درس پنجاه و هفتم : حبط و تكفير
مقدّمه
يكى از مسائلى كه پيرامون رابطه ايمان و عمل صالح با سعادت اخروى، و متقابلا رابطه
كفر و عصيان با شقاوت ابدى، مطرح مىشود اين است كه: آيا رابطه هر لحظه ايمان يا
كفر با نتيجه اخروى آن، و همچنين رابطه هر كار نيك و بد با پاداش و كيفرش قطعى و
ثابت و تغييرناپذير است يا اينكه به گونهاى قابل تغيير مىباشد، مثلاً مىتوان اثر
گناهى را با كار نيكى جبران كرد يا بالعكس اثر كار نيكى را با گناهى از بين برد؟ و
آيا كسانى كه بخشى از عمر خود را با كفر و عصيان، و بخش ديگرى را با ايمان و اطاعت،
سپرى كردهاند مدّتى گرفتار كيفر، و مدّتى ديگر برخوردار از پاداش خواهند بود، يا
حاصل جمع جبرى آنها تعيين كننده خوشبختى يا بدبختى انسان در جهان جاودانى است يا
مطلب به گونه ديگرى است؟
اين مسأله در واقع، همسان مسأله «حبط و تكفير»
(517) است كه از ديرباز مورد بحث و گفتگوى
متكلمان اشعرى و معتزلى بوده و ما در اين درس، ديدگاه شيعه را بطور خلاصه، بيان
خواهيم كرد.
رابطه ايمان و كيفر
در درسهاى قبلى دانستيم كه هيچ كار خوبى بدون ايمان به اصول اعتقادى، موجب
سعادت ابدى نمىشود، و به ديگر سخن: كفر، موجب بى اثر شدن كارهاى شايسته است، در
اينجا مىافزاييم كه ايمان انسان در پايان عمر، آثار سوء كفر سابق را محو مىكند و
همچون نور پرفروغ، تيرگيهاى گذشته را برطرف مىسازد؛ و برعكس، كفر پايانى آثار
ايمان گذشته را محو مىكند و پرونده شخص را سياه و سرنوشتش را تباه مىسازد و همچون
آتشى كه در خرمنى بيفتد همه را يكسره مىسوزاند. و به عنوان تمثيل ديگر: ايمان
مانند چراغ پرفروغى است كه خانه دل و روان را روشن و تابناك مىسازد و تاريكيها و
تيرگيها را مىزدايد، و كفر همانند خاموش شدن آن چراغى است كه روشنى ها را از بين
مىبرد و تاريكيها را پديد مىآورد. و تا روان انسانى به اين سراى مادّى و جهان
تغييرات و دگرگونيها تعلق دارد همواره در معرض روشنى و تاريكى و افزايش و كاهش نور
و ظلمت، قرار دارد تا هنگامى كه رخت از اين سراى گذرا بربندد و راه گزينش ايمان و
كفر بر روى او بسته شود و هر چند آرزو كند كه بار ديگر به اين جهان برگردد و به
زدودن تيرگيها بپردازد سودى نخواهد داشت
(518).
اين تأثير و تأثر بين ايمان و كفر، از ديدگاه قرآن كريم جاى هيچ ترديدى نيست. و
آيات فراوانى دلالت بر اين مطلب دارد از جمله در آيه (9) از سوره تغابن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ».
كسى كه ايمان به اللّه آورد و كار شايستهاى انجام دهد كارهاى بدش را محو مىكند.
و در آيه (217) از سوره بقره مىفرمايد:
«وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ
حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ
هُمْ فِيها خالِدُونَ».
و كسى از شما كه از دينش برگردد (و مرتدّ شود) و با حال كفر بميرد. اعمالشان در
دنيا و آخرت باطل شود و اينانند دوزخيان كه در آنجا جاويدانند.
رابطه اعمال نيك و بد
نظير رابطه بين ايمان و كفر را مىتوان فى الجمله بين كارهاى نيك و بد در نظر گرفت
ولى نه بطور كلّى و به صورتى كه هميشه يا در نامه اعمال انسان كار شايسته، ثبت باشد
و اعمال نارواى پيشين، محو شده باشد (چنانكه بعضى از متكلّمان معتزلى پنداشته اند)
يا هميشه حاصل جمع جبرى اعمال گذشته با توجّه به كميّت و كيفيّت آنها منعكس باشد
(چنانكه بعضى ديگر گمان كرده اند) بلكه در مورد اعمال، بايد قائل به تفصيل شد به
اين معنى كه برخى از عمال نيك اگر بطور شايسته و مقبول انجام گيرد آثار اعمال بد
گذشته را از بين مىبرد مانند توبه كه اگر به صورت مطلوب انجام گيرد گناهان شخص،
آمرزيده خواهد شد
(519).
