نبوت
حقيقت وحي چيست؟ چرا پيامبران از ملائكه نيستند؟
س1. حقيقت وحي چيست؟ ما كه حقيقت وحي را نميدانيم چگونه پيامبران را تصديق نمائيم؟
چرا خداوند ملائك را مستقيماً براي هدايت انسانها نفرستاد؟
ج. در جواب اين سؤال بايد توجه داشته باشيم كه اين پرسش فقط براي تكميل معرفت،
و آگاهي بيشتر به حكمت الهي ميتواند بجا باشد و بصورت اعتراض
و به عنوان حق سؤال داشتن، منطقي و قابل توجيه نيست زيرا خداوند متعال
عز اسمه مسئول كسي نيست و همه مسئول او ميباشند "لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ"
(16)
كه از اين جمله- انشاء باشد يا اخبار- عدم صحت سؤال از افعال او استفاده ميشود.
گفته نشود كه چگونه اخبار است و حال آنكه هزارها مردم به كارهاي خدا اعتراض و از وجه افعال او ميپرسند.
زيرا در پاسخ گفته ميشود بنابر اينكه اخبار باشد مفاد اين خواهد بود
كه سؤال و پرسش حقيقي كه سائل بتواند و حق داشته باشد
مسئول را در مقام پاسخگوئي و جواب قرار دهد صورت خارجي پيدا نميكند.
بنده كجا و خالق بزرگ جهان كجا (ما للتراب و رب الأرباب).
بلي صورت سؤال كه حاكي از جهل و خودخواهي و غرور بشر است پيدا ميشود اما اين سؤال از شخصي كه بر كرسي سؤال نشسته باشد و مسئول را در موقف بازخواست و استيضاح قرار بدهد نيست بشر روي عجز خود يا اينكه ميخواهد همه چيز و همه جريانها مطابق هواها و ملائم با طبع او باشد- با اينكه در اين امور نيز هميشه تشخيص او صواب نيست و همان مصداق "عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ"
(17)
- اظهار نظر ميكند كه البته از حد استعداد عقل و فهم او خارج است و نميتواند كارهاي خدا را زير سؤال ببرد.
ولي براي ازدياد بصيرت و معرفت و كسب ايمان و يقين بيشتر پرسش و سؤال جائز است و در حديث است: «ان دائكم الجهل و دوائكم السؤال».
سؤال براي دانستن و آگاهي موجب رفع پردههاي جهل و ناداني ميشود.
پيغمبران خدا و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين از سؤال افرادي كه در مقام كسب علم و معرفت بودند استقبال ميكردند و بيشتر بدون سؤال مطالب مهم را مطرح ميفرمودند و حقائق عاليه را بيان ميكردند.
همه وظيفه دارند كه از علماء و بزرگان و از رجال الهي بپرسند و به وسيله سؤال از آنها پردههاي جهل را از پيش روي خود بردارند آن بزرگواران نيز در كمال شفقت و مهرباني آنچه را در حقايق علمي و معرفتي بايد بيان كنند بيان فرمودهاند و از همگان دستگيري نمودهاند و چنانكه در عالم تكوين و اعطاء نعمتهاي مادي قدم به قدم بشر جلو برده شده هر لحظه و هر دم مشمول نعمتي جديد و رحمتي تازه واقع شده است در اين مورد نيز جهل ما را مرتفع و به رفع پردههاي جهل و ناداني از دلها همت گماشتهاند. و چنانكه جسم ما را غذا روزي فرمودهاند روح ما را نيز غذا بخشيده و همه از فيض رزّاقيت خدا در امور مادي و معنوي بهرهمند ميباشند. وقتي اينگونه سؤالها با اينگونه بينش مطرح شد جوابهاي شافي و كافي از آن دريافت خواهد گرديد.
و امّا اصل اين سؤال ظاهراً به چند جهت پيش آمده است:
يكي اينكه ربط انسان را با خدا با ملاحظه حال خود و قياس بخودشان و سائر افراد عادي نميتوانستند باور كنند و چگونگي حقيقت اين ربط و حقيقت وحي بر آنها پنهان بود چنانكه بر ديگران نيز پنهان است.
دوّم اينكه گرفتاري انسان را به عوارض عالم طبيعت بويژه نيازمنديهاي مشترك بين انسان و حيوان مثل خوردن و نوشيدن و خوابيدن و غير آن را مناسب با مقام رسالت و سفارت الهي نميدانستند.
