جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)
عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )
- ۱۸ -
7. از
حجاب خلق به توحيد حق رسيدم .
ذلكم
الله ربكم لا اله الا هو، خالق كلى شى فاعبده و هو على كل شى وكيل
(سوره مباركه انعام آيه 102) انسان جستجوگر در ابتدا شناخت كلى از خدا
و هستى داشته است . زيرا به عنوان مثال ، آدم (عليه السلام ) و
فرزندانش از وجود خدا و برخى قوانين و اسرار آگاه بودند. ورود اوليه
آدم و حوا در زمين در ناحيه اى نزديك يمن و عربستان بوده است . در آن
هنگام كره زمين شكل خاصى داشته است . تمام خشكى ها از شمال تا جنوب
واحد و يكپارچه بود و آب ها نيز به هم پيوسته و در يك سو قرار داشت .
پس از مدتى انسان ها در زمين پراكنده شدند، تا آن كه تغييراتى در آن
روى داد و برخى خشكى ها به صورت بسيار تدريجى و كند از يكديگر جدا شده
و ميان آنها را آب فراگرفت . برخى جزاير و زمين هاى جديد در ميان آبها
بوجود آمد و به اين ترتيب ميان انسان ها جدايى افتاد و نسل بشر پراكنده
شد و برخى از علوم و دانش هاى خود را فراموش كرد. اما به دلايل ذاتى
مجددا به طرح سئوال از خود پرداخت . موجودات و اشياء را در زمين و
آسمان زير نظر گرفت . اولين سئوال آن بود كه از كجا آمده به كجا مى
رود؟ سپس پرسيد خالق او كيست ؟ و او چه ارتباطى با انسان دارد؟ در پى
اين سئوالات گاه پاسخ منطقى نيافت ، در شناخت خدا عاجز مانده لذا به
موجوداتى اصالت داد و آنها را خالق و خدا ناميد. بررسى عقايد انسان ها
از ابتداكنون نشان مى دهد، كه آدمى خدايان گوناگونى را براى خود تصور
كرده است . اين خدايان در قالب خورشيد و ماه و ستارگان ، تا انسان ها و
اجسام و حيوانات تجلى كرده است . آدمى در پى يافتن آفريدگار و خالق ،
رنج ها و مرارت ها زيادى را تحمل كرده ، گاه به بيراهه رفته ، سر از
انحراف و كفر و شرك در آورده و گاه نيز صراط حميد را دريافته است . اين
جستجو علاوه بر آن متكى بر يك پرسش علمى و فلسفى است . ريشه در ذات و
روح انسان دارد. هر چه بشر پيشرفت مى كند. به شناخت و علم بيشترى از
جهان و عناصر سازنده آن مى رسد. او مى داند، ماه و خورشيد نمى تواند
خدا باشد، بلكه خود مخلوق و آفريده اى بيش نيست ، سنگ و چوب و گياه و
انسان هم چنين نيست ، عناصر اوليه موجود در هستى هم كه بشر تاكنون حدود
40 آن را كشف و استفاده كرده ، همه مخلوقى بيش نيستند، پس هر چه در
جهان هست ، مخلوق است و بايد خالقى واحد و عالم و قادر داشته باشد كه
همه چيز را او آفريده ، با دانش و آگاهى خلق كرده و او نيز خالق انسان
است . پس از حجاب خلق به توحيد حق بايد رسيد .
8.از حجاب امر به توحيد سر رسيده است :
اتبع
ما اوحى اليك من ربك لا اله الا هو و اعرض عن المشركين (انعام /
106) محى الدين ذهنى فعال ، جستجوگر و پرسش كننده داشت . او در قرآن و
دستورات دينى تفكر بسيار مى كرد، پرسش مى نمود، تا پاسخ مناسب و قانع
كننده بگيرد. وى دريافته بود كه برخى از افراد، هنگامى كه با يك دستور
دينى روبرو مى شوند، در باب آن تفكر نمى كنند. جد و جهدى ندارند كه
رابطه آن را با اوامر ديگر دريابند، يا فوايد و فلسفه آن را درك كنند و
ارتباط آن را با خدا بدانند. پس چنين افرادى در خطر هستند و ممكن است
بر اين اساس به هر چه رسيدند، يا شنيدند، تمكين كرده و بدون توجه به
صحت و سقم يا ضرورت آن ، فرمان را به كار بندند، و در اين رابطه عقل را
هم مورد استفاده قرار ندهند. اما آيه شريفه ضمن دستور دادن به تبعيت از
اوامر الهى ، دستور ديگرى هم دارد، و آن دورى كردن از مشركين مى باشد.
