صحابه از ديدگاه شيعه واهل سنت
گـرچـه مـطـالـب گذشته در پاسخ بخش دوم وسوم سؤال حضرتعالى كافى
بنظر ميرسد, اما به لـحـاظ ايـنـكـه يـكى از مطالب بى اساس ونسبتهاى
ناروائيكه در طول تاريخ مطرح گرديده واز تـهـمـتـهـاى بزرگى كه بر ضد
شيعه بكار گرفته شده وحول محور آن تبليغ شده اين است كه ـ الـعياذ
باللّه ـ شيعه همه صحابه را مورد طعن قرار داده وبه حديث هيچ يك از
آنان اعتماد نميكند لـذا ايـن مـوضـوع را نـه در حد وسيع وگسترده بلكه
بطور اجمال وخلاصه ومتناسب با اين نامه مـطـرح مى نمائيم , زيرا اين
بينش خلاف واقع واين قضاوت نادرست , تبعات وآثار زيانبار وضايعات
جـبـران نـاپـذيرى به همراه داشته وبه صورت حربه اى شكننده در ضربه زدن
به اسلام در دست دشمنان قرار گرفته است وشايد سؤال حضرتعالى نيز بطور
ناخود آگاه در اثر همين تبليغ بوجود آمده واز همان پندار بى اساس ريشه
گرفته است .
وبطوريكه در مقدمه اشاره گرديد, بهترين راه مايوس نمودن دشمنان اسلام
واز بين بردن فاصله واخـتـلاف در صـفـوف فـشـرده وبـهـم پـيوسته
مسلمانان آگاه نمودن آنها است وهمانگونه كه برنده ترين حربه دشمنان
وكارى ترين سلاح پيروزى آنان در راه اهداف شومشان جمود فكرى وبى اطلاعى
يك گروه از مسلمانها از حقيقت نظرات گروه ديگر است مهمترين وظيفه علما
نيز خلع سـلاح كـردن دشمنان ازراه بيان واقعيات وروشن ساختن انديشه
وافكار مسلمين است وبراساس عـلـم وآگـاهـى ومـنطق صحيح است كه ميتوان
به پى ريزى كاخ محكم وزيباى اتحاد ويگانگى وايجاد سد نفوذ ناپذير اخوت
وبرادرى اميدوار ومطمئن گرديد.
سه نظريه متمايز: در مورد صحابه سه عقيده مختلف وسه نظريه متمايز وجود
داردويا سه نظريه متمايز متصور است بدين ترتيب : 1 ـ همه صحابه بدون
استثناء عادل هستند وهيچ گناه وعمل ناشايستى را مرتكب نميشوند.
2 ـ صحابه با داشتن بزرگترين افتخارات كه نيل به ديدار رسول خدا(ص )
است از نظر فكر وعمل مـانـند ساير مسلمانان هستند وممكن است در ميان
آنان افراد عادل وافراد غير عادل هر دو وجود داشـتـه باشدكه نيكانشان
به پاداش نيكى وعمل صالح خود نائل وافراد خطاكار درمقابل معصيت
وگناهشان مجازات خواهند گرديد.
3 ـ همه صحابه ـ العياذ باللّه ـ كافر ومرتد هستند.
واين عقيده خطرناك وكفر آميز در صورتيكه واقعيت داشته باشد,عقيده كسانى
است كه از اسلام خـارج گـرديده اند وچنين مطلبى كه مخالف با نص قرآن
وسنت ومخالف با اجماع مسلمين است بجز برزبان وقلم شخص كافر ودور از
اسلام جارى نمى گردد.
آرى اين سه نظريه وسه بينش متمايز ومختلف درباره صحابه ممكن ومحتمل است
ومسلما همه يا بـعضى از آنها در خارج نيزطرفدارانى دارند وبايد قدرى
تامل وبررسى نمود كه آيا كدام يك ازاين نظرات سه گانه ميتواند به واقع
نزديكتر ومطابق با قرآن وسنت وقابل قبول علم وعقل باشد.
امـا قول سوم همانگونه كه اشاره نموديم از نظر قرآن وسنت محكوم واز نظر
همه مسلمانان باطل ومـردود اسـت وكـسـى بـجز دشمنان اسلام نمى تواند
داراى چنين عقيده اى باشد. وبطوريكه در صفحات آينده ملاحظه خواهيد
فرمود اصلا وجود چنين عقيده اى جاى سؤال وموردبحث است .
واما قول به عدالت همه صحابه كه بى شباهت به ادعاى يك نوع عصمت بر همه
صحابه نمى باشد, با مـوازيـن عـلـمى وحقائق قرآنى وحديثى وبا واقعيات
تاريخى سازگار نيست , در نتيجه بايد قول دوم را پـذيرفت كه راه وسط
ودور از افراط وتفريط ومورد تائيد قرآن وسنت است وآن عقيده شيعه است كه
براى صحابه نسبت به عقيده وايمان وبه اندازه اعمال وافكارشان ارج
واعتبار قائل است .
نظريه اهل سنت : قبل از اينكه نظر شيعه را در اين مورد توضيح بدهيم به
بيان عقيده ونظريه اهل سنت از زبان چند تن از علما ودانشمندانشان مى
پردازيم : 1 ـ حـافـظ ابـو حاتم رازى امام وپيشواى علماى جرح وتعديل
(93) ودانشمند رجال شناس در مـورد صحابه پس از بيان مفصل
وگفتارمشروح چنين نتيجه گيرى مى كند: (فكانوا عدول الامة وائمـة الهدى
وحجج الدين ونقلة الكتاب والسنة ).
(94) همه صحابه عدول امت ,رهبران هدايت , حجتهاى خدا در آئين
وناقلان كتاب وسنت هستند.
2 ـ ابـن عـبـدالـبـر در مـقدمه استيعاب ميگويد: (ثبت عدالة جميعهم
).عدالت همه صحابه ثابت ومسلم است
(95) .
