درس هفتاد و دوم تا هفتاد و پنجم
تفسير آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا
الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين
من الآن الى قيام يوم الدين، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون
و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون».
(آيه 55 و 56، از سوره مائده: پنجمين سوره از قرآن كريم)
«اين است و جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسول خدا و كسانى كه
ايمان آورده، اقامه نماز مىكنند، و در حال ركوع اداء زكات مىنمايند. و هر كس كه
ولايتخدا و رسول خدا و مؤمنان را بپذيرد، پس حقا، حزب خدا غلبه كنندگانند».
اجماع شيعه، چه از مفسرين آنها، و چه از روات و محدثين آنها، و چه در
كتبى كه در فضائل و مناقب و تواريخ آوردهاند، اين است كه: حضرت امير مؤمنان على بن
ابيطالب عليه السلام در حال ركوع در نماز به فقيرى كه در مسجد سؤال مىكرد، انگشترى
خود را تصدق داد، و رسول خدا در منزل بودهاند، و اين آيه ولايت آن حضرت را جبرائيل
فرود آورد، و رسول الله با خود قرائت مىكردهاند، تا با جمعى از اصحاب كه به در
مسجد رسيدند، پرسيدند: آيا كسى در حال ركوع نمازش تصدق داده است؟!سائل انگشترى را
به رسول الله نشان داد و گفت: اين است آن صدقهاى كه آن مرد كه مشغول نماز خواندن
است. در حال ركوع به من بخشيد، و من از دست او بيرون آوردم، در اين صورت صداى اصحاب
به تكبير بلند شد، ورسول خدا حمد و سپاس او را بجاى آورد، كه تعيين مقام ولايت، پس
از خدا و رسول او به امير المؤمنين شده است.
از اتفاق و اجماع شيعه بگذريم، بسيارى از عامه، اين موضوع را در
تفاسير و كتب خود آورده، و از نقطه نظر سند و اعتبار تاريخى از مسلميات مىدانند، و
من حيث المجموع كسى كه اهل تتبع و دقتباشد، در شان نزول اين آيه مباركه، درباره
ولايت على بن ابيطالب هيچگونه ترديدى نخواهد داشت.
و اين آيه، ولايت و امامتبلا فصل امير المؤمنين را به طور اطلاق و
بدون قيد و شرطى اثبات مىكند، و از جمله آيات واضحه براى اين مطلب محسوب مىگردد.
زيرا ولايت آن حضرت را در رديف و در رتبه ولايتخدا و رسولش قرار مىدهد، و معلوم
است كه ولايت امر واحدى است كه براى خداوند، بالاصالة، و براى غير او بالتبع است. و
از اينجا روشن مىشود كه آن حضرت مانند رسول الله، به كمال درجات قرب فائز گرديده،
و از چشمه ماء معين توحيد مطلق و عرفان محض حضرت حق اشراب شدهاند، و بنابر اين
سيطره و احاطه تكوينيه و تشريعيه او نسبتبه مردم، بر اساس قابليت و فعليت وصول و
اندكاك در ذات حق، و متجلى شدن به جميع اسماء و صفات جماليه و جلاليه اوست.
ابن شهرآشوب گويد: امت اسلام اجماع كردهاند بر اين كه: اين آيه
درباره على عليه السلام چون در ركوع نمازش، انگشترى خود را به صدقه داد، نازل شده
است، و در اين مسئله خلافى بين مفسران قرآن نيست. ثعلبى و ماوردى و قشيرى و قزوينى
و رازى و نيشابورى و فلكى و طوسى و طبرى در تفاسير خود از سدى و مجاهد و حسن و اعمش
و عتبة بن ابى حكيم و غالب بن عبد الله و قيس بن ربيع و عبايه ربعى و عبد الله بن
عباس و ابو ذر غفارى اين مطلب را ذكر كردهاند.
و همچنين ابن البيع در كتاب «معرفة الاصول» از عبد الله عبيد الله
بن عمر بن على بن ابيطالب، و واحدى در كتاب «اسباب نزول القرآن» از كلبى، از صالح،
از ابن عباس، و سمعانى در كتاب «فضائل الصحابة» از حميد طويل از انس، و سلمان بن
احمد در «معجم اوسط» خود از عمار، و ابو بكر بيهقى در «مقنف» (مصنف خ ل) و محمد
فتال در كتاب «تنوير» و كتاب «روضة» از عبد الله بن سلام و ابو صالح و شعبى و
مجاهد و زرارة بناعين از محمد بن على، و نطنزى در كتاب خصائص از ابن عباس، و ابانة
از فلكى از جابر انصارى و ناصح تميمى و ابن عباس و كلبى در روايات مختلف اللفظ و
متفق المعنى اين مطلب را همگى ذكر كردهاند.
و در كتاب «اسباب النزول» ص 148 از واحدى آمده است(1)
كه: عبد الله بن سلام با چند نفر از قوم خود به نزد رسول الله آمدند، و از اين كه
منزل آنها به مسجد دور بود شكايت داشتند، و نيز گفتند كه: اقوام ما كه يهودى هستند،
چون ديدند ما اسلام آورديم، ما را كنار زدند، و با ما سخن نمىگويند، و همنشينى
ندارند، و با ما ازدواج نمىكنند، اين آيه نازل شد.
و پس از نزول آيه، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سوى مسجد
روان شدند، وسائلى را مشاهده كردند، و از او پرسيدند: آيا كسى به تو چيزى را داده
است؟!گفت: آرى!انگشترى از نقره، و در روايتى آمده است كه: انگشترى از طلا!
رسول خدا فرمود: اين انگشتر را كه به تو داده است؟!گفت: اين مرد در
حال ركوع داده است!(2)
در «تفسير ثعلبى» در روايت ابو ذر وارد است كه سائل گفت: اللهم اشهد
انى سالت فى مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و لم يعطنى احد شيئا و كان
على عليه السلام راكعا فاومى بخنصره اليمنى فاقبل السائل حتى اخذه من خنصره، و ذلك
بعين رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.(3)
«بار پروردگارا!تو گواه باش كه من در مسجد رسول خدا سؤال كردم و هيچ
كس به من چيزى نداد، و على عليه السلام در حال ركوع بود، انگشتخنصر دست راستخود
را به او اشاره كردند، سائل جلو آمد، و انگشترى را از انگشتخنصر او بيرون آورد، و
اين عمل در مقابل ديدگان رسول خدا بود».
و چون رسول خدا از نماز فارغ شد، سر خود را به سوى آسمان بلند كرد و
عرضه داشت:
اللهم ان اخى موسى سالك فقال: «رب اشرح لى صدرى
و يسر لى امرى
و احلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى
و اجعل لى وزيرا من اهلى
هارون اخى
اشدد به ازرى
و اشركه فى امرى» (آيات 26 تا 33، از سوره 20: طه).
«بار پروردگارا!برادر من موسى از تو مسئلت كرد، و گفت كه:اى پروردگار
من!سينه مرا براى من بگستر!و امر مرا براى من آسان گردان!و گره را از زبان من
بردار، تا آنكه گفتار مرا بفهمند!و از ميان اهل من براى من وزيرى قرار بده، كه آن
وزير برادر من هارون بوده باشد!پشت مرا با او محكم كن!و او را در امر من شريك
گردان».
و تواى خداى من، در برابر اين تقاضاى موسى، براى او قرآنى را فرو
فرستادى كه: «سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما» (آيه 35، از
سوره 28: قصص)
«من بازوى تو را به برادرت محكم مىكنم!و براى شما دو نفر قدرت و
سلطهاى قرار دهم كه به شما دو نفر هيچوقت دسترسى پيدا نكنند».
اللهم و انا محمد نبيك و صفيك!اللهم اشرح لى صدرى، و يسر لى امرى، و
اجعل لى وزيرا من اهلى، عليا، اشدد به ظهرى!
«بار پروردگار من!و من محمد پيغمبر تو و برگزيده تو مىباشم!بار
پروردگار من!سينه مرا براى من منشرح كن!و امر مرا براى من آسان كن!و از اهل من
وزيرى را براى من معين فرما!كه او على باشد!و پشت مرا به واسطه او محكم گردان».
ابو ذر گويد: سوگند به خداوند كه هنوز سخن رسول الله به پايان نرسيده
بود كه جبرائيل از جانب خدا نازل شد و گفت:اى محمد بخوان!رسول خدا پرسيد: چه
بخوانم؟جبرائيل گفت: بخوان!:
انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون(4).
