براى هيچ يك از منافقين اگر بميرد، هيچ گاه نماز نخوان و بر
قبر آنان (براى طلب رحمت و مغفرت ) نايست آنها به خدا و پيامبر، كفر ورزيدند و
مردند در حالى كه فاسق بودند. از اين كه در مورد منافق مى فرمايد:
((بر قبر آنان نايست ))، استفاده مى شود كه در مورد
غير منافق ، اين عمل شايسته مى باشد و واضح است كه مقصود از ايستادن بر قبر، صرف
ايستادن نيست كه اگر كسى مثلاً بر قبر منافقى درنگ كند و بايستد براى نگاه كردن به
سنگ و شكل هندسى آن ، يا ايستاده و با رفيق خود سخن مى گويد، يا به اغراض ديگر،
بلكه مقصود ايستادن به جهت احترام گزاردن و طلب رحمت و مغفرت براى صاحب قبر است و
اين خود دليل بر آن است كه در مورد غير منافق ، مانعى ندارد و بلكه طلب رحمت و
مغفرت براى مؤ منين ، مطلوب و شايسته است .
آيا مقصود از ((لا تقم على قبره
)) قيام و ايستادن موقع دفن ميت است كه پيغمبر صلى
الله عليه و آله را از آن در مورد منافق نهى فرموده و در مورد مؤ من ، شايسته و
لازم است ؛ چنان كه نقل شده است :
((كان رسول الله صلى الله عليه و آله
إ ذا دفن الميت وقف على قبره و دعا له ))؛(310)
سنت رسول خدا بر اين بود كه وقتى مرده اى دفن مى شد، بر قبر او مى ايستاد و برايش
دعا مى كرد.
با اين كه مقصود اعم است ؛ يعنى رسول خدا از ايستادن بر قبر منافق چه در حال دفن و
چه در مواقع ديگر نهى شده است ؟
برخى اين آيه را مخصوص حال دفن منافق دانسته اند و مى گويند: بعضى زيارت قبور ر در
آيه داخل كرده اند؛ ولى ظاهر آيه اين نيست و در مورد زيارت قبور، احاديث متعددى با
لفظ زيارت وارد شده نه با لفظ: قيام بر قبر.(311)
ولى عده زيادى از مفسران اهل سنت آن را اعم دانسته و گفته اند:
((لا تقم على قبره للدفن اءو للزيارة و الدعا؛ بر قبر
منافق براى دفن يا زيارت و دعا، درنگ و توقف نكن ))؛ مانند
تفسير ابن كثير كه مى گويد:
((اين كه نايستى بر قبر منافق براى استغفار و طلب مغفرت يا
دعا براى او... اين حكمى است كه عموميت دارد و در مورد هر كسى كه به نفاق شناخته
شود)).(312)
در تفسير بيضاوى مى گويد:
((نزد قبر منافق هنگام دفن يا براى زيارت او توقف نكن
)).(313)
آلوسى مى گويد:
((در اين كه مراد از قيام بر قبر، وقوف بر آن باشد در حال
دفن و ساعتى بعد از آن ، روشن نيست ، زيرا متبادر از قيام بر قبر، اعم از آن است ؛
يعنى اختصاص به حال دفن نداشته و مطلق است و شامل همه حالات مى شود)).(314)
در تفسير المنير مى گويد:
((بر قبر منافق در حال دفن او يا براى زيارت او نايست ، در
حالى كه براى او دعا و استغفار مى نمايى )).
به گفته بيشتر مفسران اينها اختصاص به حال دفن منافق نداشته بلكه اعم است و اطلاق ،
اقتضاى عمومى مى كند. پس بر قبر كسانى كه ايمان داشته و نفاق ندارند، ايستادن و طلب
رحمت و مغفرت ، امرى مطلوب و شايسته است همان گونه كه اكثر مفسران از آيه اين گونه
استفاده كرده اند.
در كتاب صفوة التفاسير - كه از متاءخرين تفسير اهل سنت است - نيز آمده است :
((بر قبر منافق براى دفن كردن او و يا براى زيارت و دعا
نايست و توقف نكن )).(315)
مهم تر از مفهومى كه از كلمه ((منافق ))
فهميده مى شود، تعليلى است كه در آيه مى فرمايد:
(...إ نهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون )؛(316)
زيرا آنها به خدا و رسولش كافر شدند و در حالى كه فاسق بودند از دنيا رفتند.
علت منع توقف اين است كه اينها به خدا و رسول او كفر ورزيدند و فاسق مردند مقتضاى
تعليل اين است كه مؤ منين و مسلمان ها مشمول اين دو حكم و دستور نيستند.
در مجمع البيان آمده است :
((در اين آيه دلالتى است بر اين كه ايستادن و قيام بر قبر
براى دعا، عبادتى است مشروع و اگر اين گونه نبود، خداوند سبحان ، نهى از آن را به
كافر اختصاص نمى داد)).(317)
در تفسير ابن كثير آمده است :
((پس از آن كه خداوند نهى فرمود از نماز بر منافقين و
ايستادن بر قبور آنان براى استغفار و طلب مغفرت براى آنها، اين عمل از بزرگ ترين
قربت ها (اعمال مستحب و نزديك كننده به خداوند) است در حق مؤ منين ، پس جايز و
مشروع گرديده است اين عمل نسبت به مؤ منين و در انجام دادن آن ، پاداش ، ثواب و اجر
زيادى هست .))(318)
علامه طباطبائى رحمه الله فرموده است :
((در اين آيه ، اشاره است به اين كه پيغمبر صلى الله عليه و
آله اين گونه عمل مى نمود كه نماز مى خواند بر مرده هاى مسلمين و مى ايستاد بر قبور
آنها براى دعا)).(319)
و همه مفسران از سنى و شيعه جمله : (...إ نهم كفروا بالله و
رسوله ...)(320)
را علت گرفته اند براى دو حكمى كه در آيه ذكر شده است ؛ يعنى نهى از نماز بر منافق
و قيام بر قبر او براى دعا و استغفار، چون اينها كافرند اين دو عمل را انجام نده .
