توحيد و زيارت

آية الله سيد حسن طاهرى خرم آبادى

- ۹ -


الف - رواياتى كه در جواز صراحت دارد
حديث اول : حديث عبدالله بن ابى مليكه است كه در جواب پنجم بيان شد. در اين حديث ، عايشه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه حضرت ، زن ها را به زيارت قبور امر فرمود بعد از آن كه قبلاً نهى فرموده بود. و با استناد به امر رسول خدا، خود به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان بن ابى بكر مى رفت . و در پاسخ كسى كه از او در اين باره پرسيد، امر رسول خدا را خبر داد.(383) به اين حديث ، بر جواز زيارت قبور براى زنان استدلال كرده اند از قبيل شوكانى در نيل الاوطار.(384)
حديث دوم : حديثى است كه بيهقى (385) از انس بن مالك نقل مى كند:
رسول خدا به زنى كه نزد قبرى مى گريست ، عبور كرد، رسول خدا به آن زن فرمود: ((تقوا پيشه كن و صبر نما)). در اين خبر نيست كه او را نهى فرموده باشد از خارج شدن به سوى قبرستان )).(386)
بكرى دمياطى اين حديث را به عنوان دليل بر عدم تحريم زيارت قبور بر زنان نقل نموده و گفته است كه : ((خبر مذكور مورد اتفاق همه است )).
محمد بن شربينى شافعى نيز،(387) به حديث مذكور استدلال كرده است .
حديث سوم : روايتى است كه مسلم در صحيح خود از عايشه نقل مى كند كه خداوند توسط جبرييل به رسول خدا فرمود:
به بقيع بيايد و براى اهل بقيع استغفار كند. عايشه مى پرسد: من چگونه بگويم براى آنها؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله در جواب ، نحوه و كيفيت زيارت و سلام به اهل بقيع را به او تعليم مى فرمايد.(388)
پس روايت مذكور در جواب زيارت زن ها و رفتن آنها به قبرستان صراحت دارد. شارح صحيح مسلم ، نووى مى گويد: ((اين حديث ، دليل براى كسانى است كه زيارت قبور را براى زن ها جايز مى دانند و در اين مسئله بين علما اختلاف وجود دارد، بين اصحاب ما در آن سه وجه است : يكى اين كه : حرام است به دليل حديث : لعن الله زوارات القبور. دوم اين كه : كراهت دارد. سوم اين كه : مباح است . و استدلال مى شود براى اباحه و جواز به اين حديث )).
ابن حجر عسقلانى نيز به اين حديث بر جواز از زيارت قبور براى زن ها استدلال نموده و حديث مذكور را نقل مى كند.(389)
بكرى شافعى نيز به آن حديث بر جواز و عدم حرمت زيارت قبور براى زن ها استدلال كرده است .(390)
هم چنين محمد بن شربينى شافعى (391) و ابن حجر عسقلانى (392) به حديث مذكور، بر جواز زيارت قبور براى زنان ، استدلال كرده اند.
حديث چهارم : حاكم از جعفر بن محمد و او از پدرش و او از على بن الحسين و او از پدرش [عليهم السلام ] نقل مى كند كه :
((إ ن فاطمة بنت النبى صلى الله عليه و آله كانت تزور قبر عمها حمزة كل جمعة فتصلى و تبكى عنده ))؛(393)
فاطمه دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله قبر عمويش حمزه را هر روز جمعه زيارت مى كرد، پس نماز مى خواند و نزد قبر او مى گريست .
در كتاب تلخيص الجير(394) به اين حديث جواز زيارت بانوان استدلال شده و ابن حجر عسقلانى (395) گفته است كه اين حديث ، مرسل است ، زيرا على بن حسين ، فاطمه بنت محمد را درك نكرده است !
در پاسخ اين ايراد بايد گفت آن چه حاكم نقل نموده است كه على بن حسين عليهما السلام از پدرش نقل نموده است و شكى نيست كه حسين بن على فرزند فاطمه عليهم السلام بوده و او مادر را درك نموده است ، در نتيجه حديث ، مسند است نه مرسل . آن چه را كه حاكم در اين حديث ذكر كرده و بيهقى هم از او نقل نموده (396) هيچ اشكال و ايرادى ندارد و نقل دوم ، و گوينده اش معلوم نيست و نيازى هم به آن نيست .
حديث پنجم : حديث ام عطيه است كه مسلم از او روايت كرده : ((قالت نهينا عن زيارة القبور و لم يعزم علينا)).(397)
ما زنان از زيارت قبور نهى شده ايم ولى اين نهى بر ما لازم و فرض نشده است (اين نهى عزيمت نيست بلكه رخصت و جواز است .
ب - رواياتى كه از عموم تعليل آنها جواز زيارت قبور براى بانوان استفاده مى شود
به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. و قال : ((نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فان فيها عبرة ))؛(398)
نهى كردم شما را از زيارت قبور، پس زيارت كنيد قبور را به درستى كه در زيارت قبور، عبرت گرفتن است .
2. ((فزوروا القبور فانها تزهد فى الدنيا و تذكر الاخرة ))؛(399)
پس زيارت كنيد قبور را. چون كه زيارت قبور، موجب زهد در دنيا و يادآورى آخرت مى شود.
