قسمت هفتم
اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِكَ عَلى
مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ.
معبود من تدبیر امورم را آن گونه كه شایسته توست به انجام رسان، و فضلخود را به
گنهكارى كه غریقِ امواج جهالت است، بازگردان.
نكاتى از این فراز
1. واگذارى امور به خداوند
2. تقاضاى دریافت فیض از حق تعالى.
«اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى... ».
واگذارى امور به خداوند
كار خود گر به خدا بازگذارى حافظ! |
اى بسا عیش كه با بخت خدا داده كنى |
علم آدمى بسیار ناچیز و اندك است، به همین سبب، هرگز به طور جامع وكامل، به
مصالح و مفاسد خویش آگاه نمىباشد. گرچه او مأمور به سعى وتلاش و همتورزى مىباشد
و باید وظایفش را به درستى ادا نماید، ولى به هرحال، آگاهى درست از اینكه خیر و
صلاح واقعى او، چه مىباشد و اینكه چهمقامى و مكانى شایسته وقوف او و چه احوالى
مناسب وجود اوست، از عهدهوى خارج است، به همین جهت، مصلحت و خیر بنده در این است كه
امورزندگى خویش را به پروردگارش واگذار نماید؛ آن گونه كه حضرتسیّدالشّهداء
علیهالسلام واگذار نموده و به این شكل در دعاى عرفه به مناجات نشستهاست كه:
«اِلهى اَغنِنى بِتَدْبیرِكَ عَنْ تَدْبیرى وَ بِاخْتِیارِكَ عَنْ اِخْتِیارى؛
معبود من! تدبیرت راجایگزین تدبیرم نما! و بدین گونه بىنيازم فرما! و اختیار خودت
را به جاىاختیارم اِعمال فرما!»
بارى، سعادت واقعى بنده، در واگذارى تدبیر امور به پروردگارش مىباشد،زیرا او به
خیر و صلاحِ بنده از همگان آگاهتر است و جز خیرخواهى، ارادهدیگرى در حق بنده خود
ندارد.
نه من چاره خویش دانم نه كس |
تو دانى چنان كن كه دانى و بس |
نبینم من آن زهره در خویشتن |
كه گویم تو را این و آن ده به من |
نظامى
از عزیزالدّین نَسَفى در كتاب اَلْاِنْسانُ الْكامِل چنین نقل است كه:
«اى درویش! دانایان در دنیا، هرگز چیزى نخواستهاند، به هر چه پیش آمدهاست راضى
و تسلیم بودهاند، از جهت آنكه دانستهاند كه آدمى نداند كه خیر اودر چیست.
عَسَى اَنْ تَكْرَهوا شَیْئا وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسىْ اَنْ تُحِبُّوا
شَیْئا وَ هُوَ شَرٌّلَكُم. (بقره: 216)(66)
و به یقین دانستهاند كه خداى، مصلحت كار بنده دارند. پس تدبیر و تصرّفخود و
ارادت و اختیار خود، از میان برداشتهاند و كار به خداى بگذاشتهاند.(67)
او هر چه مىكند چو صَلاحست و محضِ خیر |
پس ما چرا حدیث ز چون و چرا كنیم |
فیض كاشانى
نقل سخنى از علامه حلى نیز در این مورد، خالى از لطف نمىباشد. وى دركتاب
«اَوْصافُ الْاَشراف» مىنویسد:
چون بنده را یقین باشد كه خداى تعالى از او داناتر است و تواناتر، كار خود بهاو
واگذارد، تا چنان كه تقدیر اوست، آن كار را بسازد، و به آنچه او تقدیر كندو كرده
باشد خرسند و راضى باشد و خرسندى او به آنچه خدا كند و سازد، بهآن حاصل شود كه نظر
كند در حال گذشته خود كه او را به وجود آورد وچندین حكمت در آفرینش او اعمال كرد كه
به همه عمر خود هزار یك آنرا نتواند شناخت و بىالتماس بنده، او را از نقصان به
كمال آورد ... پس بر اواعتماد كند و او را یقین حاصل شود كه آنچه باید و آنچه
شایسته است، خداانجام خواهد داد. و حقیقتِ «اَلَیْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا
خدا بندهاش را كافىنیست» (آل عمران: 159) را درخواهد یافت.