آيا كسى كه مطيع اوامر الهى است مى تواند در صف مشركين باشد، و در حجاب
شرك افتد. شرك ، خود گمراهى است ، پس ممكن است دستور خدا حجاب شود و
آدمى را به راه شرك وارد كند؟
خداوند عليم و مهربان در بسيارى از موارد، اطاعت كوركورانه مؤ منان را
نمى پسندد. آنها را تشويق مى كند، كه تجربه كنند. ببينند، با دقت در
فرامين ، كارها، و محيط خود تفكر كرده و بينديشند. آنگاه با درك صحيح و
كامل و همه جانبه به سوى او رفته ، در اجراى فرامين گام بردارند. ممكن
است فردى تصور كند اگر دستورات دين را انجام دهد دين دار واقعى است ،
مثلا نماز بخواند ولى اين سئوال را طرح نكند، چرا بايد نماز بخواند؟
چگونه بخواند؟ چه نمازى مورد تاءئيد اوست و كدام نخواهد بود؟ تا از
اينجا پى به اين نكته ببرد كدام نماز او را به سوى خدا هدايت مى كند و
كدام نماز او را به سوى مشركين خواهد برد؟ كدام ذكرها راه به سوى حق مى
برد؟ يا كدام عشق و دوست داشتن و علاقه و گرايش است كه آدمى را به سوى
آن جميل هدايت مى كند؟ و كدام عشق سبب جدايى از اوست ؟ كدامين اخلاق
امر و دستور اوست ؟ يا با كدام صفت اخلاقى را او مى پسندد، و كدام صفت
اخلاقى فرد را به سوى دشمنى با او سوق خواهد داد؟
مثلا: دستور خدا روزه گفتن است . فرد ظاهربين دل خوش كند كه چون در طول
روز راه دهان بسته ، غذا و آب نخورده ، پس به طور كامل فرمان حق بجاى
آورده است ؟ اما گوش او تمام اصوات و صداهاى ناپاك را در جانش فرو
كرده ، فكر او، آلودگى ها را جذب نموده ، نگاه او در پى شهوات بى افسار
و عنان گسيخته تاخته است و بعد از اذان شكم را از انواع غذاها پر كرده
و چون انبانى فشرده و سنگين در جاى مانده و حتى به ياد نمى آورد كه چرا
بايد روزه گرفت ؟ چگونه بايد روزه ماند؟ و چگونه شروع كرد؟ و چه سان به
پايان برد؟ پس اطاعت از اوامر و اجراى ظاهرى آن ملاك نيست ، چگونه
اطاعت كردن ، هدف و فلسفه فرمان را شناختن ، چگونگى آغاز و پايان اجراى
امر و خود را به او متصل كردن ، شرط توحيد است ، و آن كس كه بر انديشه
يافتن اين نكات براى اجراى واقعى اوامر الهى بود، پى به اسرار مى برد،
و راه به سوى او خواهد يافت . او موحد است ، زيرا از خود بر فرمان چيزى
نيفزوده و يا آن را نمى كاهد و در طريق بندگى و فرمانبرى به درستى وارد
شده و رازهاى وحى را دريافته و به آن آگاه مى شود. فرامين خداوند بسيار
ساده و آشنا و لطيف است . پيچيده نيست ، ابهام ندارد و هر كس مى
تواند آن را به خوبى درك كند. بر اساس آيات صريح قرآن هر كس در پايان
عمر خود به تنهايى ، بايد اعمال خود را عرضه كرده و دلايل و توجيهات
خويش را بيان نمايد. تا با عدالت به آن رسيدگى شود. در سوره 70 (معارج
) آمده است ، وقتى ارواح را براى محاسبه اعمال مى برند، ارواحى كه در
زمان حيات ، مرگ را باور نكرده يا حداقل آن را بسيار دور از خود مى
ديدند. اما به زودى مرگ مى رسد. محاسبه آغاز مى شود در حين محاسبه
اعمال مى بيند جهان بر آنها فشرده مى شود گويى آسمان چون فلزى گداخته
شده و گرماى آن ، تمام وجود آنان را در خود مى گيرد. آن كوه هاى با
عظمت كه نشانه قدرت و صلابت براى انسان ها بودند، از پشم و پنبه نرم تر
خواهند شد. به هر سو مى نگرند هيچ كس را مددكار خود نمى يابند، هيچ
دوست و آشنايى چهره نشان نمى دهد. با خود مى گويند كاش فرزندان من
بودند. آنها را گرو مى نهادم ، اگر همسرم و برادرانم بودند، آنها را به
جاى خود نهاده و مى گريختم ، او حاضر است تمام دوستان و قبيله خود،
