دعا، تأمين و رفاه
روايت كردهاند كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله به گروهى از مسلمانان خطاب
فرمود كه:
"ألا أدلّكم على سلاح ينجيكم من عدوّكم ويدرّ رزقكم؟ قالوا: نعم. قال:تدعون بالليل
والنهار، فإنّ سلاح المؤمن الدعاء." )بحار الانوار، ج93، ص291)
"آيا شما را به سلاحى كه از دشمن نجاتتان دهد و روزيتان را سرازير كندراهنمايى
نكنم؟ گفتند: چرا! گفت: شب و روز دعا كنيد، زيرا سلاح مؤمندعاست."
امنيّت و آسايش مهمترين جنبههايى هستند كه انسان مىخواهد در زندگيشمتحقّق كند.
امنيّت فقط از طريق رهايى از دشمنان و شرّ آنان تحقّق مىپذيرد و نيزانسان آسايش را
فقط زمانى در بر مىگيرد كه خداوند روزى فراوان به او عنايتفرمايد. دعا -آنچنانكه
در حديث آمد- سلاح انسان مؤمن است در مقابلدشمنانش، و وسيله آمدن روزى فراوان است.
پيامبر در حديثى مىفرمايد:
"هر بندهاى كه در بيابانى راه رود و دست به ذكر و دعا بگشايد، خداوند آنبيابان را
با حسنات پر مىكند خواه آن بيابان بزرگ باشد خواه كوچك."
(بحار الانوار، ج93، ص292)
وقتى مؤمن وارد بيابانى شود و خدا را ذكر كند و او را بخواند، حسناتوبركات، بيابان
را خواه بزرگ باشد خواه كوچك، پر مىكنند. بنابراين از صفاتمؤمن است كه هر جا باشد
با بركت است، هر جا كه مؤمن فرود آيد بركت واردمىشود. از اينروست كه پيامبر اشاره
مىكند كه مؤمن وقتى در جايى منزل مىكندودستهايش را با دعا به سوى خدا بلند
مىكند، زمين سبز مىشود و بركات آسمانبر آن فرو مىبارد. اين حديث از حقيقتى مهم
پرده برمىگيرد و آن اين است كه آنچهكه ما تصادف مىنمايم، در واقع تصادف نيست
زيرا همه دگرگونيهايى كه در زمينوآسمان رخ مىدهد بايد طبق قوانين و سنّتهاى از
پيش تعيين شدهاى باشد. مردمدر گذشته و در آن زمان كه نظامهاى هستى براى آنان
ناشناخته بود همه چيز راحتىبيمارى، و مرگ، و قطحى و فراوانى را به تصادف ربط
مىداند و همه اينها راتصادفى فرض مىكردند؛ امّا بعد از آنكه مجموعه نظامهايى را
كه در طبيعتپيرامون ما جريان دارد كشف كرديم دانستيم كه اين تغيير و تحوّلات در
واقعمجموعهاى از تصادفات نيست، بلكه همانا تابع نظامها و قوانينى است كه انسان
آنرا نمىشناخت؛ زيرا مجموعهاى از قضاياى ديگرى باقى مانده است كه انسان آن
راهنوز به تصادف نسبت مىدهد، چرا؟
پاسخ اين است كه رابطه اين قضايا با هم و با عمل انسان، تا امروز براى ماناشناخته
است و تا ابد نيز آن روابط را نخواهيم شناخت. وقتى كه يكى ازما براىانجام كارى مهم
و دشوار از خانه بيرون مىآيد و صدقهاى به فقيرى مىدهد، بىآنكه گرفتار بلايى شود
كارش را به انجام مىرساند و بار ديگر كه پس از ارتكاب گناهاز خانه خارج مىشود،
تصادفاً در آن روز با چندين مصيبت و مشكل روبرومىگردد آيا به راستى تصادف در اين
دو حالت سهمى داشته است؟ به هيچوجه...، بلكه در حالت اوّل صدقه بوده است كه بلا را
دفع كرده و در حالت دومگناه سبب نزول مشكلات و مصايب بوده است.
