فصل دوم: دلايل واهى در شمول همسران پيامبرصلى الله عليه وآله
ما قصد داريم اين فصل را به طرح استدلالهاى كسانى اختصاص دهيم كهعقيده
دارند در آيه تطهير، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به تنهايى - چنان كه عكرمه
پيرومذهب خوارج مىگفت و يا همراه اصحاب كساء، آنگونه كه ساير اهل سنتعقيده
دارند - اراده شدهاند.
زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
گروهى از عالمان سنى بر اين عقيده خود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به
تنهايىاهل بيتند يا با ديگران، به چند چيز استدلال كردهاند. ما آن امور را
بيان و بهمناقشههايى كه بر آن وارد استيا دانشمندان بر آن وارد كردهاند
اشارهمىكنيم.
دليل اول: دلالتسياقى
مهمترين چيزى كه اينان در اثبات عقيده خود بدان استدلال كردهاند،
سياقآيات است; زيرا آيات پيش و آيات پس از اين آيه خطاب به آنان است.بنابراين،
تطهير هم فقط از براى اينان باشد. خداوند متعال فرموده: يا نساءالنبى لستن كاحد
من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول... انما يريد الله ليذهبعنكم الرجس...
واذكرن ما يتلى فى بيوتكن... (1) .
در اين باره مىگوييم:
1. پيش از اين دانستيم كه سياق آيات از انحصار آيه تطهير در اصحابكساء ابا
ندارد و بلكه ظاهر كلام و متعين از آن هم همين است; چه مرادبودن زنان پيامبرصلى
الله عليه وآله از اين آيه يا حتى شامل آنان بودن هم به محذورهاىمتعددى برخورد
مىكند و بلكه به سبب عدم تناسب بين لحن خطاب درآيات پيش و پس از آيه تطهير و
لحن خطاب در آيه تطهير، موجب خلل درسياق است. اين گذشته از محذورهاى ديگرى است
كه پيش از اين آورديم ونيازى به تكرار آن نمىبينيم.
2. دانستيم كه در صحت اطلاق عبارت اهل بيتبر زنان پيامبرصلى الله عليه
وآلهمناقشه بزرگى وجود دارد. بعضى از پيشوايان لغت، به عدم صحت آن
تصريحكردهاند. تصريح زيد بن ارقم هم خواهد آمد كه مىگويد: اطلاق اين عبارت
برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله نادرست است.
3. پرسش ام سلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله كه آيا او هم از اهل بيت است و
يااينكهاز پيامبرصلى الله عليه وآله خواست تا او را هم از اهل بيت قرار دهد،
مؤيد عدم صدقاين عبارت بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و گرنه شك و پرسش
و يا درخواست امسلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله موجه نبود.
به اين نكته هم اشاره مىكنيم كه بر حسب تصريح روايات، پيامبرصلى الله عليه
وآلهپذيرفت كه امسلمه از اهل و از همسران او باشد، اما اين را كه از اهل بيت
اوباشد رد كرد. بدين ترتيب روشن مىشود كه اين ادعا بىمورد است كه
مىگويد:وقتى كه ام سلمه ديد پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتخود را زير
پارچه جمع كرده،در اين باره به شك افتاد و همين شك او را بر آن داشت تا از
پيامبرصلى الله عليه وآلهپرسش كند. مگر اين كه فهميده باشد كه مراد خانه
مسكونى خاصى است كهپيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را در آن جمع كرد و ام
سلمه خود را از آن بيرون ديد ورسول خداصلى الله عليه وآله او را از ورود بدان
بازداشت. اين در رد كلام و نيز ادعاى آنانمبنى بر دخول زنان پيامبرصلى الله
عليه وآله در حكم آيه مؤكدتر است.
4. اگر بپذيريم كه سياق آيات در مخاطب بودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
ظهوردارد، باز دانستيم كه بايستى به واسطه رواياتى كه اهل بيت را منحصر
درآلعبا مىداند، از اين ظهور دستبرداشت.
5. حتى اگر وجود اختلاف سياق را بپذيريم، با استطراد و اعتراض، نهمنافاتى
با بلاغت كلام دارد و نه از ارزش و قوت آن مىكاهد.
6. تغيير ضميرها از مؤنثبه مذكر و سپس آوردن لفظ بيت محلى به«الف» و
«لام» عهد و اين مطلب كه وقتى خانههاى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را
ارادهكرده، از آن به صيغه جمع مضاف به «كن» ياد كرده: «بيوتكن»، همه مؤيد
ايناست كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مخاطب آيه تطهير نيستند.
اين جداى از ساير مطالبى است كه پيرامون اين نكته بيان داشتيم كهخطاب آيات،
متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله و بيت نبوت است و سخن زنان حضرت برسبيل التفات
به آنان آمده و يا استمرار خطاب پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان است،در جهت
امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.
دليل دوم: بيت، به معناى خانه مسكونى
اينان در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در
مفاد آيهاستدلال كردهاند كه منظور از بيت در اين آيه، خانههاى مسكونى
زناناوست; زيرا خداوند فرموده: «واذكرن ما يتلى فى بيوتكن» در اينجا
بيت[خانه] را به زنان اضافه كرده، بنابراين، بايد زنان پيامبرصلى الله عليه
وآله در مدلول اين آيهداخل باشند; زيرا آنان ساكن در خانههاى پيامبرند.
