فصل چهارم: تار عنكبوت
شكها و شبهاتى مطرح شده كه مضمون اين آيه مباركه را در دلالتبرعصمت اهل
بيتعليهم السلام و تطهير بالفعل آنان از هر گونه پليدى و گناه و ازهرآنچه كه
قبيح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسيان باشد هدف قرارداده است. شايد
برانگيزندگان اين شكها و شبهات ناگهان با صراحت آيهشريفه در دلالتبر عصمت
اهل كساء از هرگونه پليدى و زشتى مواجهشدهاند و لذا در جهت انجام عملياتى
نافرجام تلاش آغاز كردهاند تا شايدبتوانند آيه را از دلالتبر اين مساله
بيندازند و از اين كه بتواند امتياز ياخصوصيتى را براى اين برگزيدگان به
ثبتبرساند دور سازند. مزايا وويژگىهاى اهل بيتخواهد توانست اين مردمان را
دچار تنگاهاى شديدسازد و توان توجيه بسيارى از امور را از آنان بگيرد. امورى كه
يا خود،خويشتن را بدان ملزم كردهاند يا اسلافشان چنان كه خردسالان با اين امور
بهجوانى رسيدهاند و بزرگان به پيرى; اما اين تلاشها از تار عنكبوت سستترو
از خار و خاشاكى كه غريق مشرف به مرگ بدان چنگ مىزند بىفايدهتراست. در آنچه
كه در پى مىآيد گفتههاى شگفت آنان را مىخوانيد و ترهاتو سخنان گمراه كننده
عجيب آنان را مىشنويد.
آيه تطهير و افاده عموم؟!
گفتهاند: «فرموده خداوند متعال: «ليذهب عنكم الرجس»، مفيد عمومنيست; زيرا
معرف به «لام» جنس در سياق اثبات است. پاسخ اين است كه اينكلام در قوه نفى
است; زيرا معناى اذهاب رجس، زدودن پليدى است وبرداشتن جنس، مفيد نفى افراد آن
است.» (1) .
ابن تيميه بدان اعتراف كرده مىگويد: «لفظ جنس عام است و اقتضا داردكه
خداوند تمامى پليدى را مىبرد و پيامبرصلى الله عليه وآله هم بدان دعا كرد، اما
اين كهگفت: و آنان را پاكيزه گردان پاكيزه گرداندنى، خواسته مطلقى است از
چيزىموسوم به طهارت. بعضى از مردم گمان مىبرند كه اين هم مطلق است و لذابه يك
فرد از افراد طهارت بسنده مىشود. مثل اين مطلب را درباره اين آيههم مىگويند
كه: «فاعتبروا يا اولى الابصار...» تحقيق مطلب اين است كه اينامر به مسماى
عبرت گرفتن است كه به هنگام اطلاق گفته مىشود. چنان كهوقتى گفته شود: «اكرم
هذا»; يعنى با او چنان كن كه به هنگام اطلاق، اكرامناميده مىشود. در مورد
عبرت گرفتن هم همين طور است، چيزى كه بههنگام اطلاق، عبرت گرفتن ناميده
مىشود. اگر انسان از يك داستان عبرتگيرد و از داستان ديگر عبرت نگيرد، معتبر
(عبرت گير) ناميده نمىشود. همينطور اگر انسان از يك چيز پاك باشد و به نظير
آن آلوده، پاك (طاهر) ياپاكيزه (مطهر) ناميده نمىشود.» (2) .
اراده به معناى محبت
مىگويد: فرموده خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت
ويطهركم تطهيرا» مانند آيات زير است.
مايريد الله ليجعل عليكم من حرج (3) ;
خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد.
يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر (4) ;
خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.
يريد الله ليبين لكم ويهديكم سنن الذين من قبلكم ويتوب عليكموالله عليم
حكيم والله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعونالشهوات ان تميلوا ميلا
عظيما (5) ;
خداوند مىخواهد راه سعادت را براى شما بيان كند و شما را به آداب آنان
كهپيش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و كرم ببخشايد و خداوند
بهاحوال خلق دانا و به حقايق امور آگاه است. خدا مىخواهد بر شما بازگشتبه
رحمت و آمرزش فرمايد و مردم هوسباز و پيرو شهوات مىخواهند كهشما مسلمانان از
راه حق و رحمتخدا بسيار دور باشيد.