دهها مورد مانند اين امورى كه انسان هر روز با آنها روبرو مىشود وجود داردكه ربط
آن به تصادف ممكن نيست، زيرا هر قضيّهاى قانونى دارد، امّا ما اين قانونرا
نمىشناسيم زيرا قانونى است غير مادّى، كه تا به حال آن را كشف نكردهايم، جزاينكه
عقل براى ما معلوم مىكند كه اينجا رابطهاى ميان دعا و نزول خير و بركت،وصدقه و
دفع بلا هست.
وهمينطور درباره مؤمنى كه به زمينى مىرود و خدا را مىخواند و نمازمىگزارد و دل
را براى خداوند خاشع مىكند و به اين سبب، فضل خدا شامل آنزمين مىشود و آنجا از
حسنات، بركات، كشت و ثمر پر مىشود و چشمههاى زلالدر آن مىجوشد و خداوند مردانى
را براى آن زمين مىفرستد تا آن را بكارند وآبادكنند... اينها همه به سبب تقدير
الهى و دعاى مؤمن صالح است.
خداوند دعا را دوست دارد
در حديثى از امام باقرعليه السلام آمده است:
"ما من شيء أحبُّ إلى اللَّه من أن يُسئل." )بحار الانوار، ج93، ص292)
"چيزى نزد خدا محبوبتر از اين نيست كه از او درخواست كنند."
چرا درخواست محبوبترين چيز در نزد خداست؟ زيرا خداوند آمرزندهومهربان است، بخشنده
و كريم است و از برجستهترين صفات جماليّه او عطاورحمت است، رحمتى كه آن را
مىگستراند تا زندگى انسان را يكپارچه در برگيرد.نزد خدا بهترين لحظههاى انسان
همان لحظهاى است كه در آن رحمت را از راه دعاو طلب در مىيابد، از اينروست كه امام
رضاعليه السلام مىفرمايد:
"أقرب ما يكون العبد من اللَّه عزّ وجلّ وهو ساجد".
)بحار الانوار، ج93، ص162)
"نزديكترين حالت بنده به خدا، سجده است."
زيرا انسان به هنگام سجود و در حالت عبوديت و درخواست از خدا، درپيشگاه خدا خود را
خوار مىدارد و اين همان حالت راستين انسان در برابر خداونداست. در واقع انسان
مجموعهاى است از نيازها و خداى متعال "غنى و حميد"است و رحمتى گسترده دارد و اين
نيازها را بر آورده مىكند كه اين يك معادلهحقيقى ميان انسان و خداوندش مىباشد.
نياز مطلق در انسان و رحمت گستردهخدا كه عنايت مىفرمايد: از اينجاست كه مىفهميم
چرا محبوبترين چيزها نزد خداآن است كه بندگان از او چيزى درخواست كنند.
دعا و استغفار
"إنّ اللَّه يحب العبد أن يطلب إليه من الجرم العظيم، ويبغض العبد أن يستخفّبالجرم
اليسير." )بحار الانوار، ج93، ص292)
"خداوند بنده را اگر از او به سبب گناه بزرگ آمرزش بخواهد، دوست داردوبنده را اگر
گناه كوچك را حقير شمارد، دشمن مىدارد."
برخى از مردم وقتى مرتكب گناهان صغيره مىشوند آنرا كوچك مىشمارندو به خاطر آن
استغفار نمىكنند، امّا وقتى مرتكب گناهى بزرگ مىگردند از خداآمرزش مىطلبند.
كداميك از اين دو حالت بهتر است؟ شكّى نيست كه حالتدوم، زيرا حالت اوّل حالت غرور
و خود بينى وگردنكشى است، حالت روياروىبا خداست؛ در حاليكه حالت دوم حالت خضوع،
خشوع و خوارى در پيشگاهخداوند است و در بسيارى از اوقات در دل انسان بعد از گناه
حالتى از خوارىوذلّت پديد مىآيد و اين در اثر توبه و طلب آمرزش است. در مضمون
برخى ازاحاديث آمده است كه:
گناهكارى كه استغفار و توبهاى راستين مىكند برتر و بهتر است از كسى كههيچ گناهى
نكرده؛ از اينجاست كه خداوند بندهاى را كه از او بخشايش بطلبد و ازاو بخواهد كه
توبهاش را از گناهى بزرگ بپذيرد، دوست مىدارد.