و عيناً مانند پرتو نورى است كه دقيقاً بر همان نقطه تاريك بتابد و آن را روشن
نمايد. اما هر عمل نيكى اثر هر گناهى را از بين نمىبرد و از اينرو ممكن است شخص
مؤمن، مدتى گرفتار كيفر گناهش باشد و سرانجام به بهشت جاودانى درآيد. گويى روح
انسان، داراى ابعاد گوناگونى است و هر دسته از اعمال نيك و بد با يك رويه آن، مربوط
مىشود مثلاً عمل نيكى كه مربوط به رويه «الف» است اثر گناهى كه ارتباط با رويه «ب»
دارد را از بين نمىبرد مگر اينكه عمل صالح آنقدر نورانى باشد كه به جوانب ديگر روح
هم سرايت كند يا گناه آنقدر آلوده كننده باشد كه ساير ابعاد را هم آلوده سازد. از
جمله، در روايات شريفه، وارد شده است كه نماز مقبول، گناهان را شستشو مىدهد و موجب
آمرزش آنها مىشود. و در قرآن كريم كه مىفرمايد:
«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ
الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»
(520).
و نماز را در دو طرف روز و ساعاتى از شب بپاى دار كه كارهاى نيك، بديها را مىبرد.
و بعضى از گناهان مانند عقوق والدين و شرب خمر، تا مدتى مانع قبولى عبادت مىشود يا
منّتگذارى بعد از كمك رسانى، ثواب آن را نابود مىسازد. چنانكه در قرآن كريم
مىفرمايد:
«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»
(521).
احسانها و صدقات خود را با منّتگذارى و آزار دادن، باطل مكنيد.
ولى تعيين انواع و مقدار تأثير و تأثر اعمال نيك و بد در يكديگر را بايد از طريق
وحى و سخنان معصومين (عليهم السلام) به دست آورد و قاعده كلّى براى همه آنها
نمىتوان تعيين كرد.
در پايان اين درس، جا دارد اشاره كنيم كه اعمال نيك و بد، گاهى آثارى در خوشيها و
ناخوشيها يا توفيق و سلب توفيق براى كارهاى ديگر را در همين جهان دارد چنانكه احسان
به ديگران به ويژه به پدر و مادر و خويشاوندان، موجب طول عمر و دفع آفات و بليّات
مىشود يا بى احترامى به بزرگان به ويژه معلّمين و اساتيد، موجب سلب توفيق مىگردد
ولى ترتّب اين آثار به معناى دريافت كامل پاداش و كيفر نيست و جايگاه اصلى پاداشها
و كيفرها جهان ابدى است.
پرسش
1- معناى حبط و تكفير را توضيح دهيد.
2- رابطه بين ايمان و كفر به چند صورت، تصوّر مىشود؟ و كداميك از آنها صحيح است.
3- رابطه بين اعمال نيك و بد به چه صورت، فرض مىشود؟ و كدام صورت از آنها صحيح
است؟
4- آيا آثار دنيوى اعمال نيك و بد، جاى پاداش و كيفر اخروى آنها را مىگيرد يا نه؟
درس پنجاه و هشتم : امتيازات مؤمنان
مقدّمه
در بخش خداشناسى
(522)
دانستيم كه اراده الهى اصالتاً به خيرات و كمالات، تعلق مىگيرد و
شرور و نقايص، بالتّبَع مورد اراده الهى، واقع مىشوند. طبعاً در مورد انسان هم
اراده اصلى الهى، بر تكامل وى و رسيدن به سعادت ابدى و بهره مندى از نعمتهاى
جاودانى، تعلّق گرفته است و عذاب و بدبختى تبهكاران كه در نتيجه سوء اختيار خودشان
حاصل مىشود بالتّبع مشمول اراده حكيمانه الهى مىگردد، و اگر ابتلاء به عذاب و
شقاوت اخروى، لازمه سوء اختيار خود انسانها نبود رحمت واسعه الهى اقتضاء مىكرد كه
هيچ مخلوقى مبتلا به عذاب نشود
(523).