اراده خداوند در اين آيات متضمن محبتخداوند نسبتبه چيز ارادهشده و
رضايتبدان است و آن را براى مؤمنان تشريع و آنان را بدان فرمانداده است، اما
نمىرساند كه خداوند اين مراد را آفريده يا قضا و قدرش بدانتعلق گرفته و يا
قطعا خواهد بود. (6) .
چند نكته را در اين باره بيان مىداريم:
1. بدون شك خداوند سبحان اين آيه را به هدف مدح، تكريم و تشريفخاص رسول
اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيت آن حضرت - چنان كه خودش در متونفراوانى كه
پيرامون آيه بيان داشته - آورده است.
واضح است كه محبتخداوند مبنى بر اين كه مردمان به احكام شرعىعمل كنند،
اختصاص به رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام ندارد.
بنابراين، بايد دراين آيه چيزى باشد كه با آيات ديگرى كه در اين جا آورده تفاوت
داشته باشد،لذا هيچ كدام نمىتواند شاهد بر مراد ديگرى باشد.
2. نيازى به تكرار آنچه پيش از اين بيان كرديم نمىباشد. آن جا گفتيم:عصمت
مستلزم اكراه و اجبار نيست. بنابراين، آيه مباركه دلالت دارد كهزدودن پليدى و
طهارت قطعا حاصل شده است. شكى در صدق گفتار خداوندمتعال و تحقق آنچه كه از آن
خبر داده نيست. اين اخبار خداوند چنان استكه ما از طلوع خورشيد در فردا خبر
مىدهيم. اين خبر ما دلالت ندارد كه مادر طلوع خورشيد دخالتيا تاثيرى داريم،
هر چند با استناد به علتخاصخود، آنچه خبر دادهايم قطعا انجام خواهد شد.
3. متون فراوانى تصريح كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله مشمول آيه تطهير
است.دانشمندان و محققان عموما آن را پذيرفتهاند (7) و حتى بر اين
مساله ادعاىاجماع شده است. (8) خداوند سبحان اراده فرموده كه آنان
را به واسطه تكليفهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله به اين احكام پاكيزه
گرداند، آيا در اين حالت معقول استكه پيامبرصلى الله عليه وآله و آل عبا كه
اهل بيت اويند، پيش و پس از آن به طهارت ذاتىنرسيده باشند؟! به عبارت ديگر
خداوند با اوامر خود به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ارادهفرموده كه عيب و
نقص را هرچند به همين اندازه، از ساحت پيامبرصلى الله عليه وآله واهل بيتعليهم
السلام دور سازند، حال آيا معقول است كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهل
بيتاو در عمل از پليدىها پاكيزه نباشند؟!
4. دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در سياق سخن از آيه تطهير و با
استناد بدانفرموده: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزهايم. (9) اين
بدان معناست كه مسالهفقط محبت و تمايل خداوند متعال نيست، بلكه مساله طهارت و
عصمتكامل و عينيتيافته است. اين گذشته از نصوص تقريبا غير قابل شمارشىاست كه
امامانعليهم السلام در احتجاجات و ذكر فضايل خويش و در بسيارى ازدعاهاى خود
بيان كردهاند. اينها دلالت دارد كه خداوند سبحان آنان را درعمل پاكيزه
گردانده، هرگونه پليدى را از آنان برده است، نه اين كه فقط آنانرا دوست داشته
است. (10) .
برگزيدگان معصوم
بعضى را نظر بر آن است كه آيه تطهير بر عصمت اهل بيت دلالتنمىكند، بلكه
آنان برگزيدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آنپيامبران است. اما اينكه
در حديث ثقلين فرمان داده كه احكام از آنان اخذشود، فقط از امامان آنان است و
شامل گناهكار و آن كه انديشهاى فاسد وتباه دارد نمىشود. منظور اقتدا به
عالمان آنان است. پس هرگاه علم درديگران يافتشود بايد به ديگران اقتدا كرد.