3 ـ ابـن اثـيـر در مـقـدمـه اسـدالغابه پس از بيان اهميت ولزوم شناخت
راويان حديث ميگويد: (والصحابه يشاركون فى ذلك الا الجرح والتعديل
فانهم كلهم عدول لا يتطرق اليهم الجرح ).
در آنـچـه گـفـتـه شد صحابه رسول خدا (ص ) با ساير راويان حديث شريك
هستند مگر در جرح وانتقاد, زيرا همه صحابه عادل هستندوهيچ نقد وانتقادى
بر آنان راه ندارد
(96) .
4 ـ حـافظ ابن حجر عسقلانى در مقدمه اصابه
(97) ميگويد: (اتفق اهل السنه على ان الجميع عدول ولم يخالف فى
ذلك الاشذ من المبتدعة ).
اهل سنت متفق القول هستند كه همه صحابه عادل ميباشند ودر اين عقيده
مخالفى وجود ندارد, بجز عده معدود از افراد بدعت گذارمنحرف .
5 ـ وابن حجر مكى ميگويد: بدان آنچه كه اهل سنت وجماعت بر آن اجماع
واتفاق دارند, اين است كـه بـر هر مسلمانى واجب است همه صحابه را از
راه اثبات عدالت آنان تزكيه نموده وبه نيكى ياد نـمـايـد وازطعن
وانتقاد نسبت به آنان خوددارى نمايد: زيرا خداوند در آيات متعدد آنان
را تعريف وتوصيف نموده است .
(98) ايـن بـود اجـمـالى از نظريه چند تن از علماى اهل سنت
درباره صحابه واگر گفتار همه علماى بزرگ را در اين مورد بياوريم كتاب
بزرگ ومستقلى تشكيل خواهد داد.
وهمين نظريه ومبنى است كه موجب پيدايش حديثهاى افرادى مانند سمره وعمرو
عاص گرديده وده ها افراد شناخته شده وناشناس از زن ومرد را كه در بخش
اول اين نامه اشاره گرديد در رديف ناقلان حديث قرار داده وحديث همه
آنان به عنوان حديث صحيح معرفى گرديده است .
عـلـمـاى اهل سنت بر نظريه خويش از آيات واحاديث دلائلى ذكرنموده اند
ولى چون هدف اصلى بـيـان نظريه شيعه است از نقل وبررسى دلائل علماى اهل
سنت صرف نظر نموده وتوجه حضرت عالى را به اصل مطلب جلب مى نمائيم .
شيعه دوستداران صحابه (رض ): شـيـعـه آن گـروه از صحابه رسول خدا (ص )
را كه در راه او جانفشانى كرده وبراى اعتلاى كلمه توحيد فداكارى نموده
اند مخلصانه واز ته دل دوست داشته وبه وجود آنان افتخار مى كند وزيارت
قبر آنها را ازمستحبات دانسته وآنان را در قبول شدن حوائج وخواسته ها
به پيشگاه خدا شفيع قرار ميدهد واين محبت ودوستى را به صورت درسى
ازائمه وپيشوايان خود فرا گرفته است ونمونه اى از اين درس در صحيفه
سجاديه كه بنام زبور آل محمد شهرت يافته منعكس گرديده است كه امام
چهارم ـ سلام اللّه عليه ـ صحابه را اين چنين دعا مى كند: خـدايـا بـه
خـصوص صحابه وياران محمد (ص ) آنانكه به او يارى كردند ويارى او را
نيكو به پايان بردند ودر راه ايمان به سوى اوشتافتند ودر پذيرفتن آئينش
بر ديگران سبقت جستند ودعوت او را بـه هـنگامى كه رسالتش را با دلائل
بگوششان رسانيد, پذيرا گرديدندوجدائى از زن وفرزند را در راه آشكار
ساختن دعوتش تحمل نمودندوبراى تثبيت نبوتش با پدران وفرزندان خويش
جنگيدند وبـه بركت وجود او پيروز شدند, آنانكه محبت او را به صورت
تجارتى كه ضررى به آن راه ندارد به آغـوش كشيدند, آنانكه چون به دامن
پيامبرچسبيدند, از اقوامشان دورى گزيدند وچون در سايه قرب پيامبرسكونت
كردند, اقربايشان طردشان نمودند, بار خدايا پاداش آنچه راكه براى تو
ودر راه تو از دست داده اند فراموش نفرما ودر مقابل آنانكه مردم را به
دين تو گرد آوردند وبراى رضاى تو پـيـامـبـرت را در دعوت مردم به سويت
همراهى كردند از رضا وخشنوديت خوشنودشان فرماودر عـوض آنـانكه در راه
تو از ديار خويش هجرت گزيده وزندگى سخت را بر زندگى راحت اختيار نمودند
از نيكوترين اجر وعالى ترين پاداش بر خوردارشان فرما
(99) .
عقيده شيعه در محدوده كتاب وسنت : ايـن بود نمونه اى از عقيده شيعه
درباره صحابه واين است دوستى ومحبت شيعه نسبت به صحابه وياران رسول خدا
(ص ).
ولى با وجود اين دوستى ومحبت , شيعه معتقد است كه صحبت وديدار پيامبر
(ص ) در عين اينكه بزرگترين فضيلت وبالاترين افتخاراست , اما بتنهائى
نمى تواند موجب عدالت يا دليل مصونيت از گناه ومعصيت شود, بلكه آنچه كه
عامل سعادت ونجات از عذاب قيامت است عقيده وايمان وعمل بـقـرآن وسـنـت
اسـت ولـذا صحابه نيز مانندساير مسلمانان مى باشند ودر ميان آنان افراد
عادل ومـتـعهد وجود داردكه قسمت مهم وخيل عظيمى از صحابه را در بر مى
گيرد ودر ميان صحابه گـروه دومـى وجـود دارد پيمان شكن , اهل گناه
ومعصيت ,افرادى كه نفاق بر دلشان حاكم بود وگـروه سـومـى نـيـز وجـود
داردمـجهول الحال كه از درجه ايمان وكيفيت عقيده وافكارشان اطلاع
نداريم . وبر ما است كه گروه اول را دوست بداريم , سعادت دنياوآخرت
خويش را در پيروى از راه ورسـمشان بدانيم وحديثشان را ازجان ودل پذيرا
باشيم واما گروه دوم وآنانكه جرم ونفاق وپـيـمـان شـكنى آنها مسلم شده
است , چنين افرادى از نظر ما داراى احترام نيستندهمانگونه كه حديث آنان
ارج وبهائى ندارد.
