قسمت دهم
اِلهى اِعْتِذارى اِلَیْكَ اعْتذارَ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِه
فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَكْرَمَمَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ، اِلْهى لا
تَرُدَّ حاجَتى وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعى وَ لا تَقْطَعْ مِنْكَرَجائى وَ اَمَلى.
معبود من! عذر آوردنم به درگاهت، عذر آوردنِ كسى است كه نیاز به قبولدارد. پس
عذرم را بپذیر، اى بزرگوارترین كسى كه تبهكاران به درگاهشعذر مىآورند. معبود من!
حاجتم را رد مكن و دستِ طمعم را تهى برمگردان و امید و آرزویم را از خود قطع مساز!
نكاتى از این فراز
1. عذرخواهى نزد معبود و تمناى پذیرش آن؛
2. مسئلت از خداوند براى ناامید نكردن امید بنده.
«اِلهى اِعتذارى اِلَیكَ...».
اعتذار به پیشگاه خداوند
بعد از ارتكاب گناه، چه چیزى بهتر از عذرخواهى در پیشگاه خداوند بزرگ، بهعنوان
برداشتن قدمِ اول در پذیرش توبه.
عقوبت مكن عذرخواه آمدم |
به درگاه تو روسیاه آمدم |
نظامى
به خصوص آنكه، بنده دلایل كافى در عذرخواهى و قبول عذر از طرفخداوند در اختیار
دارد.
توضیح اینكه گرچه آدمى موظف بهترك معاصى مىباشد ولى ازیك طرف،دشمنىبه نام
«ابلیس» دارد كه قسم یاد كرد كه آدمیان را گمراه نماید: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ
لَاُغْوِیَنَّهُمْاَجْمَعینَ؛ شیطان گفت: به عزّتت اى خدا، سوگند كه همه را گمراه
خواهم كرد». (ص: 82)
و از سوى دیگر، انسان گرفتار نفس امّاره است كه همواره و با قدرت او را بهبدى
امر مىكند، چنانچه در قرآن مجید از زبان آدمى فرمود:
وَ ما اُبَرِّىءُ نَفْسى اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما
رَحِمَ رَبّى اِنَّ رَبّى غَفُورٌ رَحیمٌ.(یوسف: 53)(76)
و من خود را از عیب و لغزش مُبرا نمىدانم، زیرا نفس امّاره، فراوان، مرا بهبدى
دستور مىدهد، مگر آنكه پروردگارم، رحم نماید، همانا كه پروردگارمآمرزنده و مهربان
است.
به گفته خواجه شیراز، آنجا كه جد ما، آدم، را با وسوسه «دانه» از بهشت
اخراجكردند ما «به صد خِرمن پندار» چگونه از راه بِدر نرویم:
ما به صد خِرمن پندار ز ره چون نرویم |
چون ره آدم خاكى به یكى دانه زدند |
حافظ
خلاصه آنكه اوج این بیچارگى آدمى و گرفتاریش در چنگال عوامل گمراهكننده، به این
صورت در یكى از دعاها به تصویر درآمده است:
فَیاغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِكَ یا اَللّهُ مِنْ هُوىً قَدْ غَلَبَنى وَ
مِنْ عُدُوٍ قَدِ اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ وَمِنْ دنْیا قَدْ تَزَیَّنَتْ لى و مِنْ
نَفْسٍ اَمّارَةٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى.
وا غوثاه، واغوثاه به تو اى خدا از هواى نفسى كه بر من غلبه نمود و ازشیطانى كه
چون سگ به من حملهور شده است و از زرق و برق گمراه كنندهدنیا و از نفسى كه فراوان،
به بدى دعوت مىكند، مگر پروردگارم رحم كند.
