى جعل كردند تا دستاويزى براى كار خود داشته باشند.
3. عايشه و حفصه دو دختر خود را بعنوان شاهد آماده كردند.
4. در چند مرحله ى ساختگى نشان دادند كه متمايل به بازپس دادن فدك هستند ولى باز
عقب نشينى كردند، و رسماً سند دست نوشته ى خود را پاره كردند.
5. پس از نامه ى تهديدآميز اميرالمؤمنين عليه السلام به مشورت نشستند و تصميمات
جديدى گرفتند و مردم را تهديد كردند.
6. پس از احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد تصميم بر قتل آنحضرت گرفتند و
تا مرحله ى اجراى آن هم پيش رفتند.
7. پس از خنثى شدن توطئه ى قتل، ابوبكر سخنان تهديدآميزى نسبت به مردم، و گفته
هاى اهانت آميزى نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام بر زبان راند، و در خاتمه با
دادن سهميه از بيت المال مردم را به سوى خود جلب كرد.
8. نيرنگ ديگر آن بود كه بعنوان رضايت طلبى نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند ولى
پشيمان بازگشتند.
9. آخرين نقشه ى آنان شركت در تشييع جنازه ى فاطمه عليهاالسلام و خواندن نماز بر
بدن آنحضرت بود، كه با پيش بينى حضرت زهرا عليهاالسلام در اخفاء دفن و قبرش نقشه
بكلى خنثى شد.
اين مراحل نُه گانه نشانگر اسرار ديگرى از غصب فدك و گوشه هايى از اين مقاصد شوم
است. در اين بخش به بيان مفصل آنها مى پردازيم.
سؤال غاصبين از اميرالمؤمنين قبل از غصب فدك
[مجمع الزوائد: ج 9 ص 39. ]ابوبكر و عمر قبل از اقدام به غصب فدك، براى آنكه
كيفيت برخورد خود را تنظيم كنند، ضمن سنجش زمينه ى اجتماعى آن نزد اميرالمؤمنين
عليه السلام آمدند و گفتند: درباره ى آنچه از پيامبر باقى مانده چه مى گويى؟ فرمود:
ما به پيامبر سزاوارتريم. گفتند: حتى آنچه در خيبر است؟ فرمود: بلى، حتى آنچه در
خيبر است. گفتند: حتى آنچه در فدك است؟ فرمود: آرى، حتى آنچه در فدك است.
با شنيدن اين سخنان برآشفتند و گفتند: بخدا قسم چنين كارى نخواهد شد مگر آنكه
گردنهاى ما با ارّه قطع شود!! و با اين گفته تصميم جدى خود بر غصب فدك را صراحتاً
اعلام داشتند.
جعل حديث براى غصب فدك
يكى از پيش بينى هاى ابوبكر و عمر درباره ى فدك، آماده ساختن مدركى جعلى براى
هدف شومشان بود. براى اين منظور از مطرح كردن جنبه هاى معنوى استفاده كردند كه
انبيا عليهم السلام درهم و دينارى باقى نمى گذارند و فقط علم و حكمت از خود به
يادگار مى گذارند، و نتيجه گرفتند كه هر چيزى از اموال دنيا از پيامبر باقى بماند
قابل تملك نيست و صدقه است. اين حديث جعلى بصورت جمله ى «نحن معاشر الانبياء
لانورث...» مطرح شد و ظاهر فريبنده اى داشت.
ظاهر فريبنده ى حديث جعلى
اين مفاهيم كه براى پردازش آن وقت زيادى صرف كرده بودند و فكرهاى متعددى براى
ساختن آن كمك كرده بودند ظاهر فريبنده اى داشت، چرا كه بوى قداست و پرهيزكارى از آن
استشمام مى شد.
البته چون دروغگو حافظه ندارد و حديث جعلى يك حقيقت نيست كه بدان پايبند باشند،
در موارد مختلفى كه اين مطلب ساختگى را مطرح كردند براحتى كلماتى كه براى اجراى
اهدافشان مؤثر بود بدان اضافه مى كردند يا صورت آنرا تغيير مى دادند.
