شفابخش و مشكل گشا

قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى

- ۲ -


ديگرى گفت : بارخدايا تو مى دانى كه من پدر و مادرى داشتم و براى ايشان شير مى دوشيدم ، شبى شير آوردم . خواب بودند. ايستادم تا سپيده دميد و خود بيدار شدند و شير را نوشيد بار خدايا، اگر تو مى دانى كه اين كار را اميد رحمت تو كردم ، بر ما گشايشى فرما.
يك سوم ديگر گفت سنگ كنار رفت .
سومى گفت : بارخدايا، تو مى دانى كه من روزى كارگرى را به خدمت گرفتم و او تا نيمه روز كار كرد و من مزد او را دادم . او خشمگين شد و اجرت را نگرفت ، و من آن اجرت را در كار تجارت گاو و گوسفند و جز آن به كار بستم و چون بار ديگر در طلب اجرت بازگشت ، گفتم ، همه اينها مال توست ، بگير. اگر مى خواستم جز اجرتش چيزى به او نمى دادم . بارخدايا، اگر، تو مى دانى كه من اين كار را به اميد رحمت و بيم از عذاب تو كردم ، راه ما را بگشا.
و سنگ به كلى كنار رفت و آن سه بيرون آمدند و رفتند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با بيان اين خبر چنين رساند كه عمل صالح ، علاوه بر اين كه براى آخرت ثوابى اندوخته است ، صاحب آن در دنيا نيز از آن بهره مند است ، همچنين اين فايده را رساند كه كسى كه در دفع ضررها و آسيبها به پروردگارش پناه مى برد، سزاوار است كه به ذكر كارهاى نيكش توسل جويد. كه اميد اجابت در آن نزديك تر است .
كوتاه ، ملتمسانه
105 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
بيمار شدم ، پدرم نزد من آمد و فرمود: پسرم ، ده بار بگو يا اللّهُ بنده اى اين را نگويد مگر اين كه كه خدا بگويد.لبيك (صدايت را شنيدم ، چه مى خواهى ؟). و هر كسى بگويد يا رَبّى يا اللّهُ تا از نفس بماند، جواب آيد كه ، لبيك ، حاجتت چيست ؟ و هر كس ده بار بگويد: يا اللّهُ به او گفته مى شود كه لبيك ، چه مى خواهى ؟
106 - اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
روز بدر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در سجده ديدم كه مى فرمود: يا حىّ يا قَيّوم و در اين حال بود تا خداى تعالى پيروزى را نصيب او كرد.
107 - و او (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ذكر يا ذَا الْجَلالِ وَ الاكرام را همواره بگوييد.
108 - و بر مردى گذر كرد كه مى گفت يا اَرْحَمَ الْرّاحِمِين
فرمود: آن چه مى خواهى طلب كن ، كه خداى سبحان سوى تو نظر كرده است .
109 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
خداوند فرشته اى اسماعيل نام دارد كه در آسمان دنيا ساكن است ، هر گاه بنده هفت بار بگويد يا اَرْحَمَ الْرّاحِمِين اسماعيل به او مى گويد: يا اَرْحَمَ الْرّاحِمِين صدايت را شنيد، حاجتت را بخواه .
110 - و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
هر كس صد آيه از قرآن را، از هر جاى قرآن كه باشد، بخواند، آن گاه هفت بار بگويد يا اَللّهُ اگر بر (شكافتن ) صخره اى دعا كند، آن را بشكافد، اگر خداى خواهد.
111 - امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
برخى امور اندوه مرا برانگيخته بود، ابوجعفر، امام باقر (عليه السلام )، (به خوابم ) آمد و فرمود: فرزندم ، خدا را بخوان و يا رَؤ وفُ يا رَحيمُ را بسيار بگو.
112 - و امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هر كسى سه بار بگويد يَا مَنْ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَ لَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ أَحَدٌ غَيْرُه دعايش اجابت شود. و اين دعايى رد ناشدنى است .
و از كوتاه ترين و رساترين دعاها اين است كه بگويد َ يَا اللَّهُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا (و به جاى كَذا وَكَذا خواسته ات را مى طلبى )
پدرم (عليه السلام ) اين دعا را (كه مى آيد) نهان مى داشت و كسى را از آن آگاه نمى كرد. دعا اين است أَعُوذُ بِدِرْعِ اللَّهِ الْحَصِينَةِ الَّتِي لَا تُرَامُ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ مِنْ كَذَا وَ كَذَا و كلمات فرج را بگوييد. (كلمات فرج : لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الحَليمُ الكَريم لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ العَلى العَظيم سُبْحَانَ اللَّهِ رَبّ السَماوات السَّبع وَ رَبِّ الارَضِينَ السّبع وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيَهُنَّ وَ رَبِّ العَرشِ العَظيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ العَالَمينَ )
113 - در قصه معراج پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين آمده است كه ،
او بر ابراهيم خليل الرحمان (عليه السلام ) گذر كرد. ابراهيم از پشت سر او را آواز داد و گفت : اى محمد، امتت را از جانب من سلام رسان و به ايشان خبر ده كه آب بهشت گواراست و خاك آن پاكيزه و همواره سپيد است . و كاشته هاى آن سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه است ، پس امتت را امر كن تا اين نهالها را بسيار بكارند.
114 - و امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
مردى ورقى يافت و آن را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورد. پيامبر ندا داد: نماز جماعت برپا ميشود. هيچ مرد و زنى از آمدن تخلف نكرد و او بالاى منبر رفت و آن نوشته را خواند. مكتوبى از يوشع بن نون ، جانشين موسى (عليه السلام ) بود، و در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم ، پروردگار شما به شما رئوف و مهربان است ، آگاه باشيد كه بهترين بندگان خدا كسى است كه پرهيزكار و پاكيزه و ناشناخته باشد، و بدترين بندگان خدا كسى است كه انگشت نما باشد. پس هر كه دوست دارد با پيمانه پر ثواب بردارد و حقوقى را كه خداى سبحان به او بخشيده است به تمام دريابد، هر روز بگويد سُبْحَانَ اللَّهِ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ وَ النَّبِيِّينَ حَتَّى يَرْضَى اللَّه

و از منبر به زير آمد. مردم پاى فشردند تا فايده هاى بيشترى از اين دعا بدانند. او اندكى درنگ كرد، آن گاه بر منبر رفت و فرمود: هر كس دوست دارد كه ثناى او از ثناگويان كوشا بالاتر باشد، اين دعا را هر روز بخواند؛ اگر حاجتى دارد برآورده شود، و اگر دشمن دارد سرنگون مى شود و اگر قرضى دارد ادا مى گردد و اگر اندوهى دارد زدوده مى شود و كلام او در آسمانهاى هفتگانه را مى شكافد تا در لوح محفوظ نگاشته شود.
115 - و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
جبرائيل (عليه السلام ) مرا از جانب پروردگارم امر كرد كه قرآن را در قيام بخوانم و در ركوع حمدش كنم و در سجود تسبيحش گويم و نشسته بخوانمش .
116 - سويد بن غفله گفت :
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در تنگى و فشار زندگى افتاده بود، فاطمه (عليه السلام ) شبانه نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و در كوبيد.
فرمود: ام ايمن برخيز و بگو كه نفس محبوبم را مى شنوم . ام ايمن در را گشود و فاطمه (عليه السلام ) وارد شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
وقتى نزد ما آمده اى كه پيش از اين نمى آمدى ؟
فاطمه (عليه السلام ) گفت : اى رسول خدا، طعام فرشتگان نزد پروردگارشان چيست ؟
فرمود: حمد گفتن .
گفت : طعام ما چيست ؟
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست ، يك ماه است كه آتشى (براى طبخ ) در خانه آل محمد افروخته نشده است . برگزين ، بگويم تا پنج ماده بز به تو بدهند يا پنج سخن به تو بياموزم كه جبرئيل مرا آموخت ؟
گفت : اى رسول خدا، آن پنج سخن را مى خوانم ، چيست ؟
فرمود؟ يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الاْخِرِين َو يا خير الْأَوَّلِينَ وَ الاْخِرِين و يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
و فاطمه بازگشت . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) چون او را ديد فرمود:
پدر و مادرم به فدايت اى فاطمه ، چه خبر دارى ؟
گفت : براى دنيا رفتم ، با آخرت بازگشتم .
على (عليه السلام ) فرمود: روزهايت همه خير است ، روزهايت همه خير است . (خير ايامك ) و اگر عبارت ، (خير امامك ) باشد ترجمه آن مى شود: هميشه با خير رو به رو مى شوى و به استقبال خير مى روى )
117 - امام حسن مجتبى (عليه السلام ) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، نقل كرد كه او فرمود:
جبرائيل (عليه السلام ) هفت سخن براى من آورد، همان سخنها كه خداى تعالى فرمود: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ (8) و چون ابراهيم را پروردگارش با سخنانى آزمود و او آنها را به انجام رسانيد.
آن سخنان اينهاست : يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَبِّ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا قَرِيبُ يَا مُجِيب
118 - اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به براء بن عازب فرمود:
تو را به چيزى راهنمايى كنم كه اگر به كارش بندى به حق ولى الله باشى ؟
گفت : آرى ، اى ولى خدا.
فرمود: پس از هر نماز خدا را ده بار تسبيح و ده بار تحميد و ده با تكبير مى گويى ، و ده بار مى گويى لا اله الا الله . خداوند هزار بلا را از تو مى گرداند كه كمترين آنها بلاى برگشتن از دين است ، و هزار منزلت را براى آخرت تو ذخيره مى كند كه كمترين آنها مجاورت با پيامبر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
119 - و امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
از ملتمسانه ترين دعاها آن است كه بنده بگويد ما شاءَ اللّهُ و از فراگيرترين دعاها آن است كه بنده استغفار كند.
120 - محمد بن ريان گفت :
به امام هادى (عليه السلام ) نامه اى نوشتم و در آن ، از او خواستم تا براى سختى ها و بلاها و دشوارى ها و نگرانى ها و برآورده شدن حاجتهاى دنيوى و اخروى ، دعايى به من بياموزد و سفارش ويژه كند، چنان كه پدران او، خصوصى به دوستانشان سفارش مى كردند.
او برايم نوشت : از استغفار دست برمدار.
121 - اسماعيل بن سهل گفت :
به امام رضا (عليه السلام ) نوشتم : دعايى به من بياموز كه چون آن را بگويم در دنيا و آخرت با شما باشم .
نوشت : انّا اَنزَلْناهُ را بسيار تلاوت كن و لبهايت را با استغفار تر و تازه كن (همواره استغفار بر زبانت باشد).
122 - مردى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و گفت :
اى رسول خدا، دعايى هست كه رد نشود؟
فرمود : آرى ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْأَعْلَى الْأَجَلِّ الْأَعْظَم را تكرار كن ، آنگاه حاجتت را بخواه .
123 - و فرمود:
بنده اى نيست كه دستهايش را پس از نماز بگشايد و بگويد: اللَّهُمُ إِلَهِي وَ إِلَهَ إِبْرَاهِيمَ وَ اسماعيل و إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ يوسف و إِلَهَ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَسْتَجِيبَ لى دَعْوَتِي فَإِنِّي مُضْطَرٌّ وَ تَعْصِمَنِي فِي دِينِي فَإِنِّي مُبْتَلًى وَ تَنَالَنِي بِرَحْمَتِكَ فَإِنِّي مُذْنِبٌ وَ تَنْفِيَ عَنِّي الْفَقْرَ فَإِنِّي مِسْكِين مگر اين كه بر خدا حق است كه دستهايش را نوميد باز نگرداند.
124 - و امام هادى (عليه السلام ) فرمود:
من بسيارى از اوقات با اين دعا خداى تعالى را مى خوانم و از خداى عزوجل خواسته ام كسى را كه در مزار من بدان دعا كند، نوميد كند. دعا اين است :
يَا عُدَّتِي عِنْدَ الْعُدَدِ وَ يَا رَجَائِي وَ الْمُعْتَمَدُ وَ يَا كَهْفِي وَ السَّنَدُ وَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ وَ يَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِي كيت و كيت
و به جاى كيت كيت حاجتش را بخواهد.
125 - و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
هر كس به انديشه اى غم انگيز يا مشقتى ، يا بلا و اندوهى مبتلا شد، بگويد: اللَّه اللَّهُ اللَّهُ رَبِّي لَا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا ينام و لاَ يَمُوت
126 - و اين دعا از جمله دعاهاى فرج است :
يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يَكْفِي مِنْهُ شَيْءٌ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي اى كه از همه چيز بسنده اى و چيزى از تو بسنده نباشد، تو خود، آن چه را انديشناكم كرده است (به عهده گير) و بسنده باش .
127 - سماعة بن مهران گفت :
امام كاظم (عليه السلام ) فرمود: هرگاه حاجتى به درگاه خدا داشتى بگو: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ فَإِنَّ لَهُمَا عِنْدَكَ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ وَ قَدْراً مِنَ الْقَدْرِ فَبِحَقِّ ذَلِكَ الشَّأْنِ وَ بِحَقِّ ذَلِكَ الْقَدْرِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا (و به جاى كذا و كذا حاجتت را به زبان مى آورى .) فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ إِلَّا وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَيْهِمَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ
128 - و امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
چون امرى تو را پريشان كرد و تاب و قرار از كفت ربود، بر زمين سجده كن و بگو:
يَا مُذِلَّ كُلِّ جَبَّارٍ يَا مُعِزَّ كُلِّ ذَلِيلٍ قَدْ وَ حَقِّكَ بَلَغَ مَجْهُودِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فَرِّجْ عَنِّي
129 - رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
چون به گرداب گرفتارى افتادى بگو: بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيمِ، وَلاَ حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ كه خداوند هر بلايى را كه بخواهد، بدان واپس ‍ زند.
130 - و فرمود:
درهاى معصيت را با استعاذه اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَجِيمِ ببنديد، و درهاى اطاعت را با تسميه بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيمِ بگشاييد.
131 - و فرمود:
دعايى كه آغاز آن بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيمِ باشد، رد نمى شود.
132 - همو فرمود:
چون كسى خشم آورد، بگويد اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَجِيمِ خشم از او برود.
133 - مردى گفت :
اى رسول خدا، مرا سفارشى فرما.
فرمود: سفارشت مى كنم كه خشمگين مشوى . و فرمود هر گاه خشمگين شديد، وضو بسازيد.
134 - امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
حزن يعقوب (عليه السلام )، شدت يافت دستهايش را به آسمان بلند كرد و گفت : يَا حَسَنَ الصُّحْبَةِ يَا كَرِيمَ الْمَعُونَةِ يَا خَيْراً كُلُّهُ ائْتِنِي بِرَوْحٍ مِنْكَ وَ فَرَجٍ مِنْ عِنْدِكَ جبرائيل فرود آمد و گفت : يعقوب ، تو را دعايى آموزم كه خداوند بينايى و دو فرزندت را به تو بازگرداند؟
گفت : آرى .
فرمود: بگو يَا مَنْ لَا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَ حَيْثُ هُوَ وَ قُدْرَتَهُ إِلَّا هُوَ يَا مَنْ سَدَّ الْهَوَاءَ بِالسَّمَاءِ وَ كَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى الْمَاءِ وَ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الْأَسْمَاءِ ائْتِنِي بِرَوْحٍ مِنْكَ وَ فَرَجٍ مِنْ عِنْدِكَ
135 - عبدالله بن موسى بن جعفر گفت :
وقتى كه برادران يوسف آن ناروا را در حق او كردند، و يوسف عزيز مصر شد، يعقوب در حالى كه نمى دانست او يوسف است ، به او اين نامه را نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم ، از يعقوب اسرائيل الله ، فرزند اسحاق ذبيح الله فرزند ابراهيم خليل الله ، به عزيز آل فرعون .
سلام عليك . در آغاز نامه ام خدايى را مى ستايم . كه معبودى جز او نيست و پس از آن مى گويم كه ، اسباب بلاها بر ما شوريده اند و آزمند گشته اند؛ جدم ابراهيم خليل در راه طاعت پروردگارش به آتش افكنده شد؛ خدا آتش را براى او سرود و سلامت كرد. و به او فرمان داد تا پدرم را ذبح كند؛ به جاى ذبح او، فديه اى فرستاد. و من پسرى داشتم كه او را از جمله مردمان دوست تر مى داشتم ، از كفم رفت ، و حزن من بر او، نور ديدگانم را برد. او برادرى مادرى داشت كه هر گاه به يادش مى افتادم او را در آغوش ‍ مى فشردم و غمم اندكى فرو مى نشست ، اينك او نزد شما در بند است . به شما مى گويم كه من دزدى نكرده ام و فرزند دزد دنيا نياورده ام .
چون يوسف نامه را خواند، گريست و به او نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم ، شكيبايى كن چنان كه آنان كردند، ظفر مى يابى چنان كه آنان يافتند.
نامه كه به دست يعقوب رسيد گفت : به خدا سوگند، اين سخن شاهان و فرعونان نيست بلكه اين سخن پيامبران و پيامبرزادگان است .
و اينجا بود كه گفت : يَا بَنىَّ اذْهَبُوا فَتَحَسّسوا مِن يُوسفَ وَ أَخِيهِ (9) پسرانم ، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد.
136 - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
تسبيح نصف ميزان است و حمد، آن را پر مى كند و تكبير ميان آسمان و زمين را پر مى كند.
137 - و امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود:
پدرم در روز شهادتش و هنگامى كه خونها در جوش بود، مرا به سينه فشرد و فرمود: پسرم ، دعايى را كه فاطمه (عليها السلام ) به من آموخت و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او آموخت و جبرائيل به رسول خدا آموخت ، تا در حاجتها و امور مهم و انديشه برانگيز و غمها و پيشامدهاى سخت بخواند، از من به خاطر بسپار. فرمود: دعا كن بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا (و به جاى كذا و كذا آنچه را مى خواهى به زبان آور.)
138 - روايت است كه امام زين العابدين (عليه السلام ) مردى را ديد كه بر در خانه كسى نشسته است . به او فرمود:
تو را چه بر در خانه اين مرد خوشگذران متكبر نشانده است ؟
گفت : گرفتارى .
فرمود: برخيز تا تو را به درى بهتر از در او و پروردگارى كه براى تو بهتر از اوست . راهنمايى كنم . و دست او را گرفت تا به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدند. فرمودند: رو به قبله كن و دو ركعت نماز بگزار، آن گاه دستهايت را به درگاه خداى عزوجل بگشا و خدا را ثناگو و به رسول او (صلى الله عليه و آله و سلم ) درود فرست و پس از آن با آيات آخر سوره حشر و شش آيه از اول سوره حديد و دو آيه كه در آل عمران است ، خدا را بخوان و از خداى سبحان درخواست كن كه هر چه بخواهى عطايت كند.
آيات آخر سوره حشر:(10)
139 - و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
جبرائيل (عليه السلام ) مرا گفت : آن كلمات را كه موسى (عليه السلام ) هنگام شكافته شدن دريا گفت به تو بياموزم ؟
گفتم : آرى .
گفت : بگو: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ بِكَ الْمُسْتَغَاثُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
140 - و فرمود:
هر گاه به كسى غم و اندوهى رسد و بگويد: اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فيَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ اوَ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِي وَ نُورَ بَصَرِي وَ جَلَاءَ حُزْنِي وَ ذَهَابَ هَمِّي خداوند غم او را ببرد و به جاى آن گشايشى نازل كند.
141 - و فرمود:
گناهانى هستند كه هيچ نماز و روزه اى آنها را پاك و جبران نمى كند.
گفته شد: اى رسول خدا، پس همه چيز آنها را پاك نمى كند؟
فرمود: غمهايى كه در طلب معيشت مى خورند.
142 - روايت است كه :
داود (عليه السلام ) گفت : معبود من ، مرا امر كردى كه روى و بدن و پايم را با آب پاكيزه كنم ، قلبم را با چه پاك كنم ؟
فرمود: با غمها و غصه ها.
143 - و امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جمع گروهى از خويشان خود حاضر شد و فرمود سخنى به شما بگويم كه برايتان از دنيا و آخرت نيكوتر باشد، و هر گاه غمين و اندوهگين شديد خداى عزوجل را بدان بخوانيد تا براى شما گشايشى پديد آورد؟
گفتند: آرى ، اى رسول خدا!!
فرمود: بگوييد: اللَّه اللَّهُ اللَّه رَبُّنَا لَا نُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً آن گاه او را بخوانيد و هر چه در نظر داريد، بخواهيد.
124 - ثمالى گفت :
به امام على بن الحسين (عليه السلام ) گفتم : دعايى به من آموز.
فرمود: اى ثابت ، بگو: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا آن گاه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين دعايى است كه چون خدا را بدان خوانند، اجابت كند و چون بدان درخواست شود، عطا كند.
145 - امام حسن عسكرى (عليه السلام ) از پدرش نقل كرد كه او فرمود:
مردى نزد محمد بن على بن موسى امام جواد (عليه السلام ) آمد و گفت : اى فرزند رسول خدا، پدرم مالى داشت و از دنيا رفت و من نمى دانم مال او كجاست . نانخور بسيار دارم و از دوستان شمايم ، ياريم ده .
امام (عليه السلام ) فرمود نماز عشاء را كه خواندى صد بار بر محمد و آل محمد درود فرست ، پدر به خوابت مى آيد و جاى مال را نشانت مى دهد. مرد چنين كرد، پدر به خوابش آمد و به او خبر داد، و مرد رفت و مال را برداشت .
146 - و از امامان (عليه السلام ) روايت است كه فرمودند:
چون امرى تو را محزون كرد دو ركعت نماز بگزار، در ركعت نخست حمد و آية الكرسى و در ركعت دوم حمد و انا انزلناه ، بخوان ، آن گاه قرآن را بردار و روى سر بگير و بگو اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَا أَرْسَلْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ وَ بِحَقِّ كُلِّ آيَةٍ هِيَ لَكَ فِي الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مَدَحْتَهُمَا فِي الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْكَ وَ لَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ و ده بار بگو يَا سَيِّدِي يَا اللَّه و ده بار و بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و ده بار بِحَقِّ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه آن گاه مى گويى اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفَى وَ بِحَقِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِيِّ رَسُولِكَ الْمُرْتَضَى وَ بِحَقِّ الزَّهْرَاءِ مَرْيَمَ الْكُبْرَى سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سِبْطَيْ نَبِيِّ الْهُدَى وَ رَضِيعَيْ ثَدْيِ التُّقَى وَ بِحَقِّ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ قُرَّةِ عَيْنِ النَّاظِرِينَ وَ بِحَقِّ بَاقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ الْخَلَفِ مِنْ آلِ يس وَ بِحَقِّ الرَّاضِي مِنَ الْمَرْضِيِّينَ وَ بِحَقِّ الْخَيِّرِ مِنَ الْخَيِّرِينَ وَ بِحَقِّ الصَّابِرِ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ بِحَقِّ التَّقِيِّ وَ السَّجَّادِ الْأَصْغَرِ وَ بِبُكَائِهِ لَيْلَةَ الْمُقَامِ بِالسَّهَرِ وَ بِحَقِّ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الرُّوحِ الطَّيِّبَةِ سَمِيِّ نَبِيِّكَ وَ الْمُظْهِرِ لِدِينِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّهِمْ وَ حُرْمَتِهِمْ عَلَيْكَ إِلَّا قَضَيْتَ بِهِمْ حَوَائِجِي و آن چه را مى خواهى بيان كن .
147 - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
جبرائيل (عليه السلام )، اين مناجات را براى طلب حاجت ، از جانب خداى تبارك و تعالى به من داد: اللَّهُمَّ جَدِيرٌ مَنْ أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ أَنْ يَدْعُوَكَ وَ مَنْ وَعَدْتَهُ بِالِاسْتِجَابَةِ أَنْ يَرْجُوَكَ وَ لِيَ اللَّهُمَّ حَاجَةٌ قَدْ عَجَزَتْ عَنْهَا حِيلَتِي وَ كَلَّتْ مِنْهَا طَاقَتِي وَ ضَعُفَتْ عَنْ مَرَامِهَا قُوَّتِي وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِيَ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ وَ عَدُوِّي الْغَرُورُ الَّذِي أَنَا مِنْهُ وَ مِنْهَا مَبْلُوٌّ أَنْ أَرْغَبَ إِلَى ضَعِيفٍ مِثْلِي وَ مَنْ هُوَ فِي النُّكُولِ شَكْلِي حَتَّى تَدَارَكَتْنِي رَحْمَتُكَ وَ بَادَرَتْنِي بِالتَّوْفِيقِ رَأْفَتُكَ وَ رَدَدْتَ عَلَيَّ عَقْلِي بِتَطَوُّلِكَ وَ أَلْهَمْتَنِي رُشْدِي بِتَفَضُّلِكَ وَ أَجْلَيْتَ بِالرَّجَاِء لَكَ قَلْبِي وَ أَزَلْتَ خُدْعَةَ عَدُوِّي عَنْ لُبِّي وَ صَحَّحْتَ فِي التَّأَمُّلِ فِكْرِي وَ شَرَحْتَ بِالرَّجَاءِ لِإِسْعَافِكَ صَدْرِي وَ صَوَّرْتَ لِيَ الْفَوْزَ بِبُلُوغِ مَا رَجَوْتُهُ وَ الْوُصُولِ إِلَى مَا أَمَّلْتُهُ فَوَقَفْتُ اللَّهُمَّ رَبِّ بَيْنَ ذَلِكَ سَائِلًا لَكَ مِمَّا دَعَا إِلَيْكَ وَاثِقاً بِكَ مُتَوَكِّلًا عَلَيْكَ فِي قَضَاءِ حَاجَتِي وَ تَحْقِيقِ أُمْنِيَّتِي وَ تَصْدِيقِ رَغْبَتِي فَأَعِذْنِي اللَّهُمَّ رَبِّ بِكَرَمِكَ مِنَ الْخَيْبَةِ وَ الْقُنُوطِ وَ الْأ نَاةِ وَ التَّثْبِيطِ بِهَنِي ءِ إِجَابَتِكَ وَ سَابِغِ مَوْهِبَتِكَ إِنَّكَ وَلِيٌّ وَ بِالْمَنَائِحِ الْجَزِيلَةِ مَلِيٌّ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ
148 - و اين دعا از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه فرمود: يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ وَ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا أَمَلَاهْ يَا غَايَةَ رَغْبَتِاه أَسْأَلُكَ بِكَ يَا اللَّهُ أَلَّا تُشَوِّهَ خَلْقِي بِالنَّارِ وَ أَنْ تَقْضِيَ لِي حَوَائِجَ آخِرَتِي وَ دُنْيَايَ وَ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا و بر محمد و آل محمد درود مى فرستى و آن چه در نظر دارى مى خواهى .
149 - روايت است كه ،
هر بنده پيكرى در عرش دارد، چون به عبادت پردازد، فرشتگان پيكر او را مى بينند، و چون به معصيت پردازد، خداوند برخى از فرشتگانش را امر مى كند كه با بالهايشان او را بپوشاند تا فرشتگان نبينند. و معناى سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه خطاب به خدا عرضه مى داشت : ((يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ... اى كسى كه زيبايى را نماياندى و زشتى را پوشاندى )) همين است .
150 - اميرالمؤ منين (عليه السلام ) وقتى آن چه را در بيت المال بود قسمت مى كرد، مى فرمود تا آن جا را بروبند، سپس در آن نماز مى گزارد و دعا مى كرد و در دعايش مى فرمود: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يُحْبِطُ الْعَمَلَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يُعَجِّلُ النِّقَمَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يغير النعم و أَعُوذُ بِك من ذنب يمنع الرزق و أَعُوذُ بِك من ذنب يَمْنَعُ الدُّعَاءَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يمنع التوبه و أَعُوذُ بِك من ذنب يَهْتِكُ الْعِصْمَةَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يُورِثُ النَّدَمَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يَحْبِس الْقِسَمَ
151 - ابن كوا گفت :
شنيدم كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى گويد: ((اَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ به خدا پناه مى برم از گناهانى كه نيستى را شتاب مى بخشند))
گفتم : اى اميرمومنان ، مگر گناهانى هستند كه نيستى را شتاب بخشند؟
فرمود: آرى ، قطع رحم ؛ بسا خويشان پرهيزكارى كه از يكديگر ببرند و خداوند ايشان را محروم كند، و خويشان بدكارى كه به يارى و غمخوارى هم برخيزند و خداوند روزيشان دهد.
152 - روايت است كه ،
وقتى امام على بن الحسين (عليه السلام ) را نزد يزيد عليه اللعنة بردند، خواست گردن او را بزند. او را در برابر خود ايستاند و با او به سخن پرداخت تا پاسخى دهد و سخنى گويد كه بدان قتلش را روا دارد. و على بن حسين (عليه السلام ) پاسخ مناسب به او مى داد و در حال سخن گفتن تسبيح كوچكى را كه در دست داشت با انگشتانش مى گرداند.
يزيد، كه آنچه سزاى اوست بر او باد، گفت : من با تو سخن مى گويم ، و تو پاسخم را مى دهى ، و با انگشتهايت تسبيح مى گردانى ، چگونه اين روا باشد؟! فرمود: پدرم از جدم (صلى الله عليه و آله و سلم ) برايم حديث كرد، كه او چون نماز صبح را مى گزارد و از آن فارغ مى شد، سخن نمى گفت تا تسبيحى در دست بگيرد و بگويد: اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُكَ وَ أُحَمِّدُكَ وَ أُهَلِّلُكَ وَ أُكَبِّرُكَ وَ أُمَجِّدُكَ بِعَدَدِ مَا أُدِيرُ بِهِ سُبْحَتِي بار خدايا، در اين بامداد تو را به شمار تسبيحى كه مى گردانم ، تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير مى گويم . و تسبيح را در دست مى گرفت و آن را مى گردانند و سخنى را كه مى خواست ، مى گفت ، بى آن كه زبان به تسبيح گشايد. و مى فرمود: اين گرداندن برايم (ذكر) به حساب مى آيد، و نگاهدارنده و دور كننده بلا (از من ) باشد، تا به بستر روم . و چون در بستر مى آرميد، همان كلام را مى گفت و تسبيح را زير سر مى گذارد. و آن ذكر، از آن ساعت ، تا وقت ديگر برايش به حساب مى آمد. من با اقتدا به جدم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين كردم .
يزيد كه نفرين بر او باد گفت : با هيچ يك از شما سخنى نمى گويم مگر اينكه پاسخى ظفرمندانه به من مى دهد. و از او درگذشت و صله اى داد و گفت آزادش كنند.
153 - امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
دانشورى كه از دانش خود بهره مند است از هفتاد هزار عابد برتر است .
154 - و فرمود:
فقيه پژوهشگر و داناى اين دين ، بر شيطان سخت تر از عبادت هفتاد هزار عابد است .
155 - و فرمود:
سخن ما دلها را زنده مى كند.
156 - و امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
سخن ما را نقل كنيد، مانعى نيست ، خدا رحمت كند كسى را كه امر ما را زنده نگه دارد.
157 - و فرمود:
عالمان ، وارثان پيامبرانند، و پيامبران درهم و دينارى از خود به جاى نگذاشتند، بلكه تنها سخنانى به جا گذاشتند كسى كه اندكى از آنها را فراگيرد (و بدان ملتزم شود) بهره فراوان برده است ، پس به دانش خود بنگريد و كه آن را از چه كسى فرا مى گيريد.
158 - و اين سفارش از ذوالقرنين است كه ،
دانش را از كسى كه خود از آن سودى نبرده است نياموز، زيرا كسى كه از علم خود بهره مند نيست ، تو را نيز بهره اى نرساند.
بخش سوم : اجابت دعاى صادقان عليهم السلام
159 - از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت است كه فرمود:
من از وقتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روز خيبر آب دهان در چشمم ريخت ، به چشم درد مبتلا نشدم .
160 - ابن عمر گفت :
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روز خيبر، پرچم را به يكى از ياران خود داد، شكست خورده بازگشت . به ديگرى داد، او ياران خود را به هراس افكند و گريخت و پرچم را بازگرداند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: فردا پرچم را به مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند، تا خداوند فتح و فيروزى به او ندهد، باز نگردد.
بامداد شد، پيامبر فرمود: على را فراخوانيد.
گفتند: چشم او رنجور است .
فرمود: او را بخوانيد.
او آمد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آب دهانى به چشمان او زد و فرمود ((الّلهُمَّ ادْفَعْ عَنْهُ الحَرَّ وَ الْبَرْدَ بار خدايا گرما و سرما را از او دور كن .)) آن گاه پرچم را به او داد. على (عليه السلام ) رفت و تا خيبر را نگشود بازنگشت . هنگامى كه به دژ بالاى كوه نزديك شد، يهوديان پيش آمدند و او را هدف تير و سنگ كردند على (عليه السلام ) بر آنان تاخت تا به دژ رسيد، پا خم كرد و خشمگين در آستانه در فرود آمد و آن را از جا بركند و چهل ذراع به پس پشت خود پرتاب كرد. پس از آن چهل مرد كوشيدند تا آن را حمل كنند، نتوانستند.
161 - از ابن عباس روايت است که گفت:
در زمان عمر مردى بود كه در ناحيه آذربايجان كره اسبهايى داشت كه سركشى مى كردند و سوارى نمى دادند. او شكايت اين دشوارى به عمر آورد. عمر گفت : برو و خدا را به فريادرسى بخوان . و بر پاره ورقى نوشت : از عمر به شيطانها و جنيان سركش . اين چهارپايان را براى او رام كنيد. مرد ورق را گرفت و رفت . و من براى او بسيار غمين شدم . اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را ديدم و به او خبر دادم . فرمود: بى شك او نامراد باز مى گردد. تشويش من فرو نشست . آن سال براى من دير پا شده بود، كه مرد را پيشانى شكسته ديدم . شكستگى چنان عميق بود كه دست در آن جاى مى گرفت . پيش دستى كردم و گفتم : چه خبر؟
گفت : من آن جا رفتم و ورق را انداختم ، گروهى از جنيان به من حمله ور شدند و يكى از آنان با نيزه به صورتم زد و من بر زمين افتادم و برادرم كه همراهم بود مرا با خود برد و من مدام در كار درمان بودم تا اكنون بهبود يافته ام . و نزد عمر رفت و او را از آن چه روى داده بود با خبر كرد. عمر با درشتى بر او بانگ زد و گفت : دروغ مى گويى ، نامه ام را نبرده اى .
با او نزد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رفتيم ، او تبسمى كرد و فرمود: نگفتم ؟! آن گاه رو به مرد كرد و فرمود: چون بازگشتى به محل نگهدارى آنها برو و بگو: اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ فَذَلِّلْ لِي صُعُوبَتَهَا وَ حُزُونَتَهَا وَ اكْفِنِي شَرَّهَا فَإِنَّكَ الْكَافِي الْمُعَافِي وَ الْغَالِبُ الْقَاهِر
مرد رفت و سال بعد با مقدارى از بهاى آنها بازگشت . خداوند مال او را فزونى بخشيد و اكنون هر سه ساله به حج مى رود.
ابن عباس گفت : اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: هر كس چيزى ، چون مال يا همسر و فرزند يا پادشاهى از پادشاهان برايش رميده و دشوار شد، با اين دعا به درگاه خدا گريه و زارى كند، به خواست خدا از آن چه بيم دارد كفايتش مى كند.
162 - ابن بابويه ، خداوند از خوشنود باد، با اسناد خود از صالح بن ميثم اسدى روايت كرده است ، كه او گفت :
به ديدار زنى از بنى واليه رفتم كه پيشانيش از سجده بسيار سوخته و در هم رفته بود. گفت : برادرزاده ، دمى گوش فرا ده تا داستان خود را برايت بگويم . من بسيار به ديدار ابوعبدالله امام حسين (عليه السلام ) مى رفتم ، تا اين كه بين دو چشمم پيسى اى پيدا شد و اين بر من گران آمد و ديگر از خانه بيرون نرفتم .
امام (عليه السلام ) از حال من پرسيد، كه حبابه واليه چه شد؟ گفتند: در پيشانيش سپيدى ظاهر گشته . او بر خاسته و نزد من آمد و فرمود: حبابه ، تو را چه از ديدارم بازداشته است ؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين چنين گشتم . و روبند از رويم برداشتم امام (عليه السلام ) آب دهانى روى آن زد و فرمود: اى حبابه ، خدا را شكرى تازه كن كه آن را از تو زدود. و من به سجده افتادم و بر سر خاك ساييدم . فرمود: حبابه ، سر بردار و در آينه بنگر. من سر برداشتم و در آينه نگريستم ، از آن سپيدى هيچ نديدم و خدا را ستودم و سپاس ‍ گفتم .
او به من نظر كرد و فرمود: حبابه ، ما و شيعيان ما بر فطرت (يكتا پرستى و پاكى هستيم ) و ديگر مردمان از آن بى بهره اند.
163 - و مناسب مقام اين حديث ابن بابويه است كه گفت :