صد هزاران دام و دانه است اى خدا |
ما چو مرغانى حریص و بىنوا |
مولانا
در كنار همه عوامل فریب دهنده كه گرداگرد آدمى را فرا گرفته است ـ به ویژهاگر در
آغاز شباب و جوانى نیز باشد ـ كار بر او سختتر خواهد شد، زیرا فصلجوانى به سببِ
اقتضائاتى كه در آن نهفته است، بیش از هر زمان دیگرى، زمینه رابراى ارتكاب لغزشها
مهیا مىسازد. از اینجاست كه آن شاعر بزرگ، سنایىغزنوى، در مقام اعتذار به پیشگاه
خداوند چنين گفته است:
به حرص ار شربتى خوردم مگیر از من كه بَد كردم |
بیابان بود و تابستان و آبِ سرد و اِستسقا |
یعنى اگر كسى در بیابانى در گرماى تابستان باشد و در كنارش آب سرد وگوارایى هم
قرار داده شود، علاوه بر اینها دچار بیمارى استسقا نیز باشد، فشارمضاعف درون، او را
وادار به نوشیدن آب مىكند، گرچه به هلاكت وى منجرگردد. زیرا استسقا نوعى بيمارى
است كه حاصل آن عطش شديد و نياز بهنوشيدنآب است، حال آنكه براى درمان آن باید براى
مدتى از نوشیدن آباجتناب نماید، زیرا نوشيدن آب موجب مرگ وى خواهد شد و جان خویش را
ازدست خواهد داد. حاصل سخن آنكه چنانچه پیش از این هم اشاره شد، گرچههیچ كدام از
عوامل فوق نمىتواند خیالِ آدمى را در ارتكاب گناهان آسوده نماید،چون در سایه همین
فشارها، و سپس كنترل نفس است كه آدمى به مقامى برتر ازمقام فرشتگان دست مىیابد،
ولى دست كم اینكه عذرخواهى او را به درگاهپروردگارش، موجه مىسازد و چون خداوند،
پذیراى عذر عذرخواهان مىباشدهمانگونه كه در دعاى جوشن كبیر آمده است كه: «یا مَنْ
یَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبینَ؛ اى آنكهعذرخواهى توبهكنندگان را قبول مىكنى» به
همین سبب، عذرِ او را خواهد پذیرفت.
و اساسا عذرخواهى از خداوند از صفات نیكو براى بنده محسوب مىشود وبراى او، گامى
مىباشد به طرف تكامل و پیشرفت.
عُذر بِه آن را كه خطایى رسید |
بنده از آن عُذر به جایى رسید |
نظامى
«اِلهى لاَ تَرُدَّ حاجَتى...».
پروردگارا نا امیدم مفرما
تمناى استجابت دعا و تقاضاى حفظ امید و طمع به خداوند، محتوا و مضمونعبارات فوق
مىباشد.
امیدم به تو هست از اندازه بیش |
مكن ناامیدم ز درگاه خویش |
نظامى
بضاعت نیاوردم اِلاّ اُمید |
خدایا ز عفوم مكن نااميد |
سعدى
امیدوار بودن به خداوند، یكى از عالىترین ویژگىهاى بندگان است. توضیحآنكه، از
آنجا كه از خداوند، توقع هرگونه خیر و خوبى و مهرورزى و گذشت وعفو مىرود و از آنجا
كه خداوند، هرگز امید كسى را ناامید نخواهد كرد، به همیندلیل، امید، بهترین سرمایه
براى آدمى به شمار مىرود، تا به سبب آن به هدفهاىبزرگ و آرزوهاى والايش دست یابد.
چنانچه مولا على علیهالسلام در دعاىِ كمیلمىگوید: «اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ
الرَّجاءُ؛ خدایا! رحم كن بر كسى كه سرمایه او، امید است».
و در دعاى صَباح نيز در مقامِ امید به خداوند عرض مىكند: «اِلهى قَرَعْتُ
بابَرَحْمَتِكَ بِیَدِ رَجائى؛ معبودِ من! با دستِ امیدم درِ رحمتت را مىزنم».
قسمت یازدهم
اِلهى لَوْ اَرَدتَ هُوانّى لَمْ تَهْدِنى وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ
تُعافِنى، اِلهى ما اَظُنُّكَتَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَد اَفْنِیَتُ عُمْرى فى
طَلَبِها مِنْك.
معبود من! اگر خواریم را مىخواستى هدایتم نمىفرمودى، و اگر مىخواستىكه رسوا
شوم، این همه آثار و اسباب رسوایى برانگیز را از من نمىزدودى.معبود من! هرگز به تو
این گمان را ندارم كه در حاجتى كه عمرم را در طلبشبه پایان رساندم، ردم فرمایى.