رسول خداصلى الله عليه وآله از اين جهتبهآنان اشاره كرده كه هرگاه عنصر
پاكيزه گردد، آنان را بر فهم آنچه موردنيازشان استيارى خواهد كرد; زيرا پاكى
عنصر به محاسن اخلاق و اخلاقنيك به صفا و نزاهت قلب منجر مىشود... و اين موجب
ورانيتبيشترمىشود و نورش را به سينه مىتاباند و همين كمكى استبراى درك
مسائلمورد نياز از شريعت. (11) .
ما نمىتوانيم تمام آنچه را كه اين مرد گفته بپذيريم; زيرا:
1. گفته وى مبنى بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل بيت نه گناهكاران...،غير
قابل توجيه است، چرا كه آيه تطهير ناظر به خصوص برگزيدگان و امامانآنان است و
رسول اكرمصلى الله عليه وآله در حديث كساء و اين حديث: امامان پس از مندوازده
نفرند كه همه از قريش و دقيقا از بنىهاشم هستند، آنان را بيان كردهاست.
آنگونه كه در متونى چند آمده، رسول اكرمصلى الله عليه وآله همه آنان را به
نام، يكىپس از ديگرى ذكر كرده است. (12) بنابراين، جايى براى
برانگيختن اين شبهات بهنحوى كه گذشت، باقى نمىماند.
2. اين كه گفت: اگر علم نزد ديگران يافتشود، بايد به ديگران اقتدا كرد،سخن
بىجايى است و بلكه رد خداوند و رسول اوست كه براى وى و همگانمنابع معرفت را
كه قرآن و عترت هستند، به صورتى دقيق و آشكار معينكردهاند. پيامبرصلى الله
عليه وآله فرموده كه عترت او كشتى نجاتند و عترت و قرآن از همجدا نخواهند شد
تا در حوض كوثر بر او وارد شوند. بنابراين، فرض جدايىآن دو پيش از آن، تكذيب
رسول خداصلى الله عليه وآله است، پناه بر خدا. خداوند ورسول خدا به عالمان
حقيقى كه از هر كس نسبتبه امور دين و شريعتآشناترند، از همگان آگاهتر هستند.
بنابراين، وقتى خداوند و رسولصلى الله عليه وآله به ماخبر دهند كه اهل بيت،
عالمان حقيقى هستند، راهى جز تسليم و رضا درپيش نخواهيم داشت. اين دقيقا همان
چيزى است كه در عمل صورت گرفتهاست. حديث ثقلين يكى از متونى است كه رسول
اكرمصلى الله عليه وآله به واسطه آن ما رااز عالمان حقيقى آگاه كرده است.
3. اين گفته كه عصمت فقط از آن پيامبران است، از وى بسيار شگفتمىنمايد;
زيرا:
الف) اينان خود مىگويند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس ازنبوت است.
(13) .
ب) صديقه طاهره فاطمه زهراعليها السلام در احتجاجى با خليفه دوم با آيه
تطهيربر عصمت كسانى استدلال فرمود كه اين آيه درباره آنان نازل شده است. آنجا
كهفرمود:آنان از هر بدى معصوم و از هر زشتىيى پاكيزهاند. (14) .
ج) حديثى است كه اهل سنت و شيعه از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله روايت
كردهاند كهپيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه تطهير فرمود: «من و اهل
بيت من از آفات گناهانپاكيزهايم.» (15) .
در بعضى از منابع آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه فرمود:
«من واهل بيت من از گناهان پاكيزهايم.» (16) .
پيش از اين گفتيم: آيه تطهير به طور كامل و واضح بر عصمت اهل بيتدلالت
دارد; زيرا لازمه آن اخبار و گواهى الهى بر طهارت آنانعليهم السلام است واين
بدون شك خبرى است راست از خداى راستگو.
ما اين مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصا عموم رجس كه خداونداراده كرده
از اهل بيت دور سازد و تاكيدهاى مختلف بر اين مساله بيان وتوضيح داديم. در اين
باره به بخش اول كتاب مراجعه كنيد.
رد نقض
بعضى گفتهاند: «نهايت مقصود اين كه [اهل بيت] پس از تعلق اراده خداوندبه
زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهير، ازاله تمامىگناهان بود،
براى تمام اهل بدر هم لازم مىآمد; زيرا خداوند درباره آنان گفته:
ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون (17) ;
و نيز فرموده:
... ليطهركم به ويذهب عنكم رجز الشيطان (18) ;
اگر طهارت و بردن رجز (كيد) مفيد عصمتبود، اصحاب از ديگران سزاوارتربودند.