(2) .
آن گونه كه زمخشرى و بيضاوى گفتهاند: دست كم اين آيه ناظر به ايناست كه
بيت (خانه) اعم از خانه نسبى و خانه مسكونى است. بنابراين، زنانپيامبرصلى الله
عليه وآله را هم در بر مىگيرد. (3) .
اما اين استدلال هم بنا به دلايلى ناتمام است. ما به چند مورد
اشارهمىكنيم:
1. پيش از اين دانستيم كه مراد از بيت، بيت نبوت و مركز رسالت (4)
است.دست كم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنين است; زيرا احتمالاين
معنا موجب مىشود كه استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسكونى و آنگاهاستدلال
بر اين كه خطاب آيه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله استسست و ضعيفباشد.
اگر هم به فرض بپذيريم كه مراد خانه مسكونى است، باز «الف» و «لام»،«الف»
و «لام» عهد خارجى و آن خانهاى است كه اهل كساء با پيامبرصلى الله عليه وآله
درآن اجتماع كردند. بنابراين، هر كس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفادآيه
بيرون مىشود، خصوصا كه بنا به نص روايات، پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه
وديگران را بيرون كرد.
2. بارها بيان كردهايم كه كلمه «اهل البيت» در اين آيه مفرد محلى
به«الف» و «لام» عهد آمد، بر خلاف خانه مسكونى كه دو بار پيش و پس ازآيه
تطهير با صيغه جمع مؤنث آمده است. اين دلالت دارد كه در اين آيه، مراداز بيت،
خانه مسكونى نيست.
3. پيش از اين آمد كه صحت اطلاق «اهل البيت» بر زنان پيامبرصلى الله عليه
وآله موردوثوق نيست. انكار آن توسط زيد بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه
ازپيامبرصلى الله عليه وآله را هم آورديم كه پرسيد: آيا او هم از اهل بيت است و
مىتواند درجمع آنان وارد شود؟ اما پيامبرصلى الله عليه وآله آن را رد كرد. اگر
اين استعمال مجازىاستبايد قرينه داشته باشد.
دليل سوم: حديث ام سلمه
اينان در اثبات عقيده خود به روايتى استدلال كردهاند كه از ام سلمه نقلشده
است. در اين روايت آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را زير
پارچهجمع كرد و در ارتباط با آيه تطهير - كه فعلا مورد بحث ماست - در حق
آنانچيزى بيان فرمود، ام سلمه به او گفت: آيا من از اهل بيت تو
نيستم؟پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: چرا، ان شاء الله. (5) .
در اين باره چند نكته را بيان مىكنيم:
1. همين پرسش ام سلمه اشاره دارد كه كلمه «اهل البيت» براى دلالتبرورود وى
در مدلول آيه تطهير كفايت نمىكند وگرنه سؤالش بى مورد بود;زيرا در آن صورت شكى
در اين نبود كه وى از اهل بيت است. آنچه رواياتديگر بيان داشته، مبنى بر اين
كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل و از زنان خوددانست، نه از اهل
بيتش، جايى براى اين ادعا باقى نمىگذارد كه اقدامپيامبرصلى الله عليه وآله در
جمع آن افراد زير پارچه، اين شبهه را براى او پيش آورد و دراثر همين شبهه بود
كه آن سؤال را مطرح كرد; زيرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله برخروج ام سلمه
از دايره شمول اهل بيت مؤكدتر است. چه نه به درخواستشپاسخ مثبت داد و نه شبهه
حاصله براى او را نفى نمود، البته اگر بتوان نام آنرا شبهه گذاشت.
2. پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله به ام سلمه در روايتى كه هم اكنون مورد
بحث است;يعنى عبارت «ان شاء الله»، شك در صدق عبارت «اهل بيت» بر
زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را تقويت مىكند; زيرا اگر آنان داخل در مدلول
آيه بودند، تعليقآن بر مشيتخداوند بىمعنا بود. اين گفته كه «ان» به معناى
«اذ» است، هيچتوجيهى ندارد، مگر تمايل شديد آنان، مبنى بر اين كه زنان
پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيتباشند.
اگر بپذيريم كه «ان» به معناى «اذ» است، باز دلالت دارد كه آنان در
حالحاضر از اهل بيت نيستند، بلكه هنگامى كه مشيت الهى بدان تعلق گيرد.دست كم
دلالت دارد كه اگر مشيت الهى تعلق نگيرد، كلمه «اهل البيت» برورود آنان در
دايره آن دلالت نمىكند.
3. اين حديث معارض احاديث فراوانى است كه تصريح دارد زنانپيامبرصلى الله
عليه وآله از دايره اهل بيتخارج هستند. اين مطلب از چندين طريق صحيحاز ام
سلمه روايتشده است; اين حديث قادر به معارضه با احاديث نفىكننده نيست; زيرا
بين اين حديث و آن احاديث، هيچ گونه تناسبى، چه ازجهتسند و چه از جهت دلالت
وجود ندارد.