عايشه و حفصه شاهدان حديث جعلى[كتاب سليم : ج 2 ص 694. بحار
الانوار: ج 29 ص 134، 156، 190. ]غاصبين محكم كارى لازم براى راهى كه در نظر
داشتند پيش بينى كرده بودند. پيداست كه جعل حديث به فاصله ى چند روز از رحلت پيامبر
صلى الله عليه و آله جرم نابخشودنى است و تثبيت آن نيز كار آسانى نيست.
در جايى كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشتند و زمان زيادى هم
نگذشته بود كه فراموش كرده باشند نسبت دادن چنين دروغ بزرگى به ساحت قدس نبوى
احتياج به زمينه سازى داشت.
شاهد بر حديث جعلى از خانواده ى غاصبين
بهمين جهت كسى جز مجموعه ى داخلى خود پيدا نكردند و شاهد ماجرا را عايشه و حفصه
بعنوان دو همسر پيامبر صلى الله عليه و آله در نظر گرفتند كه اگر كسى منكر شد ادعا
كنند بخاطر ارتباط بيشتر با آنحضرت، مطلب را در جايى شنيده اند كه ديگران نبوده
اند!
نكته ى جالبى كه جلب توجه مى كند آنست كه در اينجا كسى نگفت: شهادت اين دو زن
جلب نفع براى خانواده خودشان است در حاليكه اين مطلب را در شهادت اميرالمؤمنين عليه
السلام براى فدك حضرت زهرا عليهاالسلام صريحاً گفتند.
يك عرب بيابانى بعنوان شاهد
مشكلى كه هنوز باقى بود شهادت دادن دو زن بود كه بجاى يك مرد حساب مى شد و ارزش
آن هنگامى بود كه يك مرد ديگر نيز به آن شهادت دهد. هيچكس حاضر به چنين شهادتى و
نسبت دروغى به پيامبر صلى الله عليه و آله نشد.
لذا يك عرب بيابانى از قبيله ى بنى نصر را پيدا كردند كه از نظر اجتماعى چنان بى
ارزش بود كه معروف بود هر گاه بول بر او عارض مى شد بدون در نظر گرفتن جايى مناسب
به همان حال بر پاى خود بول مى كرد و جالب تر اينكه گاهى با بول خود تطهير مى كرد!!
از طرف ديگر سابقه ى اين شخص كه نامش مالك بن اوس بن حدثان بود با پيامبر صلى الله
عليه و آله مشخص نبود تا بتواند مطلبى را به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دهد.
به اين عرب بيابانى هم- با مشكلات زياد- اين حديث جعلى را ياد دادند و برايش
تكرار كردند تا بتواند نزد مردم شهادت دهد و تعداد شاهدان را تكميل كند. بسيار جالب
است كه در كتب تاريخ تصريح شده كه با حضور آن همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله
احدى جز آن اعرابى و اين دو زن پيدا نشد به مطلب مورد نظرشان شهادت دهد.
نوشتن و پاره كردن سند براى فدك [بحار الانوار: ج 29 ص 157،
192، ج 48 ص 157. نوائب الدهور: ج 3 ص 148. ]محكوميت اجتماعى ماجراى غصب فدك
به ضميمه ى اقداماتى كه توسط اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام انجام گرفت
بصورتى بود كه غاصبين را وادار كرد تا حدى گفته هاى خود را پس بگيرند. تا آنجا كه
چند بار تا مرز نوشتن سندى بعنوان باز پس دادن فدك به حضرت فاطمه عليهاالسلام پيش
رفتند.
اگر چه در برخورد اول، عمر سند فدك را كه توسط پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته
شده بود پاره كرد و علامت سؤال بزرگى در آغاز ماجراى غصب فدك بر جاى گذاشت.