و از حضرت ابو جعفر عليه السلام وارد است كه: جماعتى از يهود اسلام
آوردند كه از آنها عبد الله بن سلام و اسيد و ثعلبة و بن يامين و سلام و ابن صوريا
بودند و گفتند:اى رسول خدا!موسى وصى خودش را يوشع بن نون قرار داد، وصى تو كيست؟!و
والى امر ولايتبعد از تو كيست؟!در پاسخ گفتار آنها اين آيه نازل شد.
حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم گفتند: برخيزيد!برخاستند و
به سوى مسجد آمدند و در اين حال سائلى از مسجد خارج مىشد، رسول خدا گفتند:اى سائل
آيا كسى به تو چيزى بخشيده است؟!
گفت: آرى!اين انگشترى را!
حضرت فرمود: چه كسى به تو بخشيده است؟!گفت: آن مردى كه مشغول نماز
خواندن است!
حضرت فرمود: در چه حالتى به تو بخشيد؟!گفت: در حالت ركوع!
فكبر النبى و كبر اهل المسجد، فقال صلى الله عليه و آله و سلم: على
بن ابيطالب وليكم بعدى!فقالوا: رضينا بالله ربا و بالاسلام دينا و بمحمد نبيا و
بعلى وليا فانزل الله تعالى: «و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله
هم الغالبون»(5).
«در اينحال رسول خدا الله اكبر گفتند، و اهل مسجد الله اكبر گفتند و
رسول خدا فرمود: بعد از من على بن ابيطالب ولى شماست! آنان گفتند: ما راضى هستيم كه
خداوند پروردگار ما باشد، و اسلام، دين ما باشد، و محمد پيامبر ما باشد، و على ولى
ما باشد، و خداوند اين آيه را فرستاد:
و كسانى كه ولايتخدا و رسول خدا و آنان را كه ايمان آوردهاند
بپذيرند، پس حقا حزب خدا غلبه كنندگانند». سپس ابن شهرآشوب ادامه داده و مىگويد:
در كتاب ابو بكر شيرازى وارد است كه چون سائل سؤال كرد، امير المؤمنين عليه السلام
ستخود را به روى پشتخود گذاردند، كه اشاره باشد براى آنكه سائل انگشترى را بيرون
آورد، در اين حال سائل دستخود را دراز كرد، و انگشترى را از دست او بيرون كشيد، و
براى او دعا كرد.
در اين وقتبود كه خداوند بر ملائكه خود به سبب امير المؤمنين مباهات
كرد و گفت:
اى فرشتگان من آيا نمىبينيد: چگونه اين بنده من، جسدش در عبادت من
است، و قلب او به من پيوسته است؟و او به مال خود به جهت رضاى من تصدق مىدهد؟!من
شما را شاهد مىگيرم كه: من از او راضى هستم، و از اخلاف او يعنى از ذريه او نيز
راضى هستم، جبرائيل فرود آمد و اين آيه را آورد.
و در كتاب «مصباح» وارد است كه اين صدقه در روز بيست و چهارم از ماه
ذى حجه بوده است، و در روايت ابو ذر، در نماز ظهر بوده است، و نيز روايتشده است كه
در نماز نافله ظهر بوده است.
و در «امالى» ابن بابويه صدوق آمده است كه: عمر بن الخطاب گفت: من
چهل انگشترى به صدقه در حال ركوع دادم، تا درباره من نازل شود آنچه درباره على نازل
شده است، و ليكن نازل نشد.
در «اسباب النزول» از واحدى آمده است كه: و من يتول الله يعنى يحب
الله، و رسوله، و الذين آمنوا يعنى عليا، فان حزب الله يعنى شيعة الله و رسوله و
وليه، و هم الغالبون، يعنى هم الغالبون على جميع العباد.
«و كسى كه ولايتخدا را بر عهده دارد، يعنى او را دوست دارد، و رسول
او را دوست دارد، و مراد از و الذين آمنوا على است، و مراد از حزب الله، پيروان خدا
و رسول خدا و ولى خداست، و مراد از هم الغالبون غلبه كنندگان بر جميع بندگان است».
پس در اين آيه، اولا خداوند به نفس خود ابتداء كرده است، و سپس به
رسول خود، و پس از آن به ولى خود (انما وليكم الله-الخ) و همچنين در آيه ثانيه نيز
به همين منوال ابتدا كرده است (و من يتول الله-الخ).
و در علم حساب جمله: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين
يقيمونالصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون با جمله: محمد المصطفى رسول الله و بعده
المرتضى على بن ابيطالب و عترته هم ميزان است، يعنى شماره حساب هر يك از اين دو
جمله، سه هزار و پانصد و هشتاد است. (3580) (6).
و در «كافى» از حضرت باقر عليه السلام از پدرش، از جدش عليهم السلام
روايت است كه فرمود:
لما نزلت انما وليكم الله و رسوله اجتمع نفر من اصحاب رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم فى مسجد المدينة و قال بعضهم لبعض: ما تقولون فى هذه الآية؟!
قال بعضهم: ان كفرنا بهذه الآية نكفر بسائرها (كفرنا خ ل) و ان آمنا
فان هذا ذل حين يسلط علينا على بن ابيطالب!
فقالوا: نعلم ان محمدا صادق فيما يقول، و لكن نتولاه و لا نطيع عليا
فيما امرنا فنزل: «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها» يعنى ولاية محمد (على خ ل) و
اكثرهم الكافرون بولاية على.(7)
«چون آيه انما وليكم الله و رسوله، نازل شد، چند نفر از اصحاب رسول
خدا در مسجد مدينه گرد آمدند، و بعضى از آنها به ديگران گفتند: راى شما درباره اين
آيه چيست؟!
بعضى گفتند: اگر ما به اين آيه كافر شويم، و آن را رد كنيم، نسبتبه
بقيه آيات نيز كافر شدهايم!و اگر به اين آيه ايمان بياوريم، موجب ذلت و سرافكندگى
ماست، در آن وقتى كه على بن ابيطالب بر ما مسلط شود.
و پس از آن گفتند: ما مىدانيم كه محمد در باره آنچه كه مىگويد،
صادق است، و ليكن ما ولايت او را بر عهده مىگيريم، و ليكن على را درباره اوامرى كه
به ما مىكند، اطاعت نمىنمائيم!در اين حال اين آيه نازل شد: يعرفون نعمة الله ثم
ينكرونها. يعنى «ولايت محمد را (ولايت على را خ ل) مىشناسند، و اكثر آنان نسبتبه
ولايت على كافر مىشوند».
و على بن جعفر از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام درباره
گفتار خداوند متعال، «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس»روايت كرده
است كه: اوحى الله اليه: يا محمد!انى امرت فلم اطع فلا تجزع انت اذا امرت فلم تطع
فى وصيك!
«خداوند به سوى پيامبرش وحى فرستاد:اى محمد!من امر كردم و اطاعت
نشدم، پس تو جزع مكن چون امر كردى و درباره وصيت، اطاعت نشدى!».
و بنابر اين گفتار خداى تعالى: «و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و
يؤتون الزكوة و هم راكعون»اثبات ولايتبر وجه خصوص مىكند، براى آن كسى كه او را
ولى ما قرار داده است و معناى ولايت را از غير او نفى مىكند.
و معناى وليكم آن است كه قائم به امور شما باشد و اطاعت كردن از او
بر شما لازم باشد، و چون اين معنى ثابتشود امامت او ثابت مىشود!چون كه هيچكس حق
تصرف در امور امت ندارد، و اطاعت او بعد از پيامبر واجب نيست، مگر آن كه امام بوده
باشد، و عصمت او ثابتشده باشد، به علت آن كه وقتى كه خداوند سبحانه اطاعت كردن از
او را واجب كرد، همانطور كه اطاعت كردن از خودش و رسولش را واجب كرده است، اين امر
مقتضى اطاعت از اوست در تمام امور، و اين دليل بر عصمت است.
زيرا كه اگر او معصوم نباشد، ممكن است امر به كار زشت و قبيح كند، و
در اين صورت اطاعت از او قبيح است، و خداوند امر به فعل قبيح كرده است، و چون
مىدانيم كه خداوند امر به كار زشت و قبيح نمىكند، پس امر به اطاعت از او مستلزم
عصمت است، و اين آيه دليل بر لزوم عصمت است.
و دليل بر اين كه لفظ ولى در اين آيه، افاده معناى ولايت و اولويت
مىكند، آن گفتارى است كه مبرد در كتاب «العبارة عن صفات الله» آورده است، آنجا كه
گويد:
ان الولى هو الاولى «ولى آن كسى است كه اولى به تصرف در امور باشد».
و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: ايما امراة
نكحتبغير اذن وليها «هر زنى كه بدون اذن ولى خود نكاح كند». و از همين قبيل است
اولياء الدم (اولياى خون) و فلان ولى امر الرعية «و فلان كس ولى امر رعيت است».
