فصل سوم: از گفتههاى ضعيف تا دلايل ضعيفتر
از گفته هايى كه ملتزمان بدان كوشيدهاند در اثبات آن ادلهاى اقامه كنندجز
دو گفته باقى نمانده است:
1. اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند; 2. اهل بيت، امت
محمدصلى الله عليه وآله ياخصوص پرهيزگاران امت اويند.
به زودى روشن خواهد شد كه اين دو عقيده با دلايل خود هم چون سرابىاست در
بيابان هموار بى آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آنشتابد و چون بدان
جا رسد هيچ آبى نيابد.
عدم شمول بنى هاشم
با احاديث زير استدلال كردهاند كه آيه تطهير شامل همه بنى هاشم استيا
همراه با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بدون آنان.
1. حديث زيد بن ارقم كه پيش از اين آمد. (1) .
2. حديث ابن عباس كه در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم كرده و مرادر
قسمتبهتر قرار داده است... سپس قبايل را خاندانى چند و مرا در بهترينخاندان
قرار داد. اين فرموده خداوند متعال است كه: «انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس
اهل البيت و يطهركم تطهيرا» من و اهل بيت من پاكيزه از گناهان هستيم. (2)
.
3. روايت زيد بن ارقم در پاسخ به حصين كه از او پرسيد: چه كسانىاهل بيت
پيامبرند؟ زنانش؟ زيد پاسخ داد: نه به خداى سوگند، چه بسا زنمدتى با مرد زندگى
كند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قومخود باز گردد. اهل بيت
پيامبر، اهل و عصبه اويند، آنان كه پس از او از صدقهمحروم شدند. (3)
.
4. صلاحيت لفظ «اهل بيت» براى شمول زنان و آل او. چرا كه مراد ازبيت، هم
خانه مسكونى است و هم خانه نسبى. (4) .
كنجى شافعى سه ايراد بر گفته زيد بن ارقم گرفته كه عبارتند از:
1. زيد بن ارقم گفته: اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه پس
از او ازصدقه محروم شدند، در حالى كه محروميت از صدقه به پس از وفاتپيامبرصلى
الله عليه وآله اختصاص ندارد، بلكه پيش از وفات را هم در بر مىگيرد.
2. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذكور نيست، بلكه بنى عبدالمطلبهم از
صدقه محروم بودند.
3. بنا بر قول صحيحتر، آل مرد، غير از خود اويند. بنابراين، بر اساس
گفتهزيد، امير المؤمنين علىعليه السلام از دايره اهل بيتخارج مىشود.
(5) .
بعضى معتقدند كه منظور كنجى از عبارت اخير اين است، همان گونه كهزن پس از
مدتى زندگانى با شوهر به خاطر طلاق از دايره بيتخارج مىشود،داماد هم اگر از
دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بيرون مىشود. چهملاك در هر دو يك است.
بنابراين، همانگونه كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيتخارج هستند،
على هم از آنان خارج مىشود.
ممكن است گفته شود: اين توجيه سخن كنجى بى جاست; زيرا زيد بنارقم تاكيد
كرده كه اهل بيت، اهل و عصبه مرد هستند، و علىعليه السلام هم از
عصبهپيامبرصلى الله عليه وآله است. پس معنا ندارد كه كنجى از زيد بن ارقم
ايراد بگيرد كهعلىعليه السلام را از دايره اهل بيتبيرون مىكند، اما بعضى از
محققان، عبارتكنجى را به نحو ديگرى توضيح دادهاند كه ممكن است گفته شود اين
توجيهنزديكتر به قبول است. حاصل اين توجيه چنين است:
علىعليه السلام بنا بر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است;
بنابراين، از مدلول آيهخارج مىشود [چون آل مرد غير از خود اويند.] در حالى كه
پيامبرصلى الله عليه وآله و هرآن كس كه به منزله اوست، چنان كه نزد بيشتر
عالمان و محققان معلوماست، در مدلول آيه داخل مىباشد. ما ضمن پذيرش اين
توجيه، احتمالمىدهيم كه به هنگام نوشتن اشتباهى رخ داده باشد. بدين معنا كه
مىخواستهبنويسد رسول الله، ولى نوشته امير المؤمنين. با اين حال احتمال
اشتباه درنوشتن معمولا ضعيف است. بنابراين، چارهاى جز پذيرش آنچه گذشتنيست.