قرآن از قول آنها ميفرمايد "مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ"
(18)
اينان گمان ميكردند كه بايد پيمبران در اين عوارض با ديگران فرق داشته باشند و غذا و خوراكشان مادي نباشد يا خوراكيها و نوشيدنيهاي خاصي باشد كه افراد عادي به آن دست نيابند لذا چنانكه قرآن مجيد ميفرمايد ميگفتند " مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ"
(19)
يعني اين نيست مگر بشري مانند شما ميخورد از آنچه شما ميخوريد و مينوشد از آنچه شما مينوشيد.
چنانكه برخي از اينها كه سطح فكر پائينتر داشتند گمان ميكردند اولي و سزاوارتر به پيامبري زورداران و متنفذين و رؤساي قبايل و مترفين و متنعمين ميباشند لذا ميگفتند: "لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ"
(20)
اينان به معيارهاي واقعي و اينكه ارزش انسان به فضايل نفساني و كمالات و صلاحيتهاي معنوي و اخلاقي است توجه نداشتند.
سوم، مخالفت با پيامبران بود كه چون ميديدند در برابر دعوت آنها حرفي ندارند و نميتوانند دعوت آنها را ردّ كنند و يا معجزاتشان را انكار نمايند اين شبهه را ميآوردند و شايد اين آيه شريفه "إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا"
(21)
مثال همين مردم بوده است چنانكه از اين آيه "َ أبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ"
(22)
هم استفاده ميشود كه انگيزه آنها استكبار و گردنكشي بوده است.
در حالي كه در همه جا و همه جوامع رسم متابعت از بشر متدوال بود و همه رؤساي قبايل متبوع بودند در مورد رسولان خدا ميگفتند آيا يك نفر بشري از خودمان را متابعت كنيم. معلوم است اين كلام گفتار رؤساء بوده است كه رسالات انبياء را با استضعاف و استبداد خود منافي ميديدند.
به هر صورت هر كدام از اين جهات منشاء اين اشكال باشد ما از آن چند جواب ميدهيم:
1. درك نكردن حقيقت وحي و چگونگي ربط انسان با عالم غيب دليل عدم امكان و وقوع اين ربط نميشود اين يك اتصال است و يك ربط است كه حاصل ميشود و رسالات انبيا بر آن دلالت دارد و معجزاتشان نيز گواه آن است.
ما ميبينيم در خواب گاه انسان با گذشته و آينده و شرق و غرب مرتبط ميشود و فواصل زماني و مكاني از ميان ميرود و معلوماتي انسان كسب ميكند اما چگونگي اين ربط و اتصال و حقيقت آن نامفهوم است اما نميتوانيم اصل اين اتصال را منكر شويم.
وحي و ارتباط نبي با عالم غيب ثابت است اما حقيقت آن بر بشر معلوم نيست بنابراين نميتوان اين ارتباط را چون براي همگان و اكثريت اتفاق نميافتد يا چون حقيقت آن بر ما مكشوف نيست انكار كرد. ربط انسان با عالم غيب هم مثل مسئله ربط حادث و قديم است كه هست اما چگونه است؟ حقيقت آن بر ما نامعلوم است.
اگر بگويند ما اين ربط را قبول داريم اما براي غير انسان از ملائكه امكانپذير است و لذا بسياري از آنان ميگفتند ملائكه بايد اين ارتباط و سفارت را عهدهدار باشند.
جوابش اين است كه ملائكه نيز مثل انسان مخلوق هستند و ارتباط آنها با عالم اعلي از خودشان مثل ارتباط انسان براي ما متصور نيست ]ان الملا الاعلي يطلبونه كما تطلبونه انتم[.
(23)
علاوه بر اينكه ارتباط بشر با ملائكه نيز يك امر غير عادي است و حقيقت آن نيز نامفهوم است خواه يكفرد به عنوان رسول با آنها مرتبط شود و خواه تمام افراد با همه يا يكي از آنها كه حامل وحي ميباشند ارتباط پيدا كنند مگر اينكه ملائكه در عوارض و مقومات انساني ظاهر شوند كه در اينصورت باز هم ارتباط انسان با عالم غيب خواهد بود.
حاصل اينكه اين عدم درك حقيقت وحي و اختصاص آن به افراد نادري كه انسان مافوقند نه مافوق انسان، صحت رسالت و سفارت بشر را از جانب خدا نفي نمينمايد.
2. ملائكه اگر ملك باشند و بنا باشد با حفظ همان جهات ملكوتي خود اداء رسالت نمايند ارتباط آنها در عالم ظاهر و شهادت با هر انساني ممكن نيست مگر اينكه واجد لباس بشري و خصايص انساني گردند كه باز اشكال عود ميكند و لذا در قرآن مجيد ميفرمايد: "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُون .
(24)
"
و اگر بگويند فرشته بطور پنهاني با هر كس ارتباط پيدا كند و وحي را به او برساند، جوابش اين است كه اين موجب هرج و مرج ميشود زيرا هر كس ممكن است سخني بگويد و ادعائي كند و آن را مستند به وحي خاص به خود بشمارد و مفاسد و معايب ديگر از آن پيدا خواهد شد.
3. فرستادن پيغمبران بديهي است براي راهنمائي بشر است بايد تا ممكن است اين برنامه چنان پياده شود كه اين غرض بيشتر و بهتر فراهم شود و الاّ نقض غرض خواهد شد.
بديهي است كه فرستادن پيغمبر از جنس خود مردم از جهات ذيل براي تامين اين غرض مناسبتر است:
الف- پيغمبران علاوه بر آنكه رسالت خدا را ميرسانند با عمل نيز مردم را راهنمائي و شخصا رسالتي را كه دارند در بين مردم پياده مينمايند تا رفتارشان نمونه عملي و الگو باشد و اين مقصد با اينكه از جنس خود بشر باشند و عوارض و حوائج بشري را داشته باشند امكانپذير خواهد بود.
مردم دوست ميدارند نمونههاي عملي را ببينند و افراد صالح و شايسته و فداكار اگرچه حرف كم بزنند با عملشان بيشتر مردم را تحت نفوذ خود و رهنمودهاي خود قرار ميدهند چنانكه ميبينيم يكي از علل عمده پيروزي سريع و گسترده پيغمبر اكرم صلياللهعليهو آله همان اخلاق حميده و التزام آن حضرت به عمل به احكام خدا و نظامات اسلام بود.
ب- برگزيدن پيغمبر از خود مردم موجب انس و گرايش مردم به او خواهد شد و بين او و ديگران يك حال عادي و روابط عادي برقرار ميشود با آنها معاشرت و مجالست مي نمايد و از آنها همسر ميگيرد و... ، در حاليكه اگراز ملائكه باشد اين فائده كه اسوه و نمونه باشند وجود پيدا نميكند.
در قرآن مجيد ميفرمايد:
"وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً" (25)
در اين دو آيه به اين نكته مهم اشاره شده است كه بايد پيغمبر از خود جامعه باشد و اگر در زمين فرشتگان مسكن داشتند براي آنها از ملائكه پيامبر ميآمد.
هم چنين ميفرمايد: "هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ" (26)
و بلكه منت بر مؤمنين ميگذارد كه ميفرمايد: "لقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ"
(27)
و در آيه ديگر ميفرمايد: "لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ" (28)
.
بنابراين وقتي در بين انسانها افرادي باشند كه شايسته مقام رسالت و تحمل وحي و سفير خدا بودن و وساطت بين خدا و خلق را داشته باشند حكمت خدا اقتضا مينمايد كه پيامبران خود را از ميان خود انسانها برگزيند و اگر از غير انسانها و از فرشتگان باشد فوائد مهمي كه در بعثت انبياست تأمين نميشود.
اگر تمام لشكرهاي دنيا و جنود غيبي بر سر بنياميه ريخته بودند اين چنين كه حسينعليهالسلام با امتناع خود از بيعت با يزيد و قبول آن همه مصائب، آنها را پايمال كرد و شكست داد، يزيديان رسوا نميشدند و شكست نميخوردند و اين چنين حق ظاهر و باطل آشكار نميگرديد.
چرا هيچ زني به عنوان پيامبر مبعوث نشده است؟
س2. چرا خداوند متعال از 124000 پيامبر خود عدهاي را زن قرار نداد تا زنان هم به راحتي و بدون پرده بتوانند سؤالات و مشكلات خود را حل كنند؟
ج. اولاً اين پرسش بگونهاي ديگر در عصر حضرت رسول اكرمصلياللهعليهوآله مطرح شد: چرا قرآن بر دو نفر از - باصطلاح- بزرگان و عظماي عرب نازل نگرديده كه چنين و چنان شود؟ و وجه اختصاص آن به شخص محمد بن عبدالله كه آن مال و ثروت و رياست ظاهري را ندارد چيست؟
بديهي است اگر خداي متعال در جواب آنها حكمتهاي بزرگ و شرائط و صلاحيتهاي موجود در شخص رسول الله صلياللهعليهوآله و اسرار و جهاتي را كه جز خدا بر همه آنها احدي مطلع نبود براي آنها ميشمرد، هم كلام بسيار طولاني و وسيع ميشد و هم آنها كه در آن محيط جاهليت و افكار كوتاه و اعتبارات موهوم گرفتار بودند از درك و قبول آن عاجز بودند، لذا جواب شافي و كافي و مختصر آن اينست كه "اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ"
(29)
خدا داناتر است كه در كجا (و چه محل و قلبي) رسالت خود را قرار دهد.
