سؤال پيرامون علم امام
س17. آيا اين مطلب در مورد علم امام معصوم عليهالسلام صحيح است؟
امام معصوم عليهالسلام عالم به تمام ما سوي الله است، علم امام علي به تمام هستي به تمام آنچه خداوند خلق كرده
همان علم خداوند است به تمام هستي ولي با
اين تفاوت كه علم خدا ذاتي است ولي علم امام عليهالسلام
عرضي است، هديهاي از جانب خداوند به
وجود مقدس امام معصوم عليهالسلام
است. و ما از علم امام معصوم عليهالسلام
به ذات مقدس خداوند هيچ اطلاعي نداريم ولي ميتوانيم آنقدر بگوئيم كه هيچ مخلوقي معرفتش و علمش به صفات و كمالات
و ذات خداوند (اگر علم به ذات خداوند ميسر باشد) به اندازه امام معصوم نيست.
آنچه در بعض روايات آمده است اين است كه امام معصوم عالم به گذشته و حال و آينده است آيا اين علم داشتن امام عليهالسلام
به نحو تفصيلي است يا اجمالاً ميداند؟
ج. در اين موضوع به كتاب ولايت تكويني و تشريعي و فروغ امامت در دعاي ندبه تأليف حقير رجوع نمائيد لازم به تذكّر
است كه علم به ذات خدا و معرفت كنه و حقيقت خدا براي احدي ميسّر نيست و محيط محاط نخواهد شد.
علم حضرت زهرا عليها السلام
س18. مسلماً آنچه را امام عليهالسلام ميداند حضرت رسول صلياللهعليهوآله هم بدون كم و كاست ميداند
آيا حضرت زهراء عليها السلام هم چنين است؟
ج. علوم حضرت زهرا عليها السلام هم از سنخ علوم ائمه عليهم السلام است.
پذيرفتن ولايت ائمه از جانب انبياء الهي
س19. آنچه در بعضي از روايات آمده و همچنين اشعاري كه بعضي روايات ديگر دارند بر اين است كه پذيرفتن ولايت ائمه عليهم السلام
بر تمام انبياء الهي واجب و فريضه بوده است و حتي وظيفه داشتهاند كه آن را در بين امت خود به همه بگويند
(يا به بعضي از خواص، ترديد از من است) آيا اعتقاد به اين مسئله
از ضروريات است يا اينكه اين مطلب مسلّم و حتمي است ولي ضروري مذهب نيست؟
ج. في الجمله ثابت است ولي از ضروريات نيست. اما آيات قرآن مجيد مثل آيه 81 سوره آل عمران و روايات متواتر بر آن دلالت دارند.
علم ائمه عليهم السلام به جزئيات
س20. بعضي در مورد علم ائمه عليهم السلام ميگويند: ائمه عليهم السلام
علم به جزئيات ندارند (چون اميرالمؤمنين عليهالسلام و امام حسن عليهالسلام
و... واليان و افراد سوء را از نزديكان خود قرار ميدادهاند). نظر حضرتعالي درمورد عالم بودن ائمه عليهم السلام
به جزئيات چيست؟(لطفاً توضيح دهيد)
ج. روايات وارده راجع به علم امام به ما كان و ما يكون و ما هو كائن معتبر و مورد
اعتماد بلكه متواتر است. خصوصاً به ضميمه اخبار و احاديث ديگري كه
در ابواب مختلفه احاديث و تواريخ ديده ميشود يقين به اين معني حاصل ميگردد و
والي قرار دادن افراد سوء منافات با آن ندارد و تفصيل مطلب محتاج به فرصت بيشتر است.
آگاهي ائمه عليهم السلام از شهادت خود
س21. امام حسن عليهالسلام مانند تمام امامان ديگر علم به اين داشتند كه چگونه و توسط چه كسي شهيد خواهند شد، آيا زمان و روز شهادت خود را هم ميدانستند؟ اگر زمان شهادت را ميدانستند پس چرا آن آب را نوشيدند؟
ج. پاسخ اين مسئله احتياج به تفصيل دارد كه فعلاً در اين نامه مجال آن نيست
(120)
اما از جمله جوابهائي كه ميتوان به اين سؤال داد اين است كه آن بزرگواران براي اينكه كارها و اعمال و رفتارشان مورد تأسي و پيروي و الگو باشد مأمور به عمل به علوم لدنيه خود نبودند بلكه در امور عادي حال يك بشر عادي از آنها ارائه ميشد.