در هر جا كه علتى براى حكمى ذكر مى شود، آن علت از يك جهت تعيم مى دهد و از جهتى
تخصيص ؛ اما تعيم بدين معناست كه در هر جا آن علت وجود داشته باشد، حكم را در آن جا
اثبات مى كند و اما تخصيص از اين جهت است كه حكم را مختص به وجود علت و داير مدار
آن مى سازد؛ مثلاً اگر گفته شود: شراب نخور، چون سكرآور است ))،
اين تعليل موجب مى شود كه حرمت در تمام مواردى كه سكرآور باشد تعميم يابد اگر چه
شراب هم نباشد. نيز حرمت اختصاص به مشروباتى كه سكر آورند، پس در آيه مورد بحث نيز
كافر بودن منافقين علت اين دو حكم است و هر كافرى را شامل مى شود و از طرفى ، حكم
اختصاص به آنهايى دارد كه كافر به خدا و رسول هستند و مؤ منين چنين حكمى ندارند، و
نماز خواندن بر مؤ منين و ايستادن بر قبور آنان جايز است .
احاديث استحباب زيارت قبور مؤ منين
1. ابوبكر بن ابى شيبه با سندى از ابى هريره نقل مى كند كه پيامبر فرمود:
((زور و القبور فانها تذكركم الاخرة
))؛(321)
قبور را زيارت كنيد به درستى كه قبور، شما را به آخرت يادآورى مى كند.
2. ابراهيم بن سعيد، با سندى از عايشه نقل كرده است كه گفت :
((إ ن رسول الله رخص فى زيارة القبور))؛(322)
به درستى كه رسول خدا در زيارت قبور، اجازه داده است .
ابن ماجه از الزوائد نقل مى كند كه رجال استاد اين حديث مورد وثوق اند.
3. يونس بن عبدالاعلى با سندى از ابن مسعود نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله فرمود:
((كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها
فإ نها تزهد فى الدنيا و تذكر الاخرة ))؛(323)
شما را از زيارت قبور نهى مى كردم ، از اين به بعد زيارت كنيد قبور را، زيرا زيارت
قبور، شما را به دنيا بى رغبت مى سازد و آخرت را به يادتان مى آورد.
از اين حديث استفاده مى شود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مدتى از زيارت قبور نهى
مى فرمود ولى بعد نهى را برداشت و امر به زيارت قبور فرمود. شايد علت نهى اين بوده
است كه در اوايل اسلام ، بيشتر قبور، از مشركان بوده است و براى مؤ منين ، زيارت و
طلب رحمت و مغفرت براى مشرك جايز نيست ، و در احاديثى از آن نهى شده است ، ولى بعد
كه اسلام گسترش يافت و مسلمان زياد شدند، قهراً قبور مسلمين نيز رو به ازياد نهاد،
پيغمبر، نهى را برداشت و به زيارت قبور امر فرمود:
اين حديث را در سنن نسائى از دو طريق ديگر نقل نموده است و موارد ديگرى كه پيغمبر
صلى الله عليه و آله نهى فرموده بود و نهى خود را برداشته ، ذكر كرده است .(324)
و در طريق دوم بعد از امر بر زيارت قبور، از رسول خدا نقل مى كند كه :
((و لا تقولوا هجرا يعنى مالا ينبغى
من الكلام ))؛
كلامى را كه گفتن آن سزاوار نيست ، نگوييد.
اين نهى اشاره به علت نهى قبلى از زيارت قبور است ؛ يعنى آنهايى كه به زيارت قبور
مى رفتند به باطل ، نوحه سرايى مى كردند و سخنانى خارج از ادب مى گفتند، پيغمبر
آنها را از زيارت قبور نهى فرمود و بعد كه اسلام در دل هاى آنها پا برجا شد و تربيت
دينى يافتند، زيارت قبور اجازه داده شد و در عين حال براى تذكر و تكرار نشدن گذشته
فرموده است : ((سخنى كه گفتن آن سزاوار نيست ، نگوييد)).
4. ابوبكر بن ابى شيبه با سندى از ابى هريره نقل مى كند كه گفت :
((پيغمبر صلى الله عليه و آله قبر مادر خود را زيارت نمود و
در كنار قبر او گريه كرد و كسانى را كه دور آن حضرت بودند، گرياند و فرمود: از
خداوند اذن خواستم كه استغفار (طلب مغفرت ) كنم براى مادرم ، پس اذن نداد مرا و اذن
خواستم از خداوند كه قبر مادرم را زيارت كنم ، پس اذن داد مرا پس زيارت كنيد قبور
را، زيرا زيارت قبور، موجب يادآورى مرگ مى شود)).(325)
در صحيح مسلم ، اين حديث را از دو طريق با مختصر تفاوتى نقل نموده است و در حاشيه
شرح نووى گويد: ((بدون شك ، اين حديث صحيحى است
)).(326)
اين حديث شامل دو مطلب است : يكى اذن خداوند به پيغمبر براى زيارت مادرش و امر
پيامبر مردم را به زيارت قبور و ديگر، اذن و اجازه خواستن پيامبر صلى الله عليه و
آله براى استغفار براى مادرش و اذن ندادن خداوند براى استغفار.
