دعا معراج مؤمنين و راه زندگى

آيت الله سيد محمد تقي مدرسي

- ۳ -


مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم‏

)وَنُوحاً إذْ نادى‏ مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
(سوره انبيا، آيه 76)
"و نوح را بياد آور كه از پيش ندا درداد، پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش‏را از بلاى عظيم نجات داديم."
(وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ‏فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَى‏ لِلْعَابِدِينَ).
(سوره انبياء، آيه 84 - 83)
"وايّوب را بياد آور كه خداوندش را ندا درداد كه مرا زيان رسيد و توبخشاينده‏ترين بخشايندگانى. پس براى او اجابت كرديم و زيان را از او برگرفته اهلش وهمانندآن آنان‏را با آنان به او بازگردانيديم از سر رحمت خود و براى يادآورى پرستندگان."
(قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَ).
(سوره فرقان، آيه 77)
"بگو اگر دعاى شما نبود خداوند من چه اعتنايى به شما مى‏كرد، شما تكذيب‏كرديد پس بزودى به كيفر گرفتار خواهيد شد."
(أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ‏اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(. )سوره انعام، آيه 62)
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مى‏كند چون او را بخواند و بدى را برطرف‏مى‏سازد و شما را جانشينان در زمين قرار مى‏دهد، آيا معبودى جز اللَّه هست، شما اندكى‏متذكّر مى‏شويد."
(وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ‏جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه 60)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت من‏سر مى‏پيچند به زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
(وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ‏عَذَابٌ شَدِيدٌ ()سوره شورى، آيه 26)
"و اجابت مى‏كند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند، و از فضل‏خويش به آنان مى‏دهد و كافران را عذابى سخت هست."

دعاى حضرت نوح‏

با تدبّر در اين آيات، نكاتى جديد را درباره دعا از قرآن الهام مى‏گيريم، ازبارزترين اين نكات، آن است كه در سوره انبياء مى‏بينيم، آنجا كه خداوند، داستان‏حضرت نوح را بر ما فرو مى‏خواند. حضرت هنگامى كه خداوندش را خواند، خدادعايش را مستجاب كرد و از آن بلا، آن رنج و اندوه بزرگ نجاتش داد. طوفان همه‏جهان را فراگرفته و همه مردم، بلكه همه زندگان اعم از پرندگان و حيوانات را، غرق‏كرده بود.
طوفان همه را مى‏گيرد و به زندگى پايان مى‏دهد و از اين ميان فقط يك نفرومجموعه كوچكى با اوست زنده مى‏مانند، خداوند دعايشان را مستجاب مى‏كندو آنان را از گرفتارى بزرگ مى‏رهاند. در اين داستان دليلى روشن وجود دارد بر اين‏مطلب كه امور جهان و هستى امورى نيست كه بر اساس سنّتها و قوانينى كه‏عدول‏ناپذير باشند وضع شده باشد، هرگز بلكه سنّت‏هاى هستى بر وفق اراده‏اى‏برتر و والاتر -كه اراده خداوند است- دگرگون مى‏شود.
درست است كه حوادث و تحوّلاتى كه در هستى رخ مى‏دهد بر اساس‏قوانين و نظامهايى ثابت است، امّا اين قوانين را خداوند جارى مى‏كند و اگربخواهد كارى را به فلان قانون، مربوط كند و يا فلان قانون را تغيير دهد، اين كار رابر اساس خواست خود انجام مى‏دهد. در اين مورد فيلسوفان يونان نظريه‏اى‏نادرست دارند. مى‏گويند: اگر آسمان كمانى بود و بلاتيرى، و خدا تيرانداز، به كجامى‏شد گريخت؟ اين نظريه در روزگار پيامبر آوازه يافت، پس آيه نازل شد كه:
(فَفِرُّوْا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ(. )سوره ذاريات، آيه‏50)
"به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما از او بيم دهنده‏اى آشكارم."
بنابراين آسمان كمانى است و بلا تيرى و دستِ قَدَر تيرانداز، ولى با اين همه‏اميد خلاصى هست، اينجا عليرغم آسمان و تير بلا درى براى رهايى هست و آن‏بازگشت به سوى خداست.
فرار به سوى خداوند توانا، به سوى آنكه از آسمان عظيمتر و از بلا بزرگتر وازقَدَر نيرومندتر است. خدا را قضا و قدرى است و قضا برتر از قدر است، زيرا براى‏نقض قدر مى‏آيد، گاه مقدّر مى‏شود كه كسى در حادثه‏اى معيّن بميرد، امّا با صدقه واستجابت فرمان خدا دعايش مستجاب مى‏شود و قضاى خدا مى‏آيد و قدر را از اوباز مى‏دارد. خداوند در سوره انبياء مى‏فرمايد:
(وَنُوحاً إذْ نادى‏ مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
(سوره انبياء، آيه 76)
"و نوح را بيادآور كه از پيش ندا در داد پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش رااز بلاى عظيم نجات داديم."