اگر بطور مطلق در تمام موارد از آن علوم استفاده مينمودند نظام تشريع و تكليف و بلكه نظام اجتماع دگرگون ميشد و حكمتهاي بسيار كه در خلقت و تربيت تشريعي و تكويني منظور است همه از بين ميرفت و امتحاناتي كه از انسان بعمل ميآمد متوقف ميگشت.
خلاصه آنها مامور بودند كه با وضعي كه خرق عادت در آن كمتر باشد و در موارد لازم اظهار شود با مردم زندگي داشته باشند و در برخورد با خطرات و جهات گوناگون با همان اسباب عادي مثلا با دوا و با اسلحه برخورد كنند و بطور مطلق از علم لدني و غير عادي استفاده نمينمودند. فقط در مواردي كه وظائف خاصه آنها اقتضاء داشت و اذن در اظهار آن علوم داشتند عمل ميفرمودند بنابراين با خطر مرگ و ضرر و خطرات ديگر در جنگ و جهاد و غيره با اين علم روبرو نميشدند.
اين نظير اينست كه پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله به عمار ياسر- باتفاق محدثين و روايات صحابه- فرموده بود:« تقتلك الفئة الباغية»
(121)
و قرائن همه شاهد بر اين بودند كه گروه باغي كه عمار را ميكشند گروه معاويه
هستند، و از اوضاع و احوال براي عمار و ديگران معلوم بود كه عمار در اين جهاد كشته
خواهد شد. امّا عمار نميتوانست به اتكاء آن علم و خبر غيبي از حضور در جنگ صفين
خودداري نمايد و آن علم را ملاك عمل قرار دهد، او همانگونه كه موظف بود - و اي بسا
كه يقين هم داشت- در صفين حاضر شد و شربت شهادت را نوشيد.
و حاصل اينكه مسئله علم لدني انبياء و اولياء خصوص حضرت رسول اكرم
صلياللهعليهوآله و ائمه معصومين عليهم السلام مَثَل قدرت و ولايت تكويني ايشان
است كه از آن در امور عادي و ارتباط با مردم- جز در موارد خاص- استفاده
نميفرمودند. روابط و حوائج شخصي و عادي خود را بر اساس علم لدني و قدرت و ولايت
تكويني تنظيم نمينمودند. در جنگ و برخورد با دشمنان، در معاشرت با مردم با علم و
قدرت عادي عمل مينمودند، و ولايت تكويني و علم لدني را كه در موارد بسيار از آن
بزرگواران ظاهر ميشد بدون يك مناسبت و فرصتي كه اظهار آن لازم بود، اظهار
نميفرمودند.
لذا در نوشيدن زهر يا دفع خصم- مثل ابن ملجم و شمر و ابوجهل و ديگران- همان روش و
سير عادي را داشتند و كسي نميتواند بگويد با آن قدرتي كه خداوند متعال به آنها عطا
فرموده و كائنات را در اختيار و تصرف آنها قرار داده بود چرا دشمنان و قاتلان خود
را ريشهكن نميكردند؟ يا با علم لدني كه از حوادث آينده داشتند چرا از خطرات تحرز
و تحفظ نداشتند؟
در اينجا چه بسا نكات و دقايق زيادي باشد كه درك آن هم براي افهام عادي دشوار
باشد. و بهتر همين است كه با توجه به علو مقامات آن بزرگواران اين برنامهها را
حاكي از كمال تسليم ايشان به قضاء و قدر الهي بدانيم «فآنهم اَوعيةُ مشية الله و
ما يشاؤون الّا أن يشاء الله».
عزيزاني هستند كه فخر آنها به اينست كه از همه مردم در پيشگاه خدا خاضعتر و خاشعتر
بودند. بنده خدا بودند و اين بندگي را از همه بيشتر درك كرده و هويت حقيقي خود
ميدانستند و «الهي كفي بي عزاً أن اكون لك عبداً»
(122)
ميگفتند. مع ذلك مثل زيارت جامعه شمهاي از فضائل و شؤون و درجات و مقاماتي از
صاحبان اين عبوديت است «صلوات الله عليهم اجمعين و جعلنا من شيعتهم و ممّن يأخذ
بحجزتهم و يفوز بشفاعتهم».