و نعم ولى الامر بعد وليه
و منتجع التقوى و نعم المؤدب(8)
«و چه خوب ولى امرى استبعد از ولى امر، و چه خوب پيشوا و دلالت
كننده به پاكى و تقوى است، و چه خوب ادب كنندهاى است».
و بنابر اين به سئوال ايراد كننده در اين مقام نبايد وقعى نهاد.
و اختصاص آيه به بعضى از مؤمنين كه ايشان را متصف به دادن زكات كرده
است، خارج مىكند آن كسانى را كه زكات ندادهاند، و از آنجائى كه زكات آنها را نيز
اختصاص به حال ركوع مىدهد، و اين براى همه مؤمنان حاصل نشده است، و نيز از آنجائى
كه ولايت را از غير افراد ذكر شده در آيه نفى مىكند، چون با لفظ انما آورده است و
دادن زكات در حال ركوع را براى غير على بن ابيطالب هيچكس ادعا نكرده است، معلوم
مىشود كه فقط ولايت را در انحصار على قرار داده است.
و روايات وارده از طريق شيعه، متواتر است، و از طريق مخالفين ظاهر و
مستفيض است. و اما اينكه اخبار از ولايت آن حضرت در آيه كريمه به لفظ جمع آورده شده
است، و به الذين آمده است، با آنكه آن حضرت واحد است، مانند اخبارى است كه براى شخص
واحد به صيغه جمع در آياتى از قرآن كريم آمده است، همچون آيه شريفه: «الذين قال لهم
الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم» (آيه 173 از سوره 3: آل عمران) «آن
مؤمنانيكه به آنها مردم گفتند (نعيم بن مسعود اشجعى) كه لشگر انبوه مكه بر عليه شما
اجتماع كردهاند پس بترسيد از آنها». و همچون آيه: «ان الذين ينادونك من وراء
الحجرات» (آيه 4، از سوره 49: حجرات)
«به درستى كه آنان كه تو را از پشت اطاقها صدا مىزنند» و مراد
ثابتبن قيس بن شماس است. و همچون آيه: «يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز
منها الاذل» (آيه 8، از سوره 63: منافقون). «مىگويند كه اگر ما به شهر مدينه
بازگشتيم، حتما عزيزترين افراد ما، ذليلترين افراد را از آنجا خارج خواهند كرد». و
مراد از گوينده اين كلام، عبد الله بن ابى بن سلول است.
از همه اينها گذشته اصولا در اينجا الذين آمنوا براى افاده عموم نيست
زيرا توصيف شده استبه اقامه صلاة و دادن زكاة در حال ركوع(9).
درباره داستان اعطاء انگشترى مولى امير المؤمنين شعراء بزرگ از صدر
اسلام تاكنون در قصائد و مدائح خود، اشعارى نغز سرودهاند، و ما در اينجا منتخبى از
آنچه را كه در «مناقب» ابن شهرآشوب آورده است مىآوريم. خزيمة بن ثابت(10)
گويد:
فديت عليا امام الورى
سراج البرية ماوى التقى 1
وصى الرسول و زوج البتول
امام البرية شمس الضحى 2
تصدق خاتمه راكعا
فاحسن بفعل امام الورى 3
ففضله الله رب العباد
و انزل فى شانه هل اتى 4
1-جان من به فداى على باد كه او امام خلايق است، و چراغ تابناك همه
مردمان، و ماوى و محل تقوى است.
2-او وصى رسول خدا، و شوهر بتول عذراء، و امام همه مردمان، و خورشيد
درخشان در نيمه روز است.
3-اوست كه در حال ركوع نماز انگشترى خود را تصدق داد، پس چقدر نيكوست
اين عمل در مقابل همه خلايق عالم.
4-و بر همين اساس بود كه پروردگار بندگان، او را تفصيل داد، و درباره
او سوره هل اتى را فرو فرستاد.
و همچنين خزيمة گويد: ابا حسن تفديك نفسى و اسرتى
و كل بطيىء فى الهدى و مسارع 1
ا يذهب مدح من محبك ضايعا
و ما المدح فى جنب الاله بضايع 2
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا
على فدتك النفس يا خير راكع 3
فانزل فيك الله خير ولاية
و بينها فى محكمات الشرايع 4
1-اى ابا الحسن به فداى تو باد جان من، و قوم و عشيره من، و هر كس كه
در راه هدايتبه كندى راه مىرود و يا به تندى!
2-آيا مديحه سرائى از دوست و دوستدار تو به هدر مىرود، در حالى كه
هيچ مدحى كه براى خدا گفته شود ضايع نمىگردد؟!
3-تو آن هستى كه در حال ركوع عطا نمودى!اى على به فداى تو باشد نفس
مناى بهترين ركوع كنندگان!
4-و بدينجهتخدا درباره تو بهترين مقام و رتبه ولايت را نازل كرد، و
در آيات محكمه از شرايع بيان فرمود!
و حسان بن ثابت(11)، همچنانكه در ديوان حميرى وارد شده
است گويد:
على امير المؤمنين اخو الهدى
و افضل ذى نعل و من كان حافيا 1
و اول من ادى الزكوة بكفه
و اول من صلى و من صام طاويا 2
فلما اتاه سائل مد كفه
اليه و لم يبخل و لم يك جافيا 3
فدس اليه خاتما و هو راكع
و ما زال اواها الى الخير داعيا 4
فبشر جبريل النبى محمدا
بذلك و جاء الوحى فى ذاك ضاحيا 5-على امير مؤمنان است، كه يار و برادر
هدايت است، و با فضيلتترين تمام خلايق است، چه آنانكه نعل بر پا كردهاند و چه
آنانكه پا برهنه راه رفتهاند.
2-و اولين كسى است كه با دستخود زكات را پرداخت، و اولين كسى است كه
نماز خوانده است، و از روى عمد با شكم تهى و خالى روزه گرفته است.
3-و چون سائل به نزد او آمد، دستخود را دراز كرد به سوى آن سائل، و
بخل نورزيد، و جفا ننمود.
4-و در پنهانى انگشترى را در حال ركوع به آن سائل داد، و پيوسته او
حال انابه و گريه به سوى خدا داشت، و پيوسته او دعوت به خير و خوبى مىكرد.
5-و بدين سبب بود كه جبرئيل براى پيامبر محمد بشارت آورد، و بدين
مطلب و اعطاء انگشترى وحى نازل شد، و به طور وضوح و روشن بود.
و شاعر اهل بيت: حميرى(12)گويد:
من كان اول من تصدق راكعا
يوما بخاتمه و كان مشيرا 1
من ذاك قول الله ان وليكم
بعد الرسول ليعلم الجمهورا 2
1-كيست آنكه اولين كسى است كه در روزى انگشترى خود را به صدقه داد، و
به سائل دستخود را اشاره كرد؟
2-كيست آن كه درباره او گفتار خدا آمد كه: او پس از پيامبر، ولى
شماست، براى آنكه به تمامى مردم اعلام كند؟
و نيز حميرى گويد:
نفسى الفداء لراكع متصدق
يوما بخاتمه فآب سعيدا 1
اعنى الموحد قبل كل موحد
لا عابدا صنما و لا جلمودا 2
اعنى الذى نصر النبى محمدا
و وقاه كيد معاشر و مكيدا 3سبق الانام الى الفضائل كلها
سبق الجواد الى الرهان بليدا 4
1-جان من به فداى آن ركوع كننده و صدقه دهندهاى باد كه روزى انگشترى
خود را داد، و سعيد و پيروز بخت گرديد.
2-مقصود من آن موحدى است كه قبل از همه موحدين موحد شد، و هيچ گاه بت
و صنم و سنگ را نپرستيد.
3-مقصود من آن كسى است كه محمد پيامبر خدا را يارى كرد، و از كيد و
مكيد مردم و احزاب حفظ كرد.
4-او از همه مردم در تمام فضائل سبقت گرفت، همچون اسب تيزرو و
سبكتازى كه در وقت مسابقه از اسب كندى پيشى مىگيرد.