ولى همان رحمت فراگير الهى است كه اقتضاى آفرينش انسان با ويژگى اختيار و انتخاب را
داشته، و لازمه انتخاب هر يك از دو مسير ايمان و كفر، رسيدن به سرانجام نيك يا بد
آن است با اين تفاوت كه رسيدن به فرجام نيك، متعلّق اراده اصلى، و سرانجام دردناك،
متعلّق اراده تَبَعى است و همين تفاوت، اقتضاء دارد كه هم در تكوين و هم در تشريع،
جانب خير، ترجيح داده شود يعنى انسان تكويناً طورى آفريده شده كه كارهاى خير آثار
عميق ترى در تكوين شخصيّت او بگذارد و تشريعاً به تكاليف سهل و آسانى مكلّف شود تا
براى پيمودن راه
سعادت و نجات از عذاب ابدى، نياز به تكاليف شاقّ و طاقت فرسايى نداشته باشد
(524) و در
مقام پاداش و كيفر هم كفه پاداش، ترجيح داده شود و رحمت الهى بر غضبش سبقت گيرد
(525) و
اين تقدّم و رجحان رحمت، در امورى تبلور مىيابد كه به چند نمونه از آنها اشاره
مىشود:
افزايش ثواب
نخستين مزيّتى كه خداى متعال براى طالبان راه سعادت در مقام پاداش، قائل شده اين
است كه تنها معادل ثواب عمل را به ايشان نمىدهد بلكه بر آن مىافزايد. اين مطلب در
آياتى از قرآن مجيد صريحاً آمده است از جمله در آيه (89) از سوره نمل مىفرمايد:
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها».
كسى كه كار نيكى انجام دهد بهتر از آن برايش خواهد بود.
و در آيه (22) از سوره شورى مىفرمايد:
«وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْنا».
و كسى كه كار نيكى را انجام دهد بر نيكى آن بيفزائيم.
و در آيه (26) از سوره يونس مىفرمايد:
«لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَة».
براى كسانى كه نيكى كردهاند نيك ترين است با افزايشى. و در آيه (40) از سوره نساء
مىفرمايد:
«إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ
يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيما».
تحقيقاً خدا به اندازه يك ذرّه هم ستم نمىكند و اگر كار، نيك باشد آن را دو چندان
مىكند و از نزد خود پاداشى بزرگ مىدهد. و در آيه (160) از سوره انعام مىفرمايد:
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ
فَلا يُجْزى إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون».
كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر آن را خواهد داشت و كسى كه كار بدى انجام دهد
جز مانند آن كيفر نخواهد داشت و به ايشان ستم نمىشود.
آمرزش صغائر
امتياز ديگر اين است كه اگر مؤمنان از گناهان بزرگ، اجتناب كنند خداى مهربان گناهان
كوچكشان را مىبخشد و اثر آنها را محو مىكند چنانكه در آيه (31) از سوره نساء
مىفرمايد:
«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ
سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً».
اگر از منهيّات بزرگ، دورى كنيد بديهاى شما را محو مىكنيم و به جايگاه ارجمندى شما
را وارد مىكنيم.
روشن است كه آمرزش گناهان كوچك براى چنين كسانى مشروط به توبه نيست زيرا توبه، موجب
آمرزش گناهان كبيره نيز مىباشد.
استفاده از اعمال ديگران
ديگر از مزاياى مؤمنان اين است كه خداى متعال استغفار فرشتگان و بندگان برگزيده خود
را درباره آنها مىپذيرد
(526) و نيز دعا و استغفار ساير مؤمنان را در حق ايشان مستجاب
مىكند و حتى ثواب اعمالى را كه ديگران براى شخص مؤمن، هديّه كنند به او مىرساند.
اين مضامين در آيات و روايات فراوانى بيان شده است ولى نظر به اينكه اين موضوع،
ارتباط مستقيم با مسأله شفاعت دارد و بايد با تفصيل نسبى به بحث درباره آن بپردازيم
از اينرو در اينجا به همين اشاره بسنده مىكنيم.
پرسش
1- راز سبقت رحمت الهى چيست؟
2- تبلور اين سبقت را در تكوين و تشريع، بيان كنيد.
3- موارد آن را در پاداش و كيفر انسان، شرح دهيد.