كيفيت ولايت حضرت زهرا عليها السلام
س22. آيا حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مثل ائمه اطهار عليهم السلام ولايت دارد
يا ندارد و اگر دارد از چه نوع ولايت ميباشد؟ تكويني است يا تشريعي؟
ج. ولايت تكويني حضرات رسول اكرم صلياللهعليهوآله و ائمه طاهرين عليهم السلام را
به طور مفصل در كتاب ولايت تكويني و تشريعي در حدّي كه براي مثل اين حقير قليل
البضاعه ميسر است شرح و توضيح دادهام.
اين ولايت براي حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نيز ثابت و مسلم است، قول و فعل و
تقرير آن حضرت در فقه و تفسير قرآن و بيان عقايد و احكام و كل اموري كه از دين
گرفته ميشود نيز بر حسب احاديث متواتر ثقلين و ادله و احاديث ديگر حجت است.
آن حضرت اظهر مصاديق عترت و اهل بيت است و به صريح آيه تطهير از هر رجس و آلايشي از
جمله رجس جهل پاك و منزه است. او سيدة نساء العالمين و سيدة نساء اهل الجنه است، و
عدل قرآن مجيد و در مقامات و درجات ولايت تكويني و علم لدني با ساير معصومين عليهم
السلام همانند و همطراز است.
و امّا ولايت تشريعي اگر مقصود از آن ولايت بر تشريع و جعل قوانين و احكام باشد اين
ولايت براي آن حضرت و هيچ يك از ائمه طاهرين عليهم السلام نيست و به احدي حق
قانونگذاري و جعل حكم تفويض نشده است. دين و احكام و قوانين
به حكم "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ"
(123)
اكمال و اتمام گرديده است و «حلال محمد صلياللهعليهوآله حلال الي يوم القيامة و حرامه حرام الي يوم القيامة»
(124)
.
و اگر مقصود از ولايت تشريعي ولايت بر حكومت و نظام و اداره و تنظيم امور عباد و
تأمين امنيت بلاد و رتق و فتق و جعل و نصب حكام و قضات و حفظ حدود و ثغور و تجنيد
جنود و احقاق حقوق و اعانت مظلوم و دفع ظالم و تكفل اوضاع فكري و سياسي و اجتماعي و
اقتصادي و اخلاقي جامعه و نظام اجتماع است و خلاصه حفظ حوزه اسلام از خطرات و
انكسار و ضعف و انهدام و انقراض و قرار دادن آن در مسير ترقي و تكامل و قوت و قدرت
روز افزون و عظمت و تعالي بيشتر است، اين صاحب اختياري- كه به اتّفاق ممّا لابد منه
بر اجتماع است- شأني از شئون ائمه طاهرين عليهم السلام و مقامي است كه آن بزرگواران
به نصب الهي بوسيله نص و ابلاغ پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله حايز آن ميباشند و
تعبير از آن به ولايت شرعي مناسبتر از ولايت تشريعي است.
اين ولايت مستند به ولايت (الله الولي) و حكومت (الله الحاكم) و عدل (الله العادل)
و حكمت (الله الحكيم) و ... است. هر ولايت و اختيار و حكومتي كه اين هويت و اين
اسناد و استناد را نداشته باشد اگرچه بر كودك صغير و يا نفس خود شخص باشد فاقد
اصالت و اساس است همه ولايتها و حكومتها و عزتها و قدرتها و قوتها و شئون در صورتي
معتبر است كه به ولايت خداوند متعال، آن ذات اقدسي كه بالذات ولي و مستجمع جميع
صفات كماليه است، منتهي گردد.
و خلاصه اين ولايت شرعي كه رشتهها و مطالب مرتبط به آن بسيار دامنهدار است به نصب
و نص خدا و رسول براي ائمه طاهرين عليهم السلام ثابت است.
در اينجا مطلب اين است كه اين ولايت شرعي يا تشريعي اگر براي زناني كه در شايستگي و
عقل از اكثريت قريب به اتّفاق مردها بالاتر باشند و صاحب ولايت تكويني و حجت بر خلق
در فقه و مسائل دين باشند مقرر نباشد، از ارزش آنان در برابر صاحبان اين ولايت چيزي
كم نميكند.