و نيز حميرى گويد:
من انزل الرحمن فيهم هل اتى
لما تحدوا للنذور وفاءا 1
من خمسة جبريل سادسهم و قد
مد النبى على الجميع عباءا 2
من ذا بخاتمه تصدق راكعا
فاثابه ذو العرش منه ولاءا 3
1-كيست آن كه خداوند رحمن درباره آنان سوره هل اتى را فرستاد، وقتى
كه براى وفاء به نذرهاى خود سهميههاى خود را دادند؟
2-كيستند آن پنج نفرى كه جبرئيل ششمى آنهاست، و پيغمبر روى همگى آنها
عباى خود را بگسترد؟
3-كيست آنكه انگشترى خود را در حال ركوع صدقه داد؟و بدين جهتخداوند
صاحب عرش ولاى خود را جزاى او داد؟
و سيد رضى(13)گويد:
و من سمحتبخاتمه يمين
تضن بكل عالية الكعاب 1
ا هذا البدر يكسف بالدياجى
و هذا الشمس تطمس بالضباب 2-و على آن كسى است كه دست پر جودش انگشترى
را بخشيد، آن دستى كه بر هر صاحب فضيلت و شرافتى برترى داشت.
2-آيا چنين ماه درخشان شب چهاردهم به تاريكى محجوب مىشود؟و آيا چنان
خورشيدى به مههاى غليظ كه روى زمين را فرا مىگيرند محو مىگردد، و نورش را از دست
مىدهد؟
و شاعر اهل بيت: «دعبل خزاعى» گويد:(14)
نطق القرآن بفضل آل محمد
و ولاية لعليه لم تجحد 1
بولاية المختار من خير الذى
بعد النبى الصادق المتودد 2
اذ جاءه المسكين حال صلوته
فامتد طوعا بالذراع و باليد 3
فتناول المسكين منه خاتما
هبط الكريم الاجودى الاجود 4
فاختصه الرحمن فى تنزيله
من حاز مثل فخاره فليعدد 5
ان الاله وليكم و رسوله
و المؤمنين فمن يشا فليجحد 6
يكن الاله خصيمه فيها غدا
و الله ليس بمخلف فى الموعد 7
1-قرآن كريم در فضيلت آل محمد به سخن درآمد، و ولايتى كه براى على
قرار داد، قابل انكار نيست.
2-به ولايت آن برگزيده و اختيار شدهاى كه بعد از پيغمبر صادق و
دوستدار، بهترين افراد بود.
3-در آن هنگامى كه مسكينى در حال نماز او به سوى او آمد، و او از روى
ميل و رغبت ذراع و دستخود را به سوى او دراز كرد.
4-در اين وقت آن مسكين، انگشترى را از او گرفت، و جبرائيل كه
گرامىترين افراد گرامى است نازل شد. -و خداوند رحمن در قرآن و تنزيل خود، او را
اختصاص به ولايت داد، و هر كس ديگر مثل او چنين افتخارى را توانسته استبه دست
آورد، پس شمرده شود كه كدام است؟و تعداد آنها چقدر است؟
6-بدرستى كه ولى شما خداست، و رسول خدا، و مؤمنين، پس هر كس مىخواهد
انكار كند، بكند.
7-و البته در اين صورت خداوند در روز باز پسين دشمن او خواهد بود، و
خداوند خلاف وعده نمىكند.
و صاحب بن عباد(15)گويد:
الم تعلموا ان الوصى هو الذى
آتى الزكوة و كان فى المحراب 1
الم تعلموا ان الوصى هو الذى
حكم الغدير له على الاصحاب 2
1-آيا نمىدانيد كه: وصى رسول خدا آن كسى است كه در محرابعبادت صدقه
داده است؟!
2-آيا نمىدانيد كه: وصى رسول خدا آن كسى است كه فرمان غدير براى او
نسبتبه جميع اصحاب جارى شد؟!
و بعضى از ادباء گويد:
ليس كالمصطفى و لا كعلى
سيد الاوصياء من يدعيه 1
من يوالى غير الامام على
رغبة منه فالتراب بفيه 2
هذه انما وليكم الله
اتتبالولاية من الله فيه 3
فاذا ما اقتضى به اللفظ معنى
الجمع كانت من بعده لبنيه(16)
1-هيچكس همانند مصطفى نيست، و هيچكس همانند مرتضى على نيست، اوست كه
سيد اوصياء مىباشد و كيست غير از او كه چنين ادعا كند؟
2-هر كس كه غير از امام على، وليى براى خود بگيرد، و از او دورى
گزيند، پس خاك بر دهان او باد.
3-اين ولايت ولايتى است كه انما وليكم الله از جانب خداوند درباره او
آورده است.
4-پس اگر لفظ جمع (الذين) اقتضا ندارد كه تنها بر على حمل شود براى
آن است كه ولايتبعد از او براى پسران او مىباشد.
اين برخى از مطالبى بود كه از «مناقب» ابن شهرآشوب آورديم. و سيد
هاشم بحرانى گويد: ابن شهرآشوب در كتاب «فضائل» در باب نصوص بر ولايت امير
المؤمنين عليه السلام در فصل آيه«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا»گفته است
كه: اجتمعت الامة ان هذه الآية نزلت فى امير المؤمنين عليه السلام(17)
.
«جميع امت اسلام اجماع كردهاند بر اينكه اين آيه راجع به امير
المؤمنين عليه السلام نازل شده است».
شيخ ابو الفتوح رازى در تفسير خود پس از آن كه اين داستان را از ثعلبى
در تفسيرش از ابو ذر غفارى در مكه بر كنار چاه زمزم مفصلا نقل كرده است، از
طريقجابر بن عبد الله انصارى به سند ديگر روايت كرده است.
جابر گويد: يك روز رسول عليه السلام در مسجد نماز مىكرد، نماز پيشين
بگذارد و پشتباز داد، ساعتى اعرابى از ميان قوم برخاست، اثر فقر بر وى پيدا، و روى
به رسول كرد، و اين بيتها انشاء كرد:
اتيتك و العذراء تبكى برنة
و قد ذهلت ام الصبى عن الطفل 1
و اخت و بنتان و ام كبيرة
و قد كاد فقرى ان يخلط فى عقلى 2
و قد مسنى عرى و ضر وفاقة
و ليس لنا ما ان يمر و ما يحلى 3
و ما المنتهى الا اليك مفرنا
و اين مفر الخلق الا الى الرسل 4
1- «من به نزد تو آمدهام، و از شدت فقر و تنگدستى، دختر بچه من با
صدا گريه مىكرد، و مادر پسر كوچكم طفل خود را فراموش كرده بود.
2-و خواهرى دارم، و دو دختر و مادر پيرى دارم، و نزديك است كه شدت
فقر و فاقه عقل مرا خراب كند.
3-و برهنگى و گرفتارى و شدت وفاقه مرا مس نموده است، و هيچ چيز را در
خانه خود نمىيابيم چه تلخ باشد و يا شيرين.
4-و هيچ مفرى نداريم جز آنكه به سوى تو روى آوريم!مگر خلايق
مىتوانند غير از پيغمبرانشان مفرى داشته باشند؟!».
رسول گفت: كيست كه او را چيزى دهد؟!و ضامنم من او را به درجهاى كه
نزديك باشد به درجه من و ابراهيم خليل!
اعرابى برگرديد، هيچ كس او را چيزى نداد، امير المؤمنين على در زاويه
مسجد، نماز نوافل مىكرد، در ركوع بود، انگشتبرداشت، تا اعرابى انگشترى از انگشت
او بيرون كرد. و به انگشترى فرو نگريد، نگين گرانمايه بر او بود، شادمانه شد، اين
بيتها برخواند، شعر:
ما انا الا مولى لآل يس
ارجو من الله اقامة الدين 1
هم خمسة فى الانام كلهم
لانهم فى الورى ميامين 2
1- «نيستم من مگر غلام و بندهاى از آل ياسين، و از خدا اميد دارم كه
دين خود را بر پاى دارد. -آل ياسين در ميان جميع مردمان فقط پنج نفرند، چون در ميان
خلايق ايشان صاحب يمن و بركت هستند».
و جبريل آمد و اين آيه آورد: «انما وليكم الله و رسوله»، و بر رسول
خواند، رسول اعرابى را گفت: كيست آن كه تو را چيزى داد؟! گفت: برادر و پسر عمت: على
بن ابيطالب.
رسول عليه السلام گفت: هنيئا لك يا على، گوارنده باد تو را آن درجه
كه نزديك استبه درجه من و ابراهيم!آنگه چون صحابه آن ديدند هر كس انگشترى
داشتبداد، تا در خبر است: اعرابى را چهارصد انگشترى در آن روز بدادند، اعرابى
شادمانه شد، و دانست كه آن هم از بركت امير المؤمنين على عليه السلام بوده، اين
بيتها انشاء كرد:
ها انا مولى لخمسة نزلت فيهم السور
اهل طه و هل اتى فاقرؤا تعرفوا الخبر 1
و الطواسين بعدها و الحواميم و الزمر
انا مولى لهؤلاء عدو لمن كفر(18)
1- «اى مردم بدانيد كه من بنده و غلام آن پنج نفرى هستم كه درباره
ايشان سورههائى نازل شده است: آن پنج نفر اهل سوره طه، و اهل سوره هل اتى هستند،
بخوانيد تا مطلب را بدانيد!