3. ((فزوروها فإ نها تذكركم الموت ))؛(400)
زيارت كنيد قبور را چون زيارت قبور مرگ را به ياد شما مى آورد.
4. ((فزوروا القبور فانها تذكر الموت ))؛(401)
پس زيارت كنيد قبور را، زيرا تذكر دهنده مرگ است .
5.((فزوروها و ليزدكم زيارتها خيرا))؛(402)
پس زيارت نماييد قبور را؛ چرا كه زيارت آنها براى شما خير را زياد مى كند.
6. ((كنت نهيتكم عن زيارة القبور اءلا فزوروها فإ نه يرق القلب و تدمع العين و تذكر الاخرة و لا تقولوا هجرا))؛(403)
من در گذشته نهى كردم شما را از زيارت قبور، پس اكنون آنها را زيارت كنيد زيرا قلب را رقت مى بخشد، چشم اشك مى ريزد و يادآور آخرت مى شود، ولى هنگام زيارت قبرها سخن بى جا نگوييد.
7. ((إ نى كنت نهيتكم عن زيارة القبور فمن شاء اءن يزور قبرا فليزره فإ نه يرق القلب و يدمع العين و يذكر الاخرة ))؛(404)
من در گذشته نهى مى كردم شما را از زيارت قبور، پس هر كس خواست زيارت كند قبرى را پس زيارت كند، زيرا زيارت قبر، قلب را رقت بخشيده چشم را گريان مى كند و آخرت را به ياد مى آورد.
8. ((عن ابى ذر قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله زر القبور تذكر بها الاخرة ...))؛(405)
از ابى ذر نقل شده كه رسول خدا به من فرمود: زيارت كن قبور را كه به واسطه آن ، به ياد آخرت مى افتى .
البته بيشتر اين احاديث ، در بحث استحباب زيارت قبور مؤ منين از كتاب هاى ديگر مانند سنن ابن ماجه ، سنن نسائى ، صحيح ابى داوود و صحيح مسلم نقل گرديد. آن چه در اين احاديث به عنوان علت استحباب ذكر شده است ، عموم دارد و زن و مرد را شامل مى شود و اختصاص به مردها ندارد و چنان كه اين امور، حكمت حكم و امر به زيارت باشد آن هم اختصاص به مردها ندارد و شامل زنان هم مى شود و هر جا حكمت و حكم امر وجود داشته باشد، حكم نيز وجود دارد و فرقى بين حكمت و علت از اين جهت نيست ، فرق بين علت و حكمت در فرض نبودن حكمت و علت حكم است كه در صورت نبودن علت ، معلوم كه حكم است نخواهد بود؛ ولى در حكمت با فرض نبودن آن ، حكم باقى است .
بنابراين ، فوايدى كه در روايات ذكر گرديده چه علت حكم باشد يا حكمت ، بين زنان و مردان در آنها فرق نيست ، ناچار حكم هم كه استحباب زيارت قبور است ، عموميت خواهد داشت . و اگر زيارت قبور موجب زهد در دنيا و يادآور مرگ و آخرت است ، فرقى بين زن و مرد در رسيدن به اين فوايد و آثار نيست .
شيخ سيد سابق به عموم تعليل وارد در روايات استدلال كرده و گفته است :
((مانعى ندارد اذن براى زن ها؛ براى اين كه يادآورى مرگ ، چيزى است كه مردها و زن ها نياز به آن دارند))،(406)
قول به كراهت
از آن چه در بحث قول به حرمت و جواب هاى آن گذشت ، ساير اقوال مانند قول به كراهت نيز روشن گرديد؛ ولى به بعضى از ادله قول به كراهت اشاره مى شود:
1. بعضى قول به كراهت را مقتضاى جمع بين روايات دانسته اند و حديث : ((لعن رسول الله زوارات القبور)) ر حمل بر كراهت نموده اند كه در بحث دليل بر حرمت گذشت .
2. حديث ام عطيه كه از مسلم نقل شده است و در مغنى و شرح آن و كشاف القناع به آن بر كراهت استدلال شده است .
3. براى كراهت به يك سلسله استحسانات و حكمت ها استدلال شده است ؛ مانند:
الف : كمى صبر و بردبارى و زياد جزع و فزع نمودن زن ها.
((زيارت قبور براى زن ها آيا كراهت دارد يا نه ؟ دو وجه است : يكى - كه اكثر آن را ذكر نموده اند - اين است كه كراهت دارد، به دليل كمى صبر و زيادى جزع آنان )).(407)
زكرياى انصارى (408) هم - كه از علماى شافعى است - مى گويد: ((اين كراهت در غير قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله است ؛ اما زيارت قبر پيغمبر، پس سنت و مستحب است براى مردان و زنان همان گونه كه اطلاق كلام علما در بحث حج آن را اقتضا دارد و مانند آن است قبور ساير انبياء و اوليا)).