دعاى حضرت ايّوب‏

خداوند در همان سوره درباره حضرت ايّوب مى‏فرمايد:
(وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
(سوره انبياء، آيه 83)
"و ايّوب را بيادآور كه خداوندش را ندا در داد كه مرا زيان در رسيد و توبخشاينده‏ترين بخشايندگانى."
ما روش دعا را از اين آيه الهام مى‏گريم؛ روش حضرت ايّوب در دعا، انسان‏را مؤدّب بودن در دعا فرا مى‏خواند، زيرا مى‏بينيم كه حضرت ايّوب از خدا چيزى‏را به صراحت نمى‏خواهد، بلكه خدايش را ندا مى‏دهد كه مرا ضرر رسيد... خدايادردم شديد شده است، درد داخل استخوانم شده و بر من به شدّت تأثير كرده‏است "و تو بخشاينده‏ترين بخشايندگانى" و تا هنگامى كه چنين هستى چگونه‏بنده‏ات را اينگونه گرفتار درد شديد، رها مى‏كنى؟ پس ايّوب رحمت خداوندش رابه كنايه‏اى بليغتر از تصريح طلب مى‏كند.

دعاى حضرت موسى‏

حضرت موسى نيز همينگونه خدايش را مى‏خواند:
(...رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(. )سوره قصص، آيه 24)
"خداوندا من به خيرى كه بر من نازل فرمودى نيازمندم."
خير را از خدا به صراحت نمى‏خواهد، بلكه مى‏گويد: خدايا بر من خيرى‏فراوان فرو فرستادى و تو را بر آن شكر مى‏كنم، امّا من اكنون نيازمند آن خير هستم.موسى خير را از خدا طلبيده، امّا با زبانى غير مستقيم.
بر اساس آنچه در بعضى از احاديث آمده است، پيامبران در دعا به توجّه به‏خدا بسنده مى‏كرده‏اند بى آنكه خواسته‏هاى خود را به صراحت بيان دارند.
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: چون ابراهيم در منجنيق نشست و خواستند او رادر آتش افكنند، جبريل نزد او آمد و گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باداى ابراهيم، آيا حاجتى دارى؟ گفت: به تو، نه! پس چون او را پرتاب كردند خدا راخواند و گفت: اى خداوند يگانه بى نياز كه نزاييده‏اى و نزاده‏اى و تو را همتايى‏نيست. پس آتش بر ابراهيم بى اثر شد و همچنان در جامه خويش در مصاحبت‏جبريل بود و باهم در باغى سبز سخن مى‏گفتند. )بحار الانوار، ج‏12، ص‏24)