اين موضوع از نظر اصول و عقايد شيعه درست نيست ، زيرا به اعتقاد شيعه و پيروان اهل
بيت ، تمام اجداد پيامبر، موحد، خداپرست و بر دين حنيف ابراهيم بوده اند و در زيارت
وارث مى خوانيم :
((اءشهد اءنك كنت نورا فى الا صلاب
الشامخة و الا رحام المطهرة ))؛
شهادت مى دهم كه تو نورى در صلب ها و رحم هاى بزرگ و طاهر و پاك بوده اى
)).
ولى از نظر اهل سنت و راويان اين حديث ، مادر پيغمبر صلى الله عليه و آله مشرك بوده
و قبل از بعثت پيامبر، در زمان كودكى آن حضرت از دنيا رفته است همان گونه كه پدر
پيغمبر را نيز مشرك مى دانند و قبل از ولادت آن حضرت از دنيا رفته است ؛ ولى از نظر
اصول و اعتقادات شيعه ، تمام اجداد و نياكان پيامبر صلى الله عليه و آله موحد بوده
اند و قهراً اين قسمت از حديث ، با موازين و اصول اعتقادى ما درست نيست ، ولى از
نظر دلالتش بر اصل استحباب و امر به زيارت قبور بى اشكال است .
بعضى از اهل سنت ، زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله قبر مادرش را دليل گرفته اند
بر اين كه مادر آن حضرت موحد بوده ، نه مشرك ، از جمله آلوسى مى گويد:
((در حديث صحيح زيارت رسيده است كه پيغمبر صلى الله عليه و
آله از خداوند اذن گرفت براى زيارت قبر مادرش و خداوند به او اجازه داد و اين اذن
نزد من دليل بر اين است كه او از موحدين بوده نه از مشركان ؛ چنان كه اختيار من نيز
همين است . و وجه استدلال اين است كه خداوند، پيغمبر را از ايستادن بر قبور كفار
نهى فرمود و اذن داد كه او بر قبر مادرش بايستد، پس اين اذن خداوند دلالت دارد بر
اين كه مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله از كفار و مشركين نبوده است وگرنه هرگز
خداوند در اين كار به او اذن نمى داد)).(327)
بعد مى گويد: ((گويا پيغمبر صلى الله عليه و آله يك نوع
دغدغه و توقفى در اين مسئله داشته و لذا از خداوند اجازه گرفت ، خداوند هم به او
جازه داد و وحى به صحت آن فرمود: بنابراين ، كسى ايراد و اشكال نكند كه اجازه و اذن
گرفتن رسول خدا برخلاف اين مطلب است ، زيرا اگر موحد بود اجازه نمى خواست و نياز به
اذن نداشت ، جواب همين است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله گويا در صحت توحيد كسى كه
در جاهليت موحد بوده ترديد داشته ، لذا اذن خواست و اذن پروردگار دليل است بر صحت
توحيد مادر پيغمبر)).
بعضى ديگر از اهل سنت گفته اند كه دعوت اسلام به پدر و مادر پيغمبر نرسيده است ،
زيرا آنها قبل از بعثت پيغمبر و دعوت به اسلام از دنيا رفته اند، لذا معذب نمى
باشند؛ چون عذاب ، فرع بر رسيدن دعوت است :
((... و ما كنا معذبين حتى نبعث
رسولا)؛(328)
و ما، تا رسول نفرستيم (و بر خلق ، اتمام حجت نكنيم ) هرگز كسى را عذاب نخواهيم
كرد.
بنابراين ، والدين پيامبر معذب نيستند و استغفار، فرع بر گناه و عذاب است و چون
دعوتى نبوده است ، استغفار هم در آن زمان تشريع نشده بود، پس اين كه اجازه
استغفاره داده نشد بدين جهت بوده كه استغفار براى كسى كه دعوت به او نرسيده و قبل
از آن فوت نموده جا ندارد.
بعضى ديگر از اهل تسنن گفته اند كه خداوند بعد از بعثت پيامبر، آن دو را زنده نمود
و ايمان آوردند و اين حديث كه مى فرمايد: ((به من در
استغفار، اذن ندادند))، اين قبل از زنده شدن و ايمان آوردن
بوده است .
بعضى هم گفته اند: ((خداوند آنها را روز قيامت امتحان مى كند
و به خير، موفق مى نمايد)).(329)
اين توجيه ها گذشته و از آن كه خالى از اشكال نيست با مذهب شيعه كه مى گويد: پدر و
مادر پيامبر و ائمه و اجداد آنها موحد، طاهر و پاك بوده اند حتى در حالى كه در صلب
پدران يا رحم مادران بوده اند، منافات دارد و جاى بحث آن در مباحث كلام است .
در كتاب هاى اهل سنت ، در اين مسئله اختلاف نظر وجود دارد؛ مثلاً ابو حنيفه در فقه
اكبر خود گفته است : پدر و مادر رسول خدا كافر بوده و در حال كفر مرده اند، ولى
سيوطى در رساله هايى به او جواب داده و در اين مورد، رساله مستقلى نگاشته است .(330)
5. در مسند ابى حنيفه از علقمه و او از سليمان بن بريده و او از پدرش نقل مى كند كه
رسول خدا فرمود:
((نهيناكم عن زيارة القبور فقد اذن
محمد فى زيارة قبر امه فزوروها و لا تقولوا هجراً))؛(331)
شما را از زيارت قبور نهى كرديم ، پس اذن داده است خداوند محمد را در زيارت قبر
مادرش ، پس زيارت كنيد قبور را و سخنى كه سزاوار نيست نگوييد.