وامـا افـراد مـجـهـول الحال از اظهار نظر در مورد آنان خوددارى ودررد
وقبول حديثشان توقف مى كنيم تا وضعشان مشخص وكيفيت ايمان وعقيده شان
روشن شود.
وايـن راهـى اسـت كه قرآن در پيش روى ما قرار داده وفكر وانديشه اى است
كه سنت بر ما تعليم وتفهيم نموده است وراه ورسمى است كه سيره خلفا بر
آن جارى گرديده است .
صحابه از نظر قرآن : قـرآن مـجـيـد صداقت گروهى از صحابه ورسوخ ايمان
وعقيده درآنان را تاييد مى كند كه :(من المؤمنين رجال صدقوا ما
عاهدواللّه عليه )
(100) .
واخلاص گروهى از صحابه را ستوده واز نيل وارتقاء آنان به درجه كمال ياد
نموده است كه : (اشداء عـلى الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاسجدا يبتغون
فضلا من اللّه ورضوانا سيماهم فى وجوههم من اثرالسجود)
(101) .
ودر وصـف ايـن گـروه چـنين فرموده است : (انما المؤمنون الذين
امنواباللّه ورسوله ثم لم يرتابوا وجـاهـدوا بـامـوالهم وانفسهم فى
سبيل اللّه )
(102) .اينها نمونه اى از آياتى است درباره صداقت واخلاص وايمان
وعقيده وجهاد وفداكارى گروهى از صحابه .
ولـى قـرآن مـجـيد در مقابل اين گروه از نفاق گروه ديگر از صحابه پرده
برداشته وعمل ورفتار وايـمـان وعـقـيده آنها را مخالف الگوهاى صحيح
اسلامى معرفى نموده است . در جايى مى گويد: (ومـمـن حـولـكـم مـن
الاعـراب مـنـافـقـون ومـن اهـل الـمدينه مردوا على النفاق لا تعلمهم
نحن نعلمهم )
(103) . وگاهى مى گويد (ومنهم الذين يؤذون النبى ويقولون هواذن )
(104) .
آنـگـاه ايذاء كنندگان پيامبر (ص ) را با عذاب سخت تهديد مى كند(والذين
يؤذون رسول اللّه لهم عذاب اليم )
(105) .
وبـاز از گـروهـى بـعـنـوان مـخـادع ومـتـظاهر به ايمان واستهزاء
كنندگان مؤمنان ياد نموده ومى فرمايد: (ومن الناس من يقول آمنا باللّه
واليوم الاخر وماهم بمؤمنين يخادعون اللّه والذين آمنوا ومـا يـخـدعـون
الا انـفـسـهـم ومـايـشـعـرون واذا خـلـوا الـى شـيـاطـينهم قالوا انا
معكم انما نحن مستهزئون )
(106) .
وگـاهى پيمان شكنى ومخالفت بعضى از آنها را با حكم زكات مطرح مى كند
ومى فرمايد: (ومنهم من عاهد اللّه لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من
الصالحين فلما آتاهم من فضله بخلوابه وتولوا وهـم مـعـرضـون
فـاعـقـبـهـم نـفـاقـا فـى قـلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا اللّه ما
وعدوه وبما كانوايكذبون )
(107) .
خـلاصه : مقام صحابه بودن به رسول خدا (ص ) مقامى است بس ارجمند
وافتخارى است بسى والا, امـا ايـن واژه وايـن اصـطـلاح بطورعموم هم
شامل كسانى است كه در بوته امتحان قرار گرفته واخـلاص عـمـل را بـحد
اعلا رسانيده اند ودر جهاد در راه خدا ونصرت ويارى رسول خدا پيشقدم
بودند وبه عالى ترين درجه كمال انسانى ارتقاء يافته ونمونه بارزى از
مكارم اخلاق گرديده وخوف وخـشـيـت خـدا در دلـشـان جـايگزين شده وخود
را از مصاديق اين آيه شريفه قرارداده اند: (انما الـمـؤمـنـون الـذيـن
اذا ذكـر اللّه وجـلـت قلوبهم واذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا
وعلى ربهم يتوكلون )
(108) .
آرى , اصطلاح صحابه هم شامل اين گروه از صحابه عالى مقام است وهم شامل
كسانى است كه در عـيـن درك حـضـور رسـول خـدا ايمان به قلبشان راه
نيافته است .(يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم )
(109) .
وبـا شـرك ونـفاق خود را در پشت پرده تظاهر به اسلام مخفى داشته
ومصاحبت رسول خدا (ص ) وحضور در اجتماع مسلمانان را بهترين وسيله رسيدن
به اهداف شوم ونزديكترين راه ضربه زدن به اسـلام ومـسـلـمين تشخيص داده
بودند ودر مورد اين گروه اخير كفايت مى كندسوره منافقين وآيات سوره
بقره وتوبه وبالاتر از همه آيه مربوط به توطئه بزرگ بناى مسجد ضرار كه
خداوند پرده از اسرار واهدافشان برگرفت وآنها را تا قيامت مفتضح ورسوا
نمود.
راه شناخت مؤمن ومنافق : ايـن بـود نمونه اى از آيات شريفه در مورد
تعدادى از صحابه كه قرآن كريم در طى اين آيات وآيات ديگر ما را از وجود
تعدادى منافق درميان صحابه مطلع واز خطر آنان بما هشدار مى دهد.