نقشه ى جديد براى سند فدك
از آنجا كه آنان هرگز حاضر به بازگرداندن فدك نبودند و نمى خواستند به محكوميت
خود در پيشگاه مردم اقرار كنند، و از جهتى استدلالهاى دندان شكن حضرت زهرا
عليهاالسلام كار را به مراحل حساسى منتهى كرده بود، لذا نقشه ى جديدى براى حل اين
مشكل طرح كردند.
توطئه چنين بود كه ابوبكر مدركى بنويسد و به حضرت زهرا عليهاالسلام تحويل دهد تا
نشان دهند كه خواسته ى آنحضرت را به انجام رساندند، ولى عمر در راه سند را از حضرت
بگيرد و پاره كند تا عملاً نتيجه خنثى شود. اين صورت توطئه بود كه در قالب يك فاجعه
به اجرا درآمد كه در اينجا بطور بسيار مختصر آن را ذكر مى كنيم:
آنگاه كه حضرت زهرا عليهاالسلام از راههاى مختلف ابوبكر را محكوم كرد، او نوشته
اى بعنوان بازگرداندن فدك براى حضرت نوشت و بدست آنحضرت داد تا عملاً اجرا شود.
فاطمه زهرا عليهاالسلام آنرا برداشت و از نزد ابوبكر بيرون آمد.
از بين بردن سند در سايه ى جنايت
عمر در راه حضرت را ديد و گفت: اى دختر محمد! اين نوشته ى همراه تو چيست؟!
فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر بعنوان باز پس دادن فدك نوشته است. گفت: آنرا به من
بده! حضرت ابا كرد و آنرا نداد.
در اينجا عمر كه ديد از راه عادى نمى تواند آنرا از حضرت بگيرد جسارتى كرد كه
صفحه ى تاريخ را سياه كرد و سوز جانكاه آن براى هميشه دل محبان فاطمه عليهاالسلام
را سوزانده مى سوزاند. او با قساوت تمام در ميان كوچه و رهگذر مردم به دختر پيامبر
صلى الله عليه و آله اهانتى عظيم كرد و با پا به فاطمه عليهاالسلام زد و با اين كار
خود صفحه ى سياهى در دفتر تاريخ اسلام رقم زد، و به اين اكتفا نكرد و سيلى به صورت
مبارك آنحضرت زد بطورى كه در اثر آن گوشواره ى حضرت شكست. او با اين اقدام ددمنشانه
ى خود ننگى بر جاى گذاشت كه براى هميشه باعث سرافكندگى در برابر ساير ملل شد.
سپس عمر نوشته را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته هاى
آن را پاك كرد و آنرا پاره نمود و گفت: «اين سرزمينى است كه پدر تو هم با اسب و
لشكر آنجا را فتح نكرده است! بيا كوهها را بر گردن ما بگذار»!
منظره اى كه در ميان كوچه ايجاد شده بود و فاطمه اى كه با چادر خاك آلود از زمين
برمى خاست و حالى كه به آنحضرت عارض شده بود بخوبى قابل تصور است و از همه بيشتر بر
شخص اميرالمؤمنين عليه السلام تأثير داشته است.
سوز در مصائب
اميرالمؤمنين عليه السلام در خانه منتظر بودند. وقتى حضرت زهرا عليهاالسلام پشت
در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اى دختر پيامبر، چرا اينگونه غضبناك هستى؟
حضرت زهرا عليهاالسلام جسارت عمر را بازگو كرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام بعنوان شريك غم و تسلاى حضرت فرمود: «آنچه نسبت به من
و پدرت مرتكب شده اند از اين بالاتر است».
اين فاجعه دلهايى را لرزانده و مى لرزاند كه در محبت فاطمه بال و پر مى زنند و
قلب خود را در طبق اخلاص به زهرا عليهاالسلام سپرده اند. آيا واقعاً فدك به اين حد
براى غاصبين ارزش داشت يا قساوت و شقاوت باطنى آنان بود كه اينگونه ظهور يافت؟ آيا
حفظ حرمت ناموس پيامبر صلى الله عليه و آله اينگونه است؟! باشد تا مهدى زهرا عليه
السلام بيايد و عمق جنايت را آنگونه كه بوده بيان فرمايد.