اين ولايت مستلزم و متضمن تكاليفي است كه مكلف كردن بانوان به آن تكاليف خلاف عزت و
حشمت آنها است و با اغراض عاليه شارع مقدس و صفات فاضلهاي كه بيشترين و كاملترين
درجه آن را همان بانوان صاحب ولايت تكويني دارند، منافات دارد.
صفات با ارزشي مثل تخدّر و تستّر و حيا و حجاب و عفت با وظايفي مثل جهاد و جلادت و
چابكي در جنگ و نبرد و سربازي و شبيخون و به تنهايي رفتن در سپاه دشمن و ... سازگار
نيست و بانوان را در معرض هتك و اهانتي قرار ميدهد كه مردها هم همه بايد از آن
دفاع كنند و هتك آن حتي نسبت به زن ذميهاي كه در پناه اسلام است در حد بيرون آوردن
خلخال از پاي او در اسلام قابل تحمّل نيست و آنگونه بر خاطر معدلت مآثر حضرت
اميرالمؤمنين عليهالسلام سنگين ميآيد كه خوانده يا شنيدهايد.
(125)
هر زني كه تربيت كامل اسلامي داشته باشد تا چه رسد از آنكه صاحب مقام ولايت
تكويني باشد از تصدي اين ولايات و مقامات ابا مينمايد. به همين ملاحظات مسلمانان و
شخص حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام به سركردگي و رهبري عايشه در جنگ جمل و مداخله
او در آن امر سياسي بزرگ به او و برانگيزندگانش اعتراض ميكردند. نه به اين جهت كه
ديگران از همراهانش همه در فهم و درك سياسي از او برتر بودند يا اينكه او فهم و درك
سياسي يك نفر از آنها را نداشته باشد. بلكه براي اينكه اين حركت را توهين به او و
موقعيت او و مخالفت با دستورات شرع و مخصوصاً قرآن كريم ميدانستند. لذا از آن زمان
تا حال نه خودش و نه ديگران نتوانستهاند اين حركت او را توجيه كرده و از مشروعيت
آن دفاع مقبول بنمايند.
فلسفه زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام
س23. فلسفه زيارت قبور ائمه اطهار چيست؟ و چرا ما شيعيان به زيارت ميرويم؟
ج. حضرات معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين اولياء خدا و ولي نعمت جهانيانند
و بر حسب بعضي اخبار و ادعيه خلقت جهان و نزول بركات و روزي جهانيان به بركت وجود
آنها است و نجات مردم از ضلالت و شرك و كفر، و هدايت به صراط مستقيم و سعادت دارين
بوسيله آنها است.
بنابراين زيارت مراقد مطهره آنها اولاً نوعي تشكر و قدرداني است و ثانيا وسيلهاي
است براي ارتباط با آنان و استفاده از بركات وجودشان است علاوه بر آنكه در روايات
بسيار زياد تأكيد بر زيارت آن بزرگواران شده و خصوصاً در بعض روايات اجر و ثوابي
بسيار عظيم بيان شده است. و الله العالم
شرط قبول شدن سلام بر اولياء الهي
س24. سلام و درود فرستادن خدمت ائمه و پيامبران خدا به موقع قبول حق واقع ميشود
و از آنجائي كه جواب سلام واجب است آيا علت نگرفتن جواب سلام گنهكار بودن ما است
يا دليل ديگري دارد؟
ج. قبولي سلام بر آن بزرگواران بستگي به اخلاص در سلام و پاكيزگي اعمال سلام دهنده
دارد و اما نسبت به جواب سلام از اذن دخول به حرمهاي مقدسه آنان استفاده ميشود كه
كلام و سلام اشخاص را ميشنوند و جواب ميدهند.
دليل قيام سيد الشهداء عليهالسلام
س25. دليل قيام امام حسين عليهالسلام از نظر شما چيست؟
ج. دليل اين مطلب در كتب مفصّله مشروحاً بيان شده ميتوانيد به كتب مربوطه در اين
مورد از جمله كتاب «پرتوي از عظمت حسين عليهالسلام » تأليف حقير مراجعه نمائيد.