چه تمام كردن نعمت مذكور در آيه، بدان است و تمام كردن نعمتبدونحفظ از
معاصى و شر شيطان قابل تصور نيست. (19) .
به نظر ما اين مغالطه آشكارى است; زيرا:
1. در آيه انفال كه در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادنباران
است، آنگاه كه بدان نياز شديدى داشتند. اين تصريح آيات قرآن است،لذا اين آيه،
آنگونه كه در آيه تطهير براى اهل بيت مطرح است، ناظر بهتطهير از گناهان و
نقايص نيست.
در مورد آيه 6 سوره مائده هم وضع چنين است. اين آيه از سبب تشريعوضو تيمم
سخن مىگويد. بنابراين، تطهير مورد نظر، تطهيرى است مناسبوضو و تيمم، بر خلاف
آيه تطهير كه ناظر به تطهير افرادى معين از هرگونهنقصان و پليدى است.
2. سخن اين مرد متناقض است. يك بار اعتراف مىكند كه اين آيه برعصمت از گناه
پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار ديگربا مقايسه آن با دو
آيه سورههاى انفال و مائده، دلالت آيه بر ازاله تمامىگناهان را نمىپذيرد،
چرا كه از سخنش استفاده مىشود كه حتى موقع تعلقاراده خداوند به ازاله گناهان،
اهل بيت از گناهان محفوظ نيستند.
3. اين كه گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستىاست،
اما سؤال اين است كه اين اراده چه وقت تعلق گرفته است؟ چه اين آيه،زمان تعلق
اراده خداوند را با صراحت معين نكرده است. ما با استناد به حديثابن عباس،
پيرامون انتخاب پيامبرصلى الله عليه وآله از ميان امتها و قبايل كه پيامبرصلى
الله عليه وآله درآن گفت: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزهايم، و ديگر اخبار
و احاديث،حكم كرديم كه طهارت اهل بيت از گناهان از ابتداى امر تا پايان بوده
است.اين افزون بر وجوه عديدهاى است كه از خود آيه آورديم و بر عصمت مطلقاهل
بيتعليهم السلام دلالت دارد. به مطالب و مباحث پيشين مراجعه كنيد.
آيه تطهير، قضيه شرطى
شگفتا كه نويسندهاى ضمن اعتراف به تكوينى بودن اراده در آيه تطهيربازگشته و
در نقض گفتار خود مىگويد: اين آيه، در قوه قضيه شرطى است.
حاصل گفته وى چنين است: خداوند سبحان اراده كرده كه اهل بيت راپاكيزه گرداند
و هرگونه پليدى را از آنان دور سازد و ملازمتبا تقوا و عملصالح را از آنان
اراده نموده است.
بدين منظور اوامر و نواهىيى را برايشان صادر كرده كه فقط براى امتحاننيست،
بلكه براى آن است كه اهل بيت را به فضايل واصل واز رذايل دور سازد.بنابراين، در
اينجا يك قضيه شرطى است كه مفاد آن چنين است: اگر آناناوامر را امتثال و از
نواهى اجتناب ورزند، خداوند به نحو تكوينى پليدى رااز آنان دور و آنان را
پاكيزه مىگرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعتآنان است. نظير اين گفته ما
كه اراده كردهايم كه آب، تشنگى را از بين ببرد، دراينجا صرف اراده براى رفع
تشنگى كافى نيست، بلكه مشروط به آن است كهفرد تشنه آب را بنوشد. با اين حال،
رفع تشنگى به اراده تكوينى است. (20) .
حقا كه اين گفته، سخن عجيب و غريبى است; زيرا:
1. تكوينى بودن اراده و آن گاه مشروط كردن آن به امتثال اوامر و نواهى،قابل
جمع نيست; زيرا اراده با اين شرط، اراده تشريعى است نه تكوينى; زيرابه اين گفته
منتهى مىشود كه خداوند سبحان اراده كرده كه شما را فرمان دهدتا به اراده شما
فعل صادر شود. اين معناى اراده تشريعى است.