مردم كشورش و تمام كره زمين را بدهد و خود را خلاص كند. اما مى بيند
هيچ كس نيست و بايد تاوان اعمال خود را بپردازد. چنان شرمنده و نادم
است كه گويى پوست صورت او در حال كنده شدن است . به خود مى گويد چرا از
دستورات الهى رو گرداندم ؟ چرا دشمنى كردم و به ياد مى آورد كه چگونه
درصدد بود از امكانات دنيا هر چه مى تواند براى خود جمع كند و مخفى
نمايد و ديگران را از آن محروم سازد. مال اندوزى و مال پرستى مخالف
فرمان خداست . گرچه خدا در ذات او حس حريص بودن و بى صبرى در جمع مال
را به وديعه نهاد. اما در همان حال به او يادآورد شد كه اين حس شر است
و بد است و موافق خواست خدا نيست و بداند كه اگر در جهان ثروتى به او
رسيد (اعم از مال و دانش و غيره ) نبايد آن را احتكار كند. نبايد
ديگران را از نزديك شدن به آنها منع نمايد. اگر چنين كرد به گناه آلوده
شده است و گفت آنان كه مرا دوست دارند و عبادت من مى كنند، از چنين
صفاتى دور باشند، دوستان من هميشه به ياد من هستند. حتى وقتى به داشته
ها و اموال خود مى نگرند، ابتدا مرا مى بينند، پس ابتدا و هميشه ، سهم
و حق مرا معلوم مى كنند، و فراموش نمى كنند، كه همه چيز از عنايات
خداوند منان است . پسند او اين است كه آنها را در اختيار طالبان و
تقاضاكنندگان و محرومان و فقرا قرار دهد. پس آن كس كه به روز محاسبه و
مرگ ايمان دارد، اين نكته را فراموش نخواهد كرد. زيرا او باور دارد كه
خداوند در حين محاسبه هيچ چيز را از قلم نمى اندازد، پس بدى ها سبب
برخورد و عذاب است ، بايد از آن ترسيد و پاداش نيكى ، ثواب و خوبى است
و بايد به آن خوشدل و شاد بود. هيچ كس از پاداش اعمال بد خود در امان
نخواهد بود، در هر مرتبه و مقامى باشد. بايد ب.N.بالاترين سطح ادراك
خود قرار دارد. پس در وهله اول بسيار خجل و شرمسار خواهد بود كه چرا در
جهان مادى چنين كرد و اين شرمسارى ، خود چون عذابى عظيم بر سر روح او
خواهد افتاد.
در ادامه سوره آمده : خداوند دستور داده است آدمى ، براى حفظ توان و
سلامتى بايد از شهوت رانى دور كند. او مى تواند به همسر قانونى و مشروع
خويش رجوع كند. آنها كه رعايت دستور حق در ازدواج خود مى نمايند، مورد
سرزنش و ملامت نيستند. اگر اسراف كردند (حتى در شكل قانونى ) گرچه
سرزنش نخواهد شد، اما اين كار پسنديده نمى باشد. مؤ منان بايد شهادت
خود را از ياد نبرند، خواه شهادتى كه در نزد خدا و رسول گرامى صلى الله
عليه و آله و سلم داده اند، و خواه در طول زندگى خويش و در هر جاى
ديگرى كه اين كار صورت گرفته است . بر آن استوار باشند. آن كس كه همه
روزه در حين نماز شهادت به وحدانيت خدا و رسالت رسول و ولايت ولى مى
دهد. آيا مى تواند فرامين و دستورات و روش هاى زندگى آنان را ناديده
بگيرد؟ اگر ناديده گرفت ، شهادت دروغ نداده است ؟ و آن كس كه شهادت
دروغ مى دهد آيا مؤ من و نمازگزار است ؟ پس كسى از نماز و دين محافظت
مى نمايد كه به ياد شهادت هاى خود بيفتد، متن آن را فراموش نكند و آن
گاه همواره در نظر و عمل درصدد اجراى آن باشد. او اهل ذكر است ، او مؤ
من است ، او شاهد است و اهل الله است و اوست كه بر طبق فرمان خداى منان
در جهان باقى آسوده و خوش خواهد بود. زيرا به جايى مى رود كه ديگر
محدوديت نيست ، نفس نيست ، تمايلات شهوانى و شيطانى وجود ندارد. پس چرا
بايد آسوده نباشد؟ خدا نيز با اوست و براى راحتى او اماكن و چيزهايى
تدارك ديده كه نمى توان آنها را با حواس و كلمات اين سويى توصيف كرد و
اگر هم چيزى گفته اند براى فهم كلى و درك انسان محدود و جاهل بوده است
.