و به عبارت ديگر "إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ"
(30)
خدا ميداند و شما نميدانيد. بديهي است كه هر فرستندهاي فرستاده و رسولي ميفرستد كه خود از ديگران به تعيين او براي مقصدي كه دارد آگاهتر است، تا چه رسد به اينكه فرستنده خداوند متعال و رسول و فرستاده شده رحمة للعالمين باشد.
بنابراين وظيفه آنان كه اين پيامآور عزيز بسوي آنها از جانب خداي جليل آمده اينست كه از او استقبال كنند و پيام خدا را از زبان او بگوش جان بگيرند و بشنوند و بكار بندند و به اين عذرها كه چرا اين آمد و آن نيامد، وقت و عمر خود را تلف ننمايند و هشدارهاي خدا را در نظر بگيرند.
جواب از اين سؤال شما در اصل، همان جواب قرآن است كه (خدا بهتر ميداند كه چه كسي را به رسالت خود انتخاب كند) از هر جنس و از هر قبيله و از اهل هر سرزمين كه انتخاب فرمايد، همه بايد از او استقبال كنند و بدانند كه اگر گزينش ديگري بصلاح رسالت و تبليغ و هدايت آنها بود، حتماً خدا او را برميگزيد و اين اصلي است كه مكرر در قرآن بر آن تأكيد شده است.
شرائط ادب بنده كه در ذات خود جاهل است و «اَنَا الْجاهِلُ الَّذي عَلَّمْتَهُ»
(31)
زبان حال او است در برابر خداوند "عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَة"
(32)
"وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ" (33)
اينست كه اگر اهل معرفت باشد، و به درجهاي از مقام بينش و بصيرت رسيده باشد همان جواب "اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ"
(34)
را كه مشحون به تنبيهات است دريافت كند و زبان به تسبيح و تهليل و تجليل و تقديس بگشايد.
مع ذلك با عذرخواهي كامل و تقاضاي عفو و بخشش از درگاه خداوند عليم و قدير عرض ميكنم كه يكي از امور مهمهاي كه از دعوت انبياء و مخصوصاً قرآن مجيد استفاده ميشود اينست كه زن و مرد را با هم و در كنار هم و به صورت يك واحد قرار داده و خطابات قرآني چه آنها كه "يَا أَيُّهَا النَّاسُ" است و چه آنها كه "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ" است فراگير هر دو و خطاب به هر دو است.
غرض اين است كه برخلاف فرهنگي كه امروزه در جامعه ما ترويج ميشود كه مرد و زن را در برابر هم و معارض يكديگر قرار ميدهد و گمان ميكنند كه هر كجا و در هر موقف و مكان و محل و شغل كه اين جنس باشد بايد آن جنس هم در آنجا حضور داشته باشد، دعوت اسلام دعوت به واحد شدن زن و مرد و اشتراك خاصي است كه در هيچ وجه مشتركي بين مردم جز بين زن و مرد تحت تعاليم عاليه اسلام حاصل نميشود كه ميفرمايد: "هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ"
(35)
يا "وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً"
(36)
اين فرهنگ و اين تربيت غير از تربيتي است كه امروزه زنان به اصطلاح روشنفكر و مترقي و غربزده ميخواهند.
تربيت اسلام اين دو را چنان ميسازد كه اين نميگويد چرا من آنجا نيستم و چرا پيغمبر نشدهام و چرا كار بازار و اداره و سروكلهزدن با اين و آن ووو با من نيست؟
اگر بنا بود براي مردها پيغمبر از جنس خودشان و براي زنها نيز پيغمبر از جنس خودشان فرستاده شود اين خود اول جدائي و عنوان اين و آن و دوئيت و القاء اختلاف ميشد.
از طرفي امر رسالت امري است كه در برخي موارد نياز به داشتن مواضع دشوار و بسيار سخت و خشني است كه زن را براي اين مواضع مكلف نميكنند طرفيت با نمرود و آن مواضعي كه حضرت ابراهيم خليل علي نبينا و آله و عليهالسلام داشت، يا طرفيت با فرعون و آن مواقف سختي كه حضرت موسي علي نبينا و آله و عليهالسلام به آن مبتلي شد، يا آنچنان مواضعي كه براي حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليهالسلام پيش آمد و از همه روشنتر مواضعي كه براي حضرت رسول اعظم صلياللهعليهوآله جلو آمد، آن سرسختيهائي كه كفار جاهليت در معارضه با آن حضرت نشان دادند، آن همه آزار و متاعب و مصائب چه قبل از هجرت و چه بعد از آن همه شاهد و گواه صدقي است بر اينكه پيامبران بايد از بين مردها انتخاب شوند كه به حسب خلقت و طبيعت خود ميتوانند كارهاي سخت را متحمل شوند.