نكاتى از این فراز
1. آثار عنایت خداوند به آدمى؛
2. گمان نیكو به خداوند و ثمرات آن.
«اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى...».
1. توجه الهى؛ هدایت و حرمت بنده
پى بردن به محبت ربوبى نسبت به بنده، كارى صعب و مشكل نیست. به وسیلهنشانهها به
آسانى مىتوان مهرورزى خداوند را در حق بندهاش دریافت. به عنوانمثال، «مولانا»،
درخشش برق مهر دوست در دل بنده را علامت آن دانست كه ازآن طرف در نهاد معبود نیز
دوستى و مهر وجود دارد، و نیز عنوان نموده است كهاگر عاشقى، جویاى وصل معشوق باشد و
در سرش سوداى وصال او را بپروراند،بداند كه معشوق نیز جویاى او است:
چون در این دل،برقِ مهرِ دوست جَست |
اندر آن دل، دوستى مىدان كه هست |
هیچ عاشق، خود نباشد وصل جو |
كه نه معشوقش بود جویاى او |
در دل تو مهر حق چون گشته نو |
هست حق را بى گمان مهرى به تو |
مولانا
و به تعبیر عارف و شاعر شوریده همدان، بابا طاهر: «اگر دوست با ما سر یارىنداشته
باشد، چرا هر نیمه شب به خوابمان مىآید».
دو زلفونت بُوَد تار رُبابُم |
چه مىخواهى از این حال خرابُم |
اگر با مو سر یارى ندارى |
چرا هر نیمه شو آیى بخوابُم |
حاصل سخن آنكه، امام علیهالسلام براى بیان دلگرمى به عنایت و توجه معبودش درحق
او، دو علامت عنوان مىنماید: یكى آنكه هدایت نمودنش، نشانه آن است كهخداوند خوارى
بنده را بر نمىتابد و در نتیجه، بندهاش را دوست مىدارد. دیگر آنكه،بنده خویش را
رسوا نكرده است و رسوا نكردنش، علامت آن است كه او را از اين جهتعافيت بخشيده است و
عافيت بخشى او نیز ريشه در عنايت او و مهر و محبت او دارد.
«اِلهى ما اَظُنُّكَ تَرُدُّنى...».
2. گمان نیك به خداوند
خداوند در برابر «گمان نیك» بندهاش در حق او حساب ویژهاى باز نموده است،
وابواب بىشمارى را تنها، به سبب خوش گمانى بندهاش در حق او، گشوده است.
حسن ظن است و امید حق تو را |
كه تو را گوید به هر دم برتر آ |
مولانا
براى بيان اهتمام به گمان شايسته داشتن به پروردگار و بركات و خيراتفراوان حاصل
از آن به نقل يك روايت و نیز يك حكایت اكتفا مىكنيم؛ «تو خودمفصل بخوان از این
مُجمَل».
از امام رضا علیهالسلام چنین نقل است:
اَحْسِنِ الظَّنَ بَاللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقوُلُ: أنَا عِندَ
ظَنِّ عَبدِى الْمُؤمِن بى، اِنْ خَیْراًفَخَیراً وَ اِنْ شَرّاً فَشَرّاً.
خوش گمان باش، زیرا خداى عزوجل مىفرمايد: من نزد گمان بنده مؤمنخویش مىباشم.
اگر گمان خوب بود، رفتار من نیز خوب خواهد بود و اگرگمان او بد بود، رفتار من نیز
با او بد خواهد بود.(77)
صاحبدلى را به خواب دیدند. او را گفتند: خداى عزوجل با تو چه كرد؟
گفت: مرا در موقف سؤال نگه داشت و گفت: دیدى در دنیا چه كردى؟
من ترسیدم: آنگه گفتم: بار خدایا! از تو نه این خبر دادند! خداى تعالى
گفت:چگونه؟
گفتم: از تو خبر دادند كه فرمودى: «من با بنده آن كنم كه از من چشم دارد و بهمن
گمان برد.» و من گمان بردم كه بر من رحمت كنى!
