به نام خداوند بخشاينده ى مهربان
سرور فرخنده پى فقيد ما، ارج دودمان پيامبر، نقيب پاكيزه ى بزرگ ،
يكتاى روزگار و بى مانند زمان ، بنده ى پارسان ، داراى ارزش هاى انبوه
فاطمى - كه خداى روانش را پاكى دهاد و خاك و تربتش را با رحمت بياميزاد
- گويد:
خداوند بزرگ را مى ستايم - هر اندازه كه خود بدان مرا راه برد و نيرو
دهد - و گواه استم كه جز خداى پرستيده اى نيست ؛ آن سان كه اين گواهى
مرا بدو نزديك سازد و در دنيا به هنگام نزد او رسيدن ايمنى بخشد.
نيز گواهى مى دهم كه پيامبر خدا، نياى من ، بنده و فرستاده ى اوست و
گرامى ترين آفريدگان نزد وى و هم در جانشينى او و پاش داشتن و رساندن
(آيين او) - با پيوستى كه بدو دارد - شايسته ترين .
بارى ، من دعاهايى دل نشين و ارزشمند يافتم و
(پس از گرد آورى ) آن ها را المجتنىمن الدعاء
المجتبى ( برداشت شده ى دعا (هاى ) گزيده ) مى نامم . در آغاز،
بخشىاز جلد 4 كتاب دفع الهموم و الاحزان و قمع
الغموم و الاشجان تاليف احمدبن داوود نعمانى مى آورم :
1 - گويد
(810): مردى از هم سايه ى مزاحمش ، به حضرت امام حسن
مجتبى عليه السلام شكايت برد. امام عليه السلام فرمود:
آن گاه كه نماز مغرب گزاردى ، دو ركعت بياور و
بخوان :
يا شديد المحال يا عزيز، اذللت بعزتك جميع خلقك
(811)، اكفنى شر فلان بماشئت .
مرد چنين كرد. نيمه شب فريادى شنيد. گفتند: فلان امشب مرد!
2 - نيز همان كتاب از جابر بن عبدالله آورد كه : پيامبر صلى الله عليه
و آله و سلم روز دوشنبه و سه شنبه براى پيروزى بر احزاب (گروه ها و
قبايل هم دست در جنگ خندق ) دعا فرمود. روز چهار شنبه بين نماز ظهر و
عصر، دعا اجابت شد و شادى در چهره ى حضرتش خوانده مى شد. جابر گويد: در
هيچ مشكل بزرگى در آن ساعت (به خداوند) روى نكردم مگر آن كه اجابت را
دانستم .
3 - هم از اوست كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه
حاجتى داشت ، به هنگام نماز عشا درخواست كند. اين (نماز عشا) را به هيچ
امتى پيش از شما نداده اند.
4 - ايضا در كتاب يادشده است كه : اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم گرفتارى و مشكلى مى يافتند يا آزارى از مشركان مى ديدند، پنجه ى
دست خويش را مى بستند و فرمودند: تنگ شو تا گشوده گردى . آن گاه روى به
قبله و دست به سوى آسمان مى خواندند:
بسم الله الرحمان الرحيم ، لا حول و لا قوه الا
بالله العلى العظيم ، اللهم اياك نعبد و اياك نستعين ، اللهم كف باس
الذين كفروا، فانك اشد باسا و اشد تنكيلا.
به خدا سوگند، پيش از دست گشودن ، گشايش شده بود.
در روايت ديگر: دستان مبارك را پايين نمى آوردند جز اين كه يارى فرود
آمده بود.
5 - نيز از هموست : اگر از نيرومندى يا ديگرى ترس داشتى ، بخوان :
حسبى الله ، لا اله الا هو، عليه توكلت و هو رب
العرش العظيم .
(هر كه چنين خواند،) در چهره اش (غبار) غم و ذلتى نخواهى ديد.
6 - نيز از هموست ، اگر نزد خاكمى رفتى از و بيم داشتى ، رويا روى او
چند بار بخوان :
الله الله ربى ، الله ربى الله ربى لا اشرك به
شيئا.
گزند نخواهى ديد.
7 - نيز از هموست : از تجربه شده هاست كه در ديدار حاكم ، رو در روى وى
خوانده شود:
اطفات غضبك - يا فلان - بلا اله الا الله .
8 - نيز از هموست : توبه (بن كيسان ) عنبرى گويد: يوسف بن عمر (بن محمد
ثقفى ، والى ستمگر عراق ) مرا به كارى واداشت . گريختم وقتى بازگشتم ،
مرا به زندان افكند؛ آن قدر كه همه ى موهاى سرم سپيد شد. در خواب كسى
را ديدم كه : پوش هاى سپيدى به برداشت . فرمود: توبه ! زندانت را طول
دادند؟ گفتم : آرى . فرمود: سه بار بگو:
اسال الله العفو و العافيه و المعافاه فى الدنيا
و الاخره .
اين دعايى است آزموده و بدون شك . در سختى ها و زندان ها خواند مى شود
و با گشايش همراه است .
وقتى بيدار شدم ، آن چه را گفته بود نوشتم . سپس وضو ساختم و چندان كه
خدا يارى فرمود نماز گزاردم . تا هنگام نماز صبح دعا مى كردم .
نگهبانم آمد و گفت : توبه ى عنبرى كجاست ؟ مرا با بند و زنجير همراه
برد و نزد او (يوسف بن عمر) وارد ساخت . من پيوسته اين دعا را مى
خواندم . وقتى مرا ديد، فرمان آزادى داد.
توبه گويد: اين دعا را در زندان به مردى آموختم . او گفت : هرگاه مرا
براى زدن مى بردند، آن را مى خواندم ؛ رهايم مى ساختند. روزى مرا بردند
تا بزنند. سعى كردم آن را به ياد آوردم ؛ نمى شد. تا اين كه 100
تازيانه ام زدند. آن گاه دعا به يادم آمد و خواندم ؛ رهايم كردند.
(812)
9- نيز از هموست : اگر (اين آيه ) در رويارويى با دشمن گفته شود، زيان
نمى تواند رساند:
كتب الله : لاغلبن انا و رسلى ، ان الله قوى
عزيز.
