(4) شرح فرازهايى از دعاى افتتاح
اَلْحَمْدُ لِلّهِ
الَّذى لا يُهْتَكُ حِجابُهُ وَلا يُغْلَقُ بابُهُ وَ لا يُرَدُّ سائِلُهُ وَ
لا يُخَيَّبُ امِلُهُ؛
سپاس خداى را كه پرده
اش دريده نمى گردد و در خانه اش بسته نمى شود و دست ردّ به سينه درخواست كننده
اش نمى خورد و هر كه به او اميد بندد نوميد نمى گردد.
اميد و اتكاى به خدا
از مطالبى كه در دعاى
افتتاح بدان توجه داده شده اين است كه خداوند هيچ گاه بنده اش را از خود طرد
نمى كند و درِ رحمت خود بر او نمى بندد و او را نوميد نمى سازد. البته اين به
شرطى است كه بنده بسوى خدا برود و اميد و توكلش به خدا باشد وگرنه نمى توان به
خدا نيرنگ زد.
ممكن است ما براى اغراض
شخصى كارى را براى ديگرى انجام دهيم و بر او منّت بگذاريم كه «بخاطرتو اين كار
را كردم»، ولى با خداوندى كه از نيّات و كردار ما آگاه است نمى توان چينن كرد.
عبارت «به اميد خدا»، كه ورد زبان ماست، شعار خوبى است، ولى در گفتار و كردار
خود بايد صادق باشيم. چه بسا از هر صد بارى كه اين سخن را بر زبان جارى مى
كنيم، تنها يك بار راست گفته باشيم. از اينرو، اگر كسى واقعاً به خدا اميدوار
باشد، همچنان كه در دعا مى فرمايد:
«لاَيُخَيَّبُ آمِلُهُ»؛
اميد هر كه به او اميد
بندد نوميد نمى سازد.
اگر اميد ما نوميد مى
گردد به اين دليل است كه بواقع به او اميدوار نبوده ايم و به اميد او اقدام به
انجام كار نكرده ايم. اگر كارى مطابق ميلمان باشد بدان همّت مى گماريم؛ اما اگر
مخالف خواستمان باشد يا زحمت و مشكلات داشته باشد يا آن را انجام نمى دهيم و يا
در انجام آن سستى مى كنيم؛ مثلاً، در انجام كارى، اگر وسيله يا واسطه اى را در
نظر داشته باشيم به دنبال انجام آن مى رويم در غير اين صورت، انجام آن را ممكن
نمى شماريم. يا اگر كسى را كه به اميد حمايت و كمك او دست به كارى زده ايم،
نيابيم يا از او پاسخ رد بشنويم، دلتنگ مى شويم و از انجام كار مأيوس مى گرديم،
حتى در كارهاى ساده دنيوى خود به دنبال دوست و آشنا مى گرديم تا ما را شفاعت
كند اينها بيانگر اين است كه توكّل ما بر خدا نبوده است. خداوند ضمانت نكرده
است كه چنين اميدهايى را محقق گرداند.
سخن على (عليه
السلام) درباره اميد به خدا
حضرت على (عليه
السلام) درباره اين گونه اميدها مى فرمايد:
يَدَّعى بِزَعْمِهِ
اَنَّهُ يَرجُو اللّهَ كَذَبَ وَالْعَظيمِ ما بالُهُ لا يَتَبَيَّنُ رَجاؤُهُ
فى عَمَلِهِ؟ فَكُلُّ مَنْ رَجا عُرِفَ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ... يَرْجُو اللّهَ
فِى الْكَبيرِ وَ يَرْجُوا الْعِبادَ فِى الْصَّغيرِ فَيُعْطِى الْعَبْدَ ما لا
يُعْطِى الرَّبَّ.
به گمان خود مدعى است كه به خدا اميدوار است. به خداى بزرگ [سوگند] دروغ گويد.
چرا اميدوارى او در كردارش ظاهر نمى شود؟ هر كه اميدوار است اميد او در كردارش
آشكار است... در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته است و در كار خُرد به بندگان، پس حق
بنده را ادا مى كند و حق خدا را نه چنان. چه شده است كه بايد در حق خدا كوتاهى شود
و كمتر از حق بندگان رعايت گردد!(83)
حضرت مى فرمايد: اگر
كسى به چيزى اميدوار باشد براى رسيدن به آن تلاش مى كند. اميد، انسان را به
تكاپو و تلاش وا مى دارد. جوان محصّل به اميد اينكه با گرفتن مدرك شغل مناسب و
موقعيت اجتماعى خوبى به دست آورد، سالها زحمت مى كشد، شب و روز، گرما و سرما،
رنج دورى از وطن و... را تحمل مى كند. چرا؟ چون اميد دارد با گرفتن فلان مدرك
موقعيت مناسبى بدست آورد. پس اميد مايه حركت است نه رخوت و تنبلى.
برخى به بهانه اينكه به
خدا اميد دارند، شانه از هر تكليفى خالى مى كنند. نه در انجام مستحبات كوشا
هستند و نه در ترك مشتبهات. وقتى از آنها سؤال شود در پاسخ مى گويند، رحمت خدا
وسيع است. خدا با رحمتش با ما رفتار خواهد كرد، نبايد از فضل خدا مأيوس بود!
آيا اميد اينها به خدا از اميد اوليا و انبيا بيشتر است؟ آن بزرگواران با اينكه
نهايت اميدوارى را به خدا داشتند در عين حال از انجام كوچكترين اعمال كوتاهى
نمى كردند. آيا اميد و رجاءِ ما از اميد آنها بيشتر است كه بدون عمل اميد داريم
خداوند ما را در بهترين قصور بهشت جاى دهد!؟
ما معمولاً خيال مى
كنيم اميدمان به خدا زياد است. اما اميرالمؤمنين (عليه
السلام) مشت همه را باز كرده و همه را رسوا نموده؛ مى فرمايد: شما نه
خوف داريد، نه رجا. اگر به خدا اميد داشته باشيد، بايد اثرش در عمل شما آشكار
شود. وقتى به بنده اى اميد داريد و انتظار داريد كارى براى شما انجام دهد،
چگونه با او رفتار مى كنيد؟! مواظبيد كارى كه موجب رنجش خاطر او شود از شما سر
نزند، همواره به او احترام مى گزاريد و... آيا هرگز در مقابلش به او هتّاكى مى
كنيد! يا دشمنى و مخالفت مى كنيد؟ اما با خدا چطور؟
حضرت مى فرمايد: با
اينكه اميدى كه به اين بنده داريد در امور كوچك و خرد است، اما رفتارى كه با او
مى كنيد، با خدا نداريد در حالى كه اميدى كه به خدا داريد در امور بزرگ و عظيم
است.