4. اين حديثبا زيادتى روايتشده كه دلالت دارد پيامبرصلى الله عليه وآله ام
سلمه رازير پارچه وارد نكرد تا او را در آنچه كه خداوند به اهل بيت اختصاص
دادهشريك سازد، بلكه منظورش خشنودى امسلمه و طيب خاطر او بود. آمدهاست كه
امسلمه پس از فرموده پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ او كه فرمود: چرا،
گفت:پيامبرصلى الله عليه وآله وقتى او را زير پارچه برد كه دعايش براى پسرعمو،
دختر و دونوادهاش تمام شده بود.در اين باره به منابعى كه در فصل دوم بخش اول
بيانكرديم مراجعه فرماييد.
5. اگر وارد كردن ام سلمه در اهل بيت درستباشد، باز اخص از مدعاىآنان است;
زيرا تنها بر اين دلالت دارد كه امسلمه از اهل بيت است نه سايرهمسران پيامبر،
چرا كه ممكن است امسلمه را خصوصيتى باشد كه به واسطهآن مستحق ورود به دايره
اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله شده است، كاملا مثل سلمانفارسى كه به خاطر
خصوصيتى كه داشت، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: سلمان از مااهل بيت است.
آنچه دلالت مىكند كه اين كار به خاطر خصوصيتى در امسلمهبود، روايتى است كه
مىگويد: پيامبرصلى الله عليه وآله عايشه و زينب را از ورود به دايرهاهل
بيتخود منع كرد. داشتن اين خصوصيت از امسلمه آن زن با اخلاصمجاهد بعيد
نمىنمايد.
دليل چهارم: حديث زيد بن ارقم
همچنين در اثبات ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه تطهير به
حديث زيدبن ارقم استدلال كردهاند. هنگامى كه زيد حديث ثقلين را در سياق
روايتخويش از حديث غدير روايت كرد، به او گفتند: آيا زنان پيامبرصلى الله عليه
وآله ازاهل بيت او نيستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهل بيت اويند، وليكن اهل بيت
اوكسانى هستند كه پس از وى صدقه بر آنان حرام شده است; يعنى آل على،آلعقيل، آل
جعفر و آل عباس. (6) .
ما در پاسخ مىگوييم: اين استدلال هم به چند دليل نادرست است. ما گذشتهاز
متون صحيح و صريحى كه آورديم و بيان مىداشت كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه
وآله،آل عبا و امامان دوازدهگانهعليهم السلام هستند، دلايل زير را بيان
مىكنيم:
1. اين تفسير زيد بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده ازرسول خداصلى
الله عليه وآله كه در آن اهل بيتخويش را در اهل كساء و امامان
دوازدهگانهمحدود كرده، به آن عمل نمىشود.
2. ما در صحت انتساب اين روايتبه زيد بن ارقم ترديد داريم; زيراخواهد آمد
كه وى منكر اين بود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيتباشند و براين
انكار خود استدلال مىكرد. ما انكار زيد را به هنگام بحث پيراموننظريه، قائل
به اين كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند كه صدقه بر
آنانحرام شده استخواهيم آورد.
3. از سياق عبارت منقول از زيد در اين استدلال به دست مىآيد كه زيداين
عقيده را كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت او باشند نفى كرده است.
دليل آناين است، وى بيان داشته كه مراد از اهل بيت كسانى است كه پس از
پيامبرصلى الله عليه وآلهصدقه بر آنان حرام شد، در حالى كه زنانش از صدقه
محروم نشدند، بلكهفقط بنىهاشم بودند كه از صدقه محروم گشتند.
4. ظاهرا زيد كلامش را با صيغه استفهام انكارى آورده است و اداتاستفهام را
حذف و آن را در تقدير گرفته است. گويا گفته است: آيا زنانش ازاهل بيت او هستند؟
آنچه بدين مطلب اشاره دارد اين است كه عبارت (ولكن) را به دنبال آن آورده است.
معناى اين عبارت آن است كه آنچه پس از آنآمده درست است. در غير اين صورت،
مناسبتر اين بود كه عبارت اينگونهباشد: «زنانش از اهل بيت اويند و همين طور
(كذا) كسانى كه پس از او ازصدقه محروم شدند.».
5. كسانى پساز رسولخداصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، منحصر
بهكسانى كهزيد نام برده نيست; زيرا بنىعبدالمطلب هم در محروميتبا آنان
شريكند. (7) .
6. بنابر نظر صحيح، ال مرد غير از خود اويند. بنابراين، پيامبرصلى الله عليه
وآله از دايرهاهل بيتخارج مىشود. (8) اين خلاف عقيده محققان و
نيز مخالف مدلولصريح روايات فراوانى است كه پيش از اين آورديم. همچنين
علىعليه السلام هم خارجمىشود، چرا كه او هم بنابر نص آيه مباهله نفس
پيامبرصلى الله عليه وآله است.
دليل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس
در اثبات اين نظر كه آيه تطهير ناظر به خصوص زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
استاستدلال كردهاند كه ابن عباس و عكرمه بدان عقيده داشتهاند. (9)
.
در رد اين استدلال مىگوييم:
1. حتى اگر نسبت اين عقيده به ابن عباس درستباشد - اشاره خواهيمكرد كه اين
انتساب نادرست است - بايد دانست كه اين اجتهاد او، عكرمه،مقاتل و عروة بن زبير
است و با وجود نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله درتبيين اهل بيت، اين
اجتهاد مردود است.