(813)
10 - هم از اوست : در بيم از سلطان خوانده مى شود:
و ينجى الله الذين اتقوا بمفازتهم لايمسهم السوء
و لا هم يحزنون .
آسيب نخواهد رساند.
11 - نيز از هموست : امير مومنان صلوات الله عليه فرمود: اگر به كسى
ستم كنند و ستمگر از ظلم خود دست برندارد، (ستم ديده ) بر خود آب بريزد
(814) يا وضوى كاملى بسازد و دو ركعت بگزارد. سپس
بخواند:
اللهم ان فلان ابن فلان ظلمنى و اعتدى على ، و
نصب لى و امضنى و ارمضنى و اذلنى و اخلقنى ، اللهم فكله الى نفسه و هد
ركنه و عجل جائجته ، و اسلبه نعمتك عنده و اقطع رزقه و ابتر عمره و امح
اثره و سلطه عليه عدوه ، و خذه من مامنه كماظلمنى و اعتدى على و نصب لى
و امض و ارمض و اذل و اخلق .
ستمگر مهلت نخواهد يافت .
12 - نيز از هموست : روايت است كه هر كه از كسى ستم ديده باشد، رو به
قبله سه بار بخواند:
اللهم انى استعديك على فلان فاعدنى ، فانك اشد
باسا و اشد تنكيلا .
خداى - عزوجل - داد او را خواهد ستاند.
13 - نيز از هموست : از دعاهاى يعقوب و يوسف - كه جبرئيل در چاه بدو
آموخت - اين بود:
اللهم يا لطيفا فوق كل لطيف ، الطف بى فى جميع
احوالى كما احب و ارضى فى دنياى و آخرتى .
14 - نيز از هموست : مردى پيامبر را ديد و در خواست كرد تا دعاى گشايش
بدو بياموزند: فرمود: بگو:
يا من لا يستحيى من مسالته و لا يرتجى العفو الا
من قبله ، اشكو اليك ما لايخفى ما لايخفى عليك ، و اسالك ما لا يعظم
عليك ، صلى على محمد و آل محمد.
آن گاه هر چه مى خواهى در خواست كن ؛ خداوند عطا خواهد كرد.
عرض كرد: يا رسول الله ، تنها من ؟ فرمود: هم تو و هم هر كه بخواند. ان
شاء الله .
15 - نيز از هموست : روايت است كه هر كه حاجتى داشت ، چهار شنبه و
پنجشنبه و جمعه روزه بدارد؛ روز جمعه وضو بسازد و به مسجد رود و صدقه
اى ، كم يا زياد از نان به پايين يا كم تر و بيشتر از آن ، بدهد و پس
از نماز جمعه بخواند:
اللهم انى اسالك باسمك بسم الله الرحمان الرحيم
، الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهاده الرحمان الرحيم ، الذى لا
اله الا هو الحى القيوم الذى لاتاخذه سنه و لا نوم ، الذى ملات عظمته
السماوات و الارض ، و اسالك باسمك بسم الله الرحمان الرحيم ، الذى لا
اله الا هو الذى عنت له الوجوه و خشعت له الابصار و وجلت له القلوب من
خشيته ، ان تصلى على محمد و آل محمد و آن تقضى لى حاجتى فى كذا و كذا.
مى گفت :
(815) اين را به نادانان مياموزيد كه (بى جا) دعا مى
كنند و اثر مى بينند.براى گناه و قطع رحم ( بريدن پيوند با خويشاوند)
نيز اين دعا را مى خوانيد.
16 - نيز از هموست : روايت است كه هر كه
وضويى نيكو بسازد و دو ركعت بگزارد و اين دعا را بخواند، هر اندوه يا
حاجتى داشته باشد، رفع خواهد شد:
يا ودود يا ودود، يا ذا العرش المجيد، يا فعالا
لمايريد، اسالك بعزك الذى لايرام و ملك الذى لايضام و نورك الذى ملا
اركان عرشك ، ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تكفينى كذا و كذا، يا
مغيث اغثنى ، يا مغيث اغثنى .
17 - نيز از هموست : اگر مى خواهى كه خداوند تو را از ديد كسى كه از او
بيم دارى دور بدارد و از او ايمن مانى ، بخوان :
يا رب العالمين ، اياك نعبد و اياك نستعين ،
اسالك باسمك العظيم الذى تجليت به لموسى على الجبل فجعلته دكا و خر
موسى صعقا، ان تطمس عنى بصر من اخشاه و تمسك لسانه و تختم على قلبه و
تحبس يده و تقعده من رجله ، انك على كل شى ء قدير.
18 - دعايى كه صاحب تاريخ
(816) گويد: مسلمانان آن را خواندند و از دريايى كه
گذشتن از آن سخت بود گذشتند:
يا ارحم الراحمين ، يا كريم يا حليم ، يا حد يا
صمد، يا حى يا محيى الموتى ، يا حى يا قيوم ، يا لا اله الا انت ، يا
ربنا .
19 - دعايى ديگر كه صاحب تاريخ
(817) گويد: راهبى شنيد كه فرشتگان آن را براى مسلمانان
- كه در (ساحل ) دريا مى جنگيدند - مى خوانند و مسلمان شد:
اللهم انت الرحمان الرحيم ، لا اله غيرك ، و
البديع الذى ليس قلبك شى ء، والدئم غير الغافل ، و الحى الذى لايموت ،
و خالق ما يرى و ما لا يرى ، و كل يوم انت فى شان و علمت اللهم كل شى ء
بغير تعليم .
20 - در كتاب بعض سير
الائمه عليهم السلام
(818) به سند آمده استكه : يكى از سربازان اسحاق بن
عمران ، على بن حسن مقرى را آزار مى داد. (راوى )گويد: با خواندن دعا
استيصال ( ريشه كنى ) بر او نفرين كردم . گفتين : دعاىاستيصال چيست ؟
گفت : اين را خواندم :
اللهم غمه بالشر غما و لمه بالشر لما و
طمه بالشر طما و قمه بالشر قما، واطرقه بليله لا اخت لها و ساعه لا
منجا له منها.
(راوى ) مى افزايد: چند روز بعد، اسحاق بن عمران بر آن سپاهى خشم گرفت
و فرمان داد او را گردن زدند. به على بن حسن مقرى گفتم : سربازى كه
نفرينش كردى كشته شد. گفت : سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است !