ب : موسى الحجاوى شافعى گفته است : ((براى زن ها زيارت قبور كراهت دارد؛ چون در معرض گريه كردن و بلند نمودن صداى آنهاست ؛ ولى زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله براى آنها مستحب است ، زيرا آن بزرگ ترين و عظيم ترين قربت هاست و سزاوار است كه ملحق شود به آن ، بقيه انبيا، صالحين و شهدا)).(409)
نووى گفته : ((مستحب است زيارت نمودن و توقف نزد قبور اهل خير و فضل )).(410)
ابن قدامه براى قول به كراهت مى گويد:
((براى اين كه زن ، كم صبر و زياد جزع كننده است و زيارت نمودن آنها موجب هيجان حزن و اندوه و تجديد خاطره مصيبت مى گردد برخلاف مرد، ايمن نيست كه اين كارشان به ارتكاب فعل حرام ، منجر شود)).(411)
بكرى دمياطى شافعى گفته است :
((كراهت دارد براى زن ها زيارت قبور و هم چنين براى خنثى زيرا در زنان ، زمينه گريه و ناله با صداى بلند به دليل دل نازكى و داشتن جزع زياد و كم تحمل بودن نسبت به مصيبت ها وجود دارد.))
تا اين كه مى گويد:
((بلى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله براى زنان مستحب است ، زيرا اين زيارت از بزرگ ترين وسايل قرب به خداى براى مردان و زنان است و مانند زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت ساير قبور انبيا، علما و اوليا براى زنان مستحب است )).(412)
محمد بن شربينى شافعى مى گويد: زيارت زنان مكروه است ، چون در معرض گريه و بلند كردن صدا به خاطر رقت قلب و زيادى جزع و كم طاقتى براى مصائب اند.
بعد به دو قول حرمت و عدم آن اشاره مى كند تا مى رسد به اين جا كه مى گويد: ((مورد اختلاف اين اقوال (حرمت و عدم حرمت زيارت ) درباره غير پيامبر و سيدالمرسلين است و اما زيارت آن حضرت ، از بزرگ ترين وسايل قرب به خدا براى مردان و زنان است . و دمنهورى حكم قبور بقيه انبيا، صالحان و شهدا را در اين مسئله به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق نموده است و ظاهر مطلب نيز همين طور است )).(413)
و ابن حجر عسقلانى نيز مى گويد:
((بعضى گفته اند: كراهت زيارت قبور براى زنان به دليل كم صبرى و جزع زياد داشتن آنهاست )).(414)
قول به تفصيل بين بانوان جوان و مسن
در حاشيه دسوقى كه از علماى مالكى است مى گويد:
((قول مصنف : زيارت قبور مستحب است به دليل سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم اكنون آنها را زيارت كنيد، نيز به دليل احاديثى كه مقتضى ترغيب بر زيارت است . در المدخل درباره زيارت زنان ، سه قول ذكر كرده است : اول : ممنوع بودن . دوم : جايز بودن ، براساس آن چه از شرع درباره پوشش و محافظت زنان دانسته مى شود، به خلاف صورتى كه امروز مرسوم است . و قول سوم : فرق گذاشتن بين زنان سالمند و جوان است . ثعالبى به قول سوم ، جزم و يقين دارد و صريح عبارت او چنين است : و اما درباره مطلق زنان ، براساس قواعد شرعى ، حكم در اين مسئله اباحه است ولى بر زنان جوان به دليل ترس از فتنه حرام است . قول مصنف : (بدون هيچ قيدى ...)، مالك به اين قول اشاره نموده و گفته است : به من رسيده است كه ارواح در آستانه قبرها هستند در نتيجه زيارت آنها به زمان خاصى مقيد نيست و اما اختصاص روز جمعه به سبب فضل آن و وجود فراغت در آن است . شيخ زروق ، آن را مستحب دانسته و در المعيار، روشن كردن چراغ براى قبور را جايز شمرده با استدلال به كلام ابن طاووس كه گفته است : گذشتگان ، چنان مى كردند)).(415)
استحباب زيارت قبور براى زنان
البانى مى گويد:
((زنان در استحباب زيارت قبور همانند مردان هستند)).(416)
براى استحباب زيارت قبور براى زنان به وجوهى استدلال شده و يا مى توان استدلال نمود:
اول : عموم قول رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: ((فزوروا القبور)) كه هر دو جنس زن و مرد را شامل مى شود. و در جواب هفتم از روايت : ((لعن رسول الله زوارات القبور)) بحث درباره آن گذشت .
دوم : حديث عبدالله بن ابى مليكه است كه عايشه نقل مى كند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله زنان را به زيارت قبور امر فرمود.(417)
البته امر، دلالت بر استحباب مى كند، چون امر بعد از نهى ، دلالت بر وجوب مى كند يا بر جواز و يا... .
سوم : روايتى كه مسلم در صحيح خود از عايشه نقل نموده است كه رسول خدا به او روش زيارت قبور را تعليم فرمود.(418)
چهارم : عموم تعليل در رواياتى كه به زيارت قبور ترغيب شده بود مانند يادآورى موت و زهد در دنيا و عبرت گرفتن و يادآورى آخرت و زياد نمودن خير و رقت قلب و گريه انداختن و نظاير آن كه گذشت . همه اين امور دليل بر مطلوب بودن زيارت قبور براى زنان است مانند مردها. نتيجه اين كه نه تنها بر حرمت زيارت قبور توسط بانوان اتفاق نظر ندارد، بلكه اتفاق برخلاف آن مى باشد.
بخش سوم : جشن ، سوگوارى و تبرك جستن
برداشت هاى غلط وهابى ها
در اين فصل ، شبهات وهابى ها درباره جشن ، سوگوارى و تبرك جستن را در سه مبحث بررسى كرده ، پاسخ خواهيم گفت .