2. پيش از اين آمد كه سياق آيات مىرساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
در مفادآيه تطهير داخل نيستند. اين هم قرينه ديگرى استبر اشتباه اينان در
اجتهادخود. علاوه بر اين دلاليل ديگرى هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله
گفتهاهل لغت و ديگر مسائل كه بدان اشاره كردهايم و همه با هم عدم دخول
آناندر مدلول آيه را تقويت مىكند.
3. گفته ابن عباس - اگر درستباشد - و نيز گفته عكرمه وديگران با گفتارابو
سعيد خدرى، امسلمه، عايشه و ديگران معارض است كه گفتهاند: آيهتطهير به اهل
كساء اختصاص داشته، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از مفاد آن خارجند.
بى گناهان متهم
ما در صحت انتساب اين گفته به ابن عباس، كلبى و سعيد بن جبير ترديدزيادى
داريم. در بيان ترديد خويش مىگوييم:
الف) ابن عباس
نسبت اين گفته به ابن عباس نادرست است. در روايات ديگرى از وىبا سند
صحيحتر آمده كه مىگفت: آيه تطهير درباره اهل كساءعليهم السلام فرود آمد.بعضى
از روايات وى دلالت دارد كه اهل بيتعليهم السلام كسانى هستند كه باپيامبرصلى
الله عليه وآله نسبت رحمى داشته و از عشيره اويند. اين روايت همان روايتىاست
كه در آن بيان كرده كه خداوند پيامبرش را از ميان بهترين قبيلهها وآنگاه از
بهترين خانوادهها برگزيده است. (10) .
ظاهرا روايت اين عقيده از ابن عباس، منحصر در روايت عكرمه از اوستو به نظر
مىرسد كه سعيد بن جبير هم روايتخود از ابن عباس را از عكرمهگرفته است; زيرا
ابن مردويه آن را از سعيد بن جبير از عكرمه از ابن عباسروايت كرده است.
(11) .
ب) كلبى
نسبت دادن اين عقيده به كلبى هم واضح البطلان است; زيرا كلبى در شماركسانى
آمده كه عقيده داشتند مراد اين آيه خصوص اهل كساء است و زنانپيامبرصلى الله
عليه وآله را دربر نمىگيرد. (12) .
ج) سعيد بن جبير
نسبت اين عقيده به سعيد بن جبير هم مورد شك و ترديد است. آنان ادعاكردهاند
كه سعيد بن جبير اختصاص آيه به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را از ابن
عباسروايت كرده است. بنابراين، روشن مىشود كه نويسنده، ابن عباس را
اهمالكرده و به ذكر ابن جبير بسنده كرده است، لذا ديگران وى را در شمار
معتقدانبه اين عقيده نام بردهاند.
كينه توزان و بدخواهان
ما بدخواهى و كينهتوزى عروة بن زبير، عكرمه و مقاتل بن سليمان رانسبتبه
علىعليه السلام خصوصا و سبتبه فرزندان علىعليه السلام عموما بعيد
نمىدانيم.در توضيح اين مطلب مىگوييم:
الف) عروه متهم به بدخواهى بنى هاشم
آراى عروه كه دوست داشتبراى خالهاش عايشه فضيلت رديف كند،خصوصا درباره
علىعليه السلام غير قابل اعتنا است. عروه بغض و كينه شديد ودشمنى و عداوت
بزرگى از علىعليه السلام در دل داشت تا آنجا كه هرگاه نام علىعليه
السلامبرده مىشد، از او بدگويى و انتقاد مىكرد (13) و او را
ناسزا و دشنام مىداد ودستانش را بر هم مىزد. (14) اسكافى او را از
جمله تابعينى شمرده است كه اخبارزشتى درباره علىعليه السلام مىساختند.
(15) .
عبد الرزاق صنعانى از معمر روايت كرده كه گفت: زهرى دو حديث ازعروه از عايشه
درباره علىعليه السلام داشت. روزى درباره اين دو حديث از وىپرسيدم. پاسخ داد:
مىخواهى با آن دو و حديثشان چه كنى؟ همانا كه من هردو را متهم به بدخواهى بنى
هاشم مىدانم. (16) مردم براى استماع روايات اواجتماع مىكردند.
(17) به ابن عمر گفت: ما نزد اين پيشوايان خود مىنشينيم. آنانسخن
مىگويند و با اين كه مىدانيم حق غير آن است، آنان را تصديق مىكنيم،به ستم
قضاوت مىكنند و ما آنان را تقويت مىكنيم و اين قضاوتشان رانيكو مىشماريم.
نظر تو در اين باره چيست؟ پسر عمر به او گفت:پسر برادرم! ما نزد رسول خداصلى
الله عليه وآله بوديم و آن را نفاق مىشمرديم، ولىنمىدانم كه از نظر شما
چگونه است؟ (18) .
ب) عكرمه خارجى، كينه توز اهل بيت
وضع عكرمه مشهورتر از آن است كه بيان شود. او از خوارج (19) و از
پيروانعقيده نجده حرورى است [نجده از سردمداران خوارج و دشمنترين آنان
باعلىعليه السلام بود]. عكرمه به مغرب رفت و اولين كسى است كه عقيده صفريه
رادر ميان آنان نشر داد. (20) بنابراين، مذهب خوارج در مغرب از او
گرفته شدهاست. (21) .