21 - در كتاب ياد شده ، متن نفرين حضرت امام صادق عليه السلام بر داوود
بن على
(819) را - كه به دعاى حضرتش هلاك شد - يافتم كه ذكر
سجده اش افزوده اى داشت . ذكر اين بود:
يا ذا القوه القويه و القدم الازليه و يا ذا
المحال الشديد و النصر العتيد و يا ذا العزه التى كه خلق لها ذليل ، خذ
داود اخذ عزيز مقتدر و افجاه مفاجاه مليك منتصر.
ناگهان شيونى از خانه هاى داوود بن على بلند شد و روشن شد كه امر مرد.
22 - دعايى از بنى اسرائيل ؛ آن گاه كه سپاهى انبوده از دشمن بديشان
يورش برد و اين دعا را خواندند و در يك شب دشمنشان كشته شد:
اللهم انت القادر على كل شى ء، و القاهر لكل شى
ء، و من اليه الملجا فى كل شى ء، قد سمعت ما قد اشغلنا هذا الكافرين
السحار و ان كنا قليلين فى انفسنا، فبك نقوى ، فقونا على القوم
الظالمين و اكفنا العدو المبين .
اين را از تاريخ كهن محمد بن موسى خوارزمى نقل كردم كه شايد آن را از
زمان ملك مستعين نقل كرده باشد.
23 - در كتاب المعرب عين سيره ملك المغرب
خواندم كه : عقبه بن عامر مردى مستجاب الدعوه و شايسته بود. او فرمان
ده سپاهى بود كه در زمان عثمانت آفريقا را فتح كرد و همو قيروان را
تسخير كرد. در آن جا بيشه اى بود كه درندگان در آن بودند و در آن ناحيه
، جايى براى بر پايى يك شهر، بهتر از آن بيشه نبود. تصميم گرفت درختان
را قطع كند و ساختمان بسازد. بدو گفتند: اين درندگان جز با مقاومت
آشيانه هايشان را ترك نمى كنند و ممكن است مسلمانى را بكشند. عقبه گفت
: دست نگه داريد. فردا - ان شاء الله - مشكل را حل مى كنم .
شب هنگام ، كنار بيشه آمد و نماز خواند و دعا كرد. سحرگاه با صداى بلند
گفت : سلام بر درندگان و حيوانات وحشى اين بيشه زار! زمين از آن خداست
؛ به هر بنده اى كه بخواهد وا مى گذاردش . ما مسلمانان در اين بيشه زار
وارد خواهيم شد و آن را خواهيم ساخت . هر يك از حيوانات ، به خواست
خدا، بايد آماده خروج باشد!
صبحگاهان مردمان ديدند كه درندگان دسته دسته و وحشيان تك تك با
بچگانشان بيرون مى روند تا اين كه هيچ يك نماندند!
24 - در امالى شيخ مفيد (مجلس روز شنبه ، 8 رمضان (407) )
(820) روايت داريم كه به سند از اسحاق بن فضل هاشمى
روايت مى كند كه گفت : يكى از دعاهاى اميرالمومنين عليه السلام اين
بود:
اللهم انى اعوذ بك اعادى لك وليا و اوالى لك
عدوا، او ارضى لك سخطا ابدا. اللهم من صليت عليه فصلاتنا عليه و من
لعنته فلعتنا عليه . اللهم من كان فى موته فرج لنا و لجميع المسلمين
فارحنا منه و ابدل لنا به من هو خير لنا منه حتى ترينا من علم الاجابه
ما نتعرفه فى ادياننا و معايشنا، يا ارحم الراحمين .
25 - در كتاب المستغيثين
(821) خلف بن عبدالملك بن مسعود به سند آمده است
كه : مردى را به زندان مى بردند. در راه ديد كه روى ديوارى نوشته شده
بود:
يا وليى فى و يا صاحبى فى وحدتى و يا عدتى فى
كربتى .
او اين دعا را چند بار خواند؛ آزادش كردند. وقتى دوباره نزد آن ديوار
آمد، نوشته اى نديد!
26 - نيز از اين كتاب : دعاى كسى كه از روى تنگ دستى به خدفت سلطان در
آمده بود و آن را خواند و خداوند بى نيازش ساخت :
اللهم باسمك الذى تركرم به من احببت من اوليائك
و تلهمه الرفيع من اصفيائك ، اسالك ان تاتينا برزق من لدنك تقطع به
علائق السلطان من قلوبنا و قلوب اصحابنا هولاء عن الشيطان ، فانت
الحنان المنان قديم الاحسان يا كريم .
خداوند به دهش خود، ايشان (آن مرد و خانواده اش ) را ثروت داد.
27 - هم از آن كتاب : دعايى كه گم شده اى از گوينده ى آن شنيد و با آن
، راه را يافت :
بسم الله ذى الشان العظيم البرهان ، الشديد
السلطان ، كل يوم هى فى شان ، ما شاء الله كان ، لا حول و لا قوه الا
بالله .
28 - هم از آن كتاب : مردى 10 سال اسير بود. در خواب كسى را ديد كه اين
دعا را بدو آموخت . آن را خواند و خداوند متعال به نيروى چيره ى خويش
نجاتش داد:
تحصنت بالحى الذى لايموت و رميت كل من اردنى بسوء بلاحول و لا قوه الله
بالله ، و اصبحت فى جوارالله الذى لايرام و لايستباح و حمى الله الكريم
و ذمته التى لاتخفر و استمسكت بالعروه الوثقى ، و توكلت على الله ربى و
رب السماوات و الارض ، لا اله الا هو و اتخذته وليا، ما شاء الله ، لا
قوه الا بالله ، حسبى الله و نعم الوكيل .
29 - هم از آن كتاب : مردى زندانى بنى اميه شده بود. حضرت عيسى عليه
السلام را (در خواب ) زيارت كرد. آن حضرت اين جمله را بدو آموخت . (با
خواندن آن ) همان روز خداوند نجاتش داد:
لا اله الا الله الملك الحق المبين .
30 - هم از آن كتاب : دعايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
به فضه خدمت كار حضرت زهرا عليها السلام آموختند و به خواسته اش
رسيد:
يا واحدا ليس كمثله احد، تميت كل احد و تفنى كل احد و انت واحد لا
تاخذك سنه و لانوم .