آيا عنايت به بعضي در عالم ذر، منافات با عدالت حق تعالي ندارد؟
س3. چرا در عالم ذر يا در دنيا خداوند به برگزيدگان خود خصوصاً اهل بيت عصمت و طهارت توفيق تقدم عنايت نموده است كه سبب پيشرفت و رسيدن به درجات عالي اُخروي است و ديگران محروم ماندهاند؟ نعوذبالله اين عدالت نيست چگونه پاسخ بدهيم؟
ج.شبهه مذكوره وهم باطل است و منشأ آن عدم توجه به معناي عدالت است اگر چه توضيح مطلب احتياج به تفصيل دارد كه فعلاً فرصت آن نيست ولي بطور اجمال بايد توجه داشت كه كسي چيزي از خداوند متعال طلب ندارد هر نعمتي كه خداوند به انسان مرحمت فرمايد تفضلي است و چنانچه به شخصي به جهتي كه خود خداوند ميداند نعمت بيشتر مرحمت فرمايد ظلم به ديگري نيست چون هر يك را بر حسب مصلحت و حكمت آنچه بايد عطا فرموده است .والله العالم
چرا خداوند متعال عنايتي را كه به ائمه عليهمالسلام داشته به ما نفرموده است؟
س4. اگر خداوند متعال عنايتي كه به حضرات ائمه عليهم السلام داشت به ما نيز عطا ميفرمود از مقام عصمت بهرهمند ميشديم پس چرا به ما عنايت نفرمود؟ آيا عصمت جبري محذوري ندارد؟
ج. اصلاً اجزاء و اعضاء يك پديده يك انسان يك حيوان يك مورچه يك دستگاه يك عالم پهناور آفرينش حق ندارند اين سؤال را از خالق و آفريننده و سازنده خود بنمايند. سازنده يك كارخانه كه ميخواهد كارخانه بسازد براي هر نقطه و گوشهاي از آن جزء مناسب آن را ميسازد.
اين عالم با اين همه ميلياردها ميليارد اجزاي كوچك و بزرگ كه ساخته ميشود يك جزئش مثلاً فلان كهكشان يك جزئش فلان منظومه يك جزئش اين زمين يك جزء زمين اين كوه و آن كوه و آن دره و اقيانوس و درخت و معدن و انسان و حيوان و اتمها و... است و انسان با ميليونها و ميليونها اجزاي كوچك و بزرگ سر و گوش و چشم و دست و پا و غيره.
كمال آفرينش اين عالم به اين است كه اين اجزاء و اعضا، هر كدام باشند و در جاي خود، اگر بنا باشد همه يك چيز باشند انسان همهاش دست باشد يا حيوانات همه انسان باشند يا گياهان و نباتات همه گل يا همه گلها لادن باشند خلقت ناقص و ناتمام ميشود و يك كارخانه اگر همهاش فلان جزء باشد كارخانه به وجود نميآيد. اگر حيوانات كوچك و بزرگ همه بگويند چرا من آن هستم و يا انسان نيستم و انسان بگويد چرا فرشته نيستم؟
جواب اين است همه را فرشته آفريدن يا همه را مرد يا زن يا انسان يا همه را در يك درجه از استعداد جسمي و عقلي آفريدن يا همه انواع طيور را نوع واحد آفريدن معنايش انسان نيافريدن و اسب و گاو و گوسفند نيافريدن و خلاصه عالم را به اين نظم نيافريدن است و بعبارت ديگر همه را فرشته آفريدن يا جماد را نبات آفريدن يا ماه را آفتاب آفريدن يا همه را محمد و علي و فاطمه عليهمالسلام آفريدن ديگران نيافريدن و ماه نيافريدن و عالم نيافريدن است شما را فرشته آفريدن شما را نيافريدن است و همه را در يك شكل و صورت و استعداد آفريدن همه را نيافريدن است نظام عالم به اينكه هر چيزي خودش باشد و همه اين اصناف مخلوقات با اين نظام باشند بر قرار است.
خواننده عزيز در اينجا آن قدر اسرار در ذهن موج ميزند كه قلم و بيان از تقرير آن ناتوان است.