مضافاً بر اينكه امام و پيغمبر خودشان دليلند و فعلشان مثل قولشان دليل است آفتاب
آمد دليل آفتاب .والله العالم
آيا آگاهي از دليل قيام سيد الشهداء عليهالسلام امري تقليدي است
س26. آيا اعتقاد به موضوعي به عنوان دليل سيد الشهدا عليهالسلام براي قيام امري
تقليدي است يا ميتوان به شنيدهها اكتفا نمود و يا آنچه را عقلانيتر تشخيص داديم
دليل قيام بدانيم؟
ج. اين امر تقليدي نيست يك مسئله اعتقادي و مربوط به امام شناسي است و بايد به كتب
مربوطه چنانكه در مسئله قبل گفته شد مراجعه نمود تا مطلب جنانكه بايد، بدست آيد. والله العالم
كيفيت علم امام عليهالسلام
س27. آيا امام هرگاه اراده نمايد علم برايش حاصل ميشود و به جزئيات زمان و مكان
وفات خود آگاه است؟
ج. بر حسب آنچه از روايات استفاده ميشود بنحو كلّي امام عليهالسلام هرگاه دانستن
چيزي را اراده نمايد ميداند علاوه بر اينكه در خصوص هر امامي رواياتي هست كه آن
امام از موت خود و بلكه سبب موت خود بطور اجمال و گاهي به تفصيل خبر داده است. والله العالم
احاديث مربوط به لعن ظالمين در حق ائمه عليهم السلام
س28. آيا احاديثي كه لعن به ظالمين و غاصبين در حق ائمه عليهم السلام را داراي
ثوابي بيش از ذكر صلوات بيان نمودهاند در نظر حضرت عالي صحت دارند؟
ج. آنچه مسلّم و قطعي است اين است كه تولّي و تبرّي متلازم يكديگرند؛ يعني هر
مسلماني، به آن اندازه كه از اعداء خدا و اولياء خدا عليهم السلام تبرّي دارد بايد
تولي داشته باشد و لعن متضمّن تبري و صلوات متضمن تولّي است و اما ترجيح يكي بر
ديگري، ثبوت قطعي آن مشكل است. و از باب تقدم تخليه بر تحليه ميتوان گفت كه تولي
كامل بدون تبري كامل حاصل نميشود قرآن كريم ميفرمايد "لَا تَجِدُ قَوْمًا
يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ
وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَآنهم أَوْ
عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ"
(126)
و الله العالم
حكم سبّ ظالمين در حق ائمه عليهم السلام
س29. سب ظالمين و غاصبين در حق ائمه عليهم السلام با رعايت ضوابط تقيه چه حكمي دارد؟
ج. اگر بر خلاف تقيه و مشتمل بر مفسده نباشد از راجحترين عبادات است.والله العالم
جناب شهربانو مادر امام سجاد عليهالسلام
س30. جناب شهربانو مادر امام سجّاد عليهالسلام در چه سالي و چه دورهاي و در
كجا وفات نمودند و قبري كه در حومه تهران بنام ايشان بنا شده است تعلق به آن جناب
دارد يا نه؟
ج. راجع به مادر امام سجاد عليهالسلام آنچه ظاهراً بزرگان بر آن اتفاق دارند جناب
شهربانو بوده است و در اين كه او در كربلا حضور نداشته و قبل از آن در همان اوان يا
بعد از آن از دنيا رفته شبهه نيست ولي روز وفات ايشان بالخصوص معين نيست.
اين قسم تواريخ نسبت به امهات سائر ائمه عليهم السلام نيز ضبط نشده است ولي در خصوص
جناب شهربانو اگر در همان زمان زايمان وفات كرده باشند ميتوان زمان وفات آن جناب
را همان زمان تولد فرزند عزيزش دانست.
مادر حضرت علي اكبر عليهالسلام
س31. جناب ام ليلا مادر حضرت علي اكبر عليهالسلام در واقعه كربلا حضور داشتند يا نه؟ اگر حضور نداشتند در مدينه بودند يا نه؟
ج. همچنين در مورد حضور مادر بزرگوار حضرت علي اكبر عليهالسلام در كربلا و تاريخ وفاتش ابهام هست.