مبحث اول : برداشت غلط وهابى ها از جشن و سرور در ميلاد حضرت رسول صلى الله عليه و آله
يكى از مسائلى كه وهابى ها به آن حساسيت دارند و همه مسلمان ها را به خاطر آن به شرك و بدعت قرار متهم مى كنند، بزرگداشت ميلاد انبيا عليهم السلام از جمله ميلاد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است . اين بزرگداشت ها اختصاص به شيعه ندارد و همه مسلمان ها ايام ولادت پيامبر صلى الله عليه و آله را جشن مى گيرند. وهابى ها هم چنين به مجالسى كه براى درگذشت ها و شهادت ها گرفته مى شود، اعتراض دارند و مى گويند اينها عبادت يا بدعت و شرك است ؛ از جمله در كلماتشان اين گونه آمده است :
((يادبوهايى كه در همه شهرها به نام اوليا برپا مى شود، نوعى از عبادت و بزرگ دانستن اولياست )).(419)
رئيس كل اداره بررسى هاى علمى و فتوايى سعودى ، ((عبدالعزيز بن عبدالله بن باز)) در فتوايى كه صادر كرده مى گويد:
((لا يجوز الا حتفال بمولد الرسول لا ن ذلك من البدع المحدثة فى الدين ))؛
برپا كردن جشن براى ميلاد رسول خدا صلى الله عليه و آله جايز نيست ، زيرا اين كار از بدعت هايى است كه در دين وارد شده است .
در اين جا دو مطلب وجود دارد: يكى اين كه اين جشن ها و عزادارى ها عبادت است يا خير؟ و ديگر اين كه آيا اين امور بدعت است يا نه ؟
بديهى است كه اين نوع امور، عبادت نيستند، زيرا وقتى انسان چيزى را خدا و اِله قرار دهد و او را در سرنوشت خود و جهان مؤ ثر بداند و به عنوان معبود و خدا، چه در گفتار و چه در عمل در برابر او تعظيم و سجده كند، اين عمل عبادى خواهد بود؛ اما دور هم جمع شدن براى ميلاد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و خواندن اشعار و ذكر مناقب و فضايل آن حضرت و مديحه سرايى ، عبادت آن حضرت نيست . نوحه سرايى در وفات ها نيز عبادت نسبت به امام و پيامبر صلى الله عليه و آله نخواهد بود.
اگر انسان كمى به ضوابط شرع و مسائل دينى آشنا باشد، نام اين كارها را عبادت نمى گذرد، هيچ مسلمانى در جشن ها و عزاداريى ها به ذهنش ‍ خطور نمى كند كه اين كارها براى عبادت انبيا، ائمه و اولياى دين عليهم السلام باشد؛ البته اين كارها بزرگداشت و احترام و تجليل از ائمه دين عليهم السلام است ، اما هر تعظيم و تجليلى عبادت نيست . اگر اين طور باشد هر مدحى در تكريم هر شخصى عبادت خواهد بود. مسلمان ها يكديگر را احترام و مدح كرده ، مناقب و فضايل هم ديگر را به زبان مى آورند، جلوى پاى هم بلند مى شوند، از رؤ سا و مسؤ لان كشور تعريف و تمجيد مى كنند، اگر مدح و ثنا به طور كلى عبادت باشد، همه آنها مشرك خواهند بود؛ يعنى مسئله اختصاص به تمجيد و تجليل از انبيا و اوليا عليهم السلام ندارد بلكه شامل همه مدح ها و تكريم ها خواهد بود و همه اين ادعاها و اتهام ها در حالى است كه هيچ كس اين جشن ها يا عزادارى ها را به عنوان عبادت انجام نمى دهد؛ بنابراين ، اين اشكال و ايراد، بسيار سطحى و غير قابل قبول است .
ادعاى بدعت بودن اين كارها هم مردود است ، چون ((بدعت )) آن است كه امرى را به شارع و دين نسبت بدهيم و ادعا كنيم اين كار مطلوب شارع است يا مثلاً واجب يا مستحب است ، در حالى كه در شريعت و تعاليم دين ، چنين چيزى نباشد و مدركى براى آن ادعا پيدا نشود؛ البته اگر حتى مدركى به نحو عموم يا اطلاق در دست باشد كافى است ؛ اما اگر چنين مدركى نباشد و باز هم بگوييم اين امر از دين است ، اين داخل كردن امرى در دين است ، در حالى كه در اصل مربوط به دين نيست ، چنين چيزى ((بدعت )) است ؛ اما اگر كسى عملى را به اميد اين كه مطلوب شارع است ، نه با ادعاى مطلوبيت شارع و نه با اعتقاد اين كه اين عمل از دين است ، انجام بدهد، بدعت نخواهد بود، همان طور كه در اعمال مباح هم انسان بدون اين كه اعتقاد داشته باشد، اين كار مطلوب شارع است انجام دهد، بدعت نيست . ساير اعمال هم بدون ادعاى اين كه اين عمل از جانب خداوند تشريع شده است مانعى ندارد و همين كه در ضمن دليل خاص يا عموم يا اطلاقى از آن نهى نشده جايز خواهد بود؛ به طور مثال جشن تولد گرفتن براى بچه ها در شرع ، شفارش نشده اما منعى هم از آن نرسيده لذا مباح است و كسى كه آن را انجام مى دهد متهم به بدعت و مانند آن نمى شود.