در سنن ترمذى ، اين حديث را از سليمان بن بريده از پدرش اين گونه نقل نموده است :
((شما را از زيارت قبور نهى مى كردم ، پس اذن داده شد براى
محمد در زيارت قبر مادرش ، پس زيارت كنيد قبور را، زيرا زيارت قبور، يادآور آخرت
است )).(332)
بعد مى گويد: ((در اين باب از ابى سعيد، ابن مسعود، انس ،
ابى هريره و ام سلمه (روايت شده است ) و ابو عيسى گفته است كه حديث بريده ، حديث
بريده ، حديث حسن و صحيح است و اهل علم ، عمل به اين حديث مى كنند و در زيارت قبور،
اشكالى نمى بينند و همين است قول ابن مبارك ، شافعى ، احمد و اسحاق .
6. در سنن ابى داوود با سندى از ابن بريده از پدرش روايت را نقل كرده است كه رسول
خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فان
فى زيارتها تذكرة ))؛(333)
شما را نهى نمودم از زيارت قبور، پس زيارت كنيد آنها را، پس به درستى كه در زيارت
قبور، تذكر و يادآورى است .
البته اين روايت با مختصر تفاوتى قبلاً از كتاب هاى ديگر نقل گرديد.
7. در صحيح مسلم از چند طريق از ابن بريده و او از پدرش نقل نموده است كه رسول خدا
صلى الله عليه و آله فرمود: ((نهى نمودم شما را از زيارت
قبور، پس زيارت كنيد آنها را)).
سپس به مواردى ديگر از نهى هايى كه برداشته شده است ، اشاره مى فرمايد.(334)
8. در مسند احمد بن حنبل با سندى از على عليه السلام از رسول خدا حديث نهى از زيارت
قبور و امر به آن را نقل مى كند:
((إ ن رسول الله صلى الله عليه و آله
نهى عن زيارة القبور... ثم قال : إ نى كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فإ نها
تذكر كم الاخرة ))؛(335)
رسول خدا صلى الله عليه و آله از زيارت قبور نهى فرمود، سپس فرمود: در گذشته شما را
از زيارت قبرها نهى مى كردم ، پس زيارت كنيد قبور را، چون يادآور آخرت است .
همين حديث را با سندى ديگر از عبدالله بن مسعود نقل مى كند.(336)
هم چنين با سندى ، از ابى سعيد خدرى نقل كرده است با اين تفاوت كه فرمود:
((فزوروها فإ ن فيها عبرة ...))؛(337)
پس زيارت كنيد آنها را، چون در زيارت قبور، عبرت است .
مبحث سوم : كيفيت زيارت قبور
احاديث زيادى در چگونگى زيارت قبور مؤ منين از رسول خدا نقل شده است كه
مضامين آنها به هم نزديك است و همگى بر استحباب زيارت و سلام كردن بر اهل قبور
دلالت دارد. به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم :
1. در سنن بيهقى با سندى از عايشه روايت كرده است كه گفت :
((رسول خدا (در هر شبى كه نوبت رسول خدا نزد عايشه بود) آخرت
شب به سوى بقيع خارج مى شد، پس مى گفت : سلام بر شما خانه قومى از مؤ منين . آن چه
را كه وعده داده شديد فردا (قيامت ) به شما داده شود، و به درستى كه ما هم به شما
ملحق مى گرديم اگر خدا بخواهد، خدايا! بيامرز اهل بقيع را)).(338)
بعد همين روايت را با سند ديگرى نقل مى كند و مى گويد مسلم هم در صحيح خود آن را
نقل نموده است .(339)
2. در صحيح مسلم با دو سند از محمد بن قيس از عايشه داستان ديگرى را از رفتن رسول
خدا صلى الله عليه و آله در آخر شبى كه در منزل عايشه بود نقل كرده كه ظاهراً غير
از جريانى است كه قبلاً نقل گرديد، زيرا در اين نقل ، عايشه پيامبر را دنبال مى كند
و به بقيع مى رود و مى گويد: ((پيغمبر صلى الله عليه و آله
به بقيع كه رسيد، ايستاد و ايستادن را طول داد، سپس سه بار دستها را بلند نمود، بعد
برگشت )) و عايشه جلوتر از رسول خدا برمى گردد و بعد كلماتى
بين عايشه و رسول خدا رد و بدل مى شود و پيغمبر مى فرمايد كه جبرئيل از جانب خداوند
به من گفت : ((إ ن ربك ياءمرك اءن
تاءتى البقيع فتستغفر لهم ؛ خداى تو امر مى كند تو را كه به بقيع بيايى ، پس
استغفار نمايى براى آنها)). من هم فرمان خدا را انجام دادم .
عايشه مى گويد: من چگونه بگويم براى آنها اى رسول خدا! فرمود بگو:
((السلام على اءهل الديار من المؤ منين و المسلمين و يرحم
الله المستقدمين منا و المستاءخرين و إ نا إ ن شاء الله بكم اللاحقون
))؛(340)
درود بر اهل ديار از مؤ منين و مسلمين و رحمت كند خداوند گذشتگان از ما را و آنان
كه بعد از ما هستند، به درستى كه اگر خدا بخواهد ما به شما ملحق مى شويم .