تدفين بدن مطهر امام حسين عليهالسلام
س32. تدفين بدن مطهّر حضرت امام حسين عليهالسلام در چه روزي و توسط چه كساني صورت گرفت آيا امام سجّاد هم خود حضور داشتند يا نه؟
ج. حضور حضرت امام زين العابدين عليهالسلام در مراسم دفن پدر بزرگوارشان حضرت سيدالشهداء عليهالسلام و انجام نماز و دفن آن فخر بزرگ عالم انسانيت بوسيله حضرت سجاد عليهالسلام بر حسب اعتقادات شيعه و روايات «و لايلي امر الامام الا الامام» ثابت است. و بر حسب آنچه در بعض كتابهاي مقتل آمده و مشهور است اين مراسم در روز سيزدهم محرم انجام شده و جمعي از طائفه بني اسد نيز امام سجاد عليهالسلام را در اين برنامه ياري داده و همكاري كردهاند.
طفل شيرخوار شهيد در كربلا
س33. طفل شيرخوار حضرت كه در عصر عاشورا به شهادت رسيد چه نام داشت؟آيا 6 ماهه
بوده است يا بزرگتر آيا لقب علي اصغر تعلّق به اين طفل دارد يا لقب حضرت امام سجّاد
عليهالسلام ميباشد نظر مبارك را بيان فرماييد؟
ج. اگر طفل شيرخوار شهيد واحد بوده ظاهراً نام شريفش عبدالله يا علي بوده است و اگر
متعدد بوده باز هم اسم يكي از آنها علي بوده است ولي اصل شهادت طفل رضيع مسلم است.
تاكيد ميكنم در تفاصيل جزئي وقايع كلي تاريخي اينگونه ابهامات هست و هر چه انسان
دقيقتر بشود و بخواهد مشخصتر وقايع نگاري كند مثلاً از لحاظ ايام هفته و ساعات
روز و مكان وقايع تحقيق كند اختلاف پيش ميآيد و غالباً تحقيق هم بجائي منتهي
نميشود تاريخ همين است كه نقل شده است.
عائله و همسر حضرت علي اكبر عليهالسلام
س34. حضرت علي اكبر عليهالسلام كه اوّلين فرزند ذكور امام حسين عليهالسلام بوده است به نظر عدّهاي در واقعه كربلا داراي عائله و همسر بوده است و تقريباً 25 سال سن داشته است با توجّه به اينكه برادر كوچك او امام سجّاد عليهالسلام داراي فرزندي 5 ساله به نام امام محمّد باقر عليهالسلام در كربلا بوده است نظر مبارك را بيان فرماييد؟
ج. اگر چه بر حسب بعض روايات آنحضرت اهل و همسر داشته است ولي همين كه از فرزند آن حضرت تاريخي در دست نيست شايد از شواهد اين باشد كه آنحضرت از امام زين العابدين عليهالسلام اصغر بوده است.
مدفن حضرت زينب عليها السلام
س35. مدفن حضرت زينب كبري عليها السلام در مدينه ميباشد يا در شام و يا در مصر؟
نظر مبارك را بيان فرماييد با توجه به اينكه بازگشت حضرت زينب عليها السلام از
مدينه به شام دليل خاصي ندارد بخاطر اينكه طبق نوشته تاريخ به محض رسيدن اهل بيت
عليهم السلام به مدينه عبدالله بن حنظلة غسيل الملائكه و اصحاب او يزيد را از خلافت
خلع كردند بنياميه را از مدينه بيرون كردند و همچنين اگر قبر آن بزرگوار در مدينه
ميباشد قبور شام و مصر متعلق به چه كساني ميباشد؟
ج. راجع به مشهد حضرت زينب عليها السلام كه هم در دمشق و هم در قاهره است هر دو
مشهور و معروفند وعبيدلي نسابه در اخبار الزينبيات وفات آنحضرت را در قاهره
ميداند.
به هر حال اين تعدد مقام - بعد از اينكه اين دو مشهد هر دو بطور مسلم مظهر كرامات و
معجزات بسيار حتي در زمان خود ما ميباشند - به جائي ضرر نميزند هر دو منتسب به
اهل بيت عليهم السلام و حضرت زينب عليها السلام ميباشند.
در قاهره همه ساله در اول ماه رجب تا پانزدهم برنامه بسيار وسيعي در مشهد زينب
برگزار ميشود كه حدود يك ميليون جمعيت در آنجا براي توسل و تقرب از همه اصناف حضور
مييابند و به قول بعضي از خبرنگاران آنچه انسان به عقل باور نميكند در آنجا به
چشم ميبيند. در دمشق هم كه شايد خودتان مشرف شده باشيد ديدهايد.