درس پنجاه و نهم : شفاعت
مقدّمه
يكى از مزايايى كه خداى متعال به مؤمنان، اختصاص داده اين است كه اگر شخص مؤمن،
ايمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ كند و مرتكب گناهانى نشود كه سلب توفيق و سوء عاقبت
و سرانجام شك و ترديد يا انكار و جحود را به بار مىآورد، و در يك جمله «اگر با
ايمان از دنيا برود» به عذاب ابدى، مبتلا نخواهد شد. گناهان كوچكش به واسطه اجتناب
از كبائر، بخشوده مىشود و گناهان بزرگش به وسيله توبه كامل و مقبول، آمرزيده
مىگردد، و اگر موفق به چنين توبهاى نشد تحمّل گرفتاريها و مصائب دنيا بار گناهانش
را سبك مىكند و سختيهاى برزخ و مواقف آغازين رستاخيز، ناخالصى هايش را مىزدايد و
اگر باز هم از آلودگيهاى گناهان پاك نشد به وسيله شفاعت كه تجلّى بزرگترين و
فراگيرترين رحمت الهى در اولياء خدا به ويژه رسول اكرم و اهل بيت كرامش (عليهم
الصّلوة و السّلام) مىباشد از عذاب دوزخ نجات خواهد يافت
(527). و برحسب روايات فراوان
«مقام محمود»
(528)
كه در قرآن كريم به رسول اكرم(ص) وعده داده شده همين مقام شفاعت است
و نيز آيه شريفه:
«وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»
(529).
و همانا پروردگارت (آنقدر) به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.
اشاره به آمرزش الهى است كه به واسطه شفاعت آن حضرت شامل حال كسانى كه استحقاق
دارند مىشود.
بنابراين، بزرگترين و نهائى ترين اميد مؤمنان گنهكار، شفاعت است ولى در عين حال
نبايد از «مكر الهى» ايمن شوند و بايد هميشه بيمناك باشند كه مبادا كارى از آنها سر
زده باشد يا سر بزند كه موجب سوء عاقبت و سلب ايمان، در هنگام مرگ گردد و مبادا
علاقه به امور دنيوى به حدّى در دلشان رسوخ يابد كه (العياذباللّه) با بغض خداى
متعال از اين جهان بروند بدان جهت كه مىبينند اوست كه به وسيله مرگ، بين ايشان و
محبوبها و معشوقهايشان جدايى مىافكند.
مفهوم شفاعت
شفاعت كه از ريشه «شفيع» به معناى «جفت» گرفته شده در محاورات عرفى بدين معنى به
كار مىرود كه شخص آبرومندى از بزرگى بخواهد كه از كيفر مجرمى در گذرد يا بر پاداش
خدمتگزارى بيفزايد. و شايد نكته استعمال واژه شفاعت در اين موارد، اين باشد كه شخص
مجرم به تنهايى استحقاق بخشودگى را ندارد يا شخص خدمتگزار به تنهايى استحقاق افزايش
پاداش را ندارد ولى ضميمه شدن و جفت شدن درخواست «شفيع» چنين استحقاقى را پديد
مىآورد.
در موارد متعارف، علت اينكه كسى شفاعت شفيعى را مىپذيرد اين است كه مىترسد اگر
نپذيرد شفاعت كننده رنجيده شود و رنجش خاطر وى موجب محروميّت از لذّت مؤانست و خدمت
و يا حتى موجب ضررى از ناحيه شفيع گردد. مشركانى كه آفريدگار جهان را داراى اوصاف
انسانى و از جمله نياز انس با همسر و نديمان و كمك ياران و همكاران و يا ترس از
انبازان و همتايان مىپنداشتند براى جلب توجّه خداى بزرگ يا مصونيّت از خشم وى دست
به دامن خدايان پندارى مىزدند و به پرستش فرشتگان و جنّيان و كرنش در برابر بتها و
تنديسها
مى پرداختند و مىگفتند.
«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّه»
(530).
اينان شفيان ما نزد اللّه هستند. و نيز مىگفتند.
«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى»
(531).
اينان را پرستش نمىكنيم؛ جز اين منظور كه قرب و منزلتى براى ما نزد اللّه تحصيل
كنند. و قرآن كريم در مقام ردّ چنين پندارهاى جاهلانهاى مىفرمايد:
«لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ»
(532).
ولى بايد توجه داشت كه نفى چنان شفيعان و چنين شفاعتى به معناى نفى مطلق شفاعت نيست
و در خود قرآن كريم آياتى داريم كه «شِفاعت بِإِذْنِ اللّه» را اثبات، و شرايط
شفيعان و نيز شرايط كسانى كه مشمول شفاعت، واقع مىشوند را بيان فرموده است و
پذيرفته شدن شفاعت شفيعانِ مأذون، از طرف خداى متعال، به واسطه ترس يا نياز به
ايشان نيست بلكه راهى است كه خود او براى كسانى كه كمترين لياقت دريافت رحمت ابدى
را دارند گشوده و براى آن، شرايط و ضوابطى تعيين فرموده است و در حقيقت، فرق بين
اعتقاد به شفاعت صحيح و شفاعت شرك آميز، همان فرق بين اعتقاد به ولايت و تدبير باذن
اللّه و ولايت و تدبير استقلالى است كه در بخش خداشناسى بيان شد
(533).