ما به ايرادهاى كنجى بر گفته زيد بن ارقم چند مورد مىافزاييم:
1. اين تفسير زيد از اهل بيت اجتهاد اوست. هرگاه چيزى غير از آن ازرسول
خداصلى الله عليه وآله ثابتشود، معيار كلام رسول خداصلى الله عليه وآله خواهد
بود نه اجتهادزيد و نه اجتهاد ديگرى; زيرا گفته ديگران، اجتهاد در مقابل نص
است. (6) همانگونه كه هنگام بيان متون متواتر و صحيح حديث كساء در
اوايل كتابملاحظه كرديد، ثابتشده كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله مراد از
اهل بيت را معينفرموده است.
2. اگر سخن زيد درستباشد بر رسول خداصلى الله عليه وآله لازم بود كه
عباس،فرزندانش، عقيل، جعفر و ديگر نزديكانش را زير عبا آورد و از جلو خانهآنان
بگذرد و اين آيه را تلاوت كند.
3. معلوم نيست كه مرد از بيت، بيت نسبى و اصل و عصبه پيامبرصلى الله عليه
وآله و ياخانه مسكونى و يا هر دو باشد. چه پيش از اين آمد كه با ملاحظه آيات
وسياق آن و كاربردهاى وارده، ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت
ورسالتباشد. اعضاى اين بيت، از طريق راهنمايى پروردگار به واسطهرسول اكرمصلى
الله عليه وآله شناخته مىشوند; زيرا خداوند است كه افرادى را كه شايستگىمقام
والا و رفيع را در اثر تلاشها و مجاهدتهاى خويش دارند مىشناسد.
پيش از اين آمد كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اهل بيت را منحصر به آل
عبا و ائمهدوازدهگانهعليهم السلام كرده است. اگر هم بپذيريم كه منظور، خانه
مسكونى استبايد همان گونه كه گذشتخانه خاصى باشد كه رسول اكرمصلى الله عليه
وآله اهل كساء رادر آن گرد آورد.
4. زيد در صدد بيان مراد عبارت اهل بيت در آيه تطهير نيست، بلكهحديث ثقلين
را تفسير مىكند. (7) .
هر چند زيد بنا به آنچه بيان كرديم در اين تفسير خود دچار اشتباه شده،اما
ممكن است راى وى در مورد عبارت «اهل البيت» در آيه تطهير خلافآن باشد، خصوصا
كه وى اصراء پيامبرصلى الله عليه وآله در تطبيق آيه بر خصوص اهل كساءرا ديده و
شاهد بوده كه پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه و بلكه تا زمان رحلتبه
اينامر ادامه داد.
در خصوص حديث ابن عباس نكات زير را بيان مىداريم:
1. اين حديث دلالت ندارد كه مراد از اهل بيت، همه بنىهاشم يا تمامكسانى
است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، چنان كه زيد
بنارقم مدعى بود.
2. حديث ابن عباس با حديث كساء كه پيش از اين آمد منافاتى ندارد;زيرا مراد
اين است كه عنايت ربانى بر اين تعلق گرفته كه پيامبرصلى الله عليه وآله
ازخانوادهاى با شرافت، پاكيزه، و داراى مجد و فضيلتباشد. حال اگر اينپيامبر
پس از آن كه به پيامبرى رسيد، اهل بيتى داشت كه از گناهان پاكيزهبودند، خلاف
قاعده نخواهد بود; زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله در بهترين خانوادههاىقريش
قرار داده شد. آن گاه اهل بيت او آمدهاند كه آنان هم در دامان نبوتپاكيزه از
گناهان تربيتشدند. بنابراين، وجود اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله در
طولوجود آن حضرت به عنوان پيامبر مىباشد نه در عرض آن.