در متن ديگرى آمده عكرمه بر در مسجد ايستاد و گفت: كسى در مسجدنيست مگر
كافران. او پيرو عقيده اباضيه [فرقهاى از خوارج] بود. (22)
عكرمهادعا كرده كه ابن عباس هم معتقد به راى خوارج بود. (23) او
متهم به كذب بود. (24) به حديث او احتجاج نكنند و مورد انتقاد مردم
باشد. (25) دروغ سازى وى اززبان ابن عباس معروف و مشهور است.
(26) عبدالله بن عباس او را به در مستراحبسته بود، به او گفتند: آيا از
خدا نمىترسى؟ پاسخ داد: اين خبيثبر پدرمدروغ مىبندد. (27)
انگشتر طلا به دست مىكرد، آواز مىخواند و به بى نمازى وبازى نرد متهم است. به
شرح حال وى در منابع مراجعه كنيد.
ج) مقاتل بن سليمان
دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سليمان را كذاب خواندهاند. (28)
جوزجانىمىگويد: مقاتل كذابى بى باك بود. از ابواليمان شنيدم كه مىگفت: مقاتل
بهاين جا آمد و پشتبه قبله كرد و گفت: در مورد آنچه پايينتر از عرش استاز
من بپرسيد. گفته شده كه وى مانند اين سخن را در مكه هم برزبان آورد.مردى برخاست
و پرسيد: به من بگو رودههاى مورچه كجاست؟ مقاتلساكتشد. (29)
داستان ديگرى هم در بيروت دارد. (30) روشن است كه وى با اين كارخويش
قصد داشتخود را شبيه به علىعليه السلام سازد، اما خداوند او را رسواساخت. ابن
حبان گويد: مقاتل علم قرآن را از يهود و نصارا، آن گونه كه موافقكتابهاى آنان
بود مىگرفت. [او اهل تشبيه بود و] خداوند را به مخلوقاتتشبيه مىكرد. در حديث
دروغپرداز بود. (31) .
بحث درباره اين مرد و اين كه وى دجال، در حديث ضعيف، متروك ومتهم بود،
فراوان است و در اين مختصر فرصت ايراد آن را نداريم. (32) او رافاجر
و فاسق هم توصيف كردهاند. (33) براى شناخت آنچه درباره او گفتهاند
بهشرح حال وى در كتب رجال مراجعه كنيد.
دليل ششم: زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سبب نزول آيه
در اثبات عقيده خود مبنى بر اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در آيه
تطهير موردنظرند، استدلال كردهاند كه آنان سبب نزول اين آيه بودند و لذا يا به
تنهايىبنابر قولى، و يا بنابر قول صحيحتر با ديگران داخل در آن هستند. در اين
بارهاحاديثى به ما رسيده كه بيشتر آنها مىتواند مستمسك اين گفته باشد.
(34) .
از نظر ما اين مطلب مورد شك و ترديد است; زيرا پيش از اين دانستيم كه:
1. سبب نزول آيه، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نيستند، بلكه رسول اكرمصلى
الله عليه وآله و حفظبيت نبوت و رسالت از كوچكترين عيب و نقص، اگرچه ثانيا و
بالعرض وبهواسطه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله باشد، سبب نزول آيه بوده است.
2. احاديثى كه بدان اشاره كردهاند، احاديث كساء است كه اگر نگوييم
همهآنها، دست كم بيشتر آنها نمىتواند مستمسك اين عقيده باشد; زيرا
ايناحاديثبا تصريح و يا تلميح بيان مىدارد كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
در مضمون اينآيه داخل نيستند.
3. شك بزرگى در اين باره وجود دارد كه كلمه «اهل بيت» شامل زنانپيامبرصلى
الله عليه وآله هم باشد، مگر از باب مجاز كه اين هم نياز به قرينه دارد. پيش
ازاين آمد كه قرائن، از خود آيات و خارج از آن بر ضد اين مساله اشاره
دارد.افزون بر اين محتمل است كه منظور خانهاى باشد كه اهل بيت در آن
اجتماعكردند و «الف» و «لام» عهد خارجى باشد، چنان كه در جاى خود
توضيحداديم.
دليل هفتم: ظهور و عموم
در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مضمون
آيه تطهيراستدلال كردهاند كه اين لفظ، زنان و همسران را هم در بر مىگيرد.
بنابراين،منظور جميع آنان است. (35) عقل نيز به اعتبار عرف و عادت
لفظ «بيت» را بهكسانى كه در خانه سكونت دارند تخصيص مىزند، نه به قصد
انتقال، و عادتاتبدل و تحول در آنان، مثل زنان و فرزندان جارى نبود. برعكس
غلامان وكنيزان كه در معرض تحول و تبدل از يك صاحب به صاحب ديگر بودند.
(36) .
گذشته از شك در اين كه لفظ «اهل بيت» بر زنان صدق كند - چنان كهگذشت - در
اصل براى ما محرز نشده كه اين لفظ عام باشد، و گذشته از وجودروايات متواتر و
تصريح كننده يا اشاره كننده به خروج زنان از مفاد آيه، وگذشته از اين كه شك
داريم منظور خانه مسكونى باشد و بلكه مراد بيتنبوت و رسالت است; در اين باره
مىگوييم:
صرف اين كه اين لفظ، زنان و همسران را هم بر گيرد - اگر آن را بپذيريم
-نمىتواند دال بر اراده جميع باشد، مگر اين كه قرائنى ديگر - داخلى يا
خارجىبر تعيين دقيق مراد اقامه نشود، در حالى كه اين قرائن، اهل بيت را در اين
جادر خصوص اهل كساء تعيين و منحصر مىكند.