2-و آنان اهل سورههائى هستند كه در آنها طس وارد است، و بعد از آنها
سورههائى كه در اولشان حم آمده است، و نيز اهل سوره زمر هستند، من غلام ايشان
هستم!و دشمن كسى هستم كه حق آنان را پوشيده است».
و حسان بن ثابتحاضر بود، خواست تا او را در اين ميدان شوطى بود، اين
بيتها انشا كرد:
على امير المؤمنين اخو الهدى
و افضل ذى نعل و من كان حافيا 1
و اول من ادى الزكوة بكفه
و اول من صلى و من كان زاكيا 2
فلما اتاه سائل مد كفه
اليه فلم يبخل و لم يك جافيا 3
فدس اليه خاتما و هو راكع
و ما زال اواها الى الخير داعيا 4
فبشر جبرئيل النبى محمدا
بذاك و جاء الوحى فى ذاك ضاحيا(19)طاوس روايت كرد از ابن
عباس، و كسى از او پرسيد: اين آيه كه چه معنى دارد؟و در كه؟گفت: آيه در على ابو
طالب، و معنى آيه آن است كه فرمان و ولايت، خداى راست، و كس را با خداى در آن شركت
نيست از مخلوقان، و رسول عليه السلام به اين آيه احتجاج كرد.
كلبى روايت از ابو صالح، از عبد الله بن عباس كه او گفت: سبب نزول
اين آيه اين بود كه: عبد الله بن سلام و جماعتى از احبار يهود كه ايمان آورده بودند
گفتند: يا رسول الله!آنانكه خويشان ما بودند از ما تبرا كردند براى آنكه ما به تو
ايمان آوردهايم، و ما تنها ماندهايم، و از خانه ما تا مسجد تو مسافت دور است، ما
متوحش مىشويم از آنكه كس با ما اختلاط نمىكند، خداى تعالى اين آيه فرستاد براى
تسليت ايشان، و گفت: اگر شما را ولايت و دوستى جهودان نيست، خداى تعالى ولى شماست!و
پيغمبرش و آن مؤمنان كه نماز كنند و زكوة دهند ايشان راكع باشند.
و در آن روز امير المؤمنين على عليه السلام، در آن روز در ركوع
انگشترى به سائل داده بود، عبد الله بن عباس گفت: چون على عليه السلام انگشترى به
سائل داد، و اين آيه آمد، و رسول عليه السلام آيه بخواند، سائل را پرسيد كه: تو را
كه چيزى داد؟!گفت: آن جوان كه در نماز است.
گفت: در چه حال بود از نماز؟گفت: در ركوع!رسول عليه السلام شادمانه
شد و دانست كه در على آمد.
در اينجا ابو الفتوح رازى چهار بيتى را كه ما در ص 191 از خزيمة بن
ثابت نقل كرديم از حسان بن ثابت نقل مىكند و به او نسبت مىدهد، (20)
و سپس مىگويد: ابو بكر مردويه حافظ در كتاب «فضائل» بياورد، و او از جمله اصحاب
حديث است، اين حديثبه چند طريق مختلف، از جماعتبسيار از صحابه، و اين بيتها
بياورد آنجا:
اوفى الزكوة مع الصلوة اقامها
و الله يرحم عبده الصبارا 1
من ذا بخاتمه تصدق راكعا
و اسره فى نفسه اسرارا 2
من كان بات على فراش محمد
و محمد يسرى و ينحوا الغارا 3
من كان جبريل يقوم يمينه
فيها و ميكال يقوم يسارا 4
من كان فى القرآن سمى مؤمنا
فى تسع آيات جعلن كبارا 5
1-با نمازى كه اقامه مىكرد زكات خود را هم مىداد، خداوند بنده صابر
و شكيباى خود را رحمت دهد.
2-كيست آن كه در حال ركوع انگشترى خود را صدقه داد، و اين صدقه را
بنهايت پنهانى و اختفاء داد؟
3-كيست آن كه در رختخواب محمد شب را بيتوته كرد، و محمد به راه افتاد
و به سمت غار روانه شد؟
4-كيست آن كه جبرائيل از جانب راستش، و ميكائيل از جانب چپش در آن شب
ايستادند؟
5-كيست آن كه در نه آيه از آيات قرآن مؤمن ناميده شد، آن آياتيكه
بزرگ قرار داده شدند؟
و صاحب دو بيت گويد:
و لما علمتبما قد جنيت
و اشفقت من سخط العالم
نقشتشفيعى على خاتمى
اماما تصدق بالخاتم
و اين را بعضى از شعراء به شعر ترجمه كردهاند:
چون جرم خويش ديدم، ترسيدم از خدا
راندم بسى ز ديده به رخسار از دموع
نام شفيع خود به نگين برنوشتم آنكه
انگشترى خويش ببخشيد در ركوع(21)
بارى اينك كه تا اندازهاى شان نزول، و جهات ولايت راجع به آيه شريفه
روشن شد، سزاوار است كه در پيرامون بعضى از روايات وارده و سپس در تبيين و تفسير
آيه شريفه به بحث پردازيم:
در «غاية المرام» در پيرامون اين آيه بيست و چهار روايت از طريق
عامه، و نوزده روايت از طريق خاصه روايت مىكند، و ما اينجا به ذكر بعضى از آنها
مبادرت مىجوئيم:
1-ثعلبى گفته است كه: سدى و عتبة بن ابى حكيم و غالب بن عبد الله
گفتهاند كه: مراد خداوند سبحانه و تعالى از گفتار خود: انما وليكم الله و رسوله و
الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون، على بن ابيطالب عليه
السلام بوده است، چون وقتى او در مسجد و در حال ركوع بود، و انگشترى خود را عطا
كرد.
و سپس ثعلبى گفته است: خبر داد به ما ابو الحسن محمد بن قاسم فقيه،
او گفت: حديث كرد براى ما عبد الله بن احمد شعرانى، او گفت: خبر داد به ما ابو على
احمد بن على بن رزين، او گفت: حديث كرد براى ما مظفر بن حسن انصارى، او گفت: حديث
كرد براى ما سرى بن على وراق، او گفت: حديث كرد براى ما يحيى بن عبد الحميد حمانى،
از قيس بن ربيع، از اعمش، از عباية بن ربعى، او گفت: حديث كرد براى ما عبد الله بن
عباس كه در وقتى كه او در لب چاه زمزم نشسته بود، و براى مردم از قول رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم سخن مىگفت، مردى كه: سر و صورت خود را به عمامه پيچيده بود،
به ما وارد شد، و ابن عباس هر روايتى را كه از رسول الله نقل مىكرد، و مىگفت: قال
رسول الله، او هم بلافاصله روايتى را از رسول الله نقل مىكرد، و مىگفت: قال رسول
الله.
ابن عباس به او گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم كه خود را معرفى
كنى!تو كيستى؟!
آن مرد عمامه را از چهره خود برداشت، و گفت: ايها الناس هر كس مرا
مىشناسد كه مىشناسد، و هر كس مرا نمىشناسد من جندب بن جنادة بدرى: ابو ذر غفارى
هستم!من از رسول خدا با اين دو گوشم شنيدم، و اگر دروغ بگويم، هر دو كر شوند، و با
اين دو چشمانم ديدم، و اگر دروغ بگويم، هر دو كور شوند، كه رسول خدا فرمود:
على امام البررة، و قاتل الكفرة، منصور من نصره، مخذول من خذله.
«على امام نيكمردان و رادمردان است، و كشنده كافران و ملحدان است، هر
كس او را يارى كند يارى مىشود، و هر كس او را تنها و مخذول گذارد، مخذول و خوار
مىگردد».
بدانيد كه: من روزى با رسول خدا در مسجد، نماز ظهر را مىخواندم، و
سائلى در مسجد سؤال كرد، و كسى به او چيزى نداد، و سائل دستخود را به سوى آسمان
بلند كرد و گفت: خداوندا شاهد باش كه من در مسجد رسول الله سؤال كردم و كسى به من
چيزى نداد، و على در حال ركوع بود، و انگشتخنصر دست راستخود را به او نشان داد،
كه در آن انگشت هميشه انگشترى مىكرد، سائل نزديك آمد، و انگشترى را از خنصر او
برگرفت و اين عمل در برابر رسول الله بود.