پس از آن كه اين وعده ها را باور كرد و به عالم غيب ايمان آورد و اعمال
خود را با آن تنظيم نمود. به اسرار دست مى يابد و خداى بزرگ را خواهد
شناخت .
9.از حجاب ترك به توحيد ملك برسد:
له
ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحى و يميت (سوره اعراف آيه
158) در تاريخ اديان مكرر مشاهده شده است كه پيامبران بزرگوار الهى
ماءمور شده اند كه انسان ها را به ترك اديان غير الهى دعوت كرده و آنان
را به سوى خداوند دعوت كنند. اما بشر به دليل خودخواهى و هوس هاى
گوناگون و عجول بودن ، توجه كامل و كافى به اين امر مبذول نداشته و به
هر طريق ممكن مى كوشد، راه اصلى دين كه همان توحيد محض است راه فراموش
كرده و به راه هاى فرعى و بيراهه وارد شود. چنان كه وقتى حضرت موسى
براى آوردن دستورات الهى كه بر روى الواح نوشته شده بود، رفت ، پس از
بازگشت متوجه شد، عده اى از مردم دين توحيدى را رها كرده و به گوساله
پرستى پرداخته اند.
ترك دين در اشكال و صورت هاى مختلفى ديده مى شود. گاه پيروان يك دين
محور تعبد و پرستش خود را تغيير مى دهند، يعنى نوع پرستش صحيح را ترك
مى كنند. گاه ممكن است كه اصول و دستورات اساسى درباره دين را فراموش
نمايند و نظريات شرك آميز خود با ديگران را به جاى اصول اساسى در دين
قرار دهند. مثلا ممكن است اصل اساسى دين كه همان عدالت است را فراموش
كرده ، به جاى آن اصل ديگرى قرار دهند. گاهى ممكن است در باب مسايل
روزمره زندگى ، روش هاى جديد ابداع و خلق نمايند. مثلا دين اسلام ،
استفاده صحيح از نعمت هاى الهى را براى بشر جايز شمرده ، تنها او را از
افراط و تفريط بر حذر داشته و دستور داده است كه بشر در استفاده يا عدم
استفاده از مواهب طبيعى بايد همواره سلامت جسم و روح خود را در نظر
گرفته و آن را رعايت نمايد تا بتواند بر اساس دستورات الهى در صراط
مستقيم گام بردارد. اما به مرور ايام ممكن است ، برخى از افراد در
جامعه ، تصور كنند، براى رسيدن به اهداف دين مى توان دنيا را رها كرد و
مثلا تارك دنيا شد. كما اينكه در برخى اديان و مذاهب ديده مى شود كه
عده اى تصور كرده اند، از طريق انجام رياضت هاى گوناگون و ترك كردن
مواهب طبيعى و رنج كشيدن مى توان به خدا نزديك شد. در حالى كه چنين
امرى با دستورات اساسى خداوند متضاد است .
گاه دامنه اين افراط در ترك مواهب طبيعى به جايى مى رسد كه افراد بيمار
و هلاك مى شوند. چنين افرادى بر خلاف دستورات دينى عملى كرده ، لذا در
پيشگاه خداوند مقبول و ماءجور نبوده و به عكس از آنجا كه به جسم خود
زيان وارد كرده و خارج از نوبت و زمان مقرر الهى از دنيا رفته اند. تا
مدت ها به حالت سرگردان باقى خواهند ماند.