دعا و شفا
از امام كاظمعليه السلام روايت شده است:
"لكلّ داء دعاء، فإذا أُلهم العليل الدعاء، فقد اُذن في شفائه والدعاء أفضل
منقراءة القرآن لأنّ اللَّه عزّ وجلّ يقول: ما يعبأ بكم ربّي لولا دعاؤكم فقد
كذّبتم فسوفيكون لزاماً." )بحار الانوار، ج93، ص292)
"هر دردى دعايى دارد؛ پس اگر دعا به بيمار الهام شد، اجازه شفايش دادهشده است."
وقتى در بيمار حالت دعا و توجّه به سوى خداى سبحان پديدار مىشود،بدين معنى است كه
شفاى او نزديك گشته است، ولى بيمارى كه خدا را نخواندشفايش به تأخير مىافتد و يا
اصلاً بهبود نمىيابد. سپس امام مىافزايد:
"دعا از قرائت قرآن بهتر است زيرا خداوند مىفرمايد: "اگر دعاى شمانبود، خداوند من
چه اعتنايى به شما مىكرد؟ پس شما تكذيب كرديد و بزودىگرفتار خواهيد شد."
آنچه من از اين سخن برداشت مىكنم اين است كه دعايى كه از خواندن قرآنبرتر و بهتر
به شمار مىآيد به معنى لقلقه زبان و تلاوت بعضى از ذكرها و دعاهانيست، زيرا
اينگونه تلاوتى به شك از خواندن قرآن بهتر نيست؛ مقصود، حقيقتدعاست؛ يعنى حقيقت
اتّصال دل انسان به خداوند. راوى از امام روايت مىكند:
"إنّ الدعاء يدفع من البلاء ما قدّر وما لم يقدَّر. قيل: وكيف يدفع ما لا
يقدّر؟قال: حتى لا يكون" )بحار الانوار، ج93، ص292)
"دعا، بلاى مقدّر و غير مقدّر را دفع مىكند.
از او مىپرسند: چگونه بلاى نامقدّر را دفع مىكند؟
مىگويد: اينگونه كه آن بلا مقدّر نشود."
يكبار انسان دعا مىكند تا بلا از او رفع شود و يكبار دعا مىكند تا بلا از او
منعگردد، زيرا در عالم علوى و در لوح محفوظ، مقدّرات انسان معيّن شده است،بعضى از
اين مقدّرات ممكن است بلا و بيمارى باشد، پس وقتى انسان دعا بخواندخداوند اين
بيمارى و يا بلاى مقدّر را از او منع مىكند و مقدّرات ناگوار را رفعمىنمايد.
وقتى در شبهاى رمضان مىخوانيم:
و اينكه مقرّر فرمائى در قضا و قَدَرت، درازى عمرم را در خير و تندرستىوفراوان كنى
روزيم را و قرار دهى مرا از كسانى كه يارى كنى باو دينت را و بجاى منديگرى را
نگزارى.
پس خداوند دعايت را مستجاب مىدارد و طول عمر و عافيت، عنايتمىفرمايد.
معاوية بن عمّار روايت مىكند كه از امام پرسيد:
"دو مرد باهم به مسجد در آمدند، در زمانى واحد نماز آغاز كردند، پسيكى از قرآن
چيزى خواند و تلاوتش بيش از نيايشش بود و ديگرى نيايش كردونيايشش از تلاوتش بيشتر
بود، سپس در زمانى واحد نماز را به پايان بردندوبازگشتند، كداميك برتر و بهترند؟"
امام فرمود:
"در هر دو فضل هست، هر دو نيكاند."
راوى گفت:
"من دانستم كه هر دو كارشان نيك و خوب است."
فرمود: دعا بهتر است، آيا سخن خدا را نشنيدهاى كه: "مرا بخوانيد تا براىشما
استجابت كنم، آنان كه از عبادت من سر مىپيچند بزودى به زارى و خوارىداخل جهنّم
خواهند شد." و به خدا آن بهتر است )سه بار(، آيا اين عبادتنيست؟ آيا سختتر و
محكمتر نيست؟ بخدا سختتر و شديدتر است )سه بار).