دعاى حضرت زكريا

درباره چگونگى دعاى حضرت زكريا در سوره انبياء مى‏خوانيم:
(فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى‏ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي‏الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ(. )سوره انبياء، آيه 90)
"براى او اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را براى او اصلاح‏كرديم، آنها در كارهاى خير مى‏شتافتند و ما را از سر بيم و اميد مى‏خواندند و براى ما خاشع‏بودند."
از صفات مؤمنان آن است كه از سر ترس از عذاب و اميد به رحمت، خدا رامى‏خوانند. پس بايد در حالت دعا از رحمت خدا نااميد نبود و نيز نبايد مطمئنّ بودكه اين رحمت، حتماً و بزودى شامل حال انسان مى‏شود. اگر انسان نااميد باشددعايش مستجاب نمى‏شود و بسيارى از دعاهاى ما همراه با يأس و نااميدى است،پس دعا بايد همراه حالتى اميد وارانه باشد آنچنانكه گويى اجابت در آستانه خانه‏است و نيز در همان وقت نبايد مطمئن بود و اجابت را بر خدا محتوم و واجب‏دانست، زيرا خداى سبحان برتر و عظيمتر از آن است كه انسان چيزى را بر اوواجب كند و انتظار وقوع حتمى آن را از او داشته باشد.
انسان نمى‏تواند مطمئن باشد كه با يكبار دعا كردن، از همه رنجهاومشكلاتش نجات مى‏يابد و هم‏چنين درست نيست كه از نجات، نااميد باشدوتسليم وضع دردناك خود گردد، بلكه انسان مؤمن بايد در ميان بيم و اميد باشدودعاى حضرت زكريا وزنش نيز اين چنين بود، همچنانكه خداوند مى‏فرمايد:
"و ما را از سر بيم و اميد مى‏خواندند و براى ما خاشع بودند."
آنجا كه دعا از سر ميل و بيم، ميان اميد و ترس است احتمال استجابت‏افزايش مى‏يابد و اين است بهترين روشى كه مؤمنان در دعاهاى خويش، پى‏مى‏گيرند.

دعا و فطرت انسان‏

آيه 62 از سوره نمل، از جنبه ديگر دعا، پرده بر مى‏گيرد:
(أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ‏اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(.
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مى‏كند چون او را بخواند و بدى را بر طرف‏مى‏سازد و شما را جانشينان در زمين قرار مى‏دهد، آيا معبودى جز اللَّه هست؟ شما اندكى‏متذكّر مى‏شويد."
آنگاه كه تو درمانده شده‏اى، كدامين در را بايد بكوبى؟ گره گشاى توكيست؟ و چه كسى دعايت را مستجاب مى‏كند؟ "آن كيست كه مضطرّ را اجابت‏مى‏كند چون او را بخواند؟" كيست آنكه دعاى مضطرّ را استجابت مى‏كند؟
آيه اين چنين فطرت انسان را مورد خطاب قرار مى‏دهد و وجدان او را بيدارمى‏كند و در برابر او پرده از جوهره حقيقت و واقعيّتى كه هيچ شكّى در آن نيست،بر مى‏گيرد و باعث مى‏شود كه او به خود بازگردد و تجربه‏هاى گذشته را بياد آورد،وبياد آورد آن كسى را كه در روزهاى گرفتارى و درماندگى، دعايش را مستجاب‏مى‏كرد و گرفتاريها و رنجها و زيانهايش را بر طرف مى‏ساخت.
امّا انسان در بسيارى از اوقات كارهايى دور از وجدان و فطرت مى‏كند و خدارا از ياد مى‏برد و استجابتهاى او را به فراموشى مى‏سپارد، خدا دعايش را اجابت‏مى‏كند و بدى را از او دفع مى‏سازد و او در لحظه‏هاى درماندگى به خدا پناه مى‏بردولى بعد از آن در كارهايش شرك مى‏ورزد و جز گاهى از اوقات، اين لحظه‏ها را به‏فراموشى مى‏سپارد.

دعا و مستكبران‏

كسى كه از "دعا" و "تضرّع" در پيشگاه خداوند سر مى‏پيچد و در واقعيت‏استكبار مى‏ورزد، چه سرنوشتى خواهد داشت؟ قرآن در جواب مى‏گويد:
(وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ‏جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه 60)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت من‏سر مى‏پيچند بزودى با زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
آنانكه به نيايش بر نمى‏خيزند و در پيشگاه خدا "تضرّع" نمى‏كنند، از دعاسر مى‏پيچند؛ از اينروست كه خوار و زار به "جهنّم" خواهند رفت. بر انسان است‏كه در هر كار كوچك و بزرگ، خدا را بخواند و از دعا سر نپيچد و درست نيست‏كسى بگويد: من كار مى‏كنم و جنبش دارم پس نيازمند نيايش نيستم. سؤال اين‏است: چگونه كار مى‏كنى؟ و در زندگيت چگونه جنبشى دارى؟ آيا به توفيقى ازجانب خدا نياز ندارى؟ و محتاج آن نيستى كه زمينه‏هاى مناسب براى تو آماده‏شود؟ در اين صورت بايد خدا را بخوانى تا برايت استجابت كند و تو را براى كارموفّق بدارد.
خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم.
آيا شما نياز و توقّع و آرزويى نداريد؟ اگر داريد خدا رابخوانيد تا دعايتان رامستجاب كند. مى‏فرمايد:
همانا كسانى كه از عبادت من سرپيچى كنند...
دعا در اينجا از بارزترين نمونه‏هاى عبادت است، پس كسانى كه از عبادت‏خدا و دعا سر مى‏پيچند و استكبار مى‏ورزند بزودى با خوارى و ذلّت داخل جهنّم‏خواهند شد.