دليل هشتم: صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله
يكى از عالمان سنى در اثبات اين مطلب كه مراد از اهل بيت، زنانپيامبرصلى
الله عليه وآله است، چنين استدلال كرده كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى
ازپيامبرصلى الله عليه وآله ثابتشده كه وى به مسلمانان آموخت كه اين گونه
صلواتبفرستند: اللهم صل على محمد وازواجه وذريته.
گذشته از اشكالات مختلفى كه در جاى جاى اين مختصر آورديم و گذشتهاز اين كه
در صحت روايت مورد اشاره وى شك و ترديد فراوان داريم وبحث از آن را به جاى ديگر
به تاخير مىاندازيم، اما نمىدانيم كه چگونهچيزى كه در صحيحين به اثبات رسيده
بر ورود زنان در اهل بيت دلالتمىكند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله
اصلا در اين حديث - اگر صحيح باشد - به اينكلمه [اهل بيت] تصريح نفرموده است.
روشن است كه صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله مستلزم آن نيست كه
آنانهم اهل بيتباشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسيده، اما آنان به اين
خاطراهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله نشدهاند. خداوند متعال مىفرمايد:
خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتكسكن لهم
(37) ;
اى رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دريافتبدار تا بدان صدقات نفوس آنهارا
پاك و پاكيزه سازى و آنها را به دعاى خير ياد كن كه دعاى تو موجب تسلىخاطر
آنان است.
هو الذى يصلى عليكم وملائكته (38) ;
اوستخدايى كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت مىفرستند...
اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة (39) ;
آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهى و رحمتخاص خداوند.
ويتخذ ما ينفق قربات عند الله وصلوات الرسول (40) ;
آنچه در راه خدا انفاق مىكنند، موجب تقرب نزد خدا و دعاى خير رسولدانند.
دليل نهم: آيات قرآن
بعضى ادعا كردهاند تعبير «اهل بيت» در آيه قرآن، كنايه از همسر آمده
است.آنجا كه خطاب ملائكه را به همسر ابراهيمعليه السلام حكايت مىكند كه
گفتند:
«اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت» (41)
. و نيز درحكايت گفته موسىعليه السلام كه به همسرش گفت:
فقال لاهله امكثوا انى آنست نارا (42) .
بنا به تعبير بعضى: «همانا كه به دلالت قرآن، همسر ابراهيم از آل وى واهل
بيت اوست و زن لوط هم از آل او و اهل بيتش، پس چگونه زنان محمداز آل او و اهل
بيتش نباشند؟!» (43) .
در پاسخ مىگوييم:
الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهيمعليه السلام دو نكته را
بيانمىداريم:
1. پيش از اين آمد كه ورود زن در اهل بيت را در بعضى اوقات و از بابغلبه و
مجاز و در صورت وجود قرينه احدى انكار نكرده است.
2. بيت مورد نظر در آيه همسر ابراهيم، خانه مسكونى يا نسبى است، درحالى كه
بيت مورد نظر در آيه تطهير با استناد به قرائن، بيت نبوت و رسالتاست. از جمله
اين قرائن است:
تغيير صيغه از بيوت مضافه به جمع مؤنث، به بيت محلى به الف و لامعهد، با
اين احتمال كه مراد، خصوص خانه مسكونىاى باشد كه پيامبرصلى الله عليه
وآلهاصحاب كساء را در آن جمع و زنانش را از آن بيرون كرد.
از ديگر قرائن، روايات فراوانى است كه مراد از اهل بيت در آيه تطهير رادر
خصوص آل عبا معين كرده است. اين امر با اراده مطلق بيت مسكونى و يابيت نسبى از
آيه شريفه جوردر نمىآيد، بر خلاف آيه سوره هود كه در آنفرشتگان همسر ابراهيم
خليلعليه السلام را مخاطب خود ساختند، چه ساره دخترعموى ابراهيم - چنان كه آمد
و ساكن در خانهاش بود. براى همين اطلاقكلمه اهل بيت از باب مجاز بر وى صحيح
است. قرينه مجاز بودن اين اطلاقاين است كه خطاب ملائكه متوجه ساره مىباشد.
ب) در مورد گفته موسىعليه السلام به اهلش كه گفت: امكثوا و همين طور درمورد
زن لوط به سه نكته زير اشاره مىكنيم:
1) پيش از اين آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وجود فرق بين دو كلمه «اهل
البيت» و«اهل الرجل» را تاييد كرده است. آن جا كه پذيرفت امسلمه از اهل وى
باشدنه از اهل بيتش. در اين باره به متون مربوط به حديث كساء در اوايل
كتابمراجعه فرماييد.
2. اطلاق كلمه «اهل» از باب مجاز بر زوجه و آن گاه كه قرينهاى مبنى
برمجازى بودن آن در دستباشد مورد انكار نيست. اين قرينه در اينجا خطابدر
داستان موسى و استثناى موجود در قصه لوط است.