(بحار الانوار، ج93، ص292)
امام عبادتى را كه اين آيه بدان اشاره مىدارد دعا مىداند. بنابر اين كسانى كهدعا
نمىخوانند از بندگى خدا سر مىپيچند.
در اينجا لازم است بار ديگر به اين مطلب اشاره كنيم كه بهتر و برتر بودن دعااز
قرائت قرآن، محدود به دعا خواندن خالى و خشك نيست، بلكه آن دعايىاست كه بين انسان
و خدا ارتباط بر قرار مىكند و دلش را از ايمان و خشيت خداوندلبريز مىسازد، دعايى
است كه آدمى را از درّه هوى، هوس، شهوت و زنجيرهاىنفس تا قلّه اوليا و صدّيقين و
صالحين بالا مىبرد.
دعا و ناتوانى انسان
پيامبر بزرگ اسلام محمّدصلى الله عليه وآله از جبريل و جبريل از خدا روايت مىكند
كهفرمود:
"يا عبادي، كلّكم ضالّ إلّا من هديته، فاسألوني الهداية أهدكم. وكلّكم فقير إلّامن
أغنيته، فاسألوني الغنى أرزقكم، وكلّكم مذنب إلّا من عافيته، فاسألوني المغفرةاغفر
لكم، ومن علمأنّي ذو قدرة على المغفرة فاستغفرني، بقدرتي غفرت له ولااُبالي،ولو
أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكم وميّتكم، ورطبكم ويابسكم، اجتمعوا على اتقاء قلبعبد من
عبادي لم يزيدوا في ملكي جناح بعوضة، ولو أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكموميّتكم،
ورطبكم ويابسكم، اجتمعوا على إشقاء قلب عبد من عبادي لم ينقصوا منملكي جناح بعوضة،
ولو أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكم وميّتكم، ورطبكم ويابسكم،اجتمعوا فيتمنّى كلّ واحد
ما بلغت اُمنيته، فأعطيته لم يتبيّن ذلك في ملكي، كما لو أنّأحدكم مرّ على شفير
البحر فغمس فيه ابرة ثمّ انتزعها، ذلك بأنّي جواد ماجد واجد،عطائي كلام، وعداتي
كلام، فإذا أردت شيئاً فإنّما أقول له كن فيكون".
)بحار الانوار، ج93، ص293)
"اى بندگان من همگى گمراه هستيد مگر آن كسى كه راهنماييش كرده باشمپس از من هدايت
بخواهيد تا هدايتتان كنم و همگى نيازمنديد مگر آن كه بى نيازشكرده باشم پس از من
بى نيازى بخواهيد تا آن را روزى شما كنم و همگى گناهكاريدمگر آنكه عافيتش داده باشم
پس از من آمرزش بخواهيد تا بيامرزمتان و كسى كهدانست من بر آمرزش توانايم و از من
آمرزش طلبيد او را آمرزيدم و باكى ندارم؛ و اگرنخستين و آخرين شما، مرده. و زنده،
خشك و تر شما گرد هم آيند تا دل بندهاى رابه شقاوت كشند از ملك من به اندازه پر
پشهاى نيز نكاستهاند و اگر گرد هم آيند تادل بندهاى از بندگان مرا اهل تقوى كنند
در ملك من به اندازه پر پشهاى نيزنيفزودهاند، و اگر گردهم آيند و هر كدام نهايت
آرزوى خود را تمنّا و آن را جملگىبرآورد در ملكم هيچ به چشم نمىآيد، زيرا
همانگونه است كه يكى از شما بر دريابگذرد و در آن سوزنى فرو كند و بر آورد آبى كه
بر مىگيرد از دريا هيچ نمىكاهد؛ ازآن رو كه من بخشنده و شكوهمند و دارا هستم،
دِهِش و ابزارم كلامى است پسهرگاه چيزى را اراده كنم فقط مىگويم: باش! پس خواهد
بود.