وقـبـل از ايـنـكـه به بحث صحابه از ديدگاه سنت برسيم اين سؤال مطرح مى
گردد كه با توجه بمضمون آيات گذشته آيا ملاكى براى شناختن افراد منافق
ومعيارى براى مشخص نمودن آنان از افـراد مـؤمـن ومتعهد وجود دارد؟
وآيا مى توانيم چنين افراد را از ساير صحابه رسول خدا (ص ) كه داراى
ايمان واقعى بودند تشخيص دهيم ؟
پاسخ اين است كه بلى . وسيله تشخيص وراه شناخت وجود داردوآن را هم خود
رسول خدا (ص ) در اخـتـيار پيروانش قرار داده ودركتب حديثى ودر منابع
اولى اهل سنت وشيعه از اميرمؤمنان (ع ) نـقل گرديده است كه فرمود:
(والذى فلق الحبه وبرا النسمه انه لعهد النبى الامى ان لا يحبنى الا
مؤمن ولا يبغضى الا منافق )
(110) .
قابل ذكر است كه اين حديث را نسائى در سنن خود در باب مستقلى تحت عنوان
علامة المنافق نقل نموده است .
وجالب اين است كه اين علامت در زمان رسول خدا (ص ) مورداستفاده وبهره
بردارى صحابه واقعى قـرار مـيـگـرفـت وآنـان چـهـره هـاى مـنـافق را با
بغض ودشمنى آنها نسبت به اميرمؤمنان (ع ) مـى شناختند.بطوريكه از صحابه
بزرگوار ابوذر (ره ) نقل شده است كه : (ما كنا نعرف المنافقين الا
بتكذيبهم اللّه ورسوله والتخلف عن الصلوة والبغض لعلى ابن ابيطالب )
(111) .
وابـو سـعـيـد خـدرى مـيـگـويـد: (انا كنالنعرف المنافقين نحن
معاشرالانصار ببغضهم على بن ابيطالب )
(112) .
همين مضمون از تعدادى ديگر از صحابه مانند عبداللّه بن عباس ,جابر بن
عبداللّه انصارى , انس بن مالك , عمران بن حصين ,ام المؤمنين عايشه وام
سلمه نقل گرديده است
(113) .
وايـن بـود راه شـنـاسـائى منافقان كه رسول خدا (ص ) به مسلمانان ارائه
فرموده است واين است عـمـلـكـرد وروش اصـحـاب رسـول خدا(ص ) در به
كارگيرى اين معيار كه نمونه اى از احاديث آنراملاحظه فرموديد.
وشـيـعـه نيز بجز آنچه رسول خدا (ص ) فرموده وسلف صالح ازصحابه بر آن
عمل كرده اند معتقد نبوده واز راه آنان تخطى نكرده است .
اينك بر ميگرديم به اصل موضوع وصحابه از نظر سنت .
صحابه از نظر سنت 1 ـ ابـن عـباس در حديث مفصلى راجع به روز قيامت از
رسول خدا(ص ) نقل ميكند كه فرمود در آن روز يـكـعـده از صحابه من در
سمت شمال قرار ميگيرند
(114) ومن براى حمايت از آنان (به پـيشگاه خدا)عرض مى كنم :
اينها اصحاب من هستند. در پاسخ من ميگويد: ازروزى كه تو از اينها
مفارقت كردى آنان نيز به اعقاب خويش ودوران گذشته برگشتند
(115) .
2 ـ بـاز رسول خدا (ص ) فرمود: عده اى از اصحاب من وارد حوض كوثر مى
شوند ولى از آن ممنوع وجـلـوگـيرى مى گردند, من ميگويم :پروردگارا
اينها اصحاب وياران من هستند. در پاسخ من مـيـگويد: ازآنچه اينها بعد
از تو بوجود آوردند خبر ندارى , زيرا آنان پس از توآئين خود را رها
كرده واز آئين پدرانشان پيروى نمودند
(116) .
3 ـ ودر حـديـث ديـگر فرمود: در كنار حوض كوثر عده اى از كسانى راكه با
من مصاحبت داشتند مـى بـيـنـم كـه در نزد من حاضر شده اند, آنگاه از من
دورشان ميكنند عرض ميكنم : خدايا ايشان صـحـابه هاى من هستند گفته
ميشود كه نميدانى پس از توچه حوادثى به بار آوردند
(117) .در مـورد انـتـقـاد رسـول خـدا (ص ) از يك عده از صحابه
احاديث فراوان وجود دارد كه آنحضرت با تـعـبـيـرات مختلف وبا بيانات
گوناگون عملكرد آنانرا مورد نكوهش قرار داده وضرر اين عده را بـه
مـسـلمانان گوشزد فرموده است , ولى ما براى رعايت اختصار واز لحاظاينكه
بدانيم كه انتقاد رسـول خدا مشخصا متوجه عنوان صحابه ودوراز هر نوع
تاويل وتفسير است به نقل اين سه حديث اكتفا نموديم .
سيره خلفا: سيره وروش اميرمؤمنان (ع ) در دوران خلفاى سه گانه ودر
دوران خلافت خويش دليل عينى بر گـفـتـار ما است , زيرا آنحضرت هر يك
ازصحابه را كه قانون شكنى مى نمودند وحدود ومقررات اسلام را زير
پاميگذاشتند مجازات وبه تناسب گناهى كه مرتكب شده بودند اجراى حد
وكسانى را كـه با داشتن عنوان صحابه بر خلاف كتاب وسنت عمل كرده وبا
آنحضرت به مقام جنگ وستيز بر آمده بودند در قنوت نمازودر بالاى منبر
علنا لعن ونفرين مى نمودند
(118) .
وهـمـچـنـين خليفه دوم در مقابل اعمال نادرست افرادى كه افتخارصحابگى
هم داشتند عكس العمل نشان ميداد
(119) .
مثلا: ابو هريره را استيضاح وثروت كلان او را كه پس از معزول شدن از
ولايت بحرين با خود آورده بود مصادره نمود وبر وى آنقدرتازيانه زد كه
بدنش خون آلود گرديد
(120) .