مگر اميدى كه انسان به
بنده اى مى تواند داشته باشد در چه امور است؟ معمولاً در امور خيلى جزيى و حقير
است. مشكلى از انسان برطرف كند يا وساطت در انجام امرى شود يا اگر خيلى بزرگ
باشد در هنگام نياز آبروى انسان را حفظ كند. يا حتى در هنگام خطر جان انسان را
نجات دهد، تا اينكه مدت بيشترى در دنيا زندگى كند. در هر صورت همه اينها محدود
است. مدركى كه جوان محصل سالها از بهترين دوران عمر خود را صرف دستيابى به آن
مى كند، مگر چقدر ارزش دارد؟ صد ميليون، يك ميليارد، صد ميليارد تومان؟ هر چه
رقم بزرگ باشد بالاخره محدود است و طرف نسبت با نامحدود و بى نهايت نيست. آنچه
ما از خدا انتظار داريم يك زندگى ابدى نامحدود است. آيا متناسب با اين اميد و
اين خواسته عمل مى كنيم؟ اگر اميد داريم چرا آثارش در رفتار ما نمايان نيست؟ پس
بهتر است صادقانه با خدا روبرو شويم و خود را فريب ندهيم. خدا كه فريب نمى خورد
گرچه متأسفانه عده اى در صدد فريب دادن خدا و خدعه و حيله نسبت به او هستند،
غافل از آنكه خدا فريب نمى خورد:
«يُخادِعُون اللّهَ وَالَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ الاّ
اَنْفُسَهُمْ»(84)؛
مى خواهند خدا و اهل
ايمان را فريب دهند. در حالى كه جز خود را فريب نمى دهند.
بايد با خدا با صداقت
باشيم. خلاف زرنگى است كه انسان با خدا زرنگى كند، زرنگ در برابر خدا كسى است
كه نيت خود را خالص گرداند و صادقانه با خدا روبرو شود.
آنچه را از روى هواى
نفس انجام مى دهيم و نام خدايى بر آن مى نهيم، ممكن است مردم را فريب دهد، ولى
خدا فريب نمى خورد. اگر تا كنون حال ما چنين بوده به دليل ناخالصى اعمال و
نياتمان بوده است. اگر بخواهيم حال ما تغيير كند بايد دگرگون شويم؛ اميدمان فقط
به خدا باشد، وگرنه خدا ما را رها مى كند تا چنان با هم درآويزيم كه بيچاره
شويم و راه به جايى نبريم. بايد بدانيم كه تنها خدا مى تواند تكيه گاه مطمئن و
امن باشد و غير او به هر كه اميد بنديم نااميد مى شويم.
در روايتى از امام صادق
(عليه السلام) نقل است كه خداى تبارك و
تعالى مى فرمايد:
«به عزت و جلالم و مجد و رفعتم بر عرش سوگند، هركس به غير من اميدوار باشد اميد
او را به يأس مبدل خواهم كرد و در نزد مردم لباس خوارى به او خواهم پوشاند و او
را از نزد خود دور خواهم ساخت و به وصال خود نخواهم رساند. آيا در مشكلات به جز
من اميد بسته است، در حالى كه مشكلات در دست من است؟ و به جز من دل بسته است و
در خانه ديگرى را مى كوبد، در حالى كه كليد همه درهاى بسته به دست من است و در
خانه من به روى آنكه مرا بخواند باز است؟ چه كسى را مى توان يافت كه در
گرفتاريهاى خود به من اميدوار بوده، ولى اميدش را نوميد ساخته ام؟ و چه كسى را
مى توان يافت كه در امر مهمش به من دل بسته بوده ولى او را محروم ساخته
ام؟....»(85)
بنابراين بايد تنها و
تنها به خدا اميد داشت. و معناى اميدوارى به خدا آن است كه همه نيروها را از
خدا بدانيم و آنها را به كار گيريم و توجه داشته باشيم كه تا اراده خدا در كار
نباشد كارى انجام نمى گيرد؛ بايد نزد پزشك رفت و دارو مصرف كرد، ولى شفا به دست
خداست. اگر خدا نخواهد تشخيص پزشك درست از كار در نمى آيد و داروى ديگرى تجويز
مى كند، يا با درست بودن همه وسايل شفا حاصل نمى گردد. اين بدان معنى نيست كه
نيازى به مراجعه به پزشك نمى باشد. در همان حال كه به خدا اميدواريم، بايد به
دستور پزشك هم عمل كنيم؛ زيرا اينها از وسايل و مجارى فيض الهى اند. در هر حال
شفا از جانب اوست.
اتكاى به خدا يعنى
ايمان به اينكه همه امور و اسباب آن به دست خداست، انسان قلباً متوجه خدا باشد،
به اين واقعيت ايمان داشته باشد كه او همه امور را سامان مى دهد و اسباب را
فراهم مى سازد، اگر در جايى هم اسبابى نبود او از سبب سازى عاجز نيست و حتى
بدون اسباب هم مى تواند كارى را انجام دهد. بنابراين، انسان مؤمن، در هيچ حالى،
اميدش از خدا قطع نمى گردد، چه اسباب عادى فراهم باشد و چه نباشد. اگر به واسطه
يا وسيله اى، كه در نظر گرفته است، دست نيافت نوميد نمى گردد، خواه اين واسطه
يا وسيله پول باشد يا شفيع يا دكتر و دارو و يا امثال آن. پس نبايد انتظار
داشته باشيم كه حتماً از طرق غير عادى خداوند نيازهاى ما را برطرف كند.
خودپرستى است كه اسباب عادى را ناديده بگيريم از خدا بخواهيم كه از غير طرق
عادى مشكل ما را برطرف سازد؛ زيرا اراده خداوند بر اين تعلق گرفته است كه از
طريق اسباب عادى به مقصود خود برسيم.