2. پيش از اين توضيح داديم كه اراده خداوند سبحان كه به دور ساختن پليدىاز
اهل بيت تعلق گرفته، اراده تكوينى است و امتثال و يا عدم امتثال آنانهيچگونه
مدخليتى در آن ندارد. اما امر و نهى متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله
متعلقبه اراده تشريعى است و ناشى از اراده تكوينى براى زدودن پليدى از اهل
بيت.
اگر بپذيريم كه آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه و استطرادى درميان آيات
مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله آمده، بايد دانست كه جمله معترضه
واستطرادى نمىتواند شرط كلامى قرار گيرد كه در ضمن آن آمده است; زيرادراين
صورت شرطى بودن آن با معترضه و استطرادى بودن منافات دارد.
3. پيش از اين آمد كه هدف از نزول اين آيه ثبت امتياز اهل بيت ازديگران است.
اگر اين اراده، اراده تشريعى يا مشروط به اطاعت آنان باشد،مدح احدى نخواهد بود;
چه خداوند اراده كرده كه همگان از او اطاعت كنندو از هر اطاعت كنندهاى، پليدى
مربوطه را مىبرد و اين اختصاص بهاهل بيتعليهم السلام ندارد.
4. اين گفتهها با استدلالهاى فراوان اهل بيتبه اين آيه، در حصولتطهير
بالفعل آنان منافات دارد. چه ديگران مىتوانستند اعتراض كنند كه اينآيه براى
تطهير شما شرط مىكند كه به اوامر خداوند عمل كنيد و از نواهى اوبپرهيزيد و چه
بسا كه اين مساله از شما به تحقق نرسد.
اثبات يا نفى پليدى
در حالى كه بعضى مىگويند: اين آيه بر نفى پليدى دلالت ندارد، بعضىديگر به
خود جرات داده مىگويند: اين آيه بر ثبوت پليدى دلالت دارد نه برنفى آن. بدين
منظور لازم ديديم كه به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طورخلاصه اشاره كنيم.
الف) تصريح آيه به نفى پليدى
بياضى و ديگران گفتهاند: يريد، لفظ مستقبل (آينده) است. بنابراين، دليلىبر
وقوع آن نداريم.
مىگوييم:
1. پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيت دعا كرد كه خداوند پليدى را از
آنان ببرد وآن حضرت هم جز به فرمان خداى خود دعا نمىكند. پس مورد قبول خدااست
و در نتيجه واقع شده است.
2. صيغه مستقبل در قرآن براى گذشته و حال استعمال شده است:
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمروالميسر;
(21) .
همانا شيطان مىخواهد كه به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و
كينهبرانگيزد.
يريد الله ان يخفف عنكم; (22) .
خداوند مىخواهد كه كار را بر شما آسان كند.
يريدون ان يبدلوا كلام الله; (23) .
قصدشان اين است كه سخن خدا را تغيير دهند.
در غالب مواردى كه در قرآن به صيغه مضارع آمده، منظور چيزى استكه واقع شده
است. بعضى از بزرگان، حكمت آن را افاده استمرار و تداوم ارادهدانستهاند.
(24) .
3. سياق آيه كه ظاهر در تكريم و گرامى داشت آنان است، قرينه بر ارادهچيزى
است كه واقع گشته است.
4. اگر درستباشد كه خداوند آن را در بعضى از اوقات اراده كرده، دليلبر
عصمت مطلق آنان خواهد بود; زيرا عقيده به عصمت آنان در بعضى ازاوقات خرق اجماع
مركب است. (25) .
5. اگر اراده تشريعى خداوند به بعضى از احكام مربوط به زنان پيامبرصلى الله
عليه وآلهتعلق گرفته تا پليدى را از پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب كساء
بزدايد، اين بدان معناست كهخداوند طهارت بالفعل آنان را اراده كرده است.
همچون پزشك كه دارو را براىدرمان مىدهد. چه نزد پزشك اراده درمان و شفاى
مريض تحقق بالفعل دارد.