خداى تعالى مرا گفت: رو كه تو را آمرزیدم و بر تو رحمت نمودم.(78)
و این گونه است كه امام عليهالسلام از سرمايه خوش گمانى خویش به خداوند سودجسته
و عرض مىكند: «معبود من، آن گمان به تو ندارم كه حاجتى را كه عمرخویش بر آن گذاشتم
روا نسازى».
قسمت دوازدهم
اِلهى! فَلَكَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً دائِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا یَبیدُ
كَما تُحِبُّ وَ تَرضى. الهىاِنْ اَخَذتَنى بِجُرمى اَخَذتُكَ بِعَفوِكَ وَ اِنْ
اَخَذْتَنى بِذُنُوبى اَخَذتُكَ بِمَغفِرَتِكَ وَ اِنْاَدْخَلْتَنى النّارَ
اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّكَ.
معبود من! حمد و ستایش بى نهایت و دائم و همیشگى از آن توست كههمواره در فزونى
است و فنا نمىپذیرد، آن گونه كه دوست دارى ومىپسندى؛ معبود من! اگر مرا به جرمم
باز خواست فرمایى،، من از تومىپرسم عفوت كجاست؟ و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه
فرمایى، از مغفرت توخواهم پرسید. و اگر مرا در آتش افكنى، من به همه دوزخیان اعلام
خواهمكرد كه تو را دوست دارم.
نكاتى از این فراز
1. حمد و ستایش بیش از حد و دائمى از پروردگار؛
2. یاد نمودن صفات مهر خداوند در صورت مؤاخذه او از بندهاش.
«اِلهى فَلَكَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً...».
حمد و ستایش كردگار
شكر و سپاس و منت و عزت خداى را |
پروردگار خلق و خداوند كبریا |
سعدى
گذشته از آنكه حمد و ستایش معبود و توصیف او، فى نفسه، براى عبد، عملىسرورانگیز
و لذت بخش مىباشد و اساساً از لذتهاى یك عاشق این است كهمعشوقش را حمد و ستایش
نماید، چنانچه سعدى مىگوید:
یاد تو روح پرور و وصف تو دل فریب |
نام تو غم زُداى و كلام تو دلربا |
حمد و ستایش، توصیف معشوق، براى عبد بسیار ثمر بخش و پر فایده نیزمىباشد و یكى
از درهاى ورودى به بارگاه كبریایى حضرت حق تعالى، حمد وستایش او است.
مناسب است براى اثبات اين مهم به حكایتى اشاره شود:
نقل است كه: چون حكیم ابوالقاسم فردوسى وفات كرد، شیخ ابوالقاسم كُرَّگانىبر او
نماز نكرده و عذر گفته بود كه او مداح كفار بوده است. اندكى بعد، در خوابمشاهده كرد
كه فردوسى در بهشت فردوس، غرق در نعمتهاى آسمانى است.
شیخ به او گفت: به چه چیز، خداى تعالى تو را آمرزیده و در جنت ساكنگردانید؟
فردوسى گفت: بدان سبب كه بيتى این گونه در توحید و ستايشپروردگار سرودهام:
جهان را بلندى و پستى تویى |
ندانم چهاى، هر چه هستى تویى(79) |
«اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرمى...».
صفات جمالیه در برابر صفات قهریه
به رخ كشیدن صفات جمالیه خداوند، مانند صفات عفو و مغفرت و كرم و... دربرابر
مؤاخذه و توبیخ حضرتش، از رموز گشودن دریچههاى رحمت به سوىخویش مىباشد. در دعاى
ابوحمزه ثمالى آمده است كه:
اِلهى وَ سَیِّدى وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَئِن طالَبتَنى بِذُنُوبى
لَاُطالِبَنَّكَ بِعَفوِكَ وَ لَئِنطالَبتَنى بِلُؤمى لَاُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ
وَ لَئِن اَدْخَلتَنى النّارَ لَاُخَبِّرَنَّ اَهلَ النّارِ بِحُبّىلَكَ اِلهى اِنْ
كُنتَ لا تَغفِرُ اِلاّ لِاَولِیائِكَ وِ اَهْلِ فَاِلى مَنْ یَفْزَعُ
الْمُذْنِبُونَ وَ اِنْ كُنتَلا تُكرِمُ اِلاّ لِاَهلِ الْوَفاءِ بِكَ فَبِمَن
یَسْتَغیثُ الْمُسیئُونَ.