اين حديث قدسى دعوتنامهاى الهى به شمار مىآيد تا بشر به استقبال نعمتهاو رحمت
خداوند برود. حديث با بيان اينكه انسان از نياز و ناتوانى سرشته شدهاست آغاز
مىشود.
)...وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً(. )سوره نساء، آيه 28)
"و انسان، ناتوان آفريده شده."
ضعف و ناتوانى از طبيعت انسان سرچشمه مىگيرد و انسان نمىتواندكمترين مقدار ممكن
از نيازهايش را نيز تأمين كند، همه نعمتى هم كه در دستاوست همانا از فضل و عنايت
خداست. امّا آيا انسان به اين حقيقت، صادقانه و ازدل اعتراف مىكند؟ مردم اكثراً
اين حقيقت را عميق درك نمىكنند و نمىفهمند كهنعمت وجود، دانش، امنيّت، سلامت و
دارايى، همه فضل خداست زيرا انسانپيش از آنكه در اين زندگى پديدار شود چيزى نبوده
است كه قابل ذكر باشد.
)هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً
مَذْكُوراً * إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَمِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ
فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً(. )سوره انسان، آيات 2 - 1)
"آيا بر انسان روزگارانى نگذشت كه چيزى سزاوار ذكر و هيچ نبود، ما او را ازنطفه
مختلط آفريديم و او را بينا و شنوا كرديم."
هيچيك از ما نمىتوانيم اين حقيقت را انكار كند: كه روزى نطفهاى بسياركوچك و بى
توان بوده و هيچ بهرهاى از امورى كه او را در حيات فعليش بر پاىمىدارد خارج از
محدوده صلب و رحم نمىبرده است، پس چه كسى اين وجود رابه او عطا كرده و همه اين
نعمتهاى بيشمار را به او داده است تا نطفهاى ناچيز بهانسانى تبديل شده كه به فضل
و رحمت خدا از زندگى، توان، دانش، امنيّت،سلامت و دارايى، بهره وراست. امّا اين
انسان كه موجود ناچيز و يادنشدنى بودپس از به دنيا آمدن، يكپارچه خود بينى و غرور و
گاه سركش و مستكبر مىشود و ازياد مىبرد كه به زودى باز به خاكى پوسيده و چيزى غير
قابل ذكر و ناچيز بَدَلخواهد شد.. كه فرزندان و نيز تاريخ، او را در جريده فراموشى
و نابودى ثبتمىكنند.
اين است كه خداوند بر اين حقيقت كه از ياد دل ما رفته و از ما پنهان ماندهتأكيد
مىورزد و در آغاز حديث قدسى مىفرمايد:
"اى بندگان من همگى گمراه هستيد مگر آن كسى كه راهنماييش كرده باشمپس از من هدايت
بخواهيد تا هدايتتان كنم. و همگى نيازمنديد مگر آن كه بىنيازشكرده باشم پس از من
بى نيازى بخواهيد تا آن را روزيتان كنم و همگى گناهكاريدمگر آنكه عافيتش داده باشم
پس از من آمرزش بخواهيد تا بيامرزمتان..."
بنابر اين وقتى بنده، سراپا گمراهى، نياز و گناه باشد راهى جز آن ندارد كهخدا را
بخواند و از او هدايت، بىنيازى، آمرزش و سلامت بخواهد. آدمىنمىتواند ادّعا كند
كه هر آنچه از قبيل مال، فرزند، سلامت، امنيّت و دانش دراختيار اوست، براستى از آن
او مىباشد، از آنرو كه خداى سبحان اين نعمتها را به اوتفضّل فرموده و بنابر اين هم
اوست كه اگر بخواهد اين نعمتها را از او بازى مىگيرد؛انسان نبايد از آنچه خدا به
او داده شاد باشد و بر آنچه از دستش رفته غمگين شود،همچنانكه بر اوست كه از رحمت
خدا -وقتى صاحب نعمتى نمىشود- مأيوسنگردد، زيرا او مىتواند با دعا آن را از خدا
بخواهد و خدا قادر است ما را به آنچهنداريم و به بيش از آنچه تصوّر مىكنيم
برساند. از اينرو بايد آنچنان باشيم كه امامعلىعليه السلام مىفرمايد:
"كن لما لا ترجو أرجى منك لما ترجو." )بحار الانوار، ج71، ص34)
"به آنچه اميد به آن ندارى، اميدوارتر باش تا آنچه اميد به آن دارى."
