درس سى و يكم : پيامبر اسلام
مقدّمه
دهها هزار پيامبر الهى در مقاطع مختلف تاريخى و در نقاط گوناگون زمين، مبعوث شدند و
نقش ممتاز خود را در هدايت و تربيت انسانها ايفاء كردند و آثار درخشانى در جامعه
بشرى بجاى نهادند. و هركدام، گروهى را براساس عقايد صحيح و ارزشهاى والا، تربيت
كردند و تأثيرات غيرمستقيمى نيز بر ديگران بخشيدند. و بعضى از ايشان موفق شدند كه
جامعهاى توحيدى و عادلانه نيز بوجود آورند و رهبرى آنرا بعهده بگيرند.
در ميان ايشان، حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهم الصلاة و
السلام) از طرف خداى متعال، كتابهايى مشتمل بر احكام و مقررات فردى و اجتماعى و
وظايف اخلاقى و قانونى متناسب با شرايط زمان، در دسترس بشر قرار دادند. ولى اين
كتابها يا به مرور زمان بكلى محو شد و از ميان رفت، و يا دستخوش تحريفهاى لفظى و
معنوى قرار گرفت، و در نتيجه، آيينها و شريعتهاى آسمانى بصورت مسخ شدهاى در آمد.
چنانكه تورات موسى (عليه السلام) مورد تحريفهاى فراوانى واقع شد و چيزى به نام
انجيل عيسى (عليه السلام) باقى نماند بلكه از دست نويسهاى افرادى كه از پيروان آن
حضرت شمرده مىشدند مجموعه هايى تهيه شد و به نام كتاب مقدس، قلمداد گرديد.
هر شخص بى غرضى كه نظرى بر عهدين (تورات و انجيل فعلى) بيفكند خواهد دانست كه
هيچكدام از آنها كتابى كه بر موسى يا عيسى (عليهما السلام) نازل شده نيست. اما
تورات، علاوه بر اينكه خداى متعال را (العياذباللّه) بصورت انسانى ترسيم مىكند كه
نسبت به بسيارى
از امور، آگاهى ندارد (141) و بارها از كار خودش پشيمان مىشود
(142). و با يكى از بندگانش
(حضرت يعقوب) كشتى مىگيرد و نمىتواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مىكند كه
از او دست بردارد تا مردم، خدايشان را در چنين حالى نبينند (143). و علاوه بر اينكه
نسبتهاى ناروايى به پيامبران الهى مىدهد چنانكه (العياذباللّه) نسبت زناى محصنه به
حضرت داود (عليه السلام) (144) و نسبت شرب خمر و زناى با محارم به حضرت لوط (عليه
السلام) مىدهد (145). علاوه بر همه اينها جريان مرگ حضرت موسى (عليه السلام) يعنى
آورنده كتاب تورات را نيز شرح مىدهد كه چگونه و در كجا از دنيا رفت (146).
آيا تنها همين نكته، كافى نيست كه ما بفهميم اين كتاب، از حضرت موسى (عليه السلام)
نيست؟!
و اما وضع انجيل، از تورات هم رسواتر است زيرا اولا چيزى به نام كتابى كه بر حضرت
عيسى (عليه السلام) نازل شده در دست نيست و خود مسيحيان هم چنين ادعايى ندارند كه
انجيل فعلى، كتابى است كه خدا بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل كرده است، بلكه
محتواى آن، گزارشاتى است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت.
و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آنرا بعنوان معجزه عيسى قلمداد مىكند (147).
در يك جمله، وحيهاى نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار، تحريف شده و نمىتواند نقش
خود را در هدايت مردم، ايفاء كند.
و اما اينكه چرا و چگونه اين تحريفها و دستبردها انجام گرفته، داستانهاى مفصّلى
دارد كه در اينجا مجال بيان آنها نيست (148).
بارى، در ششمين سده بعد از ميلاد مسيح (عليه السلام) در حالى كه سراسر جهان را
تيرگيهاى جهل و ظلم، فرا گرفته بود و مشعلهاى هدايت الهى در همه سرزمينها به خاموشى
گراييده بود خداى متعال آخرين و برترين پيامبران خود را در تاريكترين و منحط ترين
جوامع آنروز، برانگيخت تا مشعل پر فروغ وحى را فرا راه همه انسانها و براى هميشه
برافروزد. و كتاب الهى جاويدان و مصون از تحريف و نسخ را در دسترس بشر قرار دهد، و
معارف حقيقى و حكمتهاى آسمانى و احكام و قوانين الهى را به مردم بياموزد، و همه
انسانها را بسوى سعادت دنيا و آخرت، رهبرى كند (149).
اميرمؤمنان (عليه السلام) در بخشى از سخنانش در وصف اوضاع و احوال جهان، هنگام ظهور
پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چنين مىفرمايد:
«خداى متعال، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را هنگامى به رسالت
برگزيد كه دير زمانى از بعثت انبياء پيشين گذشته بود، مردمان در خوابى عميق و
طولانى فرو رفته بودند، شعله هاى فتنه و آشوب در سراسر دنيا برافروخته، و رشته
كارها از هم گسيخته بود. آتش جنگ، شعله ور؛ و تاريكى جهل و گناه، فراگير؛ و نيرنگ و
تزوير، آشكار بود. برگهاى درخت زندگى بشر به زردى گراييده، اميد باروبرى از آن
نبود. آبها فرو رفته؛ مشعلهاى هدايت، سرد و خاموش گشته؛ پرچمهاى ضلالت و گمراهى
برافراشته بود. پستى و بدبختى به بشر، هجوم آورده چهره زشت خود را نمايان ساخته
بود. اين فساد و تيره روزى، چيزى جز فتنه و آشوب، ببار نمىآورد و مردمى كه بيم و
هراس و ناامنى برايشان چيره گشته بود پناهگاهى جز شمشير خون آشام نمىديدند (150).