31 - هم از آن كتاب : دعايى كه مولا حضرت مجتبى عليه السلام فرمودند كه
اگر دوست ما غمى داشت ، در اتاقى تنها اين را بخواند:
يا كهيعص ، يا نورء قدوس يا خبير، يا الله يا رحمان (رددها ثلاثا) اغفر
لى الذنوب التى تحل بها النقم ، و اغفر لى الذنوب التى تغير النعم ، و
اغفر لى الذنوب التى تهتك العصم ، و اغفر لى الذنوب التى تنزل البلاء،
و اغفر لى الذنوب التى تعجل الفناء.
و اغفر لى الذنوب التى تديل الاعداء، و اغفر لى الذنوب التى تقطع
الرجاء، و اغفر لى الذنوب التى ترد الدعاء، و اغفر لى الذنوب التى تمسك
غيث السماء، و اغفر لى الذنوب التى تظلم الهواء، و اغفر لى الذنوب التى
تكشف الغطاء.
آن گاه هر چه مى خواهد درخواست كند.
32 - نيز در كتاب المستغيثين بالله جل جلاله
خواندم كه مردى از انصار دچار دزدى شد كه مى خواست او را اسير كند. از
او اجازه خواست كه چهار ركعت بگزارد. او را واگذاشت . نماز خواند و به
سجده رفت و چنين خواند:
يا دود يا ذالعرش المجيد، يا فعالا لما يريد، اسالك بعزتك التى لا ترام
و ملكك الذى لايضام ، و بنورك الذى ملا اركان عرشك ان تكفينى شر هذا
اللص ، يا مغيث اغثنى .
آن را سه بار تكرار كرد. ناگهان مردى با سلاح آشكار شد و دزد را كشت .
سپس بدو گفت : من فرشته اى در آسمان چهارمين ام . هر كه مانند تو كند،
- اندوه زده باشد يا جز آن - خواسته اش بر آورده مى شود.
33 - همان كتاب زيدبن حارثه نقل مى كند كه دزدى مى خواست او را بكشد.
بدو گفت : فرصت بده دو ركعت به جا آوردم . اجازه داد. بعد از نماز گفت
: يا ارحم الراحمين . دزد شنيد كه گوينده
اى بدو مى گويد: او را مكش ! يك بار ديگر تكرار كرد؛ دوباره دزد همان
صدا را شنيد.
وقتى بار سوم خدا را خواند، سوارى با سلاحى كه سرش آتش بود ظاهر شد و
دزد را بدان كشت . آن گاه گفت : بار اول كه گفتى :
يا ارحم الراحمين ، در آسمان هفتم بودم .
بار دوم ، در آسمان فرودين بودم . بار سوم آمدم .
34 - نيز از همان : دعايى براى هر حاجت كه جبرئيل عليه السلام به
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آموخت :
يا نور السماوات و الارض ، و يا قيوم السماوات و الارض ، و يا عماد
السماوات و الارض ، و يا زين السماوات و الارض ، و يا ذاالجلال و
الاكرام ، و يا غوث المستغيثين و منتهى رغبه العابدين و منفس عن
المكروبين ، و يا مفرج عن المغمومين و صريخ المستصرخين و مجيب دعوه
المضطرين و كاشف كل سوء، يا اله العالمين .
35 - نيز از همان : دعاى يعقوب براى فرزندانش .
(نويسنده ى كتاب ياد شده ) به سند (از امام عليه السلام ) آورده است كه
: حضرت يعقوب عليه السلام 20 سال براى فرزندانش دعا مى كرد تا دعاهايى
آموختند. يعقوب بدان دعا كرد. خداوند از ايشان در گذشت . جمله ها اين
بود:
يا رجاء المومنين لا تقطع رجائى ، يا غياث المومنين اغثنى ، يا مانع
المومنين امنعنى ، يا محب التوابين تب علينا.
36 - نيز از همان : دعايى كه فرشته ى مرگ به يعقوب عليه السلام آموخت .
آن را خواند و پيراهن يوسف بدو رسيد:
يا ذا المعروف الذى لا ينقطع معروفه ابدا، و لا يحصيه احد غيره .
37 - نيز از همان : دعاى كسى كه امانت يا توشه ى راهش بوده شد و وقتى
آن را خواند، خداوند بدو جاى گزين داد و در جاى آن را باز گرداند:
يا ساد الهواء بالسماء و يا حابس الارض على الماء و يا واحدا قبل كل
احد و يا واحد بعد كل احد، اد عنى امانتى .
(او بعد از دعا) شنيد كه گوينده اى گويد: اين را بگير و تاوان امانت
خود را بده .
38 - نيز از همان : دعايى كه راوى آن گويد كه پيامبر خدا صلى الله عليه
و آله و سلم آن را در خواب بدو آموخت . او نيز خواند و خداوند نجاتش
داد:
اللهم لمن ادعو اذا لم ادعك فيجيبنى ؟ اللهم الى من اتضرع اذا لم اتضرع
اليك فيرحمنى ؟ اللهم الى من استغيث اذا لم استغث بك فيغثنى ؟
او گويد: از خواب برخاستم و آن را خواندم . خداوند مرا گشايش داد.
39 - نيز از همان : دعايى كه زنى گويد كه رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم آن را در خواب بدو فراداد:
يا من فلق البحر لموسى و نجيته و بنى اسرائيل من فرعون ، اسالك بما
فقلت به البحر لموسى و نجيته و بنى اسرائيل من فرعن لما نجيتنى من همى
.
40 - نيز از همان : دعايى كه سليمان بر قفل (بسته ) اى خواند و گشوده
شد:
اللهم بنورك اقتديت ، و بفضلك استغنيت ، و بنعمتك اصبحت و امسيت ، هذه
ذنوبى بين يديك ، استغفرك منها و اتوب اليك .
41 - نيز از همان : دعايى كه ليث بن سعد از امام ششم حضرت صادق عليه
السلام روايت مى كند كه در جا اثر كرد:
يا الله يا الله يا الله ... تا جايى كه
نفس يارى مى كند.
يا رحمان يا رحمان يا رحمان ... تا جايى
كه نفس يارى مى كند.
يا رحيم يا رحيم يا رحيم ... تا جايى كه
نفس يارى مى كند.