3. صحيح مسلم با سندى از سليمان بن بريده و او از پدرش نقل مى كند كه گفت :
((كان رسول الله صلى الله عليه و آله
إ ذا خرجوا إ لى المقابر فكان قائلهم يقول فى رواية اءبى بكر: السلام على اءهل
الديار. و فى رواية زهير: السلام عليكم اءهل الديار من المؤ منين و المسلمين و إ نا
ان شاء الله للاحقون اءساءل الله لنا و لكم العافية )).(341)
از اين حديث استفاده مى شود كه پيغمبر با گروه و جمعيتى به زيارت اهل قبور مى رفت و
به آنان تعليم مى داد كه چگونه اهل قبور را زيارت كنند و ظاهر حديث اين است كه يك
نفر گوينده ، زيارت را مى خوانده است .
4. صحيح ابو داوود با سندى از ابى هريره نقل مى كند كه پيامبر به زيارت قبور رفت و
چنين گفت : ((السلام عليكم دار قوم مؤ
منين و إ نا إ ن شاء الله بكم لا حقون ))؛(342)
سلام بر شما، اى سرزمين گروه مؤ منان . ما هم به خواست خدا به شما ملحق خواهيم شد.
5. در صحيح ترمذى با سندى از ابن عباس نقل كرده است كه گفت : رسول خدا به زيارت
قبور مدينه رفت و رو به آنان كرد و چنين فرمود:
((السلام عليكم يا اءهل القبور يغفر الله لنا ولكم اءنتم
سلفنا و نحن بالا ثر))؛(343)
سلام بر شما اى اهل قبور! خداوند ما و شما را بيامرزد! شما گذشتگان ما هستيد و ما
در پى شما خواهيم آمد.
6. سنن نسائى با سندى از عايشه نقل مى كند:
((هر شبى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد من بود، آخر
شب به سوى بقيع مى رفت و مى فرمود: سلام بر شما اى سرزمين گروه مؤ منان ! ما و شما
را براى فردايى وعده داده اند و ما به خواست خدا به شما خواهيم پيوست ؛ خدايا! اهل
بقيع را بيامرز!))(344)
اين حديث از جهاتى با حديث قبل تفاوت دارد و ظاهراً دو جريان بوده و پيامبر در آخر
شب مكرر به زيارت بقيع مى رفته است . تعبير عايشه اين است :
((كان رسول الله )) كه دلالت
بر استمرار مى كند و سيره رسول خدا اين بوده كه در آخر شبى كه در حجره عايشه بود،
به بقيع مى رفته است .
7. سليمان بن بريده از پدرش نقل مى كند كه :
((هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به گورستان مى آمد
و مى فرمود: سلام بر شما اى اهل سرزمين مؤ منان و مسلمانان ! ما به خواست خدا به
شما ملحق مى شويم ؛ شما جلوتر از ما رفتيد و ما پيرو شما خواهيم آمد، از خداوند
براى خود و شما عافيت طلب مى نمايم )).(345)
بانوان و زيارت قبور
زيارت قبور توسط بانوان ، بين فقهاى اهل سنت مورد بحث و اختلاف است ، ولى
اكثر فقها آن را مكروه دانسته اند مگر در مورد زيارت قبر پيغمبر و قبور ديگر انبيا
و صلحا كه از اين كراهت استثنا شده است . بعضى آن را مكروه ندانسته اند و در برخى
از كتب اهل سنت قول به حرمت نيز نقل شده است ، ولى قائل و گوينده آن معلوم نيست ؛
مانند آن چه را كه از بكرى دمياطى نقل كرده است كه :
((گفته شده زيارت قبور براى زن ها حرام است به دليل خبرى
صحيح كه پيغمبر فرمود: خداوند لعنت كرده زن هاى زيارت كننده قبور را، ولى استثنا مى
شود از آن زيارت قبر پيغمبر؛ چون زيارت قبر پيامبر، سنت و مستحب است و لذا نذر زن
ها بر آن منعقد مى شود و مانند قبر پيغمبر است قبر ساير انبيا، اوليا و صالحين
)).(346)
و عده اى از فقها زيارت قبور را براى زنان مستحب دانسته اند و بعضى براى زن هاى
جوان كه خوف فتنه در مورد آنها هست ، حرام دانسته اند؛ ولى براى زنان غير جوان ،
جايز دانسته اند و آن را در حاشيه ، به مالك نسبت داده اند. بنابراين ، در مورد
زنان و زيارت قبور، پنج قول وجود دارد:
1. قول به تحريم ؛
2. قول به جواز و اباحه ؛
3. كراهت كه اكثراً قال به آن هستند؛
4. تفصيل بين زنان جوان و غير جوان ؛
5. استحباب زيارت قبور.
ولى بنابر همه اين اقوال ، زيارت قبر پيغمبر و ساير انبيا و صالحين را استثنا كرده
اند. اكنون به ادله اين اقوال مى پردازيم :
قول به حرمت و دليل آن
براى اين قول استدلال شده است به حديثى كه ابن ماجه از حسان بن ثابت ، ابى
هريره و ابن عباس نقل نموده است و آن اين كه :
((لعن رسول الله زوارات القبور)؛
رسول خدا لعنت كرده زنانى را كه بسيار زيارت كننده قبورند.(347)
در سنن ابى داوود، اين حديث فقط از ابن عباس .(348)
و در سنن ترمذى از ابى هريره نقل شده است .(349)
در مسند احمد بن حنبل در چند جا همين حديث را از ابى هريره
(350) و حسان بن ثابت نقل كرده است .(351)
ولى احمد بن حنبل اين حديث را از ابن عباس در چند جاى مسندش به اين لفظ نقل كرده
است :
((لعن رسول الله زائرات القبور و
المتخذين عليها المساجد و السرج )؛(352)
رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان زيارت كننده قبور و كسانى را كه بر روى قبور،
مسجد بنا نموده و چراغ روشن مى كنند لعنت كرده است .