در جشن ها و محافلى كه براى ياد رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام گرفته مى شود، اگر كسى قصد استحباب يا ورود در شرع نداشته باشد، قطعاً بدعت نخواهد بود؛ ولى سؤ ال اين است كه اگر به قصد استحباب انجام دهد، چطور است ؟
براى پاسخ گويى بايد ابتدا در منابع شرعى به دنبال دليل بگرديم و اگر دليل استحباب را يافتيم مى توانيم بگوييم كه اين كار استحباب شرعى دارد؛ البته در مكتب اهل بيت عليهم السلام مطلب روشن است ؛ چون در رواياتى توصيه شده است كه : ((در حزن و غم ما محزون و در شادى ما شاد باشيد)). يا فرموده اند: ((شيعه كسى است كه در حزن ما محزون و در شادى ما شاد است )).(420)
نكته ها و عناوين كلى كه بر مطلوبيت اين كار دلالت دارد بيان شود تا معلوم شود كه حتى اگر نص خاصى در مورد جشن ها يا وفيات نداشته باشيم تشكيل اين گونه جلسات مطلوب شارع است .
نكته اول اين كه از آيات و روايات رسول اكرم صلى الله عليه و آله - كه از طريق خود عامه نقل شده است - استفاده مى شود كه تكريم پيامبر صلى الله عليه و آله در حال حيات و ممات مطلوب شارع است . يكى از آيات اين است كه مى فرمايد:
(الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الا نجيل ياءمرهم بالعمروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم إ صرهم و الا غلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى اءنزل معه اولئك هم المفلحون )؛(421)
آنان كه از رسول پيام آور امى پيروى مى كنند؛ رسولى كه در تورات و انجيل نام او و وعده ظهورش داده شده ، پيامبرى كه آنها را به معروف امر مى كند و از منكر نهى مى فرمايد و چيزهاى پاك را برايش حلال كرده و چيزهاى پليد را بر آنها حرام فرموده و قيدها و زنجيرهاى [وهم و خرافه و شرك ] آنها را كه پيش از اين گرفتارش بودند از گردن آنان برداشته است ، پس آنان كه بدو ايمان آورده اند و او را گرامى داشته اند و يارى اش كردند و از نورى كه همراه او نازل شده پيروى كردند آنان همان رستگارنند.
عده اى از مفسران ((عزروهُ)) در اين آيه را به ((يارى همراه با تكريم و توقير)) معنا كرده اند و دسته ديگرى مثل تفسير مجمع البيان و تفسير جلالين به توقير و تعظيم معنا كرده اند و در هر صورت اين آيه ، مؤ منين را به آن سبب مدح مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را نصرت و يارى كرده و گرامى داشته و تعظيم و تكريم كرده اند اين هم اختصاص به حاضرين در زمان حيات حضرت ندارد بلكه عام است و شامل مسلمين تمام زمان ها مى شود. چون قرآن كريم مخصوص افراد زمان نزول نيست و خطاب ها و آيات آن شامل عصرهاى بعد هم مى شود؛ البته گاهى آيه اى يك حادثه خاص را نقل مى فرمايد يا اسم خاصى را ذكر مى كند؛ مثلاً در آيه (تبت يدا اءبى لهب ) روشن است كه ابى لهب ، فرد خاصى است و شامل همه افراد نمى شود؛ ولى در موارد ديگر، چه به صورت انشايى و چه اخبارى ، آيه همه زمان ها را شامل مى شود، حتى در آيه (تبت يدا اءبى لهب ) هم در هر زمان و مكان و در مورد هر شخصى ملاك اين نفرين موجود باشد، آيه شامل آن مورد هم خواهد شد؛ البته نه به صورت لفظ بلكه معيار و ملاك آيه شامل آن مى گردد.
مدحى كه در آيه شريفه واقع شده به يك ملاك و علت خاصى بوده كه در آيه هم بدان اشاره شده است . اين ملاك عموميت دارد و هر جا موجود شود ممدوح خواهد بود. و مؤ منين هر زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله را تعظيم و تكريم نمايند مشمول اين مدح مى شوند.
بعضى از آيات با اين كه در زمان حيات پيامبر نازل شده براى زمان ممات هم بارها مورد استفاده قرار گرفته است ؛ به طور مثال آيه مباركه مى فرمايد:
(يا اءيها الذين آمنوا لا ترفعوا اءصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض اءن تحبط اءعمالكم و اءنتم لا تشعرون )؛(422)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر صلى الله عليه و آله نكنيد و با صداى بلند (و بى ادبانه ) با او سخن مگوييد آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى زنند، زيرا اين كار اعمال نيك شما را نابود مى كند در حالى كه خود توجه نداريد.
اين آيه به مردم دستور مى دهد كه با آن حضرت باادب سخن بگويند، اما اين آيه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مورد استفاده اى ندارد؟ اين آيه عموميت دارد. اتفاقاً جالب اين است كه خود وهابى ها به محض اين كه مى بينند كسى با صداى بلند دعا مى كند يا چيزى مى طلبد به عنوان نهى از منكر اين آيه را مى خواند و از بلند كردن صدا نهى مى كنند.