بارى آنكه همزمان با سعى و تلاش، به راستى تدبیر امورش را به خداىخویش واگذار
كند و به او پناه برد و او را چاره و پناه خویش در زندگى بداند،هرگز بیچاره و
درمانده نخواهد گشت، چون، خداوند، هرگز بندهاى را كه از اوچارهجویى مىكند و
استمداد مىطلبد رها نخواهد كرد:
آن را كه منم خِرقه، عریان نشود هرگز |
وان را كه منم چاره، بیچاره نخواهد شد |
آن را كه منم منصب، معزول كجا گردد |
آن خاره كه شد گوهر او خاره نخواهد شد |
آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز |
وان مُصحفِ خاموشان سى پاره نخواهد شد |
مولانا
«وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِكَ...».
جهل، عذرى براى دریافت فضل
الطاف حق تعالى به قدرى وسیع و فراگیر است كه با هر بهانهاى آدمى را مشمولرحمت
و عنایت خود مىسازد؛ به عنوان نمونه همانگونه كه از مناجاتِ حضرتامام على
علیهالسلام در مسجد كوفه استفاده مىشود:
نَفْسِ عبد بودن آدمى در مقابل مولایش، ذلیل بودن آدمى در برابر خداىعزیز، ضعیف
بودن انسان در مقابل خداى قوى، گمراه بودن آدمى در برابر خداىهدایتگر و صفاتى از
این دست، آدمى را مستحق دریافت رحمت الهى مىنماید.در اینجاست كه امام على
علیهالسلام این گونه به تضرع مىنشیند:
«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى و اَنَا الْعَبْدَ وَ هَلْ یَرْحَمُ
الْعَبْدَ اِلاَّ الْمَوْلى؛ مولاى من تو مولایى ومن عبد، و چه كسى جز مولى بر عبد
خویش ترحم مىنماید».
«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَ اَنَا الذَّلیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ
الذَّلیلَ اِلاّ الْعَزیزُ؛ مولاى من! تو عزیزىو من ذلیل، و جز عزیز، چه كسى به
ذلیل رحم خواهد كرد».
«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ
الضَّعیفَ اِلاَّ الْقِوِىُّ؛ مولاى من! تو قوىهستى و من ضعیف و ناتوان، و آیا جز
قوى، كس دیگرى به ضعیف رحم خواهد كرد».
«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادِى وَ اَنَا الضّالُّ وَ هَلْ یَرْحَمُ
الضّالَّ اِلاَّ الْهادى؛ مولاى من! تو هادى ومن گمراهم و بر گمراه، جز هادى، چه كس
رحمت خواهد كرد».
بارى:
من اگر بىهنر و بىخِرَدم |
خواجه با خِردى مىخَرَدم |
و در فراز مذكور از مناجات، «جهل» و جاهل بودن بنده نیز از عواملى به شمارآمده
كه آدمى را مستحق دریافت فضل و كَرَم الهى مىنماید، همانگونه كه امام علیهالسلام
مىگوید: معبود من! فضل خود را به گنهكارى كه غریق امواج جهالت است باز گردان».
سهو و نسیان را مبدل كن به علم |
من همه جلهم مرا ده صبر و حلم |
كار تو تبدیل اعیان و عطا |
كار ما سهو است و نسیان و خطا |
در دعاى ابوحمزه ثِمالى نیز آمده است كه: «وَ اَىُّ جَهْلٍ یا رَبِّ لا یَسَعُهُ
جُودُكَ؛ و كدامجهل است، كه جودِ تو آن را فرا نگیرد».
ناگفته نماند كه مقصود از «جهل» تنها بىاطلاعى نسبت به حرام و گناهنمىباشد،
بلكه چه بسا، دایره جهل وسیعتر از این باشد. یعنى مىتوان به افرادىكه حتى به
عواقب گناهان آگاهى دارند ولى باز مرتكب آن گناهان مىشوند نیزنسبت جهل داد؛ به این
بیان كه اگر آنها آگاهى واقعى به آثار نكبتبار و خواصزهرگونه معاصى داشتند و آنها
را به چشم قلب، مشاهده و ادراك مىنمودند،قطعا از لغزشها اجتناب مىكردند.
ازاینرو مىتوان گفت اين گروه نيز در واقع ازنوعى جهل برخوردار بوده و مستحق ترحم
و دريافت رحمت پروردگارمىباشند. به هر حال، به تعبیر حكیم نظامى گنجهاى، خداوند،
تنها، نوازشگرخردمندان نمىباشد، بلكه، چارهساز ناخردمندان نیز هست.