دعا و روشن بينى‏

دعا بر روشن بينى وسعه صدر انسان مى‏افزايد و باعث بلند همّتى اومى‏گردد. دعا باعث مى‏شود كه انسان خود را در چارچوبهاى تنگ، محصور نكند؛دعا انسان را به حقيقت خود باز مى‏گرداند و حقيقت انسان آن است كه وى-على‏رغم آنكه خود را وجودى كوچك مى‏پندارد- جهانى بزرگ است، دعافراروى انسان بر اين حقيقت پرتو مى‏افكند.
رابطه انسان با دعا و استجابت همانند رابطه زمين با باران است، بارانى كه ازآسمان فرو مى‏بارد از آن همه مردم است، امّا هر انسانى به اندازه زمينى كه دارد ازاين باران بهره مى‏گيرد، آنكه يك هكتار زمين دارد از باران به اندازه يك هكتار و آنكه‏ده هكتار دارد به اندازه ده هكتار استفاده مى‏كند، آيا چنين نيست؟ رحمت خدا نيزهم‏چنين است، بدون شك رحمت خدا گسترده است؛ امّا شرط آن، بزرگى وجودو شخصيت و اندازه گنجايش آدمى است. پس اگر ظرف وجود تو تنگ و آرزويت‏محدود و روشن بينى و آگاهيت ضعيف باشد، رحمتى كه به تو تعلّق مى‏گيرد نيزضعيف خواهد بود، نه براى آنكه رحمت خدا اندك است، بلكه بدليل آنكه توگنجايش آن را ندارى.
بنابراين شايسته است كه خدا را در حاليكه سراسر وجودمان آروزى اجابت‏است بخوانيم و از او چيزهاى بسيار بخواهيم و نيازهاى پر شمار خود را به درگاه اوبريم، اگر دعاى ما شروط استجابت را با خود داشت پس آنگاه خدا آنچه رامى‏جوييم به ما عطا مى‏كند و اگر در دنيا به ما ندهد در آخرت خواهد داد.
پس دعا همّت آدمى را بلند مى‏دارد و بر روشن بينى او مى‏افزايد تا آنجا كه‏دنيا و آخرت را در برگيرد. انسان مؤمن از عبادت و نيايش خدا سر نمى‏پيچد، زيراسرپيچى باعث آن مى‏شود كه به خوارى وارد دوزخ شود و تيره بختى اُخروى‏ودنيايى در او فراهم آيد. انسان هنگامى كه با خدا به زارى راز و نياز مى‏كند،خداوند دعايش را در دنيا مستجاب مى‏فرمايد و او را در آخرت پاداش مى‏دهد.

دعا و فضل خدا

آيه 26 از سوره شورى اشاره دارد به اينكه؛ نه تنها خداوند دعاى مؤمنان رااجابت مى‏كند، بلكه فضل خود را نيز شامل حالشان مى‏گرداند.
و اجابت مى‏كند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند و از فضل‏خويش بدانان مى‏دهد و كافران را عذابى سخت هست.
پس آنگاه كه خدا را مى‏خوانى و از او همسرى مى‏طلبى خدا به تو همسروفرزندى مى‏دهد و اگر همسر و فرزند بخواهى به‏تو همسر و فرزند مى‏دهد وروزى‏و خانه آنها را نيز عطا مى‏كند و هم‏چنين "از فضل خويش آنان را افزونى مى‏دهد"رحمت خدا بسيار گسترده است، هنگامى كه دعايت را مستجاب مى‏كند آنچه را كه‏مى‏خواهى و نيز چيزى افزون بر آن به تو عطا مى‏فرمايد.