و چون رسول خدا از نماز فارغ شد، سر خود را به سوى آسمان بلند كرد، و
گفت: موسى از تو تقاضا كرد و گفت: بار پروردگار من! سينه مرا منشرح گردان!و امر مرا
آسان كن!و عقده را از دهان من بردار تا سخن مرا بفهمند!و از اهل من وزيرى براى من
معين كن كه او برادر من هارون باشد، تا بدين وسيله پشت مرا به او محكم كنى!و او را
در امر من شريك قرار دهى!
تو با گفتار گويا و صريح، بر او چنين فرو فرستادى كه: ما بازوان تو
را به برادرت محكم مىكنيم!و از براى شما دو نفر قدرت و سلطهاى مقرر مىداريم كه
به واسطه آيات ما هيچگاه فرعونيان نتوانند به شما دستيازند!
بار پروردگار من!و من محمد پيامبر تو، و برگزيده تو هستم!بار پروردگار
من!شرح صدر به من عنايت فرما!و امر مرا آسان كن، و وزيرى را از اهل من معين فرما كه
او على باشد!تا بدين وسيله پشت مرا به او محكم كنى!
ابو ذر مىگويد: هنوز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخن را به
پايان نرسانده بود كه جبرائيل عليه السلام از طرف خداوند تعالى بر او نازل شد و
گفت:اى محمد، بخوان!گفت: چه بخوانم؟!گفت: بخوان: «انما وليكم الله و رسوله و الذين
آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون». (22)
اين حديثشريف را بدين مضمون و كيفيتبسيارى از مفسرين عظام و علماء
اعلام در كتب خود ذكر كردهاند، از جمله شيخ ابو الفتوح رازى(23)و شيخ
ابو على: فضل بن حسن طبرى(24)و صاحب «غاية المرام» در «تفسير برهان»
سيد هاشم بحرانى(25)و ابن طاوس(26). علامه امينى (ره)
بعد از نقل اين حديثبعينه از ابو اسحاق ثعلبى در تفسير خود، در ذيل آن گويد:
اين حادثه و واقعه و نزول آيه را جمع كثيرى از ائمه تفسير و حديث
آوردهاند كه از جمله ايشان است: طبرى در تفسير خود ج 6 ص 165 از طريق ابن عباس و
عتبة ابن ابى حكيم و مجاهد، و واحدى در «اسباب النزول» ص 148 از دو طريق، و رازى
در تفسير خود ج 3 ص 431 از عطاء از عبد الله بن سلام و ابن عباس و حديث ابو ذر كه
ذكر شد، و خازن در تفسير خود ج 1 ص 496، و ابو البركات در تفسير خود ج 1 ص 496، و
نيشابورى در تفسير خود ج 3 ص 461، و ابن صباغ مالكى در «فصول المهمة ص 123 حديث
ثعلبى مذكور را، و ابن طلحه شافعى در «مطالب السؤول» ص 31 به لفظ ابو ذر كه ذكر
شد، و سبط ابن جوزى در «تذكرة» ص 9 از تفسير ثعلبى از سدى و عتبة و غالب بن عبد
الله، و گنجى شافعى در «كفاية» ص 106 با اسنادش از انس، و ص 122 از ابن عباس از
طريق حافظ العراقين و خوارزمى و ابن عساكر از ابو نعيم و قاضى ابو المعالى، و
خوارزمى در «مناقب» ص 178 با دو طريق، و حموئى در «فرائد السمطين» در باب 14 از
طريق واحدى، و در باب 39 از انس، و از طرق ديگر از ابن عباس، و در باب 40 از ابن
عباس و عمار بن ياسر، و قاضى عضد ايجى در «مواقف» ج 3 ص 276، و محب الدين طبرى در
«رياض النضرة» ج 2 ص 227 از عبد الله بن سلام از طريق واحدى و ابو الفرج و فضايلى
و در ص 206 و در «ذخائر» ص 102 از طريق واقدى و ابن جوزى، و ابن كثير شامى در تفسير
خود ص 71 به طريقى از امير المؤمنين، و از طريق ديگرى از ابن ابى حاتم از سلمة بن
كهيل، و از ابن جرير طبرى با اسناد خود از مجاهد و سدى، و از حافظ عبد الرزاق با
اسناد خود از ابن عباس، و با طريق حافظ ابن مردويه با اسناد خود از سفيان ثورى از
ابن عباس، و از طريق كلبى از ابن عباس.
و گفته است كه: اين اسنادى است كه در آن هيچگونه قدحى نيست، و از
حافظ ابن مردويه با لفظ امير المؤمنين، و عمار و ابو رافع، و ابن كثير همچنين در
«البداية و النهاية» ج 7 ص 357 از طبرانى با اسناد خود از امير المؤمنين، و از
طريق ابن عساكر از سلمة بن كهيل، و حافظ سيوطى در «جمع الفوائد» همچنانكه در «كنز
العمال» ج 6 ص 391 وارد است از طريق خطيب در متفق از ابن عباس و در ص 405 از طريق
ابو الشيخ و ابن مردويه از امير المؤمنين، و ابن حجر در «صواعق» ص 25، و شبلنجى در
«نور الابصار» ص 77 حديث ابو ذر مذكور از ثعالبى، و آلوسى در «روح المعانى» ج 2 ص
329 و غير ايشان(27).
2-و نيز بحرانى از كتاب «الجمع بين الصحاح الستة» كه مؤلف آن رزين
است، در جزء سوم در تفسير سوره مائده، در آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله و
الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»از «صحيح» نسائى، از
عبد الله بن سلام روايت كرده است كه او مىگويد: من به خدمت رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم آمدم، و گفتم: از آن هنگامى كه ما اسلام آوردهايم، قوم ما جهودان
با ما دشمنى مىكنند، و قسم خوردهاند كه با ما سخن نگويند، خداوند اين آيه را
فرستاد، و سپس بلال براى نماز ظهر اذان گفت، و مردم برخاستند براى خواندن نماز، و
مردم در همين حالى كه مشغول ركوع و سجود بودند، سائلى سؤال كرد، و علىانگشترى خود
را در حال ركوع داد، و سائل اين داستان را به رسول خدا خبر داد، و رسول خدا براى ما
خواندند كه:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون
و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون»
(28).
سيد ابن طاووس اين روايت را بعينها از كتاب «جمع بين الصحاح الستة»
آورده است، و در دنبال آن گويد: و ابن مغازلى شافعى نيز با پنج طريق روايت كرده است
(29)، و در بعضى از اين طرق از عبد الله بن عباس آمده است كه: سائلى به رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم عبور كرد، و در دست او انگشترى بود. رسول خدا
فرمود: چه كسى اين انگشترى را به تو عطا كرده است؟!
سائل گفت: اين مرد راكع!-و على عليه السلام در حال نماز بود-.
رسول خدا فرمود: الحمد لله الذى جعلها فى و فى اهل بيتى.
«شكر و سپاس مختص خداوندى است كه ولايت را در من و در اهل بيت من
قرار داده است.
و از روايات ابن مغازلى شافعى در همين موضوع روايتى است كه آن را
مرفوعا به على بن عابس نسبت مىدهد كه او مىگويد: من و ابو مريم بر عبد الله بن
عطاء وارد شديم، ابو مريم به او گفت:
آن حديثى را كه تو از ابو جعفر براى من بيان كردهاى براى على بن
عابس نيز بيان كن!
عبد الله بن عطاء گفت: من در نزد حضرت ابو جعفر نشسته بودم كه پسر
عبد الله سلام از آنجا گذشت، من عرض كردم: دايتشوم: اين پسر كسى است كه علم كتاب
در نزد او بوده است.
حضرت فرمود: اينطور نيست، بلكه آن كسى كه داراى علم كتاب بودهاست،
رفيق و همراه راه شما: على بن ابيطالب عليه السلام است كه راجع به او آياتى در كتاب
خداوند عز و جل وارد شده است:
از جمله: «و من عنده علم الكتاب» (آيه 43، از سوره 13: رعد).
«و آن كسى كه در نزد او علم كتاب است».
و از جمله:
«افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد» (آيه 17 از سوره 11: هود).
«آيا آن كسى كه از طرف پروردگار داراى بينه و برهانى (رسول خدا) و در
كنار او شاهدى است (على ولى الله)».
و از جمله:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون»(30). (آيه 55، از سوره 5: مائده)
و سدى در تفسير خود آورده است كه اين آيه درباره على عليه السلام
نازل شده است(31).
و علامه مجلسى رضوان الله عليه بعد از آنكه اين روايات را از كتاب
«طرائف» نقل كرده است مىگويد: آنچه را كه ما در اينجا از روايات سيد ابن طاوس و
غيره آوردهايم، ابن بطريق در كتاب «عمدة» با اسانيد بسيارى از صحاح خودشان آورده
است، هر كس مىخواهد به كيفيت اسناد آن دستيابد به كتاب «عمدة» مراجعه كند.