مشورت و اقدام غاصبين پس از نامه ى اميرالمؤمنين [بحار
الانوار: ج 29 ص 140. ]جزر و مد برخوردهاى مردم با امواج حوادث متغير بود.
لذا در شرايطى كه اوضاع تغيير مى كرد، غاصبين براى ترميم گذشته ها مردم را جمع مى
كردند و سخنانى برايشان مطرح مى كردند كه گاهى تير تهديد را در هدف داشت و گاهى
تقديم لقمه ى لذيذى بود.
سخنرانى ابوبكر درباره ى توافق مردم بر غصب فدك
پس از نامه ى اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر درباره ى فدك [به قسمت 8 از
بخش 2 كتاب حاضر مراجعه شود.، دستور داده شد تا مردم جمع شوند و ابوبكر برايشان
سخنرانى كرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنين گفت:
اى مهاجرين و انصار، مى دانيد كه من درباره ى باغهاى فدك بعد از پيامبر صلى الله
عليه و آله با شما مشورت كردم و شما گفتيد: «پيامبران ارث نمى گذارند، و اين اموال
(فدك) بايد به غنيمت ها اضافه شود و درآمد آن در اسب و اسلحه و جهاد و مرز دارى
مصرف شود». ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم، ولى مدعى آن اين مطلب را نمى
پذيرد.
ترس از مالك فدك
اين مدعى فدك است كه مى ترساند و تهديد مى كند و به جان پيامبرش قسم ياد مى كند
كه آنرا با خون كشنده بيالايد.
بخدا قسم من خلافت را باز پس دادم ولى مورد قبول واقع نشد، و خود را از آن عزل
نمودم ولى استعفاى من پذيرفته نشد!! همه ى اينها براى احتراز از كراهت فرزند
ابوطالب و فرار از درگيرى با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه كار است؟ آيا كسى با
او به منازعه پرداخته كه بر او غالب شود؟!
دلگرمى غاصب فدك
عمر كه احساس ضعف در سخنان ابوبكر را بخوبى متوجه شده بود در مجلس مشورت به او
گفت: تو فقط اينگونه سخن مى گويى. تو فرزند كسى هستى كه در جنگها پيشتاز نبوده، و
در خشكسالى با سخاوت نبوده است. سبحان اللَّه! چه قلب وحشت زده اى پيدا كرده اى و
نفست بى تحمل شده است؟
من براى تو ظرف آبى گوارا آماده ساختم تا بنوشى، ولى تو اصرار دارى كه بر همان
تشنگى بمانى. من گردنهاى عرب را براى تو خم كردم، و حكومت شورى را برايت تثبيت
نمودم. اگر چنين نبود پسر ابوطالب استخوانهايت را آرد مى كرد! خدا را سپاس كن بر
اينكه من در كنار تو هستم، چرا كه هركس بر منبر پيامبر بالا رود سزاوار است بار
ديگر خدا را شكر كند!!
تعريض به اميرالمؤمنين مدافع فدك
سپس عمر گفت: اين على بن ابى طالب همچون صخره اى است كه آب از آن بيرون نمى آيد
مگر پس از شكستن آن، و همچون مار خوش خط و خالى است كه جز از طريق غير عادى پاسخ
نمى دهد! و درخت تلخى است كه اگر همه ى آنرا با عسل بيالايند جز ثمره ى تلخ نخواهد
داد!!! او بزرگان قريش را كشته و نابودشان كرده و بر همه ى آنان ننگ و عار باقى
گذاشته و آنان را مفتضح كرده است.