در كتب اهل سنت به اين حديث ، جواب هاى مختلف و متعددى داده شده است :
جواب اول : اكثر علما اين نهى را بر كراهت حمل كرده اند، نه حرمت . مواردى از كلمات
آنها ذكر مى شود:
1. در سنن ترمذى بابى را اين گونه عنوان مى نمايد: ((باب 61
ما جاء فى كراهية زيارة القبور للنساء؛ باب آن چه در
كراهت زيارت قبور براى زنان آمده است )). و همين روايت را
ذكر مى كند كه خود دلالت بر آن دارد كه از روايت ، بيشتر كراهت برداشت نشده است . و
بعد ابو عيسى ترمذى مى گويد:
((بعضى از علما گفته اند كه كراهت زيارت قبور براى زنان به
علت كمى صبر و زيادى جزع آنهاست ))(353)
2. از بكرى دمياطى
(354) در اين زمينه مطالبى ذكر شده كه خلاصه آن چنين است كه زيارت
قبور براى مرد مستحب است نه زن و براى زن و خنثى مكروه است .
بعد در وجه كراهت بيانى دارد. سپس به دو حديث براى عدم حرمت استدلال مى كند تا مى
رسد به اين جا كه مى گويد:
بر كراهت حمل مى شود خبر صحيح ((لعن
الله زوارات القبور)).
بعد مى گويد: زيارت قبر پيامبر براى زنان مستحب است ، چون از بزرگترين وسايل تقرب
براى مردان و زنان است و زيارت ساير قبور انبيا و علما هم مثل زيارت قبر پيامبر است
.(355)
جواب دوم : حمل اين نهى بر مواردى است كه رفتن زن ها براى زيارت قبور، مستلزم گناه
و ارتكاب حرامى بشود.
بهوتى از علماى حنبل مى گويد:
((براى مردان ، زيارت قبر مسلمان ، مستحب است
)).
تا اين كه مى گويد:
((زيارت قبور براى زنان مكروه است ؛ به دليل روايت ام عطيه
كه گفت : ما (زنان ) از زيارت قبور نهى شديم ولى اتفاق بر عزيمت و الزام آور بودن
آن قرار نگرفت ، در نتيجه اگر در زيارت ، كار حرامى از ناحيه زنان واقع شود، زيارت
قبور بر آنان حرام مى گردد و سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: خداوند
زنان زائر قبور را لعنت كند، بر اين صورت حمل مى شود. اين روايت را محدثان پنج گانه
به جز نسائى نقل كرده اند و ترمذى آن را درباره قبر غير از پيامبر صلى الله عليه و
آله و دو همراش ابوبكر و عمر صحيح دانسته است )).(356)
البته در اين كلام ، حديث ((لعن الله
زوارات القبور)) بر مواردى كه زنان مرتكب فعل حرامى
شوند، حمل شده است .
محمد بن شربينى مى گويد:
بعضى گفته اند: حرام است به دليل روايتى كه ابن ماجه و ترمذى از ابو هريره نقل كرده
اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنان زيارت كننده قبور را لعن كرده است . و اين
وجه (حرمت ) در كتاب روضه وجود ندارد و بر همين معنا هم صاحب مهذب و غير او عقيده
دارند. بعضى ديگر گفته اند: مباح است . و صاحب كتاب الاحياء بر اين عقيده است و رؤ
يانى هم آن را صحيح دانسته است ؛ البته هنگامى كه ايمن از فتنه مثل زياد گريه كردن
و امثال آن باشد. علت اين حكم ((اصل برائت ))
و خبر صحيح مى باشد؛ البته اين اختلاف اقوال بين علما در مورد زيارت قبور مؤ منين
است ؛ اما در خصوص زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اختلافى نيست و آن را از
بلاترين مقربات الهى دانسته اند و زيارت آن حضرت بر زنان و مردان مستحب است .
دمنهورى ، زيارت ساير پيامبران ، صالحين و شهدا را هم به زيارت پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله ملحق كرده و از بالاترين مقربات الهى دانسته است و اين كلام
دمنهورى درست و ظاهر است )).(357)
جواب سوم : بعضى هم حديث مذكور را بر زيارت قبور مشركين حمل نموده اند. سرخسى مى
گويد:
((بعضى گفته اند: مراد از نهى در زيارت قبور، نهى از زيارت
قبور مشركان است ؛ چون مشركان ، هرگز از زيارت قبور مسلمانان نهى نشدند. آيا نديدى
كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به محمد در زيارت قبر مادرش كه در
حال شرك مرده بود، اجازه داد (اما به ديگران اذن نداده است ))).(358)
جواب چهارم : اين كه اين نهى براى زن هايى است كه زياد به زيارت قبور مى روند؛ زيرا
((زوارات )) صيغه مبالغه است كه دلالت
بر كثرت و زياده روى دارد و شامل اصل زيارت كه خالى از كثرت و زياده روى باشد، نمى
گردد.