از زمان ظهور پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مهمترين موضوع براى هر
انسان حقيقت جويى (بعد از خداشناسى) تحقيق درباره نبوت و رسالت آن حضرت و حقّانيت
دين مقدس اسلام است. و با اثبات اين موضوع كه توأم با اثبات حقّانيت قرآن كريم و
اعتبار آن بعنوان تنها كتاب آسمانى موجود در دست بشر و محفوظ از تحريف و تغيير
خواهد بود راه تضمين شدهاى براى اثبات ساير عقايد صحيح و تبيين نظام ارزشى و وظايف
عملى همه انسانها تا پايان جهان، شناخته مىشود و كليد حلّ ساير مسائل جهان بينى و
ايدئولوژى بدست مىآيد.
اثبات رسالت پيامبر اسلام
در درس بيست و هفتم گفته شد كه پيامبرى پيامبران، از سه راه قابل اثبات است: يكى از
راه آشنايى با منش ايشان و استفاده از قرائن اطمينان بخش. دوم از راه پيشگويى
پيامبران پيشين. و سوم راه ارائه معجزه.
در مورد پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هر سه راه، وجود داشت: از
سويى مردم مكه، چهل سال زندگى پرافتخار آن حضرت را از نزديك ديده بودند كه كوچكترين
نقطه تاريكى در آن، يافت نمىشد و آنچنان او را به راستگويى و درست كردارى شناخته
بودند كه لقب «امين» به آن حضرت داده بودند. و طبعاً در مورد چنين شخصى احتمال دروغ
و ادّعاى كذب، داده نمىشد.
از سوى ديگر، پيامبران پيشين، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند (151). و گروهى از اهل
كتاب، انتظار ظهور او را مىكشيدند و نشانه هاى روشن و گويايى از وى در دست داشتند
(152)
و حتى به مشركان عرب مىگفتند كه از ميان فرزندان حضرت اسماعيل (عليه السلام) (كه
قبايلى از عرب را تشكيل مىدادند) كسى مبعوث به رسالت خواهد شد كه پيامبران پيشين و
اديان توحيدى را تصديق خواهد كرد (153). و بعضى از دانشمندان يهود و نصارى، با استناد به
همان پيشگوييها، به آن حضرت ايمان آوردند (154) هر چند بعضى ديگر در اثر انگيزه هاى
نفسانى و شيطانى از پذيرفتن دين اسلام سرباز زدند.
قرآن كريم، با اشاره به اين راه مىفرمايد: «أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ
يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ» (155).
شناسايى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بوسيله علماء بنى اسرائيل و
براساس پيشگوييها و معرّفيهاى پيامبران پيشين، همانگونه كه دليل روشنى بر صحّت
رسالت آن
حضرت براى همه اهل كتاب بود حجت قانع كننده اى، هم بر حقّانيت پيامبران بشارت
دهنده، و هم بر حقّانيت پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) براى ديگران
بشمار مىرفت زيرا صدق اين پيشگوييها و انطباق شواهد و علامات معرّفى شده را بر آن
حضرت، با چشم خود مىديدند و با عقل خودشان تشخيص مىدادند.
و عجيب اين است كه در همين تورات و انجيل تحريف شده، با همه تلاش و كوششى كه براى
محو كردن اين گونه بشارتها بعمل آمده نكته هايى يافت مىشود كه حجت را بر حق جويان،
تمام مىكند چنانكه بسيارى از علماء يهود و نصارى كه طالب حق و حقيقت بودند با
استفاده از همين نكات و بشارات، هدايت شدند و به دين مقدس اسلام، ايمان آوردند (156).
همچنين از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) معجزات فراوانى ظاهر گشت كه
در كتب تاريخ و حديث، ضبط شده و نقل بسيارى از آنها به حد تواتر رسيده است (157). اما
عنايت الهى در مورد معرّفى آخرين پيامبر و دين جاودانى او، اقتضاء داشت كه علاوه بر
معجزاتى كه حجت را بر حاضرين تمام مىكرد و ديگران مىبايست از راه نقل، از آنها
آگاه شوند معجزاتى جاودانى به او بدهد كه براى هميشه، حجت را بر جهانيان تمام كند،
و آن قرآن كريم است.
از اينروى، در درس آينده به بيان اعجاز اين كتاب عزيز مىپردازيم.
پرسش
1- وضع كتابهاى پيامبران پيشين را شرح دهيد.
2- برخى از نشانه هاى تحريف تورات را بيان كنيد.
3- عدم اعتبار انجيل موجود را ثابت كنيد.
4- اهميت مسأله «رسالت پيامبر اسلام» را بيان كنيد.
5- راههاى اثبات پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را شرح دهيد.
درس سى و دوم : اعجاز قرآن
معجزه بودن قرآن
قرآن كريم، تنها كتاب آسمانى است كه با صراحت و قاطعيّت تمام، اعلام داشته كه هيچكس
توان آوردن كتابى همانند آن را ندارد، و حتى اگر همه آدميان و جنّيان با يكديگر
همكارى كنند قدرت چنين كارى را نخواهند داشت (158). و نه تنها قدرت برآوردن كتاب كاملى
مثل كل قرآن را ندارند بلكه قدرت برآوردن ده سوره (159) و حتى يك سوره يك سطرى را هم
نخواهند داشت (160).
سپس با بيشترين تأكيدات، همگان را مورد «تحدّى» قرار داده و به معارضه طلبيده و عدم
قدرت ايشان را بر چنين كارى، دليل بر خدايى بودن اين كتاب و رسالت پيامبر گرامى
اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دانسته است (161).
پس جاى شكّى نيست كه اين كتاب شريف، ادّعاى معجزه بودن خوش را دارد و آورنده اين
كتاب، آنرا بعنوان معجزهاى جاودانى و برهانى قاطع بر پيامبرى خودش، به همه جهانيان
و براى هميشه، عرضه داشته است. و هم اكنون بعد از گذشتن چهارده قرن، اين نداى الهى
هر صبح و شام بوسيله فرستنده هاى دوست و دشمن، به گوش جهانيان مىرسد و حجت را بر
ايشان تمام مىكنند.