احترام ، تكريم و تعظيم پيامبر صلى الله عليه و آله تا آن اندازه مهم و مطلوب شارع است كه دستور مى دهد حتى صدايشان را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بلند نكنند و رعايت ادب را نزد او بنمايند.
آيه ديگرى مى فرمايد:
(لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا...)؛(423)
در بين خودتان ، صدا كردن حضرت رسول صلى الله عليه و آله را آن چنان كه يك ديگر را صدا مى زنيد قرار ندهيد [بلكه در خواندن پيامبر صلى الله عليه و آله رعايت حرمت او را بنماييد].
اين آيه نيز نشان مى دهد كه احترام حضرت رسول صلى الله عليه و آله بسيار لازم است به طورى كه در صدا كردن نيز بايد رعايت شود.
آيه ديگر مى فرمايد:
(يا اءيها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله و اتقوا الله إ ن الله سميع عليم )؛(424)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [در رفتار و تصميم ] خود را جلوتر از خدا و رسول قرار ندهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، همانا خداوند شنوا و داناست .
در قرآن كريم نزديك به سى مورد امر به اطاعت حضرت رسول صلى الله عليه و آله با تعبير (اءطيعوا الرسول ) و مانند آن آمده است و اين اطاعت ها حتى اگر به واسطه جنبه هاى اجتماعى و مسائل حكومتى و سياسى باشد، نشانه عظمت پيامبر صلى الله عليه و آله است . در آيه ديگر امر به سلام گفتن و درود فرستادن بر آن حضرت شده است و اين آيه هم عام است و شامل همه زمان ها مى شود:
(إ ن الله و ملائكته يصلون على النبى يا اءيها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)؛(425)
خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شما نيز بر او درود فرستيد و سلامى [در خور شاءن او] گوييد.
نمونه ديگر اين كه در تشهد نماز واجب است بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله صلوات بفرستيم و بديهى است كه اين دستور اختصاص به زمان حضور آن حضرت صلى الله عليه و آله ندارد. پيامبر صلى الله عليه و آله خود فرمود: ((بعد از مرگ من از هر جا به من سلام كنيد به من مى رسد))؛ بنابراين ، در تشهد نماز هم وقتى مى گوييم :
((السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته )) اين سلام به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد.
احترام پيامبر آن چنان لازم است كه بعد از رحلت او هم مردم بايد رعايت حريم و شاءن آن حضرت را بنمايند و آيه مباركه اين مطلب را گوشزد مى فرمايد:
(يا اءيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى إ لا اءن يؤ ذن لكم ... و ما كان لكم اءن تؤ ذوا رسول الله و لا اءن تنكحوا اءزواجه من بعده اءبدا إ ن ذلكم كان عند الله عظيما)؛(426)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بدون اجازه داخل خانه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله نشويد... و حقى براى شما نيست كه رسول خدا را آزار دهيد و هرگز نمى توانيد با همسران او بعد از وفاتش ازدواج نماييد؛ زيرا اين كار نزد خدا گناهى بسيار بزرگ است .
با اين كه ازدواج با زنان بيوه مانعى ندارد و بلكه ترغيب هم شده است ، احترام پيامبر صلى الله عليه و آله اقتضا مى كند كه همسران او به نكاح ديگران درنيايند و به همين سبب آيه مباركه ديگرى ، همسران پيامبر را براى مؤ منين در حكم مادر قرار داده و فرموده است :
(النبى اءولى بالمؤ منين من اءنفسهم و اءزواجه اءمهاتهم ...)(427)
پيامبر از مؤ منين اولى بر جان هاى آنهاست و زن هاى پيامبر مادران مؤ منين هستند. و نكاح با آنها را حرام دانسته و حساب آنها را از زنان ديگر جدا كرده و مى فرمايد:
(يا نساء النبى لستن كاءحد من النساء إ ن اتقيتن ...)؛(428)
اى همسران پيامبر شما مانند ساير زنان نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد.
از مجموع آيات فوق معلوم مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله داراى حرمت و عظمت بالايى است و مسلمين نيز بايد اين حرمت را پاس دارند و آن حضرت را تكريم و تجليل كنند و اين امر اختصاص به زمان حضور و حيات آن حضرت ندارد. حال اگر عده اى از مسلمان ها دور هم جمع شوند و تكريم و تجليل پيامبر صلى الله عليه و آله را در جمع انجام دهند و يا در مناقب و فضايل آن حضرت اشعارى بخوانند و صلوات و سلام بر او را به طور جمعى انجام دهند چه مانعى دارد؟ وقتى به صورت فردى مانع ندارد به طور اجتماعى چرا حرام و بدعت باشد؟
البته اگر اين محافل همراه با يك عمل حرام و مشتمل بر كارهاى غير مشروع باشد ما هم قبول نداريم ؛ ولى اصل تكريم و تعظيم پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت فردى يا جمعى دستوراتى كه براى تعظيم پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده و امر به صلوات و سلام بر آن حضرت شده ، قطعاً امرى مطلوب است و بلكه مصداق ((عزروه )) مى باشد.