خلاصه اينكه : عقيده شيعه درباره صحابه متخذ از قرآن وسنت وسيره خلفا
است . وعلما ومحدثين شـيعه در نقل حديث وفرا گرفتن دستورات مذهبى
واحكام دينى خود در تمام ناقلان حديث اعم ازصـحابه وغير صحابه احتياط
بكار ميبرند وبطورى كه قبلا توضيح داده شد مرحوم كلينى وساير مـحدثين
در نقل حديث از خلفا وفرزندانشان مجبور هستند بلحاظ فاصله زمانى اين
احاديث را از راويـانـى كـه شـناخت دقيقى از همه آنان ندارند نقل
نكنند, زيرا بطورى كه ملاحظه فرموديد در مـيان اين ناقلان گروه اول
وافراد عادل ومورد اعتماد وهم گروه دوم وآنانكه مورد نكوهش خدا ورسـول
قـرار گـرفـته اند وجوددارد ومسلما اگر بينش برادران اهل سنت درباره
صحابه مانند بـيـنـش شـيـعه وبر اساس واقع بينى نه بر اساس (اصالة
العدالة ) بود در بيشتراحاديث كه بوسيله راويـان مـختلف از خلفا
وفرزندانشان نقل گرديده است موضع ديگرى اتخاذ واز اغلب حديثها كه امروز
به نام حديث صحيح ناميده ميشود صرف نظر مى نمودند.
سياست وتعصب دو عامل تهمت : پـس از بـيـان عـقـيده شيعه در مورد صحابه
واثبات اينكه عقيده شيعه براساس قرآن وسنت وبر مـبـنـاى سـيـره خـلـفـا
است وشيعه تنها انتقاد ازعملكرد آن عده از صحابه را جايز ميداند كه با
اميرمؤمنان (ع ) عداوت ودشمنى داشتند ويا به هر نحوى با دستورات قرآن
واوامر رسول اكرم (ص ) مـخـالـفـت صـريح وآشكار نموده اند وبطورى كه
ملاحظه فرموديداين درس را نيز از متن قرآن وگفتار رسول خدا (ص )
وعملكردصحابه فرا گرفته اند.
ايـنـك ايـن سـؤال مطرح ميشود كه آيا اين تهمت بزرگ واين افتراى
خانمانسوز كه شيعه به همه صـحـابـه بدبين است وهمه صحابه را موردطعن
قرار ميدهد چگونه به وجود آمده واز كجا ريشه گرفته است ؟
! پاسخ اين سؤال بطور اجمال اين است كه اين تهمت در اثر دو عامل بوجود
آمده است : يكى سياست تـحـريـف وديـگـرى تـعـصب ودر كناراين دو عامل
مساله بى اطلاعى وعدم تحقيق نيز در اشاعه وگسترش اين تهمت نقش مؤثرى
ايفا نموده است .
اما سياست تحريف : بـطـورى كـه در ذيل مطلب دوم اشاره گرديد در دوران
خلفاى اموى وعباسى (اگر نگوئيم در طـول تاريخ ) شيعه بجرم طرفدارى از
اهل بيت تحت فشار شديد قرار گرفته كه زندان وشكنجه وكشتار دسته جمعى
درباره آنان از مسائل عادى بشمار ميرفته است . طبيعى است كه براى توجيه
ايـن جـنـايـات در جامعه وبراى جلب وهماهنگى افكارعمومى لازم بود
دلائلى جامعه پسند, ارائه شود.در اينجا است كه حكام وعوامل جنايات دست
به تحريف زده واقدام به قلب واقعيات نموده اند وبـجـاى ايـنـكـه
بـگـويند شيعه طرفدار اهل بيت ودوستدارخاندان پيامبر است آنها را با
عداوت ودشـمـنـى بـا صـحـابـه مـتـهـم سـاخته اند. زيرا اين تهمتها است
كه ميتواند جامعه را با چنين حـكـام هـمـاهنگ (كند) وبر جنايات آنان
مهر تاييد بزند واگر حقيقت امرمطرح ميگرديد نه تنها مورد تاييد نبود
بلكه امكان مواجهه با مخالفت وعكس العمل مسلمانان نيز وجود داشت .
ما خود در شرايط فعلى شاهد اين نوع تحريفها هستيم وقلب واقعيات از سوى
بعضى حكام را عميقا لمس ميكنيم : مـثـلا آنـگـاه كه چهارصد نفر مسلمان
در كنار مسجدالحرام بخاك وخون كشيده شده وبشهادت مـيـرسـند وهزاران نفر
مجروح ميگردد,حكام آل سعود براى جلب افكار مسلمانان جهان وتوجيه عـمـل
شيطانى خود دست به تحريف زده وبجاى اينكه بت شكنى ومبارزه باكفر
واستكبار ايرانيها وشـعـاراللّه اكـبـر ومـرگ بر امريكاى آنها را كه
علت اين كشتار عظيم بوده مطرح كند از سياست تـحريف استفاده نموده ويك
مطلب مضحك وغير قابل قبولى را عنوان ودر تمام رسانه هاى خبرى دنيا
اعلان مى نمايد كه حجاج ايرانى مصمم بودند حجر الاسود!يا كعبه را از
جاى خود بر كنند وبه شهر قم منتقل كنند!!! امـا آيا ميدانيد كه
متاسفانه همين مطلب مضحك وبى اساس به گونه اى كه يك عده ناآگاه وبى خبر
از همه مسائل باور نموده اند ممكن است در آينده ودر اثر تبليغ وانتقال
از جرايد وروزنامه ها به كتب تاريخ وانعكاس اخبار وعكسهاى ساختگى
ومونتاژ آن به دائرة المعارف هابصورت يك واقعيت تاريخى در آيد؟
! هـمـانـگـونـه كه در اصل , مسئله سب وعداوت صحابه يك مطلب مضحك وخلاف
واقع بوده , اما بامرور زمان وبا تبليغ وانعكاس آن دركتابها در ميان
گروهى به صورت يك واقعيت تلقى مى شود.