از سوى ديگر مىدانيم كه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از نخستين
روز اظهار دعوتش، با دشمنان سرسخت و كينه توزى مواجه شد كه از هيچگونه تلاش و كوششى
براى مبارزه با اين آيين الهى، كوتاهى نكردند و پس از نوميد شدن از تأثير تهديدات و
تطميعات، كمر به قتل آن حضرت بستند. كه با تدبير الهى، اين توطئه هم از هجرت شبانه
و مخفيانه آن بزرگوار بسوى مدينه، خنثى شد. و بعد از هجرت هم بقيه عمر شريفش را در
جنگهاى متعدّد با مشركان و همدستان يهودى آنان سپرى كرد. و از هنگام رحلت آن حضرت
تا امروز هم همواره منافقين داخلى و دشمنان خارجى درصدد خاموش كردن اين نور الهى
بوده و هستند و از هيچ كارى در اين راه، فروگذار نكرده و نمىكنند. و اگر آوردن
كتابى مانند قرآن كريم، امكان مىداشت هرگز از آن، صرف نظر نمىكردند.
در اين عصر هم كه همه دولتهاى بزرگ دنيا اسلام را بزرگترين دشمن براى سلطه ظالمانه
خودشان شناخته و كمر مبارزه جدّى با آن را بستهاند و همه گونه امكانات مالى و علمى
و سياسى و تبليغاتى را در اختيار دارند اگر مىتوانستند اقدام به تهيه يك سطر مشابه
يكى از سوره هاى كوچك قرآن مىكردند و آنرا بوسيله رسانه هاى گروهى و وسايل تبليغات
جهانى عرضه مىداشتند. زيرا اين كار، ساده ترين و كم هزينه ترين و مؤثرترين راه
براى مبارزه با اسلام و جلوگيرى از گسترش آن است.
بنابراين، هر فرد عاقلى كه جوياى حقيقت باشد با توجه به اين نكات، يقين خواهد كرد
كه قرآن كريم، كتابى استثنائى و غيرقابل تقليد است و هيچ فرد يا گروهى با هيچ آموزش
و تمرينى نمىتواند مانند آنرا بياورد. يعنى همه ويژگيهاى يك معجزه (خارق العاده
بودن، الهى و غيرقابل تقليد بودن، و بعنوان دليلى بر صحّت نبوّت ارائه شدن) را
داراست. و از اينروى، بهترين دليل قاطع بر صدق دعوت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم) و حقّانيت دين مقدس اسلام مىباشد. و از بزرگترين نعمتهاى الهى بر
جامعه انسانى همين است كه اين كتاب شريف را به گونهاى نازل فرموده كه همواره بصورت
معجزهاى جاويدان باقى بماند و دليل صدق و صحّتش را با خودش داشته باشد. دليلى كه
درك دلالت آن، نيازى به تحصيل و تخصص ندارد و براى هر فردى قابل فهم و پذيرش است.
جهات اعجاز قرآن
اكنون كه اجمالا و سر بسته دانستيم كه قرآن مجيد، سخنى الهى و اعجازآميز است به
توضيح بعضى از جهات اعجاز آن مىپردازيم.
الف- فصاحت و بلاغت قرآن
نخستين وجه اعجاز قرآن كريم، شيوايى (فصاحت) و رسايى (بلاغت) آن است. يعنى خداى
متعال براى بيان مقاصد خود در هر مقامى شيواترين و زيباترين الفاظ، و سنجيده ترين و
خوش آهنگ ترين تركيباتى را بكار گرفته كه به بهترين و رساترين وجهى معانى مورد نظر
را به مخاطبين مىفهماند. و گزينش چنين الفاظ و تركيبات متناسب و هماهنگ با معانى
بلند و دقيق، براى كسى ميسر است كه احاطه كافى بر همه ويژگيهاى الفاظ و دقايق معانى
و روابط متقابل آنها داشته باشد و بتواند با در نظر گرفتن همگى اطراف و ابعاد معانى
مورد نظر و رعايت مقتضيات حال و مقام، بهترين الفاظ و عبارات را انتخاب كند. و چنين
احاطه علمى بدون وحى و الهام الهى براى هيچ انسانى فراهم نمىشود.
زيبايى آهنگ جذّاب و ملكوتى قرآن براى همگان، و شيوايى و رسايى آن براى آشنايان به
زبان عربى و فنون فصاحت و بلاغت، قابل درك است اما تشخيص معجزه بودن فصاحت و بلاغت،
قابل درك است اما تشخيص معجزه بودن فصاحت و بلاغت آن از كسانى ساخته است كه مهارت و
تخصص در فنون مختلف سخنورى داشته باشد و آنرا با ديگر سخنان فصيح و بليغ، مقايسه
كنند و توان خودشان را در برابر آن بيازمايند و اين، كارى بود كه از شعراء و چكامه
سرايان عرب برمى آمد، زيرا بزرگترين هنر اعراب، سخن سرايى بود كه در عصر نزول قرآن،
به اوج شكوفايى رسيده بود و نمونه هايى از بهترين اشعار را پس از نقد ادبى بعنوان
بهترين و ارزشمندترين دستاوردهاى هنرى، گزينش و معرّفى مىكردند.