به نظر حقير همه اين مشاهد مظاهر حقانيت اهل بيت عليهم السلام و عظمت شؤون آن
بزرگواران ميباشد.
چنانكه عقاد در موضوع اختلاف در مشهد الحسين همين را ميگويد و ميگويد اين از
اختصاصات امام حسين عليهالسلام است كه در همه اين مشاهد ياد و عظمت مقام آن حضرت
تجليل و تعظيم ميشود.
مشهد امام حسين عليهالسلام و مسجد امام حسين عليهالسلام در قاهره به قراري كه در
كتابهاي قديم و جديد خواندهام در ظاهر از جهت اقبال مردم و توسل به آن كمتر از
كربلا نيست آنجا هم مثل مشهد رأس الحسين عليهالسلام در جامع دمشق محل زيارت و ظهور
معجزات است رزقنا الله زيارة جميع تلك المشاهد و البيوت التي اذن الله ان ترفع و
يذكر فيها اسمه يسبح فيها بالغدو والآصال.
مقاتل معتبر
س36. معتبرترين مقتل به نظر حضرتعالي كدام مقتل است دو سه مورد بيان فرماييد؟
ج. مقاتل معتبر متعدد است تعدادي از آنها را در فهرست مصادر كتاب پرتوي از عظمت حسين عليهالسلام نوشتهام.
همراهي ياران حضرت علي عليهالسلام در قتل عثمان
س37. از مسلمات تاريخي است كه برخي از حواريون مولا علي عليهالسلام در شورش
عليه عثمان دست داشتند همچون مالك اشتر نخعي، محمد بن ابي بكر و عدي بن حاتم و...
كه بالاخره اين شورش منجر به قتل عثمان گرديد.
الف- آيا ميتوان گفت فرهيختگاني همچون سه شخصيت مذكور كه مولا را اسوه خود قرار
داده بودند بدون مشورت با آن حضرت در اين انقلاب شركت كرده بودند؟
ب- صرف وجود چنين اشخاصي از اطرافيان حضرت، دلالت بر موافقت آن حضرت در به قتل
رساندن عثمان نميكند؟
ج. بررسي تمام تفاصيل و علل شورش عليه عثمان و اظهار نظر محتاج به شرح و بسط طولاني
است و اجمالاً منشأ آن سوء سلوك و رفتار عثمان و داشتن اطرافيان بسيار بد سابقه بود
كه هرگز به مصالح اسلام و مسلمين و حفظ ظواهر مقيد نبودند و حكومت عثمان را وسيله
نيل خود به مقاصد مادي و رياست و مال و جاه و اعمال شهوات خود ميدانستند همه جا
بدترين افراد بر مردم حكومت ميكردند و حقوق مردم محروم پايمال هوا و هوس آنها بود.
بر اثر ادامه اين اوضاع رجال و بزرگان مسلمانان حسب الوظيفه زبان به اعتراض گشوده و
همه ترك اين روش و طرد اين اطرافيان خائن و ظالم را از او ميخواستند و نميخواستند
كه با استمرار اين وضع غائله و فتنهاي بين مسلمين پيش بيايد.
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز از خيرخواهي و مصلحتانديشي درباره او و امر به
معروف و نهي از منكر كوتاهي نميفرمودند. مكرر با نصايح آن حضرت و وعدههايي كه
عثمان ميداد آتش فتنه و اعتراض خاموش شد ولي اصرار او بر حمايت از اعمال سوء و
خشونت و زور و تهديد و توطئه زبان اعتراض مردم را باز ميكرد و آتش فتنه را روشن
مينمود.
در اين اعتراض همه خود را محق ميدانستند و وظيفه و تكليف شرعي خود ميشمردند كه با
آن وضع بسيار ناهنجار معارضه نمايند و خواه ناخواه كنار رفتن عثمان را در شرايطي كه
آن اطرافيان همچنان بر نواميس اسلام و مسلمين مسلط بودند خواستار بودند.