اى خداى من و اى آقاى من، به عزت و جلالت سوگند!اگر به گناهانممؤاخذهام نمایى،
من عفوت را به رخت مىكشم و اگر مرا به خواریم باز خواستنمایى، تو را به كرمت
بازخواست خواهم نمود و اگر داخل (آتشم) نمایى، اهلآتش را آگاه خواهم نمود كه تو را
دوست مىدارم. معبود من! اگر تو، تنها ازلغزشهاى اولیا و اهل طاعت در مىگذرى، پس
گنهكاران به كه پناه آورند، و اگركرم تو تنها نصیب اهل وفا مىشود، پس بدكاران به
كدام در استغاثه نمایند.
همچنین در دعاى كمیل مىخوانیم:
اَفَتُراكَ سُبْحانَكَ یا اِلهى وَ بِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فیها صَوتَ عَبدٍ
مُسلِمٍ سُجِنَ فیهابِمُخالَفَتِهِ وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعصِیَتِهِ وَ
حُبِسَ بَینَ اَطْباقِها بِجُرمِهِ وَ جَریرَتِهِ وَ هُوَیَضِجُّ اِلَیكَ ضَجیجَ
مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ وِ یُنادیكَ بِلِسانِ اَهلِ تَوحیدِكَ وَ
یَتَوَسَّلُاِلَیكَ بِرُبُوبِیَّتِك. یا مَولاىَ فَكَیَْف یَبْقى فى الْعَذابِ وَ
هُوَ یَرجُو ما سَلَفَ مِنْحِلْمِكَ اَمْ كَیفَ تُؤلِمُهُ النّارَ وَ هُوَ یَأمُلُ
فَضلَكَ وَ رَحمَتَكَ اَمْ كَیفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُهاوَ اَنتَ تَسْمَعُ صَوتَهُ وَ
تَرى مَكانَهُ اَم كَیفَ یَشتَمِلُ عَلَیهِ زَفیرُها وَ اَنْتَ تَعْلَمُ
ضَعفَهُاَمْ كَیفَ یَتَغَلْغَلُ بَینَ اَطْباقِها وَ اَنتَ تَعلَمُ صِدقَهُ... .
آیا درباره تو اى خداى منزه و ستوده صفات گمان مىتوان كرد كه بشنوى درآتش،
فرياد بنده مسلمانى را كه به نافرمانى در دوزخ زندانى شده و سختىعذابت را به كيفر
گناه مىچشد و ميان طبقات جهنم به جرم و عصيان محبوسگرديده و نالهاش با چشم انتظار
و امید به رحمت، به سوى تو بلند است و بهزبان اهل توحید، تو را مىخواند و به
ربوبیت تو متوسل مىشود. اى مولاىمن چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى كه به
سابقه حلمنامنتهایت چشم دارد، یا چگونه آتش به او آسیب رساند، در حالى كه او بهفضل
و كرمت امیدوار است، یا چگونه شرارههاى آتش، او را بسوزاند با آنكهتو نالهاش را
مىشنوى و مكانش را در آتش مىبینى، یا چگونه شرارههاى دوزخبر او احاطه كند با
آنكه ضعف و بى طاقتیش را مىدانى، یا چگونه در طبقاتآتش به خود بپیچد و مضطرب بماند
با آنكه تو به صدق او آگاهى...».
حاصل سخن آنكه، بخشهاى زیادى از فرازهاى دعاى اهل بیت علیهمالسلام یادنمودن
صفات رحمت خداوندى به هنگام غضب و سخط حضرتش مىباشد كهمىتوان از اینگونه مناجات،
نكته مهمى را عنوان كرد و آن اینكه:
از باب گفتار پروردگار كه فرموده است: «سَبَقَت رَحْمَتى غَضَبى، رحمت من برغضبم
پیشى گرفت»(80) و نیز «اِنَّ رَحْمَتى تَغْلِبُ غَضَبى، به درستى كه
رحمت من برغضبم غلبه خواهد كرد».(81) در واقع این گونه مناجات نمودن و
معرفت ورزيدن،نوعى غلبه دادن عملى رحمت حق تعالى بر مؤاخذه او و نوعى بارش
بارانمغفرت او بر سرزمین گناهان باشد كه در نتیجه، هر جا، رحمت آید، از سخط وخشم
خدایى اثر و خبرى نخواهد بود و هر جا كه بارش مغفرت او نازل گردد،خس و خاشاك معاصى
را از صحراى جان آدمى خواهد زدود.