اگر حقيقت امر اين باشد پس دستهاى ما بايد هميشه به سوى خدا باشد،همچنانكه بايد به
آنچه داريم و در واقع مال ما نيست مغرور نشويم، زيرا هر لحظهممكن است خدا آن را از
ما بگيرد و آنچه نداريم از آن نااميد نباشيم چرا كه هر لحظهممكن است خدا آن را به
ما عنايت كند. بايد وقتى چيزى را از دست مىدهيم، بىآنكه نااميد شويم شكيبايى
ورزيم و وقتى چيزى را بدست مىآوريم، بى آنكهمغرور و فريفته شويم شكرگزار باشيم.
)لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍفَخُورٍ(. )سوره حديد، آيه 23)
"تا بر آنچه از دستتان بدر رفت دلتنگ نشويد و از آنچه به شما رسيد شادماننگرديد و
خداوند متكبّران خودستا را دوست ندارد."
بلكه حقيقت امر بسيار عميقتر از اين است، زيرا انسان حتّى صاحباعضاى بدن خود نيز
نيست، پس چشم، گوش، دست، پا و همه اعضاى ديگر ازآنِ ما نيست بلكه همانا امانتى است
از خداوند كه به ما سپرده شده تا در برابر آنهاچگونه صبر مىكنيم و چگونه شكر
مىگزاريم.
وقتى اين حقيقت را دانستيم و به آن ايمان آورديم دلهاى ما پيوسته به سمتخدا
روىخواهدداشت تا فضل و نعمت بيشترىاز او طلب كند. و در پايان، حديثقدسى ما را
متذكّر اين حقيقت مىكند، آنجا كه خداوند خطاب به انسان مىگويد:
اگر نخستين و آخرين )زنده، مرده، و خشك وتر( شما گردهم آيند و هركدام نهايت آرزوى
خود را بخواهند و آن را جملگى بر آورم در ملكم هيچ به چشمنمىآيد... و همانگونه
است كه يكى از شما بر دريا بگذرد و در آن سوزنى فروكندوبرآورد...
پس آيا آن مقدار آبى كه اين سوزن بر مىگيرد در دريا تأثيرى دارد؟ و آيا از آنچيزى
كاسته مىشود؟ همچنين است بخشش بى پايان خداوند، زيرا او- همچنانكه در دعا آمده است
- "كثرت بخشش، بر وجود وكرمش مىافزايد". پساگر حقيقت امر اين گونه باشد، بر انسان
است كه خود را شايسته استقبال رحمتخدا وسيراب شدن از چشم جوشان جود او بگرداند وبر
اوست كه دعاى خود رابهخواستن حاجتهاى كوچك و بىارزش، منحصر و محدود نكند.
بعضى از مردم با ايمان، خدا را مىخوانند ولى دعايشان مستجاب نمىشوداز آنرو كه از
خدا چيزى بى ارزش خواستهاند و اينكه دست را به سوى درياىرحمت وبخشش خدا دراز
مىكنند، امّا از آن فقط بهرهاى اندك مىجويند، ايناست كه خدا دعايشان را در دنيا
اجابت نمىكند تا آنها را در آخرت چندين برابرپاداش دهد.
خداوند در پايان حديث مىفرمايد:
"از آنرو كه من بخشنده و شكوهمند و دارا هستم، دِهِش و ابزارم به كلامىاست پس
هرگاه چيزى را اراده كنم فقط مىگويم: باش !پس خواهد بود."
امّا نه به اين معنى كه ما از خداوند در كارهاى كوچك چيزى نخواهيم، امامصادقعليه
السلام مىفرمايد:
"عليكمبالدعاء فإنّكملاتتقرّبون بمثله، ولاتتركوا صغيرةلصغرهاأنتسألوها،فإنّ
صاحب الصغائر هو صاحب الكبائر." )بحار الانوار، ج90، ص293)
"دعا كنيد كه چيزى مانند دعا نيست تا با آن تقّرب جوييد. حاجتى كوچكرا به دليل
كوچكيش رها نكنيد و آن را نيز در خواست كنيد، زيرا آنكه حاجاتكوچك دارد حاجات بزرگ
نيز دارد."