اساساً حكمت و عنايت الهى، اقتضاء دارد كه معجزه هر پيامبرى متناسب با علم و هنر
رايج در آن زمان باشد تا امتياز و برترى اعجازآميز آنرا بر آثار بشرى، به خوبى درك
كنند چنانكه امام هادى (عليه السلام) در پاسخ «ابن سكيّت» كه پرسيد: «چرا خداى
متعال، معجزه حضرت موسى (عليه السلام) را يد بيضاء و اژدها كردن عصا، و معجزه حضرت
عيسى
(عليه السلام) را شفاء دادن بيماران، و معجزه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم) را قرآن كريم قرار داد؟» فرمود: «هنر رايج حضرت موسى (عليه السلام) سحر و
جادو بود از اينروى، خداى متعال معجزه آن حضرت را شبيه كارهاى آنان قرار داد تا عجز
و ناتوانى خودشان را از آوردن مانند آن دريابند. و هنر رايج زمان حضرت عيسى (عليه
السلام) فنّ پزشكى بود از اينروى، خداى متعال معجزه آن حضرت را شفاء دادن بيماران
علاج ناپذير، قرار داد تا جهت اعجاز آنرا بخوبى درك كنند. اما هنر رايج در زمان
پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) سخنورى و چكامه سرايى بود از اين جهت،
خداى متعال قرآن كريم را با زيباترين اسلوب، نازل فرمود تا برترى اعجازآميز آنرا
باز شناسند (162).»
بارى، بزرگترين سخن شناسان آن عصر، مانند وليد بن مغيره مخزومى و عتبة بن ربيعه و
طفيل بن عمرو، به نهايت فصاحت و بلاغت قرآن و برترى آن بر شيواترين سخنان بشرى،
گواهى دادند (163). و در حدود يك قرن بعد، كسانى امثال ابن ابى العوجاء و ابن مقفّع و
ابوشاكر ديصانى و عبدالملك بصرى، تصميم گرفتند كه توان خود را در معارضه با قرآن
بيازمايند و يك سال تمام، نيروى خود را بر سر اين كار گذاشتند ولى كوچكترين كارى از
پيش نبردند و سرانجام، همگى در برابر عظمت اين كتاب الهى، زانوى عجز و حيرت به زمين
زدند و هنگامى كه در مسجدالحرام جلسهاى براى بازرسى كارهاى يك ساله شان تشكيل داده
بودند امام صادق (عليه السلام) از كنار ايشان عبور كرد و اين آيه شريفه را تلاوت
فرمود:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا
الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً» (164).
ب- اُمّى بودن آورنده
قرآن كريم، كتابى است كه با وجود كوچكى نسبى حجم، مشتمل بر انواعى از معارف و علوم
و احكام و قوانين فردى و اجتماعى است و بررسى كامل هر دسته از آنها نيازمند به
گروههاى متخصصى است كه در طول ساليان دراز، به تحقيق و تلاش علمى
درباره آنها بپردازند و تدريجاً رازهاى نهفته آنرا كشف كنند و به حقايق بيشترى دست
يابند هر چند كشف همه حقايق و اسرار آن، جز بوسيله كسانى كه داراى علم الهى و تأييد
خدايى باشند ميسّر نخواهد بود.
اين مجموعه هاى گوناگون كه شامل ژرفترين و بلندترين معارف، و والاترين و
ارزشمندترين دستورات اخلاقى، و عادلانه ترين و استوارترين قوانين حقوقى و جزائى، و
حكيمانه ترين مناسك عبادى و احكام فردى و اجتماعى، و سودمندترين مواعظ و اندرزها، و
آموزنده ترين نكات تاريخى، و سازنده ترين شيوه هاى تعليم و تربيت، و در يك جمله:
حاوى همه اصول مورد نياز بشر براى سعادت دنيا و آخرت است با اسلوبى بديع و بى
سابقه، در هم آميخته شده، به گونهاى كه همه قشرهاى جامعه بتوانند به فراخور
استعدادشان از آن، بهرهمند شوند.
فراهم آوردن همه اين معارف و حقايق در چنين مجموعه اى، فراتر از توان انسانهاى عادى
است. ولى آنچه بر شگفتى آن مىافزايد اين است كه اين كتاب عظيم بوسيله يك فرد درس
نخوانده و تعليم نديده كه هرگز قلمى بر كاغذ نياورده و در محيطى دور از تمدن و
فرهنگ، پرورش يافته بود عرضه شد. و عجيبتر آنكه در زندگى چهل ساله قبل از بعثتش
نمونهاى از اين سخنان، از وى شنيده نشده بود و در دوران رسالتش هم آنچه را بعنوان
وحى الهى، ارائه مىكرد اسلوب ويژه و هماهنگ و موزونى داشت كه كاملا آنرا از ديگر
سخنانش متمايز مىساخت و تفاوت آشكارى ميان اين كتاب با ساير سخنان وى مشهود و
محسوس بود.
قرآن كريم با اشاره به اين نكات مىفرمايد: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ
مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (165).
و در جاى ديگر مىفرمايد: «قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا
أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا
تَعْقِلُونَ» (166) يعنى: اگر خدا خواسته بود اين كتاب را بر شما تلاوت نمىكردم و شما
را از آن، آگاه نمىساختم، چه اينكه قبلا عمرى را در ميان شما سپرى كردم (در حالى
كه نمونهاى از اين سخنان از من نشيدند) مگر نمىفهميد؟!
و به احتمال قوى، آيه (23) از سوره بقره «فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ» نيز
اشاره به همين جهت اعجاز است يعنى احتمال قوى دارد كه ضمير «مثله» به «عبدنا»
برگردد.
حاصل آنكه: اگر بفرض محال، امكان داشته باشد كه صدها گروه دانشمند و متخصص با
همكارى و هميارى يكديگر، چنين كتابى را تهيه كنند اما هرگز يك فرد درس نخوانده، از
عهده چنين كارى برنخواهد آمد.
بنابراين، ظهور چنين كتابى با اين ويژگيها از فرد تحصيل نكرده اى، مبيّن جهت ديگرى
از جهات اعجاز آن مىباشد.