آرام باش و صاعقه هاى او تو را گول نزند و رعدهاى او تو را نترساند. من درِ خانه
ى او را مى بندم قبل از آنكه درِ خانه ى تو را ببندد!
علت سكوت اميرالمؤمنين از زبان غاصب
ابوبكر گفت: اى عمر، تو را بخدا سوگند مى دهم كه مرا از مغلطه ها و مانع سازيهاى
خود رها كن. بخدا قسم اگر او بخواهد من و تو را بكشد با دست چپش مى كشد و احتياج به
دست راست ندارد! و ما را از دست او جز سه چيز خلاص نكرده است:
1. او تنها است و ياورى ندارد.
2. او وصيت و سفارش پيامبر را مراعات مى كند.
3. هر يك از اين قبايل را در نظر بگيرى على متعرض آنها شده همچون شترى كه با
دندانهايش به هر يك از گياهان بهارى متعرض مى شود.
تو هم خوب مى دانى كه اگر اينها نبود خلافت به او برمى گشت اگر چه ما خوش
نداشتيم. بدانكه اين دنيا براى او بى ارزش تر از ملاقات هر يك از ما با مرگ است.
سابقه هاى غاصبين با مدافع فدك
سپس ابوبكر گفت: روز اُحُد را فراموش كرده اى كه همگى فرار كرده بالاى كوه رفته
بوديم، و اين در حالى بود كه بزرگان كفار اطراف او را گرفته بودند و يقين به مرگ او
داشتند و او هيچ راهى براى خروج از وسط آنان نداشت. وقتى كفار نيزه ها را به سوى او
نشانه رفتند، تن خود را تا پائين تر از مركبش خم كرد بطورى كه از زير نيزه هاى آنان
عبور كرد. سپس در ركابش ايستاد در حاليكه سرش را از زين اسبش پائين آورد و مى گفت:
«يااللَّه يااللَّه! يا جبرئيل يا جبرئيل! يا محمد يا محمد! النجاة النجاة!».
سپس سراغ رئيس آنان رفت و ضربتى بر سر او زد كه فك و زبانش باقى ماند! سپس به
سوى صاحب پرچم بزرگ رفت و ضربتى بر جمجمه ى او زد و آنرا دو نيم كرد و شمشير همچنان
پائين آمد تا او و مركبش را دو نيم كرد! وقتى كفار اين مناظر را ديدند يكباره از
مقابل او پراكنده شدند.
على هر يك را نصيبى از شمشير مى داد بطورى كه آنان را بصورت جرثومه هاى مرده بر
بلندى رها كرد كه در حسرت مردن به خود مى پيچيدند و جرعه هاى مرگ را سر مى كشيدند.
روح آنان با شمشير على گرفته شده بود و ما آماده ى بيش از آن هم بوديم.
ما نيز در آن روز از ترس على كنترل خود را از دست داده بوديم، تا آنكه تو (اى
عمر) زودتر از ديگران نزد او رفتى، و با تو برخوردى نمود كه خود خوب بياد دارى. در
آنجا اگر خداوند آن آيه از كتاب خدا را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نكرده
بود ما هم هلاك مى شديم كه فرمود: «لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ [سوره ى آل عمران: آيه
152.» يعنى: «شما را مورد عفو قرار داد».
پيشنهاد غاصب فدك از ترس اميرالمؤمنين
(اى عمر)، تا مادامى كه اين مرد تو را رها كرده تو هم او را ترك كن، و سخن خالد
را كه مى گويد «على را خواهد كشت» تو را گول نزند.
او جرأت چنين كارى را ندارد، و اگر در پى چنين تصميمى برود اولين مقتول بدست على
خواهد بود، چرا كه او از فرزندان عبد مناف است كه هرگاه آماده ى جنگ شوند هيبتشان
در طرف مقابل اثر مى كند، و آنگاه كه غضب كنند طرف مقابل را خوار مى كنند، بخصوص
على بن ابى طالب كه باب اكبر و بلنداى استوار و رئيس بزرگ آنان است.