يا ارحم الراحمين ... تا جايى كه نفس
يارى مى كند.
سپس خواسته اش را ياد كرد و در حال فراهم شد.
42 - نيز از همان : دعايى كه (محمد بن مسلم بن شهاب ) زهرى نقل مى كند
كه در بيمارى اش امام زين العابدين عليه السلام آن را براى وى خواندند
و خواسته هايش بر آورده شد:
اللهم ان ابن شهاب قد فزع الى بالوسيله اليك بابائى فيها (فاسالك )
بالاخلاص من آبائى و امهاتى الا جدت عليه بما قد امل ببركه دعائى و
اسكب له من الرزق ، و ارفع له من القدر و غيره ما يصيره لقنا لما علمته
من العلم .
زهرى گويد: سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، بعد از اين دعا، نه
بيمار شدم و نه به تنگى و سختى افتادم .
43 - رسيدن به هدف در نتيجه ى يك توكل خالصانه :
مردى از صحابه اين سخن خدا را شنيد كه : و فى السماء رزقكم و ما تو
عدون
(822) گفت : به خدا سوگند، پروردگارم را باور و بدو
تكيه خواهم داشت . ناگاه در خانه اش شترى ايستاده با بار ديد. آن را
نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آورد و داستان را عرضه كرد.
فرمود: اين شتر را با بار غذا جبرئيل از كاروان
فلان يهودى در راه شام براى تو آورد؛ چون سخن پروردگارت را باور كردى !.
44 - باز هم به هدف رسيدن در نتيجه ى يك توكل خالصانه :
شقيق (بن ابراهيم بلخى ) چنين باز گو مى كند كه گرفتار شده بود. به ياد
آورد كه امام صادق عليه السلام فرموده بود: هر
كه به مخلوقى نيازى دارد، نخست آن را از خدا بخواهد. او خود
گويد: وارد مسجد شدم و دو ركعت گزاردم . براى تشهد نشستم . خواب مرا
ربود. در خواب ديدم كه به من گفتند: شقيق ! مردم را به خدا مى خوانى و
خود از يادش مى برى ؟! بيدار شدم . در مسجد ماندم تا نماز عشا را
خواندم .
او سپس به خانه اش رفت و ديد يكى از دوستانش آمده و نيازش را بر آورده
است .
45 - نيز از همان : دعا و كرامت ابراهيم ادهم :
يا رب قد علمت ما كان منى و ذلك لجهلى و خطيئتى ، فان عاقبتنى عليه
فانا اهل لذلك ، و قد عرفت حاجتى فاقضها برحمتك .
خواسته اش در حال اجابت شد.
46 - دعايى كه دست بسته اى از ندا كننده اى شنيد و آن را خواند و
ريسمان از دستانش گشوده شد:
يا من لا تراه العيون ، و لا تخالصه الظنون ، و لاتصفه الواصفون ، و لا
تاخذه سنه و لانوم ، اجعل لى من امرى فرجا و مخرجا، يا غياث المستغيثين
، يا ارحم الراحمين .
او اين دعا را چند بار خواند و خداوند به رحمت خود او را نجات داد.
يكى از راويان اين حديث گويد كه در بندى مانند آن گرفتار شد و با اين
دعا نجات يافت .
47 - نيز از همان : دعايى كه مسافر كشتى نشسته اى كه در دريا افتاده
بود آن را خواند و خداوند و خدواند متعال نجاتش داد و به كشتى اش باز
گرداند:
يا حى الا اله الا انت سه بار.
كشتى سواران شنيدند كه ندايى گفت :
لبيك ! لبيك ! نعم الرب ناديت .
آن گاه از آب در ربوده و در ميان كشتى نهاده شد.
48 - نيز از همان ، دعايى براى گشايش وام از مفضل بن فضاله كه وام دار
شده بود و بارها آن را مى خواند:
يا ذالجلال و الاكرام ، بحرمه و جهك الكريم اقض عنى دينى .
در خواب كسى بود گفت : چه قدر خدا را به روى بزرگوارش سوگند مى دهى ؟!
به فلان جا (نزد فلان كس ) برو و از او وام خود را، نه بيشتر، بگير.
مرد رفت و با آن وامش را پرداخت .
49 - نيز از همان : دعا كننده - چنان كه خواسته بود - اجابت شد:
اللهم انى اسالك صحه فى تقوى ، و طول عمر فى حسن عمل ، و رزقا واسعا لا
تعذيبى عليه .
50 - نيز از همان است دعاى طائر ( پرنده ). گمان
دارم اين دعا در پايان كتاب آمده باشد(823)؛
اما ممكن است در اين نقل افزوده اى باشد:
يا من لا تراه
العيون و لا تخالطه الظنون و لا تصفه الواصفون و لا تغيره الحوادث و لا
الدهور، و يعلم مثاقيل الجبال و مكاييل البحار و عدد قطر الامطار و عدد
ورق الاشجار و عدد ما يظلم عليه الليل و يشرق عليه النهار، و لا يوارى
منه سماء سماء و لا ارض ارضا و لا جبل الا و يعلم ما فى و عره و لا بحر
الا و يعلم ما فى قعره .
اللهم انى اسالك ان تجعل خير عملى خواتمه و خير ايامى يوم القاك فيه ،
انك على كل شى ء قدير.
اللهم و من عادانى فعاده و من كادنى فكده ، و من بغى على بهلكه فاهلكه
و من نصب لى فخذه و اطف عنى نار من شب لى ناره ، و اكفنى هم من ادخل
على همه و ادخلنى فى درعك الحصينه و استرنى بسترك الواقى .
يا من كفانى كل شى ء، اكفنى ما اهمنى من امر الدنيا و الاخره و صدق
قولى و فعلى بالتحقيق . يا شفيق يا رفيق ، فرج عنى المضيق و لا تحملنى
ما لا اطيق ، انت الهى الحق الحقيق .
يا مشرق البرهان و يا قوى الاركان ، و يا من رحمته فى كل مكان و فى هذا
المكان ، يا من لايخلو منه مكان ، احرسنى بعينك التى لا تنام و اكنفنى
بركنك الذى لا يرام .