من گنگ خواب ديده و عالم تمام *** من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش
بنابراين عالم موجود و انسان با اين تشكيلات و اين سازماني كه دارد اين عالم است عالم ملائكه نيست و عالم معصومين نيست. اين عالم به همين كيفيت و نظامي كه دارد عالم دنيا است عالم تكليف است عالم اختيار است كاملترين نظامات در آن برقرار است. بايد هم معصوم و هم انسانها و افراد آنچناني كه مورد عنايت و اصطفاء وتاييد هستند باشند و در عين حال مكلف و مختار و صاحب ميلها و غرائز طبيعي باشند و هم ديگران باشند. آنها هم چنان نيست كه از عنايات خدا محروم باشند كه آنها محكوم به گناه و معصيت باشند بلكه آنها نيز ميتوانند از گناه خود را كنترل كرده و مسلط بر نفس خود باشند.
در هيچ مرحلهاي جبر در كار نيست نه معصوم مجبور به اطاعت و عبادت است و نه ديگران مجبور به گناه. اختيار براي همه هست هر چند زمينه اختيار خير باشد و در بعض موارد و نسبت به اشخاص بلكه شخص واحد به حسب احوال و مقامات فراهمتر باشد. مثلاً در روز عاشورا براي حر چنانكه زمينه اختيار شرّ و ادامه همكاري با شمر و عمر سعد فراهم بود زمينه اختيار خير و انتخاب سعادت شهادت فراهم نبود. كسيكه در چنان ورطهاي مخير بين مرگ و حيات ميشود خود را ناچار باختيار حيات ميبيند اما اين حالت او را مسلوب الاختيار نمينمايد لذا توانست باختيار جانب خير و سعادت و شهادت را اختيار كند و در لشگر عمر سعد آن كساني كه مثل حرّ، بزرگي گناه مقابله با امام و ولي الله را ميدانستند، مجبور بر ادامه همكاري با ابن زياد نبودند و به اختيار دنيا را بر آخرت و شقاوت را بر سعادت برگزيدند.
حاصل اين است كه شرايط هر طور باشد مساعد يا مخالف موجب سلب اختيار نميشود: "إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا"
(37)
و "فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ".
(38)
چرا ما از موهبت عصمت بهرهمند نيستيم؟
س5. خداوند متعال چرا عده معدودي را معصوم و مصون (اعم از گناه و خطا) قرار داده و ديگران (افراد عادي) را از اين موهبت بينصيب كرده است و آيا اين لازمه عدل خداوند است؟ و با عدل خدا سازگار است؟
ج. اين مسأله بسيار وسيع و دامنهدار است و در همين دو مورد كه اشاره كردهايد خلاصه نميشود، اختلاف حظوظ و برخورداريها از نعمتها، اختلاف عمرها و اختلافات بسيار ديگر همه زير اين سوال ميرود حتي در عالم حيوانات و نباتات و جمادات و ملائكه هم مطرح ميشود و در عين حال كه علل ظاهريه بسياري از آنها معلوم و قابل استكشاف است در بسياري هم تا حال نامعلوم مانده است و بسا كه بعد از اين هم نامعلوم بماند.
اگر انسان در عالم خلقت و نظاماتي كه در آنها برقرار است از اتم تا كهكشانها و
در انسان و حيوان و گياه و همه و همه، فكر و انديشه نمايد و همه را با همه
اختلافات كه دارند – كه نبايد اختلاف هم گفت – ملاحظه نمايد، ميبيند همه بر اساس
يك نظام متقن بر قرار هستند. بسياري از اين اوضاع براي كساني كه از ارتباطات و
حكمتهائي كه در كل عالم خلقت بكار رفته بياطلاع باشند مورد سؤال و اشكال باشد. ولي
با توجه به يك سلسله قواعد كلي، شخص آگاه در حد دانش و اطلاع خود نظام همه را
استوار ميبيند بنوعي كه بهتر از آن برايش قابل تصور نيست. اين نظم و كيفيت هم اگر
در معرض ديد و فهم او قرار نگرفته بود هرگز برايش قابل تصور نبود.
مسأله فراتر از اين است كه انسان بتواند با بحث در اين عمرهاي بشري عادي بخشهايي از آن را بطور جامع شناسائي نمايد و اگر بعد از تدبر و تأمل در آنچه گفته شد و براي بشر به دست آمده است از روي كمال تواضع در درگاه خالق هستي (عزاسمه) سجده نمايد و به اين جمله زيبا و مشحون از معني و معرفت مترنم شود سزاوار است "ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ"
(39).