زان كه این دَمها چه گر نالایق است |
رحمت من بر غضب هم سابق است |
بارى، قطعاً حق تعالى، از اینكه بندهاش او را به صفات جمالیه و مهر او
یادنماید، خشنودتر خواهد شد، تا آنكه او را به صفات قهریهاش خوانده و خود رامقهور
قهر و غضب خدایش بداند.
قسمت سیزدهم
اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَد كَبُرَ فى جَنبِ رَجائكَ
أَمَلى، اِلهىكَیفَ اَنقَلِبُ مِنْ عِندِكَ بِالْخَیْبَةِ مَحرُوماً وَ قَد كانَ
حُسنُ ظَنّى بِجُودِكَ اَنْ تَقْلِبَنىبِالنَّجاةِ مَرْحُوما.
خدایا! اگر عملم در اطاعت تو ناچیز است، ولى در كنار امیدوارى به كرمت،آرزویم،
بزرگ است. معبود من! چگونه از آستان جودت، تهىدست ومحروم برگردم، در صورتى كه حسن
ظن من به جود تو این بوده كه بر منرحمت خواهى آورد و مرا نجات خواهى داد.
نكاتى از این فراز
1. امید فراوان به رحمت حق در كنار طاعت اندك؛
2. گمان نیك به خدا.
«اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِك...».
آرزوى بزرگ و طاعت اندك
از تكرار دوباره، امیدوارى و حسن ظن به خداوند چنانچه در فرازهاى بعدى نيزتكرار
خواهد شد، یكى دیگر از آداب دعا نیز فهمیده مىشود، و آن اصرارورزیدن و پافشارى
كردن در اجابت خواستههاى خویش مىباشد.
چنانچه از اخبار به دست مىآید و مطلوب خداوند نیز مىباشد، از جملهآداب دعا و
در واقع، از جمله شرایط استجابت خواستهها، پافشارى و سماجتدر برآوردن خواستهها از
طرف پروردگار عالم مىباشد.
امام صادق علیهالسلام در این باره مىفرماید:
اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ كَرِهَ اِلْحاحَ النّاسِ بَعْضُهُم عَلى بَعْضٍ فِى
الْمَسأَلَةِ وَ اَحَبَّ ذلِكَلِنَفْسِهِ، اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَل یُحِب اَنْ
یُسْألَ وَ یُطْلَبُ ما عِنْدَه.
همانا خداى عزوجل خوش ندارد كه مردم در انجام حاجت بر همدیگراصرار كنند، ولى
براى خودش آن را دوست دارد. خداى عزوجل دوستدارد كه از او درخواست شود و آنچه نزد
اوست خواهش شود.(82)
همچنین از امام باقر علیهالسلام نقل شده كه فرمود:
وَ اللّهِ لا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَل فِى حاجَتِهِ
اِلاّ قَضاها لَه.
به خدا سوگند هیچ بندهاى در دعا، پافشارى و اصرار به درگاه خداى عزوجلنكند، جز
اینكه حاجتش را برآورد.(83)
در كتاب مقدس «انجیل» نیز چنین آمده است كه:
روزى عیسى براى شاگردانش، مَثَلى آورد تا نشان بدهد كه لازم است، همیشهدعا كنند
و تا وقتى جواب دعاى خود را نگرفتهاند از دعا كردن باز نایستند.
فرمود: در یك شهر یك قاضى بود كه نه از خدا مىترسید و نه توجهى بهمردم داشت.
بیوه زنى اهل همان شهر پى در پى، پیش او مىآمد و از دستمردى شكایت مىكردكه به او
خسارت رسانیده بود. قاضى تا مدتى بهشكایت او توجهى نكرد. ولى بالاخره از دست او به
ستوه آمد و به خودشگفت: من نه از خدا مىترسم و نه از مردم. اما این زن مایه دردسر
من شدهاست، بهتر است به دادش برسم.