ج- هماهنگى و عدم اختلاف
قرآن كريم، كتابى است كه در طول بيست و سه سال رسالت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه
و آله و سلّم) كه دورانى بحرانى و پرماجرا و توأم با فراز و نشيبها و حوادث تلخ و
شيرين فراوان بود نازل گرديد ولى اين دگرگونيهاى عجيب، تأثيرى در انسجام مطالب و
شيوه اعجازآميز آن نگذاشت. و همين هماهنگى و يكنواختى آن از نظر شكل و محتوى، جهت
ديگرى از جهات اعجاز بشمار مىرود كه مانند دو جهت ديگر، در خود قرآن به آن، اشاره
شده است در آنجا كه مىفرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ
مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» (167).
توضيح آنكه: هر انسانى دست كم، دستخوش دو نوع دگرگونى قرار مىگيرد: يكى آنكه
تدريجاً بر معلومات و مهارتهايش افزوده مىشود و افزايش دانشها و توانشها در سخنانش
انعكاس مىيابد و طبعاً در فاصله زمانى بيست ساله، تفاوت و اختلاف چشمگيرى بين
گفتارهايشان نمايان مىگردد.
دو ديگر، آنكه حوادث گوناگون زندگى، موجب پيدايش حالات روانى و احساسات و عواطف
مختلفى از قبيل بيم و اميد غم و شادى و هيجان و آرامش مىشود و اختلاف اين حالات،
تأثير بسزايى در انديشه و گفتار و كردار شخص مىگذارد و طبعاً با شدت يافتن اين
دگرگونيها، سخنان وى هم دچار اختلاف شديدى مىگردد. و در حقيقت تغييرات گفتار،
تابعى از تغييرات حالات روانى است كه آنها هم به نوبه خود، تابع اوضاع و احوال
طبيعى و اجتماعى مىباشد.
اكنون اگر فرض كنيم كه قرآن كريم، دستبافت شخص پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم) بعنوان يك انسان محكوم دگرگونيهاى ياد شده، باشد با توجه به شرايط بسيار
متغيّر زندگى آن حضرت، مىبايست از نظر شكل و محتوى، داراى اختلافات فراوانى باشد
در صورتى كه اثرى از چنين اختلافات، در آن مشاهده نمىشود.
پس نتيجه مىگيريم كه هماهنگى و عدم اختلاف در مضامين قرآن و در سطح بلاغت
اعجازآميز آن، نشانه ديگرى از صدور اين كتاب شريف، از منبع علم ثابت و نامتناهى
خداى متعال است كه حاكم بر طبيعت و نه محكوم پديده هاى دگرگون شونده آن مىباشد.
پرسش
1- توضيح دهيد كه قرآن كريم، ادّعاى معجزه بودن خودش را دارد.
2- دليل اجمالى بر اعجاز قرآن چيست؟
3- آيا مىتوان احتمال داد كه كسى نخواسته است مانند قرآن را بياورد يا آورده است و
ما مطلع نشده ايم؟ چرا؟
4- بلاغت اعجازآميز قرآن را شرح دهيد.
5- امّى بودن پيامبر اكرم چه ارتباطى با اعجاز قرآن دارد؟
6- عدم اختلاف در قرآن، چه دلالتى بر معجزه بودن آن دارد؟
درس سى و سوم : مصونيت قرآن از تحريف
مقدّمه
چنانكه قبلا اشاره شد دليل ضرورت نبوت، اقتضاء دارد كه پيامهاى الهى بطور سالم و
دست نخورده، در دسترس انسانها قرار گيرد تا بتوانند از آنها براى پيمودن راه سعادت
دنيا و آخرتشان بهره بگيرند.
بنابراين، مصونيّت قرآن كريم تا هنگام ابلاغ به مردم، مانند هر كتاب آسمانى، بعد از
آنكه در اختيار مردم، قرار گرفت كمابيش دستخوش تحريفات و تغييراتى گرديد و يا پس از
چندى بدست فراموشى سپرده شد چنانكه امروز اثرى از كتاب حضرت نوح و حضرت ابراهيم
(عليهماالسلام) در دست نيست و كتاب حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهماالسلام) به صورت
اصلى، يافت نمىشود. با توجه به اين مطلب، سؤالى مطرح مىشود كه: از كجا بدانيم كه
آنچه امروز بنام آخرين كتاب آسمانى در دست ماست همان كتابى است كه بر پيامبر اسلام
(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نازل شده و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن، راه
نيافته و نه چيزى بر آن افزوده و نه چيزى از آن، كاسته شده است؟
البته كسانى كه اندك آشنايى با تاريخ اسلام و مسلمين داشته باشند و از اهتمام رسول
اكرم و جانشينان معصومش (صلّى اللّه عليه و عليهم) به كتابت و ضبط آيات قرآن، آگاه
باشند و همچنين از اهتمام مسلمانان به حفظ كردن آيات قرآن، مطلع باشند بطورى كه
تنها در يك جنگ، عدد شهدايى كه حافظ قرآن بودند به هفتاد نفر رسيد. و نيز از نقل
متواتر قرآن در طول چهارده قرن و اهتمام به شمارش آيات و كلمات و حروف و مانند آنها
با خبر باشند چنين
كسانى احتمال كمترين تحريف در اين كتاب شريف را نخواهند داد. ولى صرف نظر از اين
قرائن يقين آور تاريخى، مىتوان مصونيّت قرآن كريم را با بيانى مركّب از يك دليل
عقلى و يك دليل نقلى، نيز ثابت كرد يعنى مىتوان نخست، زياد نشدن چيزى بر قرآن كريم
را با دليل عقلى ثابت كرد و بعد از ثابت شدن اينكه قرآن موجود، از طرف خداى متعال
است با استناد به آيات آن، كاسته نشدن چيزى از آن را نيز به اثبات رساند.
از اينروى، موضوع مصونيّت قرآن شريف از هرگونه تحريف را در دو بخش جداگانه، مورد
بررسى قرار مىدهيم.