بنابراين انسان مؤ من بايد در شناخت احكام و دستورات الهى كوشا بوده و
بداند كه نبايد تحت هيچ بهانه و عنوانى ، يك يا چند اصل را ناديده
گيرد، يا آن كه روش هاى مورد تاءييد دين را در مورد زندگى روزمره ترك
كرده ، به روش هاى غير دينى متوسل شوند.
در باب كليت دين هم هيچ انسان مؤ منى حق ندارد، توحيد را ترك و به شكل
بى دينى به زندگى خود ادامه دهد. البته پيروان اديان گوناگونى مى
توانند پس از بررسى و تحقيق ، دين مبين اسلام را انتخاب نمايند و
براساس اصول و دستورات آن به زندگى خود شكل دهند. اين نكته مربوط به
اين بحث نيست به اين ترتيب هر فردى كه بخش يا تمامى دين را ترك و رها
كند، به نوعى از كفر و شرك مبتلا گرديده و توحيد خود را دچار اشكال
خواهد شد. او بايد بداند كه تمام هستى در اختيار خداوند بوده و ملك
اوست ، پس فرمانرواى اصلى و حاكم مطلق اوست و بايد از او اطاعت كرده و
فرامين او را اجرا نموده تا به توحيد ملك دست يافت و هر كس كه در اين
راه اجتهاد ديگرى نمايد، از مسير اصلى خارج و به حجاب ترك وارد شده است
.
10.از حجاب سيادت به توحيد عبادت مى رسد:
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما
امر و الا لبعيدوا الا واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون (سوره
شريفه توبه - آيه 31) خداى بزرگ در عالم ذر، از ارواح انسان ها
براى پرستش و عبادت و اطاعت خود و دورى از كفر و شرك و نفاق و طغيان
سئوال كرد و آنان پذيرفته و متعهد شدند. اما آن گاه كه بشر در روى زمين
زاد و ولد كرد و قدرت ظاهرى را به خود اختصاص داد، رو به شرك و گمراهى
نهاد. پس خداى مهربان براى هدايت آنان به راه راست ، پيامبرانى را از
ميان همان مردم برانگيخت ، تا آنان را به سوى خدا دعوت كنند. بزرگان
دينى همواره ماءمور بوده اند، به مردم يادآورى كنند، كه خداى واحد را
فراموش نكرده و از دستورات او به شكل درست استفاده و تبعيت نمايند. اما
اين رسولان به سادگى قادر به ايفاى وظيفه نبودند، مردم جاهل آنان را
انكار كرده مورد آزار قرار داده و براى پذيرش خود گاهى شروطى را بيان
مى كردند. پس خداوند مهربان باز از سر لطف برآمده ، براى اقناع آن گروه
، معجزاتى را از طريق بزرگان دين نشان مى دادند تا شايد اين مردم نادان
باور كنند و به كمك آن امور خارق العاده ، به عجز خويش و به قدرت خالق
پى برده و ايمان بياورند. بررسى زندگى پيامبران بزرگ نشان مى دهد كه آن
عزيزان با وجود معجزات چه رنج ها و مصايبى را تحمل كردند، يكى از آن
معجزات عمر طولانى حضرت نوح است كه نزديك به نهصد سال زندگى كرد و اهل
باطن مى فهمند كه اين طول عمر خود چه سختى هايى را بر آن بزرگوار تحميل
كرده است . يا تاءمل در زندگى حضرت موسى (عليه السلام ) از ابتدا تا
انتها نشان مى دهد، آن پيامبر گرامى چه مرارت هايى را تحمل كرده و پشت
سر نهاده كه از حد يك انسان عادى خارج است . يا مرورى به زندگى حضرت
ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم نيز نشان از رنج ها و زحمات طاقت
فرساى شبانه روزى آن حبيب خداى بزرگ ما دارد.
آن بزرگواران در ايام حيات مدام از سوى مؤ من و غيرمؤ من مورد آزار
بودند و عجيب است كه پس از رحلت پيامبران و اولياءالهى ، آن مشكل باز
به شكل ديگرى جلوه مى كند. وظيفه همه مردان الهى آن بود كه مردم را از
هر الهه و غير خدايى دور كنند، شرك را در هر شكل آن نابود سازند و به
افراد يادآورى كنند كه تنها قادر و خالق و فعال مايشاء در هستى اوست .