در این هنگام، عیسى مسیح علیهالسلام فرمود: آنجا كه چنین قاضى بى انصافى
راضىشود به داد مردم برسد، آیاخدا به داد قوم خود نخواهد رسید كه شبانه روز بهدرگاه
او دعا و التماس مىكنند؟ بله او حتماً دعاى ایشان را اجابت خواهد فرمود.(84)
بارى، امام علیهالسلام در فراز مذكور از مناجات شعبانیه و در مقام اصرار، بار
ديگرآرزوى بزرگش را در كنار امیدوارى به كرم پروردگارش مطرح نموده، و با
امیدىدوباره، از معبودش، اجابت خواستههایش را مىطلبد.
چون عود نبود چوب بید آوردم |
روى سیه و موى سپید آوردم |
گفتى تو مرا كه ناامیدى كفر است |
بر قول تو رفتم و امید آوردم |
ابوسعید ابوالخیر
«اِلهى كَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِك بِالْخَیْبَةِ...».
گمان نیكو به خدا
به راستى كه با این سكه صاحب عیار، یعنى «حسن ظن به خداوند» از چهتهىدستى و فقر
و حرمانى مىتوان رها شد و به چه خیراتى مىتوان راه پیدا كرد؟!
گمان نیك داشتن به خداوند عزّوجلّ و اعتقاد خیر به حضرتش، پایه بسیارىاز
درجههاى معرفت و زیر بناى اصلى مرتبه توكل و تسلیم و طمأنینه و آرامش ونظایر آنها
است.
در اینجا مناسب است كه تنها به یكى از بركات سرشار «گمان نیكو داشتن بهحضرت حق»
اشاره كنیم و آن اینكه:
گذشته از آنكه آدمى همواره در معرض لغزشها و خطاها قرار دارد و با وجود
آنكهممكن است حق اخلاص را در اعمالش ادا نكند، در شناخت پروردگار و عبادت او نیزآن
چنان كه سزاوار خداونديش باشد، مقصر و تقصیر كار است.
زیرا آنجا كه اشرف مخلوقات عالم، حضرت نبى اكرم صلىاللهعلیهوآله در خطاب
بهپروردگارش عرض مىكند: «ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك وَ ما عَبَدْناكَ حَقَّ
عِبادَتِك؛ آنچنان كه شایسته توست، تو را نشناختیم و آن چنان كه سزاوار توست، تو
راپرستش نكردیم»(85) تكلیف دیگر انسانها مشخص خواهد بود.
حضرت امام خمینى رحمهالله در این باره مىفرماید:
اى ضعیف جایى كه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله كه اعرف خلق اللّه است و عمل او
از همهكس نورانىتر و باعظمتتر است اعتراف به عجز و تقصیر كند و بگوید:
«ماعَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك وَ ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِك» و ائمه معصومین
علیهمالسلام آنطور در محضر مقدس حق، اظهار قصور و تقصیر كنند، از پشه لاغرى
چهخیزد؟... آرى آنها مقام معرفتشان به عجز مخلوقات وعزت و عظمت واجبتعالى شأنه
اقتضا مىكرد آن اظهارات و اعترافات را.
ما بیچارگان از جهل و حجابهاى گوناگون، به گردن فرازى برخاستیم و خودفروشى و
عمل فروشى كنیم. ما خود بالضّروره مىدانیم كه اعمال ما و همهبشر عادى بلكه همه
ملائكة اللّه در میزان مقایسه بااعمال رسول خدا صلىاللهعلیهوآله وائمه هدى
علیهمالسلام ، قدرى محسوس ندارد و به هیچ وجه در حساب نیاید. این دوقضیه به ما
نتیجه مىدهد كه باید به هیچ یك ازاعمال خود، خشنود نباشیم،بلكه اگر به قدر عمر
دنیا به عبادت و اطاعت، قیام كنیم، خجل و شرمسار باشیم.(86)
همچنین در روایتى از امام موسى بن جعفر علیهالسلام وارد شده است كه:
كُلُّ عَمَلٍ تُریدُ بِهِ اللّهَ عَزّّوَجلّ فَكُنْ فیهَ مُقَصِّراً عِنْدَ
نَفْسِكَ فَاِنَّ النّاسَ كُلُّهُم فىاَعْمالِهِم فیما بَیْنَهُم وَ بَیْنَ اللّه
مُقَصِّرونَ اَلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللّه عَزَّوَجلّ.