زياد نشدن چيزى بر قرآن
زياد نشدن چيزى بر قرآن كريم، مورد اجماع همه مسلمانان بلكه مورد اتّفاق همه آگاهان
جهان است و هيچگونه حادثهاى كه منشأ احتمال افزايش چيزى بر قرآن شود روى نداده، و
هيچگونه سندى براى چنين احتمالى، قابل ارائه نيست. در عين حال، مىتوان فرض افزايش
را با دليل عقلى نيز ابطال كرد به اين بيان:
اگر فرض شود كه مطلب تامّى بر قرآن، افزوده شده معنايش اين است كه آوردن مثل قرآن،
امكان داشته است و چنين فرضى با اعجاز قرآن و عدم توانايى بشر برآوردن مثل آن،
سازگار نيست. و اگر فرض شود كه تنها يك كلمه يا آيه كوتاهى (مانند
«مُدْهامَّتانِ») (168)افزوده شده لازمهاش اين است كه نظم سخن بهم خورده باشد و از صورت
اصلى اعجاز آميزش خارج شده باشد و در اين صورت، قابل تقليد و آوردن مثل آن خواهد
بود. زيرا نظم اعجازآميز عبارات قرآنى، به انتخاب كلمات و حروف نيز بستگى دارد و با
دگرگونى آنها از حالت اعجازآميز، خارج مىشود.
پس به همان دليلى كه معجزه بودن قرآن كريم، ثابت شد محفوظ بودن آن از اضافات نيز
ثابت مىشود. چنانكه با همين دليل، كم شدن كلمات يا جملاتى كه موجب خروج آيات از
حالت اعجاز باشد نفى مىگردد. و اما عدم حذف يك سوره كامل يا يك مطلب تامّ به
گونهاى
كه موجب خارج شدن بقيه آيات از حالت اعجاز نباشد احتياج به دليل ديگرى دارد.
كم نشدن چيزى از قرآن
بزرگان علماء اسلام از شيعه و سنّى، تصريح و تأكيد كردهاند به اينكه: همانگونه كه
چيزى بر قرآن كريم، افزوده نشده چيزى هم از آن كم نشده است. و براى اين مطلب، دلايل
فراوانى آورده اند. ولى متأسفانه در اثر نقل پارهاى روايات مجعول در كتب حديث
فريقين، و برداشت نادرست از برخى روايات معتبر (169) بعضى احتمال دادهاند و يا حتى
تأييد كردهاند كه آياتى از قرآن كريم، حذف شده است.
اما علاوه بر وجود قرائن قطعى تاريخى بر مصونيّت قرآن كريم از هرگونه تحريفى خواه
به زياد كردن باشد و خواه به حذف كردن و علاوه بر اينكه حذفى كه موجب بهم خوردن نظم
اعجازآميز آن باشد بوسيله دليل اعجاز، نفى مىشود مىتوان مصونيّت از حدف آيه يا
سوره مستقل را از خود قرآن كريم، استفاده كرد.
يعنى بعد از آنكه ثابت شد كه همه قرآن موجود، كلام خداست و چيزى بر آن، افزوده
نشده، مفاد آيات آن بعنوان محكمترين دلايل نقلى و تعبّدى، حجت مىشود. و يكى از
مطالبى كه از آيات كريمه قرآن بدست مىآيد همين است كه خداى متعال، مصونيّت اين
كتاب را از هرگونه تحريفى ضمانت كرده است برخلاف ساير كتب آسمانى كه نگهدارى آنها
بعهده مردم گذاشته شده بود (170).
اين مطلب از آيه (9) از سوره حجر، استفاده مىشود كه مىفرمايد: «إِنّا نَحْنُ
نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ».
اين آيه شريفه از دو جمله، تشكيل يافته است: در جمله اول «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا
الذِّكْر» بر اين مطلب، تأكيد شده كه قرآن كريم از طرف خداى متعال، نازل شده و در
هنگام نزول، هيچگونه تصرفى
در آن، صورت نگرفته است. و در جمله دوم «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» با استفاده مجدّد
از ادوات تأكيد و هيئتى كه دلالت بر استمرار مىكند محفوظ بودن هميشگى قرآن از
هرگونه تحريفى تضمين شده است.
اين آيه هر چند دلالت بر اضافه نشدن چيزى بر قرآن نيز دارد ليكن استدلال به آن براى
نفى اين قسم از تحريف، نوعى استدلال دورى است زيرا فرض زياد شدن چيزى بر قرآن، شامل
زياد شدن همين آيه هم مىشود و ابطال چنين فرضى با خود اين آيه، صحيح نيست. از
اينروى، ما آن فرض را با استناد به دليل معجزه بودن قرآن كريم، ابطال كرديم و سپس
با استفاده از اين آيه شريفه، محفوظ بودن آنرا از حذف آيه يا سوره مستقلّى (به نحوى
كه موجب بهم خوردن نظم اعجازآميز آن نشود) را نيز ثابت كرديم. و بدين ترتيب،
مصونيّت قرآن كريم از تحريف به زيادى و حذف، با بيانى مركّب از يك دليل عقلى و يك
دليل نقلى، ثابت مىشود.
در پايان لازم است اين نكته را خاطر نشان كنيم كه منظور از مصونيّت قرآن شريف از
تحريف اين نيست كه هر جا كتابى بنام قرآن يافت شود قرآن كامل و محفوظ از اشتباهات
كتابتى يا قرائنى باشد و يا هيچگونه تفسير غلط و تحريف معنوى درباره آن، امكان
نداشته باشد و يا آيات و سوره هاى آن به ترتيب نزول، تنظيم شده باشد، بلكه منظور
اين است كه قرآن كريم چنان در ميان بشر باقى بماند كه طالبان حقيقت، امكان دسترسى
به همه آيات آن بدان گونه كه نازل شده است داشته باشند. بنابراين، ناقص بودن يا غلط
داشتن بعضى از نسخه هاى قرآن، يا اختلاف قرائن ها، يا تنظيم آيات و سوره هاى آن
برخلاف ترتيب نزول، يا وجود تحريفهاى معنوى و انواع تفسير بِرأى، منافاتى با
مصونيّت قرآن كريم از تحريف مورد بحث ندارد.