اللهم انه يتيقن قلبى ان لا اله الا انت و ان لا اهلك و انت معى ، يا
رجائى فارحمنى بقدرتك على . يا عظيما يرجى لكل عظيم ، يا عليم يا حكيم
يا حليم ، انت بحاجتى عليم و على خلاصى قدير، و هو عليك يسير فامنن على
بقضائها، يا اكرم الاكرمين و يا اجود الاجودين و يا اسرع الحاسبين و يا
رب العالمين ، انك على كل شى ء قدير.
51 - نيز از همان : زاهدى به نام حبيب
(824) هرگاه مى خواست دعا كند، (كار خود را به درمان
مانند مى كرد و) مى گفت : سبد عطر را بگشا (و مقصودش قرآن كريم بود) و
پادزهر مجرب را بياور (و مقصودش دعا بود). آن گاه دعا مى كرد و بر
آورده مى شد.
52 - نيز از همان : دعايى از مولا حضرت امام حسين ين على عليهما السلام
كه در خواب ديد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را بدو تعليم
مى فرمود و دعاى حضرتش (با آن ) پذيرفته شد:
اللهم انى اسالك من كل امر ضعفت عنه حيلتى ان
تعطينى منه ما لم تنته الى رغبتى ، و لم يخطر ببالى و لم يجر على لسانى
، و ان تعطينى من اليقين ما يحجزنى عن ان اسال احدا من العالمين ، انك
عل كل شى ء قدير.
53 - نيز از همان : دعايى از يكى از كتاب هاى آسمانى :
اين اجدك بل اين لا اجدك ؟ انت لى رب قريب و انت
لى غوث مجيب . انزل عليك اذ نزلت ، و ارحل اليك اذا رحلت ، رب انى قد
اجبتك فاجبنى ، و اسمع ندائى فى نداء المصوتين .
در حال ، نياز او (دعا كننده ) بر آورده شد.
54 - نيز از همان : دعاى صاحب ماهى - كه داروغه اى آن را از او ستاند -
به درگاه خداى متعاصلوات :
رب هذا عدل منك ؟! خلقتنى و خلقته ، و جعلته
قويا و جعلتنى ضعيفا، ثم سلطته على ! فلا انت منعته من ظلمى ، و لا انت
جعلتنى قويا فامتنع من ظلمه ! فاسالك بالذى خلقته و خلقتنى و جعلته
قويا و جعلتنى ضعيفا ان تجعله عبره لخلقك .
يا چيزى شبيه اين را خواند. دست راست داروغه - كه با آن ماهى را گرفته
بود - به بيمارى خوره دچار شد؛ آن را بريد. بيمارى به عضو ديگر رسيد؛
آن را هم بريد. به عضو ديگر سرايت كرد. مى خواست آن را نيز ببرد.
گريزان بيرون پريد. در خواب ديد (كه بدو گفتند): تاكى مى خواهى اعضاى
بدنت را ببرى ؟! ماهى را به صاحبش باز گردان ! آن را باز گرداند.
بيمارى اش خوب شد و صاحب ماهى چيزى بدو داد.
55 - نيز از همان با سند: روميان عكا را محاصره كردند. مردمان از رهايى
نوميد شدند. شنيدند كه زنى به ديگرى مى گفت : مى بينى در چه حالى
افتاده ايم ؟ پاسخ داد: پس خدا چه مى شود؟!
(در اثر اين توكل و يقين ) روميان از ايشان دست برداشتند.
56 - نيز از همان : سپاه روم (جزيره ى ) اقريطش را محاصره كردند. يكى
از پارسايان شهر به مردمان گفتن به سراهاتان برويد و توبه كنيد.
فرزندان را از مادران جدا كنيد و به درگاه خدا زارى كنيد. چنين كردند و
سخت ناليدند و به همراه آن پير گريستند. سه بار چنين كردند تا خداوند
به دل هاى روميان بيم در افكند و گريختند و رهاشان كردند.
57 - نيز از همان : دعايى كه بر اسب مرده اى خواندند و زنده شد:
اقسمت عليك ايتها العله بعزه عزه الله و بعظمه
عظمه الله ، و بجلال جلال الله ، و بقدره قدره الله ، و بسلطان سلطان
الله ، و بلا اله الا الله ، و بماجرى به القلم من عند الله و بلاحول
ولا قوه الا بالله الا انصرفت .
آن گاه سلامت بر پا ايستاد.
58 - نيز از همان : دعايى كه (به نفرين ) بر زنى خواندند و كور شد:
اللهم انى اسالك باسمك الذى لا اله الا هو، بسم
الله الرحمان الرحيم الحى القيوم لا تاخذه سنه و لا نوم ، و اسالك
باسمك الذى لا اله الا هو ملا السماوات و الارض الذى عنت له الوجوه و
خشعت له الاصوات و وجلت منه القلوب من خشيتك .
آن گاه (پس از خواندن دعاى ياد شده ) براى او كورى از خدا خواستند؛
نابينا شد.
59 - نيز از همان : دعا براى روزى و جز آن :
اللهم ان ذنوبى لم يبق لها الا رجاء عفوك ، و قد
قدمت آله الحرمان بين يدى ، فانا اسالك ما لا استحقه و اسالك بما لا
استوجبه و اتضرع اليك بما لا استاهله ، و لم يخف عليك حالى و ان خفى
على الناس كنه معرفه امرى .
اللهم ان كان رزقى من السماء فاهبطه ، و ان كان فى الارض فاظهره ، و ان
كان بعيدا فقربه ، و ان كان قريبا فيسره ، و ان كان قليلا فكثره ، و
بارك لى فيه .
خداوند متعال خواسته را بر آورد.
60 - دعايى براى بهبود بيمارى خنازير:
در كتاب الدعاء حسين بن سعيد به سند متصل
به حضرت رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
در گردن دختركى در خانه هاى ما خنازير پديد.
آمد. كسى (از سوى خدا) آمد و بدو آموخت كه بخواند: يا رووف يا رحيم ،
يا رب يا سيدى و آن را بارها بازگويد. او نيز خواند و خوب شد.
(راوى ) گويد: (امام عليه السلام ) فرمود: اين
دعا را جعفربن سليمان مى خواند.