اين موضعگيري براي آنها تكليف بود كه هر مسلماني آن را تكليف ميدانست نياز به كسب
دستور از حضرت مولا عليهالسلام نبود و خلاصه اعتراض و تقاضاي آنها مقبول نميشد و
فتنه راه خود را باز ميكرد و مسلمانان، اسلام را با روي كار بودن عثمان در خطر
ميديدند. لجاجت عثمان و بازنگشتن او به راه شايد بعضي را به اين نظر رساند كه بايد
از ميان بردن خود او كه فساد در عالم اسلام را پيريزي ميكند دفع خطر از اسلام
نمايند.
اين افراد همه خود به اصطلاح در نظر خويش مجتهد بوده و به صواب بودن كاري كه كردند
صد در صد اطمينان داشتند آنها حفظ اسلام را از مهلكه ميخواستند و در جريان امر و
موضعهاي نامشروعي كه عثمان اتخاذ ميكرد اطمينان آنها به وجوب دفع او بيشتر ميشد.
مسئله را واضح ميدانستند كه حاجت به پرسيدن از آقا اميرالمؤمنين عليهالسلام ندارد
و ميديدند كه سعي و تلاش حضرت و خيرخواهي ايشان در عثمان اثر نميكند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام اگر با آنها كه قتله عثمان بودند همراهي نميكرد به ابعاد
اين فتنه توجه داشت و اگر آنها را نهي از قيام و شورش نميكرد براي اين بود كه آنها
بر حسب ظواهر احكام شرعي محق بودند كه دفع ظلم از خود نمايند و با فساد حكومت
مقابله نمايند.
خلاصه امام عليهالسلام جز اينكه همانگونه كه عمل كرد عمل نمايد شرعا و عرفا
وظيفهاي نداشت نه به آنها كه در قتل عثمان اقدام كردند پيوست و نه با وضع عثمان و
اصراري كه بر روش خود داشت، ميتوانست بيشتر از آنچه كرد از او دفاع نمايد.
و هر كس محقق در تاريخ نباشد نميتواند در آن شورش و فتنه حتي مباشرين قتل عثمان را
محكوم و سرزنش نمايد. آن برنامهاي كه او پياده ميكرد و برخوردهايي كه با معترضان
داشت - كه حتي قصد قلع و قمع و قتل آنها را داشت - طبعاً نتيجهاي جز آنچه پيش آمد
نداشت و شورشيان را محق قرار ميداد.
كنيه ائمه عليهم السلام
س38. كنيه ائمه بر چه اساس است؟ چرا كنيه چهار امام اول، هفتم، هشتم و دهم
مشترك، ابوالحسن است و كنيه امام سوم و ششم، ابوعبدالله است. چرا كنيه حضرت محمد و
امام زمان مشتركاً ابوالقاسم است؟
ج. به طور كلي انتخاب كنيه مثل اسم و لقب در بين اعراب رسم بوده است كه گاه از همان
زمان تولد بر اساس برداشتهاي خاص و مناسبات و مشابهات و اقتباس از كنيههاي آباء و
اجداد و شخصيتهاي بزرگ برگزيده ميشده است. يا پس از ولادت بر اساس صفات و شئون و
ويژگيهاي اشخاص در كمالات و فضايل و اعمال و يا براساس نام فرزندان آنها و براي
اينكه اسم اشخاص را تادباً نبرند آنها را به كنيه ميخوانند و اين باب كنيه در ادب
عربي باب وسيعي است. مثلاً از بانوي منزل و كدبانو تعبير به ام المنزل و ام البيت
مينمايند.
اما كنيه حضرت سيدالشهداء، عليهالسلام، هم ظاهراً به مناسبت نام فرزندشان عبدالله
است. و از بعض اخبار استفاده ميشود كه از همان زمان ولادت حضرت مكني به
ابيعبدالله بوده است. چنانكه از اسماء بنت عميس روايت است كه فرمود كه روز اول
ولادت حضرت رسول آن حضرت را به اين كنيه خواندهاند و فرمود: يا اباعبدالله عزيز
علي.
و نتيجه ميشود كه اين كنيه از جانب رسول خدا و خداي متعال براي آن حضرت برگزيده
شده است و وجه آن را بعضي شدت و كثرت عبادت حضرت دانستهاند.
هم چنين حضرت صادق، عليهالسلام، هر چند چنانكه تذكر داده شد محتمل است علي الرسم
اين كنيه از آغاز ولادت بر ايشان به همان مناسبتي كه ذكر شد انتخاب شده باشد.