پرسش
1- زمينه طرح مسأله «مصونيّت قرآن از تحريف» را بيان كنيد.
2- چه شواهد تاريخى بر مصونيّت قرآن، وجود دارد؟
3- مصونيّت قرآن را با چه بيانى مىتوان اثبات كرد؟
4- زياد نشدن چيزى بر قرآن را اثبات كنيد.
5- به چه دليل، چيزى از قرآن، كم نشده است؟
6- آيا با همين دليل مىتوان ثابت كرد كه چيزى بر قرآن، اضافه نشده است؟ چرا؟
7- توضيح دهيد كه نقص و غلط در بعضى از نسخه هاى قرآن و اختلافات قرائات، يا اختلاف
ترتيب كتابت آيات و سوره هاى آن با ترتيب نزول، يا وجود تفسيرهاى نادرست و تحريفهاى
معنوى، منافاتى با مصونيّت قرآن از تحريف مورد بحث ندارد.
درس سى و چهارم : جهانى و جاودانى بودن اسلام
مقدّمه
دانستيم كه ايمان به همه پيامبران و پذيرفتن همه پيامهاى ايشان ضرورت دارد (171) و انكار
يك پيامبر يا انكار يكى از احكام و پيامهاى او به معناى انكار ربوبيّت تشريعى الهى
و نظير كفر ابليس مىباشد.
بنابراين، بعد از ثابت شدن رسالت پيامبر اسلام(ص) ايمان به آن حضرت و ايمان به همه
آياتى كه بر او نازل شده و همه احكام و قوانينى كه از طرف خداى متعال آورده است
ضرورت دارد.
اما ايمان آوردن به هر پيامبر و كتاب آسمانى او مستلزم ضرورت عمل بر طبق شريعت وى
نيست چنانكه مسلمانان، ايمان به همه پيامبران عظام (عليهم السلام) و به همه كتب
آسمانى دارند ولى نمىتوانند و نبايد به شرايع پيشين، عمل كنند و قبلا نيز اشاره شد
كه وظيفه عملى هر امتى عمل كردن به دستورات پيامبر همان امت است (172). پس ضرورت عمل
كردن همه مردم به شريعت اسلام در صورتى ثابت مىشود كه رسالت پيامبر اسلام، اختصاص
به قوم خاصى (مانند عرب) نداشته باشد و نيز پيامبر ديگرى بعد از آن حضرت مبعوث نشده
باشد كه شريعت وى را نسخ كند. و به ديگر سخن: اسلام، دين جهانى و جاودانى
باشد.
از اينروى، لازم است اين مسأله را مورد بحث قرار دهيم كه: آيا رسالت پيامبر
اسلام(ص) جهانى و جاودانى است، يا اختصاص به قوم معيّن يا زمان محدودى داشته است؟
روشن است كه چنين مسألهاى را نمىتوان با روش عقلى خالص، مورد بررسى قرار داد بلكه
بايد از روش تحقيق در علوم نقلى و تاريخى، بهره گرفت يعنى بايد به اسناد و مدارك
معتبر، مراجعه كرد.
و كسى كه حقّانيت قرآن كريم و نبوّت و عصمت پيامبر اسلام(ص) را احراز كرده باشد
براى وى هيچ مدركى معتبرتر از كتاب و سنت نخواهد بود.
جهانى بودن اسلام
جهانى بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقه خاصى، از ضروريّات اين آيين
الهى است و حتى كسانى هم كه ايمان به آن ندارند مىدانند كه دعوت اسلام، همگانى
بوده و محدود به منطقه جغرافيايى خاصّى بنوده است.
افزون بر اين، شواهد تاريخى فراوان وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) به سران كشورها
مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساى
قبائل مختلف عرب و... نامه نوشتند و پيك ويژه بسوى آنان گسيل داشتند و همگان را
دعوت به پذيرفتن اين دين مقدّس كرده از پيامدهاى وخيم كفر و استنكاف از پذيرفتن
اسلام، بر حذر داشتند (173). و اگر دين اسلام، جهانى نبود چنين دعوت عمومى انجام
نمىگرفت و ساير اقوام و امتها هم عذرى براى عدم پذيرش مىداشتند.
بنابراين نمىتوان بين ايمان به حقّانيت اسلام و ضرورت عمل بر طبق اين شريعت الهى،
تفكيكى قائل شد و در نتيجه، كسانى را از موظف بودن به پيروى عملى از اين آيين الهى،
مستثنى دانست.
دلايل قرآنى بر جهانى بودن اسلام
همانگونه كه اشاره شد بهترين دليل و معتبرترين مدرك براى اثبات اينگونه مطالب، قرآن
كريم است كه حقّانيت و اعتبار آن در درسهاى گذشته، واضح گرديد. و كسى كه يك مرور
اجمالى بر اين كتاب الهى بكند با كمال روشنى در خواهد يافت كه دعوت آن، عمومى و
همگانى است و اختصاص به قوم و اهل نژاد و زبان معيّنى ندارد.
از جمله، در آيات زيادى همه مردم را بعنوان «يا أَيُّهَا النّاس» (174) «يا بَنِي آدَم»
(175)
مورد خطاب، قرار داده و هدايت خود را شامل همه انسانها «النّاس (176) و الْعالَمِين
(177)»
دانسته است. و همچنين در آيات فراوانى رسالت پيامبر اكرم(ص) را براى همه مردم
«النّاس (178) و الْعالَمِين
(179)» ثابت كرده، و در آيهاى شمول دعوت وى را نسبت به هر كسى
كه از آن، مطّلع شود مورد تأكيد قرار داده است (180). و از سوى ديگر، پيروان ساير اديان
را بعنوان «اهل كتاب» مورد خطاب و عتاب قرار داده (181) و رسالت پيامبر اكرم(ص) را در
مورد آنان تثبيت فرموده، و اساساً هدف از نزول قرآن كريم بر پيامبر اكرم(ص) را
پيروزى اسلام بر ساير اديان، شمرده است (182).