61 - نيز از همان : دعا (ى نفرين ) بر كسى كه امانت را خيانت كرد و در
برابر احسان ناسپاسى نمود:
اللهم انى وجدت فى كتابك الصادق انك مدحت
ابراهيم خليلك عليه السلام لما جادلك عن الكافرين فى قولك جل جلالك :
يجادلنا فى قوم لوط. ان ابراهيم لحليم اواه منيب
.
(825)
و وجدت قد منعت محمدا نبيك سيد المرسلين ان يجادلك الخائنين الاثمين ،
فقلت له جل جلالك : و لا تجادل عن الذين يختانون
انفسهم . ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما.
(826) فعرفت عند ذلك ان الخياته و استعمال النفاق اعظم
عندك من الكفر و الشقاق .
و وجدتك تقول : ثم بغى عليه لينصرنه الله
(827)
و وجدتك تقول : و لا يحيق المكر السيى الا باهله
.
(828)
و وجدتك تقول : فمن نكث فانما ينكث على نفسه .
(829)
و وجدتك قد فرقت بين ذوى الارحام بالاثام ، فعاديت قابيل لما عصاك و
واليت هابيل لما والاك و هما من اب و ام واحده ، و اغرق ولد نوح لما
عصاك و نصرت اباه لما طلب رضاك ، و اردت من آدم ان يعادى ولده قابيل
لما اخرجته عن حماك ، و من نوح ان يعادى ولده و الا يشفع له فى الخلاص
من الهلاك .
اللهم و انك سترت عنى سوء سريره فلان حتى اغتررت بعلانيته و وثقت الى
امانته و صحبته و زكيته بما ظهر لى خلاف تزكيته ، و قد كنت اوصيت اليه
باولادى ليكون امينا لهم فى اتباع مرادى ، و قد خاننى فى نفس ما اوصيت
اليه و ثقت به منه ، و دخل تحت لفظ الخائن الذى منعت رسولك من المجادله
عنه ، اللهم و قد بغى على فى حال سكونى اليه ، فاسالك انجاز الوعد لمن
بغى عليه ، و قد مكر بى فيما لو كنت حاضرا ما اقدم عليه ، و جعلك دونى
فى المراقبه فيما بلغ حاله اليه ، و ان كنت تعلم يا الهى انه كان قد
حلف انه معى على الصفاء و الوفاء، و نكث الايمان التى شهدت بها عليه .
اللهم و ان كنت تعلم ما بايدينا من الحجه عليه و اننا اخرنا ذلك بحسب
ما هديتنا اليه و لو امرتنا بهذه الوصله و ارتضيتها لنا اننا كنا ندعو
فيها اليك و نرغب اهلها الاقبال عليك نحثهم على الصلوات و العبادات و
الصدقات و نفع اهل الضرورات و مصلحه الاحياء منهم و الاموات ، و ان
فلانا ناقد اجتمع معهم فى ظاهر العادات على خلاف هذه الارادات .
و انه و اياهم متفقون على مجرد اللذات و اتباع الشهوات و منع الزكوات و
اهمال قضاء الديون الواجبات عن الاموات و يضيعون اعمارهم و ما يقدرون
عليه فى الندامات ، فنحن داعون عليهم لما قد فوضنا اليك ، لتقدم منه ما
تشاء و توخر ما تشاء و توكلنا عليك .
فانصر اللهم اقرب الفريقين الين و اجعل من عقوبه المجترئين عليك
المهونين فى المنافسه فيما يزلف لديك تخليصهم من هذه التبعات بتعجيل
الممات و الافات و تعثيرهم من سائر الحركات و السكنات و قطعهم عن
استحقاق العقوبات و عن الاستخفاف بما يجب لك و لرسولك من الحرمات
تقتلهم بسيف نحوسهم و ذهاب نفوسهم و تفريق ما اجتمعوا من مخالفتك و
مفارقه ارادتك و مراقبتك .
و حل بينهم و بين اتلاف نعمتك فى معصيتك ، و اسلبهم منهم و ارفع حلمك
عنهم ، و اجعلهم عظه تردع غيرهم عن اتباع آثارهم و خلصهم عن اصارهم و
اصرارهم ، و صن مقدس حضرتك فى شريف بيوتك من جراتهم عليك ، و اجعل ذلك
رحمه لهم و تخفيفا من عقوباتهم عند قدومهم عليك .
فانت تعلم يا الهى انك جعلت لى قدره على الانتصاف منهم بكثير من طرق
الامكان ، و لكننى ما آمن ان يدخل فى انتصافى خلل فى الزياده و النقصان
، و ان الانتصاف لى بيد عدلك و حلمك و فضلك ، ان آمن من خطر عواقبه و
واثق بكمال مطالبه .
اللهم و قد رايت فى الحديث ان من احسن الى احد او نصره فقابل احسانه
بالكفران و نصره بالخذلان انك تستجيب دعائه عليه ، و قد حضرت احسانى
الى من احسنت منهم اليه و نصرتى له فيما احتاجوا منه اليه ، اللهم
فارنى تصديق الحديث المنقول ، و اجعل ذلك آيه لك و معجزه للمبلغ الرسول
.
اللهم فانك تعلم ان من جمله احسانى اليه بسترى عليه الان ما حدثنى به و
ما اخبرنى به والدى عن جدى الفقيه محمد بن نما عن جده و ما ذكره مهنا
العلوى عن شهاده جدى ورام على جده ، و انت يا الهى قادر على تعثيره فى
سره و جهره و صيانتى على الاستجاره فى هتك ستره و اظهار سره و كشف امره
، يا اقدر القادرين و اقوى الناصرين .
62 - در كتاب العبر عبدالله بن محمد بن
على حاجب نعمان چنين خواندم : قاضى القضات ماوردى حكايتى عجيب برايم
گفت و ابن هدهد و ابن صقر دو خدمت كار فرمانرواى بصره جلال الدوله سلار
فرزند بابويه آن را تاييد كردند.
بكبوش نامى وزير اين جلال الدوله شده بود و كارها را به دست داشت .
او مردى از معتمدان بصره را دست گير كرد و دار و ندار او را از او گرفت
و مانند مرده اى رهايش كرد. (مرد مال باخته ) بر وى نفرين مى كرد. روزى
بكبوش با همراهان بسيارى
(830) سواره مى رفت . به آن مرد برخورد و بدو ناسزا گفت
. مرد گفت : خدا گواه من و توست . به خدا، تيرهاى شبانه به سويت پرتاب
خواهم كرد. بكبوش (خشمگين شد و) فرمان داد او را افكندند و تا حد مرگ
زدند. بدو مى گفت : تيرهاى شبانه ؟! فعلا تيرهاى روزانه را داشته باش !