واژه شفاعت گاهى به معناى وسيع ترى بكار مىرود و شامل ظهور هر تأثير خيرى در انسان
به وسيله ديگرى مىشود و چنانكه پدر و مادر نسبت به فرزندان و گاهى بالعكس، يا
آموزگاران و ارشادگران نسبت به شاگردانشان و حتى مؤذّن نسبت به كسانى كه با صداى
اذان او به ياد نماز افتاده و به مسجد رفتهاند شفاعت مىكنند و در حقيقت، همان اثر
خيرى كه در دنيا داشتهاند به صورت شفاعت و دستگيرى در قيامت، ظاهر مىشود.
نكته ديگر آنكه: استغفار براى گنهكاران در همين دنيا نيز نوعى شفاعت است و حتى دعا
كردن براى ديگران و درخواست قضاء حوائجشان از خداى متعال نيز در حقيقت از قبيل
«شفاعت عنداللّه» به شمار مىرود زيرا همگى اينها وساطت نزد خداى متعال براى رساندن
خيرى به شخص ديگر يا دفع شرّى از اوست.
ضوابط شفاعت
همانگونه كه اشاره شد شرط اساسى براى شفاعت كردن و شفاعت شدن، اذن الهى است چنانكه
در آيه (255) از سوره بقره مىفرمايد:
«مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ».
كيست كه بدون اذن خدا نزد او شفاعت كند؟
و در آيه (3) از سوره يونس مىفرمايد:
«ما مِنْ شَفِيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ».
هيچ شفاعت كنندهاى نيست مگر بعد از اذن الهى.
و نيز در آيه (109) از سوره طه مىفرمايد:
«يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ
لَهُ قَوْلاً».
در آن روز، شفاعت سودى نبخشيد مگر براى كسى كه خداى متعال به او اذن داده و سخنش را
پسنديده باشد.
و در آيه (23) از سوره سبأ مىفرمايد:
«وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ».
و شفاعت نزد او سودى نبخشد جز براى كسى كه مشمول اذن الهى باشد.
از اين آيات، اجمالا شرط اذن الهى ثابت مىشود ولى از ويژگيهاى مأذونين، استفاده
نمىشود. اما از آيات ديگرى مىتوان شرايط روشن ترى براى طرفين به دست آورد. از
جمله آيه (86) از سوره زخرف مىفرمايد:
«وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنْ شَهِدَ
بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ».
و كسانى را كه جز خدا مىخوانند مالك شفاعت نيستند (و هيچ كس مالك شفاعت نيست) مگر
كسى كه به حق شهادت دهد و داراى علم باشد.
شايد منظور از «مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» شهداء اعمال باشند كه به تعليم الهى از
اعمال و نيّات
بندگان، اطلاع دارند و مىتوانند به كيفيت و ارزش رفتار آنان، شهادت بدهند. چنانكه
از تناسب حكم، و موضوع مىتوان استفاده كرد كه شفيعان بايد داراى چنان علمى باشند
كه صلاحيت اشخاص را براى شفاعت شدن، تشخيص دهند، و قدر متيقّن از كسانى كه واجد اين
دو شرط هستند حضرات معصومين (عليهم السلام) مىباشند.
از سوى ديگر، از آياتى استفاده مىشود كه شفاعت شوندگان بايد مورد رضايت الهى
باشند، چنانكه در آيه (28) از سوره انبياء مىفرمايد:
«وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى».
شفاعت نمىكنند جز براى كسى كه (خدا) او را پسنديده باشد.
و در آيه (26) از سوره النجم مىفرمايد:
«وَ كَمْ مِنْ مَلَك فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاّ مِنْ
بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى».
چه بسا فرشتگانى در آسمانها كه شفاعتشان كارساز نيست مگر بعد از آنكه خدا براى هر
كس بخواهد و بپسندد اذن دهد.
روشن است كه منظور از اينكه شفاعت شونده مورد رضايت الهى باشد اين نيست كه تمام
اعمالش پسنديده باشد و گرنه نيازى به شفاعت نبود، بلكه منظور مرضى بودن خود شخص از
نظر دين و ايمان است چنانكه در روايات به همين صورت، تفسير شده است.