يك نمونه تاريخى : مـا كـه سـياست تحريف را يكى از عوامل اصلى اين تهمت
مطرح نموديم نه يك تلقى وبرداشت از تاريخ , بلكه حقيقتى است كه
خودمورخين اشاراتى به آن نموده اند وبعنوان نمونه به نقل يك مورد
اكتفامى كنيم : ابـن اثـيـر مـورخ مـعروف در حوادث سال407 ميگويد: ودر
اين سال شيعه ها در همه افريقا بقتل رسـيـدنـد. وعـلـت آنـرا چـنـين
بيان ميكند كه درشهر قيروان ودر ماه محرم معز بن باديس فـرمـانـرواى
كـل افريقا از كنارجمعيتى عبور كرد ودرباره آنان سؤال نمود گفتند:
اينها روافض هستندكه شيخين را سب ميكنند. آنگاه مردم ومامورين به سوى
دروازه مقلى كه شيعه ها در آنجا اجتماع مى كردند روانه شدند واز شيعه
ها گروه گروه به قتل رسانيدند...
وافـرادى نـيـز كه در قصر منصور ودر مسجد شهر مهديه متحصن شده بودند,
محاصره وسپس بـقـتل رسيدند واين كشتار در تمام افريقابه وقوع پيوست كه
اكثر شعرا در سروده هاى خويش آنرا ذكرنموده اند. حادثه اى كه گروهى از
وقوع آن خوشحال ومسرور وگروهى ديگر گريان ومحزون بودند.
(121) در ايـن تـكـه از تاريخ كه بطور اجمال واختصار نقل شده است
چندنكته قابل توجه وجود دارد كه حقيقت اين تهمت وتحريف را روشن مى
سازد:
1 ـ اجتماع شيعيان در ماه محرم .
2 ـ اجتماع وحركتشان بسوى دروازه (مقلى ) وكشته شدنشان در اين ميدان .
3 ـ كشته شدن شيعيان در ساير نقاط افريقا.
4 ـ شادمانى گروهى وحزن واندوه گروه ديگر.
تـوضـيح اينكه : ميدانيم كه از قديم الايام ودر طول تاريخ مانند
امروزدر همه نقاط دنيا ودر مصر وافـريـقا
(122) شيعيان در ماه محرم به منظورعزادارى حسين بن على (ع )
وريحانه رسول خدا (ص ) اجتماع وراهپيمائى مى نمودند واجتماع شيعيان در
ماه محرم درقيراون وحركتشان بسوى دروازه شهر دقيقا روى همين اصل بوده
است .
ومـى دانـيم اين عزاداريها كوچكترين ارتباطى به صحابه ندارد واگردر اين
مراسم شعرى سروده شود ونوحه اى خوانده شود منعكس كننده مظلوميت حسين بن
على (ع ) وياران آن حضرت وتنفر از ظلم يزيد ودستياران او مى باشد.
پـس كـشـته شدن شيعه هاى قيروان به اتهام سب صحابه يك توطئه ازپيش
ساخته براى اجراى سياست حكام آنروز افريقا بوده كه اين سياست علاوه بر
(قيروان ) در ساير نقاط افريقا نيز اجرا شده است .
وطبق گفتار ابن اثير آنروز در اثر اين حادثه گروهى خندان وگروهى گريان
بودند, يعنى افراد آگـاه از سياست روز وتحريف حقايق گريان واشك ريزان
وگروهى بى اطلاع وزودباور خوشحال وشادمان بودند.
واگر سب صحابه واقعيت داشت , حزن واندوه گروهى مفهومى پيدانمى كرد.
وايـن سـياست تحريف را نه در قيروان تونس بلكه در نقاط ديگرودر طول
تاريخ مى توان بوضوح مشاهده نمود.
واما تعصب : در بعضى از كتابها كه درباره ملل ونحل وآراء وعقايد تاليف
گرديده از شخصى بنام ابو كامل ياد شـده اسـت بـا ايـن خصوصيت كه او
شيعه بوده ودر عين حال به كفر وارتداد همه صحابه وياران پـيـامبر وحتى
به كفر اميرمؤمنان (ع ) معتقد بوده است . آنگاه براى او پيروانى بنام
كامليه ترسيم ومعرفى شده كه داراى همان عقيده يعنى هم از شيعيان وهم از
معتقدان از شيعيان ومعتقدان بر كـفـر هـمـه صـحـابـه وامـير مؤمنان (ع
) بوده اند واين فرقه در كنار فرقه ها وگروههاى عجيب وغريب مسلمانان
وشيعيان قرار گرفته است مانند فرقه هاى عجارده ـ صلتيه ـ معلوميه ـ
مجهوليه ـ معبديه ـ اخنسيه ـ هذليه ودهها گروه با نامهاى جالب ! وابـو
كامل وپيروان او براى اولين بار در كتاب الفرق بين الفرق تاليف ابو
منصور عبدالقادر شافعى بـغـدادى مـتـوفاى 429 مطرح گرديده است وخلاصه
معرفى او از كامليه ومؤسس آن بطوريكه اشاره گرديد چنين است كه : اين
گروه از پيروان مردى رافضى هستند كه ابو كامل نام داشت ومعتقد بود كه
همه صحابه پيامبر حتى على بن ابيطالب (ع ) كافر شده واز دين اسلام
برگشته اند
(123) .
وعـيـن هـمين جملات را محمدبن عبدالكريم شهرستانى متوفاى548 كه در يك
قرن پس از ابو منصور مى زيسته در كتاب خود, ملل ونحل آورده است
(124) .
بديهى است انعكاس مطلبى در دو كتاب رايج وقديمى متعلق به قرن پنجم وششم
موجب انعكاس وسـرايـت آن به كتابها وتاليفات ديگرنيز خواهد گرديد ولذا
مى بينيم يك قرن پس از شهرستانى ابـن ابـى الحديد متوفاى 655 كه جزء
ادبا ونويسندگان دوران خويش بوده همان مطلب را بدون كـوچـكـتـريـن نـقد
وبررسى نقل نموده است
(125) .وچون بررسى مى كنيم مى بينيم در اصل پـيدايش كامليه ويا
با وجودگروهى بنام كامليه در متهم ساختن اين گروه با عقيده ياد شده
تـعـصب ويكسونگرى , بزرگترين ويا اصليترين عامل ودر نشر وانعكاس آن
ناآگاهى وعدم تحقيق مهمترين انگيزه بوده است .