با توجه به اين آيات، جاى هيچگونه شك و شبههاى درباره همگانى بودن دعوت قرآن كريم
و جهانى بودن دين مقدّس اسلام، باقى نمىماند.
جاودانى بودن اسلام
آيات مزبور همانگونه كه با بكار گرفتن الفاظ عامّ (مانند بنى آدم و الناس و
العالمين) و با متوجه كردن خطاب به اقوام غيرعرب و پيروان ساير اديان (مانند «يا
أَهْلَ الْكِتاب») عموميّت و جهانى بودن اسلام را ثابت مىكند همچنين با اطلاق
زمانى، محدوديّت و مقيّد بودن آنرا به
زمان معينى نفى مىكند و بويژه، تعبير «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (183) جاى
هيچگونه شبههاى باقى نمىگذارد. همچنين مىتوان به آيه (42) از سوره فصّلت،
استدلال كرد كه مىفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ. لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ
مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد» و دلالت
دارد بر اينكه هيچگاه قرآن كريم، صحّت و اعتبار خود را از دست نخواهد داد. نيز
دلايل خاتميّت پيامبر اسلام(ص) (كه در درس ديگرى مورد بحث، واقع مىشود) هرگونه
توهّمى را نسبت به امكان نسخ شدن اين دين الهى بوسيله پيامبر و شريعت ديگرى، باطل
مىسازد. و نيز روايات فراوانى به اين مضمون، وارد شده است: «حلال محمد حلال الى
يوم القيامة، و حرامه حرام الى يوم القيامة» (184) علاوه بر اينكه جاودانى بودن اسلام،
مانند جهانى بودن آن، از ضروريات ان دين الهى و بى نياز از دليلى زائد بر دلايل
حقّانيت اسلام است.
حلّ چند شبهه
دشمنان اسلام كه براى جلوگيرى از گسترش اين دين الهى، از هيچگونه تلاشى فروگذار
نكرده و نمىكنند، درصدد برآمدند كه با القاء شبهاتى چنين وانمود كنند كه دين اسلام
فقط براى مردم عربستان نازل شده و رسالتى نسبت به ساير مردم نداشته است!
از جمله به آياتى تشبّت كردهاند كه پيامبر اكرم(ص) را مأمور هدايت خويشان و
نزديكان خودش يا اهل مكه و حوالى آن كرده است (185) و نيز آيه (69) از سوره مائده كه بعد
از اشاره به يهود و صابئين و نصارى، ملاك سعادت را ايمان و عمل صاحل مىداند و نامى
از پذيرفتن دين اسلام بعنوان شرط سعادت نمىبرد. علاوه بر اينكه در فقه اسلامى اهل
كتاب، همسنگ مشركان نيستند بلكه با پرداختن جزيه (بجاى خمس و زكاتى كه مسلمانان
مىپردازند) امنيت ايشان در پناه دولت اسلامى حفظ مىشود و مىتوانند به احكام
شريعت خودشان عمل كنند و اين، نشانه به رسميّت شناختن اين اديان است.
در پاسخ بايد گفت: آياتى كه خويشان پيامبر اكرم(ص) و اهل مكه را ذكر مىكند درصدد
بيان مراحل دعوت است كه از خويشان آن حضرت شروع مىشود و سپس به ساير اهل مكه و
حوالى آن، گسترش مىيابد و سرانجام همه جهانيان را در برمى گيرد. و چنين آياتى را
نمىتوان مختصّ آياتى شمرد كه رسالت آن حضرت را جهانى مىداند، زيرا علاوه بر آنكه
لحن اين آيات، اباى از تخصيص دارد، لازمه چنين تخصيصى «تخصيص اكثر» است كه در عرف
عقلاء، مستهجن و غيرقابل قبول مىباشد.
و اما آيه ياد شده از سوره مائده، در مقام بيان اين نكته است كه صرف انتساب به اين
يا آن دين، براى رسيدن به سعادت حقيقى، كافى نيست بلكه عامل سعادت، ايمان واقعى و
عمل به وظايفى است كه خداى متعال براى بندگانش مقرّر فرموده است و طبق دلايلى كه
جهانى بودن و جاودانى بودن اسلام را اثبات مىكند وظيفه همه مردم بعد از ظهور
پيامبر اسلام، عمل به احكام و قوانين اين دين است.
و اما امتيازى كه در اسلام براى اهل كتاب بر ساير كافران، منظور شده به معناى معاف
بودن ايشان از پذيرفتن اسلام و عمل به احكام آن نيست بلكه در واقع، ارفاقى دنيوى
است كه بنابر مصالحى در حق آنان روا داشته شده و به اعتقاد شيعه، همين ارفاق هم
موقّتى است و در زمان ظهور ولى عصر عجّل الله فرجه الشريف حكم نهايى ايشان اعلام، و
با آنان مانند ديگر كافران رفتار خواهد شد و اين مطلب را از جمله «لِيُظْهِرَهُ
عَلَى الدِّينِ كُلِّه» مىتوان استفاده كرد
پرسش
1- در چه صورتى بر همه مردم جهان، لازم است كه از شريعت اسلام، پيروى كنند؟
2- دلايل قرآنى بر جهانى و جاودانى بودن اسلام را بيان كنيد.
3- چه دلايل ديگرى براى اين مطلب، وجود دارد؟
4- توضيح دهيد آياتى كه پيامبر اسلام(ص) را مأمور هدايت نزديكان و اهل مكه مىكند
دليل اختصاص رسالت آن حضرت به ايشان نيست.
5- توضيح دهيد كه آيه (69) از سوره مائده، دلالتى بر معاف بودن هيچ امتى از پيروى
اسلام ندارد.
6- توضيح دهيد كه مجاز بودن اهل ذمّه به عمل كردن به شريعت خودشان نيز دليل معذور
بودن آنان از پذيرفتن شريعت اسلام نيست.