شوكانى از قرطبى نقل مى كند كه مى گويد:
((منظور از لعن مذكور در حديث (لعن
الله زوارات القبور) با توجه به اقتضاى صيغه مبالغه ، مربوط به زنانى است كه
در زيارت ، زياده روى مى كنند و شايد عاملى كه باعث اين نهى گرديده ، ضايع شدن حق
شوهر و خودآرايى در بيرون و چيزى كه موجب بروز صيحه و فرياد و مانند آنها مى شود
باشد. و گاهى گفته مى شود كه اگر زيارت زنان از اين مسائل ايمن باشد، مانع ندارد كه
به آنها اجازه زيارت قبور داده شود؛ چون هم مردان و هم زنان به يادآورى مرگ
نيازمندند. شوكانى ذيل كلام قرطبى گفته است : اين كلامى است كه در جمع بين احاديث
كه در ظاهر باهم متعارض هستند، مى توان به آن اعتماد كرد)).(359)
جواب پنجم : اين كه نهى مذكور نسخ شده است . ابو عيسى ترمذى مى گويد:
((در ذيل اين حديث كه اين نهى (لعن
رسول الله زوارات القبور) قبل از آن بود كه پيغمبر اجازه و ترخيص در زيارت
قبور دهد؛ ولى بعد از ترخيص رسول خدا صلى الله عليه و آله ، در اين رخصت ، هم مردها
و هم زن ها داخل اند. (بنابراين ، اين نهى ، با ترخيص رسول خدا صلى الله عليه و آله
نسخ شده است ))).(360)
خبر نسخ نهى مذكور و ترخيص زيارت براى زن ها دلالت مى كند بر آن چه از عبدالله بن
ابى مليكه نقل شده است كه گفت : ((روزى عايشه از قبرستان مى
آمد، پس به او گفتم : اى ام المؤ منين ! از كجا مى آيى ؟ گفت : از كنار قبر برادرم
عبدالرحمان ، پس به او گفتم : آيا رسول خدا از زيارت قبور نهى نفرموده است ؟ گفت :
آرى ، پيامبر صلى الله عليه و آله نهى نموده از زيارت قبور، ولى سپس به آن امر
فرمود)).
شوكانى مى گويد:(361)
((اين حديث را حاكم نقل نموده است و ابن ماجه نيز به طور
اختصار از عايشه نقل كرده است كه پيامبر زيارت قبور را اجازه داده است
)).(362)
((عن اءبى مليكة عن عائشة اءن رسول
الله صلى الله عليه و آله رخص فى زيارة القبور))؛(363)
از ابى مليكه از عايشه نقل شده است كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله به زيارت
قبور رخصت و اجازه داده است .
حاكم پس از نقل حديث : ((لعن رسول
الله صلى الله عليه و آله زوارات القبور)) از حسان بن
ثابت مى گويد:
((احاديثى كه درباره نهى از زيارت قبور وارد شده ، منسوخ است
و ناسخ آنها حديث عقلمة بن مرثد از سليمان بن بريده از پدرش از پيامبر صلى الله
عليه و آله است كه فرمود: در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم ، اكنون آنها
را زيارت كنيد. و خداى متعال به پيامبر در زيارت مادرش اذن داد. اين حديث ، در دو
كتاب صحيح از ابوبكر و عمر نقل شده است )).(364)
جواب ششم : احاديث متعددى است كه در جواز زيارت براى زنان صراحت دارد و مقتضاى جمع
بين اين احاديث و حديث مورد بحث اين است كه حديث مذكور را حمل بر كراهت كنيم ؛
مجموع اين روايات ، در بخش قول به جواز ذكر مى شود.
قول به جواز و دليل آن
قبل از آن كه به ادله جواز زيارت قبور براى زنان بپردازيم ، اشكالى را كه
بعضى از علماى اهل تسنن راجع به زيارت قبور بانوان نموده اند، پاسخ مى گوييم .
نووى ، شارح صحيح مسلم در مسئله زيارت قبور براى زن ها مى گويد: ((در
اين مسئله بين علما اختلاف است )). تا اين كه مى گويد:
((استدلال مى شود براى قول به جواز به حديث :
((كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها))
و جواب داده مى شود از آن به اين كه ((نهيتكم
)) ضمير مذكر است و مخاطب آن مردها هستند، پس در آن ، زن ها - بنابر مذهب
صحيح كه در اصول اختيار شده - داخل نمى شوند.(365)
در پاسخ اين ايراد مى گوييم :
اولاً: عموماتى كه بر جواز زيارت براى مردان و زنان دلالت مى كند، منحصر در اين نوع
رواياتى كه مشتمل بر خطاب است ؛ مانند ((زوروا))
نيست بلكه پاره اى از روايات ، عموم دارد بدون اين كه خطاب باشد؛ مانند حديث انس
بن مالك :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ((كنت
نهيتكم عن زيارة القبور فمن شاء اءن يزور قبراً فليزره فإ نه يرق القلب و يدمع
العين و يذكر الاخرة ))؛(366)
رسول خدا فرمود: من شما را از زيارت قبور نهى مى كردم ، پس هر كس مى خواهد زيارت
كند قبرى را پس زيارت كند آن را؛ براى اين كه موجب رقت قلب و گريستن و يادآورى آخرت
مى شود.
در اين روايت : ((مَنْ))، موصول است ؛
يعنى هر كس كه مى خواهد و دلالت بر عموم دارد و زن و مرد را يك سان شامل مى شود و
خطاب به كسى نيست تا گفته شود كه ظهور در مردان دارد. نظير اين حديث را نسائى ذكر
مى كند و تعبير او اين است :
((و نهيتكم عن زيارة القبور فمن اءراد
اءن يزور فليزر و لا تقولوا هجرا))؛(367)
باز مانند آن چه ابن ماجه با سندى از عايشه نقل نموده است كه :
((اِن رسول الله رخص فى زيارة القبور))؛(368)
رسول خدا اجازه داد در زيارت قبور.