خداىِ خِردبخش بِخْرَد نواز |
همان، ناخردمند را چاره ساز |
نظامى
قسمت هشتم
اِلهى قَد سَتَرْتَ عَلىَّ ذُنُوبا فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى
سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الْاُخْرىاِذْلَمْ تُظْهِرْها لِاَحَدٍ مِنْ عِبادِكَ
الصّالحینَ فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ القِیامَةِ عَلى رُئُوسِالْاَشهادِ.
معبودِ من! همانا گناهانم را در دنیا پوشانیدى و من به این پرده پوشى، درآخرت
محتاجترم. همانا در دنیا، حتى نزد بندگان شایستهات نیز، گناهانم رافاش نكردى، پس
در روز قیامت، نزد آنها كه شاهد مىباشند رسوایم مفرما! .
نكاتى از این فراز
1. خداوند، ستّار العیوب؛
2. مهمتر بودن پردهپوشى از گناهان در آخرت.
«اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنوبا...».
خداوندِ ستّارالعیوب
یكى از عنایتهاى خداوند مهربان در حق بندگان، موهبت پردهپوشى او ازگناهان و
زشتىهاى آنان مىباشد. در واقع هر انسانى، آبرو و عزت خویش درمیان جامعه را مدیون
پوشانده ماندن لغزشهایش از جانب خداوند كریممىباشد. مِهرورزى پروردگار در حق
آدمیان سبب شده است كه تا آخرین حدممكن، با پردهپوشى از معاصى او، عزت و اعتبار
آنها را در برابر دیگرانمحفوظ بدارد.
از جمله نكاتى كه در دعاهاى اهلبیت علیهمالسلام مورد توجه آنها بوده است،
صفت«ستّاریّتِ» خداوند مىباشد كه به طور مكرر و بارها، پروردگار خود را به اینصفت
حمیده و زیبا ستودهاند. در اینجا به عنوان نمونه، به برخى از این فرازهاىدلنشین
اشاره مىنماییم:
اَىْ رَبِّ جَلِّلْنى بِسِتْرِكَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلى ذَنْبى
غَیْرُكَ ما فَعَلْتُهُ وَ لوْ خِفْتُتَعْجیلَ الْعقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ لا
لِاَنَّكَ اَهْوَنُ النّاظِرینَ وَ اَخَفُّ الْمُعطَّلِعینَ بَلْ لِاَنَّكَ یارَبِّ
خَیْرُ السّاتِرینَ.(68)
پروردگارا! كردار زشتم را در پرده دار. اگر بر گناهم كسى غیر از تو آگاهمىشد،
آنرا مرتكب نمىشدم و نیز اگر از تعجيل عقوبت مىترسيدم باز هم ازخطا اجتناب
مىكردم.
و این حیا نمودن از مردم و عدم حیا از تو، نه بدان سبب است كه قدر واهمیت تو از
دیگران كمتر است و آگاهى تو از گناهانم نسبت به سایرینپایینتر است، بلكه بدان خاطر
است كه تو اى پروردگارم، بهترین پوشانندهگناهانى.
در جاى دیگر از دعاى ابوحمزه ثمالى مىخوانيم:
«اِلهى فَبِحِلْمِكَ اَمْهَلْتنى وَ بِسِتْرِكَ سَتَرْتَنى حَتّى كَاَنَّكَ
اَغْفَلْتَنى؛ معبود من! به سببِ حلمى كهورزیدى مُهلتم دادى، و چون، ستّار بودى،
پرده بر لغزشهایم كشیدى تا آنجا كه گویا ازكارهایم غافل بودى و نمىدیدى».
همچنین سیّدالسّاجدین علیهالسلام در دعاى شانزدهم صحیفه سجّادیه، این
گونه،پروردگارش را به پردهپوشى مىستاید:
یا اِلهى فَلَكَ الْحَمْدُ، فَكَمْ مِنْ عائِبَةٍ سَتَرْتَها عَلَىَّ فَلَمْ
تَفْضَحْنى، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍغَطَّیْتَهُ عَلَىَّ فَلَمْ تَشْهَرْنى وَ كَمْ
مِنْ شائِبَةٍ اَلْمَمْتُ بها فَلَمْ تَهْتِكْ عَنّى سِتْرَها، وَ لَمْتُقَلِّدْنى
مَكْرُوهَ شَنارِها وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءاتِها لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعایبى مِنْ
جیرَتى وَ حَسَدَةِنِعْمَتِكَ عِنْدى.