و سپس علامه مجلسى اضافه مىكند كه در «جامع الاصول» از «صحيح»
نسائى از ابن سلام خبر اولى را كه ما از سيد ابن طاوس آوردهايم آورده است (با
مختصر اختلافى در لفظ).
و ابن بطريق همچنين در «مستدرك» از حافظ ابو نعيم با اسناد خود از
زيد بن حسن از پدرش آورده است كه من شنيدم عمار ياسر مىگفت: وقف لعلى سائل و هو
راكع فى صلوة تطوع فنزع خاتمه فاعطاه. «در نزد على كه در حال خواندن نماز نافله
بود، سائلى ايستاد، و سؤال كرد، و على انگشترى خود را بيرون آورد و به او داد» و
سائل به نزد رسول الله آمد، و او را مطلع كرد، و اين آيه نازل شد.
و همچنين ابن بطريق با اسناد خود، از ضحاك، از ابن عباس در گفتار
خداوند عز و جل:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا»
روايت كرده است كه مراد على بن ابيطالب است از جمله
«الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون».
عبد الله بن سلام گفت: يا رسول الله، من ديدم كه على بن ابيطالب در
حال ركوع، به مرد محتاجى، انگشترى خود را صدقه داد. و بنابر اين ما ولايت او را
مىپذيريم!(32)
و نيز با اسناد خود از كلبى از ابو صالح از ابن عباس روايت كرده است
كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حال وضو گرفتن بود، كه آيه«انما وليكم
الله»بر او نازل شد، و پيامبر اراده مسجد كرد و به مسجد مىرفت، كه به سائلى
برخورد كرد، و از او پرسيد: در مسجد كه بود؟!سائل گفت: مردى بود كه در حال ركوع
انگشترى خود را به من تصدق داد، و پيامبر داخل مسجد شد، و ديد كه على عليه السلام
آنجا است.
و نيز با اسناد خود مرفوعا از ابن زبير از جابر روايت مىكند كه: عبد
الله بن سلام و جماعتى با او آمدند و از دورى كردن مردم يهود با آنها، از وقتى كه
اسلام آورده بودند شكوه داشتند.
رسول الله به آنها فرمود: ببينيد سائلى را مىجوئيد!و ما همگى به مسجد
رفتيم و سائلى به نزد رسول الله آمد، حضرت از او پرسيد: آيا كسى به تو چيزى داده
است؟!گفت: آرى من به مردى كه در حال ركوع بود گذشتم، و انگشترى را به من داد.
حضرت فرمود: برو و او را به من نشانى بده!عبد الله بن سلام گويد: ما
همگى رفتيم و ديديم كه على ايستاده و به نماز مشغول است و سائل گفت: اين است آن
مرد. و آيه«انما وليكم الله و رسوله»نازل شد.
و نيز با اسناد خود مرفوعا از عبد الوهاب بن مجاهد، از پدرش، از ابن
عباس، درباره گفتار خداوند تعالى: «انما وليكم الله و رسوله»روايت مىكند كه در
شان على بن ابيطالب فرود آمده است.
و نيز با اسناد خود مرفوعا از موسى بن قيس حضرمى از سلمة بن كهيل
روايت مىكند كه: على عليه السلام، در حال ركوع، انگشترى خود را صدقه داد، و اين
آيه نازل شد: «انما وليكم الله و رسوله».
در اينجا باز علامه مجلسى اضافه مىكند كه: سيد ابن طاووس در كتاب
«سعد السعود» گويد:
من در تفسير محمد بن عباس بن على بن مروان ديدم كه او نزول آيه«انما
وليكم الله»را درباره على عليه السلام از نود طريق با اسناد متصل روايت كرده است،
كه تمام رجال و روات آنها و يا غالب روات آنها از مخالفان اهل بيت عليهم السلام
بودهاند، و از روات مىباشند: على عليه السلام و عمر بن خطاب و عثمان و زبير و عبد
الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص و طلحة و ابن عباس و ابو رافع و جابر انصارى و ابو
ذر و خليل بن مرة و على بن الحسين و الباقر و الصادق عليهم السلام و عبد الله بن
محمد بن حنفية و مجاهد و محمد بن سرى و عطاء بن سائب و محمد بن سائب و عبد الرزاق.
و از جمله رواياتى كه او روايت مىكند، روايتى است از اسماعيل بن
اسحاق راشدى، از يحيى بن هاشم، از محمد بن عبيد الله بن ابى رافع، از عون بن عبيد
الله، از پدرش، از جدش ابى رافع كه او گفت.
من بر رسول خدا وارد شدم، و در حال خواب بود، و يا در حال وحى كه به
او مىرسيد، در اين حال ديدم كه در كنار اطاق مارى است، و من ناخوش داشتم كه آن مار
را بكشم، و در اثر كشتن آن مار، پيغمبر از خواب بيدار شود. و من چنان مىپنداشتم كه
پيغمبر در حال وحى است، در اين حال بين پيامبر و بين مار بروى زمين دراز كشيدم، تا
اگر احيانا در اثر مار سوء اتفاقى بيفتد براى من باشد، نه براى پيغمبر.
پيغمبر از خواب بيدار شد و اين آيه را تلاوت مىكرد: «انما وليكم الله
و رسوله و الذين آمنوا». و پس از آن فرمود: الحمد لله الذى اكمل لعلى نعمه و هنيئا
لعلى بتفضيل الله.
«سپاس اختصاص به خداوند دارد آن كه براى على نعمتهاى خود را
كاملكرد، و گوارا باد براى على به جهتبرترى و تفضيلى كه خدا به او مرحمت فرمود».
سپس رو به من نمود و گفت: چرا اينجا خوابيدهاى؟!من داستان را به او
گفتم، حضرت فرمود: برخيز و آن را بكش، و بعد از آن رسول خدا دست مرا گرفت و فرمود:
يا ابا رافع ليكونن على منك بمنزلتى غير انه لا نبى بعدى!انه سيقاتله قوم يكون حقا
فى الله جهادهم فمن لم يستطع جهادهم بيده فجاهدهم بلسانه، فان لم يستطع بلسانه
فحاهدهم بقلبه، ليس وراء ذلك شىء، و هو على الحق و هم على الباطل. (33)
«اى ابو رافع!منزله على نسبتبه تو همان منزلهايست كه من نسبتبه تو
دارم، و فقط تفاوتش اين است كه پيغمبرى بعد از من نيست، بدان كه بعدا با على جماعتى
جنگ مىكنند، واجب است كه در راه خدا انسان با آنان جهاد كند، و كسى كه نتواند با
دست جهاد كند، با زبانش جهاد كند، و اگر نتواند با زبان جهاد كند، با دلش جهاد كند،
غير از اين هيچ تكليفى نيست، على بر حق است، و ايشان بر باطل».
و سپس رسول الله از منزل خارج شد و گفت:اى مردم!هر كس دوست دارد كه
امين مرا ببيند، ابن ابى رافع امين من است.
محمد بن عبيد الله گويد: چون مردم با على بن ابيطالب بيعت كردند، و
طلحه و زبير علم مخالفتبرداشته، و به سوى بصره رفتند، و معاويه و اهل شام با على
مخالفت كردند، ابو رافع گفت: اين است قول رسول خدا كه با على جماعتى جنگ مىكنند،
واجب است جهاد با آنان، و اگر كسى نتواند با دست جهاد كند، با زبان كند، و اگر
نتواند با زبان جهاد كند، با نيت و دلش بكند، و غير از اين هيچ راه دگرى نيست.
ابو رافع خانه و زمين خود را كه در خيبر داشت فروخت، و با آنكه شيخ و
پيرمردى فرتوت بود و هشتاد و پنجسال از عمرش مىگذشتبا عيالات خود و قبيلهخود در
معيت على براى معاونت او حركت كرد و مىگفت:
الحمد لله الذى لقد اصبحت و ما اعلم احدا بمنزلتى، لقد بايعت البيعتين
بيعة العقبة و بيعة الرضوان، و لقد صليت القبلتين، و هاجرت الهجر الثلاث.
«حمد و شكر خداوند راست، كه من روزگارى را گذراندم، و اينك هيچ كس را
سراغ ندارم كه به مرتبه و درجه من باشد، چون دو بيعتبا رسول خدا كردم: بيعت عقبه و
بيعت رضوان، و به سوى دو قبله نماز گزاردم، و سه هجرت به جاى آوردم».
از ابو رافع پرسيدند: منظور از سه هجرت چيست؟!