نظامات هستي بر اساس تقدير خداوند عزيز حكيم عليم است اندازهگيريهاي اوست كه همه عقلاء و ملائكه هم از اينگونه تقدير و اندازهگيري عاجز و ناتوانند و همه به اين معني ميرسند كه تقدير اگر چه بسيار بسيار پيچيده و غامض است اگر غير از اين بود زير سؤال ميرفت (ابروي تو اگر راست بدي كج بودي). اين اشارهاي بود بسيار مختصر به كل مطلب و سئوالات مشابه در عالم خلقت و در افعال الهي.
اما در خصوص اين مورد اولاً چنانكه عرض شد اينكه كسي بخواهد يك جريان يا پيشآمدي را خلاف عدل بداند، در صورتي قابل توجيه است كه تمام اوضاع و احوال كاينات و ظاهر و باطن و صورت و معني و روح و جسم و خلاصه كل كتاب تكوين را زير نظر تحقيق گذارده باشد و همه را دانسته و فهميده باشد. در غير اين صورت حكم به خلاف عدل بودن يك وضع و يك جزء از كاينات غير موجه است و بيشتر از يك احتمال ضعيف باقي نميماند.
اجمالاً مسأله اصطفا و برگزيدگي در عالم خلقت بين افراد و بلكه انواع از قرآن مجيد استفاده ميشود و از همه مهمتر اينكه ميفرمايد: "خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً"
(40)
هر چه در روي زمين است براي بشر خلق شده است حقيقتي كه تصرفات بشر در كاينات و تسخيري كه براي او از مخلوقات زميني و بلكه فضائي فراهم شده بر آن گواهي ميدهد.
در اينجا كه بشر به اين موهبت اختصاص يافته و اين همه مخلوقات ديگر و ذوات حيات از آن محروم شدهاند چه كسي ميتواند بگويد: چرا؟ و چرا همه يك نواخت نيستند؟ همه اسب همه حيوان همه انسان همه به يك شكل واحد آفريده نشدهاند؟ آيا در اين صورت عالم خلقت چه معنائي مييافت همه درختها يك ميوه بدهند و همه جنس واحد باشند همه مورچه و قورباغه و ماهي باشند اينگونه سؤالات اگر در انسان رخنه كند، علامت ماليخوليائي و محروميت از عقل و استقامت فكر است.
در بين افراد انسان هم خدا بر حسب حكمت خود اشخاصي را برگزيده چنانكه از فرشتگان افرادي را برگزيده است اينها پيغمبران و امامان معصوم هستند كه آنها را به مقامات و درجات متعدد خصوصاً علوم لدنيه برگزيده است. آدم و نوح و ابراهيم و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد –صلوات الله عليهم اجمعين- و مريم مادر عيسي و فاطمه زهراعليهاالسلام و بسياري ديگر را برگزيده است توفيقات و عنايات خاصهاي شامل حال آنها ميشود كه هم ممكن است ابتداء عطا شده باشد و هم بواسطه صلاحيتهاي اخلاقي و افعالي آنها بر اساس آنچه خدا به آن عالمتر است.
چنانكه در جواب آنانكه در اختصاص حضرت رسول اكرم صلياللهعليهوآله به رسالت ميپرسيدند چون به ظاهر آن حضرت را داراي مكنت ظاهر و اعتبارات دنيايي نميديدند ميفرمايد: "اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ"
(41)
خدا ميداند كه رسالت و پيغمبريش را در كجا قرار دهد و به چه كسي اعطا كند هم چنين خدا ميداند كه توفيقات و عنايات خود را به چه كساني عطا فرمايد: "وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ"
(42).
عصمت از گناه و خطا نيز از همين امور است كه خدا ميداند چه كساني واجد آن ميباشند و آن حال و آن بينش و آگاهي و خودداري از گناه را چه كساني دارا هستند.
مع ذلك چنان نيست كه معصوم ملزم و ناچار به ترك گناه باشد بلكه معصوم هم مثل سائر مكلفين به تكاليف مكلف است و باراده و اختيار كامل خود تكاليف را ادا ميكند او هم مثل ديگران قواي نفساني دارد همه غرائز در وجود او جمع است اما او بر همه مسلط است و همه را به جا و در مورد خود اعمال ميكند.
بنابراين در اصل و تكليف و اختيار همه با هم شريكند آنكه معصوم نيست هم مجبور بگناه نيست ميتواند گناه را ترك كند چنانكه بسياري از گناهان را ترك ميكند او هم نسبت به بسياري از گناهان و در بعض موارد حال عصمت و اجتناب از گناه دارد مثلاً بينش ديني او در حدي است كه مال مردم را سرقت نميكند قتل نفس محترمه نمينمايد با محارم خود زنا نميكند. معصوم اين حال قدسي را نسبت به تمام تكاليف و وظايف و بلكه مستحبات و مكروهات دارا ميباشد، ديگران هم كه معصوم نيستند ميتوانند حداقل به مراتبي از اين عصمت برسند.