اى معبودِ من! شكر و سپاس تو را كه چه بسیار عیبم را پوشاندى و رسوایمنكردى و چه
فراوان گناهم را پنهان كردى و در گناهان، مشهورم نساختى وچه بسیار، زشتىها كه
انجام دادم و پرده ـ آبرویم ـ را ندریدى و طوق زشتآن را بر گردنم نیفكندى و بدىهاى
آن را بر همسایگان كه در جستجوىِعیبهایم هستند و بر حسودانى كه تحمل دیدن
نعمتهایت را ندارند،آشكار نساختى.
این همه پرده كه بر كرده ما مىپوشى |
گر به تقصیر بگیرى نگذارى دَیّار(69) |
فعلهایى كه ز ما دیدى و نپسندیدىبه خداوندى خود پرده بپوش اى ستّار
سعدى
نكته دیگر اینكه خداوند مهربان، نه تنها خود «ستّار الْعُیُوب» است، بلكه
ازبندگانش خواسته كه آنها نیز در این صفت زیبا، آینه پروردگارشان باشند و آنهانیز
از لغزشهاى یكدیگر چشمپوشى و پردهپوشى كنند و بدینگونه آبروىیكدیگر را محفوظ
بدارند. در روایتى از حضرت نبىاكرم صلىاللهعلیهوآله نقل شدهاست كه:«اِنَّ
اللّهَ عَزَّوَجَلَّ حَیّىٌ سِتّیرٌ یُحِبُّ الْحَیَاءَ وَ السِّتْرَ؛ به درستى كه
خداى عزّ و جلّ، بسیار باحیا وپردهپوش است و حیا و پردهپوشى را (نیز در دیگران)
دوست مىدارد».(70)
بارى خداوند، نه تنها زشتىها را مىپوشاند بلكه به همان نسبت، زیبایىهاىدیگران
را نیز آشكار مىسازد، در دعاى جوشن كبیر مىخوانیم: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَوَ
سَتَرَ الْقَبیحَ؛ اى آنكه زیبایى را آشكار مىسازى و زشتى را مىپوشانى».
در تفسیر این عبارت از دعا، روایتى دلنشین از امام صادق علیهالسلام نقل شدهاست
كه:
هيچ مؤمنى نیست مگر آنكه در عرش، صورتى دارد شبیه به صورت او درزمین، پس هرگاه
كارهاى نیكى چون ركوع و سجود و دیگر افعال نیكو از اوصادر شود، صورت این اعمال
نیكویش در عرش ظاهر مىشود، و ملایكه آنرا مىبینند و بر او درود مىفرستند و برایش
استغفار مىكنند، ولى اگر معصیتىاز او سر زند، خداوند، حجابى بر آن مىنهد تا
ملایكه بر آن مطلع نگردند، واین است تأویل: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ
الْقَبیحَ».(71)
«وَ اَنا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها...».
مهمتر بودن پردهپوشى خداوند در آخرت
آن گونه كه امام علیهالسلام اشاره كرد: احتياج آدمى به ستاريت حق تعالى در جهان
دیگربيشتر است تا اين جهان مادى.
در اینجا مىتوان در بیان دلیل این امر، گفت: از آنجا كه این دنیا، سراى گذرا
وفريب و فراموشى و غفلت و بىتوجهى و نیستى و نابودى است، اگر انسان، دراین دنیا،
رسوا شود، گذر زمان و گردش روزگار، فراموشىها، فرصتِ جبران،تغییر آدمیان و مشغول
بودن آنها به زر و زیور دنیوى، باعث مىشود كه رسوایىاز یاد دیگران برود و یا بسیار
كمرنگ گردد.
ولى در قیامت كه همه این امور، منتفى است، مصیبت رسوايى آن روز بسياربزرگتر از
مصیبت رسوايى عالَم دنياست، علاوه بر اینكه رسوایى در آن روز،بسیار گستردهتر و در
برابر دیدگان همه آفریدگان مىباشد. از اینجاست كه امام علیهالسلام مسئلت مىكند
كه: «من به پردهپوشى تو اى خدا، در آخرت، محتاجترم تا عالَمدنیا».