3. اگر پيوندهاى قبيلهاى معيار بود، مىبايست ابوطالب و امثال او هم
ازگناهان پاكيزه باشند، در حالى كه اين گونه نيست. اين به دست مىدهد كههرچند
قبيله و خانواده اثر بزرگى دارد اما نه همه چيز است و نه سبتبههمگان چنين
مىباشد. بنابراين، بايد به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كنيم تا در
عمل،پاكيزگان را براى ما معرفى كند و آنان را از ديگران متمايز سازد. اين ازيك
سو، از سوى ديگر نوحعليه السلام مىگويد:
... رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين قال يانوح انه ليس
من اهلك انه عمل غير صالح (8) ;
بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو
كهقادرترين حكمفرمايانى. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزندت هرگز با تواهليت
ندارد. او را عملى بسيار ناشايسته است...
ملاحظه مىكنيد كه خداوند به نوح وعده داده كه او و خاندانش رانجات دهد. نوح
از خداوند مىخواهد كه به وعدهاش عمل كند. پاسخ مىرسدكه پسر نوح به سبب معصيت
از اهل وى نيست، در حالى كه از نزديكترينافراد اوست.
اين دلالت دارد كه معيار اهل بيتبودن قرابت نيست، بلكه معيار اصلى،عمل صالح
است. حسن بن موسى بن على وشاء از امام رضاعليه السلام در حديثىپيرامون پسر نوح
روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود،اما از آن جايى كه
معصيتخداى - عز وجل - كرد، خداوند او را از پدرشنفى نموده همين طور هر كس از
ما باشد و اطاعتخداى - عز وجل نكند - ازما نيست و هرگاه تو از خداى - عز وجل -
اطاعت نمايى، از ما اهل بيتهستى.» (9) .
امام صادقعليه السلام فرمود: «هر كس از شما تقواى الهى پيشه كند و كار
شايستهانجام دهد، از ما اهل بيت است.» راوى گفت: از شما اهل بيت؟!
فرمود:«[آرى] از ما اهل بيت، ابراهيم در اين مورد فرمود: هر كس از من
پيروىكند، همانا كه از من است.» (10) .
از اين جهت است كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله درباره سلمان فارسى
فرمود: «سلماناز ما اهل بيت است.» (11) .
به همين جهت است كه كسانى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه
مرتكبمخالفتهاى بزرگى - چه در زمان حيات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از
اهل بيت او نيستند.
توجيه نادرست گفته زيد
ابن كثير تلاش كرده تا مراد زيد بن ارقم را توجيه كند. او احتمال مىدهدكه
مقصود زيد اين باشد: مراد از اهل، فقط زنان نيستند، بلكه آنان همراهآل
[خاندان]، اهل مرد را تشكيل مىدهند. اين احتمال براى جمع بين قرآن واحاديث
پيشين - اگر صحيح باشد چه بعضى از اسانيد آنها ايراد دارد - ارجحاست. خداوند
[به حقيقت امر] آگاهتر است. (12) .
به نظر ما اين توجيه نادرست است; زيرا سخن ديگر زيد بن ارقم كهابنكثير
بدان اشاره كرده منافاتى با اين سخن زيد ندارد; زيرا متن سخن وى درآن كلام چنين
است: به او گفته شد: آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟ زيدگفت: زنانش از اهل بيت
اويند، ليكن اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كهپس از او از صدقه
محروم شدند.
اين سخن زيد نفعى براى ابن كثير ندارد تا بدين وسيله اثبات كند كه مرادزنان
پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكان نسبى او هستند; زيرا:
1. زيد پس از آن بيان كرده كه مراد از اهل بيت كسانى هستند كه پس
ازپيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند و اين بر زنان پيامبرصلى الله
عليه وآله صدق نمىكند.
2. ظاهرا اين گفته زيد: زنانش از اهل بيت اويند، استفهام انكارى است كهادات
استفهام به منظور تخفيف حذف شده است و اقرار زيد مبنى بر اين كهزنانش هم از
اهل اويند نمىباشد; زيرا در ادامه مىگويد: «وليكن» و اين لفظدلالت دارد كه
آنچه پس از آن آمده صحيح است وگرنه صحيحتر آن بود كهبگويد: «نساؤه من اهل
بيته وكذا من حرموا الصدقة بعده» زنانش از اهل بيتاويند، همين طور كه پس از
او از صدقه محروم شدند.