6. اكثريت عالمان و محققان در اين باره ترديد ندارند و روايات وارده
همدلالت دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول آيه تطهير داخل است. آيا
صحيح است كه گفتهشود خداوند سبحان طهارت پيامبرش از گناهان و نقايص را اراده
نكرده است؟
ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدى
بعضى مدعىاند كه اين آيه بر عدم عصمت دلالت مىكند. تقريب مطلباين كه
زدودن پليدى مستلزم آن است كه ابتدا پليدى باشد تا خداوند آن را ازبين ببرد;
زيرا در حق كسى كه پاكيزه است گفته نمىشود، من اراده كردهام كهاو را پاكيزه
گردانم وگرنه تحصيل حاصل است. در حالى كه شما بر عصمتآنان از اول عمر تا پايان
زندگانى عقيده داريد. نهايت امر اين كه آنان پس ازتعلق اراده خداوند به زدودن
پليدى از گناهان محفوظ هستند. (26) بدين منظوراست كه ابن عربى گفته:
بر مسلمان سزاوار است كه معتقد باشد خداوند هرآنچه را كه از اهل بيتسرزده
بخشيده است. (27) .
در اين باره مىگوييم:
1. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به آيه تطهير
فرمود: من واهل بيت من از گناهان پاكيزهايم.
2. همچنين گفتيم: اراده خداوند، از آن هنگام كه اهل بيتعليهم السلام را
آفريدهبه تطهير آنان تعلق گرفته است. همين مساله شهادت پروردگارى بر
طهارتآنان است; زيرا امام على، امام حسن و ساير امامانعليهم السلام در دعاها،
استدلالها،احتجاجات و ديگر موارد، تصريح كردهاند كه خداوند سبحان در عمل،
آنانرا پاكيزه گردانده و پليدى را از آنان دور ساخته است، حتى به همين آيه
هماستدلال كردهاند.
3. اين گونه هم پاسخ داده شده كه اين كار مبتنى بر تخيل ذهنى است;انسان به
ديگرى مىگويد، خداوند هر گونه مرضى را از تو دور گرداند، درحالى كه به تمام
بيمارىها مبتلا نيست. بنابراين، آيه شريفه، خيالى را كهانسان در ذهن خود تصور
مىكند از بين مىبرد. (28) .
4. هرگاه دلالت اجمالى بر عصمت درستباشد، همين اندازه در ثبوتمطلوب كفايت
مىكند; زيرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضى از اوقات، خرقاجماع مركب است.
5. گاهى اوقات اذهاب (زدودن) به معناى ازاله آنچه موجود استبه كارمىرود و
گاهى اوقات در منع از وارد شدن چيزى بر محلى كه قابليت پذيرشآن را دارد. مثل
اين فرموده خدا: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء» (29) چراكه قطعا
يوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا مىگوييد: «صرف الله عنككل سوء و اذهب الله
عنك كل محذور». (30) .
پيامبرصلى الله عليه وآله در خيبر براى علىعليه السلام دعا فرمود كه:
«اللهم اذهب عنه الحروالبرد;» علىعليه السلام مىفرمود: پس از آن هرگز احساس
سرما و گرما نكردم،يا چيزى شبيه اين فرمود. (31) .
6. دانستيم كه بنابر دلالت متون روايى و عقيده عالمان و محققان،پيامبرصلى
الله عليه وآله در مدلول آيه داخل است. آيا در او هم پليدى موجود است؟!
7. اگر آنچه بيان كردهاند درستباشد، در اين صورت اين كه مىگوييم:«اهدنا
الصراط المستقيم» اعتراف به عدم هدايتخواهد بود و دليل بر ثبوتضلالت و
گمراهى. (32) در حالى كه چنين نيست، بلكه اين صرف درخواست
استمراروضع موجود و حاصل استيا درخواست زيادت هدايت و تثبيت و تعميق آن.
8. بعضى از دانشمندان بيان كردهاند كه بدون ترديد پيامبرصلى الله عليه وآله
به اجماعشيعه و سنى در مفاد آيه داخل است. رواياتى مثل روايت ابن عباس كه
پيشاز اين آمد و روايات فراوان ديگر نيز بر آن دلالت دارد.
بنابراين امكان ندارد كه در اين آيه، اذهاب الرجس يك بار به معناى
دفع-نسبتبه پيامبرصلى الله عليه وآله - و بار ديگر به معناى رفع - نسبتبه اهل
بيتعليهم السلام - آمدهباشد; زيرا اين به معناى استعمال لفظ مشترك در چند
معنا، بدون داشتنجامع بين آنهاست. (33) .