مى فرمايد:
«اَبَى اللّهُ اَنْ يُجْرِىَ الاَْشْياءَ اِلاّ بِالاَسْبَاب»؛(86)
خداوند ابا دارد از
اينكه اشيا از غير طريق سببهاى خود تحقق پيدا كند.
آرى، اگر درجايى اسباب
عادى فراهم نبود با استفاده از اسباب غير عادى كار خود را انجام مى دهد؛ همچنان
كه براى گروهى از بنى اسرائيل مائده آسمانى فرستاد، حضرت ابراهيم (عليه
السلام) را در آتش زنده نگاه داشت و بسيارى از موارد ديگر.
(5) شرح فرازهايى از دعاى افتتاح
اَللّهُمَّ اِنَّا
نَرْغَبُ الَيْكَ في دَوْلَة كَريمَة تُعِزُّ بِهَا الاِسْلاَمَ وَاَهْلَهُ
وَتُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ اَهَلَهُ و تَجْعَلُنَا فَيها مِنَ الدُّعَاةِ
اِلى طَاعَتِكَ وَالقَادَةِ الِى سَبيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ
الدُّنْيَا وَالاْخَرِةِ.
پروردگارا، ما سخت
مشتاق دولت كريمه اى هستيم كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت خود را باز
يابند و نفاق و منافقان به ذلت كشيده شوند و در آن (دولت) ما را از دعوت
كنندگان به طاعت و فرمانبردارى و پيشوايان راه خودت قرار دهى و به وسيله آن
كرامت و بزرگوارى دنيا و آخرت را نصيب ما نمايى.
انتظار فرج
يكى از فقرات دعاى
افتتاح كه بر آن بسيار تأكيد شده درباره اظهار علاقه نسبت به دولت اسلامى است
كه در پرتو ظهور حضرت ولى عصر ـ عجل الله فرجه ـ برقرار خواهد شد. در ضمن جملات
اين فقره از دعا، هدف حكومت اسلامى و وظيفه ما نسبت به آن نيز بيان شده است.
خوشبختانه همه ما مشمول اين نعمت بزرگ الهى هستيم كه معرفت حضرت ولى عصر(عج) و
انتظار ظهور او به ما ارزانى گرديده است.
اعتقاد به ظهور حضرت
مهدى(عج) از معتقدات مشترك بين تمام فرق اسلام، اعم از شيعه و سنّى است. (حتى
در غير مسلمانها نيز به نوعى مسأله انتظار فرج و ظهور مصلح مطرح است) گرچه ما
در پاره اى از مسايل امامت با برادران اهل تسنّن اختلافاتى داريم، ولى در مورد
اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عج) اختلاف خيلى كمتر است.
دانشمندان زيادى از اهل
تسنّن در باره حضرت مهدى(عج) كتاب نوشته و اعتراف كرده اند كه روايات آنان
درباره مهدى(عج) در حدّ تواتر است، (يعنى جاى هيچ شك و شبهه اى در صدور اين
روايات از پيغمبراكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
نيست.) اما درباره خصوصيات شخصى آن حضرت اختلافاتى وجود دارد. برخى از اهل سنّت
اجمالا، معتقدند كه در آخرالزمان، شخصى به نام مهدى از خاندان پيامبر (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) ظهور مى كند، اما اينكه او چه كسى است، فرزند
كيست و آيا متولد شده يا نه؟ با ما اختلاف دارند. گروهى از اينها اعتقاد دارند
مهدى در آخرالزمان تولد خواهد يافت.
البته در بين اهل تسنّن
برخى گروهها دقيقاً همان اعتقادى كه ما نسبت به حضرت داريم، دارند؛ يعنى
معتقدند مهدى يازدهمين فرزند از نسل فاطمه(عليها
السلام) و على (عليه السلام) است و
حتى برخى از آنها تصريح كرده اند كه حضرت متولد شده و در حيات هستند و افرادى
به حضور ايشان شرفياب مى شوند و در اين زمينه از كسانى نام مى برند كه به حضور
حضرت رسيده اند.
بنابراين، تنها شيعيان
به آن حضرت اعتقاد ندارند. البته آنها حضرت را به عنوان امام و كسى كه خليفه
رسول خداست و داراى ولايت تكوينى الهى و علم و قدرت الهى است نمى شناسند. همان
گونه كه برخى از اهل سنّت (بويژه گروههايى از شافعيّه) نسبت به ساير معصومين (عليهم
السلام) ارادت دارند و آنها را به عنوان فقها و فرزندان رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) قبول دارند و احترام زياد و علاقه وافرى نسبت به
آنها دارند، ولى براى آن بزرگواران مقام عصمت و ولايت قايل نيستند. و در اين
زمينه معرفتشان ناقص است.
لكن با همه اين
اعتقادات، تقريباً اهل سنّت ظهور ايشان را به فراموشى سپرده اند و نمى توان
آنها را از منتظران دولت مهدى(عج) محسوب كرد. لذا تنها شيعيان در انتظار فرج آن
حضرت لحظه شمارى مى كنند. بر ماست كه بينديشيم كه:
اولاً، انگيزه انتظار
ما از ظهور امام عصر(عج) و دولت حقّه او چيست؟ چه چيزى است كه ما را به حضور در
زمان ظهور آن حضرت علاقه مند مى سازد؟
ثانياً، وظيفه ما در
دوران انتظار و غيبت او چيست؟ چه بايد بكنيم تا از منتظران حقيقى آن حضرت به
حساب آييم؟
ثالثاً، پس از برقرارى
دولت او، چه نقشى را ايفا خواهيم كرد؟
انگيزه انتظار
حالات نفسانى انسان به
قدرى پيچيده است كه گاهى خود او نيز از زير و بم آن غافل است. گاهى انسان چيزى
را دوست دارد، ولى خود نيز از راز اين دوستى بى اطلاع است. درباره انتظار ظهور
حضرت مهدى(عج) و علاقه به برپايى دولت ايشان نيز، افراد داراى انگيزه هاى
گوناگونى هستند؛ مثلاً، در بين عوام مشهور است كه در زمان ظهور آن حضرت،
نيازمنديها وما يحتاج روزمره انسان به صورت رايگان و به اصطلاح، به صورت
«صلواتى» تأمين مى شود. به عبارت ديگر، نيازهايى كه تأمين آنها مستلزم زحمت
است، تنها با ذكر صلوات بر محمد و آل محمد (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) تأمين مى گردد. بنابراين، ممكن است عده اى به اين
دليل يا دلايلى مانند اين به ظهور امام عصر(عج) علاقه مند باشند و اساسا، به
همين دليل، در انتظار ظهور ايشان باشند.