كه اين نيز اطلاق دارد و زنان و مردان را شامل است و دلالت مى كند بر اين كه رسول
خدا در زيارت قبور، براى همه اجازه داده است .
ثانياً: در خطاب هاى قرآن و احاديث اگر چه ضمير خطاب مذكر است اختصاص به رجال و
طايفه ذكور ندارد؛ مانند:
- (...فاءقيموا الصلاة و آتوا الزكاة ...).(369)
- (يا اءيها الذين آمنوا...).(370)
- (... و اتقوا الله ...).(371)
- (إ ن تجتنبوا كبائر ما تنهون ...).(372)
- (...واجتنبوا الطاغوت ...).(373)
و نظاير اينها كه هيچ اهل لسان و ادبى نمى گويد كه اين گونه خطاب ها به مردها
اختصاص دارد و شامل زنان نمى شود. اگر اين گونه خطاب ها به مردها اختصاص دارد و
شامل زنان نمى شود. اگر اين گونه تصور شود بايد اكثر قريب به اتفاق احكام و دستورها
از واجبات ، محرمات ، اخلاقيات ، احكام سياسى ، اجتماعى ، عقايد و...اختصاص به
مردها داشته باشد؛ چون اكثر، با خطاب و ضمير جمع مذكر همراه است و در موارد معدودى
با ضمير جمع مؤ نث همراه مى باشد.
ثالثاً: صدر اين حديث كه فرموده است : ((من در گذشته نهى مى
كردم شما را از زيارت قبور))، آيا شامل هر دو جنس زن و مرد
مى شود يا اگر عموم ندارد مخصوص به مردهاست و شامل هر دو نمى شود؟ پس جمله :
((فزوروها)) هم عموم دارد و هر دو جنس
را شامل مى شود.
رابعاً: در پاره اى از اين احاديث ، امور ديگرى را نيز شمرده است كه نهى ، از آنها
نيز برداشته شده ؛ مانند آن چه در سنن نسائى از ابن بريده نقل مى كند از پدرش كه
گفته : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((شما را از زيارت قبور نهى كردم ، پس زيارت كنيد آنها را و
شما را از نگهداشتن گوشت قربانى بيش از سه روز نهى كردم ، پس نگه دارى كنيد هر
مقدار كه مى خواهيد و شما را از نبيذ نهى كردم مگر در مشك ، پس در همه ظروف بنوشيد
و مسكر را ننوشيد)).(374)
در صحيح مسلم
(375) نيز روايت ابن بريده را از پدرش بريده نقل نموده است و حاكم
(376) و بيهقى
(377) نيز آن را نقل كرده اند.
اكنون اين سؤ ال از شارح صحيح مسلم مى شود كه آيا در همه اين موارد مانند
((فامسكوا و فاشربوا))
نيز اختصاص به همان دارد يا عموم دارد و هر دو جنس مردان و زنان را شامل مى شود؟ و
اگر عموم دارد پس ((فزوروها)) نيز
عموم دارد و هيچ نگفته و نخواهد گفت كه در اين موارد، به واسطه جمع مذكر اختصاص به
رجال دارد و هيچ فرقى بين ((فزوروها،
فامسكوا و فاشربوا)) نيست .
اقوال علما راجع به جواز زيارت قبور
براى بانوان
سرخسى - از علماى حنبلى - مى گويد:
((صحيح تر نزد ما اين است كه رخصت و اجازه زيارت قبور در حقِ
همه مردان و زنان ثابت است . و از عايشه روايت شده كه قبر رسول خدا صلى الله عليه و
آله را در هر وقتى كه زيارت مى كرد و هرگاه حاجتى داشت ، قبر برادرش عبدالرحمان را
زيارت مى كرد و نزد قبر، اين شعر را مى خواند:
در دورانى از روزگار، هم چون نديمانى بوديم گويا هرگز از هم جدا نمى شويم ، اما
وقتى كه از هم جدا شديم ، انگار من و مالك شبى را هم با يك ديگر زندگى نكرده ايم .(378)
ابن حجر عسقلانى
(379) نيز اين اشعار را از عايشه در كنار قبر عبدالرحمان بن ابى بكر
نقل نموده است .
محمد بن شربينى شافعى ، ضمن نقل اقوال مى گويد:
((گفته شده زيارت قبور براى زنان مباح و جايز است ... به جهت
عمل به اصل اباحه و خبر (لعن رسول الله زوارات القبور)
در موردى است كه گريه و مانند آن بر آن مترتب شود)).(380)
ابن حجر مى گويد:
((فايده : از جمله رواياتى كه دلالت بر جوار زيارت زنان مى
كند، روايت مسلم از عايشه است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: اى رسول
خدا! چه بگويم ؟ حضرت فرمود: منظورت در زيارت قبور است ؟ بعد فرمود: بگو: سلام بر
اهل سرزمين مؤ منان !))(381)
و بعد روايت حاكم در مورد زيارت فاطمه عليها السلام قبر عمويش حمزه را در هر روز
جمعه نقل مى كند. و در مبسوط سرخسى است :
((و صحيح تر در نظر ما اين است كه رخصت و اجازه زيارت در حق
همه مردان و زنان ثابت است )).(382)
روايات جواز
از مجموع روايات وارده در كتب اهل سنت چنين به دست مى آيد كه بعضى از روايات
صراحت در جواز دارد و دسته ديگر، از عموم تعليل آن ، جواز زيارت قبور از سوى زنان
استفاده مى شود.