ممكن است گفته شود در اين جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدمملابست رجس است،
به هر نحوى كه باشد. بنابراين، لفظ مشترك با نوعىعنايتبراى جامع دو عنوان
استعمال شده است. اين گفته را به دقتبنگريد.
ما بعيد و شگفت مىدانيم كه مراد آيه دفع پليدى باشد. به قرينه اين كهشامل
پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز حسن و حسينعليهما السلام هم هست و اين دو تن
به هنگامنزول آيه خردسال بودند و بنابر هر تقديرى، هيچ گونه گناهى در مورد
آنانمتصور نيست.
آيه تطهير و عصمت
بعضى مىگويند: خداوند از آيه تطهير اراده نفى صدور اشتباه نكرده است;زيرا
خطا بخشيده شده و بودنش زيانى ندارد. (34) .
تطهير از گناه دو صورت دارد: يا مكلف مرتكب گناه نشود و يا اين كه از
آنتوبه كند. بنابراين، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاكيزگان نيست. چه كسى
كهگناهش بخشيده شود يا با كفاره جبران كند، خداوند او را از گناه
پاكيزهگردانيده است. وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كند، خداوند بر حسب
استعداد محل،دعايش را اجابت مىكند. هرگاه پيامبرصلى الله عليه وآله براى
مؤمنان طلب بخشش ومغفرت كند، مستلزم آن نيست كه از هيچ يك از مؤمنان گناهى
سرنزند، بلكهخداوند گناهان آنان را يا با توبه مىبخشد و يا با حسنات محو
مىكند.
بنابراين، تطهير، عصمت نيست; از نظر اهل سنت جز پيامبرصلى الله عليه وآله
احدىمعصوم نيست و شيعه را عقيده بر آن است كه غير از پيامبرصلى الله عليه وآله
و امام كسىمعصوم نيست. بر اين اساس هر دو اتفاق دارند كه عصمت مختص
بهپيامبرصلى الله عليه وآله و امام بوده، از زنان و دختران پيامبرصلى الله
عليه وآله و زنان ديگر منتفى است.در اين صورت ممتنع است كه تطهير خواسته شده
براى چهار تن، متضمنعصمتى باشد كه از نظر آنان مخصوص پيامبرصلى الله عليه وآله
و امام است.
بنابراين، دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان عصمت نخواهد بود;
نه براىعلى و نه براى ديگران، بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله براى چهار تن به
نحو مشتركدعا كرد، بدون اين كه بعضى را به دعايى خاص اختصاص دهد. (35)
.
در مورد عصمت از گناه پيش از اين مطالبى بيان شد كه ادعاى اين مرد رابه صورت
قاطع از بين مىبرد. بنابراين، نيازى به بيان دوباره آن نيست.
درباره ارتكاب بعضى از معاصى از راه خطا و نسيان مىگوييم:
1. رجس بنابر معناى وارده در نهايه ابن اثير و ديگر كتابهاى لغت وآنگونه
كه از موارد استعمال آن فهميده مىشود، عبارتند از: هر آنچه كهموجب نقص در روح
و اضطراب در راى مىشود. معصيت و اشتباه، وفراموشى و خطا موجب آن است. پس اين
هم رجس است كه با آيه نفى شدهاست. بنابراين آيه تطهير از ادله عصمت و مخالف با
آيات مربوط به زنانپيامبرصلى الله عليه وآله است. (36) .
2. بعضى از دانشمندان، دلالت آيه تطهير بر عصمت از خطا و سهو رااين گونه
تقرير كردهاند: حرام - بنابر عقيده شيعه و معتزله - مفاسد واقعىدارد كه نهى
از آن را اقتضا كرده است. مثلا شراب به خاطر اين كه سكرآور(مست كننده) است،
حرام شده و سم از آن جهت كه موجب ضرر مىگردد.هرچند سهو و خطا، رافع تكليف،
مشروط به قدرت و التفات است، اما اثروضعى حرام و قبح ذاتى آن را از بين
نمىبرد، بلكه صورت ديگرى از پليدى(رجس) است. (37) .
كسى كه از روى اشتباه شراب مىنوشد، اگر چه از روى عمد نبوده تامستحق عذاب
گردد، اما اثر وضعى آن، مثل مستى و نقص روحى تحققمىيابد.