عده اى منتظر ظهور
اويند تا بيايد و امور آنها را اصلاًح كند و بار مشكلات را از دوش انسان
بردارد. حقيقت اين است كه انجام برخى وظايف شرعى، بخصوص وظايف اجتماعى، مانند
امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم و فساد، كار مشكلى است. ممكن است
عده اى با اين تصوّر كه با آمدن آن حضرت اين زحمات از گردن انسان برداشته مى
شود، منتظر ظهور آن حضرت باشند.
ممكن است كسانى به دليل
اينكه از ظلم و ستم رنج مى برند، منتظر برپاشدن دولتى باشند كه ريشه ستمگران را
بركند و هركس به حق خود دست يابد (طرفداران عدالت، مساوات و برابرى).
بالاخره، گروهى نيز
براى پيروزى اسلام و دين حق، پياده شدن احكام خدا، عملى شدن احكامى كه متروك
مانده است، احياى سنّتهاى پيامبر و نابودى آثار كفر و شرك، در انتظار ظهور حضرت
مهدى(عج) بسر مى برند.
ما بايد به درون خويش
بنگريم كه با چه انگيزه اى منتظر ظهور امام عصر
عليه السلام هستيم؟ آيا نان صلواتى مى خواهيم يا از ظلم ستمگران به تنگ
آمده ايم؟ آيا انجام وظايف دينى بر دوش ما سنگينى مى كند يا چون اسلام و
مسلمانان در خطر قرار گرفته اند در انتظار فرج ايم؟ بايد بينديشيم و ببينيم كه
انگيزه واقعى ما از انتظار، كداميك از اينهاست.
اگر انگيزه ما يكى از
سه مورد اول باشد، در واقع، دل ما به حال خودمان سوخته است، نه ديگران! در
واقع، ما انتظار راحتى خود را مى كشيم، نه ظهور حضرت حجّت(عج) را! اگر كس
ديگرى، غير از امام عصر (عليه السلام)،
خواسته هاى ما را تأمين كند، ما مريد و علاقه مند به او خواهيم شد. بنابراين،
امام زمان و ظهور ايشان براى ما موضوعيتى نخواهد داشت و مقصود اصلى تأمين راحتى
خودمان است، نه چيز ديگر. انتظارى كه ناشى از راحت طلبى و تنبلى باشد، چه ارزشى
دارد؟ اگر ما در انتظار روزى باشيم كه امام عصر ـ عجل الله فرجه ـ ظهور كند و
بار وظايف از دوش ما برداشته شود، خود او با كفر و نفاق بجنگد، امر به معروف
ونهى از منكر نمايد، كارها را اصلاًح كند و سرانجام، ما وارث دست آوردهاى تلاش
او باشيم تا بدون هيچ زحمت و رنجى از ثروتها و ديگر امكانات دولت اش بهره
بردارى نماييم، چنين انتظارى بى ارزش است و امتيازى به حساب نمى آيد. انتظارى
واقعى و با ارزش است كه انسان براى پيروزى و عظمت اسلام و گسترش آن در انتظار
فرج باشد و ظهور حضرت مهدى(عج) را بخواهد. اين انتظار باارزش و انتظارى واقعى
است و روايات بر ارزش والاى آن دلالت دارد. گرچه در سايه حكومت و انقلاب جهانى
حضرت حجت (عليه السلام) امنيت و آسايش و
وفور نعمت و نابودى ظلم و ظالمان و از بين رفتن فقر و بدبختى حاصل مى شود، لكن
اينها نبايد انگيره اصلى مؤمن براى انتظار فرج آن حضرت باشد.
در اين فقره از دعا، هم
به انگيزه انسان در انتظار فرج اشاره شده و هم هدف از حكومت آن حضرت بيان
گرديده است:
«اَللّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ الَيْكَ في دَوْلَة كَريمَة تُعِزُّ بِهَا
الاِسْلاَمَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ اَهَلَهُ»
پروردگارا، ما سخت
مشتاق دولت كريمه اى هستيم كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت خود را باز
يابند و نفاق و منافقان به ذلت كشيده شوند
«و تَجْعَلُنَا فَيها مِنَ الدُّعَاةِ اِلى طَاعَتِكَ وَالقَادَةِ الِى
سَبيلِكَ»
و در آن (دولت) ما را
از دعوت كنندگان به طاعت و فرمانبردارى و پيشوايان راه خودت قرار دهى
در زمان ظهور آن حضرت
نيز، نبايد از وظايف خويش دست برداريم. چنين نيست كه پس از ظهور ايشان، مردم
بدون تبليغ ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، بلكه در آن زمان نيز، به دعوت و
تعليم و تربيت نياز دارند. اميدواريم در آن زمان در تحقق و پياده كردن اهداف آن
حضرت پيشرو و پيشاهنگ باشيم و مردم را به سوى او دعوت نماييم.
«وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ»؛
و آرزو داريم كه در
(پرتو آن حكومت) به عزّت و كرامت دنيا و آخرت دست يابيم.
ما، به عنوان منتظر
واقعى، چه وظايفى بر عهده داريم؟ چه بايد بكنيم تا در زمان ظهور آن حضرت
بتوانيم نقش خود را بدرستى ايفا نماييم:
مهمترين وظيفه يك منتظر
واقعى اين است كه هرچه مى تواند در شناخت حقيقت و عمل به آن تلاش نمايد تا
بتواند به آسانى از عهده حل مشكلات برآيد. چنين كسى است كه مى تواند آرزوى
پيشوايى مردم را در زمان ظهور حضرت مهدى (عليه
السلام) داشته باشد. آن كه در شناخت حقّ و عمل به آن سهل انگارى مى كند،
چگونه مى تواند پيشواى ديگران باشد؛ بنابراين ما بايد پيش از ظهور آن حضرت، خود
را آماده كنيم و در بعد علم و عمل پرورش دهيم.
پند گرفتن از امّتهاى
گذشته
در طول تاريخ، به
امّتهاى الهى پيوسته وعده دولت حق داده مى شده است و آنها هميشه انتظار ظهور آن
را مى كشيده اند. اما پس از ظهور آن دولت، مشخص مى شده كه آنان در ادعاى خود
چندان صادق نبوده اند. به عنوان نمونه، در زمان فرعون، تولد و ظهور حضرت موسى (عليه
السلام) به بنى اسرائيل وعده داده شده بود. (اين داستان مكرر در قرآن
نقل شده است) فرعون آنقدر بنى اسرائيل را در تنگنا قرار داد كه شايد كمتر ملتى
اينچنين مورد اذيت و آزار قرار گرفته باشد؛ آنان به حدى شكنجه مى شدند كه علما
و صلحاى آنان گرد هم جمع شدند و مردم را به دعا براى نزديك شدن ظهور حضرت موسى
(عليه السلام) دعوت كردند. برطبق رواياتى
كه در اين زمينه نقل شده است، به دليل گريه و زارى بيش از حد بنى اسرائيل، ظهور
حضرت موسى (عليه السلام) نزديك شد. او به
دنيا آمد، بزرگ شد و پس از چندى بر عليه فرعون قيام نمود و سرانجام بنى اسرائيل
را از دست او نجات داد و آنان را از دريا عبور داد. آنان با چشم خود مشاهده
كردند كه به دنبال آنها فرعون و درباريانش، با آن همه عظمتى كه داشتند،
نتوانستند از دريا بگذرند و در دريا غرق شدند.
اينان كه روزى تعجيل در
ظهور حضرت موسى (عليه السلام) را از خدا مى
خواستند تا از شر فرعون نجات يابند و بتوانند خدا را بندگى كنند، پس از رهايى
از چنگال فرعون تا زمانى كه حضرت موسى (عليه
السلام) از دنيا رفت، چه رفتار ناشايستى كه انجام ندادند؟! به جاى سپاس
و تشكر از خداى متعال، كه آنها را از شر فرعون رهانيد و به جاى آنكه گوش به
فرمان حضرت موسى (عليه السلام) باشند، همان
كسى كه ساليان دراز در انتظار ظهور او بودند، به كارهاى ناشايست و درخواستهاى
نابجا از آن حضرت پرداختند. اولين كار زشت آنها اين بود كه در مسير مصر به
فلسطين، به شهرى رسيدند كه مردم آنجا بت پرست بودند. با مشاهده وضع مردم آن
شهر، نزد حضرت موسى (عليه السلام) آمدند و
به او گفتند: اين خدايى كه تو به او معتقدى و ما را به پرستش او دعوت مى كنى،
نمى بينيم، ما خدايى مانند معبود اين بت پرستان مى خواهيم:
«اِجْعَلْ لَنَا اِلهاً كَماَلَهْم آلِهَةٌ»(87).
براى ما معبودى قرار
ده، همان گونه كه آنها معبودان دارند.
آنان همان كسانى بودند
كه از جور فرعون به تنگ آمده و از خدا تعجيل در ظهور حضرت موسى (عليه
السلام) را درخواست مى نمودند.
پس از اين واقعه، حضرت
موسى (عليه السلام) (براى عبادت) به كوه
طور رفت. او دعوت شده بود تا سى روز در آنجا بماند؛ اما اين مدت تا چهل روز
ادامه يافت. زمانى كه او به مناجات رفته بود، بنى اسرائيل پيش سامرى رفتند و به
او گفتند: براى ما خدايى درست كن! سامرى هم قبول كرد و براى آنها گوساله اى از
طلا ساخت و گفت:
«هذَا اِلهُكُمْ وَالِهُ مُوسى»(88).
اين خداى شما و خداى
موسى است!
آن خدايى كه موسى مى
گويد همين است. بنى اسرائيل هم در مقابل آن به سجده افتادند. سرانجام منتظران
بى تاب حضرت موسى (عليه السلام) چنين بود.
داستانى نيز مربوط به
پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
است. بسيارى از اهل كتاب در اطراف و اكناف سرزمين حجاز بخصوص در مدينه، در
انتظار ظهور پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله
وسلّم) بسر مى بردند. آنان در مدينه و اطراف آن متمركز شده بودند تا
وقتى آن حضرت ظهور مى كند، زودتر از ديگران به او ايمان بياورند. قرآن كريم در
اين باره مى فرمايد:
«يَعْرِفُونَهُ كَمَا يِعْرفُونَ اَبْنَائَهُمْ»(89)؛
پيامبر اسلام را به
خوبى مى شناختند (و از خصوصيات و مشخصات او آگاهى داشتند) همان گونه كه فرزندان
خويش را مى شناختند.
ولى وقتى آن حضرت آنان
را به دين اسلام دعوت نمود، اهداف او را با خواسته هاى خويش سازگار نديدند، زير
بار نرفتند و دعوت او را نپذيرفتند.
اين جريانات تاريخى
براى ما درس عبرتى است تا خداى ناكرده ما هم كه در انتظار ظهور حضرت مهدى(عج)
هستيم دچار چنين سرنوشتى نشويم آنها هم مانند ما بودند. چنين نيست كه حسن عاقبت
ما تضمين شده باشد. در بعضى از روايات آمده است كه، پس از ظهور حضرت مهدى(عج)
برخى از مردم به ايشان نامه مى نويسند كه ما به شما احتياجى نداريم!
بنابراين، بايد خود را
از هر نظر بسازيم؛ از هواهاى نفسانى دورى گزينيم و خود را آماده پذيرش او و
انقلاب و قيام ايشان نماييم. اگر به آن حضرت علاقه اى داريم و با شنيدن نام
مبارك ايشان اشك از چشمانمان جارى مى شود نبايد به خود مغرور شويم و از عاقبت
خود غافل بمانيم.
بر اين اساس انتظار
زمانى ارزشمند است كه واقعا به امام عصر ـ عجل الله فرجه ـ علاقه مند باشيم و
خواستار ظهور آن حضرت باشيم تا اسلام و مسلمانان را عزّت ببخشد و احكام الهى را
زنده كند و از اينكه احكام خدا در سراسر جهان معطل مانده است ناراحت باشيم.
بايد خود را نيز براى پذيرش حكومت آن حضرت و دستورات ايشان از هر نظر آماده
سازيم و از خداوند متعال، چنين توفيقى را خواستار باشيم.
(6) شرح فرازهايى از دعاى افتتاح
«اَللّهُمَّ اِنَّا
نَشْكُو اِلَيْكَ فَقْدَ نَبِينَّا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَغَيْبَةَ
وَلِيِّناوَكَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنَا وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا
وَتَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا»
خداوندا، ما از فقدان
پيامبراكرم، كه درود تو بر او و برخاندانش باد، و غيبت مولايمان و كثرت دشمنان
و كمى تعداد خويش و فتنه هاى سختى كه متوجه ماشده و از اينكه شرايط زمانى بر
ضدما پشت به پشت هم داده است به سوى تو شكايت مى كنيم.
پيامبر و ائمه (عليهم
السلام) با ارزشترين نعمتها
از مطالبى كه قبلا بيان
شد معلوم گرديد كه انسان بايد پيوسته به نيازهاى خويش توجه داشته باشد و براى
تأمين آنها، تنها از خداى متعال استمداد نمايد. و همچنين گفته شد كه نيازهاى
انسان منحصر به نيازهاى مادى و دنيوى نيست. يكى از بزرگترين نيازهاى ما، كه از
ساير نيازها مهمتر است احتياجى است كه به وجود پيامبر اكرم (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) و جانشينان آن حضرت داريم. اگر تمام نعمت هاى
دنيوى براى انسان فراهم باشد، ولى از هدايت پيامبر اكرم و حضور امام محروم باشد
آن همه نعمت در مقابل اين محروميت بسيار اندك و ناچيز است.
ما در صورتى مى توانيم
اين نياز را بخوبى بفهميم كه بركت وجود پيامبر اكرم و امام زمان
عليهم السلام را درك كرده باشيم و بواقع
بدانيم كه پيامبر اكرم و امام معصوم كيست و چه بركاتى از وجود اين عزيزان نصيب
امت اسلام مى شود.
درك عظمت و مقام ائمه (عليهم
السلام) براى ما ممكن نيست، تنها مى توانيم بگوييم همه هستى به طفيل
وجود مبارك آنها آفريده شده است. (لَولاكَ لَما خَلَقْتُ الاَْفْلاكَ؛ اى محمد!
اگر تو نبودى گيتى را نمى آفريدم) (90) در مورد ساير ائمه (عليهم
السلام) نيز وارد شده است كه: «لَولاهُمْ لَما خُلِقَ الاَْفْلاكُ» حال
اينكه ما بتوانيم اين مطلب را درك و هضم كنيم، بستگى به ظرفيت و ميزان معرفت ما
نسبت به آن بزرگواران دارد.
در بركت وجود آنان همين
بس كه اگر ائمه (عليهم السلام) نبودند از
اساس اسلام خبرى نبود؛ انحرافاتى كه بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) پديد آمد دليل خوبى بر اين مدّعاست. اگر تلاش و
زحمات 250 ساله ائمه معصومين (عليهم السلام)
نبود امروز ما نشانى از حقايق اسلام نداشتيم. حتى آنچه در بين اهل سنّت از
حقايق اسلام باقى مانده به بركت ائمّه هداى (عليهم
السلام) مى باشد. وگرنه خلفا و حكّامى كه در روز چهارشنبه، نماز جمعه مى
خواندند و با مستى حاصل از شراب نماز صبح بجا مى آوردند، عامل حفظ و بقاى اسلام
نبوده اند. خون سيدالشهدا و تلاشهاى ساير ائمه هدى (عليهم
السلام) بود كه موجب بقاى اسلام شد.
البته بركت ائمه هدى (عليهم
السلام) منحصر به زمان حياتشان نبوده و نيست؛ بلكه بعد از وفات نيز
همواره منشأ بركت بوده اند. نه تنها مشكلات دوستان و محبّان خود را، بلكه گاهى
حتى به غير مسلمين هم نظر نموده و مشكلات آنان را برطرف مى كنند؛ كرامات زيادى
كه از هر يك از معصومين (عليهم السلام) در
طول تاريخ اسلام بروز كرده اگر گردآورى شود چندين كتاب قطور خواهد شد. و
بالاخره مهمترين بركت ائمّه (عليهم السلام)
كه همواره پايدار است، سخنان و سيره زندگى (سنّت) آنان است. اين احاديث نورانى
و بابركت مايه حفظ و گسترش اسلام و سعادت انسان است. آنچه در سعادت آدمى نقش
دارد، در قرآن و سنّت يافت مى شود. مگر غير از اين است كه ما براى دستيابى به
كمال و سعادت (اخروى) آفريده شده ايم. بالاترين چيزى كه ما را در اين زمينه
يارى مى كند، احاديث باقيمانده از ائمّه و رسول خدا (عليهم
السلام) است. از اين رو اگر كسى به هدف اصلى خلقت توجه كند درمى يابد كه
نعمت ائمّه (عليهم السلام) با هيچ نعمتى
قابل مقايسه نيست و قدردانى از اين نعمت نيز بايد متناسب با خود نعمت باشد.
اما متأسفانه اكنون
شرايط زمانى به گونه اى است كه كمتر كسى به اين مسأله توجه دارد. غالب جمعيت
دنيا مسلمان نيستند. بسيارى از كسانى كه مسلمان اند به حيات امام زمان
سلام الله عليه اعتقاد ندارند. تنها اقليت
تشيع به حيات آن حضرت معتقد مى باشد، گرچه از اين اقليت، بسيارى نيز اسماً شيعه
هستند، نه در عمل، از اين رو، اينان نيز كمتر به امام عصر (عليه
السلام) توجه دارند و كمتر از آن حضرت ياد مى كنند. فقط تعداد قليلى از
مسلمانان چنين توفيقى نصيب آنان شده كه گاهى از آن حضرت يادى نمايند و در هنگام
هجوم گرفتاريها به او متوسل شوند. حال ما بايد بينديشيم كه در سال و ماه و هفته
چند مرتبه به ياد آن حضرت هستيم؟ چه اثرى براى وجود مقدسش در زندگى خويش قائل
ايم؟ محروميت از زيارت امام عصر (عليه السلام)
را براى خود چه بلايى مى دانيم؟
غفلت از امام عصر (عليه
السلام)
معمولاً ما از اين كه
امام زمانمان غايب است و از زيارت او محروم هستيم كمبودى احساس نمى كنيم؛ نان و
آبى مى خواهيم كه فراهم است، مسائل دينى خود را نيز از علما و مجتهدان مى
پرسيم. با اين وجود، چه نيازى به امام عصر سلام
الله عليه داريم؟! چرا احساس كمبود نمى كنيم؟ چرا از غيبت ايشان نگران
نيستيم؟ دليل اين مسأله غفلت و ضعف ايمان ماست؛ نه اينكه واقعا نياز نداريم،
نياز داريم ولى آن را درك نمى كنيم. توجه نداريم كه به چه بلايى گرفتار شده
ايم؛ بلايى كه با دست خود براى خود ايجاد كرده ايم. رفتار ناشايست مردم و
ناسپاسى نسبت به وجود ائمه اطهار عليهم السلام،
منشأ غيبت امام زمان (عليه السلام) شده
است. آيا اين اختلافاتى كه در گوشه و كنار جامعه اسلامى به چشم مى خورد بلا نيست؟(91)
قرآن شريف مى فرمايد:
يكى از بزرگترين بلاهايى كه خدا بر مردم نازل مى كند، ايجاد اختلاف و تفرقه بين
آنها مى باشد:
«قُلْ هُوَالْقَادِرُ عَلىَ اَنْ يَبْعثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ
اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ اَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ
بَأْسَ بَعْض...»(92)
اى پيامبر، بگو خدا
تواناست بر آنكه از بالا و پايين بر شما عذاب فرو فرستد يا شما را به اختلاف
كلمه و پراكندگى و مخالفت با يكديگر گرفتار سازد و بعضى را به عذاب بعضى گرفتار
سازد.
امروزه به وضوح مشهود
است كه دلها از هم پراكنده و افكار، مسلكها و روشها مختلف است. روشن است كه اين
اختلافات و دسته بندى ها همه ناشى از غيبت امام زمان (عليه
السلام) مى باشد.
در ماه مبارك رمضان كه
مى خواهيم با خدا راز و نياز و درددل كنيم، اين فقرات دعاى افتتاح را بخوانيم و
از اينكه در زمان غيبت او واقع شده ايم و از زيارت آن حضرت محروميم، اظهار تأثر
و نگرانى كنيم. شايسته است كه اين فقرات دعا را صادقانه بخوانيم و كمى تفكر
كنيم كه وجود ايشان براى ما چه بركات عظيمى در بر دارد و اكنون كه از اين نعمت
بزرگ محروم گشته ايم، به چه گرفتاريها و مشكلاتى دچار شده ايم.
همين كه نمى دانيم
چگونه عمل كنيم كه موجب رضاى خداوند متعال و امام عصر (عليه
السلام) باشد براى ما مشكل بزرگى است.
البته خداوند با
فرستادن كتاب (قرآن) و ارسال پيامبر و امامان معصوم
عليهم السلام و ارزانى داشتن نيروى تعقل و
تفكر راه را بر ما هموار ساخته است و اگر خوب دقت كنيم خواهيم ديد كه در همه
موارد اختلاف و تفرقه مى توانيم تا حدود زيادى راه صحيح را برگزينيم و آنچه را
كه موجب رضاى خدا و امام زمان (عليه السلام)
است، برگزينيم در عين حال از فيض بسيار بزرگى محروميم. در اين زمان، مشكلات
گوناگونى از داخل و خارج عرصه را بر ما تنگ كرده است؛ از يك سو، بين خود دچار
اختلاف شده ايم و از سوى ديگر، شرق و غرب با ما سر مخالفت دارند. هيچ طائفه و
مكتبى به اندازه تشيع در غربت نيست. همه مكتب ها و مسلكها يا به شرق وابسته اند
و يا به غرب؛ در اين ميان، تنها شيعه است كه دل به رهبر و مولاى خود بسته است و
به اميد ظهور اوست. حال بايد ببينيم كه امام زمان (عليه
السلام) چه كارى را دوست دارد و چه رفتارى را از ما مى پسندد.
از جمله اعتقادات ما
اين است كه امام عصر (عليه السلام) از
كارهاى امّت، بويژه شيعيانش، آگاه است. در كتب روايى ما بابى تحت عنوان «باب
عرض الاعمال» وجود دارد. روايات زيادى در اين باب گردآورى شده كه مضمون آنها
اين است كه كارهاى مؤمنين هفتگى (و طبق برخى روايات روزانه) به اطلاع امام زمان
(عليه السلام) مى رسد. و در شب «قدر» تمام
مقّدرات مردم به حضرت ارايه مى شود. امام واسطه فيض بين خدا و خلق هستند و
فيوضات الهى از مجراى ايشان به مردم مى رسد. آيا وقتى از اعمال ما مطلع مى شود
خاطر شريفش مكدّر نمى شود؟ بايد كارى كنيم كه وقتى نامه عمل ما را مى بيند
خوشحال شود، نه اينكه خداى ناكرده بفرمايد من چنين شيعه اى نمى خواهم.
بسيارى از كارها كه،
مورد رضايت آن حضرت است، ما بدانها عمل نمى كنيم و مى دانيم كه اگر آن كارها را
انجام دهيم، آن حضرت خوشحال مى شوند و عنايت بيشترى به ما مى نمايند، ولى چون
با هواى نفس ما سازگار نيست به آن توجهى نداريم.
هيچ يك از ما شك نداريم
كه پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام براى
حفظ دين و احكام خدا آمده اند؛ تمام سعى و تلاش آنان در دعوت به بندگى خدا و
نزديك ساختن مردم به خداست. همچنين هيچ يك شك نداريم كه آنچه موجب حفظ دين
واحكام الهى مى شود، مورد رضايت امام زمان (عليه
السلام) نيز مى باشد و آنچه موجب دورى مردم از دين خدا، تحريف دين،
اعتقادات اسلامى و احكام خدا مى شود، مورد رنجش و غضب ايشان است. آيا در اين
حقايق شك داريم؟ آيا شك داريم كه آنچه باعث متروك ماندن سنّت هاى پيامبر (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) و يا تأويل آيات الهى مى گردد، آن حضرت را نگران
مى سازد؟ آيا شك داريم كه كسانى كه زمينه تضعيف دين و ايمان مردم را فراهم مى
آورند، مبغوض آن حضرت هستند؟ آيا نمى دانيم كه اگر بگوييم فلان حكم بايد عوض
شود، به درد امروز نمى خورد، مربوط به زمان خاصى بوده است،... و بدين صورت،
ايمان مردم را نسبت به ثابت بودن احكام الهى تضعيف كنيم گناه است؟
وظيفه ما در عصر غيبت
اگر بخواهيم اين فراز
از دعاى افتتاح را صادقانه اظهار كنيم و از فقدان پيامبر و غيبت امام زمان
عليهماالسلام اظهار نگرانى نماييم، بايد در حفظ دين، از هر آنچه مى توانيم،
دريغ نورزيم. حالِ ما بايد به گونه اى باشد كه اگر امام زمان (عليه
السلام) تشريف آوردند، آنچه به ما دستور مى دهند، بدون چون و چرا، پذيرا
باشيم؛ آماده باشيم كه در خدمت آن حضرت از مال و جان و همه دلبستگى هاى خود
بگذريم و همه را در اختيار ايشان قرار دهيم. آيا اين گونه هستيم؟ چنين آمادگى
را در خود مى بينيم؟
اصحاب معاويه در راه
باطل از همه چيز مى گذشتند، ولى اصحاب حضرت على (عليه
السلام) هميشه از زيركار شانه خالى مى كردند؛ وقتى جنگى پيش مى آمد به
بهانه سردى هوا يا گرمى آن از معركه مى گريختند(خدا نكند كه ما اينگونه باشيم)
تا آنجا كه در نهج البلاغه آمده است «واللّه لوددت ان معاوية....» بخدا قسم
دوست داشتم معاويه با من معامله كند بدين صورت كه بيست نفر از شماها را بگيرد و
يك نفر از اصحاب خود را به من بدهد!
در يكى از دعاهاى شبهاى
ماه رمضان مى خوانيم:
«وَ قَتْلا في سَبيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»؛
بار خدايا، شهادت در
راه خودت را نصيب ما بفرما
بايد چنان خود را
بسازيم كه از كشته شدن در راه خدا هراسى نداشته باشيم، بلكه طالب آن باشيم،
بايد از خدا بخواهيم كه نيتى خالص به ما عطا كند، صادقانه و خالصانه با او صحبت
كنيم و واقعا از او بخواهيم كه ما را آنچنان قرار دهد كه حيات و ممات ما مورد
رضاى او و امام زمان (عليه السلام) باشد.
بايد از او بخواهيم كه ما را از ياوران آن حضرت قرار دهد؛ به ما توفيق دهد كه
آنچه خشنودى آن حضرت را فراهم مى كند، انجام دهيم و آنچه را نمى دانيم به ما
بفهماند.
ما علاقه منديم كه امام
زمان (عليه السلام) ما را رهبرى كند،
چيزهايى را كه نمى دانيم به ما بياموزد. چه بسا، در بين ما، كسانى باشند كه
دوست دارند امام زمان (عليه السلام) را حتى
در خواب زيارت كنند. پس يكى ديگر از كارهايى كه بايد انجام داد اين است كه هر
انسانى بايد براى بهره گيرى بيشتر از وجود امام عصر (عليه
السلام) خواستار زيارت ايشان باشد. بنابراين، بايد چنين لياقتى را كسب
كنيم تا بتوانيم آن حضرت را زيارت نماييم. وجود امام عصر (عليه
السلام) اكنون هم براى ما بركاتى دارد، كسانى كه لايق باشند به آن نايل
مى شوند:
«هَلْ اِلَيْكَ يَابْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ يَتَّصِلُ يُومُنا
مِنْكَ بِغَدِهِ فَنَحْظى؟ مَتى نَرِدُ مَناهِلَكَ اَلرَّويَّةَ فَنَرْوى؟ مَتى
نَنْتَفِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغاديكَ وَ
نُراوِحُكَ فَنُقِرَّ عَيْناً مَتى تَرانا وَ نَراكَ؟
خداوند توفيق شناخت
امام عصر (عليه السلام) و قدردانى از ايشان
را به ما عنايت كند؛ توفيق محبت داشتن نسبت به ايشان و انتظار واقعى حكومت و
ظهورشان را نصيب ما بگرداند؛ ما را به وظايف خويش در زمان غيبت آشنا سازد.
توفيق استفاده از محضرش را در زمان غيبت و ظهور به ما مرحمت نمايد.
اَللّهُمَ صَلِّ عَلى
مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اَنْجِزْ لِوَليِّكَ ما وَعَدْتَّهُ، اَللّهُمَ اَظْهِرِ
كَلِمَتَهُ وَ اَعِلْ دَعْوَتَهُ وَانْصُرْهُ عَلى عَدُوِّهِ وَ عَدُوِّكَ،
اَللّهُمَ بَلِّغْهُ مِنّا تَحِيَّةً وَ سَلاماً وَامْنُنْ عَلَيْنَا بِرِضاهُ
وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ. اَللّهُمَ انْفَعْنا بِحُبِّهِ
وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ وَ تَحْتَ لِوائِهِ، آمينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ.(93)
پروردگارا، رحمت فرست
بر محمد و آلش و محقق فرما آنچه به وليت وعده دادى، خدايا، آشكار ساز كلمه اش
(آئين حق) را برافراز دعوتش را و ياريش فرما بر دشمنش و دشمنت، خدايا، سلام ها
و درودهاى ما را به او برسان و منّت نِهْ بر ما به رضامنديش و ببخش به ما مهر و
رحمت اش را. خدايا، ما را به دوستى اش سود ده و محشور فرما ما را در گروهش و
زير پرچمش.
آمين رب العالمين