معرفى اجمالى از ابو منصور بغدادى وشهرستانى : بـا توجه به حجم محدود
اين اوراق در معرفى اين دو نويسنده كه بعنوان مؤلفان در شناخت اديان
ومـذاهـب شـهـرت يـافـته اند ودر مساله مورد بحث , ابو منصور سازنده
وشهرستانى ناشر آن بوده است مجبورم فقط گوشه اى از اين واقعيت را در
اختيار جنابعالى قرار بدهم ونظريه امام فخر رازى متوفاى 606 را كه در
يك گفتار به هر دو مطلب اشاره نموده است بياورم .
امـام فـخـر رازى
(126) در كـتـاب مـناظرات
(127) خود ميگويد: روزى مسعودى
(128) خـدايـش بيامرزد در حالى كه شاد ومسرور بود بر من
واردگرديد. سبب خوشحالى او را پرسيدم .
در جـوابـم گـفت : كتابهاى نفيس وپرارزشى بدست آورده وخريدارى نموده ام
. گفتم : آن كتابها چيست ؟
از چند كتاب نام برد تا به كتاب ملل ونحل شهرستانى رسيد. گفتم :آرى ,
او به خيال خود عقايد ومذاهب جهان را در اين كتاب جمع كرده است , ولى
به كتاب وى اعتماد نيست , زيرا مذاهب اسـلامـى را از كتابى به نام بين
الفرق كه از تصانيف استاد ابو منصور بغدادى است نقل نموده است وابـو
مـنصور كسى است كه بر مخالفان خود سخت تعصب داشت ومذاهب وعقايد آنان را
چنان كه هست نقل نكرده است وشهرستانى نيز مذاهب را از آن كتاب گرفته
است , از اين جهت درنقل اين مذاهب , مطالب او خالى از نقص وخلل نيست
(129) .
بـطـورى كـه مـلاحـظـه مـى فـرمائيد فخر رازى ابو منصور بغدادى رافردى
متعصب ويكسونگر وشهرستانى را فرد مقلد وغير محقق معرفى مى كند.
و يك نگاه اجمالى نظريه فخررازى را در هر دو مورد تاييدمى نمايد: اما
در مورد تعصب ابو منصور: 1 ـ ابـو مـنـصـور وبـه تـبعيت وى شهرستانى
گروه كامليه را كه به زعم آنان همه صحابه حتى اميرمؤمنان (ع ) را كافر
وخارج از اسلام ميدانستند بعنوان يكى از فرق شيعه معرفى ميكنند.
جاى سؤال است كه اين مطلب متضاد ومتناقض چگونه براى ابومنصور مجهول
ومستور مانده كه مـمكن نيست فرد يا گروهى درعين اينكه مسلمان واز
پيروان ائمه شيعه است معتقد به كفر همه صـحابه حتى معتقد به كفر
اميرمؤمنان (ع ) باشد؟
شيعه اى كه در اميرمؤمنان (ع )به مقام عصمت هم قائل است !! وحـقـا
تـنها تعصب است كه ميتواند هر امر محال را ممكن وهرمطلب غير معقول را
معقول وكفر وعصمت را در يك فرد جمع نمايد!! 2 ـ در تـاليفات دانشمندان
وعلماى ديگرى كه قبل از ابو منصوردرباره ملل ونحل دست به تاليف زده
انـد, از گروهى بنام كامليه اسمى به ميان نيامده است , مانند فرق
الشيعه نوبختى متوفاى 300 ـ 320ومسلم است در صورت وجود چنين گروهى بدين
نام وبا چنين عقيده از ديد شخصيت بـا اطـلاعـى مـانـنـد نوبختى بدور
نمى ماند وحداقل درمقام رد واعتراض اشاره اى به اين عقيده ومؤسس آن مى
نمود.
نـه در كتابهاى آراء وعقايد بلكه تا آنجا كه ما بررسى نموديم ازشخصيت
ابوكامل وپيروانش وتاريخ ومـحـل زنـدگى آنان در كتب تاريخ وتراجم
كوچكترين اثرى بدست نيامد ودر اينجا است كه اين گـروه شـكـل عنقا را
پيدا ميكند وگويا چنين گروه ومؤسس آن به جز در خيال ابو منصور خلق
نگرديده وبه جز دروهم او پديد نيامده است .
واما راجع به شهرستانى : واينكه او اهل تحقيق نبوده ودر بيان مذاهب
اسلامى به قول فخررازى از ابو منصور تقليد ويا آنچه از افـواء عـوام
ومردم كوچه وبازارشنيده در كتاب خويش نقل نموده است تنها به يك دليل
روشن وقابل درك عموم اكتفا ميكنيم .
او در معرفى ائمه شيعه ميگويد:... فقالو الامام بعد موسى ابنه على
الرضا ومشهده بطوس ثم بعده محمدالتقى وهو فى مقابر قريش ثم بعده على بن
محمدالنقى ومشهده بقم ...
(130) يـعـنـى بعقيده شيعه امام بعد از محمد تقى (ع ) على بن
محمد نقى است وقبر او در شهر قم واقع است .
كـسـى كه در معرفى مذاهب واديان , كتابى تاليف ميكند ودرباره ائمه
بزرگترين مذاهب اسلامى (شـيـعه ) اين چنين نظريه مى دهد ومرقدشريف امام
هادى (ع ) را از سامراى عراق به شهر قم وبه ايـران مـنـتقل ميكند,
نظريه او در مورد آراء وعقايد مختلف وغير معروف داراى چه اعتبار وارزش
علمى خواهد بود؟
! قضاوت با جنابعالى است .
وجالب اين است كه او عذر اين اشتباه واشتباهات ديگرش راخواسته ودر ذيل
همين نظريه چنين ميگويد: (هذا؟
الاثنا عشريه فى زماننا.
شـمـا خـواننده عزيز از اين جمله چه مى فهميد؟
مگر شيعه در هرزمان داراى عقيده خاصى بوده است ؟
مـفـهـوم ظـاهرى اين جمله اين است كه من در حال حاضر كه با مردم عادى
وافراد كوچه وبازار گفتگو ميكنم , درباره عقيده شيعه چنين نظريه مى
دهند كه مدفن امام دهم آنان در شهر قم قرار گرفته است .
ولابـد اگـر در ميان عده ديگر چنين ميگفتند كه امام يازدهم شيعيان در
شيراز است شهرستانى هم مى نوشت : وبعده الحسن العسكرى ومشهده بشيراز!!
خلاصه اينكه : اولا بدبينى شيعه نسبت به همه صحابه نه تنها از نظردلائل
نقلى مردود وبى اعتبار است بلكه از نظر عقلى نيز يك موضوع متناقض وغير
قابل قبول است .
وثـانيا: اصلا شخصى بنام ابو كامل وگروهى بنام كامليه كه داراى عقيده
مورد بحث باشد وجود نـداشته بلكه چنين گروه وچنين عقيده ساخته وپرداخته
خيال وانديشه فردى متعصب بنام ابو منصور بوده است .
وثـالثا: وجود چنين فرد وگروهى با چنين عقيده ضد اسلامى چه ارتباطى به
عقيده شيعه دارد؟
مگر كتابخانه هاى دنيا مملو از منابع عقيدتى وكتب حديثى وتاريخى شيعه
نيست ؟
تا حال در كدام كتاب ازكتب شيعه چنين عقيده منعكس گرديده واز زبان كدام
عالم ودانشمندويا فرد عوام وبى سواد شيعه چنين مطلبى شنيده شده است .
(يا ايهاالذين آمنو اتقو اللّه وقولو قولا سديدا يصلح لكم اعمالكم
ويغفر لكم ذنوبكم )
(131) .
شيعه يا اهل سنت واقعى : پـس از بـيـان ايـن نكته كه اساس وپايه عقيده
شيعه در مورد صحابه قرآن وسنت وآيات واحاديث است , تذكر اين نكته را
لازم مى دانيم كه بايد تسنن واقعى را در تشيع بدست آورد وپيروى نمودن
از سنت اصيل پيامبر (ص ) نمى تواند بدون تشيع تحقق پذيرد.
الـبـته ما در اين مورد با تسميه ونامگذارى كارى نداريم وفعلا كيفيت
تسميه تشيع وتسنن وزمان وعـامـل بـوجـود آمدن اين دو اسم را مطرح نمى
سازيم واز اين بحث صرف نظر ميكنيم كه كلمه شـيـعـه بـه وسـيـلـه شـخـص
رسـول اكـرم (ص ) بـه پـيـروان امـيـرمـؤمـنـان (ع ) اطـلاق گـرديـده
(132) وپيدايش كلمه اهل سنت وجماعت از سال 41 واز زمانى است كه
آتش بس بين امام حسن مجتبى (ع ) ومعاويه بوجود آمده وبا مرورزمان گسترش
يافته است .
(133) آرى , مـا فـعـلا اين بحث را مطرح نمى كنيم , ولى همانگونه
كه درمورد صحابه , ديدگاه شيعه را مـلاحـظـه فرموديد كه بر اساس قرآن
وسنت بوده ودر اين مسير اعوجاج وانحرافى از سنت نبوده مى توانيداز همان
يك نمونه به تمام آراء وعقايد واعمال وعبادات شيعه پى ببريد ودريابيد
كه شيعه در تـمام نظراتشان از اصول عقايد گرفته تاجزئيات فروع واحكام
پيرو قرآن وسنت ميباشد واصل تـشـيـع وپـيروى از اميرمؤمنان (ع ) واهل
بيت نيز در چهار چوبه دستور قرآن ودرمحدوده فرمان رسـول خـدا بـوده
اسـت كه فرمود: (من كنت مولاه فهذاعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد
من عاداه )...
واز اينجا است كه مى گوئيم تسنن وسنت گرائى حقيقى را بايد درتشيع جستجو
كرد واين تشيع است كه اهل سنت واقعى وپيرو سنت اصيل وصحيح رسول خدا مى
باشد.
سؤال چهارم
مگر فرزندان خلفا از عفير (مركب رسول خدا (ص ) هم ضعيفترند؟
پـاسـخ اجمالى : لابد نظر مبارك جنابعالى از مطرح نمودن اين سؤال
ومنظورتان از به كارگيرى ايـن تعبير قدح واعتراضى است نسبت به مرحوم
كلينى كه روايتى به صورت ارسال وبدون سند وبـا مـتـنى ضعيف وداراى
غرابت در مورد مركب رسول خدا (ص ) كه عفير ناميده مى شدنقل نـمـوده است
, روايتى كه در كتب اهل سنت نه مرسلا بلكه با سندونه با متنى ضعيف بلكه
با متنى ضعيفتر نقل گرديده است .
ومـا قـبـل از بـررسى وتوضيح اين مطلب پاسخ , اجمالى جنابعالى رامانند
گذشته در ضمن چند جمله عرض مى كنيم سپس به شرح وتوضيح آن مى پردازيم :
1 ـ بـر خـلاف علما ودانشمندان اهل سنت كه همه حديثهاى صحاح ششگانه
مخصوصا حديثهاى صـحيحين را واقعا صحيح وغير قابل نقدوبررسى مى دانند
علماى شيعه همه احاديث كتب اربعه ودر راس آنـهاهمه احاديث كافى , را
صحيح تلقى نمى كنند, بلكه تك تك حديثهاى اين كتاب را از نظر متن وسند
قابل تحقيق وبررسى مى دانند واز يك مطلب ضعيف وحديث غير صحيح ولو در
(كافى شريف ) باشد دفاع ننموده وآن را كنار مى گذارند.
2 ـ اين روايت كه در كافى ويا بعضى از منابع وكتب ديگر شيعه نقل شده
است , به اصطلاح (عامى ) ودر اصـل در كـتب اهل سنت وبه طريق راويان
آنان نقل گرديده واز اين منابع به كتب شيعه راه يافته است .