هر عملى كه به قصد خداى عزوجل مىكنى، خود را در آن مقصر بدان، زیرامردم، همگى
در اعمال خویش، میان خود و خدا مقصرند، مگر آن كس راكه خداى عزوجل نگه دارد.(87)
خرما نتوان خوردن از این خار كه كشتیم |
دیبا نتوان كردن ازین پشم كه رشتیم |
بر حرف معاصى خط عذرى نكشیدیم |
پهلوى كبائر حسناتى ننوشتیم |
افسوس برین عمر گرانمایه كه بگذشت |
ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم |
باشد كه عنایت برسد ور نه مپندار |
با این عمل دوزخيان كاَهل بهشتيم |
سعدى
حاصل سخن آنكه در میان این همه تقصیرها و كوتاهىها، آنچه مىتواندآدمى را دلگرم
و امیدوار به كرم و رحمت خداوندگار نمايد«گمان نيكو وشايسته» به حضرتش مىباشد، كه
با بندهاش به نیكى معامله نماید، از تقصیرات اوچشم بپوشد و عبادات او را با همه
كاستىها و ناخالصىها پذیرا گردد، كه نفْسِچنین نگاه و چنین حسن ظنى در حق
پروردگار، قادر است دریچههاى «رحمت»و «رضوان» و «مغفرت» را به سوى قلب و جان بنده
بگشاید و نهاد او را مالامال ازسرور و انبساط نماید؛ همان گونه كه خود، در دعوت
بندگان به «حسن ظن» بهخالق خویش و در مقام تذكر به بركات «گمان نیك» به خداوند چنین
فرمودهاست:
لا یَتَّكِلُ العامِلونَ لى عَلى اَعْمالِهِمَ الَّتى یَعْمَلونَها لِثَوابى،
فَاِنَّهُم لَوِاجْتَهِدُوا وَ اَتْعَبُوااَنْفُسَهُم فى عَبادَتى كانُوا
مُقَصِّرینَ غَیرَ بالِغینَ فى عِبادَتِهِم كُنْهَ عِبادَتى فیمایَطْلُبُونَ عِنْدى
مَنْ كَرامَتى وَ النَّعیمِ فى جَنّاتى وَ رَفیعِ الدَّرَجاتِ العُلى فىجَوارِى وَ
لكِنَّ بِرَحمَتى فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلى فَلْیَرجُوا وَ اِلى حُسْنِ الظَّنِ
بىفَلْیَطْمَئنُّوا. فَاِنَّ رَحْمَتى عِنْدَ ذلِكَ تُدْرِكُهُم وَ مَنّى
یُبَلِّغُهُم رِضْوانى وَ مَغْفِرَتىتُلْبِسُهُم عَفوى فَاِنّى أنا اللّهُ
الرَّحمنُ الرَّحیمُ وَ بِذلكَ تَسَمّیَتُ.
آنها كه براى ثواب من عملى انجام مىدهند، نباید به اعمالى كه انجام مىدهندتكیه
كنند، زیرا ايشان اگر در تمام عمر خویش كوشش كنند و در راه عبادتمخود را به زحمت
اندازند، باز مقصر باشند. و در عبادت به كنه بندگیم نرسندنسبت به آنچه از من طلب
مىكنند كه كرامت و نعمت در بهشت و رفعت بهدرجات عالى در جوارم باشد. بلكه تنها
باید به رحمتم اعتماد كنند و به فضلمامیدوار باشند و به گمان نیك و حسن ظن خویش
نسبت به من اطمینان كنند.كه در این صورت است كه رحمتم ايشان را دريابد و رضوانم به
آنها برسدوآمرزشم بر آنها لباس گذشت بپوشاند زیرا من خداى رحمان و رحيم هستم وبدين
نام ناميده شدهام.(88)