یا رب به لطف خویش گناهان ما بپوش |
روزى كه رازها فتد از پرده برملا |
سعدى
و به قول ابوسعید ابوالخیر:
افعال بدم ز خلق پنهان مىكن |
دشوار جهان بر دلم آسان مىكن |
امروز خوشم بدار و فردا با من |
آنچ از كَرَم تو مىسزد آن مىكن |
دو نكته و پایان سخن
نخست آنكه اگر خداوند، «ستّار العیوب» نمىبود و در نتیجه، آدمى با ارتكاب
هرگناهى، خود را رسوا و یا در معرضِ رسوایى مىدید، در این صورت، رمز برترىانسان بر
ملایكه كه همان «اختیار» باشد از بین مىرفت.
توضیح آنكه آنچه در واقع سبب شده است كه آدمى را از فرشتگان نيز برترساخته و او
را صدرنشين مَلَك نمايد، همچنین رمز آن همه شگفتى و عظمتانسان در آن است كه او
ابتدا در مقام اختیار بین سعادت و شقاوت بوده و سپس بامیل و اراده خویش و آزادانه،
راه (سعادت) را بپیماید، تا سپس به آن همه عظمتو شگفتى كه ملایكه را وادار به سجده
در برابر خویش نمود، دست یابد. حال اگربندهاى، بداند به محض ارتكاب معصیت، رسوا
خواهد شد و آبرویش از میانخواهد رفت، در اینجا به نوعى، «اختیار» در ترك معاصى از
او سلب شده و او بهگونهاى «جَبر» در ترك گناهان مبتلا خواهد شد كه آن جبر، خوف از
بىآبرویىبعد از هر لغزش مىباشد. در این حال، آدمى اگرچه با این انگیزه نیز ترك
معصیتنماید، امرى نیكو و پسندیده است، ولى رمز عظمت و شكوه انسان كه او را
معلمفرشتگان نموده بود، از بین رفته و او را از آن اوج به مقام فرشته شدن
تنزلمىدهد.
بنابراین «ستّار العيوب» بودن حق تعالى، ریشه در «رَبُّ العالَمین» بودن او
واینكه او پرورش دهنده جهانیان بر طبق آنچه استعدادشان تقاضا مىكند، (دارد)،و
اینكه اگر «رَبُّ العالمین» بخواهد آدمى را پرورش داده تا آنجا كه آینه
تمامنماىخداوند خویش گشته و حیرت ملایكه را در پى داشته باشد، باید از پرتو
«ستّارالعیوب» بودن بهره گیرد، تا قبل از هر چیز مقام «اختیار» از انسان، سلب
نگردد.
نكته دیگر اینكه اساسا ستّاریّت از رموز دلبرى جاودانه خداوند مىباشد و ازهمین
دست صفات زیباى حق تعالى است كه شیدایى و حیرانى همواره بندگانعارفش را سبب شده
است.
شناساييش بر كس نیست دشوار |
و لیكن هم به حیرت مىكشد كار(72) |
قسمت نهم
اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى وَ عَفْوُكَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى، اِلهى فَسُرَّنى
بِلِقائِكَ یَومَتَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِكَ.
معبود من! جود و بخششت، آرزویم را گسترش داده است، و عفو تو بر كردارـ زشت ـ من
برترى یافت. معبودِ من! مرا به دیدارت، در روزى كه میانبندگانت داورى مىكنى شادمان
كن!
نكاتى از این فراز
1. جود گسترده خداوند، آرزوى بیشتر بنده؛
2. «عفو خدا، بیشتر از جُرم ماست»؛(73)
3. تمناى سرور حاصل از دیدار خداوند در روز قیامت.
«اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى...».
آرزوهاى بىپایان آدمى، جود بىپایان خداوندى
از خداوند بزرگ، فراوان خواستن و چیزهاى بزرگ را آرزو كردن و درخواستنمودن، از
صفات نیك و شایسته یك بنده است كه مطلوب حضرت حق نیزمىباشد.
پروردگار از بندهاى كه در كنار خزاین بىپایانش، از او چیزهایى اندك و
ناچیزمىطلبد، خشنود نمىباشد. لذا با اندك تأملى در دعاهاى اهلبیت علیهمالسلام
درمىیابیمكه آن بزرگواران، هم فراوان مىخواستند و هم چیزهاى بزرگ، همانند دیدار
باخداوند را مسئلت مىنمودند.