3. گذشته از اين، بين آيه تطهير و اين آيات فرق است; زيرا رسول خداصلى الله
عليه وآلهمقصود از اهل بيت در اين آيه را بيان و آن را در اهل كساء منحصر
كردهاست. پس اراده زوجه در يك مورد مستلزم آن نيست كه در مورد ديگر حتىبا
وجود قرينه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.
دليل دهم: لزوم لغوى
يكى از عالمان سنى گفته است: اين آيه (آيه تطهير) دلالت دارد كه
زنانپيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت اويند وگرنه ذكر آن در اين كلام معنا
نداشت. (44) .
در پاسخ وى مىگوييم: بلكه برعكس، آيه را معنايى صحيح و سليم است،حتى در
صورتى كه زنانش داخل در مدلول آيه نباشند. ما اين مطلب را دراوايل كتاب و به
هنگام بحث از انسجام سياق با خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازمفاد آيه
بيان كردهايم. بدان جا مراجعه كنيد. (45) بلكه آن چه متعين بوده
راهفرارى از آن نيست، خروج زنان از مفاد آيه است; زيرا لحن خطاب، آنجا
كهزنان مورد خطابند و لحن خطا، آنجا كه اهل بيتعليه السلام مورد خطا بند، با
هممنافات دارد. ما در اين باره پيش از اين بحث كردهايم. بدان جا مراجعه كنيد.
سياستستمگرانه
پيش از اين آمد كه عكرمه در بازارهاى مدينه جار مىزد كه آيه تطهيردرباره
زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده است و مردم را در اين باره به مباهله
دعوتمىكرد.
اگرچه ما اين كار را از عكرمه خارجى معروف به ناصبىگرى و بغض باعلى و
خاندانشعليهم السلام شگفت نمىدانيم، ليكن در موضعگيرى وى دلالتهاىديگرى
مىبينيم. شايد روشنترين آنها اين باشد:
1. نزول آيه تطهير درباره اهل بيت، در زمان عكرمه معروف و شايع بودهاست. او
مىخواستبا هر وسيلهاى شده، حتى با جار زدن در بازارها ودعوت براى مباهله آن
را از بين ببرد.
2. عكرمه دليل قانع كنندهاى درباره نزول اين آيه در مورد زنان پيامبرصلى
الله عليه وآلهنداشت، جز اصرار شديد كه مىخواست آن را با نوعى تهديد و به
هدفوارد كردن شكست روانى برطرف ديگر تقويت كند. اين كار وى موجبتزلزل يقين
طرف مقابل شده و انسانى را در برابر خود مىديد كه حاضر استبا دعوت به مباهله
جانش را در اين راه بدهد. بدين ترتيب با خود خواهد گفت:اگر اين شخص نسبتبه
آنچه مىگويد يقين نداشت، هرگز مردم را به مباهلهكه عواقب خطرناكى به دنبال
دارد دعوت نمىكرد.
3. عكرمه در بازار جار مىزد كه اين آيه درباره زنان پيامبرصلى الله عليه
وآله فرودآمده است، آيا ديگران هم كه چنين عقيدهاى نداشتند، مىتوانستند براى
اثباتخلاف اين عقيده همان كار را انجام دهند [در بازارها جار بزنند]؟!
4. اين كار عكرمه اشاره دارد كه رقباى اهل بيتعليهم السلام در پذيرش نزول
آيهدرباره اهل بيتعليهم السلام احساس خطر بزرگى مىكردند. شايد از اين
جهتبود كهآثارى در عقايد و مواضع آنان در ضديتبا اهل بيت از خود بر
جاىمىگذاشت.
1) ر.ك: فتح القدير، ج4، ص279 - 281; تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208; احكام
القرآن، ج5،ص230; نفحات اللاهوت، ص85; الكلمة القراء فى تفضيل الزهراء،
ص213; بحار الانوار، ج35،ص234; المواهب اللدنيه، ج2، ص123; السيرة
النبويه، ج2، ص300; دلائل الصدق، ج2،ص94; الميزان فى تفسير القرآن، ج16،
ص311; مجمع البيان، ج8، ص356.
2) ر.ك: فتح القدير، ج4، ص278 و 280; الصواعق المحرقه، ص141; لباب
التاويل، ج3، ص466;الجامع لاحكام القرآن، ج14، ص182; التسهيل لعلوم
التنزيل، ج3، ص137; اسعاف الراغبين،ص108; السنن الكبرى، ج2، ص150; نظرية
الامامه، ص151 و 182 (به نقل از: التحفة الاثنىعشريه، ص202).
3) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص108.
4) ر.ك: مجمع البيان، ج8، ص356; تاويل الآيات الظاهره، ج2، ص456.
5) السنن الكبرى، ج2، ص150; ينابيع الموده، ص228 - 229 و 294; تفسير
فرات، ص335; البرهانفى تفسير القرآن، ج3، ص331; مسند احمد، ج6، ص296;
بحار الانوار، ج35، ص220 و ج45،ص199; ذكر اخبار اصبهان، ج2، ص253; اسد
الغابه، ج5، ص521 و 289; مناقب ابن المغازلى،ص306; مشكل الآثار، ج1، ص333
و 335; الصواعق المحرقه، ص142 و 227; مناقب خوارزمى،ص23; مختصر التحفة الاثنى
عشريه، ص149; احقاق الحق، ج2، ص568.