3. مراد بودن ديگران، جداى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله منافاتى با
قرآن ندارد. مااين مطلب را شرح داديم و دلايل و شواهد آن را كه بر خروج زنان از
مفادآيه دلالت دارد آورديم; زيرا اين مطلب در بسيارى از متون صحيح و متواتراز
رسول اكرمصلى الله عليه وآله آمده است. بنابراين، ادعاى اين كه به اين وجه جمع
براىجلوگيرى از منافات بين قرآن واحاديث نياز داريم قابل قبول نيست.
يك تذكر
تشكيك هاى ابن كثير در صحت روايات حديث كساء غير معقول و غيرقابل قبول است،
چرا كه اين روايات به طور متواتر به ما رسيده و درصحاح سته و ديگر كتب اهل
سنتبا اسانيد صحيح آمده است. حتى افرادىمثل ابن تيميه معروف به انحراف از
علىعليه السلام و اهل بيت هم به صحت اينروايات اعتراف كردهاند. افزون بر
اين، شخص ابن كثير هم نتوانسته در مقابلحقيقت مقاومت كند. چه آن قدر واضح و
آشكار است كه دريافته انكار آناز شهرت و درجه اعتبار وى خواهد كاست و لذا
ناچار شده كه در ادامهبگويد: «بعضى از اسانيد آن ايراد دارد.» اين سخن وى
دلالت دارد كه اسانيدديگر اشكالى ندارد.
اهل بيت; امتيا پرهيزگاران؟
فردى كه از نظر وى، قوىتر اين است كه فرقى بين «آل» و «اهل بيت»نيست،
مىگويد: گفته شده آل لبيتشامل همه امت محمدصلى الله عليه وآله مىشود.
اينگفته اصحاب محمد، مالك و ديگران است. (13) .
گفته شده منظور اهل بيت الحرام و خصوص پرهيزگاران امت است. (14)
خداوند سبحان فرموده: «ان اولياؤ ءلا المتقون.» (15) .
به نظر اينان روايت واثلة بن اسقع مىتواند اين مدعاى آنان را تقويت كند.چه
از واثله روايتشده كه:
پيامبرصلى الله عليه وآله، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام را زير
پارچه جمع كرد و آنچهرا كه پيش از اين آمد به آنان گفت:
واثله گفت: و من؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو نيز. (16) .
به نظر ما اين گفته به چند دليل نادرست است:
1. پيش از اين آمد كه مراد از بيت در اين آيه شريفه، بيت نبوت و رسالتاست
نه بيت الحرام و غير آن، بلكه يك احتمال قابل اعتنا در اين باره كافىاست كه
اين عقيده را از اعتبار بيندازد.
2. بحث از بيت الحرام در يك آيه قرآنى مستلزم آن نيست كه مراد ازاهل بيت در
آيه تطهير هم بيت الحرام باشد.
3. اين گفته، اجتهاد در مقابل نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله
است كهدر آن اهل بيت را براى ما معين و مورد تاكيد قرار داده است.
4. روايت واثله كه مخالف با تمام روايات متواتر (بسيار زياد) است، برمطلوب
آنان دلالت ندارد; زيرا اگر هم اين حديث صحيح باشد، رسولاكرمصلى الله عليه
وآله از اين كه فرمود: تو نيز، قصد داشته است كه او را تنها در دعا داخلكند،
نه در اهل بيت و مدلول آيه.
5. اگر حديث واثله صحيح باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله به او گفت: تو از
اهل منهستى نگفت از اهل بيت من. پيش از اين آدم كه بين اين دو تعبير فرق است
وآن حضرتصلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما اين مطلب را كه
ازاهل بيت او باشد نفى كرد.
6. اين روايت واثله به نحو ديگرى هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ
پيامبرصلى الله عليه وآله نيامده است. به منابع روايتحديث كساء مراجعه كنيد.