از طرف ديگر، در آياتى چند، خصلتهاى كسانى كه مشمول شفاعت نمىشوند بيان شده است
مانند آيه (100) از سوره شعراء كه از قول «مشركان» مىفرمايد: «فَما لَنا مِنْ
شافِعِينَ» و در سوره مدّثر از آيه 40 تا 48 آمده است كه از علت به دوزخ رفتن
مجرمين، سؤال مىشود و آنان در پاسخ خصلتهايى مانند ترك نماز
(534) و كمك نكردن به
بينوايان و تكذيب روز جزا را بر
مى شمرند، آن گاه مىفرمايد: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِينَ». از اين
آيات استفاده مىشود كه مشركان و منكرين قيامت كه خدا را عبادت نمىكنند و به
بندگان نيازمندش كمك نمىرسانند و پايبند به اصول صحيحى نيستند هرگز مشمول شفاعت
نخواهند شد. و با توجه به اينكه استغفار پيامبر اكرم(ص) در دنيا هم نوعى شفاعت به
شمار مىرود و استغفار آن حضرت درباره كسانى كه حاضر نيستند از او درخواست استغفار
و شفاعت كنند قبول نمىشود
(535) مىتوان استفاده كرد كه منكر شفاعت هم مشمول شفاعت،
واقع نمىشود چنانكه همين مضمون در روايات هم آمده است
(536).
حاضل آنكه: شفيع مطلق و اصلى بايد علاوه بر مأذونيّت از طرف خداى متعال، خودش اهل
معصيت نباشد و قدرت ارزيابى مراتب اطاعت و عصيان ديگران را داشته باشد و پيروان
راستين چنين كسانى مىتوانند در پرتو او مراتب نازل ترى از شفاعت را داشته باشند
چنانكه چنين پيروانى در زمره شهداء و صدّيقين محشور مىشوند
(537). و از سوى ديگر، كسى
لياقت شفاعت شدن را دارد كه علاوه بر اذن الهى، ايمان راستين به خدا و پيامبران و
روز رستاخيز و آنچه خدا بر پيامبرانش نازل فرموده و از جمله، حقّانيت شفاعت، داشته
باشد و اين ايمان را تا پايان عمر، حفظ كند.
پرسش
1- معناى شفاعت و موارد استعمال آن را شرح دهيد.
2- فرق بين شفاعت صحيح و شفاعت شرك آميز را بيان كنيد.
3- شرايط شفاعت كننده را توضيح دهيد.
4- شرايط شفاعت شونده را شرح دهيد.
درس شصتم : حلّ چند شبهه
درباره شفاعت، اشكالات و شبهاتى مطرح شده كه در اين درس، به ذكر مهمترين شبهات و
پاسخ آنها مىپردازيم:
عدم منافات با آیات قرانی
ش 1. نخستين شبهه اين است كه چندين آيه قرآن كريم دلالت دارد بر اينكه در روز
قيامت، شفاعت درباره هيچ كس پذيرفته نمىشود، از جمله در آيه (48) از سوره بقره
مىفرمايد:
«وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها
شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ».
تبرسيد از روزى كه هيچ كس به هيچ وجه از ديگرى كفايت نمىكند و از هيچ كس شفاعتى
پذيرفته نمىشود و از كسى عوضى و بدلى گرفته نمىشود و نه مورد يارى واقع مىشوند.
ج. پاسخ اين است كه اين گونه آفات، در مقام نفى شفاعتِ استقلالى و بى ضابطه است كه
كسانى به آن، معتقد بودند. افزون بر اين آيات مزبور عامّ است و به وسيله آياتى كه
دلالت بر پذيرش شفاعت، باذن الله و با ضوابط معيّن دارد تخصيص داده مىشود چنانكه
در درس گذشته به آنها اشاره شد.
خداى متعال تحت تأثير شفاعت كنندگان قرار نمىگيرد
ش 2. لازمه صحّت شفاعت اين است كه خداى متعال، تحت تأثير شفاعت كنندگان قرار گيرد
يعنى شفاعت ايشان موجب مغفرت كه فعل الهى است بشود.
ج. پذيرفتن شفاعت به معناى تحت تأثير قرار گرفتن نيست، چنانكه قبول توبه و
استجابت دعا نيز چنين لازمه نادرستى ندارد، زيرا در همه اين موارد، كارهاى بندگان
موجب آمادگى براى پذيرش رحمت الهى مىشود و به اطاعت «شرط قابليت قابل است نه شرط
فاعليت فاعل».