6) ر.ك: الدر المنثور، ج5، ص199; صحيح مسلم، ج7، ص130; كنز العمال،
ج13، ص641; البرهانفى تفسير القرآن، ج3، ص324; الصواعق المحرقه، ص226 -
228; السنن الكبرى، ج2،ص148;كتاب سليم بن قيس، ص 104; السيرة النبوية، ج2،
ص300; بحار الانوار، ج35،ص229; اسد الغابه، ج2، ص12; المستدرك على
الصحيحين، ج3، ص109.
7) ر.ك: كفاية الطالب، ص54; خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص67و 371 به نقل از
آن.
8) همان.
9) ر.ك: فتح القدير، ج4، ص279 - 280.
10) براى ديدن رواياتى كه از ابن عباس نقل شده ر.ك: الدر المنثور، ج5،
ص199; فتح القدير، ج4،ص280; كتاب سليم بن قيس، ص104; كفاية الطالب، ص377;
الصواعق المحرقه، ص142; ينابيعالموده، ص15; اسعاف الراغبين، ص108; مجمع
البيان، ج9، ص138; بحار الانوار، ج37، ص35و ج9، ص536، مستدرك حاكم، ج3،
ص132; الغدير، ج1، ص50 و ج3، ص196; قاموسالرجال، ج6، ص403.
11) ر.ك: الدر المنثور، ج5، ص189.
12) ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج4، ص182 - 183; فتح القدير، ج4، ص279;
تهذيب تاريخدمشق، ج4، ص204.
13) الغارات، ج2، ص576; ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 102، ج4،
ص102.
14) قاموس الرجال، ج6، ص300.
15) ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج4، ص63.
16) همان، ص64; قاموس الرجال، ج6، ص299.
17) صفة الصفوه، ج2، ص85; تهذيب التهذيب، ج7، ص182; حلية الاولياء، ج2،
ص176; تذكرةالحفاظ، ج1، ص62; خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، ص265.
18) الترغيب و الترهيب، ج4، ص382; احياء العلوم، ج3، ص159.
19) ر.ك: ميزان الاعتدال، ج3، ص93 - 96; شرح نهج البلاغه، ج5، ص76;
تنقيح المقال، ج2،ص256; الاعلام، ج4، ص244; الطبقات الكبرى، ج5، ص292 -
293; قاموس الرجال، ج6،ص326 - 327; وفيات الاعيان، ج3، ص265; المعارف،
ص457.
20) سير اعلام النبلاء، ج5، ص20 - 21، 30.
21) سير اعلام النبلاء، ج5، ص21; ميزان الاعتدال، ج3، ص96; فتح البارى
(مقدمه) ص425 - 426.
22) سير اعلام النبلاء، ج5، ص22; ميزان الاعتدال، ج3، ص95 - 96.
23) قاموس الرجال، ج6، ص327; مختصر تاريخ دمشق، ج17، ص144; فتح البارى
(مقدمه)،ص425.
24) الطبقات الكبرى، ج5، ص288 - 289; ميزان الاعتدال، ج3، ص93 - 97;
قاموس الرجال، ج6،ص327.
25) ميزان الاعتدال، ج3، ص94; فتح البارى (مقدمه)، ص425.
26) در اين باره به گفته مسيب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش
«نافع» در منابع مذكور دربالا مراجعه كنيد.
27) قاموس الرجال، ج6، ص327; المعارف، ص456; شذرات الذهب، ج1، ص130;
مختصر تاريخدمشق، ج17، ص151; فتح البارى (مقدمه)، ص425; وفيات الاعيان،
ج3، ص265 - 266.
28) ميزان الاعتدال،ج 4، ص173; المجروحون، ج3، ص15; تاريخ بغداد، ج13،
ص164 -168;الجرح و التعديل، ج 8، ص 354; الضعفاء الكبير، ج4، ص239; قاموس
الرجال، ج9،ص109; وفيات الاعيان، ج5، ص256.
29) المجروحون، ج3، ص14; مختصر تاريخ دمشق، ج25، ص200; شذرات الذهب،
ج1، ص227;الضعفاء الكبير، ج4، ص239; وفيات الاعيان، ج5، ص256.
30) الجرح و التعديل، ج8، ص355; مختصر تاريخ دمشق، ج25، ص198، 199 - 200
و 203; سيراعلام النبلاء، ج7، ص202; وفيات الاعيان، ج5، ص255.
31) ميزان الاعتدال، ج4، ص175; وفيات الاعيان، ج5، ص257.
32) ر.ك: وفيات الاعيان، ج5، ص256 - 257; و شرح حال وى در منابع فوق الذكر
و ساير منابع.
33) المجروحون، ج3، ص16; مختصر تاريخ دمشق، ج25، ص201; تاريخ بغداد،
ج13، ص164.
34) ر.ك: الصواعق المحرقه، ص141 (به نقل از ابن كثير); تفسير القرآن
العظيم، ج3، ص483;المواهب اللدنيه، ص122.
35) احكام القرآن، ج5، ص330.
36) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص152.
37) توبه (9) آيه 103.
38) احزاب (33) آيه 43.
39) بقره (2) آيه 157.
40) توبه (9) آيه 99.
41) هود (11) آيه 73.
42) طه (20) آيه 10; نمل (27) آيه 7; قصص (28) آيه 29.
43) منهاج السنه، ج4، ص21.
44) همان.
45) فصل چهارم، بخش اول.