نكته ديگر كه بيان آن ضرورى است اين است كه در ذكر انبيا عليهم السلام و بيان فضايل آنها و يادآورى تلاش ها و فداكارى هاى آنها، مواعظ و ارشادات و سازندگى هايى است كه وقتى سيره پيامبر صلى الله عليه و آله يا مناقب آن حضرت در خطابه يا به وسيله خواندن اشعار و مقالات مطرح شود، خود تبليغ و ارشاد است . آيه مباركه نيز آن حضرت را الگويى نيكو معرفى كرده و مى فرمايد:
(لقد كان لكم فى رسول الله اءسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الا خر...)؛(429)
براى شما در رسول خدا صلى الله عليه و آله الگويى نيكو وجود دارد، براى كسانى كه اميد به ايمان به خدا و روز قيامت دارند.
پيامبر صلى الله عليه و آله اسوه ، امام ، هادى و راهنماست ؛ ساير انبيا و اوصيا نيز همين طورند. قرآن كريم داستان هاى انبيا، را مكرر بيان فرموده است ؛ چرا كه مشتمل بر ارائه طريق صحيح و ارشاد و هدايت است .
توجه به اين انسان هاى صالح و كامل و الگو، موجب مى شود انسان راه هدايت را پيدا كند و به وظايف خود به نحو شايسته عمل كند.
تعظيم شعائر امرى پسنديده است و هر عمل و نشانه اى كه به نوعى با دين مرتبط باشد و موجب شود كه مردم به ياد خدا و معارف دينى خود بيفتند، از ((شعائر)) محسوب مى شود. بسيارى از اعمال حج ، شعائر است . حج از ابتدا بوده و بنابر آيات و روايات ، اصل حج وجود داشته ؛ حتى گفته اند حضرت آدم عليه السلام هم حج به جا آورده است . اعمالى كه از روى خلوص نيت توسط ابراهيم ، اسماعيل و هاجر عليهم السلام انجام شده الان جزو اعمال حج است ؛ سعى بين صفا و مروه يادآور كارى است كه هاجر در جست و جوى آب انجام داد. آنها همگى از امتحان الهى سر بلند بيرون آمدند. ابراهيم عليه السلام فرمان يافت كه همسر و فرزندش ، هاجر و اسماعيل را در آن بيابان خشك بگذارد و او از روى خلوص و تسليم ، فرمان را انجام داد. آن دو نيز تسليم فرمان الهى بودند؛ ولى به هر حال دچار تشنگى شدند و مادر، فداكارانه در جست و جوى آب ، بين دو كوه را چند بار طى كرد كه ناگهان آب از زير پاى اسماعيل آشكار شد. ابراهيم عليه السلام هم بعد از قرار دادن آنها در سرزمين بى آب و علف ، چنين دعا كرد:
(ربنا إ نى اءسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلاة فاجعل
اءفئدة من الناس تهوى إ ليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون )؛(430)

پروردگارا! من ذريه ام را در سرزمين بى آب و علف در كنار بيت الحرام ، خانه با عظمت تو جاى دادم ؛ پروردگارا! تا نماز به پا دارند، پس دل هايى از مردم را به سوى آنها متمايل كن و از ثمرات بدانها روزى ده ، شايد كه شكر گزارند.
عمل اين خانواده سزاوار اين شد كه تا قيامت همه پيروان اديان و خصوصاً مسلمان ها اين محل را گرامى بدارند و اعمال حج هم در اين مكان ها انجام شود. اعمال حج در واقع تذكر و يادآورى اعمال آنهاست .
بعد از اين جريان ، امتحان ديگرى پيش آمد و ابراهيم عليه السلام در خواب ديد كه بايد اسماعيل را قربانى كند. او بعد از اطمينان از فرمان الهى ، مطلب را با اسماعيل در ميان گذاشت ، او نيز به پدر چنين گفت :
(... قال يا اءبت افعل ما تؤ مر ستجدنى إ ن شاء الله من الصابرين )؛(431)
گفت اى پدر! آن چه به تو فرمان داده شده انجام بده كه مرا به خواست خدا از صبركنندگان خواهى يافت .
بدين ترتيب هر دو تسليم فرمان الهى شدند و...
(فلما اءسلما و تله للجبين # و ناديناه اءن يا إ براهيم # قد صدقت الرءيا إ نا كذلك نجزى المحسنين )؛(432)
پس هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم او را به روى در افكند تا ذبج كند، ندا كرديم : اى ابراهيم ! تو ماءموريت رؤ يا را انجام دادى [پس كارد از گلويش بردار] كه ما نيكوكاران را اين گونه پاداش عطا مى كنيم .
يادآورى اين عمل خالصانه كه فقط براى انجام فرمان خداوند انجام شد، در حج به اين صورت است كه روز عيد قربان ، ((ذبح )) انجام مى شود.
رمى جمرات سه گانه نيز همين طور است ؛ يعنى طبق روايات شيعه و سنى ، ظاهراً در جريان بردن اسماعيل براى ذبح ، در سه نقطه ، شيطان قصد وسوسه كردن ابراهيم عليه السلام را نمود در هر سه موضع ، ابراهيم صلى الله عليه و آله شيطان را از خود راند و در نهايت ، ماءموريت را انجام داد. اين استوارى براى انجام وظيفه ، الگوى هر انسان مسلمان و لذا بايد جمره اولى ، وسطى و عقبى را در چند نوبت رمى كند و اين اعمال واجب است .