بايد بدانيم كسي جز خداوند متعال عالم به عصمت اشخاص نيست از اين جهت عصمت بايد بدليل عقلي يا نقلي محكم ثابت شود و آن دليل فقط در مورد انبيا و ائمه طاهرين عليهمالسلام ثابت است. اما اين دليل مانع از اينكه ديگران هم به مقام عصمت برسند نيست تا اشكال شود كه چرا عصمت به آنها اختصاص يافت زيرا جوابش اين است كه اين گوي و اين ميدان شما هم بيائيد معصوم باشيد. آنچه ثابت است اين است كه كلّ نبي معصوم و كلّ امام معصوم و عكس آن كه كلّ معصوم نبي و كلّ معصوم امام نيست و خلاصه اراده و اختيار ترك گناه و انجام خير و صواب براي همه ثابت است و همه مكلف و مختارند و از سوي ديگر اصل تفاوت و تفاضل و اصطفا نيز ثابت است و سرّي از اسرار الهي است كه حتي در بين انبيا نيز به حكم " تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ"
(43)
جاري است.
مراتب عصمت
س6. آيا عصمت داراي مراتب است؟
ج. بلي، ظاهراً مراتب دارد و اعلي المراتب آن همان است كه حضرت رسول اكرمصلياللهعليهوآله و ائمه طاهرين عليهمالسلام واجد آن بودند.
آيا عصمت قبل از بعثت هم هست؟
س7. آيا عصمت قبل از بعثت هم لازم است؟ چرا؟
ج. بلي، لازم و ضروري است و انتخاب اشخاص با سوء سابقه نقض غرض است و از حكيم صادر نميشود. اين حسن سابقه اگر نباشد مورد طعن قرار ميگيرند مسأله مسألهاي است فطري و عقلي الان هم در دنيا براي تصدي بعضي از مقامات، سوابق سوء را مانع ميگيرند.
دين زرتشت
س8. آيا دين زرتشت از اديان الهي است؟ اصولاً ملاك دين الهي چيست؟
ج. در اين كه دين زرتشت دين الهي باشد اختلاف است و دليل محكم از قرآن و روايت
بر آن نداريم هر چند احكام اهل كتاب بر آنها جاري باشد.
ممكن است در اصل دين او از اديان توحيدي باشد و آورنده آن از سوي خدا مبعوث شده
باشد ولي تاريخ زرتشت از جهات بسيار مجهول و تاريك است و اگر عقيده به يزدان و
اهرمن داشته باشد و فاعل خير و شر را به اصطلاح متعدد بگويد از شرك سر در ميآورد.
ملاك دين الهي اين است كه دعوت مطابق با اصول عقلائيه و اخلاق باشد و با اعجاز هم الهي بودن آن اثبات شود.
دوران فترت رسالت
س9. آيا در دوران فترت كه حدود 500 سال طول كشيد عدم ارسال رسول، نقض غرض نيست؟
ج."اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ"
(44)
اولاً بر حسب بعض نظرها در دوره فترت هم اوصياء انبياء بودهاند و حجت تمام بوده است و مع ذلك معامله خدا با اهل اين زمان مطابق عدل خواهد بود.
ثانياً ظهور پيغمبر هم شرايطي دارد كه تا آن شرايط فراهم نشود كه خدا آن را ميداند پيغمبر ظهور نميكند.
ولايت تكويني انبياء و ائمهعليهمالسلام
س10. آيا اعتقاد به ولايت تكويني براي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و ائمه اطهارعليهمالسلام جزء اعتقادات ضروري است؟
ج. براي آگاهي از پاسخ تفصيلي به مطالبي كه در كتاب «ولايت تكويني و ولايت تشريعي» نوشتهام مراجعه كنيد.
آيا امّي بودن پيامبر نقص است؟
س11. با توجه به اينكه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله بنا به بيان قرآن كريم امي بوده آيا اين نقص محسوب نميشود؟
ج. آنچه مسلم و ثابت است اين است كه حضرت رسول اكرم صلياللهعليهوآله قبل از
بعثت درس نخوانده و استاد و مكتب نديده بودند و نميخواندند و نمينوشتند بعد از
بعثت هم سيره آن حضرت بر ادامه اين برنامه بوده است ولي در بعض موارد مثل آنچه در
جريان آغاز وحي و در هنگام كتابت صلح حديبيه به وسيله اميرالمؤمنينعليهالسلام پيش آمد، خواندهاند.