شفاعت كنندگان مهربانتر از خدا نيستند
ش 3. لازمه شفاعت اين است كه شفاعت كنندگان، مهربانتر از خداى مهربان باشند! زيرا
فرض اين است كه اگر شفاعت آنان نمىبود گنهكاران مبتلا به عذاب مىشدند يا عذابشان
دوام مىيافت.
ج. دلسوزى و مهربانى شفاعت كنندگان پرتوى از رحمت بى پايان الهى است، و به ديگر
سخن، شفاعت وسيله و راهى است كه خداى متعال خودش براى آمرزش بندگان گنهكارش قرار
داده، و در حقيقت، تجلّى و تبلور بالاترين رحمتهاى اوست كه در بندگان شايسته و
برگزيدهاش نمايان مىشود و چنانكه دعا و توبه نيز وسايل ديگرى هستند كه او براى
قضاى حوائج و آمرزش گناهان، قرار داده است.
شفاعت منافاتى با عدل الهى ندارد
ش 4. اشكال ديگر اين است كه اگر حكم الهى به عذاب گنهكاران، مقتضاى عدالت باشد
پذيرفتن شفاعت درباره آنان خلاف عدل خواهد بود، و اگر نجات از عذاب كه مقتضاى
پذيرفتن شفاعت است عادلانه باشد حكم به عذاب كه قبل از انجام گرفتن شفاعت وجود داشت
غيرعادلانه بوده است.
ج. هر يك از احكام الهى چه حكم به عذاب قبل از شفاعت، و چه حكم به نجات از عذاب بعد
از آن موافق عدل و حكمت است و معناى عادلانه و حكيمانه بودن هر دو، جمع بين ضدّين
نيست، زيرا موضوع آنها تفاوت دارد. توضيح آنكه: حكم به عذاب، مقتضاى ارتكاب گناه
است صرف نظر از مقتضياتى كه موجب تحقّق شفاعت و پذيرش آن در حق گنهكار مىشود؛ و
حكم به نجات از عذاب، به موجب ظهور مقتضياتى مزبور مىباشد. و تغيير حكم به تبعيت
از تغيير قيد موضوع نظاير فراوانى در احكام و تقديرات تكوينى و در احكام و قوانين
تشريعى دارد، و همچنانكه عادلانه بودن حكم منسوخ نسبت به زمان خودش منافاتى با
عادلانه بودن حكم ناسخ در زمان بعد از نسخ ندارد، و حكيمانه بودن تقدير بلاء قبل از
دعاء يا دادن صدقه منافاتى با حكيمانه بودن رفع آن بعد از دعاء و صدقه ندارد و حكم
به آمرزش گناه بعد از شفاعت هم منافاتى با حكم به عذاب قبل از تحقق شفاعت نخواهد
داشت.
شفاعت موجب تغيير سنت الهى نيست
ش 5. اشكال ديگر اين است كه خداى متعال، پيروى از شيطان را موجب دچار شدن به عذاب
دوزخ دانسته است چنانكه در آيات (42) و (43) از سوره حجر مىفرمايد:
«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ
الْغاوِينَ. وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ».
تحقيقاً تو (اى ابليس) بر بندگان من تسلّطى نخواهى داشت مگر گمراهانى كه از تو
پيروى كنند و وعده گاه همگى ايشان در دوزخ است.
و در حقيقت، عذاب كردن گنهكاران در عالم آخرت، يكى از سنتهاى الهى است و مىدانيم
كه سنتهاى الهى، قابل تغيير و تبديل نيست. چنانكه در آيه «43» از سوره فاطر
مىفرمايد:
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ
تَحْوِيلاً».
هرگز براى سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت و هرگز براى سنّت خدا تغييرى نخواهى يافت.
پس چگونه ممكن است اين سنّت به وسيله شفاعت، نقض شود؟
ج. پاسخ اين است كه پذيرفتن شفاعت درباره گنهكار واجد شرايط، يكى از سنّتهاى
تغييرناپذير الهى است. توضيح آنكه: سنّتهاى الهى، تابع ملاكها و معيارهاى واقعى است
و هيچ سنّتى با وجود مقتضيات و شرايط وجودى و عدمى آن، تغييرپذير نيست ولى عباراتى
كه دلالت بر اين سنّتها مىكند غالباً در مقام بيان همگى قيود موضوع و شرايط مختلف
آن نيست، و از اينرو، مواردى يافت مىشود كه ظاهر آيات مربوط به چند سنّت مختلف،
شامل آنها مىگردد در صورتى كه در واقع، مصداق آيه اخصّ و تابع ملاك اقوى است. پس
هر سنتى با توجه به قيود و شرايط واقعى موضوعش (و نه تنها قيود و شرايطى كه در
عبارت آمده است) ثابت و تغييرناپذير خواهد بود و از جمله آنها سنّت شفاعت است كه
نسبت به گنهكاران خاصّى كه واجد شرايط معيّن و مشمول ضوابط مشخصى باشند ثابت و
غيرقابل تبديل مىباشد.