پايان سخن
اينك وقت آن رسيده كه از پىگيرى بحث در ساير مسائل مربوط به آيهتطهير باز
ايستيم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهىخويش را به واسطه
زيادهگويى در مواردى و مجملگويى مخل به جنبه بيانىمساله مورد نظر، در موارد
ديگر، به خواننده گرامى تقديم داريم. گذشته ازاين گاهى اوقات به اقتضاى بحث
استدلالى و اقناعى ناجار شدهايم كه در تاييديا رد بعضى از مسائل، مطالبى را
تكرار نماييم. در مواردى نيز: خواننده را بهمطالب گذشته يا آينده ارجاع
دادهايم، بدون اين كه جاى دقيق آن را بيان كنيم.ما در اين باره به تيزهوشى،
نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردى كهنياز به توجه و التفات داشته -
اعتماد كردهايم.
1) بحار الانوار، ج35، ص236.
2) منهاج السنه، ج4، ص23.
3) مائده (5) آيه 6.
4) بقره (2) آيه 185.
5) نساء (4) آيات 26 - 27.
6) منهاج السنه، ج 4، ص20.
7) در اين باره ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج3، ص485; ينابيع المودة،
ص294; الصواعق المحرقة،ص141; فتح القدير، ج4، ص279; تهذيب تاريخ دمشق، ج4،
ص208; تفسير قمى، ج2، ص193 -194; الكشاف، ج3، ص538; مشكل الاثار، ج1،
ص231 - 232.
8) ر.ك: جوامع الجامع (تعليقات محمد على قاضى) ص372.
9) منابع اين حديث در بحث اهل بيت و بنى هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم
خواهد آمد.
10) ر.ك: آية الطهير فى احاديث الفريقين، ج1 و 2.
11) نوادر الاصول، ص69 (با تلخيص).
12) ر.ك: منتخب الاثر و نيز كتابهاى ديگر.
13) المنتظم، ج9، ص210; الالمام، ج6، ص126; الاحكام فى اصول الاحكام،
ج1، ص204 - 205;بحوث مع اهل السنة و السلفيه، ص27.
14) سليم بن قيس، ص100 - 101 (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگى)، ج8،
ص223).
15) تفسير فرات به نقل از:بحار الانوار، ج35، ص213 - 214.
16) الدر المنثور، ج5، ص199; فتح القدير، ج4، ص280; شواهد التنزيل، ج2،
ص30; كفاية الطالب،ص377; الصواعق المحرقه، ص142; ينابيع الموده، ص15; مرقاة
الوصول، ص107; العمده،ص42.
17) مائده (5) آيه 6.
18) انفال (8) آيه 11.
19) ر.ك: مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص153; نظرية الامامه، ص182 - 183.
20) ر.ك: روح المعانى، ج21، ص18.
21) مائده (5) آيه 91.
22) نساء (4) آيه 28.
23) فتح (48) آيه 15.
24) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج2، ص44.
25) در اين باره ر.ك: بحار الانوار، ج35، ص236.
26) اقتباس از مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص152; الصراط المستقيم، ج1،
ص185; احقاق الحق،ج2، ص572; بحار الانوار، ج25، ص236.
27) الفتوحات المكية، (به نقل از:آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج2،
ص46).
28) ر.ك: همان، ج1 و 2 و نيز منابعى كه در فصل دوم بخش اول براى حديث كساء
آورديم.
29) يوسف (12) آيه 24.
30) اين دليل و دليل پيشين در بحار الانوار، ج35، ص236; آية التطهير فى
احاديث الفريقين، ج2،ص63 - 64 (به نقل از: المسائل العكبريه شيخ مفيد آمده
است).
31) ر.ك: بحار الانوار، ج21، ص29 و ج18، ص4 و 13; ذخائر العقبى; احقاق
الحق، ج5، ص436 -448 (به نقل از: چند منبع اهل سنت).
32) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج2، ص59; الفوائد الطوسيه،
ص47.
33) آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج2، ص46 - 53.
34) ر.ك: منهاج السنه، ج4، ص22 - 24.
35) ر.ك: منهاج السنه، ج4، ص22 - 23.
36) ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، ص74 (تعليقات ارموى).
37) سيرى در صحيحين، ص228 و 385 - 386.