اینكه چه چیز باعث بسط و گسترش آرزوى یك بنده مىشود ـ چنانچه در اینقسمت از
مناجات، بدان اشاره شد ـ «جود و كَرَم» خداوند مىباشد كه این چنینآرزویى را
مىطلبد. در واقع، گویا آن چنان جودى را، این چنین آرزویى مبسوطو بىپایان معنا
خواهد داد.
حاصل سخن آنكه، اگر خداوند، از بندهاش بسط و گستردگى آرزو رابخواهد، بدان سبب
است كه خود از جودى بىپایان برخوردار است و خداوند،جود و كرم و بخشش خود را، بدون
مصرف، نمىپسندد.
بانگ مىآید كهاى طالب بیا |
جودْ محتاجِ گدایان چون گدا |
جود مىجوید گدایان و ضِعاف |
همچو خوبان كاینه جویند صاف |
روى خوبان ز آینه زیبا شود |
روى احسان از گدا پیدا شود |
پس گدایان آیتِ جود حقاند |
وانكه با حقند جود مطلقاند |
مولانا
عفو خدا بیشتر از جُرم ماست
خداوند، در همه زیبایىها و صفاتش بىانتهاست، از جمله در صفت «عفوِ»خویش.
اگر بندهاى هر قدر هم مرتكب معصیت شده باشد، از عفو خداوند خویشمأیوس گردد،
معنایش، محدود ساختن و محدود دانستن صفت بىانتهاى عفوالهى مىباشد؛ و معناى محدود
نمودن حق تعالى در صفاتش، شبیه دانستن او بهمخلوقات محدودش مىباشد، در حالى كه
خداوند از هرگونه شبیه و مثل و مانندمنزه است.
عفو خدا بیشتر از جُرم ماست |
نكته سربسته چه دانى خموش |
لطف الهى بكند كار خویش |
مژده رحمت برساند سروش |
رندى حافظ نه گناهیست صعب |
با كَرَم پادشهِ عیبپوش |
حافظ
و در تعقیبات مشتركه هر نماز، دستور رسیده كه مستحب است این دعا را بخوانیم:
اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَكَ اَرْجى مِنْ عَمَلى وَ اِنَّ رَحْمَتَكَ اَوْسَعَ
مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ كانَذَنْبى عِنْدَكَ عَظیما فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ
ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَكفَرَحْمَتُكَ
اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى لِاَنَّها وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ بِرَحْمَتِكَ
یا اَرْحَمَالرّاحمینَ.(74)
پروردگارا! به درستى كه به آمرزش تو بیشتر امیدوارم تا به عمل خود. خدایا!رحمت
تو گستردهتر از گناهم مىباشد. خداوندا! اگر گناهم نزد تو بزرگاست، عفو تو بزرگتر
از گناهم مىباشد. پروردگارا! اگر من شايسته دريافترحمتت نیستم، ولى رحمتِ تو،
سزاوار است كه مرا دریابد، چون رحمت توهمه چیز را فراگرفته است. به حق رحمتت اى رحم
كنندهترین رحم كنندگان.
سرور قلب با دیدار خدا در قیامت
بلند همتى امام علیهالسلام سبب شده است كه در بلوا و آشوب روز قیامت كه دلها
نگرانو اندوهگین مىباشد، سرور قلبى خویش را بدون هیچ گونه توجهى به بهشت ونعمتهاى
خیره كننده آن، تنها با دیدار خداوندش مطالبه نماید.
بارى:
گر خمرِ بهشت است بریزید كه بىدوست |
هر شربت عَذبم(75) كه دهى عین عذاب است |
حافظ
بندگان خاص خدا، در میان هیاهو و غوغاى روز محشر، از محبوبشان مطالبهنمىكنند كه
ما را به مكانى امن ببر تا آسوده باشیم، بلكه مسئلت مىكنند كه با ماباش و دیدارت
را براى ما میسر فرما تا آسوده باشیم و در عیش و امنیتِ كامل بهسر بریم.
در آن نَفَس كه بمیرم، در آرزوى تو باشم |
بدان امید دهم جان كه خاكِ كوى تو باشم |
به وقت صبح قیامت كه سر ز خاك بر آرم |
به گفتوگوى تو خیزم، به جستوجوىِ تو باشم |
حدیث روضه نگویم، گُل بهشت نبویم |
جمال حور نجویم، دوان به سوى تو باشم |
مى بهشت ننوشم، ز دست ساقى رضوان |
مرا به باده چه حاجت كه مست روى تو باشم |
سعدى