گفت: يك هجرت با جعفر بن ابيطالب به سوى زمين نجاشى است كه رسول خدا
او را بدان امر كرد، و يك هجرت با رسول خدا به سوى مدينه است، و اين هجرت با على بن
ابيطالب عليه السلام به سوى كوفه است.
ابو رافع پيوسته در كوفه بود، تا امير المؤمنين عليه السلام به درجه
شهادت رسيدند، و او با حضرت امام حسن عليه السلام به مدينه بازگشت، و ديگر در مدينه
نه خانهاى داشت، و نه زمينى.
حضرت امام حسن عليه السلام خانه پدرشان على بن ابيطالب را دو نصف
كرده، نيمهاش را به او دادند و يك زمين در ينبع براى كشت و زراعتبه او دادند، كه
بعدا پسرش عبيد الله بن ابى رافع به معاويه به دويست و شصت هزار درهم فروخت.
ابو رافع گويد: آن انگشترى را كه على در حال ركوع صدقه داد حلقهاى از
نقره بود كه يك مثقال وزن داشت و در روى آن نقش شده بود: الملك لله، و از حسن بن
محمد علوى از جدش يحيى، از احمد بن يزيد، از عبد الوهاب، از مخلد، از مبارك، از حسن
روايت است كه عمر بن خطاب گفت: من از مالى صدقهاى را كنار گذاردم كه از جانب من كه
در حال ركوع باشم در بيست و چهار نوبت صدقه دادند تا شايد آنچه كه براى على نازل شد
براى من هم نازل شود و ليكن نازل نشد(34).
سيد هاشم بحرانى داستان ابو رافع و نزول آيه ولايت را به همين نهجى
كهذكر شد در «تفسير برهان» از شيخ طوسى در «امالى» با اسناد متصل خود، از ابو
رافع آورده است(35). و نيز مختصر آن را در «غاية المرام» از حافظ ابو
نعيم مرفوعا از عون بن عبيد الله بن ابى رافع از پدرش از جدش ابو رافع آورده است و
لذا مىتوانيم آن را حديثشماره (3) از «غاية المرام» محسوب داريم و بنابر اين
عبارت «غاية المرام» را ديگر نمىآوريم(36).
4-موفق بن احمد خوارزمى كه مخالفين ما در تشيع، به او عنوان صدر
الائمه دادهاند و نيز به او اخطب خطباء خوارزم گويند، مىگويد: در جواب نامهاى كه
معاويه به عمرو عاص نوشته بود، و او را براى معاونت و يارى خود بر ضد امير المؤمنين
عليه السلام دعوت كرده بود، عمرو عاص به معاويه نوشت:
لقد علمتيا معاوية ما انزلت فى كتابه فى على من الآيات المتلوات فى
فضائله التى لا يشركه فيها احد «اى معاويه حقا تو مىدانى آياتى را كه در قرآن در
شان على بن ابيطالب نازل شده است، آياتى كه پيوسته تلاوت مىشود و مردم مىخوانند و
شامل فضائلى است كه در آنها غير از على، هيچكس سهمى ندارد. كقوله تعالى: «يوفون
بالنذر» (آيه 8، از سوره 76: دهر) مثل اين آيه: «و به نذرهاى خود وفا مىكنند».
و آيه:
«و انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و
يؤتون الزكوة و هم راكعون».
و آيه:
«افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله. . . » (آيه
17، از سوره 11: هود).
آيا آن كسى كه (محمد رسول الله) بر بينه و حجت و دليلى از طرف
پروردگارش مىباشد، و در كنار او شاهد و حاضرى (على ولى الله) است و از قبل او. . .
».
و مىدانيم كه خدا گفته است درباره ايشان:
«رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» (آيه 23، از سوره 33: احزاب).
«ايشان مردانى هستند كه بر آنچه با خداوند عهد و پيمان بستهاند، به
راستى و درستى رفتار مىكردهاند».
و درباره ايشان خداوند به رسولش گفته است:
«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى»(37)آيه
23، از سوره 42: شورى)
«بگو (اى پيغمبر) كه من هيچ اجر و مزدى از شما مسئلت نمىكنم، مگر
مودت و دوستى ذوى القرباى مرا».
5-شيخ ابراهيم بن محمد حموئى، كه از اعيان و اكابر علماء عامه استبا
سند متصل خود روايت كرده است، از سفيان بن ابراهيم حريرى، از پدرش، از ابو صادق،
قال: قال على:
اصول الاسلام ثلاثة لا ينفع واحدة منهن دون صاحبه: الصلوة و الزكوة و
الولاية.
«حضرت باقر عليه السلام فرمودهاند: كه امير المؤمنين عليه السلام
فرمودهاند كه: اصول اسلام سه چيز است، و يكى از سه چيز بدون ديگرى فائدهاى
نمىبخشد: نماز و زكات و ولايت».
و واحدى گفته است اين گفتار از آيه شريفه:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون
الزكوة و هم راكعون»
گرفته شده است. زيرا كه خداوند اثبات موالات و ولايتبين مؤمنين نموده
است، و پس از آن مؤمنان را توصيف نكرده است مگر به اقامه نماز و دادن زكات و گفته
است: «الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة»، پس كسى كه ولايت على را داشته باشد،
ولايتخدا و رسول خدا را داشته است، و در آيه ديگر، آن كس را مورد محبت و مودت
بندگان مؤمن خود قرار داده است، آنجا كه گفته است: «ان الذين آمنوا و عملوا
الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا» (آيه 96، از سوره 19: مريم).
«آنانكه ايمان آوردهاند، و اعمال نيكو انجام مىدهند، البته بزودى
خداوند رحمن براى آنان (در قلوب ديگران) مودت و محبت قرار مىدهد».
سپس واحدى گفته است: ما با اسناد متصل از عطاء از ابن عباس
روايتداريم كه: در تفسير آيه:
«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا»
گفته است كه درباره على بن ابيطالب نازل شده است: ما من مسلم الا و
لعلى فى قلبه محبة.
«رسول خدا فرمود: هيچ مسلمانى نيست، مگر آنكه در دل او محبت على
است».
و پس از آن واحدى گويد: ما با اسناد متصل خود از براء بن عازب روايت
داريم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: يا على قل اللهم اجعل لى
عندك عهدا و اجعل لى فى صدور المؤمنين مودة!فانزل الله:
«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا»
قال: نزل فى على بن ابيطالب عليه السلام(38).
«اى على!بگو بار پروردگارا از براى من در نزد خودت عهدى قرار بده!و از
براى من در دلهاى مؤمنان محبتى بگذار!خداوند اين آيه را نازل فرمود: «ان الذين
آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا». برآء بن عازب كه راوى روايت است
گويد: اين آيه در شان على بن ابيطالب عليه السلام فرود آمده است».
6-حموئى: ابراهيم بن محمد با سند متصل خود از زيد بن على بن الحسين از
پدرش، از جدش سيد الشهداء عليه السلام روايت مىكند كه سمعت عمار بن ياسر يقول «من
شنيدم از عمار كه مىگفت: سائلى در كنار على بن ابيطالب عليه السلام كه در حال ركوع
در نماز نافله بود ايستاد، و تقاضا كرد و على انگشترى خود را از دستش بيرون آورده و
به او داد، سائل نزد رسول الله آمد، و او را با خبر كرد و آيه: «انما وليكم
الله»بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمد. حضرت آن آيه را تلاوت كرد و
پس از آن فرمود:
من كنت مولاه فعلى مولاه(39)
«هر كس من ولى او هستم على ولى اوست».
اين روايت را با سند ديگر از «تفسير عياشى» ، از حسن بن زيد، از
پدرش، از جدش، سيد هاشم بحرانى در «تفسير برهان» روايت مىكند. (40)و
در «تفسير عياشى» از خالد بن يزيد، از معمر بن مكى، از اسحاق بن عبد الله بن على
بن الحسين عليهما السلام، از حسن بن زيد، از پدرش زيد بن حسن از جدش حضرت امام حسن
مجتبى عليه السلام اين روايت را به عينها بيان مىكند، و در ذيل آن اين دعا را
اضافه دارد كرد: اللهم وال من والاه!و عاد من عاداه(41).
«رسول خدا فرمود: بار پروردگارا تو ولى آن كسى باش كه او موالات على
را دارد!و دشمن كسى باش كه او با على دشمنى مىكند!»
و مجلسى از «تفسير عياشى» با آن تتمه و ذيل بتمامها روايت مىكند».
(42)
و نيز محدث بحرانى از حافظ ابو نعيم اصفهانى مرفوعا از زيد بن حسن، از
پدرش، از عمار ياسر روايت مىكند(43).