اما چنان كه اشاره شد، مردم مقاومت و انكار مى كردند. تا آن كه آن
بزرگان جهان مادى را ترك كردند و به مقام عالى و جايگاهى رفيع دست
يافتند. مردم دوره هاى بعد با درك اين نكته باز به آنان رجوع كرده و از
روح آن بزرگواران طلب عنايت و حل مسايل خويش را دارند و از آنجا كه در
نحوه رجوع ، توجهى به توحيد و ادب ايمان نمى كنند. به اين جهت آنان را
آزرده مى سازند. اين ادب حكم مى كند كه پيروان همه اديان هدف رسالت را
فراموش ننمايند و اگر متوسل به آن بزرگان مى شوند بايد عرضه دارند كه
خواست ها و تقاضاى آنان از سوى پيامبران و اولياء در نزد حضرت حق عرضه
گردد، تا شايد خداوند به دليل مقام والاى آنان در اجابت سئوال تعجيل
فرمايند.
در قرآن كريم آيات بسيارى درباره من دون الله ، يا شفاعت وجود دارد كه
تذكر مى دهد، هيچ انسانى قابل مقايسه با خداوند نيست . حتى پيامبران
عظيم الشاءن الهى هم بعد از طى مراتب به مقام بندگى رسيده اند، پس اگر
كسى قصد شفاعت دارد، بايد با اجازه و اذن خدا باشد، بدون اجازه خداوند
هيچ كس قادر به انجام كارى نخواهد بود. پس اگر افرادى تصور كنند كه
بزرگان يك دين به تنهايى قادر به حل مشكل آنان هستند، توحيد را فراموش
كرده و هدف رسالت را نقض نموده و به شرك گراييده اند.
مؤ منان نبايد از ياد ببرند، هدف اصلى پيامبران دور كردن مردم از شرك و
ترويج توحيد و خداپرستى بوده است . آنان درصدد بودند، چگونگى عبادت ،
رازونياز با خداوند را با اعمال و رفتار خود به مردم آموزش دهند. تا
آنها ياد بگيرند كه آن بزرگان چگونه خود را عبد و بنده حق دانسته و در
برابر قدرت بى پايان او مقهور و تسليم و خاضعند. تا از اين طريق مؤ
منان هم پا در راه بندگى گذارند.
اما متاءسفانه ، نه در ايام حيات آن بزرگان و نه پس از رحلت آنان ،
اكثر مردم رفتار صحيحى از خود نشان ندادند. زيرا گرفتار حجاب سيادت
بودند. پس بزرگى و مقام رفيع بزرگان دينى كه سبب سيادت آنان در جامعه
است . ممكن است سبب پرده و حجابى شود كه مردم را از درك مفهوم توحيد و
نزديك شدن به خدا باز دارد. به علاوه از آنجا كه اعمال و عبادات آنها
هم آلوده به شرك شده پس مرضى حضرت حق نمى باشد. به عبارت ديگر، تا وقتى
حجاب سيادت هست ، عبادت خالصانه ممكن و ميسر نمى شود. زيرا كه مردم من
دون الله را بر الله ترجيح داده اند.
شايان ذكر است بيان اين نكات به معنى عدم رجوع و توسل به آن بزرگان
نيست ، بلكه هدف مشخص كردن شرك و توحيد است . اما در مراحلى از توحيد و
سلوك ، ضرورى است سالك به توحيد سيادت برسد كه در جاى خود به آن اشاره
مى شود.
11.از حجاب تولى به توحيد تجلى مى رسد.