در مورد وقوف به عرفات تا هنگام مغرب و سپس حركت به سوى مشعرالحرام هم در روايات آمده است كه :
((خداوند توبه حضرت آدم عليه السلام را در عصر روز نهم ذى الحجه در عرفات پذيرفت و سپس جبرئيل بعد از غروب او را به مشعرالحرام انتقال داد و شب را در مشعر به پايان رسانيد، در حالى كه دعا و شكر مى نمود خداوند را بر قبولى توبه او، سپس صبحگاه به سوى منى كوچ كرد و در منى در روز دهم به نشانه قبولى توبه او و آزادى او از گناهان ، سرش را تراشيد خداوند هم اين روز را براى او و ذريه اش عيد قرار داد.(433)
اين اعمال نيز از توبه و بازگشت به خدا توسط حضرت آدم عليه السلام باقى مانده و امروزه به عنوان يك واجب در اعمال حج به جا آورده مى شود.
بزرگداشت رفتار و سيره بزرگان و يادآورى اعمال خالصانه و عبادى آنان مطلب تازه اى نيست ، از اول بوده و شارع بعضى از آنها را واجب كرده و مسلمان ها هر سال در اجتماع انجام مى دهند. جشن گرفتن و بزرگداشت اولياى دين عليهم السلام از همين قبيل و از مصاديق تعظيم شعائر الهى است .
چرا تعظيم شعائر را حرام مى شمارند اما جشن گرفتن براى سلاطين به مناسبت هاى مختلف و در سفرها و رفت و آمدها را حرام نمى دانند؟ مگر در موارد متعددى براى سلاطين چراغانى نمى كنند، استقبال نمى روند، مدح و ثنا نمى كنند؟ چرا كسى چيزى نمى گويد؟ قبل از اسلام هم اين كارها انجام مى شد، اگر اين كارها شرك و كفر بود، اسلام تذكر مى داد و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود اين كارها را نكنيد.
اگر عقلا و مردم كارى را انجام مى دادند و اسلام از آن منعى نكرده باشد نمى توان گفت حرام است . قبل از اسلام عيد نوروز در ايران بوده و در اسلام هم منعى از آن نشد، لذا عيد نوروز حرمتى ندارد، هيچ كس مجاز نيست چيزى كه در شرع حرمتى ندارد حرام معرفى كند و مردم را از آن باز دارد. بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله و ميلاد آن حضرت و مواليد ائمه عليهم السلام هر كدام به نوبه خود از شعائر الهى محسوب مى شوند و تعظيم آنها مطلوب شارع است .
مبحث دوم : وهابى ها و شبهه در تشكيل مجلس سوگوارى و گريه بر اموات
براى بررسى اين مسئله ما بايد دو بحث را مطرح كنيم : اول اين كه : آيا گريه كردن براى اموات ، حرام است يا خير؟ و ديگر اين كه تشكيل مجلس ‍ سوگوارى و گريه براى اموات چه حكمى دارد؟
اين دو بحث به اين علت از هم جداست كه چه بسا كسى جلسه تشكيل ندهد و در تنهايى براى فردى كه از دست داده گريه كند و يا براى فقدان پيامبر يا يكى از امامان عليهم السلام اشك بريزد. وهابى ها بر حسب بعضى از رواياتى كه نقل كرده اند، گريه را حرام مى دانند؛ البته روايتى كه دلالت بر حرمت تشكيل مجلس سوگوارى كند عرضه نكرده اند و آن چه نقل كرده اند راجع به گريه كردن بر اموات است .
يكى از رواياتى كه دلالت بر جواز، بلكه وقوع گريه از پيامبر صلى الله عليه و آله يا در حضور آن حضرت دارد، روايتى است كه در صحيح بخارى نقل شده است : ((پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از آن كه خبر شهادت زيد و جعفر و ابن رواحه به مردم برسد شهادت آنان را خبر داد، پس فرمود زيد پرچم را به دست گرفت و به شهادت رسيد، سپس جعفر پرچم را گرفت و به شهادت رسيد، سپس ابن رواحه گرفت و او هم شهيد شد، در حال گفتن اين كلمات ، قطرات اشك از چشم پيامبر صلى الله عليه و آله جارى بود)).(434)
در اين خبر به گريه كردن آن حضرت بر شهادت مؤ منينى كه پرچمدار سپاه اسلام مى شدند، تصريح شده است .
در روايت ديگر كه مورخان نقل كرده اند چنين مى خوانيم :
((هنگامى كه جعفر و اصحاب او در جنگ به شهادت رسيدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد خانه جعفر شد و فرزندان جعفر را جمع كرد و آنها را بوييد و چشمان مباركش پر از اشك شد. همسرش اسماء گفت : پدر و مادرم به فدايت ! چرا گريه مى كنيد؟ آيا از جعفر و اصحابش خبرى به شما رسيده است ؟ فرمود: آرى ، امروز به شهادت رسيدند. اسماء مى گويد: من صيحه زنان برخاستم و زن ها جمع شدند و در همين حال فاطمه وارد شد در حالى كه گريه مى كرد و مى گفت : واعماه ! و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بر شخصى مثل جعفر بايد گريه كنند گريه كنندگان )).(435)