7. در بعضى از متون آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيتخود
دعافرمود كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند [ آيه
راتلاوت نكرد]. واثله به او گفت: يا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نيز. (17)
اينبدان معناست كه واثله از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد او را
در دعا داخل كند نهدر اهل كساء و پيامبرصلى الله عليه وآله هم به درخواست وى
پاسخ مثبت داد. اين از يكسو، از سوى ديگر جالب اين جاست كه بعضى از برادران ما
احتمال دادهاندكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر سبيل استفهام و انكار به او
پاسخ داده نه بر سبيل قبول واقرار. قرينه احتمال اين است كه پيامبرصلى الله
عليه وآله زنانش را از اين كه از اهل بيت اوباشند بيرون كرد.
8. واثله، آخرين صحابى كه در دمشق مرد، (18) از اعوان بنى اميه
بود.احاديث فراوانى از وى در فضيلت معاويه روايتشده كه حافظان حديثبهبطلان و
ساختگى بودن آن حكم كردهاند. (19) .
1) رستغنى (بنا به نقل تاريخ دمشق، ج4، ص208) بدان استدلال كرده است. نظر
ابن بدران همهمين است.
2) الدر المنثور، ج5، ص199; فتح القدير، ج4، ص280; كتاب سليم بن قيس،
ص4 - 10; شواهدالتنزيل، ج2، ص3; كفاية الطالب، ص377; الصواعق المحرقه،
ص142; ينابيع الموده، ص15;العمده، ص42; مرقاة الوصول، ص107; مجمع البيان،
ج9، ص138.
3) صحيح مسلم، ج7، ص123; الصراط المستقيم، ج1، ص185; البرهان فى تفسير
القرآن، ج3،ص324; بحار الانوار، ج35، ص230 و ج23، ص117; خلاصه عبقات
الانوار، ج2، ص64;احقاق الحق، ج9، ص323; الصواعق المحرقه، ص148; جامع
الاصول، ج10، ص103.
4) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208; اسعاف الراغبين، ص108; التسهيل
لعلوم التنزيل، ج3،ص137; الصواعق المحرقه، ص141.
5) ر.ك: كفاية الطالب، ص54; خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص67 و 371.
6) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص215.
7) ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج3، ص486; الكلمة الغراء فىتفضيل الزهراء،
ص215.
8) هود (11) آيات 45 - 46.
9) عيون اخبار الرضا، ج2، ص232; بحار الانوار، ج49، ص218.
10) تفسير عياشى، ج2، ص231.
11) ر.ك: الاختصاص، ص341; بحار الانوارج22، ص348; اسد الغابه، ج2،
ص331; ذكر اخباراصبهان، ج1، ص54; مستدرك حاكم، ج3، ص598; مناقب ابن شهر
آشوب، ج1، ص85; قاموسالرجال، ج4، ص244.
12) تفسير القرآن العظيم، ج3، ص486.
13) ر.ك: منهاج السنه، ج4، ص21; المواهب اللدنيه، ج2، ص122.
14) ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج16، ص310; مجمع البيان، ج8، ص356;
تاويل الآيات الظاهره،ج2، ص456; مرقاة الوصول، ص107; منهاج السنه، ج4،
ص21.
15) انفال (8) آيه 34.
16) ر.ك: جامع البيان: ج22، ص6; فتح القدير، ج4، ص280; الصواعق المحرقه،
ص 142 و 227;العمده، ص34; السنن الكبرى، ج2، ص152; ذخائر العقبى، ص23 - 24;
شواهد التنزيل، ج2،ص39 - 40، 45 و 47; مشكل الآثار، ج1، ص337; البرهان فى
تفسير القرآن، ج3، ص331; ينابيعالموده، ص108 و 229 و 294; مجمع الزوائد،
ج9، ص167; زينى دحلان، السيرة النبويه،ج2،ص300.
17) منابع آن فراوان استبه عنوان مثال ر.ك: شواهد التنزيل، ج2، ص39 و 46;
المستدرك حاكم،ج3، ص44; مجمع الزوائد، ج9، ص167تفسير جامع البيان، ج22،
ص6; السنن الكبرى، ج2،ص152، به نقل از المعجم الكبير، ج1، ص126.
18) ر.ك: تهذيب التهذيب، ج11، ص101.
19) ر.ك: اللآلى المصنوعه، ج2، ص417 - 419; الغدير، ج5، ص308.