فان
تولوا فقل حسبى الله لا اله اله هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم
(توبه 129) انسان موجودى عادت پذير است . پس از آن كه خود را
شناخت ، به اطراف خود توجه مى كند و آرام آرام با شناخت ساير موجودات و
پديده ها به آنها انس مى گيرد. پدر، مادر، خواهر و برادر، فاميل ،
دوستان ، همسايگان ، مردم جامعه ، خانه و كاشانه ، محيط اجتماعى ، نوع
آب و هوا، نوع غذا و امكانات طبيعى ، روابط و مناسبات اجتماعى و فرهنگى
همه و همه از جمله مواردى است كه آدمى به آن انس مى گيرد. اين انس سبب
نزديكى و دوست داشتن است . پس در وهله نخست انسان تصور مى كند اين
احساس ارتباط و نزديكى و علاقه ، امرى عادى بوده و ريشه در امور دنيوى
دارد. چنان كه در مورد بسيارى از مردم عادى ديده مى شود. آنان بسيارى
از چيزها را دوست دارند و به واسطه اين دوست داشتن ، گاه دشمنى مى
كنند. اگر آدمى به غايت و هدف اساسى از زندگى پى ببرد، خواهد فهميد،
اين جهان و هر چه در آن است ، براى استفاده مناسب و معتدل اوست ، تا آن
كه به درك و شناخت خداوند نايل گردد. آدمى بايد تمرين كند و با اين
علاقه و محبت و حتى گاهى عشق هاى مجازى به سوى علاقه اصلى و عشق حقيقى
گام بردارد. دوست داشتن آدم ها و انس گرفتن با آنها در واقع تمرينى
براى دوست شدن با حضرت دوست است . به همين دليل هنگامى كه آدمى با چيزى
ماءنوس شد، يا به آن محبت و علاقه داشت و حتى عشق ورزيد و ناگهان به
دليلى احساس كرد ممكن است محبوب يا معشوق خود را از دست بدهد، واقعا
بلافاصله به ياد خداوند افتاده و از او مى خواهد كه به او كمك كند.
داستان هاى عارفانه ما در مثنوى معنوى و يا داستان شيخ صنعان و صدها
مورد ديگر و همچنين اشارات موجود در آيه هاى شريفه قرآن كريم به اين
انس مجازى و حقيقى دارد. نكته ديگرى كه در حجاب تولى است ، آن است كه
وقتى عارف از عشق هاى مجازى به عشق واقعى و حقيقى هدايت شد. آيا بايد
در همان مرحله باقى بماند؟ پاسخ منفى است ، زيرا سير تكاملى انسان بايد
ادامه يابد. آن كسى كه خدا را دوست دارد، مى داند كه آيت و نشانه هاى
او در همه هستى گسترش يافته و در هر مرحله و مقطعى ، شكل و رنگى خاص
دارد. پس به اين جهت توحيد تجلى روى مى دهد. عارف از ديدن گل زيبا،
سبزى درختان ، حركت رود روان ، زيبايى انسان ، لطافت پرندگان ، تنوع
سنگ ها و خاك و هوا و ستارگان پى به عمق جمال و قدرت الهى مى برد، پس
عشق الهى خود را معطوف به جلوه ها و آيت هاى او هم مى كند. اين بار اگر
به سوى جهان ماده مى آيد و علاقه و محبت نشان مى دهد ، ديگر عشق مجازى
نيست ، محبت مادى نيست ، بر اساس تمايل نفس و خودخواهى و ارضاء شهوات
نمى باشد. او اينك خدا را در جلوه هاى گوناگون مى بيند و مى ستايد.
ميان عشق دوم عارف به موجودات و هستى و عشق اول او در ايام ابتدايى به
شكل مجازى تفاوت ماهوى و معنوى بسيار هست ، اما هر چه هست ، سرانجام به
او باز مى گردد و در اين دايره درمى يابد كه همه حيران و سرگردانند و
آن كه به توحيد تجلى رسيد. از حجاب محبت مجازى و ظاهرى يا نفسانى خلاص
شده و به ادراك خداوند در همه زمينه ها و آيات رسيده است .
12. از حجاب وراثت به توحيد استغاثه برسد.
و
جاوزنا بينى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا حتى اذا
ادركه الغرق قال ءامنت انه لا اله الا الذى امنت به بنواسرائيل و انا
من المسليمن (سوره شريف يونس آيه 90) حجاب وراثت ، شباهت به
حجاب سيادت دارد، اما در حجاب سيادت مسائل معنايى و نياز معنوى بيشتر
است . اما در حجاب وراثت مسايل مادى و دنيوى غلبه دارد. وراثت از چند
زاويه قابل بررسى است : تلاش انسان براى رسيدن به امكانات بيشتر و
انحصار اموال و املاك و مانع شدن اغيار از دسترسى به آنها نشانه اى از
دنياطلبى است كه در همه دوره ها و جوامع وجود داشته و خواهد داشت .
صاحبان امكانات دنيوى ، قصد دارند، پس از مرگ آنها را در اختيار خاندان
خود قرار دهند. تا آنان نيز به راه او بروند. در برخى از جوامع حتى
عناوين و امكانات اجتماعى و سياسى در خانواده اى به ارث مى رسد.
|