وعده شفاعت باعث گستاخى مردم نمىشود
ش 6. وعده شفاعت، موجب تجرّى و گستاخى مردم در ارتكاب گناهان و پيمودن كژراهه ها
مىشود.
ج. پاسخ اين اشكال كه در مورد قبول توبه و تكفير سيّئات نيز جريان دارد اين است كه
مشمول شفاعت و مغفرت واقع شدن، مشروط به شرايطى است كه شخص گنهكار نمىتواند يقين
به حصول آنها پيدا كند و از جمله شرايط شفاعت شدن اين است كه ايمان خود را تا
واپسين لحظات حياتش حفظ كند و مىدانيم كه هيچ نمىتواند به تحقق چنين شرايطى يقين
داشته باشد. از سوى ديگر، كسى كه مرتكب گناهى شد، اگر هيچ اميدى به آمرزش نداشته
باشد گرفتار يأس و نوميدى مىشود و همين نوميدى، انگيزه ترك گناه را در او ضعيف
مىكند و به ادامه راه خطا و انحراف مىكشاند. از اينروست كه روش تربيت مربيان الهى
اين است كه همواره مردم را بين خوف و رجاء نگهدارند و نه چندان به رحمت الهى
اميدوارشان كنند كه دچار «اَمن از مكر الهى» شوند و نه چندان آنان را از عذاب
بترسانند كه گرفتار «يأس از رحمت الهى» گردند و چنانكه مىدانيم اينها از گناهان
كبيره به شمار مىروند.
تحصيل شرايط استحقاق شفاعت، سعى در راه رسيدن به سعادت است
ش 7. اشكال ديگر اين است كه تأثير شفاعت در نجات از عذاب به معناى تأثير كار ديگران
(شفاعت كنندگان) در سعادت و رهايى از شقاوت است در صورتى كه به مقتضاى آيه شريفه
«وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى» تنها تلاش و كوشش خود شخص است كه او
را به سعادت مىرساند.
ج. سعى و كوشش شخص براى رسيدن به مقصود، گاهى بطور مستقيم انجام مىگيرد و تا پايان
راه، ادامه مىيابد و گاهى بطور غيرمستقيم و با فراهم كردن مقدّمات و وسايط. شخصى
كه مورد شفاعت قرار مىگيرد نيز سعى و كوششى در تحصيل مقدّمات سعادت انجام مىدهد
زيرا ايمان آوردن و تحصيل شرايط استحقاق شفاعت، كوششى و تلاشى در راه رسيدن به
سعادت، محسوب مىشود و هر چند تلاشى ناقص و نارسا باشد و به همين جهت، مدتى گرفتار
رنجها و سختيهاى برزخ و عرصات آغازين رستاخيز شود ولى بهرحال، خودش ريشه سعادت يعنى
ايمان را در زمين دلش غرس كرده و احياناً آن را با اعمال شايستهاى آبيارى كرده به
گونهاى كه تا پايان عمر دنيويش نخشكد. پس سعادت نهائيش مستند به كوشش و تلاش خودش
مىباشد هر چند شفاعت كنندگان هم به نحوى تأثير در بارور شدن اين درخت دارند چنانكه
در دنيا هم كسان ديگرى مؤثر در هدايت و تربيت انسانها هستند و تأثير آنان به معناى
نفى سعى و كوشش خود فرد نيست.
پرسش
1- با وجود آيات نفى شفاعت چگونه مىتوان اعتقاد به تحقق آن داشت؟
2- آيا لازمه شفاعت، تأثيرگذارى ديگران بر خداى متعال نيست؟
3- آيا لازمه شفاعت، اين نيست كه شفاعت كنندگان دايه مهربانتر از مادر باشند؟
4- رابطه شفاعت با عدل الهى را توضيح دهيد.
5- آيا شفاعت، موجب تغيير سنت الهى نيست.
6- آيا وعده شفاعت، باعث گستاخى گنهكاران نمىشود؟
7- توضيح دهيد كه شفاعت، منافاتى با استناد سعادت افراد به سعى و كوشش خودشان
ندارد.