پس نگو كه چگونه رو به خدا آورم و از او نمك غذايم را بخواهم؟
زيرا براى خدا تفاوتى نمىكند كه به تو اندكى نمك ببخشد يا كوهى از طلا،لذا عطاى
خداوند به يك كلام است و آن اينكه به چيزى بگويد: باش! پس خواهدبود.
خداوند كه چيزهاى بزرگ را عطا مىكند چيزهاى كوچك را نيز عطامىفرمايد. از پيامبر
روايت شده است:
"مسلمانى نيست كه دعايى كند كه در آن قطع رحم و جلب گناه نباشد مگراينكه خدا به سبب
اين دعا يكى از اين سه حالت را به او عطا فرمايد: يا در بر آوردننيازش مىشتابد،
يا آن را ذخير آخرتش قرار مىدهد، يا بديى را از او رفع مىكند."
پس در دعا شرطهايى است:
اوّل- اينكه منجر به تأثير منفى بر روابط اجتماعى و خانوادگى نشود، پس اگرانسان
مثلاً دعا كند كه خدا از كسى از خويشان او انتقام بگيرد دعايش مستجابنمىشود، زيرا
منجر به گسستن روابط خانوادگى و قطع رحم مىگردد.
دوم- اينكه پيآمد دعا، گناهى نباشد، مانند اينكه انسان از خدا بخواهد كه بهاو
كوزهاى شراب بدهد؛ يا هر دعاى ديگرى كه منجر به ارتكاب گناه و جرم شود،روشن است كه
اين دعا مستجاب نمىشود. و زمانى انسان دعايى مىكند كه در آنقطع رحمى نيست و منجر
به گناهى نيز نمىشود، يكى از سه حالت را خواهدداشت؛ يا خدا دعايش را در دنيا
مستجاب مىگرداند و آنچه را مىخواهد به اومىدهد، مانند آنكه انسان خانهاى از خدا
بخواهد پس خدا اسباب آن را برايشمهيّا مىكند تا خانهاى بدست آورد و در آن ساكن
شود؛ يا اينكه خدا استجابتدعايش را براى آخرت ذخيره مىكند، طورى كه مثلاً خانهاى
در بهشت برايشمىنويسد و به دليلى دعايش را در دنيا مستجاب نمىكند و يا اينكه در
عوضخداوند بلايى را كه براى او مقدّر بوده از او دفع مىكند.
بنابر اين در هيچ حالتى انسان از دعايش ضرر نمىبيند، بلكه هر چه هستبراى او سود و
منفعت است، امّا با اين همه بسيارى از مردم به دعا اعتنايى ندارند وبه دنبال نماز
خود دعا نمىخوانند، گويى هيچ حاجتى در دنيا ندارند و با هيچمشكلى در زندگيشان
مواجه نمىشوند. ما بايد هميشه خدا را بخوانيم و همحاجتهاى خود را از او بخواهيم و
از او بطلبيم كه بدى و بلا را از ما دفع مىكند.
تنها اين نيست، بلكه بايد از برادران مؤمن خود نيز بخواهيم كه براى ما خيرو سلامت و
امنيّت بخواهند، اين بدليل آن است كه دعاى مؤمن در حقّ برادرشمستجاب است و بر ماست
كه هيچ دعايى را كوچك نشماريم، حال، دعا كننده هركسى مىخواهد، باشد از امام
علىعليه السلام روايت شده است كه:
"دعاى كسى را كوچك نشماريد، زيرا دعاى يهودى در حقّ شما مستجابمىشود و دعاى او در
حقّ خودش مستجاب نمىگردد."
پس اگر يهودى مسلمان را براى كارى كه برايش انجام داده، دعاى خير كرددعايش مستجاب
مىشود، علىرغم اينكه دعاى يهودى براى خودش مستجابنمىگردد.