سه روز بعد جلال الدوله بكبوش را دست گير و او را در اتاقى با يك حصير
زندانى كرد و كسى را به آزار او گماشت . فراشان آمدند تا حجره را
بروبند. حصير زير پاى او را برداشتند. ورقه اى زير آن يافتند. آن را
ابن هدهد گماشته ى سلار دادند. گفت : كى آن را انداخته بود؟ گفتند: نه
كسى آمد و نه كسى رفت . روى آن چنين نوشته بود:
- تيرهاى شبانه به خطا نمى رود؛ تنها زمانى دارد كه معين است .
- آيا دعا را به مسخره و استهزا مى گيرى ؟! نيك ببين دعا با تو چه كرده
است ؟!
(831)
داستان را براى جلال الدوله شرح دادند. به فراشان دستور داد چنان بر
فكش بزنند كه دندان هايش فرو ريزد. او را زدند و آن قدر شكنجه دادند تا
به نكبت به هلاكت رسيد.
63 - دعايى بر دشمن . اگر آدمى دشمنى داشته باشد كه سزاوار تهديد نشانه
هاى خداست و شايسته كيفر، بخواند:
اللهم انك قلت فى كتابك الكريم فى وصف المستحقين
للعذاب الاليم : انما جزاء الذين يحاربون الله و
رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و
ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض .
(832)
اللهم و ان فلانا قد سعى فى الارض بالفساد و قد منعنا من اقامه الحد
عيه المانع له من ظلم نفسه و ظلم العباد و من تطهيره قبل يوم المعاد،
اللهم و انت احق باقامه الحد عليه فعجل له ما يستحقه بالفساد الذى قد
اصر عليه .
اللهم و قلت : ثم بغى عليه لينصرنه الله
(833)، و قلت : و لا يحيق المكر
السيى الا باهله ،
(834) و قلت : فمن نكث فانما
ينكث على نفسه .
(835)
اللهم و قد اجتمعت فى فلان مثل هذه الصفات و قد احاط به حكم هذه الايات
فعجل الاذن فى فصل حكمها و قضائها و ابرامها و امضائها بقوتك القاهره و
قدرتك الباهره و اجعله عبره فى الدنيا و الاخره .
64 - اگر خواستيد براى بيمارى دعا كنيد، بخوانيد:
اللهم انك قلت فى كتابك المنزل على نبيك المرسل
: و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو
عن كثير(836)،
اللهم فصل على محمد و آل محمد و اجعل هذا المرض من الكثير الذى تعفو
عنه و تبرى منه ، اكسن ايها الوجع و ارتحل الساعه عن هذا العبد الضعيف
، سكنتك و رحلتك بالذى سكن له ما فى الليل و النهار و هو السميع العليم
.
اگر با يك بار بهبود نيافت ، چندين بار تكرار شود تا بهبود يابد كه
همراه با يقين به خداى ارحم الراحمين ، (اثر آن ) تجربه شده است .
65 - دعايى كه با آن ابليس را نفرين كنند:
اللهم ان ابليس من عبيدك يرانى من حيث لا اراه و
انت تراه من حيث لا يراك ، و انت اقوى على امره كله و هو لا يقوى على
شى ء من امرك .
اللهم فانا استعين بك عليه يا رب ، فانى لا طاقه لى به ولا حول و لا
قوه لى عليه الا بك يا رب . اللهم ان ارادنى فارده و ان كادنى فكده و
اكفنى شره و اجعل كيده فى نحره ، برحمتك يا ارحم الراحمين و صلى الله
عليه و آله الطاهرين .
66 - براى رهايى از سختى ها:
از رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم نقل است كه فرمود:
هر كه به سختى و گرفتارى و تنگنايى در افتد،
30000 بار بگويد:
استغفر الله ربى و اتوبه اليه .
بى ترديد، خداوند او را گشايش خواهد داد.
راوى حديث گويد: اين روايت (از نظر سند، در اصطلاح علم حديث صحيح است و
به تجربه رسيده است .
67 - در جلد نخست كتاب التحصيل از محمد
بن نجار، در شرح حال ابراهيم بن محمد بن على از اهل شيراز، آورده ام كه
گفت :
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را به خواب ديدم . گفتم : چيزى به
من بياموزيد كه دلم با آن زنده شود. آن حضرت اين كلمات را به من
آموختند:
يا حى يا قيوم ، يا لا اله الا انت ، اسالك ان
تحيى قلبى اللهم صلى على محمد و آل محمد.
سه روز ادامه دادم . خداوند متعال دلم را زنده كرد.
68 - در جلد دوم ربيع الابرار زمخشرى از كتاب دعاء
(837) چنين خواندم : از سلام بن مطيع
(838) پرسيدند: (چگونه است كه ) مردمى گرفتار شود و دعا
كند و اثر سريع نبيند؟! پاسخ داد: شنيدم كه خداى - تعالى - مى فرمايد:
چگونه از حالتى كه با آن به او سود مى رسانم نجاتش دهم ؟!
(839)
69 - نيز در كتاب ياد شده است : مردى به حضرت امام حسن عليه السلام از
ستمى شكايت آورد. فرمود: پس از نماز مغرب ، دو
ركعت به جاى آر و سپس به سجده رو و بگو:
(840)
يا شديد القوى ، يا شديد المحال ، يا عزيز،
اذللت بعزتك جميع خلقك ، صل على محمد و آل محمد و اكفنى موونه فلان بما
شئت .
شب هنگام فرياد شيونى او را به خود آورد. پرسيد كه چيست . گفتند:
فلان به ناگهان مرد!
70 - هم از كتاب ياد شده از امير المؤ منين عليه السلام به سند مرفوع
است كه : دعاى كودكان در خاندان من پذيرفته است ؛ تا وقتى به گناه
آميخته نشوند.
71 - تسبيح و دعايى آزموده براى كسى كه بخواهد جايگاه خود را در بهشت
ببيند؛ اگر بهشت باشد: